مدیریت ریسک چیست؟
شاید همگی شنیده باشیم که میگویند ۹۰ درصد افرادی که وارد بازارهای مالی می شوند شکست می خورند و تنها ده درصد برنده از میدان خارج می شوند. آیا به علت این موضوع فکر کرده اید؟ بهطورقطع هنگامیکه فردی بهتازگی وارد دنیای معامله گری می شود و این اعداد و ارقام به گوشش می خورد با خود می گوید من می خواهم جزء آن ده درصد برنده باشم. پس چه می شود که بعد از مدتی معامله گری را رها می کند. تفاوت میان افراد برنده و بازنده در چیست؟ اینجاست که مفهوم مدیریت ریسک اهمیت پیدا کرده و نقش آن در معاملاتمان پررنگ می شود.
عدم قطعیت برای یک معامله گر در بورس
ما در دنیایی زندگی می کنیم که عدم قطعیت و نامعلومی بر آن حاکم است. از نتیجه هیچ کاری باخبر نیستیم و بههیچوجه نمی دانیم که آینده چه چیزی برایمان به ارمغان می آورد. حال زندگی یک معامله گر را در نظر بگیرید. او نیز مانند بقیه درگیر عدم قطعیت است و نامعلومی. از صبح که بازار باز می شود تا زمانی که در بازار است و معامله باز دارد با شرایطی پرریسک مواجه است. پس بهترین کار برای او این است که ریسک را بهخوبی شناخته و درک کند و بهجای ترسیدن، آن را کنترل نماید.
نقش مدیریت ریسک در سرمایه گذاری ها
بسیاری افراد بهمحض شنیدن کلمه ریسک به یاد خطر می افتند و آن را بهنوعی معادل با خطر کردن می پندارند. آنها دوست دارند تا جایی که امکان دارد از ریسک کردن پرهیز کنند. اما موضوع این است که این طرز فکر اشتباه بوده و ریسک کردن معادل با خطر کردن نیست. نمی توان مدیریت ریسک را نادیده گرفت یا آن را حذف کرد. ریسک در ذات هر فعالیت نهفته است و اساساً ماهیت زندگی بر مبنای ریسک است. بنابراین یکی از رمزهای موفقیت این است که بدانید چه ریسک هایی را در نظر بگیرید و مطمئن شوید که آن ریسک ها منطقی هستند. همواره به یاد داشته باشید که اگر ریسک نکنید، چیزی یاد نمی گیرید و نمی توانید هیچ کار با ارزشی انجام دهید. بنابراین، قانون زندگی ایجاب می کند که به مبحث ریسک بهطورجدی پرداخته شود. ریسک ها را بخشی از زندگی خود کنید، طوری که خودخواسته اتفاق بیافتند و تحت کنترل شما باشند، نه اینکه بهصورت تصادفی و خارج از کنترل رخ دهند.
اما موضوع این است که افراد یا خیلی زیاد ریسک می کنند یا اصلاً تمایلی به ریسک کردن ندارند. همانطور که اجتناب از ریسک به هر قیمتی، یک اشتباه محسوب می شود و می تواند فرصت های خوب را از بین ببرد، در نظر گرفتن ریسک بسیار زیاد نیز می تواند به معنای ورشکستگی مالی یا نابودی باشد.
قوانینی برای مدیریت ریسک
برای آنکه یک معامله گر بتواند بهجای اجتناب از ریسک، آن را بپذیرد باید قوانینی را برای خود وضع نماید. مدیریت ریسک و کنترل آن مسأله پیچیده ای نیست و با انجام کارهایی ساده می توان بهخوبی بر آن تسلط یافت. تا جایی که با انجام ریسک های منطقی موفقیت در زندگی و سودآوری در معامله گری نصیبمان خواهد شد.
انعطاف پذیری در پذیرش ریسک
در مبحث پذیرش ریسک در معامله گری انعطاف پذیری مهمترین اصل است. ازآنجاکه ما از آینده خبر نداریم، باید آمادگی رخ دادن هر اتفاقی را داشته باشیم. بسیاری از اوقات آنچه منتظرش هستیم رخ نمی دهد، در این صورت اگر انعطاف نداشته باشیم خود را در موقعیت های بدون راهحل گرفتار کرده ایم. اگر از ابتدا فقط به یک نتیجه خاص فکر کنیم در صورت محقق نشدن آن نتیجه و نداشتن آمادگی لازم برای نشان دادن واکنشی مناسب، عواقب بدی گریبان گیرمان می شود. ولی اگر منعطف باشیم و به تغییر شرایط عکس العمل درستی نشان دهیم، بهمراتب ضرر کمتری متوجه ما خواهد شد. بهتر است همواره گفته فیلسوف بزرگ را آویزه گوشمان کنیم که “تنها چیزی که همیشه ثابت و بدون تغییر می ماند، همانا خود تغییر است.” بازارها همواره در حال تغییر هستند بنابراین این بیانیه در دنیای معامله گری بیش از هر جای دیگری صادق است. ذکر این نکته ضروری است که انعطاف پذیر بودن بدین معنا نیست که با دیدن اولین ضرر استراتژی معاملاتی خود را تغییر دهیم، بلکه بدین معنی است که ارزیابی صحیحی از شرایط بازار و موقعیت های معاملاتی داشته باشیم و با استفاده از دانش و اطلاعاتی که در اختیار داریم بتوانیم هرلحظه تصمیم مناسبی اتخاذ نماییم و بدانیم که با تغییر بازارها گاهی لازم است در قوانین و استراتژی های خود تغییراتی ایجاد نماییم تا بتوانیم خود را با بازار سازگار کنیم.
طرح ریزی برنامه ای مناسب و داشتن برنامه ای جایگزین
بهجرئت می توان گفت که ما نمی توانیم ریسک را بهطور کامل حذف کنیم، اما یکی از روش های خوب برای کنترل ریسک داشتن برنامه ای مناسب است. برنامه ای که در آن از ابتدا کلیه احتمالات را در نظر بگیریم. معامله گری را در نظر بگیرید که سهامی را به امید دستیابی به سود خریداری کرده و شاهد رشد سهام است و هرروز خبرهای مثبتی در مورد سهام مدنظرش می شنود. او سهام خود را نگه می دارد تا در موقعیت مناسب تری آن را بفروشد و سود بیشتری کسب کند. اما ناگهان سهام ریزش می کند و نهتنها سودهای کسبشدهاش از بین می روند بلکه متضرر نیز می شود. اکنون او پر از حسرت و نگرانی است. آنقدر که حتی نمی داند کار درست چیست. آیا سهام را در ضرر بفروشد یا آن را به امید سود مجدد نگه دارد. اگر این معامله گر از ابتدا برنامه ای مناسب برای سهام خود داشت، اکنون مستأصل نمی شد. برنامه ای که در آنهمه چیز ازجمله حجم معامله، نقطه ورود، نقطه خروج با سود و نقطه خروج با ضرر مشخصشده باشد. بنابراین لازم است که از ابتدا برنامه ای واضح و شفاف را برای خود ترسیم نماییم. پسازآن، برنامه جایگزینی را نیز طرح کنیم که اگر برنامه اول مطابق میلمان پیش نرفت، برنامه دوم را رو کنیم.
در نظر گرفتن بدترین نتایج
همانطور که در کارهای پروژه ای، مدیر پروژه همه حالت های ممکن را پیش بینی می کند و حتی بدترین حالتی که ممکن است رخ دهد را در نظر می گیرد، یک معامله گر نیز باید پیش از ورود به معامله به بدترین حالت ممکن فکر کند. اگر قبل از انجام معامله بدانیم که احتمال متضرر شدن در معامله بالا است، در صورت رخ دادن چنین اتفاقی، ازلحاظ روحی آسیب نخواهیم دید و بهطورقطع تحمل ضرر برایمان آسانتر خواهد بود.
مشخص کردن آستانه تحمل
ازآنجاکه می دانیم ممکن است معامله در ضرر بسته شود، پس آستانه تحمل یا همان میزان ریسک خود را از ابتدا تعیین می کنیم. باید از همان ابتدا، یعنی پیش از ورود به معامله، مقدار ضرری که می توانیم متحمل شویم را مشخص نماییم. بدین ترتیب در صورت مواجهشدن با ضرر نه حساب مالیمان نابود می شود و نه احساسمان.
تمرکز کمتر بر نتایج
یکی از مشکلاتی که بیشتر انسان ها با آن دستوپنجه نرم می کنند تمرکز بر نتایج است. اگر نتیجه کاری خوب از آب درآمد، آن کار خوب بوده و اگر نتیجه کاری بد پیش رفت آن کار از ابتدا بد بوده است. در معامله گری هم اوضاع بر همین منوال است. اگر معامله ای سودده شد، آن معامله، معامله خوبی بوده و اگر ضررده شد، معامله بدی بوده است. اما حقیقت این است که ماجرا فراتر از این حرفها است. نتیجه یک کار یا یک معامله به عوامل مختلفی بستگی دارد که شاید بسیاری از آنها از کنترل ما خارج باشند. تنها کاری که ما می توانیم انجام دهیم این است که بر تصمیماتمان تمرکز کنیم نه بر نتایج حاصل از آنها. بهطور مثال، پیش از آنکه وارد معامله ای شویم آن معامله را بهخوبی و با دقت زیاد تحلیل کنیم و همه جوانب امر را در نظر بگیریم. حد سود و حد ضرر را تعیین نماییم و پس از اطمینان از اینکه مطابق با استراتژیمان عمل می کنیم وارد معامله شویم. حال بهترین کار این است که از ابتدا فرض کنیم قرار است معامله ضررده شود. درواقع به این فکر کنیم که می خواهیم مبلغی را هزینه کنیم تا ببینم نتیجه معامله سودآور خواهد بود یا نه. پس از بسته شدن معامله نتیجه هر چه شود ما ازلحاظ روحی مصون خواهیم بود. اگر سودآور شود بیشازحد خوشحال نمی شویم و احساس نمی کنیم که حق با ما بوده و اگر ضررده شود نیز نابود نخواهیم شد.
بنابراین بهترین کاری که بهعنوان یک معامله گر می توانیم انجام دهیم این است که بهجای آنکه بر نتایج معامله متمرکز شویم، بر تصمیمات تمرکز کنیم. چراکه تصمیمات تحت کنترل ما هستند اما نتایج نه. پس منطقی نیست که بر مواردی تمرکز داشته باشیم که بر آن اختیار نداریم.
غلبه بر ترس
هرکسی به دلیلی از ناشناخته ها و عدم قطعیت می ترسد اما شاید وقت آن رسیده که با ترس های غیرضروری و غیرمنطقی خود خداحافظی کنیم. ترس موجب می شود که بیشازحد به احساسات توجه نماییم و توانایی تفکرمان کاهش می یابد، بنابراین فرآیند تصمیم گیری ما را تحت تأثیر خود قرار می دهد. عاقلانه نیست که به ترس هایمان اجازه دهیم بر زندگیمان حاکم شوند. هر چه ترس کمتر شود به ریسک کردن اشتیاق بیشتری پیدا می کنیم. گاهی ترس موجب می شود که بی دلیل و بدون منطق از جمع پیروی کنیم. معامله گرانی که با ترس غیرمنطقی دستوپنجه نرم می کنند ممکن است در ابتدا به دلیل ترس از ضرر وارد معامله نشوند، اما وقتی می بینند که دوستانشان سودهای بسیار خوبی به دست آورده اند احساس می کنند درآمد ساده ای را ازدستدادهاند. بنابراین وارد معامله می شوند، غافل از اینکه در انتهای بازار صعودی قرار دارند. بهترین کار برای غلبه بر ترس این است که با خود فکر کنید اگر قرار است این کار را انجام بدهم، باید دل به دریا بزنم و هر چه زودتر وارد عمل شوم.
تعادل در ریسک
بهطورقطع وقتی صحبت از مدیریت، کنترل و ایجاد تعادل در ریسک پیش می آید، همانقدر که پذیرش ریسک برای افراد ریسک گریز و رفتن در دل ماجرا اهمیت پیدا میکند، افراد ریسک پذیر نیز باید توانایی لحظه ای صبر و تفکر در مورد عواقب در نظر گرفتن ریسک بیش از حد را بیاموزند. برخی معامله گران بهجای آنکه از ریسک بهعنوان ابزاری در جهت بهبود معاملات و کسب سودهای منطقی استفاده کنند بهنوعی به دنبال هیجان و شرط بندی در معاملات هستند. آنها پس از مدتی به مقدار ریسک فعلی عادت می کنند و مانند افراد معتادی که پس از مدتی به دوز بالاتری از مواد مخدر نیاز پیدا میکنند، مجبور می شوند با ریسک های بالاتری وارد معاملات شوند. بنابراین این نکته را به خاطر بسپاریم که نادیده گرفتن خطر و عمل کردن بهگونهای که گویی چیزی به ما آسیب نمی رساند نیز بهاندازه اجتناب از ریسک، غیرمنطقی است.
صحبت پایانی
درنهایت باید گفت اگر می خواهیم جزء ده درصد افراد برنده باشیم باید دیدگاه مثبتی راجع به ریسک داشته باشیم. از ریسک کردن نترسیم. ریسک را دوست خود بدانیم. اجازه ندهیم که ریسک بر ما مسلط شود بلکه آن را تحت کنترل خود درآوریم و بر آن تسلط یابیم. بپذیریم که ریسک در سرشت معامله گری وجود دارد و مهمتر از آن، در ذات زندگی نهفته است. بدانیم که معامله گری نیز فرقی با بقیه مشاغل نمی کند و باید با ریسک مختص به آن مواجه شویم و با رعایت چند نکته ساده و نهادینه کردن آنها در وجودمان ریسک را چنان مدیریت کنیم که ما را به سمت سودآوری و زندگی موفق هدایت کند.
اما به یاد داشته باشیم همانطور که باید در هر کاری تعادل را رعایت کنیم در ریسک کردن نیز باید متعادل عمل کنیم.
نویسنده: زینب آذریان















