این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب دگرگونی اقتصاد خلاصه برداری شده است!

دگرگونی اقتصادی یکی از اجزای جدایی ناپذیر این علم است. البته قضیه این تغییر از آنچه در کتاب های اقتصادی نوشته می شود، پیچیده تر است و مردم نیز تأثیر آن را با گوشت و خونشان درک می کنند. از سوی دیگر نمی توان گفت دلیل این آشفتگی ها چیزهایی عجیب و غریب یا تازه است. درواقع پاسخ درست همیشه نزدیک تر از چیزی است که به نظر می رسد. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «دگرگونی اقتصادی» از «داگلاس نورث» می رویم. اگر به ماجرای اقتصاد و دگرگونی اقتصادهای جهان علاقه دارید، حتماً تا پایان این خلاصه کتاب کوتاه با ما همراه باشید.

خلاصه کتاب دگرگونی اقتصاد (Understanding The Process Of Econimic Change)

اقتصاد چیزی است که نمی توان آن را به طور کامل درک کرد یا حتی شناخت؛ زیرا ما تنها با تعدادی عدد و رقم سر و کار نداریم. وقتی از اقتصاد سخن می گوییم، طرف حسابمان انسان هایی هستند که گاهی خودشان هم از درک چیزهایی که می خواهند وامی مانند. اقتصاد، سیاست، افکار و عمل انسان ها مثل یک کلاف بزرگ در هم گره خورده اند؛ به بیان ساده تر، اقتصاد، همواره در حال تغییر است؛ زیرا انسان ها نیز پیوسته تغییر می کنند. هر تصمیم آن ها به طور مستقیم بر اقتصاد تأثیر می گذارد. هرچقدر فرد تصمیم گیرنده قدرتمندتر باشد، اثری که روی اقتصاد می گذارد، گسترده تر می شود. گذشته از این، جای تعجب نیست اگر بدانیم اقتصاد، همیشه این پتانسیل را دارد که در حال رشد باشد و مردم را به سمت رفاه روانه کند، اما باز هم همین انسان ها به دلایل عمدی یا غیرعمدی سبب ایجاد آشوب در اقتصاد می شوند؛ به همین دلیل سیستم های مالی جهانی همیشه در یک سفر سینوسی که از مرحله های رشد و سقوط تشکیل شده است حرکت می کنند.

نگاهی به تأثیر تفکر و سیاست بر اقتصاد

نمونه های واقعی زیادی درباره تأثیر تفکر و سیاست های اهالی قدرت بر دگرگونی اقتصادی وجود دارد. یکی از نمونه های آن، تأثیر و نفوذ تفکر «کارل مارکس» بر اتحاد جماهیر شوروی و چین است که از میان این دو نمونه، اتحاد جماهیر شوروی را برای بررسی انتخاب کرده ایم. در سال 1917 زمانی که روسیه زیر بار خسارت های جنگ گیر افتاده بود و قدرتمندانش تشنه دلیل جدیدی برای شروعی متفاوت بودند، درگیر سیل خروشان افکار مارکس و «انگلس» شدند. فریاد «کارگران جهان، متحد شوید!» که از زبان مارکس بیرون آمد، بهانه خوبی به دست قدرتمندان روس داد تا با چماق کردن قشر کارگر و کوبیدن آن بر سر سیاست های قبلی این کشور، فصلی تازه اما پر فراز و نشیب را برای روسیه رقم بزنند.

روسیه و تصمیم هایی که رو به سوی شکست داشتند

خلاصه کتاب دگرگونی اقتصاد

به دنبال تغییرات فکری و اعتقادی که به مردم روسیه تحمیل شد، اقتصاد مانند فردی که دچار ایست قلبی شده است، چندین شوک را پشت سر گذاشت. در اثر این ماجرا، بخش هایی مانند صنعت با رشد قابل توجهی روبه رو شدند، اما درعوض کشاورزی دچار آسیب های بزرگی شد. روس ها هنوز با این ماجرا کنار نیامده بودند که ناقوس جنگ از سوی آلمان ها به صدا درآمد. به دنبال این وضعیت، اقتصاد به جای رشدکردن مشغول ترمیم آسیب های ناشی از جنگ شد. بعد از جنگ، موج تفکر «سوسیالیست» و «کمونیست» روسیه را در بر گرفت و این موضوع سبب شد تا این کشور طی چند سال، جهش و دگرگونی اقتصادی بزرگی را تجربه کند، اما این عقاید، سست تر از آن بود که بتوان یک امپراطوری از موفقیت را روی پایه های آن برپا کرد؛ به همین دلیل بعد از روی کار آمدن «گورباچف» و ایجاد یک جهش سیاسی دیگر، پایه های سست این خانه در هم شکست و اتحاد جماهیر شوروی از بین رفت. این ماجرا یکی از بهترین نمونه های دگرگونی اقتصادی و تأثیر مستقیم آن روی یک ملت را نشان می دهد.

آیا یک دگرگونی اقتصادی به دلیل قطعی نبودن شرایط به وجود می آید؟

نمی توان پاسخ مثبتی به این پرسش داد؛ زیرا اقتصاد در ذات خود یک ماجرای سرشار از اتفاق های پیش بینی ناپذیر است؛ یعنی قطعی نبودن یکی از ویژگی های هر اقتصاد به شمار می رود و نمی توانیم آن را به عنوان یکی از مهم ترین عوامل دگرگونی اقتصادی بدانیم. شاید بهترین پاسخی که بتوان برای پرسش بالا پیدا کرد این باشد که انسان ها هنوز هم در حال پیشرفت هستند. هر قدم رو به جلو با دست کشیدن از مسیر گذشته و ورود به یک مسیر جدید همراه است؛ به زبان ساده، تا زمانی که انسان به دنبال تغییردادن و بهینه کردن شرایط پیرامونش باشد، دگرگونی اقتصادی هم به وجود می آید.

مسیر پرهیاهوی ذهن و تغییرهای اقتصادی

ما نتیجه مستقیم دیده ها، شنیده ها، دانش، تجربه و البته ژنتیک خود هستیم. از طرفی اقتصاد هم در واقعیت، نتیجه رفتارهایی است که در اثر باور و رفتار یک ملت به وجود می آید. البته جای شک نیست که تصمیم گیرنده نهایی در اقتصاد یک ملت، اهالی قدرت هستند. آن ها با هر تصمیم خود می توانند به طور مستقیم بر سرنوشت مالی تعداد زیادی از افراد جامعه تأثیر بگذارند، اما وقتی فاکتور قدرت و ثروت را از آن ها می گیریم، درنهایت نیز افرادی منطقی هستند که دست آخر با احساسشان تصمیم نهایی را می گیرند. با این حساب مواردی همچون:

  1. الگوهای ذهنی
  2. سیر تفکراتی تازه
  3. بررسی تجربه های دیگران
  4. باورهای مذهبی
  5. وابستگی به مسیر

می توانند هم زمان به عنوان تکیه گاه و آفت ذهنی بر نگاه آن ها به اقتصاد و حتی دگرگونی اقتصادی تأثیری مستقیم بگذارند.

سه گانه نظم، بی نظمی و اقتصاد زیر ذره بین

دگرگونی اقتصادی ماجرایی دوپهلوست که به طرز جالبی با «نظم» در ارتباط است. از یک طرف، وقتی در جامعه نظم و آرامش وجود نداشته باشد، مردم نمی توانند به کارهای همیشگی خود بپردازند. به دنبال این ماجرا، چرخ های اقتصاد از حرکت بازمی ایستند یا در بهترین حالت، بسیار کند می شود، همین موضوع به هیاهوی بیشتر در جامعه و افزایش بی نظمی می انجامد. در نمونه دیگر، وقتی جامعه آرام باشد، ولی اقتصاد حال خوبی نداشته باشد، باز هم شاهد تولد نوع دیگری از بی نظمی خواهیم بود؛ زیرا وجود پول برای خرج کردن و کار برای ایجاد درآمد دو مورد از پایه های اساسی ایجاد آرامش و نظم در جامعه هستند. به زبان ساده، سلامت اقتصاد، مهم ترین فاکتور برای ساخت یک جامعه آرام، منظم و پیش روست.

واقعیت و توهمی که از آن داریم

بیشتر مردم دوست دارند میان افکار و عملشان نوعی هماهنگی روشن وجود داشته باشد؛ چون باور دارند که این هماهنگی به آن ها کمک می کند تا واقعیت چیزی را که هستند به دیگران نشان دهند، ولی در عمل، میان ما و چیزی که فکر می کنیم هستیم با کارهایی که در شرایط گوناگون از ما سر می زند فاصله زیادی وجود دارد. حتی می توان گفت ما در برخورد با هر شخص، رفتاری متفاوت را از خودمان بروز می دهیم؛ زیرا در آن هنگام به جای نمایش خودمان، در حال واکنش نشان دادن به رفتارهای طرف مقابلمان هستیم. شاید بتوان از این موضوع برای درک ایجاد دگرگونی اقتصادی هم استفاده کرد. در بسیاری از موارد، اقتصاد به خودی خود مشکلی ندارد تا آن هنگام که یک عامل خارجی – مثل جنگ یا سیاست های غلط – آن را دست کاری می کند. در نتیجه این ماجرا، اقتصاد از وضعیت طبیعی خود خارج می شود تا بتواند به آن عامل جدید واکنش نشان دهد؛ درنتیجه نمی توان گفت اقتصاد یک کشور به تنهایی خوب یا بد است. باید دید که این سیستم مالی بزرگ چه پاسخی به تنش ها و چالش ها می دهد.

معامله نافرجام اقتصاد و عقاید

مردم مختلف، عقاید و باورهای مختلفی دارند که بخش قابل توجهی از آن ها عقل را نشانه رفته اند. اگر هم کسی پیدا شود و نسبت به این عقاید عقل ستیز لب به شکایت باز کند، خیلی راحت او را فردی بدون باور در نظر می گیرند. جالب اینجاست که اقتصاد قرار است به هر دو گروه این افراد خدمت کند؛ چه آن ها که متعصبانه به عقایدشان چسبیده اند و چه آن ها که با بخش زیادی از این باورها سازگاری ندارند. از این گذشته، مردم با هر دین، باور و آیینی به دنبال رفاه هستند. هیچ فرقی نمی کند که آن را چه می نامند؛ زیرا درنهایت از اقتصاد انتظار دارند در مسیر دستیابی به هدف های مالی آن ها را یاری کند؛ به همین دلیل اگر مردم حق انتخاب داشته باشند، به سراغ سیاست مدارانی می روند که وعده یک اقتصاد آرام و رو به جلو را به آن ها می دهند. متأسفانه مردم یک نکته کوچک را فراموش کرده اند؛ اینکه سیاست مداران نیز درنهایت در یکی از دو دسته بالا قرار می گیرند. از آنجا که رفتار سیاسی آن ها تا حد زیادی برگرفته از عقاید و باورهایشان است، درنهایت یکی از دو گروه بالا اوضاع بهتری را در زندگی با سیاست جدید سپری خواهند کرد و دیگری با شرایط سخت تری دست به گریبان خواهد شد.

چرا رسیدن به یک اقتصاد پایدار هنوز هم سخت است؟

خلاصه کتاب دگرگونی اقتصاد

این ماجرا چند دلیل دارد که ما به دو مورد از مهم ترین آن ها اشاره می کنیم:

  • نفس کشیدن زیر غبار تعصب و لجاجت در عصر جدید

همه کشورهای جهان در یک سطح از پیشرفت سیاسی و اقتصادی قرار ندارند. از سوی دیگر، لج و لجبازی سران کشورها و حمایت های عجیب و غریبشان از چیزهایی که سبب اختلاف در سطح بین المللی می شود، مسیر یکی شدن اقتصاد جهانی را با گودال های عمیقی پر کرده است. ماجراهای تمام نشدنی جهان اسلام، جنگ سرد بین روسیه و آمریکا، یورش همه جانبه چین به اقتصاد کشورهای جهان و موارد ریز و درشت بسیاری از این دست، فرصت انتقال دانش و رشد تمدن را از مردم گوشه و کنار دنیا به ویژه بخش هایی از قاره آسیا و آفریقا ربوده است؛ به همین دلیل ما در کتاب «دگرگونی اقتصادی» گریزهایی کوتاه، اما اساسی به قلب تفکر زدیم و توجه شما را به تأثیر آن بر اقتصاد جلب کردیم.

با وجود اینکه تصور می شود اکنون در قرن جدید، دیگر خبری از تعصب های رنگارنگ و زورگویی های فکری مختلف نیست، چیزی که در واقعیت اتفاق می افتد، نشان دهنده شکافی بزرگ میان تمدن های مختلف جهان است. برخی از این تمدن ها با تمرکز بر بخش های مهم اقتصاد و درس گرفتن از گذشته، پیشرفت و آزادی را به مردمشان هدیه کردند و برخی دیگر هنوز اندر خم کوچه تعصب، افکار قدیمی، وابستگی به مسیر و حتی غرور بی جا گیر افتاده اند؛ به همین دلیل رسیدن به یک اقتصاد جهانی پایدار با سختی های زیادی روبه روست.

  • عمر کوتاه جامعه ها و تمدن های بشری

هیچ تمدنی وجود ندارد که از ابتدای تاریخ بشر تا به امروز عمر کرده باشد. تمام تمدن ها و جریان های حاکم با وجود آنکه بسیار قدرتمند جلوه می کنند، در قلب خود یک ساعت شنی معکوس دارند که زمان نابودی آن ها را نشان می دهد. از امپراطوری باشکوه ایرانیان در دوران هخامنشی تا روم باستان، اتحاد جماهیر شوروی و… هرکدام در زمان خودشان نمادی از قدرت و شکوه بودند، اما امروز چیزی از قدرت آن ها باقی نمانده است. این سرنوشت تمام تمدن های فعلی است؛ درنتیجه نمی توان انتظار داشت که با وجود این صعود و سقوط تمدن ها اقتصاد همیشه پایدار بماند و ما با پدیده دگرگونی اقتصادی روبه رو نشویم.

مورد سوم را شما بگویید

فکر می کنید سومین دلیلی که سبب ایجاد دگرگونی اقتصادی در جهان و ملت ها می شود چیست؟