این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب فقط ساکت شو و کات را انجام بده خلاصه برداری شده است!
خلاصه کتاب فقط ساکت شو و کارت رو انجام بده
زندگی چیست؟ یک مسیر با ایستگاه های فراوان؟ یک پیست مسابقه بدون توقف؟ یک میدان کارزار پر از نفرت؟ بکش یا کشته می شوی؟ نه… زندگی، تلاشی برای انسان شدن است. کیفیت تلاشی که در این مسیر از خود نشان می دهیم، درجه انسان بودن ما را مشخص می کند. بسیاری از ما تلاش نمی کنیم، چون هدفی نداریم. درست مبارزه نمی کنیم چون فکر می کنیم انسان های دیگر دشمن ما هستند. در حالی که دشمن واقعی و کسی که باید بر قدرت آن غلبه کنیم، فقط و فقط خودمان هستیم. درک این حقیقت، ما را سرشار از پرسش هایی می کند که پاسخشان را نمی دانیم. غافل از آنکه در بیشتر موارد، پاسخ هایی که به دنبالشان می گردیم در میان افکار نوشته شده یک انسان دیگر به انتظار ما نشسته اند.
در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتابی می رویم که در عین سادگی و حجم کم، عصاره ای از اصول موفقیت و رسیدن به اهداف گوناگون را در خود جای داده است. اگر می خواهید در طول یک سال به اندازه پنج سال یا حتی بیشتر پیشرفت کنید، پس همراه با ما پای صحبت های «برایان تریسی» در کتاب فقط ساکت شو و کارت رو انجام بده بنشینید.
جیم ران
موفقیت، پیشرفت مداوم به سمت هدف های شخصی ات است.
موفق شدن بسیار ساده است
دوست دارید بدانید راز واقعی موفق شدن چیست؟ من سال های طولانی از عمرم را به مطالعه و جستجو درباره پارامترهایی سپری کردم که زمینه موفقیت و شکست انسان ها را ایجاد می کنند و بخشی از انها را در کتاب «فقط ساکت شو و کارت رو انجام بده» به نگارش درآوردم؛ اما در نهایت به نتیجه بسیار ساده ای رسیدم. موفقیت شما در همین لحظه ای که این واژه ها را می خوانید و اقدامی که بعد از آن انجام می دهید نهفته است. در واقع، موفقیت شما نه به فکرهایی که می کنید بلکه به کارهایی که انجام می دهید بستگی پیدا می کند. اگر همیشه در حال حسرت خوردن نسبت به گذشته و ناامیدی نسبت به آینده خود هستید و با واژه هایی مانند: «ای کاش» و «دلم می خواهد» سر و کله می زنید، طعم موفقیت را در زندگی تان نخواهید چشید. چون پیروزی واقعی شما در عملی که بر اساس خواسته هایتان انجام می دهید زنده است.
اجازه بدهید مثال ساده ای برایتان بزنم. وقتی تشنه هستید چه کار می کنید؟ آیا روی مبل لَم می دهید، به یک لیوان آب گوارا فکر می کنید و با خودتان می گویید: «ای کاش می توانستم یک لیوان آب بخورم» نه. شما خیلی ساده و گاهی حتی بدون اینکه فکر کنید از جایتان بلند می شوید، یخچال را باز می کنید و برای خودتان یک لیوان آب خنک می ریزید. برای موفق شدن، فقط کافی است کاری که برای رفع تشنگی تان می کنید را با اهدافتان انجام دهید.
شادی، هدف مشترک تمام انسان ها است
شادی، هدف اصلی تمام فعالیت های شما در زندگی است. تعداد روزهای واقعی عمرتان و زمانی هایی که واقعا زندگی کرده اید هم از میان روزهایی که واقعا شاد بودید محاسبه می شوند. البته نباید شادی را با سرخوشی اشتباه بگیرید. انسان ها زمانی واقعا احساس شادی می کنند که بدانند از نظر ذهنی، مالی، جسمی و روابطی که با دیگر انسان ها دارند در مسیر رشد قرار گرفته اند. درجا زدن در زندگی، قاتل شادمانی است. وقتی بدانید که هر روز در حال حرکت به سمت هدفی ارزشمند هستید حتی اگر سرعتتان کم باشد باز هم در قلبتان احساس فوق العاده ای نسبت به خودتان پیدا خواهید کرد.
عادت های خود را زیر سوال ببرید
عادت ها ترسناک هستند. چون بیشتر وقت ها بدون آنکه متوجه باشیم جای خود را در میان رفتارهای ناخودآگاه ما باز می کنند. از طرفی، عادت های ما، چه مثبت و چه منفی، بسیار هم قدرتمند هستند. اگر می خواهید برای شکست های زندگی تان انگشت اتهام خود را به طرف چیزی نشانه بروید، عادت ها گزینه بسیار خوبی به شمار می روند. متاسفانه، بیشتر عادت هایی که مانع رشد و پیشرفت شما می شوند از نظرتان پنهان هستند. برای اینکه بتوانید آنها را با عادت هایی مثبت و مفید جایگزین کنید باید چند روزی خودتان را زیر نظر بگیرید و واکنش خودکار خود به ماجراهای گوناگون را مورد بازبینی قرار دهید. مثلا باید بفهمید که وقتی پای یادگیری یک موضوع جدید پیش می آید چه واکنشی از خودتان نشان می دهید؟ آیا با آغوش باز آن را می پذیرید یا به دنبال بهانه هایی برای رد کردن آن می گردید؟ اگر آن را بپذیرید یعنی عادت «رویارویی با چیزهای تازه» از قبل در وجود شما نهادینه شده است.
اگر هم آن را نپذیرید یا به خاطر قرار گرفتن در آن شرایط دچار استرس شوید، یعنی شما عادت کرده اید که توانایی های خودتان را دست کم بگیرید. شاید این موضوع ریشه در کودکی تان داشته باشد و شاید در دوران مدرسه به این نتیجه رسیده اید که هرگز نمی توانید چیزی را یاد بگیرید. در حقیقت، انسان های موفق زیادی هستند که با وجود این تجربه های تلخ، اکنون مدیریت مجموعه های بزرگی را در دست دارند و بسیاری از افراد متخصص زیر نظر آنها مشغول به کار هستند. یادتان باشد، شما همیشه می توانید چیزهای تازه را یاد بگیرید، چالش های به ظاهر بزرگ را از سر بگذرانید و مسیر خود به سمت اهدافتان را هموار کنید. در این میان به تنها چیزی که نیاز دارید داشتن چند عادت خوب یا نداشتن چندین عادت بد است.
دوره آموزشی از صفر تا سطح پیشرفته در ترید که با هدف “استاد تمامی ترید” طراحی شده است
هیچکس برای نجات شما نمی آید
جمله ای که خواندید، تلخ ترین حقیقت زندگی است. این حقیقت، مثل یک سیلی آبدار زیر گوش کسانی می خورد که همیشه منتظرند تا کسی آنها را از مخمصه های زندگی، مشکلات مالی و عاطفی شان نجات دهد. شما پیشرفت نمی کنید، از دست مشکلات مالی تان خلاص نمی شوید و دیگران به راحتی شما را کنار می گذارند چون به جای آنکه وقت گرانبهای خود را صرف نجات دادن خودتان بکنید، آن را با نشستن به انتظار دیگران هدر می دهید. هر چقدر هم که خانواده یا دوستانتان شما را دوست داشته باشند، باز هم نمی توانید همیشه روی کمک آنها حساب باز کنید. هیچ کس نمی خواهد یا نمی تواند تا آخر عمر، مسئولیت زندگی شما را بر عهده بگیرد.
از آن گذشته، تنها زمانی در نظر مردم فردی ارزشمند جلوه می کنید که به جای تکیه بر دیگران و تحمیل کردن خودتان به آنها مثل یک درخت تنومند به ریشه هایتان تکیه کنید و مسئولیت خودتان را برعهده بگیرید. به عنوان یک انسان، نباید خودتان را تا حدی پایین بیاورید که دیگران بخواهند به شما ترحم کرده یا بدتر، شما را از سرشان باز کنند.
وقتی این موضوع را درک کنید، مسیر موفقیت تان را پیدا خواهید کرد. من تاکنون در زندگی خود، مرد یا زن موفقی را ندیده ام که بدون پذیرفتن کامل کارها و ماجراهای زندگی اش قدم از قدم برداشته باشد. بدون تردید، ما قادر به پیش بینی آینده نیستیم. همین موضوع، اهمیت مسئولیت پذیری را برای ما دوچندان می کند. چون نتیجه تصمیم یا رفتار ما هر چه که باشد، به علت اقدام و تفکر ما شکل گرفته است. اگر تصمیم اشتباهی بگیریم، شکست بخوریم و به جای فرار کردن، مسئولیت اشتباهمان را بپذیریم، یاد می گیریم که دفعه بعدی هوشیارتر، هوشمندانه تر و با تحلیل و بررسی بیشتری دست به کار شویم.
این نکته ای است که تفاوت میان برنده ها و بازنده های دنیا را مشخص می کند و به خاطر اهمیت بالایش آن را در کتاب «فقط ساکت شو و کارت رو انجام بده» قرار دادم. برنده ها همیشه در حال یادگیری هستند. آنها این دانش را یا از لابه لای صفحه های کتاب و سخنان افراد موفق می آموزند یا آن را در اثر پذیرفتن مسئولیت اشتباه هایشان با تمام وجودشان یاد می گیرند. اما بازنده ها نه لای هیچ کتاب خوبی را باز می کنند، نه پای سخن افراد موفق می نشینند و نه زیر بار مسئولیت کارهایشان می روند.
معنی شکست را در ذهنتان تغییر دهید
ترس هایی که در دل و ذهنتان خانه کرده اند، بزرگ ترین دشمن درونی شما هستند. بیشتر مردم از شکست می ترسند. آنها در ذهن خود از شکست خوردن غولی بی شاخ و دم را به تصویر کشیده اند که خیلی بی سروصدا در کمین پیروزی هایشان نشسته است تا آنها را بدزدد. لحظه ای با خودتان فکر کنید؛ اگر از شکست نمی ترسیدید، زندگی اکنونتان چه شکل و شمایلی داشت؟ آیا به دنبال انجام کار مورد علاقه تان می رفتید؟ آیا به سبکی که دوست داشتید زندگی می کردید؟ آیا وضعیت مالی تان بسیار بهتر از اکنون بود؟
وقتی از شکست می ترسیم به جای اینکه رو به جلو قدم برداریم، فقط در مکانی که هستیم درجا می زنیم. در این صورت، تلاش های ما برای پیشرفت کردن فقط باعث چاله تر شدن زمین زیر پایمان می شود. شاید برایتان جالب باشد که بدانید، افراد موفق از روش ساده ای برای دور زدن ترس خود نسبت به شکست استفاده می کنند. در واقع، آنها اصلا چیزی به عنوان شکست را قبول ندارند. تنها چیزهای واقعی در نظر آنها بازخوردهای خوب یا بازخوردهای بد هستند. واکنش آنها به این دو نوع بازخورد هم بسیار ساده است؛ آنها بازخوردهای خوب را به عنوان نشانه ای از نقطه های قوتشان و بازخوردهای منفی را به عنوان یک تجربه در نظر می گیرند. در نتیجه، چیزی برای ناراحتی وجود ندارد. آنها می دانند که هر چقدر بیشتر تجربه کسب کنند، زودتر و بهتر می توانند به اهداف خود برسند.
نقطه سر خط، هدفتان چه بود؟
فکر می کنید چرا عده ای خستگی سرشان نمی شود؟ چطور آنها می توانند در عرض یک هفته، کاری که انسان های دیگر در طول یک ماه انجام می دهند را با موفقیت به انجام برسانند؟ چرا عده ای با مفهوم شکست بیگانه هستند و نام بازخورد را روی آن می گذارند؟ علت تمام این ها داشتن یک هدف واقعی در زندگی است. به همین دلیل آنها به معنی واقعی «فقط ساکت شو و کارت رو انجام بده» را در زندگی شان اجرا می کنند. بیشتر مردم، آرزوهای دست نیافتنی خود را با هدف زندگی شان اشتباه گرفته اند. وقتی در زندگی تان یک هدف واقعی داشته باشید، آتشی از اشتیاق در قلبتان روشن می شود که هیچ آبی قدرت خاموش کردن آن را ندارد. این هدف به شما انگیزه می دهد تا به دنبال راه حل های تازه بگردید، به ماجرا از شکلی متفاوت نگاه کنید و در میان مشکلات به دنبال بذر فرصت های پنهان بگردید. هدف زندگی شما باید چند ویژگی داشته باشد:
- بزرگ باشد؛ به اندازه ای که فکر کردن به آن لرزه بر وجودتان بیندازد.
- هیجان انگیز باشد؛ به حدی که با فکر کردن به آن لبخند بزنید و ذوق کنید.
- معنای خاصی به زندگی تان ببخشد. به یاد داشته باشید که انسان ها وقتی احساس بزرگی و سودمندی می کنند که کارهایشان معنایی به زندگی شان بدهد.
- دلیل مشخصی برای انجام آن داشته باشید. باید بدانید که چرا به جای این کار، انتخاب این هدف یا قدم گذاشتن در این مسیر، کار دیگری را انجام نمی دهید.
- زمانی مشخصی برای انجام داشته باشد. طبق قانون پارکینسون، کارها به اندازه زمانی که برایشان در نظر گرفته ایم بسط پیدا می کنند. اگر برای هدف خود یک زمان مشخص در نظر نگیرید، آنگاه باید تمام طول عمرتان را برای رسیدن به آن تلاش کنید.
پشت گوش اندازی کارها را کنار بگذارید
پشت گوش انداختن کارها یک عادت مخرب است که انسان را از تمام کردن کارها دور می کند. این عادت ناپسند، چندین و چند تاثیر منفی را روی زندگی شما باقی می گذارد. مثلا:
- اعتبار شما را به عنوان فردی منظم و متعهد زیر سوال می برد
- سرعت پیشرفت را در زندگی تان کاهش می دهد
- انگیزه شما را برای انجام دادن کارها در زمان مشخص خودشان از بین می برد
- اعتماد به نفس تمام کردن کارها را در شما کم رنگ می کند
- میزان درآمدتان را کاهش می دهد
- شما را از یادگیری چیزهای تازه فراری می دهد
- اهدافتان را کم ارزش و کم اهمیت جلوه می دهد
- شما را به فردی تنبل و از زیر کار در رو تبدیل می کند
نمی توان به یک باره از دست این عادت نابوده کننده، رهایی پیدا کرد. شما باید قدم به قدم و با مجبور کردن خودتان به تمام کردن کارهای کوچک، این عادت را در وجودتان اصلاح کنید. وقتی بتوانید بر این عادت چیره شوید، هرگز بیکار، فقیر یا درمانده نخواهید شد. چون وقتی در میان مردم یا کسانی که در زمینه کاری تان فعال هستند به عنوان فردی قابل اعتماد که کارها را تا انتها به سرانجام می رساند، مشهور شوید، حق انتخاب بهترین موقعیت های کاری را به دست خواهید آورید. می بینید؟ همه کلیدها در وجود خودتان قرار دارند.
تا وقتی زنده هستید، یادگیری را متوقف نکنید
شاید از خودتان بپرسید: «چرا یاد گرفتن این قدر مهم است؟» در پاسخ باید بگویم: «چون مثل یک چوب جادو، ترس هایتان را از بین می برد.» بیایید تصور کنیم که شما چیزی از دانش طراحی پُل ها نمی دانید. اگر اکنون به شما بگویم که به عنوان طراح اصلی یک پُل در فلان کشور دور انتخاب شده اید چه حسی به شما دست می دهد؟ ساده است. می ترسید. چون هیچ دانشی در این زمینه ندارید. بیشتر ترس های زندگی همین طور هستند. در واقع، حجم چیزهایی که نمی دانید، وجودتان را سرشار از ترس می کند.
وقتی در زمینه کاری تان یا زمینه ای که به آن علاقه دارید مدام در حال یادگیری و عمیق تر کردن مهارت خود هستید، نه تنها فرسنگ ها از رقبایتان پیشی می گیرید بلکه وجودتان سرشار از اعتماد به نفس می شود. در این حالت، به جای فرار از موقعیت ها یا پیشنهادهای جدید، آنها را با قدرت به چالش می کشید. یادتان باشد، موفقیت، هدف زندگی نیست، بلکه پیوسته رشد کردن، بهتر شدن و رو به جلو قدم برداشتن، هدف اصلی زندگی همه انسان ها است. پس به فردی تشنه یادگیری تبدیل شوید، شعار «فقط ساکت شو و کارت رو انجام بده» را در زندگی تان به نمایش در بیاورید و تاثیر این تغییر بزرگ را به تماشا بنشینید.
پیوسته قدم بردارید
انسان ها در مواجه با هدفی که برای زندگی شان در نظر گرفته اند، سه نوع واکنش را از خود نشان می دهند:
1- آن را پشت گوش می اندازند
در نتیجه، هدف آنها به حسرت زندگی شان و حتی گاهی باری روی شانه هایشان تغییر ماهیت می دهد.
2- دست به کار می شوند و قدم اول را برمی دارند
آنها شروع خوبی دارند. ذوق، انگیزه و حتی تیم خلاقی را نزدیک خودشان نگه می دارند. اما کارشان را به انتها نمی رسانند و پیش از ملاقات با موفقیت، آن را رها می کنند.
3- پیوستگی در قدم های خود را حفظ می کنند و تا انتها پیش می روند
چنین افرادی همان انسان های موفقی هستند که من سال های سال روی شیوه زندگی و نگرش آنها مطالعه کردم.
داشتن هدف و برداشتن اولین قدم به سمت آن تنها یک طرف ماجرا است. بخش اصلی و داستان واقعی این است که شما راهی برای پیوسته قدم برداشتن به سمت اهدافتان پیدا کنید. دقت کنید. سخن من در مورد سرعت حرکت شما به سمت اهدافتان نیست. من در مورد پیوستگی قدم هایتان و متوقف نشدن صحبت می کنم. معمولا کسانی که در دسته دوم قرار دارند و کارشان را نیمه کاره رها می کنند، عاشق سرعت هستند. آنها می خواهند زودتر و بدون هیچ مشکلی به هدفشان برسند. در نتیجه، حتی برای پرسیدن مسیر درست هم پایشان را روی ترمز نمی گذارند و مستقیم به سمت دره های عمیق حرکت می کنند. غافل از آنکه در بیشتر موارد برای یافتن مسیر درست، یادگرفتن مهارت های جدیدی که در طول مسیر جان شما و هدفتان را نجات می دهند و برای شارژ کردن جسم و روحتان باید سرعتتان را کم کرده و توقف کنید. اما حتی این توقف هم بخشی از پیوستگی در قدم ها به شمار می رود.
هرگز کنار نکشید
تسلیم شدن و رها کردن، ساده ترین اما دردناک ترین کار روی زمین است. تسلیم شدن ساده است، چون همیشه خراب کردن راحت تر از آباد کردن است. خیلی راحت می توان بی خیال حضور در موقعیت های تازه، آشنایی با آدم های جدید یا امتحان کردن روش های ناشناخته شد. اما همه نمی توانند با عوارض جانبی تسلیم شدن یعنی درد، حسرت و سرزنش هایی که به طور ناخودآگاه ذهنشان را دربرمی گیرد کنار بیایند. شاید بهتر باشد جمله اولم را اصلاح کنم. ادامه دادن و تسلیم نشدن بسیار راحت تر از تسلیم شدن است. در واقع، تسلیم شدن مانند یک قاتل زنجیره ای است که چهره ای مهربان و دلسوز به خود می گیرد تا ما را گول بزند. او زیر گوشمان زمزمه می کند: «چرا باید زیر این فشار سنگین خُرد شوی؟ چرا تو باید مسئولیت کارها را بر عهده بگیری؟ چرا باید این کار را ادامه دهی؟ رهایش کن و به زندگی ساده و آرام خودت بازگرد.» در حالی که حرف های او فقط دل خوش کُنکی پوچ است که ما را از اهداف و آرزوهایمان دور می کند.
در نقطه مقابل، مقاومت کردن مانند شخصی است که در ظاهر، چهره ای خشن دارد. او ما را مجبور به انجام کارهای سخت، روبه رو شدن با ترس ها، بیشتر تلاش کردن و متوقف نشدن می کند. اما در درون، قلبی بسیار مهربان دارد. در واقع، مقاومت کردن، فرشته نگهبان اهداف و آرزوهایمان است. پس، چهار دُنگ حواستان را جمع کنید و گول چهره مهربان تسلیم شدن را نخورید. ادامه دهید و باز هم ادامه دهید تا زمانی که با هدف خود چشم در چشم شوید و او را محکم در آغوش بگیرید.
سخن اصلی نویسنده در کتاب «فقط ساکت شو و کارت رو انجام بده» چه بود؟
«برایان تریسی» در کتاب «فقط ساکت شو و کارت رو انجام بده» به دنبال این بود که انسان های گم شده در ترس ها، سردرگمی ها و حسرت ها را به مسیر هدفمندی و حرکت بکشاند. او معتقد است وقتی کسی در زندگی خود یک هدف مهم و اصلی داشته باشد، در جهت رسیدن به هدفش گام بردارد و با برنامه ریزی و استقامت، پیوستگی را در حرکتش حفظ کند می تواند همچون میلیون ها زن و مرد موفق در سرتاسر جهان، قله های موفقیت را یکی پس از دیگری فتح کند.
نظر شما چیست؟
آیا می توانید هدف اصلی زندگی خودتان را برایمان بنویسید؟
آیا برای رسیدن به هدفتان، برنامه ریزی یکساله، دو ساله و پنج ساله دارید؟