این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب سقوط بازار سهام در 1992 خلاصه برداری شده است!
خلاصه کتاب سقوط بازار سهام در 1929
بازارها همواره در حال رشد و سقوط هستند. این ماجرا چیزی شبیه به حرکتهای سینوسی است. همانطور که خوب و بد، تلخ و شیرین و سیاه و سفید در کنار هم هستند، صعود و سقوط بازار بورس هم دو بخش تفکیک ناپذیر به شمار میروند. البته شاید در این میان، فاصلههای میان دو قله سینوسی آنقدر زیاد باشد که فکر کنیم بازار ما هرگز دچار سقوط یا صعود نمیشود؛ اما این ماجرا در دورنمای تاریخ اقتصاد، بارها و بارها اتفاق افتاده است. یکی از همین زمانها سقوط بازار سهام در سال 1929 بود. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «سقوط بازار سهام در 1929» میرویم و پای گلچینی از صحبتهای «براندا لانگ» مینشینیم. از آنجا که رفتار انسانها در طول تاریخ، تغییر چندانی نکرده است و بیشتر مردم در مقابل بحرانها واکنش مشابهی از خودشان بروز میدهند، خواندن گلچین این کتاب، سر درآوردن از علتهای ریشهای رکود اقتصادی و به دنبال آن سقوط بازار سهام میتواند دست ما را برای تصمیمهای آینده بازتر کند. تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید.
چرا سقوط بازار سهام در سال 1929 رخ داد؟
این ماجرا چند دلیل دارد اما شاید بتوان گفت که مهمترین دلیل آن، دلخوش کردن مردم معمولی به روند رو به رشد ابدی سهام، بیتوجهی به هشدارهای پنهان در بازار سهام و زیر بار قرض رفتن برای خرید سهام باشد. داستان از اینجا آغاز میشود که در طول دهه 1920، بازار سهام با رشدی چهار برابری نسبت به زمان مشابه روبهرو شد. هر کسی که در آن سالها – به ویژه در سالهای آغاز دهه 1920 – به سراغ خرید سهام میرفت رشدی قابل توجه را تجربه میکرد.
کمکم مردم عادی و اهالی سرمایه گذاری باورشان شد که سرمایه گذاری روی بازار سهام میتواند خیلی راحت و بدون تحمل ریسک، آنها را ثروتمند کند. مردم عادی و سرمایه گذاران با سرعت مشغول خرید سهمها شدند. حتی بسیاری از مردم عادی، روی سود به دست آمده از این رشد، بیش از حد حساب باز کردند و میخواستند خرج زندگیشان را از این راه در بیاورند.
نتیجه این شد که با ورود به سال 1929 و خداحافظی با دهه پر سود گذشته، هشدارهای سقوط بازار سهام آنقدر بلند شد که وجود همه را به لرزه انداخت. در این میان، مردم عادی که به اندازه سرمایه گذاران حرفهای با ماجرای بازار سرمایه آشنا نبودند به بانکها یورش بردند و حساب خود را خالی کردند. به این ترتیب، بانکهای بسیاری ورشکسته شدند.
سقوط بازار سهام، آغاز عصر رکود بزرگ
برخی از افرادی که ماجراهای دهه 1920 را مرور میکنند، سقوط کردن بازار سهام را به عنوان نقطه آغاز رکورد بزرگ اقتصادی آن سالها در نظر میگیرند. این در حالی است سقوط بازار، فقط یک نشانه از داستان پر از هزارتوی سقوط اقتصادی آن دوران بود. اقتصاد آمریکا مریض بود اما کسی درد او را نمیفهمید یا دستکم نمیخواست که بفهمد. به همین دلیل، مشکلات، یکی پس از دیگری روی هم تلنبار شدند و نتیجه آن چیزی شد که تا سالها گریبان مردم عادی را گرفته بود.
چه کسانی طعمه اصلی این هیاهو بودند؟
با وجود آنکه سرمایه داران و صاحبان قدرت نیز در طول دوران سقوط بازار سهام دچار زیان شدند اما ورشکستههای واقعی که دار و ندارشان را در طول این ماجرا از دست دادند و به نان شبشان محتاج شدند، همان قشر متوسط و رو به پایین جامعه بودند که حتی برای خرید سهام، زیر بار وامهای رنگارنگ و قسطهای آن رفته بودند.
این افراد نه تنها اندک سرمایه خود را از دست دادند بلکه به دلیل نداشتن پس انداز، از دست دادن شغل و نداشتن درآمدهای جاری دیگر، خانه و کاشانه خودشان را هم از دست دادند. آنها دو راه بیشتر نداشتند یا آواره خیابانها میشدند یا آنکه به خانه دوست و اقوام دور و نزدیکشان میرفتند. در این میان، بچهها بیشتر از همه دچار آسیب شدند. آنها مجبور بودند درس و مدرسه را رها کرده و به همراه مادرانشان به دنبال کار بگردند.
برخی از خانوادهها فرزندان بزرگتر خود را از خانه بیرون کردند تا به قول خودشان یک نانخور کمتر داشته باشند. بزهکاری، دزدی و آشوبگری که همنشین همیشگی فقر است در حال رشد بود. مردم در طول سقوط بازار، خوشی، شادی، امید و آرامش زندگیشان را از دست دادند.
مهاجرت از روستا به شهر و در جستجوی امید از دست رفته
در طول دوران رکود اقتصادی و ماجرای سقوط بازار سهام، خشکسالی هم به نوبه خود مشکلات را بیشتر کرد. کشاورزی دیگر شغل خوبی به حساب نمیآمد و کشاورزان نمیتوانستند از پس مخارج اولیه شغلشان بر بیایند.
چون بدون آب، کشاورزی بیمعنا بود. به همین دلیل، کشاورزان، زمینهای زراعی خود را به قیمتی ارزان میفروختند و با پول به دست آمده از روستاها به شهرها مهاجرت میکردند. البته پُر واضح است که آنجا هم کاری گیرشان نمیآمد. به همین دلیل، افرادی که سالها به عنوان یک کشاورز مستقل، کار کرده بودند حالا مجبور بودند در حاشیه شهرها به عنوان کارگر برای دیگران کار کنند.
روزولت، مردی که امید را در دل آمریکایی ها زنده کرد
مردم، امید را گم کرده بودند. شاید حتی بیشتر از نگران بودن در مورد غذا و آرامش به دنبال کسی میگشتند تا به آنها بگوید که روزهای خوب در راه هستند. روزولت این کار را با راهاندازی برنامه رادیویی برای گفتگوی مستقیم با مردم آمریکا و اجرایی کردن چند طرح عظیم اشتغالزایی و حمایتی، انجام داد. او مردم را نسبت به آینده امیدوار کرد، به آنها شغل داد و سفرههایشان را پر از غذا کرد.
البته ناگفته نماند که برخی از منتقدان و اقتصاددانها نسبت به کارهای روزولت و اشتغالزایی گسترده او روی خوش نشان ندادند. آنها فکر میکردند که مردم آمریکا در اثر کمکهایی که روزولت برای اشتغالزایی به آنها کرده بود به افرادی تنبل و تنپرور تبدیل میشوند. از نظر آنها دولت نباید به فکر اشتغال مردم باشد، بلکه فقط باید روی گرفتن مالیات تمرکز کند تا از پس مخارج خودش بربیاید.
آینده و تغییراتی که در نسل آن روزها پدید آمد نشان داد که بیشتر اقدامات روزولت به نفع مردم و کشور آمریکا بودهاند.
آمریکا قبل از سقوط بازار سهام چه وضعیتی داشت؟
در طول سالهای 1920 تا 1929 یعنی تقریبا یک دهه قبل از سقوط بازار سهام، زندگی مردم آمریکا از امید و میل شدید به تغییر، سرشار بود. مردم میخواستند چیزهای تازه را امتحان کنند، از زندگیشان لذت ببرند و به سمت مدرن شدن گامهای بلندی بردارند.
برق و آب لولهکشی کمکم داشتند به یکی از نیازهای اساسی مردم تبدیل میشدند. توقع مردم از زندگی شهری، مرحله به مرحله بالاتر میرفت. در این میان، خانمها هم در جامعه مرد سالار آمریکای قرن 20 به دنبال آزادیهای اجتماعی بودند و به هر روشی که میتوانستند برای رسیدن به این هدف، تلاش میکردند.
از نظر اقتصادی، مردم به خودشان متکی بودند. جامعه آن روز آمریکا از مردمی تشکیل شده بودند که به این راحتیها زیر بار بدهی نمیرفت. مردم پسانداز کردن را به عنوان یک اصل اساسی در زندگیشان اجرا میکردند. وقتی یکی از اعضای خانواده دچار مشکل میشد، از اندوخته پس اندازشان و نه کمک بانکها برای بر طرف کردن آن مشکل استفاده میکردند.
دهه 1920، حرکتی پر شتاب به سمت زندگی مدرن و پر مصرف
تا قبل از آغاز دهه 1920 و رویارویی مردم با سقوط بازار سهام، مردم آمریکا در نوعی از خودکفایی به سر میبردند؛ یعنی تنها چیزهایی را میخریدند که نمیتوانستند آن را در خانه یا مزرعهشان تولید کنند. کمکم با ورود به عصر صنعتی، مردم به جای تولید محصولات در خانه و مزرعه، ترجیح میدادند که آن را به صورت آماده از مغازهها بخرند. این موضوع باعث شد تا وقت زیادی را صرفهجویی کنند و آسایش بیشتری در زندگی داشته باشند.
در این گیرودار که مردم به دنبال فرصتهای بیشتر برای خرید بودند و دستبرد زدن به پس اندازشان هم دیگر کفاف مخارج تازه آنها را نمیداد، ماجرای خرید اعتباری به وجود آمد. مردم توانستند با خریدهای اعتباری خیلی زودتر از تصورشان صاحب اتومبیل و دیگر کالاهای تازه شوند؛ ولی از آن طرف، خیلی بیشتر از توانشان خرج میکردند. به همین دلیل دیگر پولی برای پس انداز کردن باقی نمیماند.
ظهور خانواده های بدهکار؛ اولین جرقه از رکود زده شد!
با هم گفتیم که مردم تمایل شدیدی به خرید پیدا کردند؛ اما بیشتر آنها در حالت معمولی و حتی بعد از خرج کردن تمام پس اندازشان باز هم نمیتوانستند با منبع درآمدشان از پس خرید این چیزهای تازه بر بیایند. چون درآمدها و حقوقهایی که دریافت میکردند اندک بود. در نتیجه، آنها وام میگرفتند و به صورت اعتباری خرید میکردند اما نمیتوانستند وامهایی که دریافت کرده بودند را پس بدهند.
از طرف دیگر، صنعتی شدن کارخانهها سرعت تولید محصول را بسیار افزایش داد. به همین دلیل انبار کارخانهها پر از محصولاتی شد که خریداری برایشان وجود نداشت. این ماجرا باعث شد تا خطهای تولید یکی پس از دیگری متوقف شوند. به دنبال این ماجرا کارگران آن خطها نیز از کارشان اخراج شدند. نتیجه آن شد که در جامعه، به تعداد افراد بدهکاری که از قضا بیکار هم شده بودند یکی یکی اضافه میشد.
نادیده گرفتن مشکلات و قدم به قدم پیش رفتن به سمت سقوط بازار سهام
ماجرای دیگری که به رکود اقتصادی و سقوط بازار سهام دامن زد، خشکسالیهای پی در پی، تصمیمهای اقتصادی اشتباه و به دنبال آن تولید محصولات کشاورزی بود که دیگر خریداری برای آنها وجود نداشت. جالب این است که در این زمان، دولت وقت آمریکا میتوانست با کمک کردن به کشاورزان و کارخانهداران آسیب دیده، جلوی رکود اقتصادی بزرگ در آینده را بگیرد اما به دلیل بیتوجهی و اهمیت ندادن به مشکلات مردم، این سوراخ کوچک در کشتی اقتصاد به تَرَکی بزرگ تبدیل شد و تمام کشور را در اوضاع سختی گرفتار کرد.
به دنبال این ماجرا، مردم نتوانستند بدهیهای خود را به بانکها پرداخت کنند. به همین دلیل، اموال، زمین و خانههایشان توسط بانکها تصرف شدند. ولی مشکل دیگری هم وجود داشت که در ابتدا کسی آن را ندیده بود. وقتی مردم پولی برای پرداخت بدهیهای ریز و درشت خود نداشته باشند، کشاورزان نتوانند محصولات تولید شده خود را بفروشند و کارخانهها هم نتوانند در بازارهای داخلی و خارجی به بازاریابی و فروش محصولاتشان بپردازند، دیگر چه کسی حاضر میشد زمین کشاورزی، ملک یا کارخانه مصادره شده را بخرد؟ به همین دلیل، بانکهای زیادی به دلیل نبود نقدینگی ورشکسته شدند.
سقوط بازار سهام و فروش دیوانه وار سهم ها
در روز سقوط بازار سهام، ترس، همه جا را فرا گرفته بود. سرمایهداران بزرگ نمیدانستند با سهمهایشان که دیگر ارزشی برایشان باقی نمانده بود چه کار کنند. آنها بین دو راهی فروش یا حفظ سهمهایشان گیر افتاده بودند. از طرف دیگر، سرمایه داران کوچک که بیشتر آنها با قرض و وام، سهام خریده بودند با فشاری چندگانه روبهرو شدند. از یک طرف بانکها به آنها فشار میآوردند تا ظرف یک روز وامهایشان را صاف کنند و از طرف دیگر سهمهایی که برای خریدشان وام گرفته بودند دیگر پشیزی ارزش نداشتند.
در این گیرودار، چند تن از بانکداران بزرگ با هم جلسه گذاشتند و در نهایت نتیجه گفتگوهای خود را این گونه به گوش سرمایه گذاران نگران رساندند: «همه چیز آرام است. شما اشتباه میکنید!» هر کسی که در بازار سهام فعالیت میکرد میدانست که سفارشهای فروش به شکلی دیوانه کننده به کارگزاریها میرسند. هیچ چیز عادی نبود و همه به جز آن بانکدارانی که خودشان را به خواب زده بودند میدانستند که سقوط بازار سهام اتفاق افتاده است.
سقوط بازار سهام چه درس هایی به سرمایه گذاران می دهد؟
سقوط بازار بورس در سال 1929 اولین سقوط نبوده و آخرین آن هم نخواهد بود. سالها بعد از این سقوط باز هم مردم در دچار ماجراهای دیگری شدند؛ مثلا یکی از آنها به «ترکیدن حباب دات کام» شهرت پیدا کرد.
مواردی همچون:
- از دست دادن فرهنگ پس انداز کردن
- خرید سهام با پولهای حاصل از وام، کارتهای اعتباری و قرض گرفتن به امید رشد سهام و پرداخت اقساط با سود به دست آمده
- بیتوجهی نسبت به هشدارهای کوچک بازار و حتی ناتوانی در درک آنها
- خراب بودن اوضاع اقتصادی و بیتوجهی دولتها به این ماجرا
- وجود نقص در قوانین بانکداری و بازار سهام
از جمله عواملی هستند که در کنار هم زمینههای رکود اقتصادی و سقوط بازار سهام را به وجود میآورند. بنابراین، حتی اگر یک سرمایه گذار بسیار حرفهای هم باشید باز هم این امکان وجود دارد که با غرق کردن خودتان در بدهکاری، نگه داشتن بیشتر داراییتان به شکل پول نقد، سرمایه گذاری تک بُعدی و تعصب روی یک صنعت خاص، از رکودهای ناپیدای آینده آسیب ببینید. راه کم کردن آثار این رکودها در دست شما است و به تکتک تصمیمهایی که امروز میگیرید بستگی دارد.
نظر شما چیست؟
آیا با نگاه به بازار و اقتصاد ایران میتوانید نشانههایی از رکود را پیدا کنید؟































































