این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب طرز فکر خلاصه برداری شده است!

آشنایی با کتاب طرز فکر

تفکر، بزرگ ترین نشان انسان بودن ما است. با این وجود، بسیاری از ما هنوز در انتخاب شیوه درست تفکر، تقلا می کنیم. این موضوع باعث می شود که در زندگی مان فرصت های زیادی را از دست بدهیم و پشیمانی های فراوانی را به بار بیاوریم. خوشبختانه می توان طرز فکر را با آموزش و تمرین، تغییر داد. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ خلاصه کتاب «طرز فکر» از استاد روانشناسی دانشگاه استنفورد، «دکتر کارول دِوِک» می رویم و پای سخنان او در مورد طرز تفکر می نشینیم. اگر به دنبال آشنایی با سبک های طرز تفکر هستید یا اینکه می خواهید راهی برای تغییر تفکر خود بیابید، تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید.

خط و نشان های بیهوده طرز فکر ثابت در مقابل طرز فکر رشد

شیوه برخورد انسان های مختلف با موضوع «شکست» و «موفقیت» با هم تفاوت های بسیار دارند. برخی، شکست را انتهای همه چیز و مُهری باطل بر تمام آرزوها و اهدافشان می پندارند. وقتی چنین افرادی اشتباه می کنند و فرصتی را از دست می دهند، همه چیز را بر باد رفته تصور می کنند و هیچ راه گریزی را برای خودشان باز نمی گذارند.

صحنه زندگی چنین افرادی نبردی تمام عیار برای ثابت کردن خودشان و توانایی هایشان به دیگران است. اگر نتوانند این کار را انجام دهند، همراه با شکستشان، تمام می شوند.

در نقطه مقابل، افرادی قرار گرفته اند که در لغتنامه ذهنشان چیزی به نام «شکست» وجود خارجی ندارد. شاید آن ها با استعداد نباشند، نمره IQ پایینی داشته باشند، درس و مدرسه را لنگان لنگان پیش ببرند و حتی مدام در حال اشتباه کردن باشند، اما به شکل عجیبی توقف ناپذیر هستند و بدون توجه به مانع ها به پیش می روند. شاید بپرسید: «چطور ممکن است که این همه مشکل، آنها را از پا درنیاورد؟» علت چنین تفاوت بزرگی میان انسان ها وجود دو نوع شیوه تفکر است.

این دو نوع سبک تفکر که «تفکر ثابت» و «تفکر رشد» نامیده می شوند، زمین هایی هستند که بذرهای رشد روی آنها پاشیده می شوند. با این تفاوت که زمین «تفکر ثابت» سفت و سنگی است و هیچ بذری نمی تواند روی آن رشد کند. اما زمین «تفکر رشد» بسیار حاصلخیز است.

افرادی که به تفکر رشد باور دارند، می دانند که تمام ویژگی های انسانی می توانند با تلاش، تمرین و پشتکار رشد کنند. به همین دلیل، آنها هیچ وقت شکست نمی خورند. چون همیشه در حال یادگیری هستند.

وقتی چیزی برای زمین خوردن، نابودی و توقف وجود نداشته باشد، شکست رنگ می بازد و آموزش، جای آن را می گیرد. افرادی که تفکر خود را رشد می دهند، به استعداد ذاتی یا هوش، بهای بسیار اندکی می دهند. اما کسانی که تفکرشان ثابت است، بر این باور هستند که هوش و استعداد یا در کسی وجود دارد یا ندارد.

به همین دلیل اگر کسی در کودکی باهوش و با استعداد باشد، در بزرگسالی هم همین طور خواهد بود. غافل از آنکه هوش، استعداد یا هر صفت مثبتی که فکرش را بکنید، گزینه هایی قابل پرورش هستند.

همیشه می توانید باهوش تر شوید

انسان می تواند در طول عمر خود به فردی باهوش تر، با استعدادتر و ماهرتر تبدیل شود. افرادی که ذهن خود را با تفکر رشد، زنده نگه می دارند، هرگز وقتشان را برای اثبات خودشان به دیگران و نمایش چهره ای بی نقص و بدون اشتباه تلف نمی کنند. آن ها آشکارا اشتباه می کند، می آموزند و به پیش می روند.

دوره اختصاصی
دوره نخبگان، استاد تمامی در ترید
دوره نخبگان، استاد تمامی در ترید

دوره آموزشی از صفر تا سطح پیشرفته در ترید که با هدف “استاد تمامی ترید” طراحی شده است

دریافت اطلاعات بیشتر

در واقع، چیزی که حصار محدودیت را در زندگی ما بر پا می کند، تفکر محدود خودمان است. اگر ما باور داشته باشیم که می توانیم کاری را انجام دهیم، ذهنمان از تمام داشته هایش برای عملی کردن این باور استفاده می کند تا ما را به چیزی که سزاوار و خواهانش هستیم برساند.

وقتی تفکر ذهنتان بر پایه رشد باشد، از تلاش کردن استقبال می کنید و دوست دارید که راه حل های خلاقانه را به کار بگیرید. چون می دانید که اگر راه حل جدیدتان عملی باشد، موفق شده اید و اگر عملی نباشد، دست کم چیزی یاد گرفته اید و تجربه ای جدید را از سر گذرانده اید. اما وقتی تفکرتان ثابت باشد، از تلاش کردن، امتحان کردن راه حل های جدید، خلاقیت و هر چیزی که بوی ریسک بدهد، بیزار خواهید بود. چون فکر می کنید که قدم برداشتن در آن مسیر، اثبات عملی این حقیقت است که شما باهوش نیستید. اگر باهوش بودید، از همان اول، تمام پاسخ ها را می دانستید و نیازی به این همه تقلا کردن نبود.

به سخت بودن کارهای سخت، فکر نکنید

یکی از چیزهایی که باعث می شود ما به سمت انجام کارهای بزرگ، مسئولیت های سنگین و موقعیت های باورنکردنی نرویم، فکر کردن در مورد ابعاد سختی یک کار است. ما به جای آنکه در مورد شیوه های موفق شدن در آن کار فکر کنیم و به دنبال راه حل های خلاقانه برای افزایش بهره وری خودمان در آن زمینه بگردیم، مدام به این فکر می کنیم که انجام آن کار چقدر می تواند سخت، استرس زا، خسته کننده و پر ریسک باشد.

ما با این کار، میل به یادگیری را در خودمان خاموش می کنیم و به فردی مستعد فرار کردن تغییر ماهیت می دهیم. پذیرفتن هر موقعیت جدید، یعنی به چالش کشیدن خودمان با چیزهایی که در بسیاری از موارد، هیچ نظری در موردشان نداریم.

ما نمی دانیم در آن موقعیت جدید با چه افرادی کار خواهیم کرد، دیگران در موردمان چه نظری خواهند داشت؟ چقدر احتمال دارد کاری را از ما بخواهند اما نتوانیم انجامش دهیم؟ و حتی نمی دانیم آیا می توانیم از اندوخته های قبلی خود به درستی استفاده کنیم یا نه؟ اما بیرون ایستادن، دست دست کردن و نکند نکند گفتن ها، هیچ تغییری در موقعیتی که تمام قد، پیش رویمان ایستاده است ایجاد نمی کند.

تنها چاره ای که داریم، فکر نکردن به سختی کارها، شیرجه زدن در دل موقعیت ها و آماده بودن برای یادگیری از هر کسی و هر چیزی است. در این صورت، نه تنها پذیرش موقعیت های جدید برایمان آسان تر می شود بلکه از نظر دیگران هم به فردی انعطاف پذیر و خلاق تبدیل می شویم؛ یعنی کسی که به بازخوردها اهمیت می دهد، نقطه های ضعف خود را شناسایی می کند و از تغییر دادن مسیر اشتباه خود ترسی ندارد.

در جستجوی تکه هایی که پازل موفقیت را شکل می دهند

خلاصه کتاب طرز فکر

  1. نترسیدن از شکست و تلاش برای یادگیری

اولین تکه پازل موفقیت، همان چیزی است که اندکی قبل با هم گفتیم. شاید بتوان به جرات گفت که این تکه، بزرگ ترین تکه پازل موفقیت به شمار می رود.

  1. مسئولیت پذیری

اگر شما بپذیرید که مسئولیت زندگی و شرایطی که در آن هستید بر عهده خودتان است، گامی بزرگ برای پیشرفت خودتان برخواهید داشت. البته در نظر داشته باشید که پذیرفتن مسئولیت زندگی به این معنا نیست که شما مسئول تمام ماجراهای خوب و بدی هستید که بدون خواست شما سر از زندگی تان درمی آورند. منظور ما از پذیرفتن مسئولیت زندگی، پذیرش صد درصدی واکنش شما نسبت به این شرایط است.

شرایط، می توانند تا 10 درصد روی زندگی شما تاثیر بگذارند اما واکنشی که به این شرایط می دهید 90 درصد بازی را در اختیار دارد. اگر از تلاش کردن دست بکشید و خودتان را از میدان بیرون ببرید، قدرت اقدام کردن و ایجاد تغییر در زندگی تان را از دست می دهید و در این صورت، مسئولیت تمام نتیجه های منفی این تصمیم با خود شما است.

  1. کشف چیزهای مورد علاقه مان

دنبال کردن چیزهایی که به آنها علاقه نشان می دهیم می تواند سرعت و کیفیت پیشرفت ما را در زندگی بسیار افزایش دهد.

  1. میزان انتظار ما از خودمان و توانایی هایمان

همین حالا کمی با خودتان فکر کنید. در ذهن شما انجام چه کارهایی امکان ناپذیر هستند؟ اجازه بدهید چند گزینه پیش پایتان بگذارم. آیا می توانید هر روز بیشتر از هشت ساعت روی موضوعی که قصد یادگیری آن را دارید تمرکز کنید؟

آیا می توانید میزان بهره وری روزانه خود را به 6 برابر چیزی که اکنون هست برسانید؟ آیا می توانید به قول هایی که در مورد توسعه شخصی به خودتان داده بودید وفا کنید؟ آیا می توانید جلوی ولعتان برای خوردن غذاهای بیشتر و شکست رژیم را بگیرید؟ آیا می توانید خشم خود را کنترل کرده و به فردی آرام و عمیق تبدیل شوید؟ بیشتر ما نمی توانیم. چون از خودمان چنین انتظارهایی نداریم.

مثلا ما انتظار نداریم که بتوانیم هشت ساعت در طول روز روی یک موضوع تمرکز کنیم و آن را بیاموزیم به همین علت، شاید به زور 30 دقیقه تاب بیاوریم. ما از خودمان انتظار نداریم که بهره وری مان حتی یک درصد رشد کند، به همین دلیل با یک دهم میزان واقعی توانایی مان کار می کنیم.

ما انتظار نداریم که در مقابل وسوسه خوردن غذاها و کالری ها مقاومت نشان دهیم به همین دلیل با اولین وسوسه، قافیه را می بازیم و حتی یک گرم هم لاغرتر نمی شویم. اما اگر انتظارمان را از خودمان بالا ببریم، کم کم همه چیز تغییر می کند.

راهکاری طلایی برای رام کردن ذهن سرکش

شاید ابتدا ذهنتان برایتان شاخ و شانه بکشد و مثلا بگوید: «هشت ساعت کار روی یک موضوع! حتما با من شوخی می کنی؟! اصلا امکان ندارد!» یا «شش برابر بهره وری؟ مگر می خواهی خودت را به کشتن دهی؟» این نداهای اعتراض آمیز در مقابل تکرار چند واژه کوتاه رنگ می بازند و به کناری می روند. تنها کاری که باید انجام دهید، این است که انتظار خود را در قالب یک جمله مثبت بنویسید و در طول روز بارها و بارها آن را با صدای بلند بخوانید.

این موضوع به شما جسارت می دهد تا به توانایی خودتان ایمان بیاورید و انتظارتان را از خودتان افزایش دهید. مثلا می توانید بنویسید: «من می توانم امروز بهره وری خود را شش برابر افزایش دهم.» یا «من می توانم امروز هشت ساعت روی این کار تمرکز کنم و آن را به سرانجام برسانم.» یادتان باشد، تاثیر سخنانی که خودتان به خودتان می زنید بسیار بیشتر و عمیق تر از حرف دیگران است.

اگر باور کنید که می توانید، ذهنتان از روی صندلی بلند می شود و چندین راه کاربردی برای عملی کردن خواسته جدیدتان به شما پیشنهاد می دهد.

آیا مثل یک برنده فکر می کنید؟

خلاصه کتاب طرز فکر

شیوه ای که ما به خودمان و توانایی هایمان نگاه می کنیم تاثیر مستقیمی در رفتار ها، تصمیم ها و واکنش های ما به جهان پیرامونمان دارد. اگر با خودمان فکر کنیم که فردی بازنده هستیم، هیچ وقت انتظار نداریم که ماجرایی خوب، اتفاقی خوشایند یا موفقیتی بزرگ نصیبمان شود.

حتی اگر دیگران روی استعداد ما میلیاردها دلار سرمایه گذاری کنند، تا زمانی که خودمان طرز تفکر برنده را نداشته باشیم، به موفقیت واقعی دست پیدا نخواهیم کرد.

در چنین شرایطی، همیشه چیزی پیدا می شود که در آخرین قدم، کار را خراب کند و ما را به چیزی که همیشه فکرش را می کردیم برساند، یعنی بازنده شدن! ذهن شما فقط به فرکانس غالب حال و هوای افکارتان پاسخ می دهد.

اگر فرکانس افکارتان سرود اندوه و شیپور عقب نشینی باشد، همیشه بازنده خواهید شد. اما اگر فرکانس ذهنتان، نوایی از شادی و شیپوری از پیروزی باشد، تمام مردم جهان هم نمی توانند شما را شکست دهند.

طرز فکر پنهان

دقت کنید که گاهی این طرز تفکر به خوبی خودش را پنهان می کند. در این گونه موارد، فرد چهره یک انسان موفق و پیروز را به خود می گیرد. حتی خودش هم این گونه فکر می کند. اما طرز فکر و در اعماق ذهنش فردی بسیار منفی و شکست خورده نفس می کشد.

او همان باور پنهانی است که می گوید: «تو تلاشت را بکن اما خودت خوب می دانی که هیچ وقت امکان ندارد پیروز شوی!» چنین افرادی همان کسانی هستند که در لحظه آخر، دست از تلاش می کشند، جا می زنند و درست قبل از رسیدن به قله، به سمت پایین کوه عقب گرد می کنند. غافل از آنکه پیروزی واقعی و تجربه نابی که دیگران در خواب هم نمی بینند درست یک قدم با آنها فاصله دارد.

اگر شما هم گاهی در انتهای مسیر دلزده می شوید و نداهایی از ناتوانی در ذهنتان شروع به نجوا می کنند، آن را نشانه ای از نزدیک شدن به موفقیت در نظر بگیرید و قدم های پایانی خود را با قدرت بردارید. یادتان باشد، تنها کسانی می توانند چهره واقعی موفقیت را ببینند که تا آخرین قدم، درست مثل روز اول به تلاش خود ادامه می دهند.

باید این طور فکر کنید که بهترین اتفاق ها، بهترین ماجراها، بهترین انسان ها و زیباترین منظره ها انتظار آمدن شما را می کشند، موفقیت در چنگتان است و شما هر روز بیشتر از روز قبل به سمت چیزهایی که دوستشان دارید کشیده می شوید. این تفکر یک برنده است؛ این چیزی است که شما را تا آخرین قدم پر انرژی و سرشار از انگیزه نگه می دارد و حساب شما را از بقیه سوا می کند.

استعداد خوب است اما نه خوب تر!

تکیه کردن بر استعداد و قدم برداشتن در هر زمینه ای با این فکر که در آن از استعداد ذاتی برخوردار هستید، می تواند به راحتی شما را از موفقیت و پیشرفت در آن زمینه مشخص، فرسنگ ها دور کند. این همان اتفاقی بود که در شرکت بزرگ «انرون» افتاد.

هیچ کس به فکرش خطور نمی کرد که این شرکت با این همه کارمند با استعداد به این راحتی در سراشیبی سقوط قرار بگیرد. اشتباهی که این شرکت مرتکب شد، همان اشتباهی است که بیشتر ما به هنگام ورود به یک ماجرای جدید مرتکب می شویم. ما معیار استعداد خود را برمی داریم و می گوییم: «من در این زمینه استعداد دارم، پس باید موفق شوم» یا «من در این زمینه استعداد ندارم پس هیچ راهی برای موفق شدن وجود ندارد».

تمرکز روی استعداد، ما را محدود می کند. اگر زمانی بابت استعدادی که در یک زمینه داریم از ما تعریف کنند، ترسی عجیب ذهنمان را به اسارت درمی آورد. در این هنگام ما از برداشتن قدم بعدی به شدت هراسان خواهیم شد. چون می ترسیم، اشتباه کنیم و استعدادمان نتواند جلوی رخ دادن این ماجرا را بگیرد.

بعد از آن چه خواهد شد؟ شاید به عنوان فردی بی استعداد شناخته شویم، شاید ما را کنار بگذارند و شاید از درون فرو بریزیم.

اگر استعداد را به عنوان برگ برنده درونی خودمان، مخفی نگه داریم چطور؟ در آن صورت باید با تلاشمان و بر پایه حرکت هایی که در مسیر پیشرفت خود برای بهتر شدن قدم برمی داریم راه خود را باز کنیم. خوبی این مسیر در این است که کسی از ما انتظار ندارد همیشه عالی باشیم. ما این حق را داریم که اشتباه کنیم، یاد بگیریم و قدم بعدی را برداریم.

به دنبال بازخوردها باشید و بزرگ شوید

ایمان به اینکه سرانجام راهی برای موفق شدن پیدا خواهید کرد، در نتیجه باور به توانایی هایتان، تمرکز کردن روی تلاش هایتان، دریافت بازخوردها، اصلاح مسیر حرکت و سپس دوباره قدم برداشتن به دست می آید. هر چقدر که بازخوردهایتان بزرگ تر و کوبنده تر باشند، سریع تر راه رسیدن به مقصدتان را پیدا خواهید کرد. بنابراین، باید شجاعت شنیدن نقدها، روبه رو شدن با افراد ناراضی و انسان هایی که تلاشتان را ناچیز در نظر می گیرند داشته باشید. تنها در این صورت است که می توانید در مسیر پیشرفت دائمی قدم بگذارید.

به عنوان کسی که ادعا می کند دارای طرز تفکر رشد است، نباید خودتان را تنها فرد مهم و تاثیرگذار در تیمتان به حساب بیاورید. چون این کار، به شکلی باور نکردنی، شما را محدود می کند. وقتی خودتان را در راس همه چیز بدانید، این تصور اشتباه را خواهید کرد که از بقیه مردم برتر هستید.

این موضوع باعث می شود که فرصت اشتباه کردن و یادگیری را به راحتی از دست بدهید، برای اثبات استعداد و توانایی هایتان به سمت دروغ و کلک بازی سوق داده شوید، نقطه های ضعف خود را پنهان و حتی انکار کرده و در نهایت، مسیر پیشرفت را گم خواهید کنید.

رهبرانی که طرز فکر رشد دارند، به صدای کارکنانشان گوش می دهند، با آنها صحبت می کنند و به کسب و کارشان به شکل یک تیم می نگرند. آنها می دانند راز پیروزی تیمشان در هر مسابقه ای پیوستگی، یادگیری و رشد است.

چنین رهبرانی، موفقیت های به دست آمده را به پای خودشان نمی نویسند. آنها می دانند که اگر تلاش و فداکاری همه اعضای کسب و کارشان نبود، پیروزی رنگ کنونی خود را نداشت.

عشق و التیام یا انتقام و پریشانی؟

خلاصه کتاب طرز فکر

تلاش برای برقراری روابط عاطفی با دیگران، یعنی در کف دست گرفتن قلبی که در حالت عادی، میان استخوان های محکم قفسه سینه مان قرار گرفته است. به همین دلیل، اولین چیزی که آسیب می بیند، قلب بی پناهمان است. در این بخش هم افرادی با طرز تفکر ثابت و طرز تفکر رشد، رفتارهایی بسیار متفاوت از یکدیگر نشان می دهند.

افرادی با طرز تفکر ثابت، خودشان را پر از اشکال و اشتباه می بینند و ابتدا با خودشان فکر می کنند که حتما آن قدرها دوست داشتنی نبوده اند که معشوقشان به این راحتی آنها را به حال خودشان رها کرده است. کمی که می گذرد، ذهن ناخودآگاهشان دست به کار می شود و جهت این پیکان های بی امان را به جایی بیرون از وجود آنها تغییر می دهد. چون به خوبی می داند اگر ماجرا به همین ترتیب ادامه پیدا کند، این جسم در اثر ملامت ها، سرزنش ها و برچسب های ناجوانمردانه از بین خواهد رفت. در این زمان است که پای واژه «انتقام» به میدان باز می شود.

کم کم فردی که برای مدت ها مشغول آزار دادن خودش بود، به این نتیجه می رسد که بهتر است این انسان بی احساس را پیدا کرده و حقش را کف دستش بگذارد. اگر هم پیدایش نکند، در تمام طول عمرش او را نفرین می کند و انواع ماجراهای بد را از اعماق وجودش برای وی می طلبد. شوربختانه، هیچ کدام از این کارها باعث نمی شوند که قلب آسیب دیده او ترمیم شود.

اما کسانی که طرز فکر رشد دارند، خودشان را قضاوت نمی کنند و به خودشان برچسب نمی زنند. در عوض، از روابطشان و انتخابی که کردند، درس می گیرند. آنها به خاطر آرامش خودشان، فرد مقابل را می بخشند و ماجرا را در گذشته رها می کنند. چنین افرادی اجازه نمی دهند که رفتار دیگران در مورد آنها روی تعریفی که از خودشان دارند و ارزشی که برای خودشان قائل هستند تاثیر منفی بگذارد.

آن ها به سمت آینده روشن قدم برمی دارند و باور دارند می توانند با فردی آشنا شوند که به آنها، قلبشان و ایمانی که به رابطه شان دارند احترام بگذارد. بدون تردید رسیدن به این موضوع، تلاش و استقامت زیادی را می طلبد اما یافتن عشق واقعی ارزشش را دارد.

طرز فکر ثابت یا رشد کننده، چه تاثیری روی روابط ما می گذارند؟

طرز فکر ثابت، به راحتی می تواند رابطه عاشقانه شما را در معرض قضاوت قرار دهد. چون شما به عشقتان اجازه هیچ انعطافی نمی دهید. در این حالت، نهال عشقی که هر دو طرفتان پرورش می دهید به تکه چوب خشکی تبدیل می شود که با اولین وزش باد زمستانی می شکند.

این نهال، هرگز رشد نمی کند، شاخ و برگ نمی دهد، ریشه هایش را محکم نمی کند و به بار نمی نشیند. اما وقتی طرز تفکر رشد داشته باشید، هر دو مراقب نهال عشقتان خواهید بود. در مقابل بادها از آن محافظت خواهید کرد، آن را آبیاری کرده و فرصت رشد کردن را در اختیارش می گذارید.

شخصیت هر دوی شما در طول رابطه عاشقانه ای که با هم دارید، صیقل می خورد، بخش های تیز خود را از دست می دهد و در عوض، صاف و براق و صیقلی می شود. وقتی برای رشد رابطه تان تلاش می کنید، عمق آن را بیشتر کرده و عشقی ناب را تجربه خواهید کرد.

متاسفانه، افرادی که در طرز تفکر ثابت گیر کرده اند، دوست ندارند برای رشد رابطه شان تلاش کنند. آنها انتظار دارند که همه چیز از اول، خیلی عالی و بدون هیچ نقصی باشد. در نظر آنها عشق واقعی مثل یک شهاب سنگ می آید و در عرض یک ثانیه، زندگی آنها را زیرورو می کند.

چنین افرادی انتظار دارند که معشوقشان به رنگ آنها دربیاید، چیزهای مورد علاقه اش را با آنها هماهنگ کند، در هیچ موردی نظر مخالف نداشته باشد و نقش یک عاشق واقعی را به شکلی برازنده ایفا کند. امان از روزی که طرف مقابل بخواهد در مورد رابطه شان، چیزهای مورد علاقه یا حتی مواردی که مدت ها است دارد آنها را تحمل می کند، کلامی سخن بگوید! در آن وضعیت، او به همان سرعتی که نشان عاشق واقعی را بر سینه زد، از مقامش خلع می شود و تا حد و اندازه یک دغلکار بی احساس پایین کشیده می شود.

عشق واقعی، فانتزی نیست؛ کامل نیست؛ بی عیب و نقص نیست؛ در آن خبری از من من وجود ندارد. عشق واقعی تلاش دو روح برای زیستن در کنار هم، بخشیدن، بزرگ شدن، هموار کردن مسیر پیشرفت برای یکدیگر، حمایت کردن، دفاع کردن، دیدن، شنیدن و شنیده شدن است؛ زندگی است؛ اوج انسانیت است و به اندازه دیدن ماه در آسمان تاریک شب، درخشان و امیدبخش است.

تلاش برای تغییر طرز تفکر

«دکتر کارول دِوِک» بر این باور است که تغییر جهت از طرز فکر ثابت به طرز فکر رشد، به صبوری و تلاش فراوان نیاز دارد، اما همین که در آن قدم بگذارید و دانه به دانه افکارتان را مورد بازبینی قرار دهید، با تاثیر مثبت آن در زندگی تان آشنا خواهید شد. سعی نکنید که به یک باره تمام افکارتان را تغییر دهید. چون در آن صورت، ذهنتان با شما مقابله خواهد کرد.

به قول «ماهاتما گاندی»: «به شیوه ای ملایم، تو می توانی دنیا را تکان دهی.» با این حساب، شما هم به شیوه ای ملایم، افکار ثابت و محدود کننده خودتان را با افکاری که رنگ و بوی رشد می دهند، عوض کنید و به تماشای نتیجه های دل انگیزش بنشینید.

نظر شما چیست؟

فکر می کنید طرز تفکر قالب در ذهن شما «ثابت» باشد یا «رشد» باشد؟ اولین فکری که برای تغییر آن قدم برمی دارید چه خواهد بود؟