رها کردن آسان است؛ فراموش کردن از آن آسانتر. اگر خوب به اطرافمان نگاه کنیم، افراد زیادی را میبینیم که مانند رباتهای بیاحساس، هر روز صبح سر کار میروند و عصر همراه با خستگیهایشان به خانه برمیگردند تا برای روز تکراری که در راه است، آماده شوند.
چه بسیار ایدهها که در این روزهای ناب غیرتکراری از دست میروند؛ ایدههایی که میتوانستند جهان را به جای بهتری برای زندگی کردن تبدیل کنند. دنبال کردن علاقه، کار راحتی نیست. اما نه برای کسی که به آن کار یا موضوع علاقهمند است. یک عاشق واقعی، نه خستگی سرش میشود نه شکست، نه زود بیدار شدن برایش مشکل است و نه از دیر خوابیدن هراسی دارد.
داستان برند نایکی
در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ برندی میرویم که از سر علاقه به راه افتاد و جهان پیرامونش را تغییر داد. تا انتهای ماجرای برند نایکی (Nike) با ما همراه باشید.
فیل نایت:
چه بخواهیم چه نخواهیم، زندگی یک بازی است. هر کسی که این حقیقت را انکار کرده و از بازی کردن خودداری کند، روی سکوی تماشاگران مینشیند و محکوم به تماشای بازی بقیه است. این چیزی بود که من واقعا آن را نمیخواستم.
نایت و رویای دیرینه تبدیل شدن به یک ورزشکار بزرگ
همه ما در کودکی رویایی از آینده خود داشتهایم؛ یک دورنما که به لحظههای ناشناخته پیشرو امید و شادی را وصله میزد. رویای همیشگی «فیل نایت» (Phil Knight) بنیانگذار برند نایکی، تبدیل شدن به یک ورزشکار بزرگ بود. او تا ۲۴ سالگی تلاش خود را کرد و در رشته دو و میدانی به یک دونده حرفهای تبدیل شد. شاید درجه یک یا آورنده مدال طلای المپیک نبود، اما باز هم یک دونده بود و از همه مهمتر یک ورزشکار.
رویای ورزشکار بودن، تنها در عضلههای او باقی نماند؛ بلکه نایت، آن را به یک کسب و کار بزرگ تبدیل کرد. فیل نایت در این باره میگوید: «همیشه با خودم فکر میکردم چگونه میتوانم راهی پیدا کنم که بدون اینکه ورزشکار باشم، آنچه ورزشکاران احساس میکنند را احساس کنم؟ و به جای اینکه مجبور به کار کردن باشم، تمام وقت بازی کنم؟» درنهایت، نایت توانست پلی بین علاقهاش به دویدن و کسب و کار بزند. این پل، کفش دوندگی بود.
فقط انجامش بده!
کسانی که برند نایکی را میشناسند، با شعار آن آشنا هستند. در نگاه اول، «فقط انجامش بده» (Just Do It) شعار تبلیغاتی یک برند ورزشی است. اما در حقیقت، فیل نایت و این جمله، قصه دور و درازی با هم دارند. اگر به خاطر این جمله که نایت آن را مدام به خودش تلقین میکرد نبود، شاید اکنون چیزی به نام برند نایکی وجود خارجی نداشت.
نایت در این باره میگوید: «وقتی میخواستم ایده کسب و کار خودم را به نزدیکترین کسانی که میشناختم یعنی خانوادهام و بعد به کل دنیا اعلام کنم، با خودم گفتم: «فیل، بذار همه ایده تو رو بدونن، حتی اگه به نظرشون احمقانه یا بیفایده به چشم بیاد. توقف نکن. حتی وقتی به اونجا رسیدی هم توقف نکن و خیلی به این فکر نکن که «اونجا» کجاست. هر چی که برات پیش اومد، فقط ادامه بده.»»
فیل نایت:
فقط انجامش بده! نصیحتی بود که من در ۲۴ سالگی، زمانی که بیپول و با سری پر از سودای کفش بودم هر روز و هر روز با خودم تکرار میکردم. حالا بعد از نیم قرن، باور دارم که این جمله کوتاه، بهترین و شاید تنها نصیحتی است که همه باید آن را بشنوند.
ایده کفش از کجا آمد؟!
علاقه فیل نایت به دویدن، حتی راه خود را به کلاسهای درس و دانشگاه او هم باز کرده بود. نایت برای موضوع سمینار کارآفرینیاش موضوع «کفش» را انتخاب کرد. او در سمینار خود توضیح داد، همانطور که دوربینهای عکاسی ژاپنی، بازار دوربینها را از چنگ آلمانیها درآوردهاند، شاید همین اتفاق در آینده نزدیک برای کفشهای دوندگی هم رخ دهد.
گذشته از این، او هفتههای زیادی را صرف یک تحقیق تمام عیار درباره کفش کرد و روشهای واردات و صادرات، ثبت شرکت و هر چیزی که به کسب و کار کفش ربط داشت را کنار هم گذاشت. با وجود آنکه کسی در کلاس درس، علاقهای به این تحقیق تمام عیار نشان نداد، اما نایت از همین مقاله برای ساخت شرکت خود استفاده کرد.
تلاش برای رفع مانع ها و برداشتن قدم اول
کفش، ایده خوبی بود. اما نایت باید با آن چه کار میکرد؟ کارخانه کفش میزد؟ بدون شک، پول چنین کاری را نداشت. پس تصمیم گرفت از ایدههای سمینارش برای راهاندازی یک تجارت خیلی ارزانتر استفاده کند. او تصمیم گرفت به ژاپن سفر کند و نمایندگی یکی از شرکتهای تولید کننده کفش را بگیرد. اما سه مانع بر سر راه او وجود داشتند؛
اول: جنگ ژاپن و آمریکا
در آن گیرودار، آمریکا و ژاپن در حال جنگ با هم بودند. خیلی سخت میشد به ژاپن سفر کرد؛ چه برسد به پیشنهاد شراکت با ژاپنیها.
دوم: رضایت پدر
پدر نایت، ایدههای کارآفرینی پسرش درباره کفشها را احمقانه توصیف میکرد. بنابراین، گرفتن رضایت و همراه کردن او برای این کار، یکی از هفتخوانهایی بود که فیل باید پشت سر میگذاشت.
سوم: پول
نقدینگی فیل، شامل مقداری پسانداز از دوره خدمتش در ارتش و برخی شغلهای پارهوقت بود. علاوه بر این، اتومبیلش را هم فروخت. اما باز هم پول کم داشت. در واقع، بدون کمک مالی پدرش، ژاپن، کفش و کارآفرینی به رویاهای یک شب تابستانی تبدیل میشدند. بنابراین، او عزمش را جزم کرد و موضوع را با پدرش در میان گذاشت. بالاخره بعد از یک سخنرانی طولانی، پدر نایت هم با سفر او به ژاپن موافقت کرد و هزار دلار به او داد. حالا واقعا سفر آغاز شده بود!
سلام ژاپن!
نایت به ژاپن رسید. کشوری سوخته، خسته اما زنده. پدرش چند آمریکایی مقیم ژاپن را میشناخت. بنابراین نایت برای کمک گرفتن پیش آنها رفت و از ایدههایش گفت. برخلاف همکلاسیهای دوران دانشگاهش، این آمریکاییهای ژاپنی شده با علاقه بیشتری به سخنان فیل گوش میدادند.
آنها از نایت پرسیدند که آیا شرکت خاصی را در نظر گرفته است؟ او پاسخ داد:
«من به تایگر علاقهمندم. میخوام با آنها صحبت کنم.» «تایگر»، برند تجاری شرکت «اُنیتسوکا» بود که در بزرگترین شهر جنوب ژاپن یعنی شهر «کوب» قرار داشت. آن آمریکاییها که بعد از مدتها زندگی در ژاپن با چموخم اخلاق ژاپنیها آشنا شده بودند، چند توصیه به نایت کردند.
آنها گفتند:
«مهمترین چیزی که باید یاد بگیری اینه که سمج نباشی. ژاپنیها خیلی از حقههای فروش آمریکایی خوششون نمیاد. ادب! حتما مودب باش و سعی کن شبیه خودشون با اونها رفتار کنی. درضمن، نمیشه به این راحتیها فهمید که چی توی سر ژاپنیها میچرخه. پس نه خیلی زود خوشحال شو و نه خیلی زود ناراحت!» فیل نایت درباره این ماجرا میگوید: «ملاقات با آن آمریکاییها چیزی شبیه به یک کلاس خصوصی بود. درست بعد از ترک آنها به اُنیتسوکا زنگ زدم و یک قرار ملاقات گذاشتم.»
استقبالی به سبک ساموراییها در قلب اُنیتسوکا
وقتی فیل به ژاپن رفت، نه پول داشت، نه اعتبار، نه شرکت و نه حتی یک برنامه درست و حسابی برای کار. او فقط عاشق دویدن بود و میخواست با کفشهای اُنیتسوکا تجارتی برای خودش راه بیندازد.
در واقع، همه داراییهای او فقط در ذهن خودش بودند و تا آن زمان، وجود خارجی نداشتند. تنها چیزی که باعث میشد، ژاپنیها نگاهی متفاوت به این جوان بیندازند، ملیت آمریکاییاش بود. کارمندان و مدیران اُنیتسوکا از هیچکدام اینها خبر نداشتند. به همین دلیل، حساب را بر این گذاشتند که حتما او یک مدیر یا صاحب شرکت است. بنابراین، استقبال گرمی از نایت شد. آنها تمام کارخانه را به او نشان دادند و بعد از آن همگی به اتاق کنفرانس رفتند.
ژاپنیها اولین سوال را کردند: «آقای نایت، شما از طرف کدام شرکت آمدهاید؟» نایت، خشکش زد. چون اصلا شرکتی وجود نداشت. ناگهان به یاد روبانهای آبی اتاقش افتاد که خاطرهای از زمینهای دو و میدانی بودند و بیهوا گفت:
«شرکت «روبان آبی» (Blue Ribbon sports). من از طرف شرکت روبان آبی آمدهام و میخواهم نمایندگی کفشهای دوندگی شما را در آمریکا برعهده بگیرم.»
بعد بیمعطلی، تمام چیزهایی که برای سمینار کارآفرینی دانشگاهش آماده کرده بود را با تمام اعداد و ارقام و فرصتهای تجاری، یک بار دیگر برای ژاپنیها اجرا کرد. ژاپنیها خوششان آمد! آنها که مدتها به دنبال نفوذ بیشتر در بازار آمریکا بودند، از شنیدن این ماجرا خوشحال شدند.
حالا نوبت ژاپنیها بود که از نایت سوال بپرسند. آنها پروسه تحقیقات بازاریابی را روی نایت اجرا کردند و سوالهای زیادی راجع به فرهنگ مردم آمریکا، علاقههایشان و مواردی از این دست پرسیدند.
ناگهان همه با هم اتاق کنفرانس را ترک کردند و بعد از مدتی دوباره بازگشتند. اما این بار با طرحها و نمونه کفشهای تولیدیشان میز را پر کردند. تصمیم گرفته شد. حالا روبان آبی به یکی از نمایندگان انحصاری کفش تایگر در آمریکا تبدیل شده بود. نایت چند نمونه کفش سفارش داد. اما پولی نداشت که به اُنیتسوکا بپردازد. تنها راه چاره، پدرش بود.
او برای پدرش پیغام گذاشت:
«بابای عزیزم. لطفا خیلی زود ۵۰ دلار بریز به حساب شرکت اُنیتسوکا. اتفاقهای خوبی در راهه.»
بازگشت به خانه و انتظار برای رسیدن سفارشها
نایت بعد از یک جهانگردی کوتاه با جیبهایی خالیتر از گذشته، به خانه بازگشت. اما هنوز خبری از کفشها نبود. او باید تا رسیدن کفشها سر خود را با چیزی گرم میکرد و پول هم درمیآورد.
به پیشنهاد دوست پدرش، یک دوره فشرده حسابداری را گذراند و در یک شرکت، مشغول به کار شد؛ روزی ۱۲ ساعت برای شش روز در هفته با ۵۰۰ دلار حقوق ماهیانه. کاری یکنواخت، خستهکننده و بسیار دقیق. یک سال به همین ترتیب گذشت اما هنوز هم خبری از کفشها نبود. ژاپنیها به پیامهای پیدرپی نایت هم اعتنایی نمیکردند.
پدرش به او میگفت:
«بچه جون! ژاپنیها پولت رو بالا کشیدن و سرت کلاه گذاشتن.»
فیل، کمکم داشت حرفهای پدرش را باور میکرد که نامهای از اسکله به دستش رسید؛ بله! کفشهای ژاپنی بالاخره وارد آمریکا شدند.
ورود مرد شماره ۲ برند نایکی!
«بیل باورمن» (Bill Bowerman) مشهورترین مربی دو و میدانی آمریکا بود؛ مردی نابغه، پر از ایدههای جدید برای کفشهای دو و میدانی، یک مشوق و راهنمای عالی. نایت در دوران دبیرستان و دانشگاه در تیم او بود. فیل، بیمعطلی یک جفت از کفشهای تایگر را برای باورمن فرستاد.
او برای این کارش دو دلیل داشت؛ اول اینکه میخواست به شکلی خاص از او قدردانی کند؛ دومین دلیلش کمی پیچیدهتر بود. او میخواست باورمن آن کفشها را تایید کند. چون بیل باورمن دیوانه کفشها بود. در طول دورانی که نایت برای او میدوید، انواع و اقسام آزمایشهای کفشی را روی او پیاده کرده بود.
باورمن کفشهای ورزشی را پاره میکرد، آنها را تغییر میداد و دوندگانش را مجبور میکرد با آن کفشهای دستکاری شده در مسابقهها شرکت کنند. او از هر چیزی که به نظرش مناسب میآمد برای تغییر کفشها استفاده میکرد؛ از چرم کانگورو بگیر تا پوست ماهی روغن، هیچ کدام از نگاه تیزبین و محاسبهگر باورمن پنهان نمیماندند!
آغاز یک شراکت واقعی؛ روبان آبی واقعا متولد شد
خیلی زود خبری از باورمن رسید. او نایت را به صرف ناهار در یک هتل دعوت کرد. فیل با دستپاچگی خودش را به قرار رساند. واکنش باورمن عجیبتر از چیزی بود که نایت انتظارش را داشت. او خیلی از کفشها خوشش آمده بود؛ آنقدر زیاد که از فیل خواست در این کار با او شریک شود. این شراکت با مداخله وکیل باورمن، شکلی قانونی به خود گرفت.
مربی پیر نمیخواست دخالتی در مدیریت شرکت داشته باشد. بنابراین شراکت آنها به صورت ۵۱ درصد نایت و ۴۹ درصد باورمن در سال ۱۹۶۴ تصویب شد. حالا دیگر آنها شرکتی واقعی با سفارشهای واقعی داشتند؛ شرکت کفش روبان آبی.
وضعیت تقاضای تقریبا منفی برای کفشهای دوندگی
دوندگی یک ورزش بود؛ یک کار خوب و گاهی حتی یک شغل. اما فقط همین. چون تا آن زمان، مردم عادی هیچوقت دویدن را به عنوان یک ورزش همگانی به حساب نمیآوردند. اگر کسی در یک خیابان شروع به دویدن میکرد، مایه تمسخر مردم میشد.
با این وجود، روبان آبی، کارش فقط فروش کفش دوندگی تایگر بود. این یعنی فروختن چرخ اتومبیل آن هم زمانی که ماشین سوار شدن یک کار خجالتآور به حساب میآمد. اما روبان آبی از دو دونده قدیمی و قدیمیتر ساخته شده بود و این یعنی معنای دویدن باید برای آمریکاییها و شاید دنیا تغییر میکرد.
در جستجوی نقدینگی برای سفارش کفش ها
کفشهای رسیده از ژاپن، فقط چند جفت نمونه بودند. روبان آبی حالا باید یک سفارش واقعی میداد. نایت به اُنیتسوکا پیغام فرستاد: «آیا امکان دارد که من توزیعکننده انحصاری کفشهای تایگر در غرب آمریکا باشم؟ در ضمن لطفا ۳۰۰ جفت کفش تایگر را خیلی سریع برایم بفرستید.» حتی با وجود شراکت باورمن، باز هم نقدینگی جیب نایت حسابی لنگ میزد.
او دوباره به سراغ پدرش رفت و توانست با حمایت مادرش هزار دلار دیگر از پدرش بگیرد. بعد از مدتی کفشها رسیدند، این بار خیلی زودتر از دفعه قبل. چند روز بعد هم نامهای از شرکت
اُنیتسوکا رسید: «بله آقای نایت. شما میتوانید توزیعکننده شرکت ما در غرب آمریکا باشید.»
با رسیدن کفشها و نامه اُنیتسوکا، فیل قید کار در حسابداری را زد و تمام بهار آن سال، کفش فروخت. او چیزی از بازاریابی، تبلیغات یا حتی فروش نمیدانست. کفشها را در صندوق عقب ماشینش تلنبار کرده بود و به هر کجایی که فکر میکرد خریداری وجود داشته باشد سر میزد؛ از فروشگاههای کالای ورزشی بگیر تا چانه زدن با مربیهای دو و میدانی و حتی دوندگان. کفشها با وجود همان استراتژی درب و داغان، خیلی زودتر از تصور نایت، فروش رفتند. فیل، نامهای به اُنیتسوکا نوشت و این بار ۹۰۰ جفت کفش تایگر را سفارش داد.
فیل نایت:
من به دویدن اعتقاد داشتم. باور داشتم که اگر مردم بیرون بیایند و هر روز چند کیلومتر بدوند، دنیا به مکان بهتری تبدیل خواهد شد. وقتی گردش برای فروش کفشها را شروع کردم، فهمیدم که برخی از مردم با من هم عقیده هستند.
گسترش کار، تعطیلی بانک بابا و سلام کارمند شماره دو!
با وجود فروش فوقالعاده کفشهای تایگر، پدر نایت هنوز معتقد بود که کار او احمقانه است. بنابراین وقتی فیل برای سفارش محموله سوم از پدرش پول خواست، با پاسخ منفی او روبهرو شد. ولی در عوض، برای پسرش یک ضمانتنامه نوشت تا بتواند از بانک وام بگیرد. اولین کارمند روبان آبی، خواهر فیل بود که به عنوان منشی، مسئول انجام کاغذبازیهای شرکت شد.
فیل در گیرودار فروش سفارشهای سوم بود که با دومین کارمندش آشنا شد. نام او «جف جانسون» بود. جانسون هم یک دونده بود که بعد از تمام شدن دوران طلایی دوندگیاش، شغلهای گوناگون را امتحان میکرد و به تازگی سر از فروش کفشهای برند «آدیداس» درآورده بود.
نایت به او پیشنهاد کرد تا به عنوان فروشنده کفشهای او به استخدام شرکت روبان آبی درآید و به جای آدیداس، تایگر بفروشد. او قبول نکرد. چون میترسید آینده شغلیاش را به خاطر یک شرکت تازهکار که حتی یک دفتر هم نداشت به باد بدهد.
نایت بعد از مدتی یک جفت کفش تایگر را به عنوان هدیه برای او فرستاد. جانسون با آن کفشها حسابی دوید و عاشقشان شد. چند روز بعد، خودش به نایت پیغام فرستاد که میخواهد در روبان آبی کار کند.
یک رقیب کُشتیگیر که میخواست غوره نشده مویز شود!
در طول روزهایی که نایت مشغول فروش محموله سومش بود، نامهای از طرف یک مربی کُشتی دریافت کرد. آن مرد در نامه نوشته بود که به تازگی از ژاپن بازگشته و بعد از ملاقاتش با مدیران بلندپایه اُنیتسوکا، توزیع انحصاری کفش در آمریکا را به صورت قانونی گرفته است. او نایت را تهدید کرد که کارش غیرقانونی است و به او دستور داد تا فروش کفشهای تایگر را متوقف کند!
این نامه برای فیل، بسیار دردناک بود و احساس کرد ژاپنیها در حال دور زدن او هستند. با کمک پسرعمویش که یک وکیل بود، نامهای به آن مربی نوشت: «آقای محترم! هر اقدامی که نوعی مداخله در امور شرکت روبان آبی باشد با دادخواهی قانونی و فوری همراه خواهد بود!»
نایت کار مهمتری هم داشت؛ نوشتن نامه به اُنیتسوکا و رساندن مراتب اعتراضش به ژاپنیها. مشکل آنجا بود که این آقای مربی، کلهگندهتر از چیزی بود که نایت فکرش را میکرد؛ ژاپنیها هم این را میدانستند و میخواستند از نفوذ او برای فروش بیشتر کفشهایشان استفاده کنند.
فیل، ماهها مشغول نامه نوشتن به ژاپن بود، اما کسی از اُنیتسوکا جواب او را نمیداد. دست آخر تصمیم گرفت خودش به ژاپن برود. او این بار یک دست کت و شلوار بسیار شیک و یک کتاب با عنوان «چگونه با ژاپنیها معامله کنیم» را در ساکش گذاشت.
وقتی به ژاپن رسید با رفتار سرد شرکت اُنیتسوکا روبهرو شد. اما نایت با چَنته پُر آمده بود. او برای نماینده شرکت از فروش فوقالعاده روبان آبی و شریکش که مشهورترین مربی دو و میدانی آمریکا بود تعریف کرد. ژاپنیها بعد از کلی صحبت و البته دخالت جالب آقای اُنیتسوکا، رئیس شرکت، برای یکسال انحصار فروش کفشهای دوندگی تایگر را این بار به صورت قانونی به نایت دادند.
یکی از مشکلات تازهکار بودن، آشنایی نداشتن با قانون است. نایت در اولین سفرش به ژاپن، نمیدانست حرفهایی که روی کاغذ ثبت نمیشوند به سادگی قابل تغییر هستند. این دردسر، درس بزرگی به او داد.
وقتی پای باور من به ژاپن باز می شود
مدتی به این ترتیب گذشت و روبان آبی قلق کار را یاد گرفته بود. آنها برای پرداخت هزینه سفارشهایشان از بانک وام میگرفتند و پس از فروش کفشها و تسویه کامل وام، دوباره این چرخه را تکرار میکردند.
در این میان، المپیک ۱۹۶۴ در راه بود. برای همین باورمن به عنوان مربی تیم دو و میدانی آمریکا به ژاپن رفت. رئیس شرکت اُنیتسوکا شخصا از او و همسرش به گرمی استقبال کرد و تمام شرکت را به آنها نشان داد. وقتی باورمن از ژاپن برگشت، تمام چیزهایی که در چَنته داشت را رو کرد. او به روال قبلیاش بازگشته بود و باز هم کفشهای مختلف را با هم ترکیب میکرد. اما این بار، طرحها، ایدهها و چیزهایی که به ذهنش میرسید را یکراست به ژاپن میفرستاد.
در ابتدا ژاپنیها اهمیت چندانی به نامههای باورمن نمیدادند. اما او ناامید نشد و باز هم به ارسال ایدههایش ادامه داد. بالاخره باورمن پیروز شد و توانست از سد مقاومت ژاپنیها عبور کند. نمونههای اولیهای که بر اساس طرحهای باورمن ساخته شده بودند با پست هوایی ارسال شدند. هر دو طرف از این تغییرها راضی بودند.
یک شرط برای کارمند شماره دو که باعث افتتاح اولین خرده فروشی شد
برند نایکی که آن زمان هنوز نامش روبان آبی بود، برای سالها به صورت دستی کفشها را میفروخت. جانسون، در هر فرصتی که پیدا میکرد به نایت میگفت باید دست از این شیوه فروش بردارند و یک مغازه خردهفروشی برای روبان آبی باز کنند. نایت که حسابی کلافه شده بود، یک شرط برای جانسون گذاشت؛ چیزی که فکر نمیکرد او از پس انجامش بربیاید و به این ترتیب میتوانست افتتاح فروشگاه را باز هم عقب بیندازد.
او به جانسون گفت اگر بتواند ۳۲۵۰ جفت کفش تایگر را تا آخر سال بفروشد، پیشنهادش را میپذیرد و به او اجازه میدهد تا فروشگاه را باز کند. برخلاف تصور فیل، جانسون موفق شد و تا آخرین جفت کفشها را فروخت! به این ترتیب، اولین فروشگاه خرده فروشی برند نایکی در سال ۱۹۶۶ و با سماجتهای کارمند شماره دو افتتاح شد.
ژاپنیها و خنجری که از پشت به قلب روبان آبی زدند
روبان آبی خیلی زود رشد میکرد و این از نظر بانکهای آن دوره غیرقابل قبول بود. بعد از مشکلات زیادی که نایت با بانکها پیدا کرد بالاخره مجبور شد برای گرفتن نقدینگی دست به دامان شرکتهای ژاپنی مستقر در آمریکا شود. او توانست اعتماد شرکت تجاری «نیشو ایوایی» را به خود جلب کند. اما از واکنش اُنیتسوکا مطمئن نبود. به همین دلیل برایشان پیغام فرستاد و ماجرا را توضیح داد. هفتهها و ماهها گذشت اما هیچ خبری از ژاپن نیامد.
در همین گیرودار بود که یکی از توزیع کنندگان کفش در ساحل شرقی به نایت زنگ میزند و او را از توطئه اُنیتسوکا باخبر میکند. این کفش ژاپنی که با دستکاریهای دیوانهوار باورمن حالا به محصولی درجه یک تبدیل شده بود، دیگر نمیخواست از روبان آبی استفاده کند. مدتی بعد از این ماجرا بود که یک نماینده از ژاپن به دفتر نایت آمد و بعد از کلی غر و شکایت از فروش کم محصولات به نایت پیشنهاد کرد که روبان آبی را به ژاپن بفروشد.
این ماجرا، داستان برند نایکی را به سمت جدایی از ژاپن و خودکفایی پیش برد. چیزی که دیر یا زود اتفاق میافتاد.
ماجرای انتخاب نام برند نایکی
نایت تصمیم گرفت برای نجات شرکتش از چنگ اُنیتسوکا برندی مستقل راهاندازی کند. ابتدا به سراغ یک کارخانه کفشسازی در مکزیک رفت و ۳۰۰۰ جفت از کفشهای چرمی آنها را سفارش داد. روبان آبی که تا آن زمان تنها یک توزیع کننده بود، هیچ برند تجاری نداشت.
بنابراین نایک و اعضای اصلی شرکت، شروع به پیشنهاد اسمهای گوناگون کردند. هر کسی چیزی گفت و در نهایت دو اسم منتخب به رای گذاشته شدند. یکی از آنها «دایمنشن سیکس» و دیگری «فالکون» بود.
نایت این دو اسم را بین تمام کسانی که برای روبان آبی کار میکردند به رایگیری گذاشت. هیچ کدام انتخاب نشدند. روز تحویل اسم برند به کارخانه فرارسید اما روبان آبی هنوز اسمی انتخاب نکرده بود. یکی از کارمندان نایت پیش او آمد و از خواب جانسون برایش گفت. ظاهرا جانسون شب قبل در خواب، یک اسم را میبیند، نایکی! و کار تمام شد.
نام نایکی، الهه پیروزی یونان روی کفشهای جدید جای گرفتند.
شکست سرد کفش های کانادا
کفشهای چرمی کارخانه کانادا در مکزیک، زیبا و شیک بودند اما کف آنها در هوای سرد به راحتی پاره میشد. پروژه شکست خورد. نایت سعی کرد با استفاده از چند شرکت دیگر ژاپنی کفشهای مورد نیازش را تولید کند.
در ابتدا همهچیز خوب بود و نمونههایی که کارخانه به نایت نشان داده بود با اینکه عالی نبودند اما میتوانستند تا مدتی پاسخگوی نیاز برند نایکی باشند. نایت باز هم یک سفارش بزرگ داد و به آمریکا برگشت تا منتظر کفشها بماند. سفارشها بعد از سه ماه رسیدند ولی با نمونهها کاملا فرق داشتند.
در واقع، آنها افتضاح بودند! اما آنها توانستند با تبلیغات زیاد، این محموله را به فروش برسانند. مدتی بعد نایت با تکیه بر اختراعها و دستکاریهای باورمن و تلاشهای جانسون توانست کارخانه کفش خود را راهاندازی کند و کیفیت کفشها را به اندازهای که مدنظرش بود برساند. کمکم سر و صدای برند نایکی آنقدر بلند شد که تا ژاپن رفت و به گوش اُنیتسوکا هم رسید.
قدم روی برند نایکی روی اعصاب اُنیتسوکا
این شرکت ژاپنی فکرش را نمیکرد که روبان آبی با ثبت یک برند جدید کفش، جلوی او قد علم کند. برای همین یک شکایت رسمی از برند نایکی ترتیب داد تا به خیال خودش نایت را سر جایش بنشاند.
اُنیتسوکا از نایت به علت نقض قرارداد توزیع به دادگاه آمریکا شکایت کرد. از آن طرف نایت هم از آن شرکت ژاپنی به علت نقض قوانین توزیع انحصاری که اُنیتسوکا آن را زیر پا گذاشته بود شکایت کرد. بعد از کشمکشهای فراوان، بالاخره نایت پیروز شد و روند رشد خود را از سر گرفت.
فیل نایت:
هدف که باشد، کار کردن راحتتر میشود.
چه دلایلی باعث رشد برند نایکی شدند؟
تمرکز روی کار مورد علاقه
مهمترین نکتهای که در مورد نایت وجود داشت، تمرکز روی انجام کار مورد علاقهاش بود. او با دنبال کردن چیزهایی که دوست داشت توانست از کارش لذت ببرد و در این راه، تمام کسانی که مثل خودش میدرخشیدند را دور هم جمع کند. به این ترتیب، روحیه کار گروهی و فداکاری غیرقابل وصف کارمندان نایکی، باعث رشد جهانی این برند شد.
جدی گرفتن ایده های جدید
پررنگترین ویژگی برند نایکی، اهمیت دادن به ایدههای جدید است. مهم نبود که ایدهها چقدر کوچک، ساده و حتی تا چه اندازه عجیب باشند. چون بالاخره ایده بودند و اگر توانایی رسیدن به مرحله اجرایی را داشتند، بیمعطلی تغییراتشان روی محصولات شرکت، اجرایی میشد. دنبال کردن این روند نه تنها باعث تحولات ماندگاری در دنیای کفشها شد، بلکه روحیه تفکر و شجاعت بیان ایدهها را در میان تمام کارمندان نایکی جاری کرد.
اهمیت دادن به مشتری و شنیدن نظرات او
برند نایکی به نظرات مشتریان خود اهمیت بسیار زیادی میدهد. البته این دقتنظر را مدیون جف جانسون است. او با مشتریها مثل یک دوست رفتار میکرد؛ برایشان یادداشت میفرستاد؛ نظراتشان راجع به کفشها را جدی میگرفت و آنها را به نایت و سپس به کارخانه انتقال میداد. این توجه به نظر مشتری نه تنها باعث ساخت محصولی درجه یک شد، بلکه رابطهای خاص میان مشتریها و برند نایکی برقرار کرد.
عبور از شکست ها
برند نایکی بارها و بارها شکست خورد. اما به جای عقبنشینی، هر بار یک راهحل برای مشکلاتش پیدا کرد. به دنبال راهحل بودن و ادامه دادن، در ذات این برند ریشه دوانده و آن را به یک درخت تنومند تبدیل کرده است. خلاصهای از آنچه با هم گفتیم:
- نایکی (Nike) یک شرکت آمریکایی چند ملیتی است که در زمینه محصولات ورزشی فعالیت میکند.
- فیل نایت در جوانی با ترکیب علاقهاش به دوندگی و کفش، یک کسب و کار برای خودش ایجاد کرد.
- اتفاقی که باعث شد تا ایده کفش به داستانی واقعی تبدیل شود، تحقیق دانشجویی او در مورد کارآفرینی بود.
- فیل برای رفتن به ژاپن و عملی کردن ایدهاش ماشینش را فروخت و از پدرش پول قرض گرفت.
- نایت در ژاپن به شرکت اُنیتسوکا رفت و به آنها گفت که از طرف شرکت روبان آبی آمده است.
- وقتی فیل نایت از ژاپن بازگشت با مربی دو و میدانیاش بیل باورمن شریک شد و شرکت روبان آبی را تاسیس کرد.
- بیل باورمن با خلاقیتها و آزمایشهایی که در زمینه بهینهسازی کفشها انجام داد باعث رشد این صنعت شد.
- ژاپنیها بعد از مدتی کار با روبان آبی به نایت پیشنهاد کردند که شرکتش را به آنها بفروشد. اما او قبول نکرد و در پاسخ به این اقدام اُنیتسوکا، برند نایکی را راه انداخت.
- کمی بعد، شرکت اُنیتسوکا از نایت به خاطر راهاندازی این برند شکایت کرد اما نایکی برنده شد.
نظر شما چیست؟
به چه چیزی علاقه دارید؟ شغل کنونیتان با کار مورد علاقهتان چقدر فاصله دارد؟ فیل نایت علاقهاش را دنبال کرد و باعث ایجاد تغییرات مثبت زیادی در جهان اطرافش شد. آیا وقت آن نرسیده که شما هم به دنبال علاقه خود بروید و تغییری که تنها به دست شما رقم میخورد را ایجاد کنید؟





























