بیشتر کسانی که به دنبال یادگیری سرمایه گذاری هستند سری به کتابهای «رابرت کیوساکی» میزنند. او با کتاب «پدر پولدار پدر بی پول» نوع نگاه مردم جهان به «پول»، «دارایی»، «سرمایه»، «ثروت» و «آموزش مالی» را دستخوش تغییرات بزرگی کرد. در این قسمت از خانه سرمایه، پای صحبتهای او در خلاصه کتاب بازی ثروت مینشینیم. اگر میخواهید دانش خود را در زمینه پول و ثروت افزایش دهید تا پایان این ماجرا همراهمان باشید.
عصر صنعتی مُرده است، لطفا با آن خداحافظی کنید
بیشتر چیزهایی که در ذهن ما به عنوان امتیاز در نظر گرفته میشوند دیگر ارزشی ندارند؛ مثلا داشتن تحصیلات بالا، شغلی عالی و منتظر ماندن برای دریافت حقوق بازنشستگی، ماجراهایی مربوط به عصر صنعتی هستند که دیگر وجود ندارند. اما چون هنوز طعم شیرین این ماجراها زیر زبان ذهنمان باقی مانده، برایمان سخت است که نبودشان را باور کنیم.
کشورهایی که به نظر ثروتمند میآیند، با شکلی عجیب از بدهی دست و پنجه نرم میکنند. آمریکا به عنوان کشوری قدرتمند و ثروتمند، در حال نزدیک شدن به رکورد بدهکارترین کشور جهان است.
به همین دلیل، دولت نمیتواند همچون عصر صنعتی به کارگران و کارمندانی که عمرشان را پای ساخت و رشد صنعتها و شرکتها کردهاند حقوق بازنشستگی دهد یا به هنگام بیماری از آنها حمایت کند. حقیقت این است که ما سالها قبل به عصر اطلاعات و اینترنت کوچ کردهایم. اکنون، دادهها، آموزش مالی و بازی ثروت، حرف اول را میزنند.
بدهی داریم تا بدهی
شاید با خودتان فکر کنید که بدهکارترین کشورها یا آدمها، فقیرترین آنها هستند. اما واقعیت، چیز دیگری است. دلار آمریکا دقیقا از روزی که رئیس جمهور سابق آمریکا «ریچارد نیکسون» رشته میان دلار و طلا را از هم پاره کرد، به یک بدهی تبدیل شد. بنابراین، چه بخواهیم و چه نخواهیم همه کسانی که با دلار سر و کار دارند با بدهیها بازی میکنند.
در این میان، افرادی هستند که میدانند چطور با بدهیها پولدار شوند و عدهای هم هستند که چیزی از این ماجرا نمیدانند و به جای ثروتمند شدن، روز به روز فقیرتر میشوند. بنابراین، در عصری که پول یک بدهی است و دادهها برخط شدهاند، آموزش مالی و سر درآوردن از چم و خم بازی ثروت، تنها راه نجات به شمار میرود.
آموزش مالی و تربیت مالی با هم فرق میکنند
بیشتر مشکلات اقتصادی جهان به دست کسانی ایجاد میشوند که ذهنشان دستخوش تربیت مالی شده است. چنین افرادی شالوده ذهن تربیت شده خود را در قالب درسها و آموزش مالی به خورد دیگران میدهند.
در اثر تربیت مالی، آنها میدانند که سرمایه گذاری گزینهای مناسب برای نجات پیدا کردن از تورم است؛ اما از چگونگی سرمایه گذاری و راههای محافظت از اندوختهشان چیزی نمیدانند.
در واقع، تفاوت میان «تربیت مالی» و «آموزش مالی» مانند استفاده کردن از لپتاپ و توانایی تعمیر آن است. کسانی که تربیت مالی شده باشند فقط میتوانند از لپتاپشان کار بکشند.
آنها با برنامههای مختلف کار میکنند و ساعتها از وقتشان را مشغول وبگردی هستند. اما وقتی یک قطعه از لپتاپشان خراب میشود، ویندوزشان میپرد یا حتی لیوان آب روی سیستمشان خالی میشود، هیچ کاری از دستشان برنمیآید. چون آنها در مورد تعمیر لپتاپشان هیچ آموزشی ندیدهاند.
آموزش مالی به شما کمک میکند تا در بحرانیترین شرایط هم گلیم خود را از آب بیرون بکشید و بدانید که چه زمانی برای انجام چه نوع اقدام مالی مناسبترین هنگام است.
به دنبال ایجاد جریان نقد باشید نه سود سرمایه گذاری
بسیاری از افرادی که به خیال خودشان در حال سرمایه گذاری کردن پساندازهایشان و انجام بازی ثروت هستند به سراغ بازار سرمایه، طلا، ملک و مواردی از این دست میروند. البته من هم برای سرمایه گذاری به سراغ همین موارد میروم اما نگاه من به این گزینهها با بیشتر سرمایه گذاران فرق دارد.
اغلب مردم به هنگام سرمایه گذاری به دنبال راهی هستند که بتوانند با کمک داراییهایشان جریانی از سود را در زندگیشان جاری کنند. اما من به دنبال ایجاد جریانهای نقدی در زندگیام هستم.
این نکته کوچک باعث میشود که عدهای به هنگام سرمایه گذاری در ملک، شکست بخورند و من در سرمایه گذاری روی املاک به موفقیتی که میخواستم برسم.
مالیات، یک غارتگری ناجوان مردانه یا لطفی بزرگ؟
میانهتان با مالیات چطور است؟ خیلیها دل خوشی از پرداخت مالیات ندارند. چون اینطور به نظر میرسد که مالیاتها فقط از قشر ضعیف جامعه گرفته میشوند و به سراغ پولدارها نمیروند. کاملا درست فکر کردید.
دولت از همه کسانی که با سختکوشی و بدون آموزش مالی در حال تلاش برای ثروتمند شدن هستند، به جای تمام ثروتمندان جامعه که سرشان گرم بازی ثروت است مالیات میگیرد.
در حقیقت، کسانی که روز به روز پول روی پولشان میآید یا مالیات نمیپردازند یا مبلغ بسیار اندکی را صرف پرداخت مالیات میکنند. فکر میکنید این کار ناعادلانه است؟
پس بهتر است برای حرکت به سمت عدالت، روی خودتان زمان بگذارید و آموزش مالی را آغاز کنید. این تنها راه برای جلوگیری از دادن دسترنجتان به دولت است!
آیا شما واقعا یک سرمایه دار هستید؟
میان کسانی که واقعا سرمایهدار هستند با کسانی که فکر میکنند سرمایهدار هستند تفاوتهای بسیار زیاد اما پنهانی وجود دارند. اجازه بدهید این تفاوتها را به صورت تیتروار با هم بررسی کنیم:
سرمایهدارهای واقعی، بزرگ فکر میکنند
به دنبال سود سرمایه گذاری نیستند و در عوض، جریانهای درآمدی را دنبال میکنند
صاحب کسب و کار خودشان هستند
تمرکز خود را روی به دست آوردن داراییها گذاشتهاند و به درآمد چشم ندوختهاند
آنها ایدههایشان را عملی میکنند
اطلاعات زیادی در مورد پول، مالیات، بدهی، سرمایه گذاری و افزایش سرمایه دارند
توانایی بسیار خوبی برای مدیریت استرس و فشارهای روحی دارند
ارتباط عمیقی با دیگر سرمایهداران واقعی دارند
با این حساب میفهمیم که تعداد سرمایهداران واقعی، بسیار کمتر از چیزی است که به نظر میرسد. در واقع بیشتر مردم در دنیای کارمندی و کارگری روزگار میگذرانند تا دنیای کارآفرینی و سرمایهداری.
ملک یا سهام؟ کدامیک برنده بازی ثروت هستند؟
بازار سرمایه، مکانی است که آدمهای گوناگون با اهداف مختلفی، دار و ندارشان را پای کاغذهایی به نام سهام میگذارند. برخی از آنها موفقیتهای زیادی را درو میکنند و برخی دیگر هر چه داشتهاند را میبازند.
در بازار املاک و مستغلات هم همین ماجرا در جریان است. وقتی از این زاویه به ماجرا نگاه میکنیم، چیزی به نام درب یا راهی برای نجات به چشم نمیخورد؛ هر چه هست دیوار است و آدمهای عاقل میدانند که نمیتوان از دیوار رد شد.
در حقیقت، مشکل اساسی، خوب یا بد بودن سرمایه گذاری در بازار سرمایه یا املاک نیست. مشکل اصلی به شیوه سرمایهگذاری برمیگردد.
اگر در هر دو بازار برای حرفهای شدن زمان بگذارید، برای آموزش خود هزینه کنید و از چموخم ماجراهای جاری در این بازارها سر درآورید از یک سرمایه گذار سطحی به یک سرمایه گذار عمیق و حرفهای تغییر ماهیت میدهید. آن هنگام است که به جای دلالی و دنبال کردن درصد افزایش یا کاهش قیمت سهام و ملک به دنبال راهاندازی جریانهای نقدی از این بسترهای سرمایهگذاری میگردید و به معنای واقعی، وارد بازی ثروت میشوید.
اگر این شیوه را دنبال کنید، درگیر دردسرهای وحشتناک بازارهای سرمایه و ملک نمیشوید و هنگامی که بقیه در حال ضرر کردن هستند شما همچنان سود میکنید.
دولت های بدهکار و راهکارشان برای پاک کردن صورت مسئله
حق چاپ اسکناس در دست دولت است. اما این حق بدان معنا نیست که تکتک اسکناسهای چاپ شده توسط دولت، ارزشمند هستند. در واقع، مدتها است که دیگر پس انداز کردن دردی از مردم نمیکند. چون پولها پوچ شدهاند. دولتهای بدهکار برای پس دادن بدهیهای خود به سراغ راحتترین راه میروند.
آنها دکمه دستگاه چاپ اسکناس را میزنند و ظرف کمتر از یک روز، رقمهای سرسامآوری را وارد چرخه اقتصادی کشور میکنند. این پول پوچ، باعث ایجاد تورم میشود. مردم مشکلات بیشتری را تجربه میکنند و گرانی از سر و کول همهچیز بالا میرود.
گذشته از این، افرادی که جزو قشر پر کار و پر درآمد جامعه به شمار میروند مجبور به پرداخت مالیاتهای سنگینتری میشوند.
این راهکار دولتهای بدهکار باعث میشود تا مردم متوسط به خیل عظیم مردم فقیر بپیوندند. چون آنها برای ادامه زندگی خود در دوران پیری، یعنی زمانی که دیگر جانی برای کار کردن در وجودشان باقی نمانده است، روی وعدههای شیرین اما توخالی دولتها حساب باز کرده بودند.
با وجود اینکه حرکت دولتها برای چاپ اسکناس، چیزی کمتر از زدن خنجر از پشت ندارد اما باز هم باعث میشود که افراد ثروتمند جامعه، ثروتمندتر شوند. چون جریان نقدیشان افزایش مییابد اما همچنان یا مالیات نمیپردازند یا مبلغ آن آنقدر اندک است که به چشم نمیآید.
به جای اسکناس، طلا و نقره پسانداز کنید
پس انداز کردن به خودی خود چیز بدی نیست. حتی میتوان گفت که خیلی هم خوب است. آمریکا در گذشتهای نه چندان دور به عنوان ملتی پسانداز کننده شناخته میشد.
در آن زمان، پس انداز کردن به یکی از اصول زندگی هر خانواده تبدیل شده بود. مردم بسیار اندکی به سراغ وامهای بانکی میرفتند. چون خودشان میتوانستند با کمک پساندازشان مشکلات مالیشان را حل کنند.
اما رفتهرفته و با کم شدن ارزش دلار، رواج مصرفگرایی و گشادتر شدن کمدهای داخل هر خانه، پولهای کمی شانس پسانداز شدن را پیدا میکردند. پیشنهاد من این است که به جای خداحافظی با پسانداز، جنس آن را تغییر دهید و به جای اسکناس، طلا یا نقره بخرید و آن را نگه دارید. در این صورت، هم در بازی ثروت شرکت کردهاید و هم بازیگر دست دولتمردان نشدهاید.
بانک ها از کجا پول درمی آورند؟
شاید برای شما هم سوال باشد که بانکها چگونه کسب درآمد میکنند؟ امیدوارم با من موافق باشید که آنها به هیچوجه بنگاه خیریه راه نینداختهاند. پس چطور میشود که در عوض پولهایی که مردم در بانک میگذارند به آنها سود میپردازند؟ این پول سود را از کجا میآورند؟ پاسخ ساده و پیچیده به این پرسش در یک واژه خلاصه میشود: «وام».
بر خلاف تصور عده بسیاری از مردم، بانکها اصلا از کسانی که پولهایشان را پسانداز میکنند خوششان نمیآیند. چون پولی که در اختیار بانک قرار میدهید برای او نوعی بدهی به شمار میرود.
بانک میداند که دیر یا زود شما پولتان را از او طلب میکنید و سر هر ماه منتظر این هستید که سودتان را در حساب بانکیتان ببینید. پس بانکها در این معامله، سودی نمیبرند.
در عوض، آنها عاشق کسانی هستند که به بهانههای گوناگون از بانکها وام میگیرند. اما پول این وامها از کجا میآید؟ از پولهایی که شما به بانکها میدهید! در واقع، این یک بده بستان پولی و انداختن تاس در بازی ثروت بانکها است.
حتی شاید این خود شما باشید که از بانک وام میگیرید. در آن صورت، آنها پول خودتان را به خودتان میدهند و شما را مجبور میکنند تا برای در اختیار داشتن پولتان به بانکها بهره پرداخت کنید. بانکهای سرتاسر جهان این بازیهای پیچیده را به راه میاندازند و هر جا که کم بیاورند دست به دامان دولتها میشوند تا پول چاپ شده بیشتری را روانه گاو صندوقشان کنند.
به من بگویید، آیا هنوز هم دوست دارید پولهای خود را در بانکها و به شکل اسکناس پسانداز کنید؟ شما میتوانید با تغییر نوع پس انداز خود، بازی بانکها را بر هم بزنید و راهی برای ثروتمندتر شدن خودتان پیدا کنید.
چرا آمریکایی ها از چین، دل خوشی ندارند؟
ریشه این ماجرا به دوران ریاست جمهوری «نیکسون» برمیگردد. او کسی بود که مسیر تجارت با چین را هموار ساخت و از این راه به چینیها فرصتی عالی برای ساخت کشورشان آن هم با دلارهای آمریکایی داد. این موضوع چندان به نفع مردم عادی آمریکا نبود. چون کارخانههایی که میتوانستند در داخل کشور به تولید محصول مشغول شوند به چین منتقل شدند.
کارگران چینی هم حاضر بودند در ازای داشتن شغل، با قیمتی پایین کار کنند. اما کارگران و مدیران آمریکایی که چند ده برابر یک کارگر و مدیر چینی پول میگرفتند دیگر نمیتوانستند در این رقابت پیروز شوند.
بنابراین، شغل در آمریکا کم شد و دود این ماجرا به چشم مردم ضعیف جامعه فرو رفت. البته به جز چین، خطر دیگری هم آمریکاییها را تهدید میکرد و آن «تکنولوژی» بود. با گذشت هر سال، تعداد کارهایی که ماشینها میتوانستند به جای انسانها انجام دهند بیشتر میشد.
این یعنی کارآفرینها، کارخانهدارها و صاحبان شرکتهای ریز و درشت میتوانستند به جای انسانها از ماشینها استفاده کنند و بدون کلنجار رفتن با آدمهای پر دردسری که هر ماه از آنها حقوق میخواستند، به دنبال بیمه، پاداش و مرخصی هم بودند، کاری با کیفیت بسیار بالاتر را تحویل بگیرند.
از طرفی، کسانی مثل «وارن بافت» که تشنه یافتن جریانهای نقدی و به راه انداختن بازی ثروت بودند به سراغ صنعتهای خاک خورده میرفتند، آنها را با فناوری تجهیز میکردند و با کاهش نیروی انسانی و به دنبال آن کاهش هزینهها سیلی از جریان نقدی را به سمت خودشان جاری میساختند.
در کنار تمام این ماجراها، دولت هم قوانین مالیاتی جدیدی تصویب میکرد و با کاهش دریافت مالیات از چنین افراد ثروتمندی، حمایت خود را به آنها نشان میداد.
البته ناگفته نماند که جای خالی این تخفیفها را با افزایش نرخ مالیات برای قشر معمولی جامعه پر میکرد. بنابراین، مهم نیست که چه کسی را مقصر میدانید؛ چین، آمریکا یا حتی کشور خودتان. چون تا زمانی که به سراغ آموزش مالی نروید هر کسی تا هر جایی که بتواند از شما استفاده میکند.
چرا پول کشورها ضعیف می شود؟
ضعیف یا قوی شدن پول کشورها، نوعی ابزار برای بازی با سیاست، قدرت و اقتصاد است. اصلا اگر دوست دارید آن را نوعی اسباببازی که برای بزرگسالان طراحی شده است در نظر بگیرید. اجازه بدهید با یک مثال، شما را با قوانین این بازی ثروت آشنا کنم.
تصور کنید شما کشوری به نام «آ» هستید که میخواهید با کشوری به نام «ب» تجارت کند. اما تجارت کردن خرج دارد و شما نمیتوانید زیر بار این هزینه سنگین بروید.
در نتیجه، فکری بکر به سرتان میزند. شما با چاپ پول یا نگاه کردن به نرخ ارز، ارزش پولتان را پایین میآورید. در نتیجه، هزینههایتان کم میشوند و میتوانید با آزادی بیشتری به صادرات مشغول شوید. به دنبال این ماجرا، شغلهای بیشتری هم در کشورتان به وجود میآیند.
در نقطه مقابل، اگر قرار بود ارزش پولتان را بالا نگه دارید، نه تنها نمیتوانستید به راحتی تجارت کنید بلکه شغلهای زیادی در کشورتان از بین میرفتند. تازه این پایان ماجرا نیست.
حتی این امکان وجود داشت که در اثر فقر و فشار مالی، مردمتان هم شورش کنند و بخواهند شما را از مسند قدرت پایین بکشند. به همین دلیل، کشورهای مختلف دوست ندارند ارزش پولشان بالا برود. دقیقا به همین دلیل است که پسانداز کردن کار خندهداری است. وقتی دولتها به راحتی میتوانند ارزش پولی که در بانک پسانداز کردهاید را دستکاری کنند پس چه دلیل قانع کنندهای برای پسانداز کردن وجود دارد؟
چرا بدهی دولت، بدهی شما است؟
در حالت عادی، بدهی چیزی است که با پرداخت کردن برطرف میشود؛ مثلا من یک دلار از شما قرض میگیرم، زیر بار بدهی میروم و سپس با پس دادن آن یک دلار به شما از بدهی خلاص میشوم. اما در دنیایی که ما زندگی میکنیم داستان بدهیها کمی پیچیدهتر از این حرفها است.
در واقع، تکتک شهروندان یک کشور در بدهی آن کشور سهیم هستند. بنابراین، اصلا اهمیتی ندارد که شما به هیچ کجا یا هیچکس از اطرافیانتان بدهی ندارید. چون به صورت بینالمللی بدهکار هستید!
دولتهای بدهکار مثلا همین آمریکا، بدهی خود را از جیب مردمش میپردازد. با این حساب، اهمیتی ندارد که در طول روز چقدر کار میکنید و چند درصد از درآمدتان را به پسانداز کردن اختصاص میدهید. چون تا زمانی که به دنبال یاد گرفتن آموزش مالی نباشید نمیتوانید دری برای خارج شدن از بساط دولتها و ورود به بازی ثروت خودتان پیدا کنید.
چگونه پول های جعلی را به پول های واقعی تبدیل کنیم؟
در کمال تعجب و با وجود تلاشهای خستگی ناپذیر دولتها در سرتاسر جهان، هنوز هم میتوان پولهای واقعی را پیدا کرد. برای این کار باید به فردی حرف گوش کن تبدیل شوید و کاری را انجام دهید که دولتها از شما میخواهند؛ یعنی به جای مصرف کردن به سمت تولید پیش بروید.
با این حساب باید به جای دلالی خانه به سراغ ساخت و ساز بروید یا به جای اینکه دربهدر به دنبال استخدام شدن در شرکتهای ریز و درشت باشید خودتان کسب و کاری را راه بیندازد و به یک کارآفرین تبدیل شوید. خلاصه اینکه برای تغییر اوضاع باید از جایی که هستید به جایی بسیار متفاوتتر نقل مکان کنید.
برای پول کار نکنید
بخش مهمی از آموزش مالی به درک این موضوع سپری میشود که نباید برای پول کار کنید. البته این بدان معنا نیست که دست روی دست بگذارید، گوشه خانهتان بنشینید و به دیوار زُل بزنید. بدن شک با دنبال کردن این روش بعد از مدت کوتاهی از گرسنگی، بیماری و حتی سرما خواهید مُرد!
منظور من از اینکه نباید برای پول کار کنید این است که نباید در چرخه تولید و خرج کردن بیوقفه درآمدی که از طریق کار کردن برای دیگران و پرداخت مالیاتهای سنگین ایجاد میشود گیر بیفتید. شما باید نه با هدف به دست آوردن درآمد بلکه برای به دست آوردن دارایی دست به کار و تلاش بزنید و با کمک آموزش مالی از داراییهایتان به درآمد برسید. به زبان سادهتر، باید روندی را در پیش بگیرید که داراییهایتان برای شما کار کنند؛ این سریعترین راه برای ورود به بازی ثروت است.
اما این داراییها چه چیزهایی هستند؟ پاسخ من این است: «هر چیزی که در هر شرایطی خواهان داشته باشد.» مثلا مردم در هر اوضاعی به خانه، پوشاک، غذا و انرژی نیاز دارند. جالب اینجا است که قانون هم از شما حمایت میکند و نیازی نیست که برای داراییهایتان به اندازه زمانی که برای پول کار میکردید مالیات بدهید. پس باید داراییهای خود را در این زمینهها گسترش دهید. البته اگر خوب نگاه کنید باز هم میتوانید داراییهای متفاوتتری را که با علاقه شما همراستا باشند پیدا کنید. مثلا من به طلا و چاه نفت علاقه دارم. شما به چه علاقه دارید؟
کار کمتر، پول بیشتر؛ آیا این امکانپذیر است؟
افرادی که اعتقادی به آموزشهای مالی ندارند و در چشمانداز 50 سال آینده خود هم به چنین چیزی فکر نمیکنند، توقع زیادی از دیگران دارند. آنها مدام از کار زیاد و دستمزد کم شکایت میکنند.
همیشه هم در حال اعتراض کردن به رئیسشان یا ناسزا گفتن به افراد پولدار هستند. آنها میخواهند کار کمتری انجام دهند اما پول بیشتری به دست بیاورند.
از نظر آنها این عدالت است. اما چیزی که آنها میخواهند بیشتر به زورگیری شباهت دارد تا یک درخواست عادلانه و اجتماعی. کسانی که به دنبال افزایش درآمدشان هستند باید در مقابل، خدمات بیشتری به مردم ارائه دهند. البته اگر میخواهند اصلا کار نکنند باید به سراغ کسب دارایی بروند؛ یعنی همان ماجرایی که کمی قبل با هم در موردش صحبت کردیم.
پیچاندن دیگران، پیچاندن خودتان است
تلاش برای افزایش دارایی و کار نکردن به این معنی نیست که میتوانید قانون را زیر پا بگذارید یا بدتر از آن، حق مردم را پایمال کنید. متاسفانه نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که قانون همیشه از مردم حمایت کند. چون قانون هم به دست مردم نوشته شده است. برگههای تاریخ پر از جنایتهایی است که همین مردم بر سر خودشان و دیگران آوردهاند. بنابراین، همیشه قبل از قانون، انسانیت خودتان را در نظر بگیرید.
درست است که شما بنگاه خیریه باز نکردهاید و نباید به کسانی که علاقهای به کار کردن و آموزش ندارند باج بدهید اما دستکم نباید به خودتان اجازه بدهید که به شکلی قانونی سر مردم ناآگاه را کلاه بگذارید.
متاسفانه این موضوع در میان کسانی که تشنه ثروت هستند موج میزند. چنین افرادی، قانون را به انسانیت گره میزنند و با خودشان میگویند: «اگر قانون از این ماجرا حمایت کرده است پس حتما انسانی هم هست!» اما نیست! این موضوع وقتی سختتر میشود که میفهمید تشخیص چنین شرایطی به شخص خودتان بستگی دارد.
یادتان باشد شما همیشه در حال معامله، خرید، فروش و صحبت کردن با آینده خودتان هستید؛ یعنی وقتی که سعی میکنید جنس معیوبی را به کسی بفروشید، این خودتان هستید که در مقام خریدار، دست به جیب میشوید. چون در آیندهای نه چندان دور، کسی هم پیدا میشود و جنسی بسیار معیوبتر را به قیمتی بسیار گرانتر به شما میفروشد! هر کاری که بکنید با خودتان کردهاید. پس در بازی ثروت، وجدان و قانون را زیر پا نگذارید.
پیام اصلی «رابرت کیوساکی» در کتاب «بازی ثروت» چه بود؟
کیوساکی در کتاب «بازی ثروت» جنبههای عمیقتری از آموزش مالی و راهکارهای ثروتمند شدن را در اختیار خوانندگانش قرار داد. البته در این کتاب هم گریزهایی به کتاب «پدر پولدار، پدر بیپول» زد؛ اما صحبتهای او در مورد داراییها، سازوکار پول و نقش دولتها در تبدیل پول به بدهی، تازهتر از گذشته بودند.
حالا نوبت شما است:
برای کسانی که به دنبال آموزش مالی هستند چه کتابهای دیگری را پیشنهاد میدهید؟
به این مقاله امتیاز دهید
(۱۵۸ رای)
۴.۴/۵
۱۲۳۴۵
ترتیبی که برای خواندن مقالات خلاصه کتاب های مطرح بورسی و اقتصادی به شما پیشنهاد میکنیم: