این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب فراسوی ترس و طمع خلاصه برداری شده است!

خلاصه کتاب فراسوی ترس و طمع (Beyond Fear And Green)

معامله کردن در بازار سرمایه، ترکیبی از ترس، ریسک و طمع است. ولی برای متفاوت عمل کردن یا گیر نیفتادن در چاله چوله های تکراری باید رویکرد تازه تری را در پیش گرفت. حتی شاید مجبور باشیم که به فراسوی ترس ها و طمع های خود چشم بدوزیم تا شاید از میان بیراهه ها راهی هموارتر برای حرکت کردن بیابیم. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «فراسوی ترس و طمع» از «هرش شفرین» می رویم و دیدگاه او برای معامله با چشمِ باز را بررسی می کنیم. اگر می خواهید از چند خطای ذهنی و اشتباه دانه درشت در بازارهای مالی و دنیای سرمایه گذاری سر در بیاورید، تا پایان این خلاصه کتاب در کنارمان باشید.

مالی رفتاری از کجا به وجود آمد؟

وقتی روان شناس ها به حوزه های مالی و اقتصاد علاقه مند شدند، مالی رفتاری هم به وجود آمد. در واقع، بازارهای مالی، بستری بکر برای روان شناس ها به شمار می رفتند. چون معمولا سرمایه گذارها خودشان را افرادی منطقی و با حساب و کتاب تصور می کنند که هیچ درزی برای خطا در رفتارهای مالی آنها و تصمیم هایی که می گیرند دیده نمی شود.

وقتی روان شناس ها بازارهای مالی و رفتار سرمایه گذاران را بررسی کردند متوجه سریال هایی طولانی از اشتباه های تکراری و قابل پیش بینی سرمایه گذاران شدند. کم کم بازارهای مالی و افراد فعال در آنها هم به این موضوع توجه نشان دادند. چون شناخت این خطاهای ذهنی می توانست سرمایه آنها را نجات دهد!

چرا باید به فراسوی ترس و طمع خودمان توجه کنیم؟

بسیاری از اهالی بازار سرمایه یا نویسندگان کتاب های معروف مالی رفتاری بر این تاکید دارند که سرمایه گذاران با شناخت خطاهای ذهنی خودشان می توانند با چشمی بازتر، مسیر پیش رویشان را بررسی کنند. این موضوع به آنها کمک می کند تا تصمیم هایی عاقلانه و حتی هوشمندانه برای سرنوشت سرمایه خود بگیرند.

اما در کتاب «فراسوی ترس و طمع» می خوانیم که فقط شناخت خطاهای ذهنی خودمان برای گرفتن تصمیم های هوشمندانه در بازارهای مالی کافی نیست بلکه باید آگاهی عمیقی نسبت به کشف خطاهای ذهنی دیگر سرمایه گذاران در بازارهای مالی هم داشته باشیم. چون بخواهیم یا نخواهیم، آنها با خطاهای ذهنی شان روی قیمت بازار و جهت حرکت آن تاثیر مستقیم می گذارند. این موضوع یعنی چند قدم عقب ایستادن و نگاه کردن به تصویر بزرگ تر.

قضاوت بر مبنای کلیشه ها؛ خطایی در کمین سرمایه گذاران

خطاهای ذهنی قابل توجهی بر مسیر تصمیم گیری مالی سرمایه گذران بساط پهن کرده اند. «قضاوت بر مبنای کلیشه ها» یکی از آنها به شمار می رود. بر اساس این خطای ذهنی، سرمایه گذار به جای آنکه روی داده های واقعی و علت وقوعشان تمرکز کند، به دنبال پیدا کردن یک نسبت بین ماجرای سهم و نتیجه رشد یا سقوط فعلی آن می گردد.

اجازه بدهید بیشتر برایتان توضیح دهیم؛ مثلا وقتی یک سهم در بازار سرمایه، دچار افت قیمت می شود، سرمایه گذاران معمولی یک برچسب با عنوان «سهم بد» به آن می چسبانند و دیگر پیگیرش نمی شوند. آن سهم در نظرشان به نماینده تمام سهم های واقعا بد تبدیل می شود. ولی اگر به این خطای ذهنی آگاه باشند و فراسوی ترس و طمع خود را هم در نظر بگیرند آن سهم را فوری در دسته بدها قرار نمی دهند و آینده آن را منفی پیش بینی نمی کنند.

بلکه نگاهی خنثی به ماجرا دارند و دست کم سعی می کنند که عجولانه تصمیم گیری نکنند. دقت کنید که این موضوع وقتی در مورد بهترین سهم های فعلی بازار اجرا می شود هم به همان اندازه آسیب زننده است؛ مثلا آینده سهمی که در گذشته، عالی عمل کرده است را به شکلی افراطی مثبت پیش بینی می کنند و اصلا احتمال نمی دهند که این شرکت هم دچار اشتباه شود و ارزش سهم های خود را به باد دهد.

ماجرای فرار از ضرر و سریع تر فرو رفتن در باتلاق ضرر!

فراسوی ترس و طمع

هیچ انسان عاقلی از ضرر کردن خوشش نمی آید. همه عاشق موفق شدن، سود کردن و کسب ثروت هستند؛ اما قدم گذاشتن در بازارهای مالی به معنای پذیرش این واقعیت است که حتی اگر باهوش باشید باز هم امکان دارد که ضرر کنید! اما از آنجا که ما انسان ها – از جمله سرمایه گذارها – از شنیدن حقیقت، چندان دل خوشی نداریم آن را زیر سبیلی رد کرده و خیلی راحت، نادیده اش می گیریم.

به همین دلیل، وقتی سهممان در حال ضرر دادن است، به جای فروختن سهم و خارج شدن از آن، در دلمان خدا خدا می کنیم که سهممان دوباره رشد کند و سرمایه ما یک بار دیگر زنده شود. با این کار، به جای حرکت کردن فراسوی ترس و طمع، تنها فرصت های باقی مانده برای نجات الباقی سرمایه مان را از دست می دهیم.

این پدیده که روان شناس های مالی رفتاری به آن «زیان گریزی» می گویند هر روز و در ابعاد کوچک و بزرگ در حال رخ دادن است. راه چاره برای مقابله کردن با این خطای ذهنی و امید واهی، آگاهی داشتن از وجود آن است. چون این توانایی را پیدا می کنید که سر بزنگاه، مُچ خودتان را بگیرید و ضررها را مدیریت کنید.

چرا سرمایه گذاران باید از اعتماد به نفس بیش از حد، گریزان باشند؟

مورد بعدی که در کتاب «فراسوی ترس و طمع» با آن روبه رو می شویم ماجرای «اعتماد به نفس بیش از حد» است. در حالت معمولی، هنگامی که از موضوع هایی مانند «توسعه شخصی» یا «هدف گذاری» سخن می گوییم، همه به دنبال این هستند که با افزایش اعتماد به نفسشان تغییری در زندگی خود به وجود بیاورند. ولی وقتی از سرمایه گذاری کردن در بازارهای مالی سخن می گوییم افزایش اعتماد به نفس می تواند کاملا به ضرر فرد تمام شود.

یک سرمایه گذار با اعتماد به نفس بالا، خودش را درگیر موقعیت های معاملاتی پر ریسک می کند، تعداد معاملاتی که انجام می دهد بالا است و بیشتر موارد، خوش بینی بیش از اندازه ای نسبت به آینده سهم ها دارد.

ترکیب خوش بینی و اعتماد به نفس بالا، سمی مهلک برای سرمایه است. زیرا درک عمیق و آگاهی سرمایه گذار را از او می گیرد و یک خروار، ریسک را به او تحمیل می کند. شاید بهترین توصیه ای که بتوانیم به سرمایه گذاران بازارهای مالی بکنیم این باشد که به هنگام معامله در بازار سرمایه، بدبین باشید و به جای مثبت اندیشی، خنثی بودن را انتخاب کنید. این کار به شما کمک می کند تا بدون جهت گیری، فرصتی برای دیدن واقعیت بازار بیابید.

تحلیل تکنیکال خوب است اما نه به اندازه تحلیل بنیادی

برای حرکت کردن فراسوی ترس و طمع، بهتر است قبول کنیم که تحلیل تکنیکال با وجود سر و صدای بلند طرفدارانش، نوعی قمار کردن روی نمودارها به شمار می رود. چون به جای گشتن به دنبال علت صعود یا سقوط ارزش سهم ها به دنبال پیش بینی شکل بعدی نمودارها می گردد. شاید به همین دلیل باشد که بیشتر وقت ها آب تحلیلگران بنیادی و تکنیکال در یک جوی نمی رود و اختلاف نظرشان شوخی بردار نیست. تحلیلگران تکنیکال به تاریخ و احساسشان تکیه می کنند اما تحلیلگران بنیادی به اعداد، ارقام و داده ها توجه دارند.

نکته جالب اینجا است که گاهی بازار بر اثر فشار احساسی معامله گران، روندی عجیب و به دور از پیش بینی اعداد و ارقام را به نمایش می گذارد. اینجا است که تکنیکالی ها قدرت پیش بینی خود را به رخ بنیادی ها می کشند. با این وجود، بهترین کار این است که به جای حرکت کردن متعصبانه در یکی از دو سر طیف تکنیکال یا بنیادی، جایی در میانه های این طیف بایستید.

مالی رفتاری و غول بی شاخ و دمی به نام تورم!

برخورد کردن با تورم هم نیاز به رفتاری فراسوی ترس و طمع دارد. چون به راحتی می تواند روی ارزش سهام تاثیر بگذارد. شاید بتوان گفت که بیشترین آسیب تورم در بازارهای مالی به واکنش های افراطی افراد باز می گردد. به ویژه وقتی قرار باشد به خاطر تورم، مبلغ بیشتری را برای خرید یک سهم بپردازیم و به دنبال آن، سود کمتری بگیریم این ماجرا را با نارضایتی بیشتری درک می کنیم.

از این گذشته، وقتی یک اقتصاد در سرازیری تورم قرار می گیرد سرمایه گذاران باید به هر شکلی که می توانند تاثیر تورم روی سرمایه هایشان را در نظر بگیرند. این در حالی است که واقعا چنین اتفاقی نمی افتد. به زبان ساده، سرمایه گذاران اگر هم تورم را در نظر بگیرند، روی تصورشان از تورم گذشته بالا می روند و مقدار عددی تورم فعلی را نادیده می گیرند.

دل بستن به روندها، یک اشتباه قدیمی اما تکراری

فراسوی ترس و طمع

بخش قابل توجهی از سرمایه گذاران برای گرفتن تصمیم های مالی خودشان به سخن یا تحلیل تحلیلگران تلویزیون یا رسانه ها دل بسته اند. آنها فکر می کنند که تحلیلگران به داده هایی مخفی مسلط هستند و هر صحبت آنها حکم اشاره ای پنهان برای انجام یک کار سودآور را دارد. این در حالی است که حتی بهترین تحلیل گران هم نمی توانند بهتر از خود شما در مورد سهمتان نظر بدهند. نکته ای که نباید آن را فراموش کنیم این است که هیچ کس نمی تواند بازارهای مالی را به طور کامل و قطعی پیش بینی کند. چون این ویژگی از ابتدا هم در جسم و ذهن بشر قرار داده نشده بود.

این درست مانند آن است که بگویید یک تحلیل گر موفق می تواند با چشم هایش پشت دیوارهای فولادی را هم ببیند. در حالی که اگر شما نتوانید، او هم نمی تواند. بنابراین، حتی اگر نمی توانید حریف علاقه تان در زمینه دنبال کردن تحلیل های مالی باشید، دست کم یک لطف را در حق خودتان بکنید و آن این است که قبل از دست به کار شدن و اقدام کردن بر اساس تحلیل هایی که شنیده اید، یک بار هم اعتبار آنها را نزد خودتان بسنجید و سپس اقدام کنید. این کار به معنای واقعی، حرکت کردن فراسوی ترس و طمع خواهد بود.

مراقب مومنتم باشید و آن را جدی بگیرید

«مومنتم» وضعیتی است که در آن سرمایه گذاران به اطلاعاتی که می بینند، به دست می آورند یا می شنوند بیش از حد واکنش نشان می دهند؛ مثلا وقتی یک تحلیلگر در مورد رشد فلان سهم صحبت می کند، ناگهان اقبال فراوانی به سمت آن سهم روانه می شود یا برعکس، گاهی سهام داران با دیدن یکی دو نشانه از کاهش قیمت سهم، آن را می فروشند و خارج می شوند.

پدیده مومنتم، رابطه مستقیمی با حجم معاملات دارد. این بدان معنا است که اگر بعد از وقوع یک جریان یا شنیدن یک توصیه، شاهد افزایش غیر عادی حجم معاملات روی یک سهم خاص شدید می توانید با درصد قابل قبولی آن را مومنتم در نظر بگیرید. شاید برایتان جالب باشد که بدانید، بیشتر از همه، سرمایه گذاران کوتاه مدت، دچار این پدیده می شوند و در بسیاری از موارد هم به جای آنکه سودی دست و بالشان را بگیرد، مجبور به پرداخت مالیات و کارمزد معامله می شوند. این یعنی حتی اگر آن خبرها و رویدادها باعث ایجاد سود شوند اما در نهایت، هزینه ها و سود سر به سر می شوند و چیزی دست سرمایه گذار را نمی گیرد!

چرا امید داشتن در بازار سرمایه، کار اشتباهی است؟

ترس و طمع، دو حس آشنا در بازارهای مالی هستند. دست کم برای کسانی که از دور این بازارها را تماشا می کنند ماجرا از همین قرار است؛ اما چیزی که واقعا رخ می دهد فراسوی ترس و طمع یعنی ترس و امید است. سرمایه گذاران امید دارند که سهم سقوط کرده دوباره به میانگین بازگردد، از آن فاصله بگیرد و حتی به سوددهی بیشتر برسد.

امید، آنها را به پیش بینی هایی عجیب و معجزه وار دلخوش می کند و به دنبال آن اعتماد به نفسی کاذب را در ذهنشان به وجود می آورد تا بر اساس پیش بینی های امیدوارانه خود دست به اقدامی عجیب تر بزنند. جالب تر اینکه ترس ها هم به نوبه خودشان، سرمایه گذاران را به سمت امید کاذب سوق می دهند.

ترس، در دل سهامدار به اضطرابی در پس ذهنش تبدیل می شود. به دنبال آن از اینکه روزی به دلیل ترس هایش و پشت پا زدن به روزنه امید، فرصت را از دست بدهد و دچار افسوس شود بیشتر و باز هم بیشتر می ترسد. در اینجا ترس، به جای آنکه نقش بازدارندگی خود را بازی کند بیشتر به آتش امیدهای کاذب دامن می زند و اوضاع را خراب می کند. پیشنهاد ما این است که به جای امید، هدف خود از سرمایه گذاری را در نظر بگیرید و اندکی بدبینانه به ماجرای بازار نگاه کنید.

معامله گران آنلاین و توهم کنترل

فراسوی ترس و طمع

این خیلی خوب است که اکنون می توانیم با یک لپ تاپ، تبلت یا حتی تلفن همراهمان به خرید و فروش سهام مشغول شویم اما این ماجرا روی دیگری هم دارد و آن «توهم کنترل» است. به زبان ساده، وقتی تمام نمودارها، اطلاعات و داده ها به راحتی زیر دستمان باشند، این توهم ما را فرا می گیرد که می توانیم اتفاق های پیش رو در بازار سهام را کنترل کنیم.

این در حالی است که داده های زیاد در بیشتر موارد به جای آنکه کمک حال ما باشند، دست و پایمان را می بندند و تصمیم گیری را برایمان سخت تر می کنند. جالب تر اینکه سرمایه گذاری آنلاین، آتش اعتماد به نفس کاذب، امید و خوش بینی را بیشتر کرده است.

البته حرف ما این نیست که نباید از تکنولوژی استفاده کرد یا معامله گری آنلاین باعث از دست رفتن سرمایه شما می شود. حرف ما این است که باید با آگاهی نسبت به این خطاهای ذهنی، وارد بازار آنلاین سهم ها شوید. چون در این صورت می توانید اصل سرمایه را حفظ کنید و به دنبال شکار سودهای نهفته باشید.

نظر شما چیست؟

آیا شما هم با نظر نویسنده کتاب در مورد حرکت کردن فراسوی ترس و طمع در بازارهای مالی موافق هستید؟