اقتصاد سیاسی چهره دیگری از بازی اقتصاد و سیاست است. اگر به یاد داشته باشید ما در مقاله مفصل دیگری درباره «سیاست اقتصادی» حرف زدیم و آن را با مثال های گوناگون و توضیح های متفاوت بیان کردیم و به شما قول دادیم چهره دیگر این ماجرا یعنی «اقتصاد سیاسی» را هم به شما نشان دهیم.

در این مقاله از خانه سرمایه، موضوع جالب این اقتصاد را به همراه شاخه هایی که دارد به شما توضیح می دهیم. اگر تصمیمتان برای حضور مداوم و به دست آوردن موفقیت طولانی در بازارهای مالی جدی است، تا پایان این گفت وگوی اقتصادی با ما همراه باشید.

چرا باید سر از کار اقتصاد سیاسی دربیاوریم؟

به عنوان یک سرمایه گذار هر چقدر بیشتر و عمیق تر درمورد اقتصاد و شاخه های آن بدانیم می توانیم با چشمی بازتر به تحلیل های مختلف بپردازیم و به دنبال آن، بهتر برای سرنوشت سرمایه ارزشمندمان تصمیم بگیریم.

علاوه بر این، اقتصاد سیاسی درمورد چیزهایی با ما صحبت می کند که می توانیم تأثیر آن ها را بی پرده روی اقتصاد و بازار ببینیم. هر تصمیم سیاسی که دولت ها می گیرند و هر دخالت یا دست کاری که روی بازار انجام می دهند، به طور مستقیم روی سودآوری یا به ضرر تبدیل شدن فعالیت اقتصادی ما تأثیر می گذارند.

این موضوع به طور ویژه در کشورهای جهان سوم یا در حال توسعه مثل ایران بسیار مهم تر خواهد بود که حجم دولت، بسیار بزرگ تر از کشورهای پیشرفته است و غیر از شرکت های غول پیکر دولتی، دولت مستقیم در نقش یک شخص حقوقی بزرگ، بی پرده وارد بازارهای مالی می شود.

اقتصاد سیاسی، دقیقاً به چه معناست؟

Political Economy شاخه ای از علم اقتصاد است که می خواهد رابطه میان انسان ها، دولت ها، بازارها و سیاست را بررسی کند. بسیاری از اقتصاددان ها، این اقتصاد را دانشی میان رشته ای در نظر می گیرند؛ چون پایش در بخش های زیادی باز شده و برای گرفتن نتیجه مورد نظرش، علوم متفاوتی را با هم ترکیب کرده است.

یک اقتصاددان سیاسی ذره بین به دست به دنبال این می گردد که بفهمد نظریه های مختلف سیاسی چه تأثیری بر بازار، اقتصاد و مردم می گذارند. البته میزان نفوذ او تنها تا کشف این تأثیر متوقف می شود و قدرتی برای تغییر این سیاست ها ندارد.

اقتصاد سیاسی از کجا پیدا شد؟

درحقیقت این اقتصاد پیش از تمام انواع اقتصادهایی که امروز می شناسیم حضور داشته است. به زبان ساده، در گذشته ای نه چندان دور وقتی می خواستند درباره اقتصاد حرف بزنند از همین عبارت اقتصاد سیاسی استفاده می کردند. می توان ردپای تاریخی استفاده از این نوع عبارت را در میان نوشته های افرادی مثل «آدام اسمیت» (Adam Smith) و «ژان ژاک روسو» (Jean Jacques Rousseau) پیدا کرد.

چیزی که سبب شد اقتصاددان ها کم کم با مداد قرمز آن بخش «سیاسی» را از اقتصاد جدا کنند، ورود آمارهای نسبی اما قابل قبول اقتصادی بود. انگار آمارها و روش های آماری نمی توانستند یکه تازی سیاست را در کنار اقتصاد تحمل کنند، اما این موضوع هم دوام چندانی نداشت و خیلی زود همه فهمیدند عبارت درست تر همان «اقتصاد سیاسی» است؛ چون نمی توان اقتصاد و سیاست را از هم تفکیک کرد.

اقتصاد سیاسی دقیقاً چه می خواهد؟

در حال حاضر، وقتی عده ای از اقتصاددان ها می خواهند سرشان را از لای کتاب های اقتصادی بیرون بیاورند و نگاهی به وضعیت آشفته اقتصاد در ملت های مختلف بیندازند، عینک «اقتصاد سیاسی» را به چشم می زنند؛ چون بزرگ ترین هدف این اقتصاد به کار بستن تئوری های نوشته شده در کتاب های اقتصادی برای مردم و تحلیل نتیجه به کار بستن آن تئوری ها و حتی کالبدشکافی واقعیت های امروز اقتصادی است!

دوره اختصاصی
دوره نخبگان، استاد تمامی در ترید
دوره نخبگان، استاد تمامی در ترید

دوره آموزشی از صفر تا سطح پیشرفته در ترید که با هدف “استاد تمامی ترید” طراحی شده است

دریافت اطلاعات بیشتر
Political Economy چه ربطی به دولت ها دارد؟

Political Economy چه ربطی به دولت ها دارد؟

هر جا نام «سیاست» در میان باشد، ردی از «دولت» هم به چشم می خورد. اجازه بدهید کمی ذره بین را بالاتر ببریم و ببینیم دولت های جهان چه سودی از اقتصاد سیاسی می برند. کشورهای جهان، سرزمین هایی دارای آب، خاک و منابع مختلف هستند؛ به ویژه کشورهایی که در منطقه خاورمیانه کنار هم نشسته اند، معادنی از منابع شگفت انگیز جهان را در دست دارند.

از سوی دیگر دولت ها که خودشان را مدیر (صاحب) آن سرزمین ها می دانند مردم را – به جز قشر بسیار مرفه و فامیل خودشان- کارگران خود و منابع را حق و سهم خودشان تصور می کنند؛ به همین دلیل عاشق این هستند که منابعشان را مدیریت کنند و برای کشورهای اطراف، شاخ و شانه بکشند که اگر فلان کار را نکنید، ما هم منابعمان را به شما نمی دهیم.

مردم هم که از همان اول، نقششان به عنوان کارگران آن سرزمین- بخوانید منابع دولت- مشخص شده بود، جز کارگری کردن باید بخشی از پول کارگری خودشان را هم به عنوان مالیات یا همان حقوق دولت به آن ها برگردانند؛ چون بدون هیچ وسیله ای نمی توان منابع سرزمین را مدیریت کرد.

متأسفانه چون مردم سرزمین ها به اندازه دولتی ها دستشان در حساب و کتاب نیست، دولت ها باید مدام این موضوع را به مردم یادآوری کنند که مدیریت منابع کشور به پول نیاز دارد. در انتخاب شیوه این یادآوری کردن هم دستشان باز است و گزینه های زیادی روی میز دارند.

با این حساب، دولت ها همان طور که عاشق مدیریت کردن- هدر دادن – منابع هستند، از به کار بستن اقتصاد سیاسی که روش های گوناگونی را برای مدیریت سرزمین و اقتصاد در دستشان می گذارد، لذت می برند.

آیا اقتصاد سیاسی سبب شکوفایی اقتصادی می شود؟

در بخش بالاتر به روشنی توضیح دادیم که بخش بسیار بزرگی از این اقتصاد در علاقه دولت ها به مدیریت کردن منابع سرزمین ها و مهار کردن مردم معنی می شود. تا اینجا تنها کسی که از این نوع اقتصاد سود می برد، دولت است. دولت ها هم مجموعه ای از چند نفر هستند که وقتی کنار هم می نشینند از هر دری سخن می گویند، جز ملت و هر چیزی برایشان مهم است جز منافع ملت.

به همین دلیل وقتی اندکی پول دست مردم می آید، دولت ها انگار که کسی عروسک محبوبشان را از دستشان قاپیده باشد، دست به ناله و زاری می برند که ای وای! الان آسمان بر زمین آوار می شود! اگر گوشه ای از مملکت، رنگی از آبادی و رشد را ببیند، فوری به آنجا هجوم می برند و حق نداشته شان را می طلبند که ای نادان! به خاطر مدیریت منابع اقتصادی ما بود که تو توانستی اینجا فعالیت اقتصادی کنی و اندک پول به دست آوری! پس حق ما را بده!

البته در این مواقع، چون مردم روی اعصاب دولتی ها راه رفته اند، آن ها کمی آشفته می َشوند و یکی دو تا مهره از چرتکه شان را بیش از اندازه بالا و پایین می کنند؛ چون دیده شده که گاهی حقشان درست به اندازه تمام آن کسب و کار و فعالیت اقتصادی تمام می شود.

البته می دانید که تقصیر مردم است؛ درنتیجه مدیریت دولت و منابعش یعنی همان اقتصاد سیاسی، هیچ ربطی به مردم و شکوفایی اقتصادی ندارد. لطفاً در این موارد، مزاحم دولت های جهان نشوید!

نگاهی به بازی قدرت در اقتصاد سیاسی

نگاهی به بازی قدرت در اقتصاد سیاسی

اقتصاد سیاسی به طور ویژه، به دولت و تصمیم گیری های مربوط درباره سازوکار اقتصادی و منابع سرزمینی ارتباط دارد. دولت نمی تواند اقتصاد را به حال خودش رها کند؛ چون به قدرت نیاز دارد. اقتصاد که در لغت نامه دولت ها، همان «پول» معنا می شود به آن ها کمک می کند افراد، دیگر دولت ها و حتی مخالفان خودشان را بخرند و با این کار، توانایی لازم برای مدیریت کردن منابع سرزمین و کنترل کردن مردم را در اختیار داشته باشند.

به زبان ساده، اقتصاد سیاسی بازیچه دولت هاست تا از آن برای بازی های سیاسی خودشان و باقی ماندن بر مسند قدرت استفاده کنند. البته می توان با عینک های دیگری هم به این ماجرا نگاه کرد.

Political Economy، راهی برای برقراری ارتباط میان دولت و بازار

اقتصاد سیاسی اصطلاحی است که دولت ها از آن برای ارتباط برقرار کردن با بازارها استفاده می کنند. در این ماجرا، اقتصاد، نماینده بازار و سیاست، نماینده دولت است. این اصطلاح به شکلی رسمی، دست دولت و بازار را در دست یکدیگر می گذارد و به سیاست، وجهه ای قانونی و زیبا برای دخالت در بازار می دهد.

نکته جالب این است که وقتی جایگاه دولت ها در بازار محکم تر می شود، مردم از فرصت تجربه کردن بازار آزاد دور می شوند. خنده دار است اگر فکر کنید دولت ها با حضورشان در بازار به عنوان یک بنگاه اقتصادی دست به فعالیت در کنار مردم می زنند. واقعیت این است که دولت با حضورش در بازار به دنبال بهترین بنگاه های اقتصادی می گردد و سهم خواهی می کند.

اگر هم ببیند با دست کاری عمدی در بازار می تواند سهم بیشتری از این پول در گردش را به دست بیاورد، لحظه ای از انجام این کار دریغ نخواهد کرد. نمونه اش را می توانید در بزرگ ترین شرکت های دولتی، بزرگ ترین صنایع که دولتی هستند و حتی حضور پرافتخار دولت ها در بازار بورس پیدا کنید.

با انواع شاخه های اقتصاد سیاسی آشناتر شوید

در حالت کلی می توان این اقتصاد را به سه بخش اصلی تقسیم کرد که در هر کدامشان ترکیبی عجیب اما آشنا از اقتصاد و سیاست را تماشا می کنیم، اما این بخش ها چه هستند؟

سوسیالیسم

«سوسیالیسم» (Socialism) نوعی مکتب، طرز تفکر یا نگرش است که از ترکیب اقتصاد، سیاست و دغدغه های فرهنگی اجتماعی شکل می گیرد. شاید برایتان جالب باشد بدانید در دنیا حزب ها، گروه ها و فرقه های زیادی هستند که پرچم سوسیالیسم را بالا گرفته و مدام آن را بر سر مخالفانشان فرود می آورند، اما اگر کسی از آن ها بپرسد از نظر حزب شما سوسیالیسم چیست، هر کدامشان جوابی کاملاً متفاوت می دهند.

به همین دلیل سوسیالیسم را نوعی اقتصاد سیاسی گُنگ هم می دانند که تکلیفش نه با خودش و نه با کسانی که سنگ آن را به سینه می زنند روشن نشده است، ولی درمجموع اگر تمام این بازی های سیاسی را کنار بگذاریم، لپ کلام این اندیشه «برابری» است.

سوسیالیسم می خواهد مردم جامعه، چه آن ها که اکنون ثروتمند هستند و چه آن ها که فقیرند از «سود همگانی» به یک اندازه سهم داشته باشند. ما در ایران و در اثر تجربه های سیاسی که داریم با شنیدن ساز و دُهُل سوسیالیسم به یاد «عدالت» می افتیم!

بسیاری از اندیشمندان، اقتصاددان ها و از جمله ما ایرانی ها شکست اندیشه سوسیالیسم و عمق آسیبی را که می تواند بر بدنه جامعه و اقتصاد وارد کند، به چشم دیده ایم. با وجود این فلسفه اصلی و قلب تپنده این اندیشه برای افرادی که زیر بار ظلم و ستم قدرتمندان و دولت های زورگو در حال خم شدن هستند، هنوز هم جذاب است؛ به همین دلیل حزب های مختلفی حتی در قرن 21 بر طبل اندیشه سوسیالیسم می کوبند و آن را گرامی می دارند.

سرمایه داری

در نقطه مقابل سوسیالیسم، بخش دیگری از اقتصاد سیاسی قرار گرفته است که «سرمایه داری» یا «کاپیتالیسم» (Capitalism) نام دارد. سرمایه داری بر در دیگری می کوبد و باور دارد ابزارهای ساخت و تولید اقتصادی نه در دست همه مردم بلکه باید در اختیار عده انگشت شماری از سرمایه داران قرار بگیرد؛ چون آن ها می توانند با در اختیار داشتن این ابزارها، انگیزه ای برای راه اندازی فعالیت های اقتصادی سودآور و پیشبرد چرخ اقتصادی مملکت داشته باشند.

از این گذشته، سرمایه گذاران مختلف با هدف به دست آوردن سود بیشتر، بازارهای رقابتی را به وجود می آورند که این موضوع نیز به نفع جریان سرمایه داری تمام می شود. با وجود تبلیغات منفی علیه نظام سرمایه داری می توان با قدرت ادعا کرد که بزرگ ترین دستاوردها و پیشرفت هایی که بشر در طول تاریخ به چشم خود دیده، زیر پرچم سرمایه داری به دست آمده است. مواردی مثل:

  • اقتصاد آزاد
  • قیمت های رقابتی و نه دستوری یا دولتی
  • فراهم کردن بستر رشد و پیشرفت برای همه مردم
  • گسترش و بهبود بهداشت جهانی و خلاصی از شر بیماری های واگیردار
  • امکان تحصیل و گسترش دانش برای تمام مردم
  • به رسمیت شناختن حق مالکیت فردی (مادی و معنوی)
  • رشد و پیشرفت صنعت های مختلف با هدف بهبود شرایط و تولید وسایل و ابزارهای کاربردی تر
  • افزایش امنیت در جامعه به دلیل بهبود وضعیت اقتصادی

بزرگ ترین چیزی که می تواند نظام سرمایه داری را از مسیر اصلی خودش خارج کند، ورود دولت به عنوان یک سرمایه دار در بازار است!

کمونیسم

سومین نظریه اقتصاد سیاسی «کمونیسم» (communisme) نام دارد که به دست «کارل مارکس» (Karl Marx) برای اقتصاد و اندیشه های سرگردان پیرامون آن ایجاد شد. البته اگر بخواهیم خیلی دقیق تر این ماجرا را پیگیری کنیم با «افلاطون» چشم در چشم می شویم، ولی ریشه داغ ترین جنبش کمونیسم از مارکس و همکارش «فریدریش انگلس» (Friedrich Engels) شروع شد.

ماجرا از آن قرار بود که مارکس بعد از تجربه سرمایه داری در جهان به این نتیجه رسید که ثروتمندان بیشتر از حد تصور در حال ثروتمند شدن هستند و این موضوع شکافی را میان افراد جامعه از نظر ثروتمندی به وجود آورده است؛ درحالی که نظام سرمایه داری، جامعه را از فقر، فلاکت و قحطی بیرون کشیده بود.

مارکس به سرمایه دارهایی که تولیدی های بزرگی داشتند نقدهای تند و تیزی کرد و به دنبال ایجاد جنبش کارگری علیه سرمایه داری بود؛ چون فکر می کرد سرمایه دارها در حال چپاول کارگران هستند. در این میان، کارگران هم که فکر می کردند مارکس، خیرخواه آن هاست از او و سخنانش استقبال کردند. این ماجرا یکی از بزرگ ترین تبلیغات منفی علیه سرمایه داری و سرمایه گذاری را در جهان به وجود آورد.

اقتصاد سیاسی کمونیسم به دنبال چیست؟

اقتصاد سیاسی کمونیسم به دنبال چیست؟

مارکس فکر می کرد دولت باید تمام منابع و ابزارهای تولید را از دست سرمایه دارها و سرمایه گذارها بگیرد و خودش برای مدیریت آن ها وارد عمل شود. او با این کار زمینه را برای نابودی اقتصاد آزاد و رقابتی در برخی از بخش های جهان به وجود آورد؛ بستری که در قلب خود، فقر، زورگویی، اعتراض و حتی قحطی ملی را برای کشورها به دنبال داشت.

یکی از بزرگ ترین نمونه های شکست اندیشه کمونیسم در چین به یادگار مانده است که سبب شد بیش از 40 میلیون انسان از بین بروند! جالب اینکه بخش قابل توجهی از این افراد، کشاورزانی بودند که در اثر اندیشه کمونیسم زمین کشاورزی شان را دولت تصاحب کرده بود!

اقتصاد سیاسی یا حرکت کردن رو لبه تیز شمشیر

علم اقتصاد با تمام کم و کاستی ها و حتی گاهی تعصبی که خواسته یا ناخواسته با خود به دوش می کشد، به دنبال راهی برای بهبود اوضاع یا دست کم بررسی و تحلیل علت ایجاد اتفاق های اقتصادی می گردد.

همین موضوع را می توان در اقتصاد سیاسی هم تماشا کرد؛ با این تفاوت بزرگ که در «Political Economy» بیشتر ماجرا را از پشت عینک دولت می بینیم و حتی وقتی عینک را از چشم برمی داریم هم با تأثیر سیاست ها و دخالت های دولت در اقتصاد روبه رو هستیم.

درمجموع، سرمایه گذارها برای گوش به زنگ بودن از تأثیر سیاست های دولت روی اقتصاد و قانون های جدیدی که برای گسترش این نفوذ تصویب می شوند بهتر است مطالعه اقتصاد سیاسی را جدی بگیرند.

پرسش های متداول

Political Economy شاخه ای از علوم اجتماعی است که تلاش می کند تأثیر سیاست های دولت را روی اقتصاد و مردم تحلیل و بررسی کند.

سه شاخه اصلی این اقتصاد شامل «سوسیالیسم»، «سرمایه داری» و «کمونیسم» می شوند.

این اقتصاد از نوع کمونیسم در «چین» و «روسیه» اجرا شد که نتیجه آن مرگ میلیون ها نفر چه در اثر نتیجه دخالت های سیاسی دولت ها در اقتصاد و چه در اثر «پاک سازی بزرگ» بود که در آن تمام مخالفان دولت و حاکمیت از لب تیز تیغ گذر کردند و کشته شدند.

تقسیم بندی این نوع از اقتصاد به «بد» یا «خوب» نتیجه ای ندارد؛ به زبان ساده این اقتصاد شمشیری است که دسته آن شکسته و فقط لبه های تیز آن باقی مانده اند. با وجود این اگر آن را در کف دست نگه داریم، به ما آسیبی نمی زند و حتی می توان به دنبال راه هایی واقعی برای استفاده از آن بود، ولی وقتی آن را از دو لبه اش میان مشت خود فشار دهیم، دستمان را می برد؛ بنابراین، خوب یا بد بودن آن ارتباط مستقیمی با نوع استفاده از این اقتصاد دارد.