




حسابداری، بخش بزرگ و مهمی از سیستمهای مالی را تشکیل میدهد. این سیستم، فقط به دفترهای حساب و نرمافزارهای مالی محدود نمیشود. بزرگترین و مرموزترین سیستم حسابداری که گاهی خیلی بیسر و صدا در مغز ما کار میکند، «حسابداری ذهنی» نام دارد. این سیستم، تنها در چهارچوب پول تعریف نمیشود و ریشه تمام حساب و کتاب زندگی ما را در برمیگیرد. در این مقاله از خانه سرمایه به سراغ حسابداری ذهنی میرویم تا از سازوکار آن سر درآوریم و راهکاری برای استفاده هر چه بیشتر از این سیستم پیدا کنیم.
ماهاتما گاندی: بدون یک حسابداری صحیح، حفظ واقعیت در شکل اولیهاش غیرممکن است.
حسابداری ذهنی، مفهومی بود که ریچارد تیلر (Richard Thaler) برای اولین بار آن را بیان کرد. تیلر را میتوان شوالیه حسابداری ذهنی در نظر گرفت. او دانشآموخته دکترای اقتصاد و برنده جایزه نوبل اقتصاد است که بیشتر به خاطر تحقیقهایش درزمینهٔ «اقتصاد رفتاری» شناخته میشود. «Mental accounting» یکی از دستاوردهای علمی ریچارد تیلر است که باعث درک و ایجاد ارتباط عمیقتر بین علم اقتصاد و روانشناسی شد.
اجازه بدهید تعریفی ساده از این سیستم حسابداری درونی داشته باشیم. حسابداری ذهنی، سازوکار تمام سیستمهای آشنا و ناآشنای اطراف ما را در برگرفته است؛ فرقی هم نمیکند که این سیستم، خانوادهای دونفره یا یک شرکت بزرگ با هزاران کارمند باشد؛ چون هرکدام از آنها سیستم حسابداری مخصوص به خودشان را دارند. تنها تفاوت در این است که برای برخی این سیستم حسابداری، مشخص و روشن است و برای عدهای دیگر، جایی در پسزمینه ذهنشان وجود دارد. سیستم حسابداری ذهنی بر تصمیمهای مالیمان تأثیر مستقیم میگذارد و به دنبال روشن کردن منطق پولی ما میگردد. به همین دلیل، پیگیری این سیستم و سردر آوردن از شیوه عملکردش میتواند یک الگوی درست برای ارزیابیهای آینده در اختیارمان قرار دهد. در حقیقت وقتی بدانیم تصمیمهای مالی ما از کجا ناشی میشوند، میتوانیم برای تقویت تصمیمهای درست و کاهش قدرت تصمیمهای اشتباهمان یک اقدام هوشمندانه انجام دهیم.
ما در ذهن خود حسابهای مختلفی داریم. دستهبندی و حتی امکان وجود این حسابها بر عهده سیستم حسابداری ذهنی ما است. اجازه بدهید با یک مثال این موضوع را روشنتر کنیم. تصور کنید شما یک کارمند هستید و حقوق این ماه خود را دریافت کردهاید. در این حالت، حسابدار ذهنتان که همیشه روشن است دست به کار میشود، حقوق شمارا تجزیه و تحلیل کرده و آن را به دودسته «بودجه دورهای» و «هدف خرج» تقسیم میکند؛ یعنی چیزی شبیه به این:
در این بخش، قسطها یا بدهیهایتان قرار دارند. شما چارهای جز پرداخت این قسطها ندارید. درنتیجه، این اولین تقسیمبندی حسابدار ذهن شما خواهد بود.
در بخش دوم، ذهنتان تمام خرجهای طول ماه را برایتان به صف میکند؛ چیزهایی مانند هزینه خورد و خوراک، پرداخت قبضها، شارژ ساختمان و غیره. باوجود اینکه پول باقیمانده پس از پرداخت قسطها به زور تا آخر ماه دوام میآورد، اما شما در یک حرکت غافلگیرکننده برای خودتان لباسی گرانقیمت میخرید یا اولین شام پس از دریافت حقوقتان را در یک رستوران گرانقیمت میخورید. پرسش اصلی این است که چه اتفاقی برای منطق تصمیمگیریمان رخداده است؟ چرا تصمیمی از روی هیجان گرفتیم و خودمان را به هچل انداختیم؟ خب، باید بگوییم که همه اینها زیر سر حسابدار ذهنی است. درواقع، قانع کردن و دور زدن منطق، یکی از تواناییهای قدرتمند سیستم حسابداری ذهنی به شمار میرود.
حسابدار ذهن، معمولاً از ترفندهایی ناجوانمردانه برای خلع سلاح کردن قدرت منطقمان استفاده میکند. یکبار دیگر مثالی که باهم زدیم را در نظر بگیرید. در حقیقت این حسابدار با گفتن حرفهایی از زبان دلمان ما را قانع به انجام کارهایی عجیب میکند؛ مثلاً در گوشمان زمزمه میکند«تو یک ماه تمام جون کندی و زحمت کشیدی، خوردن یک شام مفصل، کمترین پاداشی که میتونی به خودت بدی». گاهی هم از در مقایسه و کوچک نمایی ظاهر میشود و میگوید:
«هزینه این لباس در مقابل هزینهای که فلان آدم برای خریدن لباسهایش میکند هیچی نیست. با خیال راحت برو خریدت رو انجام بده. این حقه توئه!» به همین دلیل فهمیدن ترفندهای این سیستم ذهنی بسیار مفید است. اگر بتوانیم نکتههای مثبت این حسابدار را پررنگ کنیم و از آنها به نفع وضعیت مالیمان بهره بگیریم، به موفقیت بزرگی در زندگیمان دست مییابیم.
اینجا خانه سرمایه و بحث داغ هر روز، بازار بورس است. بسیاری از رفتارهای بورسی ما به طور مستقیم تحت تأثیر حسابداری ذهنی ما قرار میگیرند. در این بخش از مقاله با استفاده نظریه «چشمانداز» با سازوکار حسابداری ذهنی بیشتر و دقیقتر آشنا میشویم. درک این بخش به شما کمک میکند تا فرصتهای پیش روی خود را به خاطر بهانههای حسابدار ذهنتان از دست ندهید. قبل از آغاز ماجرا، بد نیست نگاهی به نظریه چشمانداز بیندازیم. نظریه چشمانداز در سال ۱۹۷۹ توسط «دنیل کانمن» و «آموس تورسکی» به عنوان چهارچوبی برای تصمیمگیری در شرایط عدم اطمینان معرفی شد. بر اساس نظریه چشمانداز، ترجیحات افراد در تصمیمگیری به طور همزمان به «تابع ارزش» و «احتمالات وزنی» هر تصمیم بستگی دارد. تابع ارزش، تعیینکننده میزان عایدی یا سود به دست آمده از هر معامله و تابع احتمال وزنی نیز نشاندهنده اهمیت هر تصمیم است. بسیاری از نظریهپردازان، حسابداری ذهنی را به عنوان «تابع ارزش» در تجزیه و تحلیل خود قبول دارند. این تابع، شیوه ارزیابی مردم از معاملهها را تحت تأثیر قرار میدهد. بیایید کمی سادهتر به این موضوع نگاه کنیم. یکی از ابتداییترین و اصلیترین تابعهای ریاضی (x و y) هستند. ذهن انسان، مدام در حال کدگذاری روی ارزش این دو تابع است و تمام تلاشش را میکند تا پاسخ این معادله به نفع ما تمام شود. در این میان حتی اگر لازم باشد منطق را هم زیر پا میگذارد؛ چیزی شبیه به همان ماجرای شام و حقوق سر ماه!
آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی: هیچ پولی به اندازه آن پول مفید نیست که درراه به دست آوردنش صدمهدیدهایم؛ زیرا آن را بازکاوت خود معامله کردهایم.
حسابدار ذهن ما، تمام کدگذاریهایش را در یک چهارچوب ساده میگنجاند. بیایید نگاهی به این چهارچوب داشته باشیم.
در این حالت، ارزش «x» و «y» هر دو به ما سود میرسانند؛ اما نکتهای در این میان نهفته است که ما را به جدا کردن این دو ارزش از هم تشویق میکند. درواقع، وقتی ارزش «x» باارزش «y» جمع شود سودی که شامل ما میشود بیشتر از زمانی خواهد بود که تنها یک ارزش را در نظر بگیریم، اما در عوض هر دو تابع را باهم جمع بزنیم؛ یعنی چیزی شبیه این:
ارزش (x+y). به زبان ساده، این موضوع شبیه همان ماجرای عسل و خربزه است. عسل و خربزه هرکدام به تنهایی از ارزش بالایی برخوردار هستند؛ اما ترکیب آن دو با اینکه امکانپذیر است اما ارزش جذبکنندهای برایمان ندارد. درنتیجه، تمایل داریم به صورت جداگانه از ارزش عسل و خربزه استفاده کنیم. با خواندن مثال بالا شاید با خودتان بگویید:
«عسل و خربزه چه ربطی به تابعهای ریاضی داشت؟» در پاسخ باید بگوییم که حسابداری ذهنی، محدود به عددها نیست و مفهوم عددها نیز همیشه به آن شکل خاص از ریاضی که همه آن را در مدرسه خواندیم محدود نمیشود. در حقیقت، هر چیزی که میدانیم و میخوانیم به نوعی با ریاضی در ارتباط است. اجازه بدهید در این مورد مثال دیگری هم بزنیم. تصور کنید دو آدم با روشهای کاری کاملاً متفاوت اما بسیار حرفهای وجود دارند. ارزش کار هرکدام به صورت جداگانه بالا است و در کار خود درجهیک به شمار میروند؛ اما وقتی از این دو نفر که روش کارشان از زمین تا آسمان باهم متفاوت است بخواهیم به صورت تیمی روی یک پروژه کار کنند، به جای تحویل یک کار حرفهای، با مشاجره و خوابیدن پروژه روبهرو میشویم. چون ارزش این دو نفر در کنار هم به نوعی یکدیگر را خنثی میکند. هرکدام از آنها به تنهایی ارزشمند هستند اما باهم کاری از پیش نمیبرند. درنتیجه استفاده جداگانه از توانایی هر یک از این دو نفر برای ما بسیار سودمندتر از زمانی است که این دو در قالب یک تیم باهم همکاری کنند.
معادله بعدی را میتوان انتخاب بین بد و بدتر دانست. چون ارزش «x» و «y» هر دو باعث از دست رفتن سود و ضرر کردن ما میشوند. در این حالت، (ارزش x-) + (ارزش y-) کوچکتر از ارزش ((y+x)-) میشود. به زبان ساده، اگر هرکدام را جداجدا از دست بدهیم بهتر از آن است که هر دو را باهم از دست بدهیم. چون در این صورت، کمتر دچار ضرر میشویم. در این مورد هم مثالهای گوناگونی وجود دارد. تصور کنید شما دو درخت میوهدارید که چندین سال برایشان زحمتکشیدهاید. در اثر یک طوفان، درخت کاجی که پشت سر آنها قرار داشت از زمین جدا میشود و روی هر دو درخت سنگینی میکند. وضعیت به شکلی شده که یا باید از خیر یکی از درختهای میوهتان بگذرید یا تنه بلند درخت کاج، هر دو درخت میوه را از بین میبرد. از طرفی، درختان میوه شما در اثر طوفان به اندازهای آسیبدیدهاند که تنها یکفصل میتوانند میوه بدهند و بعد از آن چارهای جز قطع کردنشان ندارید. در این حالت، به ناچار تصمیم میگیرید که یکی از درختهای میوه خود را از دست بدهید و از درخت باقیمانده نیز به اندازه یکفصل، میوه برداشت کنید. باوجود اینکه طوفان، قطع کردن و نکردن درختها را با ضرر همراه کرده اما شما بهترین گزینه که کمترین خسارت را وارد میکند، برمیگزینید.
در این حالت، ارزش «x» معادل به دست آوردن سود و ارزش «y» معادل از دست دادن سود است؛ اما ارزش سودآوری در این معامله بیشتر از ارزش ضرر آن است. درنتیجه ما تصمیم میگیریم که از ضرر چشمپوشی کنیم و آن را به سود به دست آمده ببخشیم. نمونه این وضعیت را میتوان در سرمایهگذاریهای پرسودی که ریسک اندکی دارند پیدا کرد. در چنین وضعیتی، ارزش ضرر، همان ریسک معامله معنا میشود و ما به علت اینکه ارزش سودآوری بسیار بیشتر از ارزش ریسک است، معامله را انجام میدهیم. افراد در اینجور مواقع به خودشان و دیگران میگویند«نیمهپر لیوان را ببین!»
آخرین ترکیب نیز محتوای جالبی دارد. در این ترکیب، بازهم ارزش «x» معادل به دست آوردن سود و ارزش «y» معادل از دست دادن سود است؛ اما ارزش ضرر در این معامله بیشتر از ارزش سودآوری آن است. حسابداری ذهنی، ما را به ترکیب هر دو تابع و انجام معامله سوق میدهد. نمونه این ترکیب را میتوان درگیر افتادن بین مرز شکست و پیروزی پیدا کرد. تصور کنید شما تمام سرمایه خود را برای راهاندازی کسب و کارتان هزینه کردهاید و درست زمانی که میخواهید میوه تلاشهایتان را برداشت کنید، شریکتان سرمایهاش را طلب میکند! در چنین وضعیتی یا باید کلاً قید کسب و کارتان را بزنید یا به جای تسلیم شدن، تلاش بیشتر را انتخاب کرده و ادامه دهید. باوجود اینکه ادامه کار بسیار سخت و حتی با خطر ورشکستگی همراه است اما شما ترجیح میدهید که این ریسک بزرگ را بپذیرید و به پیش بروید. چون نگاه شما به جای تمرکز بر حجم ترسناک ضرر احتمالی، بر سود آینده دوختهشده است. وضعیت چهارم در تابعهای «x» و «y»، همان «روزنه امید» است؛ چیزی کوچک اما بسیار قدرتمند.
یکی از نمونههای نامحسوس به کاربردن حسابداری ذهنی، «تابع مطلوبیت اصلاحشده» نام دارد. شاید شنیدن نامش کمی عجیب به نظر برسد اما وقتی پای خرید و فروش در میان باشد، همه ما به صورت حرفهای از این تابع استفاده میکنیم. این تابع، احساس رضایت درونی یا شکست پنهانی را در ما زنده میکند. هر معاملهای – فرقی نمیکند چقدر بزرگ یا چقدر کوچک – دو ارزش دارد؛ «ارزش خرید» و «ارزش مبادلهای». ارزش خرید، آن مقدار پولی است که حاضر هستیم درازای گرفتن یک محصول بپردازیم. برای همین به هنگام خرید با خودمان دودوتا چهارتا میکنیم تا ببینیم این محصول به قیمتی که روی آن زدهاند ارتباطی دارد یا نه؟ به زبان ساده، اصلاً میارزد که پولمان را بابت چنین محصولی از دست بدهیم؟
تیم کوک، مدیر اجرایی تجارت، مهندس صنعتی، توسعهدهنده و هفتمین مدیرعامل شرکت اپل
قیمت به ندرت مهمترین چیز است. ممکن است تعدادی از محصولی ارزان فروخته شود. یک نفر آن را میخرد و هنگام پرداخت پول، احساس خوبی دارد، ولی وقتی آن را به خانه میبرد و استفاده میکند، لذتش تمام میشود.
اما ارزش مبادلهای کمی باارزش خرید تفاوت دارد. درواقع میتوانیم اینطور بگوییم که ارزش مبادلهای اندکی عمیقتر از ارزش خرید است. ارزش مبادلهای به میزان ارزشی که برای یک معامله قائل هستیم بازمیگردد. در این ارزش، مسئله پول نیست، بلکه سنجش فرصتها است. درواقع این نوع نگاه ما به معامله است که ارزشش را مشخص میکند؛ آیا معامله پیش رویمان را تکرار نشدنی در نظر میگیریم یا آن را به چشم معاملهای کماهمیت و پرتکرار میبینیم؟ مبنای بسیار سادهای برای سنجش ارزش مبادلهای وجود دارد. اجازه بدهید این ارزش را با یکمثال ساده برایتان تعریف کنیم. تصور کنید که شما از یک کیف چرمی نفیس خوشتان میآید و دلتان میخواهد هر طور شده آن را بخرید. چون برچسب قیمت روی کیف زده نشده، حسابدار ذهنتان دست به کار میشود و یک قیمت روی آن کیف میگذارد. درواقع آن را ارزشگذاری میکند. در چنین وضعیتی سه حالت پیش میآید:
پس میتوان اینطور نتیجه گرفت که میزان رضایت یا همان مطلوبیت کل دریافت شده ما از این معامله با در نظر گرفتن هر دو ارزش خرید و ارزش مبادلهای به دست میآید.
حسابداری ذهنی، یک توانایی مهم و سودمند است؛ اما بدون خطا نیست. یکی از خطاهای حسابداری ذهنی زمانی خودش را نشان میدهد که بین خرید قسطی و نقدی گیر میافتیم. حسابدار ذهن ما، تمایل زیادی به پرداخت درزمانی به جز الان دارد. به همین دلیل، وقتی حرف از پرداخت نقدی یا قسطی میشود – حتی اگر پول کافی برای پرداخت نقدی داشته باشیم – ما را به سمت خرید قسطی هدایت میکند. این حسابدار ترسو، آسمان و ریسمان را به هم میبافد و هزار و یکجور بهانه را پشت سر همردیف میکند تا پول نقدمان را خرج نکنیم؛ مثلاً به ما میگوید:
«حسابت رو خالی نکن، بذار پول در حسابت بمونه. خرید قسطی بهتره. کمکم از حسابت برداشت میشه و بیشتر پولت سر جاش باقی میمونه». اما در حقیقت، خرید قسطی به ضرر ما است. درست است که با خرید قسطی، پول نقدمان را خرج نمیکنیم اما درنهایت مجبور میشویم هزینهای بیشتر از قیمت اصلی محصول را بپردازیم.
یکی از چیزهای نهچندان مناسب که گاهی دردسرهای زیادی برایمان درست میکند «ریزهخوری» است. در این خطای حسابداری، ما قدرت چیزهای کوچک را نادیده میگیریم و دردسر از همینجا آغاز میشود. شاید افرادی را دیده باشید که عادت دارند رقمهای خرد را گِرد کنند؛ مثلاً ۲۵۷۳ را ۲۵۰۰ در نظر گرفته و آن مقدار کوچک را ناچیز به حساب میآورند؛ اما این مقدارهای کوچک وقتی کمکم در کنار هم جمع شوند، رقم بزرگی را ایجاد میکنند که میتواند مشکلساز شود. ریزهخوری و نادیده گرفتن قدرت چیزهای کوچک تنها شامل پول نمیشود. این مورد را میتوان درباره رژیمهای غذایی نیز به کاربرد. تصور کنید که شما برای لاغر کردن، رژیم غذایی گرفتهاید. در این صورت باید حجم و کالری دریافتی خود را مرتب چک کنید. در حالت عادی، مبنای محاسبه کالری مواد غذایی ۱۰۰ گرم است؛ مثلاً میگوییم ۱۰۰ گرم چیپس فلان مقدار کالری دارد. در این میان یک حباب ایجاد میشود. حسابدار ذهن ما با خودش میگوید:
«۱۰۰ گرم چیپس کالری زیادی دارد اما یک عدد چیپس که کالری چندانی ندارد. پس میتوان گاهی یک عدد چیپس خورد». نتیجه این میشود که ما در طول رژیم غذایی خود سختیهای زیادی را تحمل میکنیم اما به خاطر حساب نکردن کالری چیزهای کوچک – مثلاً همان چیپسها – نه تنها وزنمان کم نمیشود بلکه شاید دچار افزایش وزن هم بشویم. درواقع چیزی شبیه به همان ضربالمثل معروف که قطرهقطره جمع گردد وانگهی دریا شود، برای ما اتفاق میافتد. یادمان باشد که راضی نگهداشتن ما، هدف اصلی حسابداری ذهنی است. به همین علت، گاهی چیزهایی نهچندان مناسب را در نظر ما خوب جلوه میدهد. راه تشخیص این خطا، شناسایی جنس فکرها و تفکیک آنها است.
پوبلیوس سیروس، نویسنده لاتین جملات قصار، سخنان زیبا و ضربالمثل روم باستان:
یک انسان خردمند با استفاده از خطاهای دیگران، خطاهای خود را تصحیح میکند.
حسابداری ذهنی، جنبههای مثبت زیادی دارد و گزینهای مهم و کمککننده به شمار میرود. بهترین شیوه برخورد با حسابدار ذهنی، شناخت بیشتر این سیستم است تا بتوانیم راهی برای استفاده هر چه بیشتر از گزینههای مثبتش پیدا کنیم و از قدرت جنبههای منفیاش بکاهیم. نمونه ساده این کار، استفاده معکوس از خطای ریزهخوری است. در این مورد میتوانیم به جای گرد کردن به کم، گرد کردن به زیاد را در خودمان نهادینه کرده و مبلغ اضافی نهایی را به حساب پساندازمان بیفزاییم. شناخت و تمرکز روی بخشهای مثبت این سیستم، بهترین استراتژی برای برخورد درست با حسابداری ذهنی است.
آیا با حسابدار ذهن خود آشنا شدهاید؟ چه رفتارهایی را در خودتان سراغ دارید که به طور مستقیم از حسابدار ذهنتان ناشی میشود؟ آیا برای دور زدن فشارهای ناشی از کمبود بودجه، به توصیههای حسابدار ذهنتان گوش کردهاید؟
سلام. حدود دو سال است که دارم از مطالب سایت شما استفاده می کنم و امشب اتفاقی به این مقاله برخورد کردم و مطالعه کردم. چقدر خوب و روان اشتباهات معاملاتی بنده رو که ناشی از حسابداری ذهنی بود رو برام روشن کرد و باعث شد که تصمیم بگیرم دیگه تکرارشون نکنم. ممنونم از شما و تیم خوبتون .براتون آرزوی موفقیت و سلامتی می کنم.
سلام ووقت بخیر.
از اینکه مطالب برای شما مفید بوده است خوشحالیم.
موفق و پرسود باشید