به عنوان یک انسان، توانایی برقراری ارتباط با دیگران، چیزی فراتر از یک هنر است. در واقع، میتوان گفت که سرنوشت آیندهمان، میزان درآمدمان و کیفیت زندگیمان به سبک رفتار ما با دیگران ارتباط مستقیم دارد. اما چگونه میتوان در این زمینه به مهارت رسید؟ خواندن کتاب «آیین دوستیابی» اثر «دیل کارنگی» میتواند به عنوان یک راهنمای جامع، مسیر پیشرویمان را چراغانی کند. در این قسمت از خانه سرمایه، سری به ماجراهای درون این کتاب میزنیم. با ما همراه باشید.
انتقاد کردن فایدهای ندارد، به فکر یک راه دیگر باشید
بسیاری از مردم، به ویژه آنهایی که نقشهایی همچون پدر، مادر، مدیر، معلم و … را دارند، بر این باور هستند که تنها راه برای اصلاح رفتار و اقدامهای اشتباه، انتقاد کردن است. در حالی که ذات انسان، از انتقاد فراری است. در واقع، ذهن ما هر کاری میکند تا خودش را از زیر تیغ انتقاد نجات بدهد. بنابراین، بهتر است به جای انتقاد و سرزنش کردن دیگران، از نیروی مخالفش یعنی تحسین و محبت استفاده کنید.
میزان اثرگذاری این جایگزینی، نه تنها به دست محققان اثبات شده است بلکه میتوانید خودتان هم آن را به سادگی در زندگیتان اعمال کنید. به این ترتیب، وقتی میخواهید لب به انتقاد از رفتار یا گفتار کسی بگشایید، سکوت کرده و اجازه بدهید ذهنتان برای چند لحظه هم که شده، به موقعیت، احساسات یا نگرش فرد مقابل، بیندیشد.
سپس به دنبال یک ویژگی خوب و تحسین برانگیز در رفتار یا گفتار وی بگردید و به جای انتقاد کردن، از آن ویژگی خوب، تعریف کرده و آن را برجسته کنید. آیین دوستیابی تحسین کردن ویژگیهای خوب، از تاثیر منفی ویژگیهای بد میکاهد و آنها را به سمت ایجاد تغییرهای مثبت و سازنده هدایت میکند.
از سرچشمه عطش انسانی برای باز کردن جایی در قلب دیگران استفاده کنید
شاید برایتان جالب باشد که بدانید، علت اصلی تمام کارهای خوب و بد انسان، احساسی مرموز به نام «مهم بودن» است. در وجود همه ما، عطشی سیریناپذیر برای تجربه این احساس وجود دارد. این همان حسی است که باعث میشود تکانی به خودمان بدهیم و خوب یا بد، تغییری قابل توجه در زندگیمان به وجود بیاوریم. چون اگر غیر از این باشد، این حسرت و تشنگی، ما را از درون نابود میکند و به دنبال آن زندگی تمام کسانی که به شکلی با ما در ارتباط هستند هم به ورطه نابودی کشانده میشود.
هر کدام از ما از روشهای خاص خودمان برای تجربه احساس مهم بودن استفاده میکنیم. مثلا:
برخی با انجام کارهای خلاف و نشان دادن زور بازویشان به افراد ضعیفتر از خودشان یا حتی ناله، زاری و اظهار مریضی این کار را میکنند. چون میخواهند حضور خودشان را مهم و تاثیرگذار – حتی به شکلی منفی – جلوه دهند.
عدهای با خرج کردن پولشان در خیریهها و زدن نام خودشان بر سردر آن موسسهها به دنبال مهم نشان دادن خودشان هستند.
تعداد کمی از مردم با انجام کارهای خوب و سازنده به شکلی مثبت، نیاز مهم بودن را برطرف میکنند. مثلا کتابهای خوب مینویسند، کارآفرین میشوند، دانستههایشان را تدریس میکنند و خلاصه، هر کاری که از دستشان بربیاید را برای رشد و شکوفایی انسانها انجام میدهند. چون به دنبال این هستند که از درون، احساس مفید بودن را تجربه کنند. چنین انسانهای دلیل اصلی پیشرفت تمدن به شمار میروند.
میتوانید از احساس قدرتمند مفید بودن برای ایجاد ارتباطی سازنده و پایدار با دیگران استفاده کنید. برای این کار باید برای یک بار هم که شده، به ویژگیهای خوب اطرافیانتان نگاه کنید و آنها را به خاطر چنین مواردی مورد تحسین قرار بدهید.
شما با این کار ساده، به قلب آنها پُل میزنید. اما یادتان باشد، اگر تحسین شما برخواسته از قلبتان نباشد، کمکم سخن شما در نزد دیگران ارزش خودش را از دست میدهد. چون در آن صورت، به فردی چاپلوس تبدیل میشوید که دروغهای قشنگی را به خورد دیگران میدهد.
به دنبال آیین دوستیابی میگردید؟ عاشق مردم باشید
میخواهید در قلب مردم نفوذ کنید و همه برای لحظهای حضور در کنار شما سر و دست بشکنند؟ برای این کار باید واقعا مردم را دوست داشته باشید و علاقه خود را به صورت زبانی و عملی به آنها نشان دهید.
با مردم به صورت طبقهبندی شده رفتار نکنید. چه کارگر باشند و چه وزیر، باید آنها را به چشم یک انسان قابل احترام که لیاقت محبت را دارد ببینید.
وقتی از در محبت با جهان پیرامونتان برخورد میکنید، عشقی که دارید فرسنگها جلوتر از شما حرکت میکند، راه را برایتان هموار کرده و مشکلات را پیش از آنکه با آنها برخورد کنید برطرف میسازد.
یادتان باشد، نباید به راحتی این حق را به خودتان بدهید که دیگران را قضاوت کرده و بر اساس برداشتهای شخصی و یکطرفه خودتان در مورد آنها صحبت کنید.
زندگی شما زمانی زیبا و پر از دوستان خوب میشود که قدمی خیر و بدون چشمداشت برای دیگران بردارید. محبت به چیزهای سادهای گره خورده است.
شما میتوانید با استفاده از کارهای کوچکی مانند لحن مهربان به هنگام صحبت کردن، تبریک گفتن تاریخ تولد کسانی که آنها را میشناسید و تشکر کردن از دیگران حتی به خاطر کوچکترین لطفشان، جایی ویژه در قلبشان داشته باشید.
از قدرت لبخند غافل نشوید
لبخند، شیرینترین ویروس دنیا است. البته منظورم لبخندهای واقعی هستند. وقتی از صمیم قلبتان و بدون شیلهپیله لبخند میزنید، بیهیچ مانعی یکراست به قلب دیگران نفوذ میکنید.
کمتر کسی وجود دارد که بتواند در مقابل قدرت یک لبخند واقعی مقاومت کند. 99 درصد مردم جهان، با دیدن لبخند یک فرد دیگر، ناخودآگاه لبخند میزنند.
لبخند، آنقدر قدرتمند است که میتواند در کمتر از چند ثانیه، جو سنگین و خسته حاکم بر یک محیط را به حال و هوایی شاد و آرام تبدیل کند. لبخند شما نباید چیزی نایاب و دست نیافتنی باشد.
بخشندگی پیشه کنید و لبخند خود را به کسانی که با آنها روبهرو میشوید هدیه دهید. وقتی از خواب بیدار میشوید، اول از همه لبخند بزنید.
شما زنده هستید و یک بار دیگر این فرصت به شما داده شده تا تمام تلاش خود را برای زندگی کردن به کار بگیرید. وقتی عزیزانتان را میبینید، سر کار میروید یا حتی زمانی که خرید میکنید هم لبخند زدن را از یاد نبرید.
لبخند شما به شکلی باور نکردنی، مسیر شادی، آرامش، ثروت و سلامتی را در زندگیتان میگشاید. در واقع، شما گنجی عظیم را به رایگان در اختیار دارید. هرگز بابت این گنج، مالیاتی نمیپردازید، حجم این گنج هیچوقت تمام نمیشود و هر چقدر که بیشتر آن را به دیگران ببخشید، مقدار آن در تمام جهان بیشتر میشود. شاید بتوان گفت که نیازمندترین و فقیرترین انسانهای روی زمین، کسانی هستند که نمیتوانند یا نمیخواهند که لبخند بزنند و از این آیین دوستیابی محروم هستند.
مردم عاشق اسمشان هستند، از این نکته غافل نشوید
چه احساسی پیدا میکنید وقتی در بالای یک نامه اداری، پیامک یا ایمیل، نام خودتان را میبینید؟ آیا دیدن نامتان باعث نمیشود که اهمیت بیشتری به موضوع آن محتوا یا نامه بدهید؟ نامها قدرتمند هستند.
وقتی کسی نام خود را از زبان فردی دیگر میشنود شاخکهای نامرئی وجودش فعال میشوند و احساس میکند که مورد توجه دیگران قرار گرفته است.
به عنوان یک مدیر، معلم، استاد، دوست، شاگرد یا هر جایگاه دیگری میتوانید با به خاطر سپردن نام دیگران و مورد خطاب قرار دادن آنها با اسمشان بیمقدمه به قلبشان نفوذ کنید.
گوش دادن مهم نیست، چگونه گوش دادن مهم است
بسیاری از مردم، خودشان را یک شنونده عالی معرفی میکنند؛ کسی که به تمام سخنان گوش میدهد و در اصطلاح، سنگ صبور دوستان، فامیل یا خانوادهاش به شمار میروند. اما در حقیقت، بیشتر آنها واقعا به صحبتهای طرف مقابل گوش نمیدهند. بلکه فقط تظاهر به گوش دادن میکنند.
چگونه گوش دادن در آیین دوستیابی، آداب ویژهای دارد:
باید واقعا و از صمیم قلب به موضوعی که گوینده تعریف میکند علاقه داشته باشید یا دستکم سعی کنید در میان صحبتهایش نقطههای مشترکی با علاقههای خودتان پیدا کنید.
وقتی به صحبتهای طرف مقابلتان گوش میدهید نباید در ذهنتان به دنبال وصلهپینه کردن پاسخهای مناسب بگردید. بلکه فقط باید با تمام وجودتان به سخنان او گوش دهید. یادتان باشد، چشمها و حرکات بدنتان خیلی زود شما را لو میدهند و طرف مقابلتان به راحتی متوجه میشود که شما به حرفهایش گوش نمیدهید.
شاید باورتان نشود که بسیاری از فرصتهای ناب و موفقیتهای بزرگ در حالی از دست افراد بیرون میرود که با پیروزی فقط «چند دقیقه شنیدن» فاصله داشتند.
شما با گوش دادن به دیگران این پیام پنهان را به آنها انتقال میدهید: «من به تو اهمیت میدهم.»
همین پیام ساده میتواند مراودههای تجاری را به موفقیت برساند، فرزندان را به جمع خانواده بازگرداند، کارمندان را به کارشان علاقهمند کند و مشتریان را به فروشگاه شما بازگرداند.
در حقیقت، برای نفوذ به قلب دیگران لازم نیست حتما از واژهها استفاده کنید یا سعیتان را بر این بگذارید که با پولتان به بخشی از قلب دیگران تبدیل شوید. یکی از راههای ساده برای این کار، گوش دادن با تمام وجود است. حتی سرسختترین افراد هم نمیتوانند در مقابل کسی که با صبوری و از صمیم قلب به سخنانشان گوش میدهد مقاومت کنند.
از قدرت واژه هایتان به شکلی هدفمند استفاده کنید
مردم دوست دارند نه در مورد شما یا بزرگترین، جنجالیترین و جالبترین موضوع روی زمین بلکه در مورد خودشان و چیزهایی که به آنها علاقه دارند صحبت کنند.
بنابراین، سادهترین راه برای باز کردن باب آشنایی با آنها این است که علایق آنها را کشف کرده و به طور ویژه در آن زمینه گفتگو کنید. در این صورت میتوانید بدون به زحمت انداختن خودتان یا حتی آنها، آیین دوستیابی را به کار بیندازید و به قلبشان نفوذ کنید.
وقتی با دیگران درباره چیزهایی که دوست دارند حرف میزنید، به آنها کمک میکنید تا خودشان را فردی مهم بدانند. در آن صورت، همانطور که راه میروید معجزه میآفرینید. چون با رعایت همین اصل ساده میتوانید آینده آنها را تغییر دهید.
در حقیقت، هر چقدر که از قدرتهای نهفته انسانی و تاثیری که روی همنوعانمان میگذاریم سخن بگوییم باز هم کم است.
نکته بسیار جالب تحسین کردن دیگران و گوش جان سپردن به سخنانشان در این است که آنها چنان از این حس خوب سرشار میشوند که تقدیر خود را با بخشیدن چیزهای بسیار با ارزششان به طرف مقابلشان نشان میدهند.
چیزهایی آنقدر با ارزش که حتی اگر بخواهید هم نمیتوانید آنها را با پولتان بخرید. اگر زمانی چنین پاداشی نصیبتان شود تنها به دلیل صداقت قلبتان بوده است نه هیچ چیز دیگر.
در یک مجادله، هیچ مسیری به دوستی پیدا نمیشود
معمولا کسانی که وارد یک بحث داغ یا مجادله میشوند فکر میکنند که حق با آنها است.
به همین دلیل، تمام تلاش خود را به کار میبندند تا به طرف مقابلشان ثابت کنند که اشتباه میکند. حتی اگر واقعا حق با شما باشد، روشی که برای اثبات این موضوع در پیش گرفتهاید اصلا درست نیست.
وقتی آتش مجادله و بحث، داغ میشود در نهایت یکی از دو طرف در آتش خشم و تعصب میسوزد و دیگری با بیرحمی تمام، هیزمهای بیشتری را برای جزغاله کردن طرف مقابلش فراهم میکند.
شاید وقتی شما پیروزمندانه یک مجادله را به نفع خودتان تمام میکنید احساس ژنرالی را داشته باشید که فاتح نبرد بزرگی شده است.
اما در حقیقت، شیرینی این پیروزی دوام زیادی نخواهد داشت. چون بعد از آن باید پُل ویران شده میان خودتان و طرف مقابلتان را آباد کنید. البته اگر چیزی برای آبادانی باقی مانده باشد.
از این گذشته، ممکن است از طریق بحث و مجادله، دوستان دلسوز خود را به دشمنانی سرسخت تبدیل کنید که بعد از شکست خود به دنبال تلافی و انتقام گرفتن از شما باشند.
به جای تحمل این همه دردسر میتوانید از یک روش خیلی ساده برای حرف زدن با دیگران استفاده کنید. برای این کار به جای آنکه حق به جانب و با ادعای هوش و توانایی و دانایی، صحبت را آغاز کنید به طرف مقابلتان بگویید: «نمیدانم، شاید اشتباه از من باشد. بیا یک بار دیگر موضوع را با هم بررسی کنیم.»
عبارتهایی مانند: «اشتباه»، «اظهار به نادانی» و «با هم بررسی کردن» آتش بحث را پیش از شعلهور شدن خاموش میکند و شما فرصتی صلحآمیز برای تغییر عقیده طرف مقابلتان پیدا میکنید.
با نظر دیگران نجنگید
برای کسی که مدام در حال بحث و جدل است، مخالفت کردن با نظر دیگران نوعی تفریح به شمار میرود. چنین افرادی دوست دارند به هر طریقی که شده نظر خودشان را به کرسی بنشانند و ثابت کنند که دیگران در اشتباهی سخت فرو رفتهاند.
غافل از آنکه وقتی برای نظر دیگران ارزشی قائل نباشید، آنها هم به نظرات شما هیچ اهمیتی نمیدهند و برایشان هم مهم نیست که شما درست میگویید یا نه.
آنها فقط میخواهند حتی به قیمت قربانی کردن حقیقت، از باورها، آرزوها، سبک فکری و حتی عزت نفس خود در برابر حمله بیرحمانه شما دفاع کنند.
باید بپذیرید که همیشه حق با شما نیست و در مواردی هم که حق با شما است نباید عقل و هوشمندی خودتان را به رخ دیگران بکشید.
در ذهنتان جایی برای دیدن ماجرا از دریچه نگاه دیگران و درک تفکر یا نظراتشان باقی بگذارید. بپذیرید که در آیین دوستیابی، حقیقت، مفهومی نسبی است و هر کس نظر شخصی خودش را راجع به حقیقت یک ماجرا یا درست و غلطی یک موضوع دارد.
بنابراین، دیکته کردن چیزی که به نظر شما درست است، چیزی جز لجبازی کودکانه نیست. اگر مراقب این وضعیت نباشید، کمکم به موجودی زورگو و مستبد تبدیل میشوید که هیچکس علاقهای به شنیدن سخنانش ندارد.
دست پیش را بگیرید که پس نیفتید
قبول بکنید یا نه، در بیشتر بحثها حق با شما نیست و خودتان هم این را خوب میدانید. مثلا وقتی در حال دنده عقب آمدن در اتوبان، پلیس راهنمایی و رانندگی مچتان را میگیرد، بدون تردید حق با شما نیست.
در این جور مواقع، نباید داد و هوار راه بیندازید و هزار و یک جور دلیل و بهانه را برای توجیح این خطای رانندگی، تحویل پلیس دهید. شما اشتباه کردهاید و باید این را بپذیرید.
اما میتوانید کاری کنید که درد این موضوع برایتان کمتر شود و اعصاب شما و پلیس راهنمایی و رانندگی هم خطخطی نشود.
برای این کار، قبل از اینکه مامور پلیس چیزی به شما بگوید، به جرم خودتان اعتراف کرده و بگویید: «ببخشید. میدانم نباید در اتوبان دنده عقب میآمدم. شما کاملا حق دارید که من را جریمه کنید. عذرخواهی میکنم.
اشتباه از من بوده است.» در این حالت، افسر پلیس تمام حرفهایی که باید به شما میزد را از زبان خودتان میشنود، به جای اینکه بیشتر شماتتان کند، فقط جریمهتان را مینویسد.
حتی ممکن است از شما دلیل این کار را بپرسد و پیشنهادی برای تکرار نکردن این وضعیت در اختیارتان قرار دهد. جبهه گرفتن، آن هم زمانی که خطا از شما بوده است، کار بسیار اشتباهی است.
متاسفانه بیشتر مردم، با آگاهی نسبت به خطایی که کردهاند و تنها برای حفظ غرورشان، اشتباه خود را نمیپذیرند و در عوض، انگشت اتهام را به سمت زمین و زمان میگیرند. یادتان باشد، اشتیاق شما برای انتقاد از خودتان، شجاعتی بزرگ است که نتیجه کار را به نفع شما تمام میکند.
دوستانه سخن بگویید
مردم، دوست ندارند کسی آنها را مورد نقد قرار دهد. آنها نمیخواهند در مورد چیزهایی که دوست دارند ناورا بشنوند یا انگشت اتهام به سمتشان نشانه برود. حتی خود شما هم چنین تمایلات پنهانی را دارید.
بنابراین، اگر میخواهید در قلب دیگران نفوذ کنید و به روشی صلحآمیز با کمک آیین دوستیابی، خواستههایتان را به دست بیاورید باید به دیگران چیزی را بگویید که تشنه شنیدن آن هستند.
گله و شکایت را کنار بگذارید و نکتههای برجسته موضوع مورد نظرتان را مطرح کنید. کاری کنید که طرف مقابلتان بفهمد شما واقعا به آن موضوع اهمیت میدهید و دوست دارید که بخشی از آن باشید. به این ترتیب، او هم گارد خود را پایین میآورد و با شما همراهی میکند.
اجازه بدهید مثالی برایتان بزنم. تصور کنید که شما میخواهید در مورد اضافه حقوقتان با رئیس بیاعصابتان صحبت کنید و اوضاع به قدری برایتان نامناسب شده است که بدون این اضافه حقوق نمیتوانید به کار در شغل فعلیتان ادامه دهید. در این صورت، باید مکالمه را با زدن حرفهایی آغاز کنید که رئیستان تشنه شنیدن آنها است.
بیایید یک مثال را با هم بررسی کنیم
مثلا میتوانید به او در مورد شرایط عالی کار در شرکت وی، همکاران عالی و شیوه مدیریت فوقالعادهاش بگویید و برای خودتان اظهار تاسف کنید که نمیتوانید به دلیل مشکلات مالی همچنان در قالب جزئی از تیم او فعالیت داشته باشید. لحظهای خودتان را جای رئیستان بگذارید، آیا دوست داشتید چنین کارمند سربهراه قدرشناسی را به خاطر کمی اضافه حقوق از دست بدهید؟
با به کار بستن این روش یا رئیستان راهی برای راضی کردن شما و افزایش حقوقتان پیدا میکند یا در بدترین حالت، توصیه نامه پُرملاتی را برایتان مینویسد تا به راحتی بتوانید در شرکت دیگری پست خوبی را پیدا کنید. شاید مورد دوم، در نگاه نخست نوعی شکست تلقی شود. اما به عنوان یک کارمند، نام نیک شما و شهرتی که در میان صاحبان شرکتها به دست میآورید راه را برای پیشرفتتان باز میکند.
در آیین دوستیابی «نه» نگویید، «نه» نشنوید
«نه گفتن» یک مهارت کلیدی است. اما این بدان نیست که شما میتوانید در هر موقعیتی از این مهارت استفاده کنید. در حقیقت، باید برای به کارگیری این مهارت در زمان و مکان درست از هوشمندی خودتان کمک بگیرید.
در غیر این صورت، «نه»ای که میگویید به بزرگترین مانع شما برای برداشتن قدمهایی مثبت به سمت دیگران تبدیل میشود.
چون پشت مخالفت روشن شما، غرور و شخصیتتان پنهان میشود. این یعنی شما ناخواسته هر کاری که از دستتان بربیاید را برای دفاع از «نه» خود انجام میدهید. این موضوع در مورد اطرافیانتان و هر کسی که میشناسید هم صادق است. پس برای جلوگیری از این ماجرا باید به گونهای با آنها صحبت کنید که به شما «نه» نگویند.
این موضوع به شما کمک میکند سرسختترین افراد را که از مدتها قبل برای گفتن یک «نه» بزرگ به شما مهیا گشتهاند به دوستی با نقطههای مشترک فراوان تبدیل کنید.
برای این کار دستورالعمل سادهای وجود دارد. تنها کاری که باید انجام بدهید این است که در میان گفتگوهایتان کاری کنید که او به شما پاسخ مثبت بدهد. اجازه بدهید مثالی برایتان بزنم.
تصور کنید که شما یک کافهدار هستید و میخواهید به خانمی 60 ساله که در تمام طول عمرش فقط چای نوشیده است قهوه بفروشید.
در این صورت میتوانید مکالمه خودتان را چنین آغاز کنید:
شما (در حالی که همان چای همیشگی را برای مشتری میآورید): نوشیدن یک استکان چای داغ بعد از یک روز خستهکننده واقعا آدم را سرحال میآورد. اینطور نیست؟
خانم: بله. کاملا درست است. هر وقت خسته میشوم هیچ چیزی مثل یک استکان چای قندپهلو من را شارژ نمیکند. چای یک نوشیدنی با اصالت است. من واقعا از نوشیدن آن لذت میبرم. (نکته مشترک: قند، شیرینی، اصالت، قهوه شیرین!)
شما: کاملا درست است. حدس میزنم شما هم مثل من از شیرینی خوشتان میآید. طعم چای در کنار یک چیز شیرین عالی میشود.
خانم: دقیقا همینطور است.
شما: من فکر میکنم شما از قهوه موکا خوشتان بیاید. این قهوه از ترکیب شیر، پودر کاکائو، خامه شکلاتی و خامه غلیظ تهیه میشود. بسیار شیرین و خوش عطر است. تازه، این نوشیدنی مخصوص شهر تورین در ایتالیا است و مثل چای، اصالت دارد. دوست دارید آن را امتحان کنید؟
خانم: واقعا؟ بله حتما. امتحان کردنش که ضرری ندارد.
در این مکالمه، خانم فقط سخنان شما را تایید کرد و در انتها پیشنهادی که به او دادید را پذیرفت. یادتان باشد، اگر کسی سالها نظرش را در مورد یک چیز تغییر نداده است، شاید به این دلیل باشد که در طول این سالهای دور و دراز، کسی از شیوهای درست برای تغییر نظر او استفاده نکرده است. چرا شما اولین نفر نباشید؟
پیام «دیل کارنگی» در کتاب «آیین دوستیابی» چه بود؟
«دیل کارنگی» با نوشتن کتاب «آیین دوستیابی» روشی ساده، اسرارآمیز اما کاربردی را برای برقراری ارتباط انسانها با یکدیگر به جهان ارائه داد.
با وجود اینکه چند دهه از تالیف این کتاب میگذرد اما روشهای درون آن هنوز هم مانند روز اول به قوت خودشان باقی ماندهاند.
دیل کارنگی در ابتدای کتابش به خوانندگان پیشنهاد کرده است که نه یک بار، بلکه چند بار و نه به شکل روزنامهوار بلکه همچون تکالیف مدرسه و دانشگاه به آن بنگرند و از تکتک جملههای آن برای بهتر کردن زندگی خودشان استفاده کنند.
اگر هنوز این کتاب را نخواندهاید، به شدت به شما پیشنهاد میکنیم که حتما آن را تهیه و مطالعه کنید.
نظر شما چیست؟
آیا کتاب آیین دوستیابی را خواندهاید؟ از به کار بستن محتوای آن در زندگی خود چه نتیجهای گرفتید؟
به این مقاله امتیاز دهید
(۱۹۹ رای)
۴.۴/۵
۱۲۳۴۵
ترتیبی که برای خواندن مقالات خلاصه کتاب های خودشناسی و خودسازی به شما پیشنهاد میکنیم: