




از نظر شما چه چیزی زندگی را ارزشمند میکند؟ آیا کار کردن هم در میان لیست ارزشهای شما جایی دارد؟ شاید عدهای از ما دل خوشی از واژه «کار» نداشته باشیم. چون یا در طول زندگیمان به دنبالش بودیم یا مجبور به انجام کارهایی شدیم که اصلا از آنها خوشمان نمیآمده است؛ کارهایی که با روحیه و حال و هوای شخصیتمان هیچ سازگاری نداشتند. دنیای ما وقتی تغییر میکند که ما هم در کارها و افکارمان دست به تغییراتی واقعی بزنیم. کار کردن، اگر برای رسیدن به یک هدف باشد یا اینکه تلاشمان را برای انجام کار مورد علاقهمان به کار بگیریم، نه تنها موضوعی ناراحت کننده نیست بلکه دلیلی بزرگ برای زندگی و ادامه دادن به شمار میرود. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ «فایدههای کار کردن در زندگی» میرویم و چند مورد از آنها را با هم پیدا میکنیم. تا انتهای این ماجرا با ما همراه باشید، شاید شما هم بتوانید با پیدا کردن نقطههایی نورانی در کارتان، روزهایی با نشاطتر را تجربه کنید.
تئودور روزولت:
بدون شک، بهترین پاداشی که زندگی برای ارائه دادن دارد، فرصت سخت کار کردن در کاری است که ارزش انجام دادن دارد.
فاکتورهای زیادی میزان اعتماد به نفس ما را نشانه میگیرند. کار کردن، یکی از همان فاکتورهای اثرگذار به شمار میرود. وقتی کار میکنیم، مسئولیتی را با موفقیت به انتها میرسانیم، تشویق میشویم یا دست کم میدانیم که کار خود را به درستی انجام دادهایم، یک بار دیگر به تواناییهایمان اعتماد پیدا میکنیم. این اعتماد به نفس که نتیجه مستقیم کار کردن است به ما شجاعت پذیرفتن یک مسئولیت دیگر و به چالش کشیدن حد و مرز تواناییهایمان را میدهد.
هویت یا چیزی که آن را «من» مینامیم در بخشهای گوناگونی از زندگیمان به دنبال یافتن خود و جایگاهش است. کار کردن، باعث ساخت بخشی از هویتمان در محیط کاری میشود. اینکه چقدر در کارمان حرفهای هستیم، چقدر میتوانیم خوب عمل کنیم و با چه مهارتهایی تعریف میشویم، علامتهای سوالی هستند که تنها با کار کردن پاسخ خود را مییابند. ما که هستیم؟ یک آهنگساز؟ یک نقاش؟ یک نویسنده؟ یک مدیر؟ یک بازاریاب؟ یک متخصص؟ بخش بزرگی از تعریفی که از خودمان داریم در قالب شغلهایی که با آن خوانده میشویم ساخته میشوند. اینجا است که اهمیت انتخاب یک شغل خوب و متناسب با روح و روان افراد، خودش را نشان میدهد.
عزت نفس، همان احساس «ارزشمندی درونی» است. این احساس، همان ارزشی است که برای خودمان و تواناییهایمان قائل هستیم. اگر وجودمان خالی از احساس عزت نفس باشد، یعنی تواناییهایمان را باور نداریم و تنها اسمشان را یدک میکشیم. چنین احساسی باعث میشود که با وجود داشتن مهارت در چیزهای مختلف، کمکم به پوچی برسیم. چون چراغ ارزشمندی درون، آن درخت اصلی وجودمان خشک شده است. کار کردن، همچون آبی جاری و زلال، این درخت را آبیاری میکند. وقتی کار میکنیم و از انجام آن لذت میبریم، لبریز از احساس «ارزشمندی» میشویم. به دنبال این احساس قدرتمند درونی، اعتماد به نفس ما نیز افزایش پیدا میکند. در حقیقت، اعتماد به نفس، میوه درخت عزت نفس است.
بیکاری، زمینه بسیاری از مشکلات روانی و اجتماعی را فراهم میکند. فردی که کاری برای انجام دادن ندارد، تمام نیرو و انرژی زندگی کردن را از دست میدهد. به همین دلیل، افرادی که بسیار ثروتمند هستند هم مثل زمانی که آهی در بساط نداشتند کار میکنند.
رابرت کیوساکی در این مورد میگوید:
«بعد از تلاشهای فراوان به نقطهای رسیدم که دیگر برای داشتن یک زندگی راحت، نیازی به کار کردن ندارم. اما همچنان هر روز با شوق برای رفتن به سر کار آماده میشوم. چون کار کردن به من دلیلی برای نفس کشیدن و لذت بردن از زندگی میدهد.»
افرادی زیادی در تمام طول عمرشان، خود را مشغول به کار نشان میدهند. اما وقتی میزان زحماتشان را با نتیجه کارشان مقایسه میکنیم، چیز زیادی دستگیرمان نمیشود. علت چنین پدیدهای، تمام نکردن کارها است. در حقیقت، آنها کارهای زیادی را نیمه کاره رها میکنند و به سراغ کار دیگری میروند. به همین علت، همیشه زحمت میکشند اما حاصلی به دست نمیآورند. کارهای نیمه تمام، بسیار بیشتر از آنچه که تصور میکنید روی روح و روان شما اثر منفی میگذارند. تمام کردن کاری که به ما سپرده شده است – حتی اگر کاری کوچک باشد – نشاط و شادی بیمانند را در وجودمان زنده میکند. یادمان باشد که درست کار کردن با نتیجه آن سنجیده میشود نه با میزان تلاشی که برایش صرف میکنیم.
جی کنراد لوینسون:
لذتی در این دنیا وجود دارد که تنها افراد معدودی آن را تجربه میکنند و آن، لذت انجام دادن کارها تا انتها است.
هر کدام از ما روحیه خاص خودمان را داریم. برخی از ما میتوانند پای درد و دل دیگران بنشینند و برخی دیگر، توان یک لحظه ناراحت شدن را هم ندارد. عدهای عاشق انجام کارهای بدنی هستند و عدهای دیگر دوست دارند تمام مسئولیتهای کاریشان را پشت یک میز تمیز و مرتب انجام دهند. در واقع، اگر شغلی که انتخاب میکنیم با روحیه ما سازگار باشد، نه تنها از کار کردن لذت میبریم بلکه در میان لحظههای کار کردن، به شناخت بهتری از خودمان و تواناییهایمان دست پیدا میکنیم. از طرفی، همانقدر که ما روی کارمان تاثیر میگذاریم، محتوای کارمان نیز روی نگاه ما به دنیا و شیوه تفکرمان تاثیر مستقیم میگذارد. به همین علت، عدهای در اثر انجام کارشان صبور میشوند و عدهای کمطاقت؛ برخی مسیر آرامش و پختگی را پیدا میکنند و برخی دیگر در حصار استرسهای بیپایان اسیر میشوند.
یکی از مهمترین دلایل کار کردن، رسیدن به استقلال مالی است. احساسی که بعد از به دست آوردن اولین پول توسط خودمان در ما ایجاد میشود هرگز از یادمان نمیرود. در آن لحظه به خودمان افتخار میکنیم که توانستیم بدون کمک گرفتن از پدر و مادر یا افراد دیگر، روی پاهای خودمان بایستیم و از پس مخارج زندگیمان بربیاییم. این احساس، ترکیبی از امنیت، اعتماد به نفس، عزت نفس و شادمانی عمیق درونی است.
تنها راهی که میتوان با استفاده از آن، نام نیکی از خود بر جای گذاشت، کار کردن است. تصور کنید اگر افراد نامدار تاریخ، دست روی دست میگذاشتند و در تمام طول زندگیشان هیچ کاری انجام نمیدادند چه بر سر زمین و مردمانش میآمد؟ اگر دانشمندان دست به اختراع نمیزدند، اگر پزشکان به دنبال درمان بیماریها نمیگشتند، اگر مهندسان پل و خانه نمیساختند، اگر فرماندهان از مردمانشان جانانه دفاع نمیکردند، اگر شعرا شعر نمیسرودند و اگر نویسندگان دست به قلم نمیشدند چیزی که اکنون از زمین، تمدن و انسانیت در ذهنمان داریم، از همان ابتدا به نابودی کشیده میشد. پس اگر میخواهید قرنها بعد از ترک زمین، هنوز هم از شما یاد کنند و در قلبها زنده بمانید باید کار کردن را نه یک اجبار بلکه یک عشق، خطاب کنید.
اگر آدمها کار نمیکردند، چگونه میتوانستند خلاقیتهایشان را بروز دهند؟ اصلا از کجا میخواستند بفهمند که در کاری خلاق هستند یا نه؟ وقتی دست به تلاش میزنیم، نیروهای خفته درونمان بیدار میشوند و ما فرصتی برای بروز استعدادها و تقویت مهارتهایمان پیدا میکنیم.
انسان، کلکسیونی از نیازهای عجیب و غریب است. یکی از این نیازها که باعث رشد تمدن و بقای بشر روی زمین شده است، نیاز درونی انسانها به خدمت به دیگران است. جالب اینجا است که واژه «دیگران» معنای بسیار گستردهای پیدا میکند. بیایید به چند مورد از آنها نگاهی بیندازیم:
مثلا خانواده، همشهری، هموطن، همنوع
مثل تمام حیوانات و جاندارانی که روی کره زمین زندگی میکنند.
که ترکیبی از جانداران، تمام گونههای گیاهی، اقیانوسها، کوهها، جنگلها و بیابانها میشود.
مثل تلاشهایی که برای حفظ منابع و ذخیرههای طبیعی برای نسلهای بعدی بشر میشود. کار کردن به ما این فرصت را میدهد که با تلاشی آگاهانه، به این نیاز درونی پاسخ بدهیم.
احترام، یک وضعیت روانی پیچیده است. این حالت روانی از دو بخش درونی و بیرونی تشکیل شده است. کار کردن، هر دو بخش این حالت مثبت روانی را تقویت میکند. وقتی کار میکنیم به خودمان به عنوان کسی که استقلال مالی دارد و مسئولیت انجام یک کار بر عهده او است، افتخار میکنیم. از طرفی، کار کردن ما احساس احترام دیگران را هم برمیانگیزد.
همه ما دوست داریم فرد مفیدی باشیم؛ چه برای خودمان، چه برای خانوادهمان، چه کشورمان و چه تمام دنیا. ابعاد این مفید بودن به بزرگی افکارمان و شیوهای که با آن دست به کار میشویم بستگی پیدا میکند. کار کردن میتواند به شکلی شگفتانگیز، قلبمان را سرشار از احساس شیرین مفید بودن کند. وقتی بدانیم که حضورمان تغییری مفید و ماندگار در این دنیا ایجاد میکند، بدون خستگی، شکایت و لبریز از امید و شادی، کار خواهیم کرد.
انسانها هدفها و خواستههای بسیار متفاوتی دارند. در حقیقت، وجود این تفاوتها یکی از زیباییهای زندگی کردن در این جهان به شمار میرود. به همان اندازه که عدهای عاشق زندگی در گمنامی و سکوت هستند، برخی دیگر دوست دارند که آوازهشان گوش جهان را پُر کند. کار کردن به هر دو گروه کمک میکند تا طبق خواسته قلبیشان زندگی کنند.
گاهی در برههای از زندگی، تنها چیزی که ما را خوشحال میکند اثبات تواناییهایمان به دیگران و البته خودمان است. رسیدن به این احساس که «من میتوانم» مثل یک رنگ بر بوم هویت ما پخش میشود، شکل میگیرد و نقشآفرینی میکند. وقتی به خودمان و دیگران ثابت کنیم که میتوانیم از پس انجام کارها و مسئولیتهایی که به ما سپرده شده بربیاییم، سرشار از اعتماد به نفس و امید میشویم. آن زمان است که جسارت بیشتر خواستن در ما پدیدار میشود. از طرفی، دیگران هم با مشاهده ظرفیتهای درونیمان، اعتمادشان به ما و کارهایمان افزایش پیدا میکند.
مسئولیتپذیری، یک ویژگی بسیار ارزشمند انسانی است که عده زیادی از زیر آن شانه خالی میکنند. چون همیشه انداختن کارها و مسئولیتها بر گردن دیگران بسیار راحتتر از این است که خودمان را درگیر مسائل ریز و درشتی بکنیم که پذیرش مسئولیتها بر عهدهمان میگذارد. کار کردن با دیگران به ما میآموزد که در زندگی چارهای به جز پذیرفتن مسئولیتهایمان نداریم و باید پای عواقب خوب و بد کارهایی که انجام میدهیم بایستیم. چون تنها در این صورت است که میتوانیم تغییری اثربخش در زندگیمان ایجاد کنیم.
ما در کنار دیگران رشد میکنیم. درست مثل تکه سنگی که پر از بخشهای تیز است، به هنگام کار و تلاش با دیگران، صیقل میخوریم و جلا پیدا میکنیم. هر چقدر که بخشهای تیز و ناهماهنگ وجودمان، بزرگتر باشند، این صیقلکاری دردناکتر خواهد بود. اما اثر نهایی این تلاش به فردی تبدیل میشود که مهارت کار با دیگران را آموخته است.
هنری فورد:
به کنار هم آمدن، شروع است؛ کنار هم باقی ماندن پیشرفت است و کنار هم کار کردن موفقیت است.
کار کردن چه به صورت فردی و چه در قالب یک تیم، به ما کمک میکند که روی بخشهای ضعیف مهارتهایمان کار کنیم. از طرفی، با کسب تجربه میتوانیم برای قویتر شدن بخشهای قدرتمند وجودمان هم زمان بگذاریم. در کنار هم قرار گرفتن این دو بخش، باعث میشود که هر روز در زندگیمان رو به جلو حرکت کنیم، درجا نزنیم و به سمت پیشرفت حرفهای و شخصی خود گام برداریم.
بخش زیادی از روزهای زندگی ما در کارمان سپری میشود. اگر کارمان را دوست داشته باشیم، لحظه به لحظه کار کردن برایمان سرشار از شادمانی میشود. به همین علت، افراد موفق در طول تاریخ، همیشه به دنبال کارهای مورد علاقه خود بودند. چون از این طریق میتوانستند از زندگی خود نهایت لذت را ببرند. یادتان باشد، هر شخصی نیازی عمیق به معنا و مقصود دارد. در حقیقت، یکی از بزرگترین دلیلهای نارضایتی در دنیای امروز این است که مردم احساس میکنند کاری که انجام میدهند معنا و هدفی به زندگیشان نمیبخشد. به همین دلیل باید به دنبال کاری باشید که واقعا آن را دوست دارید نه کاری که مجبور به انجام آن هستید.
انگیزه، همان نیرویی است که صبحها ما را از رختخواب بیدار میکند و شبها خواب را از چشمانمان میرباید. اگر کاری برای انجام دادن داشته باشیم، عمیقتر از همیشه زندگی میکنیم، شادتر نفس میکشیم و زندهتر از هر زمانی روی زمین قدم میگذاریم. این موضوع، وقتی به بالاترین حد خود میرسد که ما بین علاقه و کاری که دوست داریم پُلی قدرتمند میزنیم. در آن صورت، هر روز برایمان سرشار از تازگی و هیجان خواهد بود.
برایان تریسی:
باید از خودتان بپرسید که هدف من از انجام کاری که مشغول آن هستم چیست؟ چرا هر روز از خواب بیدار میشوم؟ چرا شغلی که اکنون دارم را انجام میدهم؟ به چه دلیل زندگی میکنم؟
کار کردن به ذهن ما یک جهت مشخص میدهد. همین موضوع باعث میشود که ذهنمان تمام تمرکزش را به خدمت بگیرد تا یک کار را به سرانجام برساند. البته اگر میخواهیم دوز تمرکزمان همیشه بالا بماند باید علاوه بر غیرفعال کردن تمام محرکهای بیرونی – مثل موبایل – برای کارمان یک تاریخ انقضای جایزهدار هم تعیین کنیم تا شور و شوق آغاز کار در انتهای کار هم ادامه پیدا کند. مثلا با خودمان قرار بگذاریم که اگر فلان کار را در طول دو ساعت تمام کردم، به سراغ کار مورد علاقهام میروم یا یک خوراکی خوشمزه میخورم. لازم نیست به چیزهای پیچیده فکر کنید، تنها کافی است هدفی ساده و روشن برای خودتان داشته باشید. ذهنتان بقیه کارها را روبهراه خواهد کرد.
هر روز، ایدههای زیادی متولد میشوند. آنها همچون یک جرقه کوچک در ذهن افراد پدیدار میگردند. تنها چیزی که میتواند این جرقههای کوچک را به یک آتش پایدار تبدیل کند، کار کردن است. تمام افراد موفق، کسانی که ثروتهای فراوانی دارند یا نامشان در صفحههای تاریخ حک شده است، ایدهها، اهداف و آرزوهایشان را به وسیله کار کردن به چیزی واقعی و ملموس تبدیل کردند.
فکر میکنید به جز این ۲۱ مورد، کار کردن چه فایده دیگری برای انسان دارد؟ آیا شما به دنبال کار مورد علاقهتان رفتهاید؟ چقدر از شغل کنونی خود احساس رضایت میکنید؟