این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب بخواهید تا به شما داده شود خلاصه برداری شده است!
خلاصه کتاب بخواهید تا به شما داده شود (Ask To Be Given To You)
«بخواهید تا به شما داده شود» وِردی است که در مکان ها و کتاب های کهن وجود دارد. چه سری پشت این خواستن و داده شدن پنهان شده است و ما برای فعال کردن این انرژی چه کاری می توانیم انجام دهیم؟
در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «بخواهید تا به شما داده شود» از «استر و جری هیکس» می رویم. اگر آرزوهایی دارید که هنوز برآورده نشده اند یا اینکه احساس می کنید در محدودیت هایی عجیب و غریب اسیر شده اید تا پایان این گفتگو با ما همراه باشید. چون شما را با نکته هایی آشنا می کنیم که همچون تلنگر، قدرت وجودی تان را یک بار دیگر بیدار می کنند و آن کسی که واقعا هستید را به شما نشان می دهند.
جهان نه با قوانین ما بلکه با قوانین کائنات کار می کند
زندگی روی کره زمین و سر و کله زدن با چالش های مختلف، ما را از واقعیت چیزی که هستیم دور کرده است. ما فراموش کرده ایم که موجودی قدرتمند و ادامه ای جاری از سرچشمه ابدی انرژی هستیم. بدتر از همه اینکه ذهنمان را با عادت هایی محدود کننده تغذیه می کنیم و با این کار به خودمان اجازه نمی دهیم که راهی به سوی یادآوری قدرت ازلی خود باز کنیم.
همیشه به خودمان یادآوری می کنیم که مرزهای نتوانستن ما کجا هستند، چه کارهای انگشت شماری را می توانیم انجام دهیم و چه مانع های نامحدودی پیش رویمان قرار دارند. ما در کتاب «بخواهید تا به شما داده شود» به شما نشان می دهیم که چگونه دوباره خود نامحدودتان را کشف کرده و از قدرت های بی نهایتی که به عنوان بخشی از کائنات دارید برای ساخت زندگی و وضعیتی که آرزویش را دارید استفاده کنید.
چرا فرصت هایی که بیخ گوشمان هستند را نمی بینیم یا نمی شنویم؟
در بخشی از کتاب «بخواهید تا به شما داده شود» درباره علت شناسایی نکردن فرصت ها صحبت شده بود. هر کدام از ما در سطحی مختلف از آگاهی قرار داریم و از دریچه همان سطح به زندگی، خودمان، دیگران و هر آنچه که پیرامونمان وجود دارد نگاه می کنیم. به همین دلیل، گاهی فرصت هایی که برای تغییر و تحول تمام زندگی مان لازم داریم و از قضای روزگار درست در کنارمان هستند را درک نمی کنیم.
برای تغییر این وضعیت باید روی افزایش آگاهی درونی خودمان کار کنیم. به زبان ساده، هر چقدر خودمان را بیشتر و عمیق تر بشناسیم به همان اندازه، نگاهمان به دنیا و فرصت هایی که پیرامونمان وجود دارند بسیار عمیق تر و پخته تر می شود. در واقع، مسیر عبور ما از محدودیت ها درست از میان قلب و روح خودمان می گذرد. با این حال ما همیشه جایی بیرون از خودمان به دنبال این فرصت های تغییر می گردیم.
نگاه به کسی که قبل از تولدتان بودید
شما قبل از آنکه جسمی برای تجربه زندگی روی کره زمین داشته باشید هم وجود داشتید. در آینده هم بعد از تمام شدن فرصت سفرتان روی زمین، وجود خواهید داشت. جالب اینکه قبل از تولدتان بسیار بیشتر از اکنون برای خودتان ارزش قائل بودید. قرارتان بر این بود که با سفر کردن در زمین، چیزهای زیبای زیادی را تجربه کنید و حتی اگر زمان قبل از تولدتان را فراموش کردید با گوش دادن به ندای قلبتان همچنان در مسیر اصلی باقی بمانید.
در واقع، هر کدام از ما یک میدان مغناطیسی یا حتی یک قطب نمای طبیعی هستیم که دقیقا می دانیم برای موفق شدن، شاد بودن و احساس خوشبختی واقعی به کدام سمت حرکت کنیم. ولی گاهی زمینی بودن، زیادی ما را با خودش درگیر می کند.
به همین دلیل به جای آنکه به قطب نمای درونی خودمان نگاه کنیم و به درستی چیزی که قلبمان به ما می گوید تا خط آخر ایمان داشته باشیم، چشممان را به قطب نمای وجودی دیگران می دوزیم تا بلکه از طریق آنها فرجی در زندگی مان حاصل شود. این در حالی است که هر کس در این زندگی، مسیر ویژه خودش را طی می کند و نگاه کردن به مسیر دیگران همچون تقلید کلاغ از راه رفتن کبک است. چون در نهایت راه رفتن خودمان را هم از یاد می بریم.
به آن کسی که بودید و به آن کسی که هستید ایمان داشته باشید
برای آنکه «بخواهید تا به شما داده شود» باید ابتدا خودتان را به عنوان کسی که لیاقت خواستن و به دست آوردن چیزی را دارد قبول داشته باشید. قول هایی که قبل از تولدتان به خودتان دادید، آن اصالت، آن قدرت واقعی هنوز هم در وجودتان برقرار هستند. شما هرگز از اصل نمی افتید، هرگز پست، خوار و کوچک نمی شوید چون برای چنین چیزهایی آفریده نشده اید. گوهر وجود شما زیر خروارها خاک و دود باز هم به درخشش خودش ادامه می دهد.
این را همیشه، در همه حال و هنگام گرفتن تمام تصمیم های ریز و درشتی که اسم های دهان پُرکنی مانند «فداکاری»، «قربانی شدن» و … روی آنها می گذارید به یاد داشته باشید. هیچ وقت تصمیم هایی نگیرید که گوهر وجودتان را پنهان یا پر از گرد و غبار کند. چون در آن صورت و برخلاف تصورتان هیچ کس از این ماجرا خوشحال و خوشبخت نخواهد شد. شما تنها هنگامی که تصمیم هایی همسو با گوهر وجودتان می گیرید مسیری فراخ به سمت خوشبختی خودتان و حتی کسانی که با شما ارتباط مستقیمی پیدا می کنند باز خواهید کرد.
چرا برای آغاز تغییر باید شروع به دوست داشتن جایی که هستید، موقعیتی که دارید و … کنید؟
در ادامه کتاب «بخواهید تا به شما داده شود» به یک بخش ضروری برای آغاز تغییر اشاره شده است. برای هر تغییر یک نقطه آغاز وجود دارد. بدون این نقطه اتکا، نردبان رشد شما شکل نمی گیرد. اگر می خواهید در زندگی تان شاهد دیدن تغییرهای بزرگ و باور نکردنی مالی باشید، اگر می خواهید سلامتی تان را حفظ کرده یا آن را به روزگاری که هیچ مشکل جسمی نداشتید بازگردانید، اگر می خواهید عشق واقعی را در زندگی تان تجربه کرده و به اندازه روزهای عمرتان شاد و خوشبخت باشید باید خودِ اکنونتان را دوست داشته باشید. متاسفانه هیچ مسیر میانبری برای رسیدن به این هدف وجود ندارد.
نمی گوییم به چیزهایی که در مورد خودتان دوست ندارید عاشقانه بنگرید. بلکه می گوییم به دنبال ستاره های نورانی وجودتان، بخش هایی روشن در زندگی تان و روشنایی هایی بگردید که هنوز در زندگی تان وجود دارند. آنها را – هر چند کوچک – بیابید و بابتشان سپاسگزار باشید.
وقتی کم کم خودتان را به یافتن این ستاره های کوچک و بزرگ، عادت دهید آنقدر نور و روشنایی را به دور خود جمع می کنید که به یک شکارچی حرفه ای نور و فرصت های الماسی تبدیل می شوید. این چیزی است که ارزش تلاش کردن و شنا برخلاف رودخانه ای که خودتان را در آن انداخته اید دارد!
به واکنش های درونتان اهمیت بدهید
در کتاب «بخواهید تا به شما داده شود» به نکته جالبی در مورد واکنش های نامفهوم درونی اشاره شد. واکنش های ناگهانی تان، احساس هایی که بی هوا به سراغتان می آیند و احوالتان را دگرگون می کنند نداهایی از خود واقعی تان هستند؛ مثلا وقتی کسی به یک مانع در مقابل انجام کاری که دوستش دارید تبدیل می شوید و می خواهد شما را به سمت و سویی که خودش صلاح می داند بکشاند ناخودآگاه احساسی عجیب در وجودتان بیدار می شود.
احساس می کنید چیزی در این میان اشتباه است و آن حقیقتی که همه روی آن پافشاری می کنند در نظر شما دروغی بیش نیست. دلتان می خواهد راه خودتان را باز کنید و از ورای این دروغ ها به مسیر خودتان برسید. چرا چنین است؟ چون شما اینطور ساخته شده اید. فطرتتان اجازه نمی دهد کس دیگری به جز خودتان حقیقت را برایتان معنا کند یا دست به ساخت زندگی تان بزند.
مراقب باشید. چون گاهی به دلیل سالها تحت تاثیر دیگران ماندن، روی حقیقت چیزی که هستید خروارها خاک می نشیند؛ اما حتی در آن هنگام هم چیزی در وجودتان ساز مخالف می زند. گویا چیزی که می توانید باشید شما را به سوی خودش فرا می خواند و منتظر یک فرصت برای هویدا شدن است. شما همیشه ورای چیزی که فکر می کنید هستید، وجود دارید و فرسنگ ها بیشتر از آخرین توانتان قدرت پیش رفتن را دارید!
بخواهید تا به شما داده شود؛ البته خودتان بخواهید!
نباید هنگام گرفتن تصمیم های زندگی تان خودتان را کنار بکشید و اجازه بدهید که دیگران این کار را به جای شما انجام دهند. چون در آن صورت هرگز از نتیجه آن تصمیم ها احساس رضایت نخواهید کرد.
در حقیقت، با این کار، آزادی تان در ساخت مسیر آینده خودتان را دو دستی به دیگران تقدیم می کنید. بد ماجرا آنجا است که آنها بعد از آنکه برایتان تصمیم گرفتند شما را با عواقب آن تصمیم تنها می گذارند! وقتی به خودتان این فرصت را می دهید که زندگی تان را آنگونه که قلبتان می خواهد پیش ببرید هرگز از نتیجه هایی که به دست می آورید پشیمان نخواهید شد.
حضور در زمین مثل رفتن به شهر بازی است
یادتان باشد که زندگی روی زمین یک سفر برای روحتان است؛ اما این بدان معنا نیست که شما با ورود به زمین، قدرت های ماورایی خودتان را از دست داده اید! تنها کاری که باید بکنید بازگشت به اصلتان است.
در این مورد ما شما را راهنمایی می کنیم اما این خودتان هستید که باید دست به اقدام بزنید. شما هنوز هم به سرچشمه ابدی که از آن به وجود آمده اید متصل هستید و این اتصال تا ابد ادامه پیدا می کند. مخلص کلام اینکه شما نمی توانید از شگفت انگیز بودن استعفا دهید!
چرا هنوز به آرزوهایتان نرسیده اید؟
گاهی وقتی با خودمان دو دو تا چهار تا می کنیم می بینیم که اگر با همین فرمان به زندگی مان ادامه دهیم اصلا امکان ندارد تا پایان عمرمان به آرزوهایمان برسیم. انگار که هر روز در حال دویدن روی تردمیل هستیم و با وجود تلاش زیاد یک قدم هم به آرزویمان نزدیک تر نمی شویم.
ما در کتاب «بخواهید تا به شما داده می شود» می خواهیم حقیقتی را برایتان روشن کنیم. فاصله میان شما و آرزویتان، مشکلی نیست که شما آن را به وجود آورده باشید. در کمال ناباوری، این ماجرا تقصیر دیگران هم نیست.
چون چیزی که مال شما است هرگز به دیگری داده نمی شود. در نتیجه می توانید درک کنید که چه جنگ و جدل های بیخودی در تمام جهان بر سر این موضوع که دیگری سهم من را ربوده ایجاد شده است!
تنها مانعی که بر سر راه رسیدن شما و آرزوهایتان قد علم کرده است، تفاوت امواجی است که میان شما و آرزوهایتان وجود دارد. همین و بس! اگر ارتعاش وجودی تان را با خواسته تان یکی کنید، آنگاه بدون آنکه خودتان را به آب و آتش بزنید به خواسته تان می رسید.
قدرت جادویی درونتان را بشناسید و از آن آگاهانه استفاده کنید
کمی قبل با هم گفتیم که شما و چیزی که دوست دارید به آن برسید هر کدامتان در حال ارسال نوعی ارتعاش هستید. البته این بدان معنی نیست که شما گاهی ارتعاش دارید و گاهی ندارید. چون وجودتان، آن خود واقعی تان فقط با کمک ارتعاش ها با محیط اطراف و کائنات ارتباط برقرار می کند. این کار از عهده زبان و جسمتان بر نمی آید.
وقتی ارتعاش افکار شما با سرچشمه ای که از آن به وجود آمده اید هم راستا باشد، احساسی بی مانند در وجودتان شعله ور می شود که نمی توان ابعاد شادی و آرامش آن را با واژه ها بیان کرد.
برعکس، وقتی ارتعاش وجودی شما نمی خواهد با ارتعاش کائنات یکی شود – معمولا این همان زمانی است که دارید در مورد به صلاح بودن چیزی که دوستش ندارید با خودتان کلنجار می روید! – احساس بسیار بدی پیدا می کنید، ناراحت، افسرده و حتی خشمگین می شوید. شما می توانید از نعمت احساساتتان به عنوان چراغی برای بازگشت به مسیر اصلی کمک بگیرید.
لطفا هرگز قدمی برندارید که شما را غرق در احساس های ناخوشایند کند. یادتان باشد، چیزی که احساس بدی را به شما منتقل می کند هرگز نمی تواند باعث شادی یا خوشبختی تان شود. لطفا خودتان را گول نزنید.
چگونه ارتعاش وجودی مان را با چیزهایی که می خواهیم به آنها برسیم همسو کنیم؟
سوال کاملا به جایی است و دقیقا ماجرای «بخواهید تا به شما داده شود» از همین جا آغاز می شود. بیایید برای راحت تر پاسخ دادن به این موضوع، یک آرزو را به عنوان مثال بیان کنیم. تصور کنید که شما آرزو دارید در طول چهار ماه به 200 میلیون تومان پول برسید.
این در حالی است که موجودی فعلی حسابتان صفر است و با درآمد فعلی تان راهی به سمت رسیدن به این آرزو پیدا نمی کنید. در حال حاضر، فرکانس شما در سمت و سویی منفی، پر از محدودیت و ناامیدی اردو زده است. این در حالی است که فرکانس آرزوی شما در حال و هوای ثروت، اتفاق افتادن معجزه های بی مانند و برکت، لنگر انداخته است.
اگر می خواهید به آرزویتان برسید شما هم باید نوع فرکانس ارسالی خودتان را با آرزویتان همراستا کنید. باید باور کنید که اتفاق های خوب، معجزه های شگفت انگیز و فرصت های بی مانند برای شما هم رخ می دهند. تنها در این صورت است که زندگی تان رنگ و بوی تغییر را به خود می بیند و ماجراهای گوناگون دست در دست هم می دهند تا شما را به آرزویتان برسانند. راحت ترین، قابل اعتماد ترین و معتبرترین راه برای ایجاد این تغییر، سپاسگزاری کردن است. می توانید در مقاله «قانون جذب» به طور مفصل در این باره بخوانید.
قانون جاذبه را بشناسید و آن را به کار بگیرید
بیایید کمی بیشتر با ارتعاش ها و ماجرای پنهان پشت داستان «بخواهید تا به شما داده شود» آشنا شویم. فکر می کنید آنها از کجا می آیند؟ منبع سازنده ارتعاش در وجود شما افکارتان است. شما با افکارتان فرکانس هایی را به سوی جهان هستی ارسال می کنید. شما با فرکانس افکارتان چیزهایی که می خواهید یا حتی نمی خواهید را به سمت خودتان می کشانید.
قانون جاذبه، قبل از شما وجود داشته و بعد از شما هم وجود خواهد داشت. این شما هستید که می توانید با مدیریت کردن افکارتان زندگی تان را به هر سمت و سویی که می خواهید بکشانید. یادتان باشد که افکار شما، چیزهایی از جنس خودش را وارد زندگی تان می کند. اگر به چیزهایی که دوست دارید فکر کنید و به جای نگاه به آنها از دریچه حسرت، طوری فکر کنید که انگار هم اکنون صاحب آن چیزها هستید، بدون شک این اتفاق را برای زندگی تان رقم خواهید زد.
یک تقلب کوچک برای آگاهانه فکر کردن
برای آنکه همیشه گوشی دستتان باشد و با ناخواسته فکر کردن به چیزهایی که نمی خواهیدشان آنها را وارد زندگی تان نکنید می توانید افکار خودتان را نوعی دستور برنامه ریزی برای آینده در نظر بگیرید.
به این ترتیب که فکر کنید هر فکر شما برنامه ای است که صد در صد در آینده وارد زندگی تان می شود. با این حساب، چون شما دوست ندارید یک دوجین ماجرای بد را وارد آینده تان کنید، قبل از آنکه ذهنتان را تسلیم افکار منفی کنید مسیر افکارتان را تغییر می دهید.
مراقب باشید! افکار منفی، حیله گر تر از این حرف ها هستند
گاهی پیش می آید که نشسته اید و با خودتان فکر می کنید. در ظاهر در حال فکر کردن به رویاهایتان هستید اما به جای آنکه احساس خوبی از این ماجرا به دست بیاورید، بدتر در ناامیدی و حسرت فرو می روید. چون وقتی به آنها فکر می کنید، رویاهایتان را فرسنگ ها دورتر از خودتان می بینید. شما احساس کسی را دارید که آرزوهایش را سوار کشتی کرده و آن را به اقیانوس انداخته اما خودش در ساحل، با نگاهی حسرت وار و چشم انتظار نشسته است.
اگر قرار است اینگونه به آرزوها و رویاهایتان فکر کنید، به جای اینکه ارتعاشی همسو با آنها بفرستید و مسیرشان را به سمت زندگی تان هموار کنید، آنها را از خودتان دورتر می سازید و تمام تلاشتان برای به راه انداختن ماجرای «بخواهید تا به شما داده شود» به باد می رود.
مراقب باشید. همیشه هنگام فکر کردن به آرزوهایتان قطب نمای احساستان را بغل دستتان نگه دارید و اگر دیدید که به جای شارژ شدن و لبخند زدن در حال غصه خوردن هستید بدانید که مسیر را اشتباه رفته اید و دارید فرکانسی مخالف خواسته واقعی تان را به سمت کائنات ارسال می کنید.
برای شروع تغییر نیازی به تغییر فیزیکی خودتان یا زندگی تان ندارید
تغییر واقعی در افکارتان رخ می دهد. شما گذشته تان را هم به همین ترتیب با ایجاد تغییر در افکارتان ایجاد کرده اید. بنابراین، می توانید بدون هیچ تغییر فیزیکی، تحول واقعی را از قلب شرایط قبلی زندگی تان به وجود بیاورید. جالب تر اینکه وقتی روی همسو بودن جهت خودتان و کائنات متمرکز شوید و از قدرت سپاسگزاری برای این کار کمک بگیرید روند ایجاد تغییرات در زندگی تان با سرعتی باور نکردنی به راه می افتد.
برای اینکه سرعت این ماجرا باز هم بیشتر شود و حتی برای اینکه در این کار موفق شوید باید متوجه یک نکته مهم باشید و آن این است که شما مسئول صد در صد زندگی خودتان هستید نه هیچ کس دیگر. این بدان معنی است که شما 99 درصد اتفاق های خوب یا بد را وارد زندگی تان می کنید.
در مورد آن یک درصدی که توانایی روی کنترل آن ندارید هم 100 درصد قدرت تصمیم گیری برای انتخاب نوع واکنشی که به آن موضوع می دهید در دسترس شما قرار دارد. به زبان ساده، شما بسیار بیشتر از آنچه که فکرش را می کنید روی زندگی تان کنترل دارید.
باورهایی مهندسی شده بسازید
افکار شما دو توانایی بزرگ دارند. اول اینکه با ارسال فرکانس های مختلف، نوع اتفاق هایی که در زندگی تان رخ می دهند و احساس هایی که دارید را می سازند. دوم اینکه با تکرار بی حد و حساب خودشان در ذهن شما به یک باور تبدیل می شوند و شما بر اساس آن باورها دست به اقدام می زنید. با این حساب، مهار افکارتان می تواند تغییری بزرگ را در زندگی تان به وجود بیاورد.
وقتی افکارتان را آگاهانه انتخاب کنید این فرصت را می یابید که باورهایی متفاوت را وارد زندگی تان کرده و از این راه، دست به اقدام هایی متفاوت بزنید. برای سرعت بخشیدن به ماجرای «بخواهید تا به شما داده شود» در مورد افکار جدیدتان صحبت کنید، آنها را با آب و تاب برای خودتان و دیگران تعریف کنید؛ حتی جلوتر بروید و نتیجه پایبندی به این افکار را در ذهنتان به تصویر بکشید؛ مثلا فکر کنید که چه می شد اگر با راه اندازی کارگاه خودتان از دست حقوق های اندک راحت شوید و هر روز چند برابر حقوق یک ماهتان درآمد داشته باشید!
با این سه روش، چیزهایی که می خواهید داشته باشید را به دست بیاورید
بخواهید تا به شما داده شود، ماجرایی است که از سه بخش ساده تشکیل شده است:
-
بخواهید!
باید به طور روشن، دقیق و به دور از هر گونه پیچیدگی، چیزی که واقعا می خواهید را مشخص کنید. آیا پول می خواهید؟ چقدر؟ چه رقمی؟ آیا به دنبال خوشبختی هستید؟ تعریفتان از خوشبختی چیست؟ کائنات باید دقیقا چه چیزی را برای شما فراهم کند تا احساس خوشبخت بودن کنید؟ می بینید؟ گاهی در همین مرحله هم متوجه می شوید که حتی خودتان هم چندان با خواسته واقعی تان آشنا نیستید.
-
صبر کنید و به خواستن خود ادامه دهید
در این مرحله، تنها کاری که از دست شما بر می آید پیوسته خواستن است. به زبان ساده، شما نباید خواسته تان را فراموش کرده یا آن را در صندوقچه ناامیدی قرار دهید. باید امیدوارانه و همراه با احساسی بسیار عالی و خوشحال کننده، درست مانند کودکی که منتظر است هدیه اش را از داخل کارتن باز کند، منتظر دریافت خواسته خود باشید.
در این گام، شما مدام فرکانسی همسو با خواسته تان را به کائنات می فرستید. درست مانند اینکه با ارتعاش هایتان در حال ساخت یک مسیر به سمت خودتان هستید. وقتی ارسال فرکانس را متوقف می کنید یا از آن ناامید می شوید مسیری که در حال ساخت آن بودید، از بین می رود. پس لطفا ادامه دهید.
-
پذیرفتن
سومین گام از ماجرای «بخواهید تا به شما داده شود» در پذیرفتن خلاصه می شود. جهان هستی برای آنکه شما را به خواسته تان برساند از مسیرهای متفاوتی عبور می کند. این کار به اندازه ای عجیب و شگفت انگیز است که وقتی به خواسته تان می رسید با خودتان می گویید یعنی این کار واقعا اینقدر ساده بود و من مدت ها داشتم در حسرت آن می سوختم؟! البته که کار جهان هستی برای رساندن شما به خواسته تان ساده نبوده است.
چون او برای رسیدن به این هدف، شکل جدیدی به جهان بخشیده است. وظیفه شما در این قسمت آن است که وقتی چیزی در نظرتان بسیار پررنگ جلوه می کند یا متوجه موضوعی می شوید که همیشه بیخ گوشتان بوده است ولی به آن توجهی نداشته اید یا حتی وقتی خواسته تان بدون هیچ برو و بیایی مستقیم برایتان برآورده می شود، آن را بپذیرید.
این طور نباشد که خودتان را لایق آن ندانید یا بگویید که برای این ماجرا آماده نیستید. جسارت داشتن برای پذیرفتن چیزی که آن را درخواست کرده بودید هم بخشی از وظیفه شما به عنوان یک درخواست کننده است. پس لطفا وقتی سفارشتان می رسد آن را تحویل بگیرید!
نگاهی به آنچه در خلاصه کتاب «بخواهید تا به شما داده شود» گفتیم و شنیدیم:
- ما موجودی قدرتمند و ادامه ای جاری از سرچشمه هستی هستیم. این حقیقتی است که هیچ وقت تغییر نمی کند.
- هر کدام از ما در سطح متفاوتی از آگاهی، فکر و زندگی می کنیم به همین دلیل، گاهی فرصت هایی که درست در کنارمان هستند را نمی بینیم.
- چیزی که مال شما است هرگز به دیگری داده نمی شود. بنابراین، احساس هایی منفی مثل حسادت یا حسرت، بیهوده هستند.
- پذیرفتن خودتان و شرایط فعلی زندگیتان اولین گام برای تغییر زندگی تان است. البته این پذیرفتن به معنای تسلیم شدن نیست. در واقع، این کار نوعی شناسایی موقعیت فعلی برای حرکت به سوی موقعیت بعدی محسوب می شود.
- احساس شما سنگ راهنمای وجودتان است و به شما نشان می دهد که آیا هنوز هم در مسیر هستید یا از آن خارج شده اید.
- شما محدود به جسمتان نیستید. حقیقت وجودی شما نوعی آگاهی است که تا ابد به سرچشمه اصلی خودش متصل باقی می ماند.
- هر درخواستی از سه بخش «خواستن»، «انتظار»، و «دریافت» تشکیل می شود. شما در هر گام باید با امیدواری و جسارت، منتظر دریافت چیزی که خواسته بودید بمانید. چون آنچه طلب می کنید بی بروبرگرد در مسیر دریافت شما قرار می گیرد.
راستی…
آیا افکار شما با چیزهایی که واقعا آنها را می خواهید همراستا هستند؟