جهانی که در آن زندگی میکنیم، سرشار از ماجراهای گوناگون است. این رویدادها گاهی خوب و شیرین هستند و گاهی تلخ و دردناک. تقریبا همه آدمها داستانهای ویژه خودشان را دارند و نمیتوان کسی را یافت که سرتاسر زندگیاش فقط در صلح و روشنایی سپری شده باشد. در حقیقت، از نبرد راه گریزی نیست. حتی گاهی برای رسیدن به صلح هم باید جنگید. اما نباید از جنگ به آن معنای محدود که میان ملتها شکل میگیرد یاد کرد. جنگیدن و جنگجو بودن یعنی تبدیل شدن به یک استراتژیست که فراتر از اکنون را میبیند و برای زندگی ارزش بسیار زیادی قائل است. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب پُربار «33 استراتژی جنگ» میرویم و درسهایی از آن را گلچین میکنیم. با ما همراه باشید.
دشمن عزیز شما
از نظر افرادی که از نبرد بیزار هستند، دشمن یا وجود ندارد یا اگر هم وجود دارد باید از آن فرسنگها فاصله گرفت. زیرا این تنها راه پایان دادن به دشمنیها است. اما به عنوان یک استراتژیست باید یاد بگیرید که نگاه عمیقتری به مفهوم نبرد، صلح، دوست و حتی دشمن داشته باشید. در واقع، وجود دشمن در زندگیتان مزیتهایی هم دارد. مثلا:
نبرد با دشمن مثل شرکت در کلاسهای عملی است. شما از طریق جنگیدن با افراد یا چیزهایی که دشمنتان به شمار میروند تفاوت بین رفتار مفید و مضر را میآموزید.
وجود یک دشمن به شما انگیزهای برای حرکت کردن و تغییر وضعیت کنونی میدهد. او ناخواسته به شما کمک میکند تا باورهایتان را محکم کرده و در یک جهت مشخص شروع به حرکت کنید.
وجود یک دشمن که سعی در نابودی یا پایین کشیدنتان دارد به شما ثابت میکند که مهم و ارزشمند هستید؛ آنقدر بزرگ و دیدنی که عدهای تحمل کار یا زیستن در کنارتان را ندارند. این موضوع به شما نشان میدهد که تاکنون در زندگی خود در جهت درستی گام برداشتهاید.
دشمن به شما مرزهای حرکت و پیشروی را نشان میدهد. وقتی کسی خارج از مرزهایی که برای خودتان مشخص کردهاید شما را به چالش میکشد، این نیرو را در شما ایجاد میکند تا قدمی فراتر از گذشته خود بردارید و با جابهجا کردن آن مرزهای قدیمی، خودتان را بزرگتر کنید.
دشمن، یک معیار است. چیزی است که خودتان را با آن میسنجید و کردارتان را با آن در ترازو میگذارید. او مانند یک سنگ محک عمل میکند و به شما نشان میدهد که در چه بخشهایی ضعیف و در چه بخشهایی قوی هستید. یک استراتژیست بدون دشمن، فروتنی را از یاد میبرد، به خودش مغرور میشود و تا جایی پیش میرود که خودش زمینه شکست خود را فراهم میکند.
شما می دانید، اما موضوع دانستن نیست!
همه ما این مصرع معروف را شنیدهایم که میگوید: «توانا بود هر که دانا بود» اما در میدان نبرد، جایی که همه شعارها و دستورالعملها چهره واقعی خود را نمایش میدهند، دانستن یک چیز، توانایی انجام آن را در اختیارمان قرار نمیدهد.
بین کسی که دستورالعمل گامبهگام کار گذاشتن باتری درون قلب انسان را با تمام جزئیاتش حفظ است و حتی روش برخورد در زمانهای بحرانی را میداند و کسی که واقعا دست به تیغ میشود این کار را انجام میدهد، فاصلهای بسیار زیاد وجود دارد.
در بیشتر مواقع، ما تمام دانش مورد نیاز برای رویایی با نبردهای کوچک و بزرگ زندگیمان را در اختیار داریم. آن چیزی که کمبودش ما را به یک فرد شکستخورده تبدیل میکند، نداشتن درکی درست از شرایط کنونی و ناتوانی در هماهنگ شدن با لحظه حال است.
مشکل این است که ما به جای چشم دوختن به صحنه نبرد واقعی، به افکارمان در مورد آن نبرد میاندیشیم و به ماجراهایی که در گذشته اتفاق افتاده است واکنش نشان میدهیم.
گاهی لازم است در مقام استراتژیست زندگیتان، برخی از دستورالعملها، توصیهها و حتی حقیقتها را نادیده بگیرید. چون این تنها راهی است که میتوانید برای لحظه حال و نبردی که اکنون پیش رویتان قرار دارد، تصمیم درستی بگیرید.
غافلگیری خودتان، بهترین استراتژی جنگ است
انسانهای زیادی با این بهانه که اکنون آماده نیستند، اهداف خود را پشت گوش میاندازند و هرگز قدمی برای انجامشان برنمیدارند.
حقیقت این است که لحظه کامل آماده بودن هیچ وقت فرا نمیرسد؛ این یک انتظار بیهوده و خیالی خام است.
وقتی بهانه آماده بودن را نادیده میگیرید و از آن عبور میکنید، نه تنها با چهره بسیار قویتری از خودتان آشنا میشوید بلکه یاد میگیرید که از منابع محدودتان به بهترین شکل ممکن استفاده کنید.
باختن را فراموش کنید، روی پیروزی متمرکز شوید
سیاست «داشتن نقشه دوم» خیانتی به خودتان است. چون با این کار، توجهتان از موضوع اصلی منحرف میشود و با این خیال آسوده که اگر شکست بخورید راه فراری وجود دارد، نهایت تلاش، تمرکز و قدرت خود را به کار نمیگیرید.
به جای امتحان کردن چند هدف، تنها یک هدف بزرگ را که واقعا برایتان مهم و خواستنی است انتخاب کنید و تمام خودتان را برای رسیدن به آن، روی میز بگذارید.
زنده بودن و زندگی کردن، چالشی خطرات، یک شوخی بزرگ و نبردی جانانه است. پس هرگز به باختن فکر نکنید. هر قدم خود را با این فکر که پیروز میشوید بردارید. این رسم درست رسیدن به خواستهها است.
استراتژی جنگ خود را بر نداشتن استراتژی برپا کنید
ذهن انسان به قلابها علاقه زیادی دارد. چون میتواند با پایبند شدن به یک موضوع، زحمت تحلیل موضوعهای تازه را از خودش دور کند. این همان جایی است که شما باید وارد شوید. زیرا این قلابها در طول زمان به یک تعصب تبدیل میشوند و تا جایی پیش میروند که شما تاب شنیدن نظرهای مخالف نسبت به آن را از دست میدهید.
در نتیجه، کوچک و ضعیف میشوید در حالی که فکر میکنید روز به روز در حال قویتر شدن هستید. بهترین کار این است که به افکارتان و هر موضوع تازه فقط به چشم رهگذری بنگرید که از کنارتان عبور میکند.
سعی نکنید با دعوت کردن او به خانهتان از آن غریبه مرموز یک دوست گرمابه و گلستان بسازید. این روشی است که به شما اجازه میدهد مثل یک شاخه نازک، نرم و انعطافپذیر شوید و در مقابل شدیدترین طوفانها نیز تاب بیاورید. شاخه جوانی که فکرهای تازه همچون عصارهای در وجودش جریان دارند، هرگز نمیشکند.
چه زمانی باید احتیاط کرد؟
احتیاط کردن شمشیری دو لبه است. همان اندازه که استفاده از آن برای پیشگیری از خطرها ضروری است، افتادن در دام آن و تردید داشتن در مورد هر گزینهای فرصتها را از چنگمان درمیآورد.
احتیاط نیز مثل تمام چیزهای جهان به یک وزنه نیاز دارد تا تعادل خود را حفظ کند. سنگی که تعادل احتیاط را حفظ میکند، اراده و اعتمادی است که به خودتان و تواناییهایتان دارید.
به خودتان بقبولانید که حتی اگر نتیجه این اعتماد، بروز یک اشتباه باشد باز هم میتوانید با قدمی قدرتمندتر، آن را جبران کنید.
آیا بزرگترین دشمن خودتان را می شناسید؟
بزرگترین دشمن شما نه در میدان کارزار بلکه در وجود خودتان قرار دارد. شما بزرگترین، خطرناکترین و درندهترین دشمن خودتان هستید.
شما زمان گرانبهایتان را از خودتان میدزدید و آن را صرف انجام کارهای بیهوده میکنید، شما فرصتهای ناب زندگیتان را به بهانههای پوشالی از دست خودتان درمیآورید، شما تنها فرصت برای رویارویی با عشق واقعی زندگیتان را به خاطر ترس، تردید و ضعیف بودن از دست میدهید، شما دوستان بد را به جای دوستان خوب انتخاب میکنید و به این ترتیب، زندگیتان را به دره نابودی سوق میدهید.
بدتر از همه اینکه شما لحظه حال را رها میکنید و مدام در گذشته و آینده روزگار میگذرانید و تا اندازهای در این کار زیادهروی میکنید که به بازنده زندگیتان تبدیل میشوید.
برای آنکه استراتژی جنگ را به کار بگیرید و بزرگترین دشمن خود را به بهترین دوست خود تبدیل گردانید باید به او یادآوری کنید که نفس کشیدن در این کالبد، ابدی نیست. روزی مرگ، آزادی زیستن را از چنگتان درمیآورد.
سپس او را به سمت اکنون و ارزشمندی لحظههایی که آنها را بیهوده سپری میکند هدایت کنید. مرگ، بزرگترین انگیزه برای زندگی کردن است؛ از قدرت آن برای تجربه یک زندگی عمیق بهره بگیرید.
هرگز حضور حاضر غایب شنیدهای؟
یک استراتژیست، زمانی میتواند قدمهای درستی بردارد که ذهنش در زمان حال زندگی کند. داشتن حضور ذهن به او قدرت دیدن حقیقت ماجراها را فراتر از احساسهای ضد و نقیض پیرامون آن میدهد. یادتان باشد، همان قدر که داشتن حضور ذهن، خوب است حفظ تعادل در استفاده از آن نیز اهمیت دارد.
گاهی برای دیدن بهترین چهره از موقعیتهای کنونی، باید چشم را از لحظه اکنون دور کرد و آینده را هم دید. در ادامه، پنج گام مهم برای تقویت حضور ذهن که پایه ساخت استراتژی جنگ است را برایتان توضیح میدهیم.
گام اول: بیدار شدن
همیشه این آتش نیازها هستند که تنور عملکرد ما را گرم میکنند. وقتی احساس کنیم که به حاضر بودن در لحظه و جمع کردن تمام حواسمان در یک نقطه نیاز داریم، قدرت برداشتن قدمهای بعدی و تغییر دادن زندگیمان را به دست خواهیم آورد. پس اول باید احساس کنید که به قدرت حضور ذهن نیاز دارید.
گام دوم: از قدرت نیروهای متضاد استفاده کنید
برخی از انسانها به صورتی ذاتی این ویژگی را دارند که در شرایط پُر تنش، آرامش خود را حفظ کنند و با در اختیار گرفتن اوضاع، ماجرا را به نفع خود تغییر دهند. اما برای آن دسته از افراد که چنین موهبتی ندارند، مسیر تمرین کردن باز است.
شما باید با توجه به زندگیتان راهی پیدا کنید تا مدام خود را در معرض موقعیتهای تنشزا قرار دهید. تفاوت بزرگ این موقعیتها با مواردی که واقعا در زندگیتان پیش میآیند در این است که شما خودتان آگاهانه آنها را انتخاب میکنید و به این ترتیب، تنش کمتری را از سر میگذرانید.
اما این موضوع به شما کمک میکند تا در شرایط واقعی، عملکرد بسیار بهتری داشته باشید و با حضور ذهن دست به عمل بزنید. در حقیقت، روبهرو شدن با ترسهایتان بهترین استراتژی جنگ است چون شما را آبدیده میکند.
گام سوم: مستقل باشید
تکیه کردن به دیگران، پشت اسمهای گوناگونی پنهان میشود؛ گاهی آن را عشق مینامند و گاهی وظیفه. شاید در نگاه اول، تکیه کردن به دیگران باعث شود تا برخی از نیازهای مادی و روحی شما خیلی سریع به پاسخ برسند؛ اما در حقیقت، انسان با وابسته کردن خودش به دیگران، توانایی محافظت کردن از جسم و روحش و ایستادن روی پاهایش را از دست میدهد.
یک مبارز واقعی، مثل یک تک درخت قدرتمند است. او از حضور در کنار درختان دیگر لذت میبرد. آنها آب و آفتاب را با هم شریک میشوند. اما در عین حال، این تک درخت، استقلال خودش را حفظ میکند.
درختی که به دیگران تکیه دهد، دیر یا زود با از دست دادن تکیهگاه خود به گزینهای جذاب برای یک هیزمشکن تبدیل میشود. برای افزایش استقلال خود باید روی تقویت کردن مهارتهایتان کار کنید.
با در پیش گرفتن این تفکر، نه تنها به هنگام قرارگیری در شرایط بحرانی، توانایی دادن پاسخ مناسب را پیدا خواهید کرد بلکه از تحمل درد و رنج بیهوده نیز نجات پیدا میکنید.
گام چهارم: لازم نیست همیشه با جنگیدن برنده شوید
پیرامون همه ما افرادی هستند که فکر میکنند تنها راه درست آن چیزی است که آنها میبینند. چنین افرادی مدام لاف میزنند و مهارتهای نداشتهشان را در بوق و کرنا میکنند.
حتی گاهی در میان حرفهایشان به سمت شما نیز تیرهای زهرآگینی را نشانه میروند. برخی از مردم، تاب این حجم از حماقت را ندارند و برای مقابله با آنها دست به اقدام میزنند. اما شما به عنوان یک استراتژیست هرگز نباید با آنها بجنگید. چون میدانید که داشتن و دانستن استراتژی جنگ، همیشه به معنای حضور در میدان نبرد نیست.
یادتان باشد، شما نمیتوانید همه آدمهایی که در اطرافتان زندگی میکنند را کنترل کرده یا با تمام قدرت با آنها بجنگید. در این صورت، تنها چیزی که زودتر از همه نابود میشود خودتان هستید. به جای جنگیدن از سیاست استفاده کنید.
در قدم اول باید درک کنید که آنها آنقدر اهمیت ندارند که ذهن شما را برهم بریزند. وقتی این واقعیت را بپذیرید، بخش زیادی از خشم و نگرانی شما فروکش میکند. سپس باید یاد بگیرید که آنها را مانند کودکانی که چیز زیادی نمیدانند کنترل کنید.
شاید در ظاهر مجبور شوید که با آنها موافقت کرده و سرتان را به نشانه تایید حرفهایشان تکان دهید. اما پادشاه واقعی شما هستید و آنها فقط عروسکهایی هستند که در دستان شما حرکت میکنند.
لازم نیست هر قدمی که برمیدارید را با جزئیات فراوان به دیگران اطلاع دهید. تنها چیزهایی که خودتان انتخاب میکنید را به دیگران نشان دهید و بگذارید آنها با این تفکر که همه چیز را میدانند و همه آدمها را کنترل میکنند، خوش باشند. یادتان باشد، یک جنگجوی واقعی شمشیرش را فقط برای حریفان واقعی بیرون میکشد.
گام پنجم: به هنگام هراس و نگرانی به چیزهای ساده فکر کنید
وقتی در شرایط هیجانی قرار میگیرید، گفتن حرفهایی مانند: «آرام باشید» یا «حضور ذهن داشته باشید» بیشتر به لطیفههایی تلخ شبیه میشوند تا راهکارهایی قابل اجرا. در واقع، رسیدن به این حد از کنترل ذهن به تلاش و تمرین زیادی نیاز دارد.
شما در طول زمان و قدم به قدم یاد میگیرید که ذهن خودتان را کنترل کنید. اما در گامهای ابتدایی، بهترین کار این است که وقتی در شرایط هیجانی قرار میگیرید، به سرعت، ذهنتان را به سمت یک موضوع ساده هدایت کنید.
فرقی نمیکند که این موضوع چه چیزی است. فقط باید آنقدر ساده و جذاب باشد که به ذهنتان فرصتی برای تحلیل و درک شرایط بدهد. وقتی ذهن شما روی یک موضوع متمرکز است، نمیتواند در مورد موضوع دیگری نگران باشد. میتوانید از این قابلیت ذهن خود برای روبهرو شدن با چهره واقعی مشکلات استفاده کنید.
مهم ترین درسها از کتاب 33 استراتژی جنگ برای معامله در بازار سهام
همیشه گنجهای پنهان در مرکز دایره پنهان نیستند. در حقیقت، گرایش به مرکزگرایی با سیاستهای یک استراتژیست باهوش، همخوانی ندارد.
اگر خوب نگاه کنید، گاهی در حاشیه این دایره میتوانید فرصتهایی ناب و گنجهایی کشف نشده را که تنها برای شما کنار گذاشته شدهاند کشف کنید.
خاطرات، بسیار قدرتمند هستند؛ به ویژه اگر یادگاریهایی از پیروزیهای گذشته شما باشند. اما در حقیقت، نبردهایی که در گذشته داشتهاید فقط زنجیری به پای نبردهای آیندهتان هستند.
هیچ تضمینی وجود ندارد که نبرد آینده مانند گذشته باشد. همه چیز تغییر میکند. پس قبل از هر کار تازهای، ذهن خود را نیز تازه کنید. تنها در این صورت میتوانید چیزهایی که واقعا وجود دارند – نه چیزهایی که فکر میکنید وجود دارند – را ببینید و با توجه به حرکتهای حریفتان بازی کنید.
گاهی صحنه نبرد دچار هیاهو میشود و آتش آن به ذهن شما نیز زبانه میکشد. بسیاری از مردم در این وضعیت، کنترل ذهنی خود را دست میدهند و تصمیمهایی عجولانه میگیرند. چون در یک آن، خاطرات شکستهای گذشته، سختیهایی که بعد از آن تحمل کردند و تمام ناامیدیهایشان بر سرشان آوار میشود و قدرت تحلیل درست را از آنها میگیرد.
در این جور مواقع، باید ذهن خود را به یک منبع آرامش قلاب کنید تا بتوانید حضور ذهن خود را دوباره به دست بیاورید. یادتان باشد، مقاومت در برابر فشارهای هیجانی با تمرین کردن و به چالش کشیدن خودتان ایجاد میشود. پس صبور باشید.
تفکر گروهی بیشتر از آنکه برایتان مفید باشد به ضرر شما است. این سبک از تفکر، استقلال فکری و قدرت تحلیل را از شما میرباید. اگر مدام به دنبال تفکر گروههای خاص باشید و از تصمیمهای آنها پیروی کنید، به فرد ضعیفی تبدیل میشوید که قدرت گرفتن تصمیمهای مهم را ندارد و برای هر حرکتی چشمش را به جهت حرکت دیگران میدوزد.
گاهی در میدان نبرد، شما تنها لشکر خودتان هستید. نباید با چشم دوختن به دیگران که گاهی در نقش دشمنان دوستنما ظاهر میشوند، زندگیتان را تباه کنید.
هنگامی که عمق شناخت شما از خودتان افزایش پیدا کند، فرصتهای بیشتری برای پیروزی به دست خواهید آورد. نبردهای خود را نه بر اساس شناخت دشمنانتان بلکه بر اساس نقطههای قوت خود و شناخت عمیق محدودیتهایتان برنامهریزی کنید.
خلاصه ای از آنچه با هم در 33 استراتژی جنگ گفتیم:
وجود دشمن در زندگیتان جنبههای مثبتی هم دارد. مثلا دشمنانتان به شما انگیزه حرکت کردن و تغییر وضعیت کنونی را میدهند، آنها با حضورشان به شما ثابت میکنند که ارزشمند و قوی هستید؛ دشمنان شما معیاری برای محک زدن عمق و کیفیت تلاشهایتان به شمار میروند.
دانستن همیشه به معنای توانستن نیست؛ بلکه این درک درست از شرایط و هماهنگ شدن با موقعیت فعلی است که به پیروز شدنتان کمک میکند.
تاکید زیاد روی یک باور باعث میشود که شما از یک فرد با فکر باز و عمیق به فردی کوتهفکر و سطحینگر تبدیل شوید. به جای تعصب روی باورهایتان آنها را در جیبتان نگه دارید و هرگاه که نیاز داشتید آنها را بسته به شرایط و نبرد پیش رویتان خرج کنید.
زمان مناسب برای اقدام کردن هرگز از راه نمیرسد. بهانهتراشی را کنار بگذارید و تا زمانی که هنوز فرصتی برای نفس کشیدن دارید به دنبال اهداف و آرزوهایتان بروید.
به باختن فکر نکنید. نقشه دوم نداشته باشید. باید این گونه فکر کنید که یا پیروز میشوید یا در حال یک نبرد بزرگ از دنیا میروید.
کشتیهایتان را در ساحل آتش بزنید تا هرگز به فکر عقبنشینی و فرار نیفتید. در این صورت میتوانید با تمام وجودتان برای پیروزی تلاش کنید.
احتیاط کردن در برخورد با چیزها یا موقعیتهای جدید به شما کمک میکند که آگاهتر قدم بردارید. اما اگر حد تعادل را در احتیاط کردن نگه ندارید ممکن است به وسواس و تردید دچار شوید. در آن صورت، قدرت عمل خود و شجاعت گرفتن تصمیمهای سریع را از دست میدهید.
شما بزرگترین دشمن خودتان هستید و به راحتی، زمان، منابع و فرصتهای ارزشمندتان را از بین میبرید. برای تبدیل کردن خودتان به یک دوست و یار با وفا به یاد بیاورید که نفس کشیدن ابدی نیست و روزی با مرگ ملاقات خواهید کرد. این تکانه به شما کمک میکند تا عمیقتر و با کیفیتتر زندگی کنید.
پنج گام مهم برای تقویت حضور ذهن عبارتاند از: روشن شدن آتش نیاز به حضور ذهن، استفاده کردن از قدرت نیروهای متضاد، مستقل بودن با وجود زندگی در کنار دیگران، خرج کردن سیاست به جای کشیدن شمشیر و فکر کردن به چیزهای ساده به هنگام نگرانیها است.
یک استراتژیست باهوش فقط روی مرکز ماجرا تمرکز ندارد. او به گنجها و فرصتهای نابی که در حاشیه وجود دارند نیز توجه میکند.
هیچ کس نمیتواند تضمین کند که نبرد آینده مانند گذشته پیش میرود. بهترین کار این است که قبل از هر اقدام تازه، ذهن خود را از خاطرات پیروزیها و شکستهای گذشته پاک کرده و به ماجراها آنگونه که هستند نه آنگونه که میخواهید باشند، نگاه کنید. در این صورت میتوانید تصمیمهای درستتری بگیرید.
به هنگام قرار گرفتن در بحرانها ذهن خود را به یک منبع آرامش قلاب کنید تا بتوانید از آن بحران بگذرید. بعد از آن، با تمرین و قرار دادن آگاهانه خودتان در موقعیتهای پُر تنش، ذهنتان را آماده کنید و قدرت کنترل خودتان را بالاتر ببرید.
دنبالهروی از نظرات دیگران و چشم دوختن به حاصل تفکر گروهی عدهای خاص، دستان شما را برای اقدام کردن و چشمانتان را به روی حقایق ماجرا میبندد. همیشه در تصمیمگیری استقلال خود را حفظ کنید.
پیام اصلی نویسنده در کتاب 33 استراتژی جنگ چه بود؟
«رابرت گرین» (Robert Greene) سعی دارد از تکتک کسانی که زمان خود را صرف خواندن کتاب 33 استراتژی جنگ میکنند، استراتژیستهایی کاردان بسازد.
او علت بخش بزرگی از شکست انسانهای هم قرن خود را ناآگاهی از استراتژیهای رقبا یا دشمنانشان میداند. گرین با کندوکاو در ماجراهای واقعی تاریخ به دنبال نشانههایی میگردد تا بهترین راهها را برای کسانی که میخواهند به جای یک قربانی، جنگجو باشند پیدا کند.
رابرت گرین میگوید: «گاهی باید خود را وادار کنید تا مسیرهای جدید را بپیمایید؛ حتی اگر پرخطر باشند. هر آنچه را در آرامش و امنیت از دست بدهید، بدون تردید در غافلگیری و نوگرایی به دست خواهید آورید.»
نظر شما چیست؟
به عنوان یک معاملهگر که در بازار سهام مشغول به کار است و اکنون در مورد استراتژی جنگ چیزهای جالبی میداند بیشتر از چه استراتژی برای خرید و فروش سهمها استفاده میکنید؟
به این مقاله امتیاز دهید
(۲۰۲ رای)
۴.۵/۵
۱۲۳۴۵
ترتیبی که برای خواندن مقالات خلاصه کتاب های خودشناسی و خودسازی به شما پیشنهاد میکنیم: