حسابداری ذهنی، کندوکاوی در فلسفه سود و زیان از نظر مغز ما

حسابداری، بخش بزرگ و مهمی از سیستم های مالی را تشکیل می دهد. این سیستم، فقط به دفترهای حساب و نرم افزارهای مالی محدود نمی شود. بزرگ ترین و مرموزترین سیستم حسابداری که گاهی خیلی بی سر و صدا در مغز ما کار می کند، «حسابداری ذهنی» نام دارد. این سیستم، تنها در چهارچوب پول تعریف نمی شود و ریشه تمام حساب و کتاب زندگی ما را در برمی گیرد. در این مقاله از خانه سرمایه به سراغ حسابداری ذهنی می رویم تا از سازوکار آن سر درآوریم و راهکاری برای استفاده هر چه بیشتر از این سیستم پیدا کنیم.

ماهاتما گاندی: بدون یک حسابداری صحیح، حفظ واقعیت در شکل اولیه اش غیرممکن است.

فهرست []

    سروکله حسابداری ذهنی از کجا پیدا شد؟

    حسابداری ذهنی، مفهومی بود که ریچارد تیلر (Richard Thaler) برای اولین بار آن را بیان کرد. تیلر را می توان شوالیه حسابداری ذهنی در نظر گرفت. او دانش آموخته دکترای اقتصاد و برنده جایزه نوبل اقتصاد است که بیشتر به خاطر تحقیق هایش درزمینهٔ «اقتصاد رفتاری» شناخته می شود. «Mental accounting» یکی از دستاوردهای علمی ریچارد تیلر است که باعث درک و ایجاد ارتباط عمیق تر بین علم اقتصاد و روانشناسی شد.

    حسابداری ذهنی چیست؟

    اجازه بدهید تعریفی ساده از این سیستم حسابداری درونی داشته باشیم. حسابداری ذهنی، سازوکار تمام سیستم های آشنا و ناآشنای اطراف ما را در برگرفته است؛ فرقی هم نمی کند که این سیستم، خانواده ای دونفره یا یک شرکت بزرگ با هزاران کارمند باشد؛ چون هرکدام از آن ها سیستم حسابداری مخصوص به خودشان را دارند. تنها تفاوت در این است که برای برخی این سیستم حسابداری، مشخص و روشن است و برای عده ای دیگر، جایی در پس زمینه ذهنشان وجود دارد. سیستم حسابداری ذهنی بر تصمیم های مالی مان تأثیر مستقیم می گذارد و به دنبال روشن کردن منطق پولی ما می گردد. به همین دلیل، پیگیری این سیستم و سردر آوردن از شیوه عملکردش می تواند یک الگوی درست برای ارزیابی های آینده در اختیارمان قرار دهد. در حقیقت وقتی بدانیم تصمیم های مالی ما از کجا ناشی می شوند، می توانیم برای تقویت تصمیم های درست و کاهش قدرت تصمیم های اشتباهمان یک اقدام هوشمندانه انجام دهیم.

    حسابدار حقه باز یا مهربان!؟

    ما در ذهن خود حساب های مختلفی داریم. دسته بندی و حتی امکان وجود این حساب ها بر عهده سیستم حسابداری ذهنی ما است. اجازه بدهید با یک مثال این موضوع را روشن تر کنیم. تصور کنید شما یک کارمند هستید و حقوق این ماه خود را دریافت کرده اید. در این حالت، حسابدار ذهنتان که همیشه روشن است دست به کار می شود، حقوق شمارا تجزیه و تحلیل کرده و آن را به دودسته «بودجه دوره ای» و «هدف خرج» تقسیم می کند؛ یعنی چیزی شبیه به این:

    • بودجه دوره ای

    در این بخش، قسط ها یا بدهی هایتان قرار دارند. شما چاره ای جز پرداخت این قسط ها ندارید. درنتیجه، این اولین تقسیم بندی حسابدار ذهن شما خواهد بود.

    • هدف خرج

    در بخش دوم، ذهنتان تمام خرج های طول ماه را برایتان به صف می کند؛ چیزهایی مانند هزینه خورد و خوراک، پرداخت قبض ها، شارژ ساختمان و غیره. باوجود این که پول باقی مانده پس از پرداخت قسط ها به زور تا آخر ماه دوام می آورد، اما شما در یک حرکت غافلگیرکننده برای خودتان لباسی گران قیمت می خرید یا اولین شام پس از دریافت حقوقتان را در یک رستوران گران قیمت می خورید. پرسش اصلی این است که چه اتفاقی برای منطق تصمیم گیریمان رخ داده است؟ چرا تصمیمی از روی هیجان گرفتیم و خودمان را به هچل انداختیم؟ خب، باید بگوییم که همه این ها زیر سر حسابدار ذهنی است. درواقع، قانع کردن و دور زدن منطق، یکی از توانایی های قدرتمند سیستم حسابداری ذهنی به شمار می رود.

    چگونه حسابدار ذهن، منطق ما را گمراه می کند؟

    حسابدار ذهن، معمولاً از ترفندهایی ناجوانمردانه برای خلع سلاح کردن قدرت منطقمان استفاده می کند. یک بار دیگر مثالی که باهم زدیم را در نظر بگیرید. در حقیقت این حسابدار با گفتن حرف هایی از زبان دلمان ما را قانع به انجام کارهایی عجیب می کند؛ مثلاً در گوشمان زمزمه می کند«تو یک ماه تمام جون کندی و زحمت کشیدی، خوردن یک شام مفصل، کمترین پاداشی که می تونی به خودت بدی». گاهی هم از در مقایسه و کوچک نمایی ظاهر می شود و می گوید:

    «هزینه این لباس در مقابل هزینه ای که فلان آدم برای خریدن لباس هایش می کند هیچی نیست. با خیال راحت برو خریدت رو انجام بده. این حقه توئه!» به همین دلیل فهمیدن ترفندهای این سیستم ذهنی بسیار مفید است. اگر بتوانیم نکته های مثبت این حسابدار را پررنگ کنیم و از آن ها به نفع وضعیت مالی مان بهره بگیریم، به موفقیت بزرگی در زندگی مان دست می یابیم.

    حسابداری ذهنی چگونه با معامله ها برخورد می کند؟

    اینجا خانه سرمایه و بحث داغ هر روز، بازار بورس است. بسیاری از رفتارهای بورسی ما به طور مستقیم تحت تأثیر حسابداری ذهنی ما قرار می گیرند. در این بخش از مقاله با استفاده نظریه «چشم انداز» با سازوکار حسابداری ذهنی بیشتر و دقیق تر آشنا می شویم. درک این بخش به شما کمک می کند تا فرصت های پیش روی خود را به خاطر بهانه های حسابدار ذهنتان از دست ندهید. قبل از آغاز ماجرا، بد نیست نگاهی به نظریه چشم انداز بیندازیم. نظریه چشم انداز در سال ۱۹۷۹ توسط «دنیل کانمن» و «آموس تورسکی» به عنوان چهارچوبی برای تصمیم گیری در شرایط عدم اطمینان معرفی شد. بر اساس نظریه چشم انداز، ترجیحات افراد در تصمیم گیری به طور همزمان به «تابع ارزش» و «احتمالات وزنی» هر تصمیم بستگی دارد. تابع ارزش، تعیین کننده میزان عایدی یا سود به دست آمده از هر معامله و تابع احتمال وزنی نیز نشان دهنده اهمیت هر تصمیم است. بسیاری از نظریه پردازان، حسابداری ذهنی را به عنوان «تابع ارزش» در تجزیه و تحلیل خود قبول دارند. این تابع، شیوه ارزیابی مردم از معامله ها را تحت تأثیر قرار می دهد. بیایید کمی ساده تر به این موضوع نگاه کنیم. یکی از ابتدایی ترین و اصلی ترین تابع های ریاضی (x و y) هستند. ذهن انسان، مدام در حال کدگذاری روی ارزش این دو تابع است و تمام تلاشش را می کند تا پاسخ این معادله به نفع ما تمام شود. در این میان حتی اگر لازم باشد منطق را هم زیر پا می گذارد؛ چیزی شبیه به همان ماجرای شام و حقوق سر ماه!

    آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی: هیچ پولی به اندازه آن پول مفید نیست که درراه به دست آوردنش صدمه دیده ایم؛ زیرا آن را بازکاوت خود معامله کرده ایم.

     (x و y) در خدمت معادله ها و معامله ها

    حسابدار ذهن ما، تمام کدگذاری هایش را در یک چهارچوب ساده می گنجاند. بیایید نگاهی به این چهارچوب داشته باشیم.

    • معادله دو سر سود

    در این حالت، ارزش «x» و «y» هر دو به ما سود می رسانند؛ اما نکته ای در این میان نهفته است که ما را به جدا کردن این دو ارزش از هم تشویق می کند. درواقع، وقتی ارزش «x» باارزش «y» جمع شود سودی که شامل ما می شود بیشتر از زمانی خواهد بود که تنها یک ارزش را در نظر بگیریم، اما در عوض هر دو تابع را باهم جمع بزنیم؛ یعنی چیزی شبیه این:

    ارزش (x+y). به زبان ساده، این موضوع شبیه همان ماجرای عسل و خربزه است. عسل و خربزه هرکدام به تنهایی از ارزش بالایی برخوردار هستند؛ اما ترکیب آن دو با این که امکان پذیر است اما ارزش جذب کننده ای برایمان ندارد. درنتیجه، تمایل داریم به صورت جداگانه از ارزش عسل و خربزه استفاده کنیم. با خواندن مثال بالا شاید با خودتان بگویید:

    «عسل و خربزه چه ربطی به تابع های ریاضی داشت؟» در پاسخ باید بگوییم که حسابداری ذهنی، محدود به عددها نیست و مفهوم عددها نیز همیشه به آن شکل خاص از ریاضی که همه آن را در مدرسه خواندیم محدود نمی شود. در حقیقت، هر چیزی که می دانیم و می خوانیم به نوعی با ریاضی در ارتباط است. اجازه بدهید در این مورد مثال دیگری هم بزنیم. تصور کنید دو آدم با روش های کاری کاملاً متفاوت اما بسیار حرفه ای وجود دارند. ارزش کار هرکدام به صورت جداگانه بالا است و در کار خود درجه یک به شمار می روند؛ اما وقتی از این دو نفر که روش کارشان از زمین تا آسمان باهم متفاوت است بخواهیم به صورت تیمی روی یک پروژه کار کنند، به جای تحویل یک کار حرفه ای، با مشاجره و خوابیدن پروژه روبه رو می شویم. چون ارزش این دو نفر در کنار هم به نوعی یکدیگر را خنثی می کند. هرکدام از آن ها به تنهایی ارزشمند هستند اما باهم کاری از پیش نمی برند. درنتیجه استفاده جداگانه از توانایی هر یک از این دو نفر برای ما بسیار سودمندتر از زمانی است که این دو در قالب یک تیم باهم همکاری کنند.

    • معادله دو سر ضرر

    معادله بعدی را می توان انتخاب بین بد و بدتر دانست. چون ارزش «x» و «y» هر دو باعث از دست رفتن سود و ضرر کردن ما می شوند. در این حالت، (ارزش x-) + (ارزش y-) کوچکتر از ارزش ((y+x)-) می شود. به زبان ساده، اگر هرکدام را جداجدا از دست بدهیم بهتر از آن است که هر دو را باهم از دست بدهیم. چون در این صورت، کمتر دچار ضرر می شویم. در این مورد هم مثال های گوناگونی وجود دارد. تصور کنید شما دو درخت میوه دارید که چندین سال برایشان زحمت کشیده اید. در اثر یک طوفان، درخت کاجی که پشت سر آن ها قرار داشت از زمین جدا می شود و روی هر دو درخت سنگینی می کند. وضعیت به شکلی شده که یا باید از خیر یکی از درخت های میوه تان بگذرید یا تنه بلند درخت کاج، هر دو درخت میوه را از بین می برد. از طرفی، درختان میوه شما در اثر طوفان به اندازه ای آسیب دیده اند که تنها یک فصل می توانند میوه بدهند و بعد از آن چاره ای جز قطع کردنشان ندارید. در این حالت، به ناچار تصمیم می گیرید که یکی از درخت های میوه خود را از دست بدهید و از درخت باقی مانده نیز به اندازه یک فصل، میوه برداشت کنید. باوجود این که طوفان، قطع کردن و نکردن درخت ها را با ضرر همراه کرده اما شما بهترین گزینه که کمترین خسارت را وارد می کند، برمی گزینید.

    • مخلوط ترکیبیِ به دست آوردن

    در این حالت، ارزش «x» معادل به دست آوردن سود و ارزش «y» معادل از دست دادن سود است؛ اما ارزش سودآوری در این معامله بیشتر از ارزش ضرر آن است. درنتیجه ما تصمیم می گیریم که از ضرر چشم پوشی کنیم و آن را به سود به دست آمده ببخشیم. نمونه این وضعیت را می توان در سرمایه گذاری های پرسودی که ریسک اندکی دارند پیدا کرد. در چنین وضعیتی، ارزش ضرر، همان ریسک معامله معنا می شود و ما به علت این که ارزش سودآوری بسیار بیشتر از ارزش ریسک است، معامله را انجام می دهیم. افراد در این جور مواقع به خودشان و دیگران می گویند«نیمه پر لیوان را ببین!»

    • مخلوط ترکیبیِ از دست دادن

    آخرین ترکیب نیز محتوای جالبی دارد. در این ترکیب، بازهم ارزش «x» معادل به دست آوردن سود و ارزش «y» معادل از دست دادن سود است؛ اما ارزش ضرر در این معامله بیشتر از ارزش سودآوری آن است. حسابداری ذهنی، ما را به ترکیب هر دو تابع و انجام معامله سوق می دهد. نمونه این ترکیب را می توان درگیر افتادن بین مرز شکست و پیروزی پیدا کرد. تصور کنید شما تمام سرمایه خود را برای راه اندازی کسب و کارتان هزینه کرده اید و درست زمانی که می خواهید میوه تلاش هایتان را برداشت کنید، شریکتان سرمایه اش را طلب می کند! در چنین وضعیتی یا باید کلاً قید کسب و کارتان را بزنید یا به جای تسلیم شدن، تلاش بیشتر را انتخاب کرده و ادامه دهید. باوجود این که ادامه کار بسیار سخت و حتی با خطر ورشکستگی همراه است اما شما ترجیح می دهید که این ریسک بزرگ را بپذیرید و به پیش بروید. چون نگاه شما به جای تمرکز بر حجم ترسناک ضرر احتمالی، بر سود آینده دوخته شده است. وضعیت چهارم در تابع های «x» و «y»، همان «روزنه امید» است؛ چیزی کوچک اما بسیار قدرتمند.

    بده بستان حسابداری ذهنی و تابع مطلوبیت

    یکی از نمونه های نامحسوس به کاربردن حسابداری ذهنی، «تابع مطلوبیت اصلاح شده» نام دارد. شاید شنیدن نامش کمی عجیب به نظر برسد اما وقتی پای خرید و فروش در میان باشد، همه ما به صورت حرفه ای از این تابع استفاده می کنیم. این تابع، احساس رضایت درونی یا شکست پنهانی را در ما زنده می کند. هر معامله ای – فرقی نمی کند چقدر بزرگ یا چقدر کوچک – دو ارزش دارد؛ «ارزش خرید» و «ارزش مبادله ای». ارزش خرید، آن مقدار پولی است که حاضر هستیم درازای گرفتن یک محصول بپردازیم. برای همین به هنگام خرید با خودمان دودوتا چهارتا می کنیم تا ببینیم این محصول به قیمتی که روی آن زده اند ارتباطی دارد یا نه؟ به زبان ساده، اصلاً می ارزد که پولمان را بابت چنین محصولی از دست بدهیم؟

    تیم کوک، مدیر اجرایی تجارت، مهندس صنعتی، توسعه دهنده و هفتمین مدیرعامل شرکت اپل

    قیمت به ندرت مهم ترین چیز است. ممکن است تعدادی از محصولی ارزان فروخته شود. یک نفر آن را می خرد و هنگام پرداخت پول، احساس خوبی دارد، ولی وقتی آن را به خانه می برد و استفاده می کند، لذتش تمام می شود.

    اما ارزش مبادله ای کمی باارزش خرید تفاوت دارد. درواقع می توانیم این طور بگوییم که ارزش مبادله ای اندکی عمیق تر از ارزش خرید است. ارزش مبادله ای به میزان ارزشی که برای یک معامله قائل هستیم بازمی گردد. در این ارزش، مسئله پول نیست، بلکه سنجش فرصت ها است. درواقع این نوع نگاه ما به معامله است که ارزشش را مشخص می کند؛ آیا معامله پیش رویمان را تکرار نشدنی در نظر می گیریم یا آن را به چشم معامله ای کم اهمیت و پرتکرار می بینیم؟ مبنای بسیار ساده ای برای سنجش ارزش مبادله ای وجود دارد. اجازه بدهید این ارزش را با یک مثال ساده برایتان تعریف کنیم. تصور کنید که شما از یک کیف چرمی نفیس خوشتان می آید و دلتان می خواهد هر طور شده آن را بخرید. چون برچسب قیمت روی کیف زده نشده، حسابدار ذهنتان دست به کار می شود و یک قیمت روی آن کیف می گذارد. درواقع آن را ارزش گذاری می کند. در چنین وضعیتی سه حالت پیش می آید:

    • اگر قیمت ذهنی شما باقیمت واقعی کیف، برابر باشد، ارزش مبادله ای صفر می شود. در این هنگام شما با خودتان می گویید: «همین فکر رو هم می کردم.» باوجود این که حدستان درست بوده اما احتمال این که محصول را خریداری نکنید بالا است.
    • اگر قیمت ذهنی شما از قیمت اصلی کیف، بالاتر باشد – یعنی کیف ارزان تر از آن چیزی باشد که شما فکرش را می کردید- ارزش مبادله ای منفی می شود و با خودتان فکر می کنید: «آن قدرها هم ارزش نداشت.»
    • اگر قیمت ذهنی شما کمتر از قیمت اصلی کیف باشد، ارزش مبادله ای مثبت می شود. در این هنگام نه تنها ارزش آن کیف نزد شما افزایش می یابد، بلکه تمایلتان به خرید آن محصول بیش از پیش می شود. به همین علت است که در بازاریابی، قیمت پایین یک محصول را برتری در نظر نمی گیریم.

    پس می توان این طور نتیجه گرفت که میزان رضایت یا همان مطلوبیت کل دریافت شده ما از این معامله با در نظر گرفتن هر دو ارزش خرید و ارزش مبادله ای به دست می آید.

    دوراهی لغزان نقد و اقساط

    حسابداری ذهنی، یک توانایی مهم و سودمند است؛ اما بدون خطا نیست. یکی از خطاهای حسابداری ذهنی زمانی خودش را نشان می دهد که بین خرید قسطی و نقدی گیر می افتیم. حسابدار ذهن ما، تمایل زیادی به پرداخت درزمانی به جز الان دارد. به همین دلیل، وقتی حرف از پرداخت نقدی یا قسطی می شود – حتی اگر پول کافی برای پرداخت نقدی داشته باشیم – ما را به سمت خرید قسطی هدایت می کند. این حسابدار ترسو، آسمان و ریسمان را به هم می بافد و هزار و یک جور بهانه را پشت سر هم ردیف می کند تا پول نقدمان را خرج نکنیم؛ مثلاً به ما می گوید:

    «حسابت رو خالی نکن، بذار پول در حسابت بمونه. خرید قسطی بهتره. کم کم از حسابت برداشت میشه و بیشتر پولت سر جاش باقی میمونه». اما در حقیقت، خرید قسطی به ضرر ما است. درست است که با خرید قسطی، پول نقدمان را خرج نمی کنیم اما درنهایت مجبور می شویم هزینه ای بیشتر از قیمت اصلی محصول را بپردازیم.

    خطای قطره قطره

    یکی از چیزهای نه چندان مناسب که گاهی دردسرهای زیادی برایمان درست می کند «ریزه خوری» است. در این خطای حسابداری، ما قدرت چیزهای کوچک را نادیده می گیریم و دردسر از همین جا آغاز می شود. شاید افرادی را دیده باشید که عادت دارند رقم های خرد را گِرد کنند؛ مثلاً ۲۵۷۳ را ۲۵۰۰ در نظر گرفته و آن مقدار کوچک را ناچیز به حساب می آورند؛ اما این مقدارهای کوچک وقتی کم کم در کنار هم جمع شوند، رقم بزرگی را ایجاد می کنند که می تواند مشکل ساز شود. ریزه خوری و نادیده گرفتن قدرت چیزهای کوچک تنها شامل پول نمی شود. این مورد را می توان درباره رژیم های غذایی نیز به کاربرد. تصور کنید که شما برای لاغر کردن، رژیم غذایی گرفته اید. در این صورت باید حجم و کالری دریافتی خود را مرتب چک کنید. در حالت عادی، مبنای محاسبه کالری مواد غذایی ۱۰۰ گرم است؛ مثلاً می گوییم ۱۰۰ گرم چیپس فلان مقدار کالری دارد. در این میان یک حباب ایجاد می شود. حسابدار ذهن ما با خودش می گوید:

    «۱۰۰ گرم چیپس کالری زیادی دارد اما یک عدد چیپس که کالری چندانی ندارد. پس می توان گاهی یک عدد چیپس خورد». نتیجه این می شود که ما در طول رژیم غذایی خود سختی های زیادی را تحمل می کنیم اما به خاطر حساب نکردن کالری چیزهای کوچک – مثلاً همان چیپس ها – نه تنها وزنمان کم نمی شود بلکه شاید دچار افزایش وزن هم بشویم. درواقع چیزی شبیه به همان ضرب المثل معروف که قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود، برای ما اتفاق می افتد. یادمان باشد که راضی نگه داشتن ما، هدف اصلی حسابداری ذهنی است. به همین علت، گاهی چیزهایی نه چندان مناسب را در نظر ما خوب جلوه می دهد. راه تشخیص این خطا، شناسایی جنس فکرها و تفکیک آن ها است.

    پوبلیوس سیروس، نویسنده لاتین جملات قصار، سخنان زیبا و ضرب المثل روم باستان:

    یک انسان خردمند با استفاده از خطاهای دیگران، خطاهای خود را تصحیح می کند.

    حسابداری ذهنی، دوست یا دشمن؟

    حسابداری ذهنی، جنبه های مثبت زیادی دارد و گزینه ای مهم و کمک کننده به شمار می رود. بهترین شیوه برخورد با حسابدار ذهنی، شناخت بیشتر این سیستم است تا بتوانیم راهی برای استفاده هر چه بیشتر از گزینه های مثبتش پیدا کنیم و از قدرت جنبه های منفی اش بکاهیم. نمونه ساده این کار، استفاده معکوس از خطای ریزه خوری است. در این مورد می توانیم به جای گرد کردن به کم، گرد کردن به زیاد را در خودمان نهادینه کرده و مبلغ اضافی نهایی را به حساب پس اندازمان بیفزاییم. شناخت و تمرکز روی بخش های مثبت این سیستم، بهترین استراتژی برای برخورد درست با حسابداری ذهنی است.

    خلاصه ای ازآنچه باهم گفتیم

    • حسابداری ذهنی روشی است که ذهن ما با استفاده از آن برای هر معامله ای که پیش رویش گذاشته می شود، تصمیم گیری می کند.
    • ریچارد تیلر، اقتصاددانی است که مفهوم حسابداری ذهنی را برای اولین بار مطرح کرد.
    • بودجه دوره ای و هدف خرج، دو دسته بندی اصلی حسابدار ذهن ما در برخورد با هر نوع بودجه ورودی به زندگی مان است.
    • حسابدار ذهن برای رهایی از فشارهایی که بودجه بندی ها بر سرمان می آورند، منطق را زیر سؤال می برد و ما را به انجام رفتارهای هیجانی مثل خرج کردن غیرمعقول، تشویق می کند. نتیجه این رفتار هیجانی تنها مدت کوتاهی ما را خوشحال می کند و بعد از آن باید چند برابر فشار را تحمل کنیم.
    • ذهن ما از یک چهارچوب ساده برای کدگذاری تمام معامله هایی که با آن روبه رو می شود استفاده می کند. این چهارچوب شامل معامله دو سر سود، معامله دوسر ضرر، ترکیب از دست دادن و ترکیب به دست آوردن است.
    • ما حتی به هنگام خرید کردن و تخمین قیمت یک محصول نیز با حسابدار ذهنی مان سخت مشغول حساب و کتاب هستیم. شاید این سنجش ها ساده به نظر برسند اما چون باعث ایجاد یک رفتار می شوند درنتیجه مهم و استراتژیک به شمار می روند. شرکت های بازاریابی و تولیدکنندگان از سنجش حسابدار ذهن برای فروش محصول های خود استفاده زیادی می کنند.
    • حسابداری ذهنی، ما را به سمت پرداخت درزمانی دورتر و کمتر سوق می دهد. به همین دلیل بیشتر مردم تمایل دارند تا خریدهای خود را به صورت قسطی انجام دهند. در حالی که چنین رفتاری واقعاً به سود ما نیست.
    • ریزه خوری یکی از خطاهای حسابداری ذهنی به شمار می رود. در این خطا، ما قدرت چیزهای کوچک را بی ارزش تلقی می کنیم و به همین دلیل دچار دردسر می شویم.
    • با شناخت بیشتر سیستم حسابداری ذهنی می توانیم رفتارهای مالی مان را شناسایی و بهبود ببخشیم.

    شما چه نظری دارید؟

    آیا با حسابدار ذهن خود آشنا شده اید؟ چه رفتارهایی را در خودتان سراغ دارید که به طور مستقیم از حسابدار ذهنتان ناشی می شود؟ آیا برای دور زدن فشارهای ناشی از کمبود بودجه، به توصیه های حسابدار ذهنتان گوش کرده اید؟