هنر پیش بینی

انسان ها از زمانی که خودشان و مفهوم زمان را شناختند به دنبال راهی برای پیشگویی کردن آینده بودند. هر چند که بسیاری از پیشگوهای تاریخ بشر، پس گو از آب درآمدند و به جای صحبت کردن از آینده، پای گذشته ای که قبلا آمده و رفته است را پیش کشیدند. از طرف دیگر، تعداد قابل توجهی از کسانی که در حال پیشگویی آینده بودند گاف های بزرگی دادند و با سخنان اشتباه خود، جان و مال و سرمایه مردمی که به آنها چشم دوخته بودند را به باد فنا دادند. ماجرای پیش بینی کردن در بازارهای مالی هم داغ است و هر کسی برای خودش عقیده ای راجع به آینده دارد. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «هنر پیش بینی» از «فیلیپ تتلاک» و «دن گاردنر» می رویم و به دنبال راهی برای کشف پیش بینی های درست و حسابی می گردیم. اگر از پیشگویی ها – به ویژه مالی – دل خوشی ندارید، حتما تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید.

فهرست []

    هنر پیش بینی و دو واکنش جالب انسان ها

    وقتی پای پیش بینی کردن به میدان باز می شود ما دو واکنش را از خودمان نشان می دهیم. در حالت اول، وقتی قرار باشد کسی را استخدام کنیم، شرکت جدید را برای همکاری بپذیریم یا بنای شراکت با افراد تازه ای را بگذاریم با عزمی راسخ در مورد آنها تحقیق می کنیم و زمان خوبی را برای استخراج کیفیت عملکرد آنها در نظر می گیریم.

    تنها پس از این ماجرا است که دست به پیش بینی می زنیم و در مورد چند و چون عاقبت همکاری خودمان و آنها چیزهایی را در سر می پرورانیم.

    حالت دوم به زمانی برمی گردد که می خواهیم در مورد آینده سرمایه خودمان یا مواردی از این دست تصمیم بگیریم. در این حالت، دست به دامن پیشگویانی می شویم که اطلاعاتشان اگر از ما کمتر نباشد، بیشتر نیست. علت این دوگانگی در برخورد با پیشگویی، نداشتن درکی درست از آن است.

    دور اندیشی دقیقا چیست؟

    هنر پیش بینی، مهارتی است که می توانید با آموزش و تمرین، آن را در زمینه های مختلف، تقویت کنید؛ اما این بدان معنا نیست که با یادگیری مهارت پیشگویی می توانید همچون موجودات افسانه ای، سال های دور را ببینید و ماجرای آن را به اطلاع دیگران برسانید.

    در واقع، میان دور اندیشی و زمان، رابطه ای معکوس وجود دارد؛ یعنی هر چقدر که پیش گویی شما از امروز دورتر باشد – مثلا سه سال بعد، 10 سال بعد و … – میزان درستی آن کاهش پیدا می کند و به یک پدیده اتفاقی تبدیل می شود.

    بنابراین، اگر می خواهید از این ماجرا به درستی بهره برداری کنید باید بدانید که سخنان شما چه زمانی از یک علم به یک حدس و گمان تبدیل می شود.

    حتی زبردست ترین اقتصاددان ها، ماهرترین اندیشمندان و بهترین کارشناس ها هم از آینده خودشان خبر ندارند چه رسد به آینده دیگران. پس به پیشگویی کردن ماجراهای آینده به ویژه وقتی آن را از زبان فردی می شنوید که با اطمینان وصف ناپذیری آن را بیان می کند، تردید داشته باشید.

    این تنها راهی است که می توانید از منطق خودتان در برابر این حرف ها محافظت کنید و تصمیمی هوشمندانه برای آینده مالی یا شخصی تان بگیرید.

    چرا نمی شود و نباید به بیشتر پیشگویی ها اعتماد کرد؟

    بیایید به زبانی ساده، روند مشاهده، بررسی و تحلیل ذهنی را موشکافی کنیم. وقتی موضوعی را در نظر می گیریم مثلا سوالی را از خودمان می پرسیم، ذهن ما با دو سیستم خودش به سراغ این ماجرا می رود.

    سیستم اول، به دنبال آن است که با کمک مشاهده های ظاهری در کمترین زمان ممکن – معمولا چند ثانیه – حکمی برای آن ماجرا صادر کرده و خیلی فوری شما را به سمت یک اقدام سوق دهد.

    این سیستم با کمک همین فرایند سریع و البته سطحی باعث می شود که ما جان خودمان را از خطرها حفظ کنیم؛ مثلا وقتی اتومبیلی با سرعت به سمتمان می آید در کسری از ثانیه مغزمان به تکاپو می افتد تا راهی برای فرار از دست این جسم خطرناک پر سرعت پیدا کند.

    به همین دلیل، ما در چنین مواقعی بدون آنکه فکر کنیم به سرعت واکنش نشان می دهیم. سیستم دوم، کار سخت تر و پر هزینه تر – البته منظور از هزینه در اینجا مصرف انرژی است – را بر عهده دارد و آن تجزیه، تحلیل و بررسی دقیق ماجرایی است که با آن روبه رو شده ایم.

    سیستم دوم ذهن و هنر پیش بینی

    اگر سوالی که با آن روبه رو شده ایم چیز تازه ای نباشد، از بخش اول ذهنمان عبور می کند و به بخش دوم می رود. در این بخش است که زیر ذره بین منطق قرار می گیرد و نهایت تلاشش را به کار می بندد تا بتواند نتیجه ای موشکافانه را به ما تحویل دهد. پس اگر بخواهیم در مورد سیستم اول و دوم یک نتیجه گیری ساده کنیم چنین چیزی از آب در می آید:

    • سیستم اول با یک موضوع روبه رو می شود
    • آیا این موضوع جدیدی است؟ بله. پس این جواب را بگیر
    • آیا این موضوع جدیدی است؟ خیر. پس به مرحله دوم برو چون قبلا به این ماجرا جواب داده ام. بعدی لطفا!
    • سیستم دوم، جواب سیستم اول را دریافت می کند:
    • آیا این موضوع قبلا بررسی شده؟ بله. پس باید بهتر بررسی شود.
    • آیا این موضوع قبلا بررسی شده؟ خیر. پس باید از نو بررسی شود.

    چرا ذهن ما این همه به خودش زحمت داده و خودش را سیستم بندی کرده است؟

    یکی از مهم ترین دلیل ها برای این ماجرا، موضوع «زمان» و دیگری «انرژی» است. بیشتر تصمیم هایی که به جان ما و چیزهایی که دوستشان داریم یا به آنها اهمیت می دهیم مربوط می شوند باید خیلی زود گرفته شوند.

    ذهن ما نمی تواند جان ما را به خاطر بررسی کردن شواهد، تحلیل کردن موقعیت ها یا مواردی از این دست به خطر بیندازد؛ مثلا وقتی چیزی به طرف شما پرتاب می شود، بدون اینکه فکر کنید چرا این ماجرا اتفاق افتاده، چه کسی این کار را کرده، هدفش از انجام این کار چه بوده، باید در مقابل چه اقدامی انجام دهید و … خیلی سریع یا دستانتان را سپر خودتان می کنید یا به حرفه ای ترین شکل ممکن جاخالی می دهید.

    زمان! زمان چیزی است که سیستم اول آن را بسیار غنیمت می شمارد.

    گذشته از این، موضوع انرژی جسم ما هم در میان است. وقتی شروع به تجزیه و تحلیل می کنیم، انرژی زیادی در بدنمان سوزانده می شود.

    ذهنمان با خودش فکر می کند که آیا این موضوع واقعا به بررسی عمیق تر و سوزاندن این همه انرژی گرانبها نیاز دارد یا نه!

    ما با کدام سیستم ذهنمان به سراغ هنر پیش بینی می رویم؟

    این دقیقا همان سوالی است که ورق را بر می گرداند و ما را با حقیقتی جالب روبه رو می کند. پیش گویی های آینده در بیشتر موارد چیزی بیشتر از حدس و گمان نیستند چون به وسیله سیستم اول ذهنمان گرفته می شوند. ذهنمان از خودش می پرسد که آیا این ماجرا درست و خوب به نظر می رسد یا نه؟

    اگر پاسخی که به خودش می دهد مثبت باشد، آن را به عنوان یک چیز درست می پذیرد و اگر پاسخش منفی باشد، خیلی راحت آن را بدون بررسی بیشتر، به عنوان یک چیز بد، مشکوک و حتی خطرناک طبقه بندی می کند. به همین راحتی!

    راحت تر و جالب تر از آن این است که ذهنمان برای حمایت از این نتیجه گیری، دست به ساخت داستان هایی خلاقانه می زند تا جای خالی دلیل ها شواهد و مدارک را پر کند. به همین دلیل است که گاهی از زبان برخی کارشناس ها چیزهایی می شنویم که درآوردن شاخ هم حجم تعجب ما از آنها را پوشش نمی دهد!

    پیشگویان، عاشق استفاده از واژه های دو پهلو هستند

    پیشگوها در آمریکا ستایش می شوند و بسیار بیشتر از آنچه که فکرش را بکنید، پول درمی آورند. مردم به هوای اینکه آنها می توانند از درب ناشناخته آینده عبور کرده، در آن سرکی بکشند و چند خبر دست اول را به گوششان برسانند پول های زیادی را به پایشان می ریزند. حتی کاخ سفید هم از این ماجرا در امان نمانده است.

    بنابراین، پیشگوها باید کاری کنند تا هنر پیش بینی آنها مثل یک گنج با ارزش باقی بماند. برای این کار بیشتر آنها یاد گرفته اند طوری حرف بزنند که حرف هایشان در صورت وقوع هر ماجرایی، درست از آب در بیاید!

    آنها عاشق عبارت هایی مانند زیر هستند:

    • به احتمال زیاد
    • مقداری قابل توجه
    • در آینده نزدیک
    • در 80 یا 90 درصد موارد یا زمان ها

    اینکه چقدر، چه زمانی، تا کجا و چگونه، چیزهایی هستند که کسی در موردشان سوالی نمی پرسد. اگر هم یک وقت، کسی چنین کاری کند، پیشگوی محترم در جواب می گوید: «هیچ کس دقیقا نمی داند، اما!…» و دوباره شما را به یکی از آن عبارت های دو پهلو حواله می دهد یا اینکه می گوید: «شما جزو آن 20 درصد حداقل هستید!»

    و به این ترتیب خودش را راحت می کند؛ یعنی همه کسانی که با نظریه او مخالفتی ندارند جزو آن 80 درصد و تمام کسانی که مخالف هستند جزو اقلیت 20 درصد قرار می گیرند. اصلا هم مهم نیست که گاهی آن اقلیت، 80 درصد افراد جامعه را تشکیل می دهد!

    می خواهید پیشگو شوید؟

    یکی از راه های ساده و کاربردی برای تبدیل شدن به یک پیشگوی واقعی – دست کم برای خودتان – پناه به بردن به اطلاعات، سپس آزمودن آن اطلاعات و دست آخر لب به سخن گشودن است.

    بسیاری از پیشگوهای شکست خورده که حتی نامشان در تاریخ هم ثبت شده است، مورد دوم یعنی «آزمون اطلاعات» را فاکتور گرفتند و پس از به دست آوردن اطلاعاتی که خدا می داند از زبان چه کسی و با چه هدفی زده شده اند، دست به پیشگویی زدند.

    این پیشگوها حتی به این ماجرا بسنده نکردند و با آب و تاب دادن به سخنانشان دیگران را به اقدام کردن بر اساس پیشگویی خودشان تشویق کردند.

    اگر می خواهید از هنر پیش بینی بهره ای ببرید، نباید چشم و گوشتان را به روی اطلاعاتی که پیش چشمتان قدم رو می روند ببندید و آنها را بی برو برگرد مواردی درست در نظر بگیرید. در این هنگام باید غلظت شک و تردید خودتان را بسیار بالا ببرید تا بتوانید راست را از دروغ، درست را از غلط و دوست را از دشمن تشخیص دهید.

    گذشته از این، وقتی می خواهید در مورد یک موضوع دست به پیشگویی بزنید، باید آن موضوع را به بخش های کوچک تر یا بهتر است بگوییم به پرسش های کوچک تر تقسیم کنید.

    با این کار، بخش هایی که باید در موردشان اطلاعات جمع کنید روشن می شوند و هنر پیش بینی شما اعتبار بیشتری پیدا می کند.

    برای پیشگو شدن نیازی نیست دانشمند هوا فضا باشید

    کم نیستند تعداد افرادی که پیشگویی را به نبوغ، هوش بالا یا استعداد داشتن گره می زنند. اگر این طور بود، دانش پیشگویی تنها در دست تعداد اندکی از افراد جامعه قرار می گرفت؛ اما اگر نگاهی به اخبارهای اقتصادی، آینده نگری های سیاسی یا مواردی از این دست بیندازید به افرادی می رسید که چندان هم نخبه به نظر نمی رسند.

    یک بررسی علمی ثابت کرد که افراد نخبه و معمولی جامعه به هنگام استفاده از هنر پیش بینی تنها 10 درصد با هم اختلاف دارند. ناگفته نماند که در نهایت، هر دو گروه نخبه و معمولی هم فقط تا اندازه محدودی توانایی پیشگویی کردن دارند.

    با این حساب، پیشگویی، بیشتر از آنکه به استعداد نیاز داشته باشد به توانایی جمع آوری اطلاعات، تحلیل موضوع و استخراج داده ها بستگی دارد. البته توانایی کار حرفه ای با اعداد و ارقام می تواند هنر پیش بینی را بسیار معتبرتر کند.

    نابغه های هنر پیش بینی چگونه کار خود را انجام می دهند؟

    شما می توانید با دنبال کردن روش نخبه هایی که وارد دنیای پیش بینی شده اند، چیزهای زیادی را از آنها یاد بگیرید. این ماجرا، نوعی مهندسی معکوس به حساب می آید.

    در ادامه، چند مورد از روش های آنها را با هم بررسی می کنیم. نکته جالب این است که نابغه های پیشگویی در بیشتر موارد از روش یکسانی برای روبه رو شدن با ماجراها و چالش ها استفاده می کنند. پس گاهی کاهش خلاقیت در یافتن راه حل ها هم می تواند چشم ما را به جمال پاسخ های بیشتر روشن کند و اما روش ها:

    نابغه ها کیک را درسته قورت نمی دهند

    کمی قبل هم راجع به این موضوع با هم صحبت کردیم. افراد نابغه، هیچ وقت به دنبال حل کردن یک چیز کلی نیستند. آنها آن چیز را آن قدر می شکنند تا بتوانند بخش های تشکیل دهنده اش را به روشنی ببینند.

    نابغه ها اَلَک به دست، کار می کنند

    یکی از کارهای ساده اما بسیار اثرگذاری که افراد نابغه در هنر پیش بینی انجام می دهند و افراد معمولی از انجامش واهمه دارند، تفکیک کردن دانسته ها و ندانسته ها است.

    آدم های معمولی خیلی سخت با این موضوع کنار می آیند و معمولا دوست دارند که خودشان را یک همه چیزدان متحرک در نظر بگیرند؛ اما افراد نابغه، فقط در چند چیز محدود تخصص دارند و وقتی چیزی را نمی دانند خیلی راحت آن را از بقیه معلوماتشان جدا می کنند.

    چون آنها می دانند بازی کردن با چیزهایی که نمی دانند تنها تلف کردن وقت، زمان و انرژی است.

    نابغه ها ذره بین را کنار نمی گذارند

    افراد نابغه به جزئیات، اهمیت زیادی می دهند. آنها تمام نکته های ریز و درشت را با دقت بررسی می کنند و حتی ارتباط میان آنها را مورد بازبینی قرار می دهند. به این ترتیب، افراد نابغه از تمام منابعی که در دست دارند نهایت بهره را می برند.

    نابغه ها به شکل متفاوتی می نگرند

    نگاه کردن به ماجراها از جایی در بیرون آنها یکی از روش های جالب افراد نابغه است. این روش به آنها دید تازه ای می دهد و کمکشان می کند تا تسلط عمیق تری بر موضوع پیدا کنند. از این گذشته، نابغه ها با تغییر دادن نوع نگاهشان به ماجراها فاصله خود را با آنها بیشتر می کنند و از این جهت نیز چهره متفاوتی از آن موضوع را به تماشا می نشینند.

    نابغه ها همه چیز را مقایسه می کنند

    مقایسه کردن یکی از سلاح های مخفی افراد نابغه است. آنها موضوع مورد نظرشان را با موضوع های مشابه یا حتی بسیار متفاوت دیگر، مقایسه می کنند. این کار به آنها کمک می کند تا به درک و شناخت بهتری از آن موضوع دست یابند.

    هر چقدر که مقایسه عمیق تر باشد، ابعاد شناختی آنها و نتیجه ای که از آن ماجرا می گیرند هم کیفیت بهتری پیدا خواهد کرد.

    نابغه ها از ذهن های دیگر کمک می گیرند

    بر خلاف تصور بیشتر مردم که نابغه ها را افرادی منزوی و تنها تصور می کنند این افراد، جامعه ویژه خودشان را دارند و به هنگام مشکلات از قدرت ذهنی جامعه خودشان استفاده می کنند. تنها پس از این ماجرا است که آنها پای هنر پیش بینی را وسط می کشند و نظر خودشان را در مورد آینده یک ماجرا بیان می کنند.

    نابغه های هنر پیش بینی، راهی برای فرار خود باز می گذارند

    معمولا انسان های عادی وقتی می خواهند در مورد آینده یک ماجرا نظر بدهند خیلی محکم و با اطمینان در این باره سخن می گویند. این روش، آنها را در تنگنا قرار می دهد.

    چون با وجود تمام این تحلیل و بررسی ها هیچ کس آینده را به چشم ندیده است. افراد نابغه وقتی می خواهند در مورد یک ماجرا سخن بگویند و از هنر پیش بینی استفاده کنند معمولا آن را در هاله ای از احتمال درستی یا نادرستی می پیچانند.

    مثلا وقتی می خواهند احتمال برد یا باخت یک تیم فوتبال یا احتمال بالا کشیدن یا سقوط سهام یک شرکت را پیشگویی کنند، حتی اگر تمام شواهد و تحلیل هایشان برد آن تیم یا بالا کشیده شدن قیمت آن سهم را نوید دهند باز هم پیشگویی خود را به شکلی مانند: «به احتمال 60 درصد، فلان تیم می برد» بیان می کنند.

    اگر آن تیم ببرد یا آن سهام بالا بکشد، آنها قبلا از نیمه پر لیوان – یعنی همان 60 درصد – سخن گفته اند. اگر هم آن تیم ببازد یا سهام آن شرکت سقوط کند، آنها از قبل به اندازه 40 درصد چنین ماجرایی را پیشگویی کرده بودند!

    نابغه ها پیگیر اخبار هستند

    برخی از افراد، دنبال کردن خبرها را کاری بیهوده تصور می کنند. چون به خیال خودشان خبرها می تواند آنها را به سمت و سویی که دوست ندارند بکشانند.

    این ماجرا به ویژه در مورد اخبار اقتصادی و خبرنگارانی که به صورت ظاهری در مورد بازار سرمایه نظر کارشناسی می دهند دیده می شود؛ اما افراد نابغه به گونه ای متفاوت اخبار را مورد بررسی قرار می دهند و حتی راستی یا دروغ آنها را موشکافی می کنند. به این ترتیب، نابغه ها در مقایسه با کسانی که به اخبار بی اعتنا هستند، اطلاعات بیشتری دارند.

    نابغه های پیشگویی خود را به روز می کنند

    عده ای فکر می کنند هنر پیش بینی چیزی است که شما فقط یک بار مجاز به ارائه آن هستید. این در حالی است که نابغه های پیش بینی به صورت مرتب، پیشگویی های قبلی خود را تازه سازی می کنند.

    البته این کار به این سادگی ها هم نیست. چون آنها باید از همان روشی که برای ارائه پیشگویی خودشان استفاده کردند برای به روزرسانی آن هم استفاده کنند.

    نابغه ها ذهن خود را زنده در حال رشد نگه می دارند

    تفاوت زیادی میان کسانی که می خواهند ذهن خود را زنده و در حال رشد نگه دارند با کسانی که عملکرد ذهنشان را به یک سن خاص – مثلا دهه 20 سالگی – گره می زنند دیده می شود.

    نابغه های هنر پیش بینی، پیوسته در حال یادگیری هستند. آنها به استقبال چیزهای تازه ای می روند که قبلا دانشی در موردشان نداشتند.

    چون با این کار می توانند نگرش تازه ای را به ذهنشان هدیه دهند؛ اما افراد معمولی با این بهانه که: «من دیگه از سن یادگیری عبور کردم. دیگه نمی تونم چیزهای تازه رو به کیفیت بچگی هام یاد بگیرم» خودشان را از حلقه یادگیری بیرون می اندازند.

    برای تبدیل شدن به یک پیشگوی بزرگ باید از شدت غرورتان کم کنید

    داشتن غرور زیاد، بلای جان تمام ذهن ها از جمله ذهن های پیشگو است. وقتی شما در ذهنتان خودتان را فردی بی عیب و نقص، عالی و با توانایی فراوان در هنر پیش بینی تصور می کنید، ناخودآگاه دیواری میان خودتان و پیشگوی برتری که می توانید به آن تبدیل شوید می سازید.

    برای تبدیل شدن به یک پیشگوی دست اول باید یاد بگیرید که شما هم درست به اندازه دیگران – و حتی شاید بیشتر – دچار قضاوت اشتباه می شوید. در چنین هنگامی اگر از قبل تکلیفتان را با غرورتان روشن کرده باشید، به دنبال یافتن اشتباه های خود می گردید، داده ها را جمع آوری می کنید و از خودتان عبرت می گیرید؛ اما اگر غرورتان را مدیریت نکرده باشید، هرگز زیر بار اشتباه خودتان نمی روید.

    به دنبال این ماجرا هیچ وقت سر از کار اشتباه های خودتان در نمی آورید و راهی هم برای تبدیل شدن به یک پیشگوی بزرگ پیدا نخواهید کرد.

    دانش را فقط در کتاب ها جستجو نکنید

    هنر پیش بینی، ماجرایی است که با اطلاعات، گره خورده است؛ اما این بدان معنا نیست که باید برای به دست آوردن اطلاعات فقط در کتاب ها، سایت ها یا شبکه های خبری جستجو کنید.

    بهترین نوع اطلاعات که هیچ کس نمی تواند آن را در اختیارتان قرار دهد از طریق تجربه کردن به دست می آید. این ماجرا درست همانند زمانی است که می خواهید برای اولین بار اسکیت سواری کنید.

    شما قبل از این کار در مورد اسکیت بازی، تاریخچه آن، فرایند ساخت اسکیت ها، روش های مختلف برای اسکیت بازی و موارد بسیاری از این دست اطلاعات جمع می کنید.

    حتی ممکن است به سراغ چند مسابقه معروف اسکیت بروید و آنها را با دقت تماشا کنید؛ اما تا زمانی که خودتان کفش های اسکیت را نپوشید و با آنها قدم بر ندارید هرگز به صورت واقعی نمی توانید در مورد توانایی اسکیت بازی خودتان و اینکه آیا امیدی به حضور شما در تیم اسکیت شهرتان وجود دارد یا خیر، نظری بدهید. برای آموختن هنر پیش بینی هم چاره ای جز پیش بینی کردن ندارید.

    پیشگویان برتر؛ آدم های متفاوت یا کارهای متفاوت؟

    وقتی حرف از پیشگویانی می شود که با کمک هنر پیش بینی، ماجراهای آینده را با درصد اطمینان بالایی به گوش دیگران می رسانند این پرسش پیش می آید که راز واقعی آنها برای موفقیت در دنیای پیشگویی چیست؟

    آنها چطور در مورد سقوط اقتصاد یا واکنش های سیاسی سران کشورهایی که تا به حال آنها را به چشم ندیده اند، سخن می گویند و از قضا، حرفشان درست از آب در می آید! شاید بتوان گفت که به جز هوش – البته آن هم فقط تا اندازه ای – پای ماجرای دیگری هم در میان باشد.

    در واقع، راز اصلی آنها در این است که به جای فکر کردن به خودشان و توانایی هایشان به دنبال اجرایی کردن تمام توان خود در هنر پیش بینی هستند.

    آنها دست به تحقیق می زنند، فکر می کنند، نظرات خودشان و دیگران را زیر سوال می برند، تفاوت ها و شباهت ها را موشکافی می کنند، حجم دانایی خود را به چالش می کشند و تشنه بررسی ماجراها از دریچه های تازه هستند.

    این ویژگی ها در کنار هم از آنها یک پیشگوی برتر می سازد؛ یعنی همان چیزی که شما هم می توانید به آن تبدیل شوید.

    پیام اصلی نویسندگان کتاب «هنر پیش بینی» چه بود؟

    «فیلیپ تتلاک» و «دن گاردنر» در کتاب «هنر پیش بینی» به دنبال تفکیک کردن علم پیش بینی از حدس و گمان های بی ارزشی هستند که می توانند سرمایه ها، آرامش و خوشبختی را از تمام مردم جهان بدزدند.

    آنها با اشتراک گذاری عصاره تحقیق ها و تجربه هایشان که در طول سال ها کار کردن با پیشگویان حرفه ای به دست آورده بودند می خواستند راهی برای یادگیری هنر پیش بینی پیش پای مردم بگذارند تا آنها هم بتوانند دست کم آینده مالی و شخصی خودشان را بر اساس تصمیم هایی که می گیرند پیش گویی کنند.

    نظر شما چیست؟

    آیا تا به حال در زندگی تان چیزی را پیش بینی کرده اید؟ پیشگویی شما چقدر درست از آب درآمده است؟