ماکارونی، یکی از غذاهای خوشمزهای است که تقریبا همه آن را خیلی دوست دارند؛ به خصوص وقتی که با تهدیگ سیبزمینی و مامانپز باشد. در هر فروشگاه میتوان برندهای مختلفی از ماکارونی را پیدا کرد که هر کدام رنگ و طعم و داستانی مخصوص به خودشان دارند. در این مقاله از خانه سرمایه به سراغ مردی میرویم که خالق یکی از برندهای معروف ماکارونی به نام «زر ماکارون» است.
البته تولید ماکارونی تنها زمینه فعالیت او نیست و بخشهای قابل توجهی از صنعت ایران را به خود اختصاص داده است. با هم به تماشای قصه زندگی و دستاوردهای «مرتضی سلطانی» مینشینیم.
گای کاوازاکی:
همه کارآفرینان، دنیا را آنطور که باید باشد میبینند، نه آنطور که وجود دارد.
مرتضی سلطانی کودکی که با فقر، دست و پنجه نرم میکرد
کودکی مرتضی سلطانی در شرایطی سپری میشد که خانوادهاش در فقر به سر میبردند. خانه آنها یک اتاق گِلی اجارهای در قلعه «مبارک آباد قم» بود که در آن مرتضی به همراه مادر و سه فرزند دیگر در آن زندگی میکردند.
درآمد اندک آنها از هنر گیوهدوزی مادر تامین میشد. اما حاصل سوزن زدنهای او آنقدر زیاد نبود که خرج یک زندگی پنج نفره را بگذراند. به همین دلیل، سه فرزند دیگر خانواده نیز درس را رها کردند و از همان نوجوانی وارد بازار کار شدند تا بتوانند باری هرچند کوچک از دوش مادرشان بردارند.
یک مادر، یک الگو
رها کردن، همیشه راحتترین راهی است که به ذهن بشر میرسد. اما آیا شما کسی را میشناسید که با فرار کردن از شرایطی که در آن قرار گرفته، به موفقیت رسیده باشد؟ بدون شک، کسانی که میمانند، مسئولیتهایشان را میپذیرند و در انجام آنها کوتاهی نمیکنند، پایان شیرینی را تجربه خواهند کرد.
مرتضی نیز در زندگی خود یکی از همین انسانهای شگفتانگیز را سراغ داشت؛ مادرش. این بانو با وجود فقری که گریبانش را گرفته بود و چهار فرزندی که به حمایت، محبت و امکانات نیاز داشتند به جای رها کردن، ماندن و مبارزه را انتخاب کرده بود. فرزندان، با نگاه به رفتارهای پدر و مادرشان شیوه برخورد با مشکلات و راه و رسم زندگی را میآموزند.
او که از مفهوم فردی به نام پدر، چیز زیادی دستگیرش نشده بود، نگاهش را به مادرش دوخته بود و ناخواسته از او الگوبرداری میکرد. نتیجه این نگاه مستقیم به مادری که مقاومتر از همه مردهای اطراف مرتضی بود، به او این انگیزه را میداد که چیزهای بزرگی بخواهد و برایشان تلاش کند
مرتضی از مادرش یاد گرفته بود که کار کردن عار نیست و به همین دلیل با پولی که بعد از مدرسه از شستن قبرها به دست میآورد جلوی مادرش خودی نشان میداد. اما حتی مدرسه رفتن او هم پر از دردسر بود.
مدرسه رفتن با هیچ!
مادرش که میخواست مرتضی به مدرسه برود با مخالفت شدید پدر مرتضی که گهگاهی به اندازه یکی دو ساعت، سری به آنها میزد، روبهرو شد. در آخر نیز ماجرا به آنجا ختم شد که پدر، مدرسه رفتن فرزندش را به بهانهای برای طلاق دادن همسرش تبدیل کرد و گفت که اگر پای این بچه به مدرسه باز شود، او را طلاق میدهد.
در کمال ناباوری، مادر مرتضی این شرط را پذیرفت و او با دردسرهایی فراتر از حد انتظارش، راهی مدرسه شد. اما حتی دفتر و مدادی هم نداشت که بتواند مشقهایش را بنویسد. با این وجود، سختیها نتوانستند جلوی ذوق و علاقه مرتضی به یاد گرفتن را بگیرند. او با استعدادی که در مدرسه از خودش نشان داد به مادرش ثابت کرد که لیاقت فداکاری او را داشته است.
مرتضی سلطانی سلام تهران، سلام فرصتهای کشف نشده!
دیپلم گرفتن مرتضی سلطانی، پایان موقت تحصیلاتش به شمار میرفت. چون به علت انقلاب فرهنگی دیگر نتوانست به دانشگاه برود. کار کردن پاره وقت نزد برادرانش که در زمینه قالی مشغول به کار بودند نیز نتوانست قلب پُرشور او را آرام کند. به همین دلیل، او قم را به مقصد تهران با آرزوهایی بزرگ و دعای مادرش، ترک کرد.
خودش در این باره میگوید «حالا به تهران آمده بودم اما نمیدانستم کجا و چگونه باید به دنبال کار بگردم. اصلا نمیدانستم که میخواهم چه کاره شوم. با چند نفر از دوستانم که آنها هم برای کار به تهران آمده بودند در خیابان فلسطین، دفتری را اجاره کردیم. در آنجا، هم میخوابیدیم، هم زندگی میکردیم و هم محل قرارهای کاری ما بود. روزها برای پیدا کردن کار، آنجا را ترک میکردیم.»
لیونل مسی:
باید مبارزه کنی تا به رویاهایت برسی. باید فداکاری کرده و سخت تلاش کنی.
مرتضی سلطانی آشنایی با سولهسازی و تحول زندگی
مرتضی، مدتی را به همین شکل در تهران سپری کرد تا آن که به واسطه یکی از دوستانش با واژه «سوله» آشنا شد. دوست او روی سولههای ساخته شده، پوشش میزد. مرتضی سلطانی که خیلی کنجکاو شده بود، درباره این موضوع از دوستش سوال کرد و از او خواست که در زمینه ساخت سولهها با او همکاری کند.
این نکته را در نظر داشته باشید که مرتضی درباره ساخت چیزی درخواست همکاری میداد که در طول عمرش حتی یک بار هم آن را ندیده بود و اصلا ذهنیتی دربارهاش نداشت. دوستش که حسابی از این رفتار مرتضی متعجب شده بود، به او گفت:«حرف زدن با تو اتلاف وقت است. اگر اینجا بمانم نه خودت به جایی میرسی و نه میگذاری من به کار و کاسبیام برسم.» دوست مرتضی، او را ترک کرد اما نتوانست مانع ذهن پرسشگر او شود.
به همین دلیل سلطانی، برای پیدا کردن پاسخ پرسشهایش شروع به تحقیق کرد و نتیجه این تحقیقها پیدا کردن کارخانهای به نام «سولیران» شد. قبل از انقلاب، ایرانیها و خارجیها در این کارخانه با هم روی ساخت سولههای فلزی کار میکردند.
دیدار مرتضی از این کارخانه باعث شد تا او برای اولین بار، سوله را ببیند. بعد از این دیدار بود که فهمید ساخت سوله اصلا چیز سختی نیست و تصمیم گرفت که گروهی از افراد حرفهای را دور هم جمع کند و به ساخت سوله مشغول شود.
یک جوان با جسارت، یک سولهساز بیتجربه
مرتضی از سولهسازی چیزی نمیدانست چون تا به حال یک سوله هم نساخته بود. از طرفی، کسی هم نبود که به او یاد بدهد. چون تا قبل از انقلاب، ساخت سولهها در انحصار خارجیها بود و با رفتن آنها از ایران، سوله جدیدی ساخته نمیشد.
به همین دلیل، او تصمیم گرفت یک آگهی در روزنامه با این محتوا منتشر کند که: «ما برای شما سوله میسازیم.» فردای همان روز از طرف تشکیلاتی به نام «اتحادیه امکان» با او تماس گرفتند و از مرتضی دعوت کردند که به دفترشان برود.
وقتی آنها فهمیدند که این جوان، هیچ چیزی راجع به سولهسازی نمیداند، حسابی عصبانی شدند. اما مرتضی دست بردار نبود و آنقدر سماجت به خرج داد که بالاخره مدیرعامل آن اتحادیه را راضی کرد تا به او و گروهش که اکنون یک شرکت بودند، فرصتی برای سولهسازی بدهد.
تلاشهای او به بار نشست و توانست موافقت آنها را جلب کند. مرتضی و گروهی از افراد حرفهای که دور هم جمع کرده بود با کمک مهندس ناظری که در آن اتحادیه حضور داشت توانستند یک سوله با کیفیت تحویل بدهند. این موفقیت، مسیر را برای قراردادهای بعدی او هموار کرد و توانست در ۲۰ استان کشور، انحصار ساخت سولهها را در دست بگیرد.
ورود به صنعت و آمادهسازی مواد پایه
ساخت حرفهای و گسترده سولهها نتوانست مرتضی را راضی کند. به همین دلیل، او کارخانههایی را راهاندازی کرد در آنها انواع مواد اولیه مورد نیاز برای سولهسازی ساخته میشدند.
مرتضی توانست با وارد کردن کورهها و ماشینهای مورد نیاز از آلمان، خط تولید جدید خود را با نام «صنایع چدن پارس» به راه بیندازد. پس از آن یک کارخانه تراشکاری و کارخانه دیگری با عنوان «لولههای دقیق کاوه» نیز در شهرک صنعتی کاوه احداث کرد.
پکیج زر ماکارون و سلامی تازهنفس به صنایع غذایی
مرتضی بار دیگر دست به کاری تازه زد و تحقیقات خود را در زمینه صنایع غذایی آغاز کرد. او متوجه شد نوعی گندم خاص در ایران وجود دارد که آن را با نام «گندم دوروم» میشناسند.
در کشورهای خارجی از این نوع گندم برای تهیه «آرد سمولینا» و تولید ماکارونی استفاده میشد. اما در ایران، به علت عدم آگاهی، آن را با گندمها معمولی ترکیب میکردند که به هدر نرود! بعد از مدتی تصمیم گرفت که در زمینه «آرد صنعتی» و تولید آرد سمولینا مشغول به کار شود.
به همین دلیل، زمینی مناسب را در کرج خرید و پس از گرفتن مجوزهای لازم، کارخانه را احداث کرد. پس از راهاندازی کارخانه، تمام گندمهای دوروم را از کشاورزان خرید و برای اولین بار در ایران از آنها برای تهیه آرد سمولینا استفاده کرد.
اما میزان آرد تولیدی زیاد بود و خریداران آن کم. به همین دلیل تصمیم گرفت که خودش خط تولید ماکارونی را راهاندازی کند و آرد تولیدی خودش را به کار بگیرد. این آغازی برای «زر ماکارون» بود.
مرتضی سلطانی در این باره میگوید «من برای شرکت زر ماکارون و گروه زر، بسیار تلاش کردم و به دانش، بهای زیادی دادم. سرانجام توانستم پکیجی را در گروه زر ایجاد کنم که شامل بخشهای دانشگاه زر (محلی که در آن به پرسنل موجود، انواع خدمات علمی را ارائه میداد) سمولینای زر، آسیاب زر، زر ماکارون، سیلوهای زر، زر پخش و غیره میشدند.»
اگنس مارتین، نقاش:
برای پیشرفت در زندگی باید چیزهایی که دوست نداری را رها کنی، انجام کارهایی که دوست نداری را متوقف کنی. باید چیزهایی را پیدا کنی که خوشت میآید، چیزهایی که در ذهنت قابل قبول هستند.
رها کردن زرماکارون و آغاز یک ماجراجویی تازه
یک ذهن پر هیجان، همیشه به دنبال پیدا کردن مسیری است که بتواند تازگی خود را حفظ کند. مرتضی نیز چنین ذهنی داشت و نمیتوانست خود را محدود به یک یا دو فعالیت کند.
در نتیجه، دوباره دست به کار شد و تحقیقات خود را آغاز کرد تا بتواند فرصتی تازه برای یک فعالیت متفاوتتر پیدا کند. او در میان بررسیهایش متوجه شد که سرانه مصرف قند و شکر در ایران بسیار بالا است و مردم به قندهایی کمخطرتر و طبیعیتر مثل فروکتوز دسترسی ندارند.
نوشابههای صنعتی نیز فقط از شکر در تولید محصولات خود استفاده میکردند. سلطانی میخواست تغییری بنیادی در این چرخه معیوب ایجاد کند. او تصمیم گرفت به سراغ تولید فروکتوز برود و در این زمینه شیرین فعالیت کند.
برای آغاز این کار، به زمین نیاز داشت. برای همین، زمینی به متراژ یک میلیون مترمربع را در هشتگرد خرید. مرتضی اولین فرد در ایران بود که طرحهای فروکتوز و استخراج قند از ذرت را در هشتگرد و با کمک مهندسهای دانشگاه صنعتی شریف و چند مشاور خارجی شروع و اجرا کرد.
نگاهی متفاوت به داستان تحریمهای ایران
مرتضی سلطانی نیز مانند هر فعال اقتصادی دیگر، از تحریمهای وارد شده به ایران، خسته شده و آن را یک اتفاق بد توصیف میکند. اما با این وجود، توانایی نگاه به نیمه پر لیوان را در خود حفظ کرده است. او در این باره میگوید:
«در تحریم، به علت اینکه همه درها بسته است گاهی اتفاقهای خوبی هم میافتد. مثلا اینکه استعدادهای خوبی در زمینههای مختلف، فرصت شکوفایی پیدا میکنند.» توصیههای مرتضی سلطانی برای جوانانی که میخواهند پیشرفت کنند:
- در زندگی، سه چیز دست ما نیست و نباید به خاطرشان افسوس بخوریم. اول، محل تولدمان؛ دوم، چهره و جسممان و سوم، پدر و مادرمان.
- جسم سالم، علاقه به کاری که انجام میدهیم، نگاه مثبت و باور به تواناییهایمان، نکتههای مهمی هستند که من به آنها اعتقاد دارم و میدانم که وقتی حرکتی از سوی ما صورت میگیرد، خداوند نیز برکت و کمکش را روانه ما میکند.
- آدمهای تنبل، همیشه میگویند از فردا شروع میکنم؛ آدمهای معمولی میگویند از همین امروز شروع میکنم؛ اما آدمهای عجیب و غریب از دیروز شروع میکنند و همیشه از خودشان طلبکار هستند و به خودشان نمره منفی میدهند و میگویند: «چرا از پریروز شروع نکردی؟!»
- پول با سرمایه فرق میکند. من پولدار نیستم، سرمایهدار هستم. سرمایه من نیز ماشینآلاتم، دانشگاهم، دانش فنیام، تکنولوژیام، برندم، کارم، تولیدم و نیروی انسانیام است.
- متهم کردن این و آن و پیدا کردن کسی که وضع زندگی امروزمان را به گردن او بیندازیم هیچ کمکی به پیشرفت ما نمیکند. تنها کار درست، نگاه کردن به داشتههایمان و قدم برداشتن در جهتی است که انسان را به آرزوهایش میرساند.
خلاصهای درباره زندگی نامه مرتضی سلطانی
- مرتضی سلطانی، بنیانگذار گروه صنعتی _ پژوهشی زر و اولین پالایشگاه غلات در ایران است.
- او در سال ۱۳۴۰ در قلعه مبارک آباد قم و در خانهای بسیار محقر به دنیا آمد.
- مرتضی، کودکی بسیار سختی داشت و برای رفتن به مدرسه با مخالفت شدید پدرش روبهرو شد. اما با فداکاری مادرش توانست به مدرسه برود.
- در نوجوانی به تهران رفت تا فرصتهای شغلی بهتری پیدا کند.
- اولین فعالیت حرفهایاش را با سولهسازی آغاز کرد و در آن بسیار موفق شد.
- بعد از آن با احداث کارخانههای ریختهگری و تراشکاری در زمینه تولید مواد اولیه برای سولهسازی خودکفا شد.
- پس از آن وارد صنایع غذایی (آرد صنعتی) شد و اولین کارخانه تولید آرد سمولینا را احداث کرد.
- مرتضی سلطانی با مازاد آرد تولید شده، کارخانه تولید ماکارونی به نام «زر ماکارون» را به راه انداخت و توانست بعد از شرکت ایتالیایی «باریلای» با تولید روزانه ۱۵۰۰ تن ماکارونی، در جایگاه دوم جهان قرار بگیرد.
- بعد از آنکه زر ماکارون به رونق رسید، به سراغ تولید فروکتوز از ذرت و ساخت پالایشگاه غلات رفت.
- بعدها تحصیلات دانشگاهی خود را تا مقطع فوقلیسانس در رشته «مدیریت صنعتی» ادامه داد.
- هرچند که مرتضی سلطانی، هنوز هم از فعالیتهایش راضی نیست و فکر میکند که میتواند خیلی بهتر از این باشد، اما از نظر اهل فن، او «سیمرغ صنعت ایران» است.
- تلاشهای او برای پیشرفت و پیدا کردن راههای جدید، همچنان ادامه دارند.
نظر شما چیست؟
زندگی الان خود را با ماجراهایی که خالق برند زر ماکارون از سر گذراند مقایسه کنید. چقدر تفاوت وجود دارد؟ آیا این انرژی و شجاعت را در خودتان میبینید که مثل آقای سلطانی، سختیها را کنار بزنید و رو به جلو قدمهای بزرگی بردارید؟