این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب جنگ های ارزی خلاصه برداری شده است!
خلاصه کتاب جنگ های ارزی (Currency Wars)
در طول تاریخ اقتصاد، ارزهای مختلفی آمدند و رفتند. هر کدام از آنها چرخه رشد، شکوفایی و افول را طی کرده اند. البته آنها در این مسیر تنها نبوده اند. چون مردم، به ویژه شهروندان معمولی یک جامعه زیر فشار این نوسان ها آسیب های فراوانی دیدند. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «جنگ های ارزی» اثر «جیمز ریکاردز» می رویم و در لابه لای ورق های این کتاب، نگاهی به تاثیر ارزها روی مردم، کشورها و اقتصاد می اندازیم. با ما همراه باشید.
دلار روی لبه چاقو حرکت می کند
دلار هم مانند تمام ارزهای تاریخ، فراز و فرودهای بسیاری را طی کرده است. از زمان روی کار آمدن اولین دولت مستقل آمریکا بگیر تا جدا شدن طلا از دلار در زمان ریاست جمهوری «ریچارد نیکسون» و بحران های سال 2000 و 2007 هر کدامشان نقشی از افولشان را روی دلار به تصویر کشیدند. اکنون دلار که پایه های اقتصادی و امنیتی آمریکا و کشورهایی که بر مبنای این ارز کار می کنند را تشکیل داده است به دلیل کشاکش تورم و دست کم گرفته شدن آن توسط «فدرال رزرو» به شکلی خطرناک در سراشیبی سقوط قرار گرفته است. به زبان ساده، دنیا در شرف جنگ های ارزی قرار دارد!
جنگ ارزی چیست؟
وقتی یک کشور، ارزش پول خود را پایین می آورد تا به وسیله آن بتواند حجم صادراتش را افزایش دهد، شمشیر را برای کشورهای همسایه یا حتی غیر همسایه اش از رو می بندد و یک جنگ ارزی را به راه می اندازد. چین، بارها به دست کاری ارزش پول کشورش و صادرات با قیمت بسیار ارزان متهم شده است. همه ما تاثیر نفوذ چین در بازار کشورهای دور و نزدیک و تعطیل شدن کارخانه های داخلی را دیده ایم. این تنها یکی از اثرات جنگ های ارزی است. در حقیقت، ماجرا می تواند از این هم پیچیده تر باشد.
شاید از خودتان بپرسید که چرا برخی کشورهای جهان به جای طی کردن مسیر عادی رشد و بلوغ اقتصادی به دنبال بیراهه های خطرناکی مانند «جنگ های ارزی» می روند و اصلا چرا پای بقیه کشورها را پیش می کشند؟ در پاسخ باید بگوییم کشورهایی که اوضاع اقتصادی آنها نابه سامان است، در فقر، بدهی، عقب ماندگی زیرساخت و نبود برنامه ریزی منسجم برای رشد اقتصادی به سر می برند، به جز کاهش نرخ ارزش خود و افزایش صادرات، چاره دیگری ندارند. ولی با همین کار، همچون غریق که برای نجات خودش فرد دیگر را به زیر آب می کشاند اقتصاد نیمه سالم یا حتی سالم دیگر کشورهای جهان را دچار آسیب های شدید می کنند.
آیا کشورهای ضعیف با کاهش دادن نرخ ارزشان از سختی ها عبور می کنند؟
پاسخ ساده به این پرسش، خیر است. البته در ظاهر ماجرا، همه چیز بهتر می شود؛ عده زیادی از مردم کشور، صاحب شغل می شوند و روند ورود پول به کشور آغاز می گردد. تمام این ماجرا به خاطر صادرات فراوان و بسیار ارزان روی داده است؛ اما برای صادر کردن به ساختن و تولید نیاز است و تولید به مواد اولیه نیاز دارد. حتی کشور بزرگی مانند چین هم که به صادرات ارزان روی آورده و محصولات نه چندان با کیفیت خود را در کشورهای مختلف جهان پخش کرده است برای ساخت همان محصولات ارزان به خرج کردن مقدار زیادی پول و خرید مواد اولیه از کشورهای دیگر نیاز دارد.
هیچ راهی برای دور زدن این ماجرا وجود ندارد. به همین دلیل است که چین به عنوان یکی از بزرگ ترین صادر کنندگان محصولات مختلف به آمریکا، یکی از بزرگ ترین خریداران فولاد و مواد خام معدنی هم به شمار می رود. متاسفانه گاهی فراموش می کنیم که همه ما جدا از خط کشی های مرزی که برای خودمان به راه انداخته ایم یک خانواده بسیار بزرگ هستیم که روی یک کره خاکی مشترک زندگی می کنیم؛ ما به یکدیگر نیاز داریم و کارهای ریز و درشتمان به طور مستقیم روی یکدیگر تاثیر می گذارند.
اولین جنگ ارزی چه زمانی اتفاق افتاد؟
شیپور اولین جنگ ارزی از آلمان و در سال 1921 به صدا درآمد. در این هنگام، بانک مرکزی آلمان با چاپ بی وقفه پول، تورمی بسیار بزرگ را به وجود آورد که از آن با نام «اَبَر تورم» یاد می شود. آلمان قصد داشت با کم کردن ارزش پولش کسری بودجه دولت را جبران کند و راهی برای پرداخت بدهی هایش بیاید. در ابتدا مردم، کارخانه دارها و کارمندان دولت، خطر این تورم را احساس نکردند. البته آنها می دانستند که قیمت ها در حال افزایش است اما آن را یک ماجرای خانمان سوز به حساب نمی آوردند. کم کم و در عرض یکی دو سال، اوضاع عوض شد. کسانی که پول هایشان را در بانک ها پس انداز کرده بودند با از دست رفتن ارزش مارک، به خاک سیاه نشستند.
البته وضع سهام دارها، مَلاک ها و کسانی که پس انداز خود را به طلا تبدیل کرده بودند چندان بد نبود. در این میان و همگام با بدتر شدن اوضاع، آلمانی ها دیوانه وار پول چاپ می کردند! حتی بانک مرکزی برای این کار از چاپخانه شرکت های خصوصی هم استفاده می کرد! کشورهای خسارت دیده در دوران جنگ جهانی، مدام به آلمان فشار می آوردند تا پول خود را دریافت کنند؛ اما کاهش ارزش مارک، عملا این کار را غیر ممکن کرده بود. ناگفته نماند که بعضی کشورها مانند: «فرانسه» و «بلژیک» دیگر منتظر نمانند و با حمله به یک بخش صنعتی آلمان، کالاها و منابع را به اسم برداشت خسارت به یغما بردند!
دوره آموزشی از صفر تا سطح پیشرفته در ترید که با هدف “استاد تمامی ترید” طراحی شده است
عاقبت اولین جنگ ارزی چه شد؟
بد نیست بدانیم که بیشتر جنگ های ارزی در حال انجام یک نقشه سیاسی هستند و اهداف اقتصادی را دنبال نمی کنند! آلمان می خواست با کم ارزش کردن پولش، رابطه سیاسی خود را با کشورهایی مانند آمریکا و انگلیس از نو بسازد که این کار را هم کرد. فقط در این میان یک مشکل کوچک وجود داشت و آن هزاران خانواده و شهروندی بودند که حتی برای تهیه غذا هم دچار مشکل شدند و چه بسا بسیاری از آنها جان باختند.
بعد از آنکه آلمان به اهداف سیاسی خود از دستکاری ارزش مارک رسید، در عرض 3 سال کنترل اوضاع را به دست گرفت و چرخ تولید را با سرعت به راه انداخت. کشورهای زیادی از این روش آلمان درس گرفتند و حتی اکنون در حال اجرای آن در کشور خودشان هستند. هر چند در این میان، ثروتمندان ثروتمندتر می شوند و این مردم معمولی جامعه هستند که به قربانگاه این بازی ها فرستاده می شوند؛ حالا چه جلوی توپ جنگ، چه در جستجوی غذا!
قرارگیری ارزهای خارجی دوشادوش طلا
بیایید به چند سال قبل از بَلبَشوی آلمان بازگردیم؛ یعنی سال 1913. در این سال، آمریکا با تاسیس بانک مرکزی جدیدش به نام «فدرال رزرو» فصل جدیدی از بازی با پول و طلا را آغاز کرد. بعد از چند سال و همزمان با بی ارزش تر شدن پول آلمان، کشورهای جهان از جمله آمریکا در طول کنفرانس «جنوا» تصمیم بزرگی گرفتند. بر اساس آنچه که در این کنفرانس تصویب شد، کشورهای جهان دوباره به «استاندارد طلا» بازگشتند؛ اما نه آن استاندارد قدیمی. چون حسابی چکش کاری شده بود و حالا نام جدید آن «استاندارد مبادله طلا» بود.
یکی از بخش های جالب در این استاندارد که به توافق دیگر کشورها رسید، در نظر گرفتن ارز کشورهای دیگر همچون طلا بود. به زبان ساده، بانک مرکزی کشورهای مختلف می توانستند از ارز کشورهای دیگر به عنوان پشتوانه پولشان استفاده کنند! در ظاهر ماجرا همه چیز خوب و منطقی به نظر می رسید؛ اما در اصل، این کار چیزی جز ساختن خانه روی آب نبود. چون اگر ارز یک کشور که تریلیون ها از آن در بانک مرکزی یک کشور دیگر اندوخته شده است به یکباره بی ارزش می شد – مانند آنچه که برای پول آلمان پیش آمد – فاتحه اقتصاد آن کشور، خوانده می شد!
وقتی کشورهای بزرگ به فکر ایجاد نظم پولی جهانی می افتند
بعد از گذشت چند سال از جنگ های جهانی و بهتر شدن اقتصاد جهان، متفقین – البته آن بخش از متفقین که قدرت اقتصادی خوبی داشتند – دور هم جمع شدند تا با درس گرفتن از بحران های اقتصادی گذشته، سیستم تازه ای را برای اقتصاد جهانی به راه بیندازند. این سیستم تازه تاسیس شده توانست تا 30 سال، آرامش را به حوزه ارزها و اقتصاد هدیه بدهد. در سایه این آرامش، کشورها رشد کردن، زیرساخت هایشان را ترمیم کرده و خودشان را برای استقبال از پیشرفت ها آماده ساختند. در این سیستم، دلار آمریکا به طلا گره خورد و به عنوان مبنایی برای مبادلات جهانی قرار گرفت.
متفقین با هم قرار گذاشته بودند که هیچ کدام از آنها بدون اجازه گرفتن، ارزش پول خود را پایین نیاورند. البته فقط کشورهایی این اجازه را دریافت می کردند که اوضاع اقتصادی بسیار بدی داشتند. آنها «صندوق بین المللی پول» را هم راه اندازی کردند و به برخی کشورها که دچار کسری بودجه شده بودند وام می دادند؛ اما این ماجرا دوام چندانی نداشت و توسط خود آمریکا که از ستون های اصلی این سیستم به شمار می رفت مورد آسیب قرار گرفت.
چرا آمریکا در هچل سیستمی که ساخت، گیر افتاد؟
می توان این موضوع را به گردن دو نکته انداخت:
- شدت گرفتن درگیری ها در ویتنام
- برنامه مبارزه با فقر در آمریکا
مورد اول، به معنی «افزایش هزینه های جنگ» و مورد دوم به معنی «افزایش هزینه های دولت» در بازه ای طولانی بود. به همین دلیل، آتش تورم بالا گرفت و ارزش دلار به صورت پله ا ی کاهش یافت. مردم آمریکا هم درست در همان اوضاع مردم آلمان قبل از انفجار تورم بودند. آنها افزایش قیمت ها را می دیدند اما فکر نمی کردند که این مورد تا مرز خالی و بی ارزش شدن حساب های پس اندازشان و سقوط ارزش دارایی های دیگرشان پیش برود. چون آمریکا چهره ای قدرتمند از خودش را به جهان نشان داده بود. غافل از آنکه در پس این چهره، دولتمردانی نگران، زندگی می کردند.
انگلیس، دکمه آغاز جنگ های ارزی را فشار داد
انگلیس هم یکی از متحدان آمریکا در سیستم جدیدی پولی بود و مو به مو طبق دستورات آمریکا قدم برمی داشت؛ اما دیری نپایید که با شدت گرفتن بحران های مالی در سال 1967 دولت انگلستان بدون کسب اجازه از آمریکا، ارزش پوند خود را کاهش داد. دو مورد باعث گیر افتادن پوند در بحران مالی آن سال ها شدند؛ اولین مورد، «ناهمگون بودن میزان پوند در کشورهای مختلف» و دومین مورد، «ناکافی بودن ذخیره های طلای انگلیس برای بازخرید این دارایی های کاغذی» بود. با این اقدام انگلیس، کشورهای دیگری که عضو سیستم جدید پولی شده بودند هم به خودشان این حق را دادند تا همچون انگلیس، ارزش پول خود را دستکاری کنند. برگ برنده آمریکا در این بر هم زدن بازی، گره خوردن دلار به طلا بود.
جنگ های ارزی دوران ما
اکنون، زمان قدرت نمایی سه ارز «دلار»، «یورو»، «یوان» و جنگ های ارزی میان آنها است. البته ارزهای دیگری هم در این میدان نبرد حضور دارند اما با توجه به حجم معاملاتی که دلار، یوان و یورو در جهان دارند، نمی توان آنها را در خط مقدم این نبرد جای داد. برخی از اقتصاددان ها جنگ ارزی سوم را بسیار عظیم تر از دو جنگ قبلی می دانند که شاید در آینده هم نمونه آن پیدا نشود. تورم، کم شدن عمدی ارزش پول کشورها، افزایش بیکاری و … نشانه هایی از زنده بودن این جنگ به شمار می روند. جالب این است که دلار، در تمام خط مقد م های این نبرد، حضور دارد. چه در جبهه یوان و چه در خاکریز یورو، دلار همیشه یک سوی ماجرا است.
نبرد دلار و یوان، پشت خاکریز تعصب و کمونیسم
چین، به مدت چندین دهه به اقتصاد کشورش و رشد آن اهمیتی نمی داد. دولت کمونیستی خلق چین با تمام قوا به سرکوبی بازار خودش و کم سوترین نشانه های پیشرفت می پرداخت؛ اما کم کم دریافت که نمی تواند به این مسیر ادامه دهد. از همین نقطه بود که تحول در اقتصاد چین شروع شد. دولت این کشور می خواست زیرساخت های کشور را ارتقا دهد و برای میلیون ها چینی، کار ایجاد کند. برای رسیدن به این اهداف، چاره ای جز آغاز صادرات تمام عیار به جهان نداشت. در ادامه این تصمیم، چین، بازی خود با ارزش یوان را آغاز کرد و زمینه صادرات ارزان به تمام دنیا را به وجود آورد. آمریکا و اروپا که در ابتدا چین را چندان جدی نمی گرفتند ناغافل به خودشان آمدند!
چین داشت با دستکاری ارزش پولش، به طور مستقیم روی اقتصاد آمریکا، اروپا و حتی جهان، تاثیر منفی می گذاشت و خودش را بالا می کشید. آمریکا چند بار به چین تاکید کرد که باید دست از بازی با ارزش یوان بردارد؛ اما فایده ای نداشت. از طرفی دیگر، اوضاع داخلی در چین پر از هیاهو شد و کشتار مردم توسط دولت، بهانه ای دست آمریکا داد تا با تحریم های اقتصادی از چین زهرچشم بگیرد. مدتی بعد، هنگام حمله تروریستی «القاعده» به آمریکا، روابط چین و آمریکا به طرز عجیبی بهتر شد. آن هم به این دلیل که چین در این ماجرا طرف آمریکا را گرفت و از مبارزه جهانی با تروریسم، سخن ها گفت!
گروه G20 چیست؟
کشورهای قدرتمند جهان برای حل کردن مسائلی که فراتر از قدرت کشورهایشان بود و در حد جهانی شاخ و شانه می کشید، دور هم جمع شدند و نام خود را «گروه G20» گذاشتند. کشورهایی مانند: «آمریکا»، «کانادا»، «فرانسه»، «آلمان»، «انگلیس»، «ایتالیا» و … در این گروه عضو هستند.
نگاهی به آینده دلار و تحولات جهانی
دلار به طرز عجیبی با اقتصاد جهان گره خورده است. بسیاری از کشورهای جهان، از دلار به عنوان نوعی اندوخته استفاده می کنند، خرید و فروش های بین المللی خود را بر اساس آن انجام می دهند و حتی مانند چین با خرید اوراق بدهی آمریکا به شکلی غیر مستقیم روی دلار سرمایه گذاری می کنند. در هر صورت، اگر فدرال رزرو همچنان به چاپ دلار ادامه دهد و راهی برای کم کردن تورم پیدا نکند، فاجعه پیش رو فقط در حد و اندازه جنگ های ارزی پیش نمی رود. بلکه همچون آتش کوچکی که در یک جنگل افتاده باشد، آرامش جهانی، امنیت و حتی استقلال کشورها را تهدید می کند.
یکی از راه هایی که می تواند آمریکا و به دنبال آن جهان را از جهنم سقوط ارزش دلار نجات دهد، ساده سازی مشکلات فعلی و تلاش برای حل کردن آنها نه به صورت یک مجموعه بزرگ بلکه در قالب بخش های کوچکی از یک چالش است. مانند همان شوخی جهانی که می گوید: «برای خوردن یک فیل اول باید آن را به اندازه دهانتان کوچک کنید» مشکلات بزرگ جهانی که گریبان دلار را گرفته اند یا به علت دلار ایجاد شده اند هم از همین روش به سرانجام می رسند؛ مثلا:
- کوچک تر و محدودتر کردن بانک های بسیار بزرگ جهانی و تبدیل کردن آنها به چندین بانک کوچک!
- محدود کردن معاملات مشتقات مالی
- تلاش برای طراحی یک استاندارد طلای جدید و سازگار پذیر
- کم کردن نقش بانک های مرکزی در اقتصاد
- اجباری کردن مطالعه «تاریخ اقتصاد جهان» به ویژه برای سیاستمداران و اقتصاددان ها!
نظر شما چیست؟
چه پیش بینی در مورد آینده دلار در ایران دارید؟ لطفا نظرتان را برایمان بنویسید.