نگرش عمیق، تفاوت اصلی بین افراد موفق و معمولی است. تقریبا جایی در زندگی وجود ندارد که از تاثیر نوع نگاه ما به جهان پیرامونیمان در امان مانده باشد. در مقاله «فریب مارها را در بورس نخورید» به سراغ پنج اصل ساده میرویم که به ما در رسیدن به یک نگاه عمیق، کمک شایانی میکنند.
«هنری دیوید ثارو» میگوید: «مساله این نیست که شما به چه چیزی نگاه میکنید؛ مساله این است که چه چیزی به نگاه شما میآید!»
۱- آیا شما سهام میخرید تا خیلی سریع ثروتمند شوید؟
اگر خیلی خوش شانس باشید با سرمایهگذاری در سهام میتوانید یکساله، پول خود را دو برابر کنید. چنین موفقیتی حاصل نمیشود مگر این که ریسک زیادی را متحمل شوید، از سرمایهگذاری عبور کرده و وارد مسیر سفته بازی شوید. اگرچه از نظر تاریخی، سهام نسبت به سایر داراییها بالاترین بازده را داشته اما نوسانات زیادی را هم تجربه کرده است. اگر انتظارات صحیحی از بازده و نوسانات نداشته باشید، هنگام سرمایهگذاری در سهام، رفتار غیرمنطقی از خود نشان میدهید. پذیرفتن ریسک بسیار بالا برای سریع پولدار شدن، فروش سریع سهام خوب به دلیل زیان کوتاه مدت و دائم معامله کردن از جمله رفتارهای غیرمنطقی هنگام سرمایهگذاری در سهام به شمار میروند.
۲- ساده بگیرید، ساده گرفتن سرمایهگذاری احمقانه نیست
«بلیز پاسکال» فیلسوف قرن هفدهم، میگوید: «تمام بدبختی بشر از این است که نمیتواند در یک اتاق، تنها و به آرامی بنشیند.» این نکته دقیقا فرایند سرمایهگذاری را توضیح میدهد. سرمایه گذارها همواره در حال معامله هستند. آنها یا بر اطلاعات غیرمرتبط تکیه میکنند یا میکوشند تا موضوعی غیرقابل پیشبینی را پیشبینی کنند. بنابراین احتمالا با رویدادهای ناخوشایندی در سرمایهگذاری روبهرو میشوند. ساده انگاشتن با تمرکز بر شرکتهایی که مزیت رقابتی و فرصت سودآوری دارند، در نظر گرفتن یک حاشیه امن هنگام خرید و سرمایهگذاری با دید بلندمدت میتواند احتمال موفقیت سرمایهگذار را به طور چشمگیری افزایش دهد.
۳- پیشبینی نوسانات کوتاه مدت بازار، غیرممکن نیست اما بسیار سخت است
ممکن است سهمها در کوتاه مدت، نوسنات زیادی داشته باشند. معمولا در این هنگام، قیمتها نیز همگام با عکسالعمل بازار به شایعهها دچار نوسان میشوند. «بنجامین گراهام» در این باره میگوید: «بازار در کوتاه مدت، همانند یک ماشین رایگیری است که نشان میدهد چه شرکتهایی شناخته شده و چه شرکتهایی ناشناختهاند. اما در بلند مدت، همانند یک ترازو است که اساس و جوهره شرکت را میسنجد. با این وجود، بسیاری از سرمایهگذاران هنوز بر اخبار روزانه متمرکز هستند. اگر این اخبار تغییری در قیمت سهم ایجاد نکنند، دچار یأس و ناامیدی میشوند. اما در برخی مواقع ممکن است این شنیدهها درست از آب درآمده و سود خوبی نصیبت آنها شود. صبور باشید و بر عملکرد بنیادی شرکت تمرکز کنید. بازار، پس از مدتی سودهای کسب شده توسط شرکت را درک و به درستی ارزشگذاری خواهد کرد.»
۴- تغییرات قیمتی به ندرت تغییرات واقعی در ارزش را نشان میدهند
رسانههای زیادی به دنبال جلب توجه سرمایهگذاران هستند. معمولا آنها به دنبال ارائه دلیل و توجیه نوسانات قیمتی در بازارهای مختلف میگردند. این بدان معنا است که حدس و گمانهای زیادی درباره دلایل تغییرات قیمت بسیاری از کالاها، سهام، نفت، ارز، کالاهای کشاورزی، صنعتی و غیره وجود دارد. متاسفانه تغییرات قیمتی به ندرت تغییرات واقعی در ارزش را نشان میدهند. در واقع، تغییرات قیمت، تنها نوسانات ذاتی بازار آزاد را منعکس میکنند. با توجه نکردن به این بازار پرهیاهو نه تنها در وقت خود صرفهجویی میکنید، بلکه بر عوامل مهم موفقیت در سرمایهگذاری بیشتر متمرکز میشوید؛ یعنی بر عملکرد شرکتهایی که سهام آنها را در اختیار دارید. همان گونه که شما تنها با مطالعه کتابهای آموزشی کشتی، کشتیگیر خوبی نخواهید شد، مهارتهای سرمایهگذاری شما هم تنها با بررسی قیمتهای سهام یا نمودارها بهبود نمییابد. مهارت ورزشکاران با تمرین و مهارت سرمایهگذاران با بیشتر دانستن درباره شرکتها و دنیای اطرافشان بهبود پیدا میکند.
۵- نقش مدیران شرکت را دست کم نگیرید
با وجود این که وضعیت کسب و کار یک شرکت، نکتهای بسیار مهم و کلیدی به شمار میرود؛ اما مدیران شرکت هم نقش مهم و تاثیرگذاری دارند. وقتی مارها کنترل نشوند، حتی شرکتهای پُر مزایا نیز میتوانند عملکرد ضعیفی داشته باشند. اگر شرکتی را مشاهده کردید که رفتارهای مدیریتی نامناسبی داشت، مراقب باشید. هنگام ارزیابی مدیریت به خاطر آوردن قضیه مار، مفید خواهد بود. ماجرا از این قرار بود که عصر یک روز زمستانی مردی در حال عبور از کنار یک مار بود. مار از او پرسید: «ممکن است به من کمک کنید؟ من بسیار گرسنهام و هوا هم بسیار سرد است. اگر به دادم نرسید میمیرم.» مرد پاسخ داد: «تو یک مار هستی و مطمئنم مرا نیش میزنی.» مار گفت: «خواهش میکنم به من کمک کنید. من بدبخت هستم و قول میدهم شما را نیش نزنم.» مرد اندکی تامل کرد و سپس تصمیم گرفت مار را به خانهاش ببرد. مرد مار را گرم کرد و به او غذا داد. پس از صرف غذا، مار مرد را نیش زد. مرد از او پرسید: «چرا مرا نیش زدی؟ من زندگی تو را نجات دادم.» مار به آسانی پاسخ داد: «شما هنگامی که تصمیم گرفتید به من کمک کنید، میدانستید که من مار هستم!» پس همواره مراقب باشید و فریب مارها را در بورس نخورید!