«کمیابی» و «اقتصاد دستوری» ماجراهای داغی در دنیای اقتصاد هستند که میتوانیم با زدن عینک اقتصاددآنها به چشمهای ذهنمان آنها را بهتر درک کنیم. در این قسمت از خانۀ سرمایه، عینکی که از یک اقتصاددان قرض گرفتهایم را به چشمانمان میزنیم تا با «حقیقت قیمتها»، «مفهوم کمیابی در اقتصاد» و «تأثیر منفی اقتصاد دستوری روی فقر و ثروت کشورها» بیشتر آشنا شویم. تا انتهای این ماجرا با ما همراه باشید.
چرا باید شیوۀ نگاه اقتصاددان ها به دنیا برایمان مهم باشد؟
بهعنوان علاقهمندان به سرمایهگذاری، چارهای جز دوستشدن با دنیای اقتصاد نداریم. شاید در ابتدا این دوست برایمان کمی عجیبوغریب باشد یا حتی دیوانه به نظر برسد اما آن تنها روشی است که چهرۀ دیگری از ماجرای پول، سرمایهگذاری و اقتصاد دستوری را نشانمان میدهد و به ما کمک میکند تا از رویدادهای اقتصادی که در جهان یا حتی بیخ گوشمان رخ میدهند رمزگشایی کنیم.
زدن عینک یک اقتصاددان به چشممان به ما نشان میدهد که چه کسی، چه چیزی را، به چه دلیلی و به چه اندازهای به دست میآورد. گاهی تمام دستدستکردنهای ما هنگام سرمایهگذاری در پیدانکردن یک پاسخ درست به این جملۀ ساده نهفته است.
اولین درس اقتصاد: کمیابی آنقدرها هم زیاد نیست اما میتوان آن را بیشتر کرد!
«کمیابی» یعنی در جهان، منابع کافی به اندازۀ تمام انسانها وجود ندارد. معمولاً کشورهایی که حاکمانشان به اقتصاد دستوری علاقۀ زیادی دارند، همچون شمعی دور کمیابی در اقتصاد میگردند. شاید اگر بدانیم که بیشتر منابع زمین در دست تعداد بسیار اندکی از مردم جهان قرار دارد، بتوانیم این موضوع را کمی بهتر درک کنیم.
درحقیقت، کمیاببودن همهچیز، نوعی برگ برنده برای پولدارترشدن بدون توقف یک عده و فقیر و فقیرترشدن عدۀ دیگری از مردم جهان است. متاسفانه باید اعتراف کنیم که توزیع منابع در جهان، بویی از عدالت نبرده است؛ اما ماجرای کمیابی از کجا آب میخورد، چه تأثیری روی زندگی ما دارد و مهمتر اینکه چه کسانی از ماجرای کمیاببودن منابع سود میبرند؟
اجازه دهید این موضوع را با یک مثال برایتان شفافتر کنیم.
یک ساندویچ، دقیقاً آن چیزی نیست که میخرید ولی همان چیزی است که میخورید!
تصور کنید یک فستفود زنجیرهای راهاندازی شده است که در مدتزمان کمی، شعبههای آن مثل قارچ در تمام شهر یا حتی کشور پخش شدهاند. مردم از طعم عالی ساندویچهای آن برای هم حرف میزنند، عکسهای آن در شبکههای مجازی پخش میشود و خیلی زود، شما هم پای ثابت یکی از ساندویچهای آن میشوید.
تنها نکتۀ نهچندان دلچسب در مورد این فستفود زنجیرهای، قیمت آن است که تقریباً دو برابر نمونۀ مشابه آن در مغازۀ فستفود محلۀ خودتان است. اگر هر دو ساندویچ یکی هستند، پس چرا قیمتشان این همه با هم فرق دارد و اصلاً چرا ساندویچی محلۀ شما به یک فستفود زنجیرهای تبدیل نشده است؟!
واضح است که نمیتوان لای برگهای کاهو یا برشهای سوسیس بندری بهدنبال پاسخ این سؤال گشت؛ چون کلید طلایی در «موقعیت ملکی» است نه ساندویچ.
گاهی «کجا» میخورید مهمتر از «چه» میخورید است.
صاحب آن فستفود زنجیرهای درواقع مالک زمینی تجاری است که میداند چطور ارزش زمین خود را بالا و بالاتر ببرد. او این کار را از راه ایجاد کمیابی انجام میدهد. اگر با پاهای مبارکتان گشتی در منطقۀ اطراف بزنید، میبینید که هیچ فستفود دیگری در آن نزدیکیها دیده نمیشود و دست بر قضا، بهترین مکان برای بازکردن یک فستفودی در آن منطقه به دست همان فروشگاه زنجیرهای افتاده است.
اگر غلظت فضولی خونتان زیاد باشد، احتمالاً با کمی تحقیق میفهمید که صاحب تمام ملکهایی که میتوانند بهعنوان رقیب این فستفود زنجیرهای قد علم کنند هم همین فستفود است؛ این یعنی ایجاد کمیابی در جایی که اصلاً کمیابی وجود ندارد و استفادۀ حداکثری از این موقعیت خودساخته.
بنابراین، شما میتوانید به صاحب آن فستفود زنجیرهای که پشت میزش نشسته و بهخوبی میداند که تا منطقهای مشخص هیچ رقیبی برایش وجود نخواهد داشت، حق بدهید که ساندویچ محلۀ شما را به دو برابر قیمت در منطقۀ دیگری بفروشد. به زبان ساده، آن هزینۀ اضافهای که برای خرید ساندویچ میدهید، هزینۀ صحنهسازی صاحب رستوران زنجیرهای برای ایجاد کمیابی است. بعد از این ماجرا، اقتصاددان درونتان به شما گوشزد میکند که حق همسایگی را به جا بیاورید و آن ساندویچ پر از حکایت را از فستفودی محلۀ خودتان بخرید. شاید آن فستفودی کوچک، اُبُهت آن فستفودی زنجیرهای را نداشته باشد ولی دستکم هزینهای بابت ساخت کمیابی از جیبتان نمیرود.
پفیلا، سینما و جیب شما!
اگر شما اقتصاددان درونتان را بیدار کنید و همراه خودتان به سینما ببرید، متوجه یکی دیگر از مثالهای روشن همین قضیۀ گرانی هدفمند میشوید. نمونۀ بزرگ این ماجرا در سینما وجود دارد؛ بله، پفیلا.
بیشتر مردم ازجمله شما و اقتصاددان درونتان دوست دارید موقع تماشای فیلم، پفیلا بخورید. راستی، نمکی هستید یا فلفلی؟ وقتی برای خرید پفیلا به یکی از بوفههای داخل سینما میروید، متوجه میشوید که قیمت پفیلای سینما خیلی شیرین و دو سه برابر قیمت بقالی محلهتان است. اقتصاددان درونتان انگشت به دهان میماند اما بعد از کمی بررسی میفهمد قضیه از چه قرار است. سینما باید بهشکلی پفیلا را به چیزی کمیاب تبدیل کند تا بتواند آن را گرانتر بفروشد؛ اما چگونه این کار را میکند؟
پفیلا از دانههای ذرت تشکیل میشود و کمیابی در مورد آن نوعی شوخی است؛ ولی سینما با استفاده از «قانون» پفیلای خودش را به چیزی کمیاب تبدیل میکند. به این ترتیب که خیلی ساده، شما اجازۀ ازبیرونآوردن پفیلایی به جز آنچه که در سینما فروخته میشود را ندارید؛ یعنی اگر دلتان فیلم و پفیلا میخواهد، باید قیمت آن را آنطور که سینما تعیین میکند بپردازید. به همین سادگی.
تارومار رقبای پفیلایی به دست سینماها
سینما میتواند از روش دیگری هم برای کمیابکردن پفیلا استفاده کند و آن «حذف رقبای پفلایی» است. به این ترتیب که از نفوذ خود در افراد قدرتمند شهر استفاده کند و اجازه ندهد فروشگاهها و بقالیهای نزدیک سینما پفیلا بفروشند. میتوانید این مثال را در مورد همۀ چیزهایی که کمیاب نیستند اما گران هستند گسترش دهید؛ بهویژه در اقتصاد دستوری.
آیا راه چارهای برای این ماجرا وجود دارد؟ در مورد سینما بله. میتوانید صبر کنید تا زمان اکران فیلم موردنظرتان از پردۀ سینما تمام شود، سپس نسخۀ قانونی آن را از یک سایت معتبر بخرید، دانلود کنید و به همراه پفیلای ارزانی که از بقالی محلهتان خریدهاید تماشا کنید؛ اما در مورد سایر چیزها، دست ما آنطور که دلمان میخواهد باز نیست.
قرار نیست همۀ چیزهای کمیاب، خریدنی باشند
نکتۀ بسیار مهمی که با زدنعینک یک اقتصاددان متوجه میشوید، میزان اهمیت «خواستنیبودن یا نبودن یک چیز کمیاب» است. اجازه دهید مثالی برایتان بزنیم.
تصور کنید شما یک کیک با 500 گرم پودر طلای خوراکی درست میکنید. این کیک طلا، کاملاً یک محصول کمیاب است؛ چون از آن فقط یک عدد در دنیا تهیه شده است؛ اما آیا این محصول، خواستنی هم هست؟ آیا مزۀ آن بهخوبی کیکهای ایرانی موز و خامهای هست؟ آیا شما حاضر هستید پول بسیار زیادی را تنها برای یک برش از این کیک خرج کنید؟
شاید کسانی پیدا شوند که چنین چیزی را بخواهند اما بیشتر مردم بهدلیل سوتکشیدن سرشان، با یک لبخند عصبی بزرگ از کنار پیشنهاد شما عبور میکنند. در این مورد به روشنی میبینید که کمیابی همیشه هم باعث خرید نمیشود. گاهی پررنگترین دلیل برای بالابودن قیمتها دقیقاً به خودِ شما برمیگردد. به زبان ساده، فروشنده دنبال این است که بفهمد شما برای خرید محصولی با ویژگیهای مشخص چقدر حاضر به هزینهکردن هستید؟
خرید دورههای آموزشی؛ یک مثال ساده اما کاربردی برای درک ارزشمندی کالا
تصور کنید شما یک دورۀ آموزشی را تهیه کردهاید و میخواهید با ذوق و شوق آن دوره را تماشا کنید؛ چون در ذهنتان دستکم یک «چرای بزرگ» دارید که تصویر نهایی ماجرا را به شما نشان میدهد و انگیزهای فراوان برای تمرین و تلاش را کف دستتان میگذارد.
درواقع، شما قیمت آن دوره را در ترازوی چرای خودتان میگذارید و باتوجه به آن، وزنۀ قیمت را سبک یا سنگین میکنید. تولیدکنندۀ دورههای آموزشی هم با ترکیبکردن این حس درونی شما با اصل کمیابی تلاش میکند تا دورۀ آموزشی خود را لایق چرای شما یا حتی بسیار بیشتر از آن معرفی کند.
تجربۀ پرداخت شما برای فروشندگان مهم است
یکی از مهمترین چیزهایی که به فروشندگان کمک میکند تا در مورد تمایل شما به پرداخت یک هزینه دست به تخمین بزنند، سابقۀ پرداخت شما در نمونههای مشابه است. شاید برایتان سؤال باشد که فروشندهها چطور به چنین دادههایی دسترسی پیدا میکنند؟
این موضوع برای شرکتهایی که فروشگاههای اینترنتی دارند بسیار ساده است. آنها میتوانند با استفاده از «کوکیها» تمام رفتارهای خرید شما را رصد کرده و بانکی شستهرُفته از سلیقۀ پرداخت شما تهیه کنند. مهمترین نکتهای که فروشندهها از این داده به دست میآورند، «پرداخت قیمت برای ایجاد احساس رضایت درونی شما» است. اجازه دهید به زبان سادهتری این موضوع را توضیح دهیم.
من گران میخرم پس مهم هستم
ما انسانها برای آنکه بتوانیم پاسخی برای حس رضایت درونی خودمان پیدا کنیم، دست به کارهای متفاوتی میزنیم. درواقع، رفتار ما نوع نگاه ما به همهچیز را در عمل نشان میدهد. این مورد را بگذارید در کنار این ماجرا که همۀ مردم بهدنبال خرید چیزهای ارزان نیستند. عدهای دقیقاً بهدنبال خرید چیزهای گران و باز هم گرانتر هستند. آنها میخواهند با مقدار پرداختشان مهمبودن خودشان یا توانایی خریدشان را به خودشان و دیگران ثابت کنند.
به همین دلیل است که گاهی میبینیم کسی مثلاً برای یک جفت کفش، دویست برابر یک کفش معمولی با همان شکل و شمایل هزینه میکند تا ثابت کند که از پسِ پرداخت چنین محصولی با چنین قیمتی برمیآید. شاید این ماجرا برای شما کمی عجیب باشد اما فروشندهها برای این دست از خریدارانشان هم برنامههای گوناگونی دارند. دلیل این ماجرا هم ساده است؛ تا وقتی نیازی وجود داشته باشد که بتوان با پول به آن پاسخ داد، کسی هم برای گرفتن آن پول وجود خواهد داشت.
مشتریهای محلی، محصولات را ارزانتر میخرند
کافهها، رستورانها، فروشگاههای بزرگ و تمام ارائهدهنگان خدمات و محصولات، به شیوهای ویژه با مشتریان بومی خودشان برخورد میکنند و حتی قیمت کمتری را در ازای ارائۀ خدمات یا محصولات برایشان در نظر میگیرند. علت ایجاد این بازار نامرئی اما متفاوت، آگاهی و اطلاعات بیشتری است که افراد بومی از شرایط بازار منطقۀ خودشان دارند.
اجازه دهید مثالی برایتان بزنیم. تصور کنید شما فردی پنجاهساله هستید که حدود سی سال است در منطقۀ خودتان زندگی میکنید. در این صورت، میتوانید به یک نظر، محل دقیق تمام کافهها، مغازهها، رستورانها و… را در ذهنتان مشخص کنید. با این حساب، فروشندهها نمیتوانند از اصل کمیابی مکان برای تحت فشار گذاشتن شما و پرداخت پول بیشتر برای یک محصول یا خدمت استفاده کنند.
آنها برای جذب شما که مشتری دائمی آنها به شمار میآیید، یک بازار جداگانه تشکیل میدهند که در آن با دیگر رقبایشان در سطح شهر رقابت کنند. در این مورد، شما دستِ پیش دارید و میتوانید سراغ فروشگاه یا رستورانی بروید که قیمت کمتری با خدمات بیشتر ارائه میدهد؛ اما آیا غریبهها یا رهگذران منطقۀ شما هم چنین درکی از منطقه دارند؟ خیر. بنابراین، آنها در بازار جداگانهای قرار میگیرند که کمیابی در آن بیداد میکند و قیمتها به همین دلی، چندبرابر هستند.
قیمتها همیشه راست میگویند!
اجازه دهید همین اول کار، تیترمان را اصلاح کنیم و بگوییم که قیمتها در بازار آزاد و نه بازاری با اقتصاد دستوری، راست میگویند. با وجود اینکه ما در ایران به دلیلهای ریز و درشتی که میدانیم (در زمان نگارش این مقاله در تاریخ 27 دی ماه 1401) چیزی به اسم «بازار آزاد» به معنایی که آمریکاییها یا دیگر مردم کشورهای پیشرفته دارند نداریم، اما نباید از درک این ماجرا و تأثیر شگفتانگیزی که روی زندگی مردم میگذارد غافل شویم. چرا؟ به دو دلیل:
- چون هیچ محدودیتی ابدی نیست
بالأخره روزی میرسد که ایران هم بهشکلی سازمانیافته و عالی، از سیستم اقتصادی فعلی بهسمت بازار آزاد کوچ میکند.
- ما در جهان تنها زندگی نمیکنیم
به همین دلیل باید از حال و روز و روش اقتصادی کشورهای دیگر با خبر باشیم. خواهی نخواهی حتی با وجود سیستم اقتصاد دستوری فعلی، باز هم از نظر اقتصادی با کشورهای دیگر رابطه داریم و برایند تأثیر بازار آزاد آنها بهشکلی به تن اقتصاد ما هم میخورد. البته این به معنای تغییری واقعی در اقتصاد فعلی ما نیست.
باتوجه به دو نکتهای که گفتیم، حال بهسراغ موضوع اصلی خودمان برمیگردیم؛ اینکه چرا قیمتها همیشه حقیقت را میگویند؟
چه اطلاعاتی در قیمت ها پنهان شدهاند؟
با هم گفتیم که در بازار آزاد، این قیمت است که حرف اول و آخر را میزند. قیمت یک کالا یا سرویس در بازار آزاد، یکتنه کار چندین و چند اتاق بازرگانی و هیئت اقتصادی را بدون پرداخت یک ریال حقوق و اتلاف وقت بهشکلی بسیار کاراتر، سازندهتر و اثرگذارتر انجام میدهد؛ اما چطور؟
برای درک این ماجرا باید سری به مفهوم «قیمت» در بازار آزاد بزنیم. در بازار آزاد، قیمت ویترینی است که دو حقیقت را به نمایش گذاشته است:
- ارزشی که مردم حاضر هستند برای داشتنش پول بدهند
این ارزش در صورتی به چشم مردم میآید قیمت بیشتری داشته باشد؛ به قول قدیمیها یعنی سرش به تنش بیرزد.
- ارزشی که فروشندۀ محصول به دست میآورد
فروشندهها بهدنبال ارزشی هستند که پس از معاملۀ کالا یا خدمت موردنظرشان به دست میآورند. این ارزش در صورتی برای آنها جذاب است که از هزینۀ تولید آن کالا بیشتر باشد. در بازار آزاد، هیچ فروشندهای نمیتواند با گرفتن ارزشی درست برابر یا کمتر از هزینۀ تولید یک کالا به فعالیت ادامه دهد؛ اما در یک اقتصاد دستوری، دولت میتواند با دخالت مستقیم، مابقی این ارزش را با نامهای مختلفی مثل «یارانه» جبران کرده و از حذفشدن آن کالا یا خدمت جلوگیری کند.
ویترین قیمت، چطور بازار آزاد را کنترل میکند؟
خیلی ساده، با الککردن تمام بازار و باقیگذاشتن بهترینها. اجازه دهید سفرۀ این موضوع را برایتان باز کنیم. یادتان باشد که تمام شرکتها، محصولات و فروشندهها عالی و درجهیک نیستند. از طرفی، مردم در حالت عادی دوست دارند پولشان را بابت دریافت ارزشی بپردازند که بیشتر از پولشان برایشان اهمیت دارد.
حالا تصور کنید که شما هوس شیرینی کردید. دو مغازه وجود دارند که شیرینی دلخواه شما را میفروشند؛ اما کیفیت هر دو شیرینی، شیوۀ برخورد فروشندگان آن دو مغازه و قیمت شیرینیها از زمین تا آسمان با هم فرق دارند. انتخاب شما چه خواهد بود؟
یا بهتر است بپرسیم برای تکرار تجربۀ خوردن شیرینی موردعلاقهتان حاضرید چند اسکناس را با آن تاخت بزنید؟ آیا حاضر هستید پول کمتری را از دست بدهید اما شیرینی درجهسه تحویل بگیرید؟ آیا چیزی که برایتان اهمیت دارد لذتخوردن آن شیرینی است؟ در این صورت، شما بهسراغ مغازۀ دوم که کیفیت بسیار بالایی دارد میروید؛ چون جایی در درونتان میدانید که این شیرینی واقعاً میارزد.
بازار آزاد با شیرینیفروش بیکیفیت چه میکند؟
در بازار آزاد، فروشندۀ شیرینیهای درجهسه بعد از مدت کوتاهی از چرخۀ اقتصادی خارج میشود؛ چون نتوانسته یا نخواسته در مقابل ارزشی که طلب کرده، ارزشی مناسب ارائه کند. درنتیجه، مشتری هم که در انتخاب میان بدتر و بهتر کاملاً آزاد است، با تغییر انتخابش از یک قیمت و ارزش پیشنهادی ویژه حمایت میکند و دیگری را کنار میزند.
این موضوع زمانی اهمیت بالایی پیدا میکند که عدۀ زیادی از مردم همین رفتار را در بازار آزاد انجام دهند؛ اما در اقتصاد دستوری، بیشتر این مغازهها سر جایشان باقی میمانند و حتی در پاسخ به اعتراض مشتریها میگویند: «اگر نمیخواهی برو از جای دیگری بخر».
نتیجه اینکه در بازار آزاد، قیمتها، بدون دخالت دولتها راه را برای بهترین و ارزشمندترین انتخاب مردم باز میگذارند، محصولات بیارزش را از چرخه کنار میزنند و فضا را برای نوآوری و رقابتی سالم در بازار باز میکنند. جالب اینکه این ماجرا بدون آسیب به وضعیت تولیدکنندگان ارزشمند و خریداران انجام میشود. میتوانیم آن را حرکت خودجوش قیمت برای باقیماندن بهترینها نامگذاری کنیم.
آیا کشورهای فقیر میتوانند ثروتمند شوند؟
شاید اقتصاددان درون شما هم چنین سؤالی را پرسیده باشد که چرا در قرن حاضر، هنوز هم کشورهای فقیر وجود دارند و اصلاً چطور میتوان یک ملت را از ایستگاه فقر بهسمت پیشرفت هدایت کرد؟
در پاسخ باید بگوییم که انگشت اتهام برای فقیرماندن کشورها فقط و فقط بهسمت حاکمان آنها و اقتصاد دستوریای که به بازار تحمیل کردهاند نشانه میرود. این موضوع، ربط زیادی به منابع آن کشور، فرهنگ مردم یا حتی موقعیت جغرافیایی ندارد. عجیب است ولی کشورهایی که در فقر دستوپا میزنند، از نظر منابع سرزمینی بسیار غنی هستند؛ مثلاً آنها صاحب منابع بسیار غنی نفتوگاز، معدنهای بسیار بزرگ طلا، مس، الماس و آبوهوای توریستپذیر هستند. در عوض، کشورهایی که یکدهم این منابع را هم ندارند، ثروتی عجیب و بیاندازه را در اختیار دارند.
متاسفانه، منافع حاکمان کشورهای فقیر با ثروتمندشدن مملکتشان همراستا نیست. آنها میدانند که همراه با ثروتمندشدن یک کشور، پای چیزهای زیادی مثل «مردمسالاری»، «آزادی بیان»، «آزادی ادیان»، «حقطلبی» و مواردی این چنینی هم باز میشود و آن موقع، آنها دیگر جایی برای ماندن در قدرت نخواهند داشت. به همین دلیل، حاکمان کشورهای فقیر با فقیر نگهداشتن کشور و جلوگیری از ورود پیشرفت به مملکتشان به بهانههای مختلف و دشمن صدازدن کشورهای ثروتمند به چپاول سرمایههای کشورشان ادامه میدهند.
پیشرفت، پیفپافی برای فقر!
کشورهای فقیر با ورود پیشرفت به مملکتشان به ثروت میرسند. نکتۀ جالب این است که فرایند پیشرفت تکنولوژی در کشورهای فقیر با سرعت بسیار زیادی طی خواهد شد؛ چون آنها مجبور نیستند چیزی را از اول اختراع کنند. بلکه فقط از تکنولوژیهای نوینی که امتحان خود را در کشورهای ثروتمند پس دادهاند نهایت استفاده را میبرند.
در کنار این ماجرا، با ازبینرفتن اقتصاد دستوری، کنترل کمیابی، ورود به بازار آزاد، جذب سرمایهگذاران خارجی، ترمیم و توسعۀ زیرساختها و استفادۀ حداکثری از گردشگران خارجی میتوانند در عرض مدت کوتاهی پوست بیندازند و به جرگۀ کشورهای ثروتمند بپیوندند.
با اقتصاد بیشتر دوست شوید
چه به سرمایهگذاری در بازارهای مالی علاقه داشته باشیم و چه نداشته باشیم، استفادهکردن از عینک اقتصاددانها به کارمان میآید؛ چون عمق ماجراهای اقتصادی و سیاسی که خواهی نخواهی وارد زندگیمان میشوند را به ما نشان میدهد و دست ما را برای گرفتن تصمیمهای متفاوت بازتر میگذارد. اقتصاد دستوری و کمیابی فقط دو مورد از مفهومهای دنیای اقتصاد بودند که در این گفتگو با تأثیر عجیبشان روی زندگیمان آشناتر شدیم. ما در خانۀ سرمایه مقالهای مفصل در مورد «سیاست اقتصادی» و ماجراهای آن داریم. پیشنهاد میکنیم برای درک عمیقتر تأثیر پیدا و پنهان سیاست بر اقتصاد، سری به آن محتوا بزنید.
خلاصه مطلب
یکی از علتهای گرانبودن استراتژیک بعضی محصولها در فروشگاهها، بهدلیل موقعیت مکانی آن فروشگاه است. کمیابی در دنیای اقتصاد بیشتر از آنکه طبیعی باشد، به دست افراد مختلف و با هدف افزایش سودآوری ساخته میشود. بازار املاک یکی از اصلیترین شاهراههای ایجاد کمیابی در اقتصاد است که میتواند قیمت محصولات و خدمات را بالا یا پایین بکشد. مشتریهای جدید یک فروشگاه، محصولات و خدمات را با قیمت گرانتری نسبتبه مشتریان محلی دریافت میکنند. در یک بازار آزاد و به دور از اقتصاد دستوری، این «قیمت» است که نظم را در بازار به وجود میآورد و محصولات یا خدمات بیکیفیت و بیکاربرد را از رده خارج میکند. کشورهای فقیر با خروج از اقتصاد دستوری، مدیریت کمیابی و استقبال از پیشرفت میتوانند بزرگراهی به سمت ثروتمندشدن باز کنند.
سوالات متداول
البته که هست. در هر بستری، افرادی هستند که بهدنبال فرصتطلبی منفی و راهی برای آتشسوزاندن و دورزدن قوانین هستند ولی با این وجود، کارشان بسیار سخت است؛ چون این قیمت و انتخاب مردم است که ماهیت بازار آزاد را تعیین میکند.
اقتصاد دستوری، قیمتها و کمیابی را بهشکلی که بخواهد دستکاری میکند؛ درنتیجه، این ماجرا بهشکل مستقیم روی حق انتخاب مردم برای خرجکردن پولشان تأثیر میگذارد و نظم موجود در بازار را از بین میبرد. در چنین اقتصادی مردم مجبور میشوند فقط چیزی که وجود دارد– چهبسا بدترین هم باشد- را بخرند.