این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب روان شناسی پول خلاصه برداری شده است!

خلاصه کتاب روان شناسی پول (Psychology Of Money)

روان شناسی پول، نگاهی عمیق تر به ماجرای برخورد ما با پول است. در واقع، بین دانستن یک ماجرا و انجام آن به روشی که می دانیم شکاف بزرگی وجود دارد. این ماجرا درست مثل آن است که برای یادگیری فنون دفاع شخصی، چندین هفته از زمانمان را صرف تماشای ویدیوهای آموزشی کنیم. در این وضعیت، ما می دانیم که به هنگام خطر باید چطور رفتار کنیم اما آیا این دانستن باعث می شود که در لحظه عمل هم چنین واکنشی را از خودمان نشان دهیم؟ این ماجرا در مورد پول و روش کار با آن نیز جاری است.

بیشتر ما به ویژه آنهایی که در دنیای سرمایه گذاری به فعالیت مشغول هستند یا اکنون درآمد قابل توجهی دارند فکر می کنند که سازوکار رفتار کردن با پول را می دانند؛ اما در حقیقت، معیار دانستن آنها توانایی شان در سرمایه گذاری، مدیریت پول و سودآوری است. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «روان شناسی پول» از «مورگان هاوزل» می رویم و لابه لای صحبت های او به دنبال پنجره تازه ای برای نگاه کردن به پول می گردیم. اگر احساس می کنید که شیوه رفتارتان با پول به پختگی نرسیده است و هنوز چیزهای زیادی برای یادگیری وجود دارند، تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید.

چرا مردم رفتار متفاوتی با پول دارند؟

شاید در نگاه اول این طور به نظر برسد که عده ای از مردم دو دستی در حال از بین بردن موقعیت های شگفت انگیز زندگی شان هستند. این در حالی است که آنها ابدا چنین احساسی ندارد و چه بسا در دلشان به خودشان یک «آفرین» بزرگ هم می گویند. جالب تر اینکه آنها هم در مقابل افرادی که تصمیم های مالی متفاوتی می گیرند همین نظر را دارند و با خودشان فکر می کنند که حتما دیگران به هنگام گرفتن آن تصمیم ها دیوانه شده بودند. علت این رفتارها و قضاوت ها چیزی نیست به جز تاثیر محل تولد و رشد آدم ها روی ذهن و رفتارشان. اجازه بدهید بیشتر توضیح بدهیم.

وقتی یک نفر که هیچ وقت در زندگی اش با چالش های مالی روبه رو نشده است وارد بازار سرمایه می شود، ریسک ها را بسیار ناچیز و حتی آنها را به عنوان نمک سرمایه گذاری و چیزی هیجان انگیز در نظر می گیرد. چون مفهوم هایی مانند «فقر»، «نیستی» و «کمبود» در دایره واژگان درونی او تعریف نشده اند. در نقطه مقابل، کسی که در فقر بزرگ شده است به ریسک های بازار سرمایه چپ چپ نگاه می کند و دوست ندارد با آنها در بیفتد. چون به خوبی می داند که اگر در پیش بینی هایش اشتباه کند باید با سرمایه ارزشمندش تاوان آن را بپردازد. همین ماجرا باعث تفاوت در رفتار آدم ها با پول می شود که کاملا هم قابل درک است.

پیروزی و شکست دو روی یک سکه هستند

مرز بین پیروزی و شکست بسیار باریک تر از یک تار مو است؛ اما نتیجه هایی که به نمایش می گذارد بسیار متفاوت تر از انتظار است. نکته ای که باید در مورد پیروزی و شکست بدانیم این است که این دو همیشه دوشادوش یکدیگر حرکت می کنند. دانستن این موضوع به ما کمک می کند که در مورد علت پیروزی یا شکست دیگران خیلی زود و سطحی قضاوت نکنیم. چون تمام موفقیت ها به دلیل تلاش سخت و طاقت فرسا یا تمام شکست ها به دلیل کاهلی و مسئولیت پذیر نبودن اتفاق نمی افتند.

در این میان عوامل زیادی دست در دست هم می دهند که نباید تاثیر آنها را نادیده گرفت. این موضوع دلیل خوبی به ما می دهد که به پیروزی های خود دل نبندیم و ملاقات با شکست را رسیدن به آخر خط حساب نکنیم. وظیفه ما تلاش هوشمندانه، درس گرفتن از اشتباه ها و برداشتن قدم های تازه است. تا زمانی که این موضوع را به یاد داشته باشیم در مسیر درست قرار داریم.

مراقب ریسک های ناپیدایی که می کنید باشید

بخش جالبی که در روان شناسی پول به آن می پردازیم «یاد گرفتن متوقف شدن» است. طمع انسان برای بیشتر داشتن می تواند در آغاز راه او را به سمت موفقیت هایی که در آرزویشان بوده سوق دهد؛ اما اگر این آتش شعله ور کنترل نشود هنگام رسیدن به موفقیت مثل آتشی که به انبار سوخت می رسد اَلو می گیرد و همه چیز را از بین می برد.

صفحه های تاریخ سرمایه گذاری پر است از ثروتمندانی که با تصمیم های اشتباهشان در عرض یک شب، تمام ثروت و اعتبار خود را به باد داده اند. برای کنترل کردن طمع و حتی استفاده مفید از آن باید برای خودتان حد و اندازه داشته باشید. این خوب است که همیشه به سمت جلو حرکت کنید اما نباید اجازه دهید که جنون طمع، منطق شما را یک لقمه چپ کند و شما را به سمت تصمیم هایی سوق دهد که در حالت معمولی هرگز به آنها فکر هم نمی کردید.

نتیجه های عجیب، حاصل یک فرمول ساده هستند

بیشتر ما داستان موفقیت افراد بسیار ثروتمند را می خوانیم و با خودمان فکر می کنیم که حتما آنها از رمز و راز پیچیده ای خبر داشتند؛ اما در حقیقت، ماجرا بسیار ساده تر از این حرف ها است. شاید بالا و پایین کردن نمودارها، انجام تحلیل هایی ریز و درشت یا حتی کمک گرفتن از ربات ها باعث شود که ما سرمایه گذاری سودآوری داشته باشیم اما این بدان معنا نیست که حتما می توانیم در آینده نزدیک به ثروت برسیم. چون این نگهداری سودها است که نتیجه های شگفت انگیز را به وجود می آورد نه فقط به دست آوردن آنها.

دوره اختصاصی
دوره نخبگان، استاد تمامی در ترید
دوره نخبگان، استاد تمامی در ترید

دوره آموزشی از صفر تا سطح پیشرفته در ترید که با هدف “استاد تمامی ترید” طراحی شده است

دریافت اطلاعات بیشتر

در واقع، ماجرا به روان شناسی پول گره خورده است. به زبان ساده، اگر شما از نعمت صبر برخوردار هستید، می توانید امیدوار باشید که ترکیب کردن این ویژگی با سرمایه گذاری هایتان شما را به ثروت می رساند. صبر کردن شیوه ای است که سرمایه گذاران بزرگی مثل «وارن بافت» و استادش «بنجامین گراهام» با استفاده از آن به ثروتی فراوان رسیدند. بی شک عوامل دیگری مانند تسلط بر ماجرای سرمایه گذاری هم در این ماجرا دخیل بودند اما راز اصلی، صبر کردن است. اگر شما در سرمایه گذاری هایتان به هدف های کوتاه مدت دل بسته اید و از صبر کردن خوشتان نمی آید در مسیری مخالف جریان ثروت قدم می گذارید. دست کم سعی کنید بخشی از سرمایه گذاری خود را با اهداف بلند مدت انجام دهید. این ماجرا می تواند در آینده مالی شما تحول بزرگی ایجاد کند.

ثروتمند شدن یا ثروتمند ماندن؛ مسئله این است!

روش ثروتمند شدن دیگر هیچ نکته پنهانی ندارد. شما می توانید با زیر رو کردن کتاب های مختلف و کمی تحقیق، هزاران راه برای ثروتمند شدن پیدا کنید؛ از تبدیل کردن علاقه خود به یک منبع درآمد بگیر تا شراکت در کسب و کار دیگران و … راه هایی مستقیم یا غیر مستقیم برای کسب ثروت به شمار می رود. در این میان، چیزی که از دید ما پنهان مانده، روش «حفظ ثروت» است.

در گوشه و کنار دنیا افراد زیادی هستند که درآمد جاری سرسام آوری دارند. این نشان می دهد که آنها روش کسب ثروت را به خوبی آموخته اند. اما باز هم در همان گوشه و کنارها افرادی را می بینیم که به دلیل ناتوانی در حفظ ثروتشان به یک فقیر تمام عیار تبدیل شده اند. می توان اینطور نتیجه گرفت که به دست آوردن پول، تنها نیمی از مسیر ثروتمندی است. ادامه مسیر به ماجرای تلاش ما برای حفظ آن پول بر می گردد.

چگونه از پولمان محافظت کنیم؟

روان شناسی پول

شاید یکی از سرراست ترین راه ها برای محافظت کردن از پولی که به دست آورده ایم «بدبینی» باشد. گفته معروفی در بحث روان شناسی پول هست که می گوید: «در زندگی خوش بین و در کار، بدبین باش.» چون خوش بینی در کار و ماجراهایی که به پول ربط دارد ما را به گرفتن تصمیم های عجیب و به دور از منطق سوق می دهد؛ مثلا شاید به هوای موفقیت مالی دیروز، یک روش سرمایه گذاری را نسخه ای جادویی در نظر بگیریم و بخواهیم روی آن بیشتر و بیشتر سرمایه گذاری کنیم.

این نوع خوش بینی که ما را با سر به چاه شکست فرو می برد یکی از بزرگ ترین دلایل ورشکستگی در جهان سرمایه گذاری است. بنابراین، به هنگام سرمایه گذاری، تا جای ممکن بدبین باشید؛ به روشی که استفاده می کنید، به روشی که قبلا استفاده می کردید، به توصیه هایی که می شنوید، به سهم های بسیار موفقی که می بینید و به تصمیم های بی برنامه ای که در شرایط بحرانی می گیرید. این بدبینی همچون فرشته نگهبان از شما، سرمایه تان و ضربه ای که شاید به عزیزانتان وارد کنید محافظت می کند.

شکست خوردن در بازار سهام، طبیعی است

بخشی از روان شناسی پول به این موضوع اشاره دارد که در بازار سرمایه میزان اشتباه ها از پیروزی ها بسیار بیشتر است. این روند طبیعی بازار سهام است. چون همه چیز آن چیزی نیست که دیده می شود. این اولین درسی است که سرمایه گذاران موفق آن را یاد می گیرند. وقتی بدانید که در بازی سرمایه، شکست یکی از همراهانتان خواهد بود، این توانایی را پیدا می کنید که واکنشتان را در برابر شکست ها کنترل کنید. گذشته از این، پیروزی های این بازار هم برای خودشان ماجرایی دارند.

داستان پیروزی های بازار سرمایه، ما را به یاد «اصل 80-20» می اندازد. چون درصد بسیار بزرگی از موفقیت های مالی سرمایه گذاران مدیون کوچکترین پیروزی هایشان است که آورده بزرگی را به ارمغان آورده اند. باید یاد بگیرید که در دنیای سرمایه گذاری «عالی» وجود خارجی ندارد. اگر شما بتوانید خودتان را در حد متوسط نگه دارید یک نابغه محسوب می شوید!

بیشترین سود شما از ثروت، به دست آوردن آزادی است

یکی از دلیل های پنهان پشت ماجرای ثروت اندوزی و به دست آوردن سود، آزادی است. با شکوه ترین نوع آزادی، آزادی روحی است. اینکه شما هر زمان که اراده کنید بتوانید کار مورد علاقه تان را انجام دهید، در کنار افراد مورد علاقه تان باشید و به چیزی مشغول شوید که از آن لذت می برید. بیشتر انسان ها به نوعی برده کار و زندگی شان هستند. پول می تواند آزادی آنها را بخرد. وقتی پول کافی داشته باشیم می توانیم بدون دغدغه به سراغ شکلی از زندگی که همیشه آرزویش را داشتیم برویم.

پول به ما این احساس را می دهد که می توانیم کنترل زندگی مان را در دست داشته باشیم و آن را به هر سو که دوست داریم بکشانیم. این ماجرایی است که بسیاری از افراد در طول زندگی شان آن را تجربه نمی کنند. آنها به جای احساس آزادی و کنترل داشتن روی زندگی شان احساس بردگی و حتی قربانی بودن می کنند. به دنبال این قضیه همیشه می خواهند تقصیرها را بر گردن دیگران بیندازند و از بار مسئولیت ها شانه خالی کنند. داشتن پول به اندازه کافی، شادی را به زندگی انسان ها دعوت می کند.

بازی خنده دار کار بیشتر، پول بیشتر، شادی کمتر!

چه شد؟! مگر قرار نبود که با به دست آوردن پول بیشتر بتوانیم شادی را در زندگی مان داشته باشیم؟ پس چرا روان شناسی پول نشان می دهد که مردم عصر ما با وجود اینکه درآمد بیشتری دارند شادی کمتری را تجربه می کنند؟ راز این ماجرا در تمام نشدن ساعت های کاری است. اجازه بدهید بیشتر برایتان توضیح بدهیم.

در گذشته که بیشتر کارها بدنی بود، هر کارمند راس یک ساعت به سر کار می رفت، راس یک ساعت مشخص هم کارش تمام می شد و می توانست از زمان باقی مانده بیداری اش برای خودش استفاده کند؛ اما بیشتر کارهایی که در عصر ما وجود دارند، فکری هستند. همین موضوع باعث می‎ شود که کارمند، دفتر کارش را ترک کند اما هر دقیقه و ثانیه به فکر کاری باشد که هنوز تمامش نکرده و ایده ای که رئیسش فردا اول صبح آن را طلب می کند! این یعنی جسم کارمند به خانه می رود اما ذهنش پیوسته مشغول کار است. در واقع کار او هیچ وقت تمام نمی شود.

در جستجوی قاتل شادی

مشکلی که می توانیم آن را به عنوان «قاتل شادی» خطاب کنیم، کارهای فکری و تمام نشدن ساعت های کاری است. کارهای فکری دیده نمی شوند اما بسیار بیشتر از حد تصور از انسان انرژی می گیرند و به او استرس وارد می کنند. وقتی ذهن، مشغول کار باشد، دیگر وقتی نمی ماند که بخواهد آن را صرف یافتن شادی زندگی اش یا انجام کارهای مورد علاقه اش کند. ذهن خسته، راهی برای خرج کردن پول بیشتر و بیرون کشیدن شادی از آن پیدا نمی کند.

اگر هم پول را خرج کند، زمانی برای لذت بردن از آن نمی یابد! نسل های گذشته، روی زمانشان کنترل داشتند، اما نسل امروز بشر به لطف پیشرفت تکنولوژی، اینترنت، موبایل و لپ تاپ، همیشه در دسترس است و این انتظار بیجا را در کارفرماها ایجاد می کند که همیشه هم می تواند آماده به خدمت باشد! تعطیل بودن جسم و ذهن، کیمیای نابی است که می توانید با ثروتی که آن را اندوخته اید دوباره به دستش بیاورید.

مردم تشنه احترام هستند نه ثروت

سر و کار داشتن با روان شناسی پول، رازهای عجیبی را با ما در میان می گذارد. در حالت معمولی ما فکر می کنیم که پول، نهایت چیزی است که می خواهیم؛ آن خودرو، آن خانه ویلایی، آن مغازه، آن پاساژ، آن ساحل و حتی آن فرد مشخص، نهایت خواسته ما از زندگی است. ولی در حقیقت، ما تشنه توجه و احترامی هستیم که سوار شدن در آن خودرو، زیستن در آن خانه یا هم کلام شدن با آن فرد در وجودمان می رویاند. متاسفانه راه غلطی که بیشتر مردم در پیش می گیرند، گره زدن این توجه و احترام به ثروتی است که ندارند.

آنها با خودشان خیال می کنند که اگر روزی چنین ثروت و امکاناتی را به دست بیاورند دیگران به طور خودکار و از روی یک قرارداد نانوشته به آنها بیشتر توجه می کنند، احترام می گذارند و حتی دوست می دارند. این در حالی است که جلب توجه افراد واقعی، آنهایی که دوست داریم جایی ویژه در زندگی مان داشته باشند ربطی به پول ندارد. ما چه ثروتمند باشیم و چه فقیر، آنهایی که واقعی هستند در کنارمان می مانند. تنها هنر پول این است که زندگی را برایمان راحت تر می کند. اما این قدرت را ندارد که برایمان احترام یا علاقه قلبی بخرد. این چیزها با پول خریداری نمی شوند باید با قلب و مَرامتان آنها را به دست بیاورید.

لطفا گوشی دستتان باشد که با پول خرج کردن پولدار به نظر نمی رسید!

اصطلاح «تازه به دوران رسیده» چندان هم چیز بیراهی نیست. معمولا این اصطلاح در مورد کسانی به کار می رود که به تازگی در طی یک جهش مالی از فقر به ثروت رسیده اند. این افراد و بسیار دیگری که حتی آرام آرام به ثروت رسیده اند از هر فرصتی برای نشان دادن ثروت خود به دیگران استفاده می کنند. چون خودشان هنوز به وضعیت جدید و ثروتی که دارند عادت نکرده و حتی آن را باور ندارند.

تصور آنها از خودشان هنوز همان فردی است که اوضاع مالی افتضاحی دارد و نمی داند فردا چگونه می خواهد روزش را شب کند. اگر سری به سرنوشت برنده های لاتاری بزنید می توانید این ماجرا را کاملا درک کنید. تقریبا بیشتر برندگان لاتاری پس از برنده شدن شادی خود را از دست دادند، عزیزانشان آنها را ترک کردند و حتی به جای ثروتمند شدن کارشان به کارتن خوابی کشیده شد. این ماجرا به ذهن فقیر آنها برمی گردد.

ذهن ثروتمند، شما را ثروتمند نگه می دارد؛ ذهن فقیر، نابودتان می کند!

روان شناسی پول

به همین دلیل است که می گویند ابتدا باید در ذهنتان به فردی ثروتمند شوید و پس از آن ثروت فیزیکی را پیدا کنید. چون در آن صورت به دنبال به رخ کشیدن ثروتتان به دیگران نیستید. شما می دانید که ثروتمند هستید و این ثروت از آن شما است. بنابراین نیازی ندارید که آن را به روش های مختلف – که اغلب بسیار گران هم هستند – به خودتان و دیگران نشان دهید.

برای ثروتمند بودن و ثروتمند ماندن نباید پولتان را برای به رخ کشیدن پولتان خرج کنید! البته بدتر از آن هم وجود دارد و آن زمانی است که پول نداشته خودتان را خرج می کنید و با خوش بینی نسبت به آینده مالی تان زیر بار قرض می روید. بهترین توصیه ای که می توانیم به شما بکنیم این است که ثروتمند به نظر نیایید، ثروتمند باشید!

با هر سطح درآمدی، پس انداز کنید

شاید بزرگ ترین پیامی که در کتاب روان شناسی پول وجود دارد همین پس انداز کردن است. اجازه بدهید قبل از هر چیز یک سوتفاهم مهم در مورد ثروت را با هم حل کنیم. ثروت به معنی توانایی سرمایه گذاری شما، افزایش درآمدتان و به دست آوردن بازده نیست. ثروت، پولی است که آن را در اختیارتان دارید و حتی با سود صفر درصد در بانک نگهداری می کنید. این پول است که به شما قدرت کنترل زمانتان، توانایی سرمایه گذاری – البته فقط با بخشی کوچک از آن – و آرامش می دهد.

نکته ای که بهتر است در مورد پس انداز کردن بدانید این است که بدون هدف خاصی و فقط برای پس انداز کردن، پس انداز کنید. این کار را به عنوان ساخت دیوارهای فولادی پیرامون آرامش زندگی تان و محافظت کردن از شادی تان در نظر بگیرید. یادتان باشد که میزان درآمدتان در صورتی می تواند شما را ثروتمند کند که هزینه هایتان را ثابت نگه دارید و الباقی پولتان را پس انداز کنید. اگر همزمان با رشد درآمدتان و پاسخ دادن به هزینه های ضروری زندگی و آرامشتان باز هم به دنبال هزینه تراشی با هدف چشم و هم چشمی یا خودنمایی شدید، بدانید که در حال دستبرد زدن به ثروت خود هستید. از پولتان در مقابل دزدها، کلاهبردارها و البته طمع خودتان محافظت کنید. این اصلی ترین راه برای ثروتمند شدن است.

در بازار سرمایه به دنبال عالی بودن نباشید

برخی از افرادی که در بازار سرمایه فعالیت می کنند به ویژه آنهایی که تازه در این راه قدم گذاشته اند می خواهند عملکردی بالا را از خودشان نشان دهند. به همین دلیل مدام از این شاخه به آن شاخه می پرند از این استراتژی به آن استراتژی پناه می برند و هر لحظه در پی یافتن یک راه تازه هستند. این کار در بازاری که شکست یکی از برادران خونی آن به شمار می رود و نابغه بودن به معنای حرکت در حد متوسط است کاری بیهوده و حتی می توان گفت قدم گذاشتن در بیراهه محسوب می شود.

باید به یاد داشته باشیم که بخواهیم یا نخواهیم ما موجوداتی احساسی هستیم. بنابراین، اگر روش منطقی مان نتواند قلبمان را با خودش همراه کند در کمال تعجب دست به رفتارهایی عجیب می زنیم و چه بسا خودمان را در سراشیبی سقوط مالی بیندازیم. بنابراین به هنگام تدوین استراتژی سرمایه گذاری به دنبال عالی بودن نباشید بلکه به دست آوردن احساس خوب از عملکردتان را پایه قرار دهید. چون در آن صورت به تصمیمی که می گیرید، هدفی که مشخص می کنید و استراتژیتان پایبند خواهید ماند.

سرمایه گذاری یک علم نرم ست

همان طور که می دانید، علم دو چهره نرم و سخت دارد. چیزهایی مثل پزشکی، زمین شناسی و … در دسته علوم سخت قرار می گیرند. چون ساختار بدن انسان و کره زمین از گذشته تا به الان تغییری نکرده است. ولی چیزهای دیگری مثل علم سرمایه گذاری در دسته علوم نرم قرار می گیرد. چون تا دلتان بخواهد تغییر می کنند.

علت این تغییر هم احساس انسان ها و تصمیم هایی است بر پایه احساسشان می گیرند. با این حساب، نمی توانیم با مطالعه تاریخ سرمایه گذاری بگوییم که بله، چون این اتفاق در گذشته رخ داده است بنابراین، بی برو برگرد در آینده هم رخ می دهد. چون تاریخ سرمایه گذاری هم به دست همان انسان های احساسی شکل گرفته است.

پیام اصلی «مورگان هاوزل» در کتاب «روان شناسی پول» چه بود؟

روان شناسی پول

مورگان هاوزل در کتاب «روان شناسی پول» به دنبال نشان دادن رفتارهای غیر منطقی ما در برخورد با ماجرای پول بود. او در اثر سال ها کار با پول و سرمایه به این نتیجه رسید که رفتارهای مالی ما بیشتر از آنکه ریشه های منطقی و اصولی داشته باشند احساسی هستند. هاوزل این ماجرا را حتی در بحران های اقتصادی و بازار سهام هم مشاهده کرد. توجه دوباره به تصمیم ها، بررسی آنها از چندین و چند دیدگاه و حتی قبول همراهی همیشگی شکست با سرمایه گذاری در شمار پیام هایی بودند که مورگان قصد داشت در این کتاب به گوش خوانندگانش برساند.

نظر شما چیست؟

آیا در اعماق وجودتان خودتان را فردی واقعا ثروتمند می دانید یا فقط در ظاهر ماجرا ادعای ثروتمندی می کنید؟