Lines_Background
وبینار آنلاین خانه‌سرمایه
00روز
00ساعت
00دقیقه
00ثانیه
ثبت‌نام رایگان
لوگو خانه سرمایهآموزش ترید از صفر صفر

اسطوره های اقتصادی جهان

ایلان ماسک
ایلان ماسک کیست؟ با مالک جدید...

ایلان ماسک، صاحب جدید توییتر، یکی از اینفلوئنسرهای حوزه ارزهای دیجیتال است که توجه زیادی را به خود جلب کرده است. در هر دوره، افرادی به دنیا می آیند که متفاوت تر از بقیه می اندیشند. آن ها پرچم داران ایجاد تغییرات بزرگ در جهان هستند؛ چون نه تنها به گونه ای دیگر به دنیا نگاه می کنند، بلکه افکارشان را عملی کرده و مردم را با خود همراه می کنند. اگر میخواهید بدانید که ایلان ماسک کیست و با سختی های زندگی ایلان ماسک بیشتر آشنا شوید، در ادامه این مطلب همراه ما باشید.

زندگینامه ایلان ماسک؛ بنیان گذار تسلا و صاحب توییتر

در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ زندگینامه «ایلان ماسک» (Elon Musk) می رویم و نگاهی به ماجرای این فرد متفاوت می اندازیم؛ پس با ما همراه باشید.

ایلان ماسک

پافشاری بسیار مهم است. نباید تسلیم شوید، مگر اینکه مجبور به تسلیم شدن شوید.

جست وجویی کوتاه در کودکی ایلان ماسک

ایلان ماسک با نام کامل «Elon Reeve Musk» در سال 1971 متولد شد. پدر و مادر ماسک از دو کشور مختلف بودند. پدرش اهل آفریقای جنوبی و مادرش یک کانادایی بزرگ شده در آفریقا بود. درواقع پدربزرگ مادری ماسک یک آمریکایی-کانادایی ماجراجو بود که خانواده اش را با یک هواپیمای تک موتوره به استرالیا و سپس آفریقای جنوبی آورده بود.

ماسک در یکی از شهرهای بزرگ آفریقای جنوبی به نام «پرتوریا» (Pretoria) به دنیا آمد و تمام دوران کودکی و نوجوانی خود را در این شهر سپری کرد. او فرزند بزرگ خانواده است و یک خواهر و برادر کوچک تر از خودش دارد. پدر ایلان، مهندس الکترومکانیک، خلبان، ملوان، مشاور املاک و حتی در یک بازه زمانی معدن دار بود.

شاید بتوان این طور گفت که بخشی از علاقه ماسک به مهندسی به دلیل پدرش بوده است. مادرش هم به عنوان یک متخصص تغذیه و البته مدل مشغول به کار بود. خانواده ماسک در دوران کودکی و نوجوانی او بسیار ثروتمند بودند.

ایلان یک کودک درون گرا بود

ایلان ماسک

او در کودکی بسیار ساکت بود و واکنش چندانی به محیط بیرونش نشان نمی داد. این ماجرا تا حدی پیش رفت که پزشکان حدس می زدند او ناشنواست، ولی مادرش با زیر نظر گرفتن او به این نتیجه رسید که فرزندش تنها در دنیای متفاوتی سیر می کند. زندگی گرم خانوادگی آن ها دوام زیادی نداشت و پدر و مادرش حدود 9 سال بعد از هم جدا شدند. مادر ایلان به کانادا برگشت. ماسک هم بودن در کنار پدرش را انتخاب کرد.

البته چندی نگذشت که از این تصمیم پشیمان شد. چون فهمید که زندگی با پدرش کار چندان ساده ای نیست. ایلان بعدها اعتراف کرد سختی های زیادی که به دلیل زندگی با پدرش کشیده بود سبب شد تا به فردی بسیار سخت کوش تبدیل شود و از این راه، مسیری برای فرارکردن از آن زندگی پیدا کند.

ساخت یک بازی کامپیوتری در 10 سالگی

ماسک در دوران نوجوانی خود به بازی های کامپیوتری علاقه پیدا کرد. والدینش برای او یک کامپیوتر خانگی خریدند و از اینجا به بعد بود که ماسک به جای بازی کردن با این کامپیوتر به دنبال ساخت بازی مورد علاقه خودش رفت! او به کمک یک دفترچه راهنمای برنامه نویسی پایه توانست یک بازی کامپیوتری بسازد.

ماسک نام بازی خود را «Blastar» گذاشت و تنها زمانی که 12 سال داشت، آن را به مبلغ 500 دلار فروخت. این اولین بار بود که ماسک طعم تجارت و به دست آوردن پول با دستان خود را می چشید.

ایلان ماسک در جوانی؛ مهاجرت به کانادا و خداحافظی با آفریقا

وقتی ایلان به 17 سالگی رسید، تصمیم گرفت به کشور مادرش یعنی کانادا مهاجرت کند. او برای این مهاجرت چهار دلیل داشت:

  1. به اندازه کافی از پدرش دور می شد.
  2. می توانست در بهترین دانشگاه های کانادا درس بخواند.
  3. به دلیل ملیت مادرش می توانست به راحتی تابعیت کانادا را بگیرد.
  4. می توانست از خدمت اجباری سربازی در آفریقای جنوبی سرپیچی کند.

ایلان بعدها فهمید که مهاجرت به کانادا یکی از بهترین تصمیم های عمرش بوده است؛ چون مسیر تبدیل شدن او به ایلان ماسک بسیار خلاق آینده را هموار کرد. ماجرای گرفتن پاسپورت کانادایی چیزی حدود پنج ماه طول کشید. در این مدت ایلان برای آنکه به خدمت سربازی فراخوانده نشود، در دانشگاه «پرتوریا» مشغول به تحصیل شد.

یک سال سرگردانی در کانادا تا گرفتن پذیرش از دانشگاه

بالاخره مدارک او آماده شد و توانست به کانادا مهاجرت کند. ماسک بعد از ورود به کانادا به مدت یک سال با یکی از پسرعموهای خود زندگی کرد. در طول این مدت، شغل های پاره وقت مختلفی مثل کارگری در مزرعه و کارخانه چوب را امتحان کرد. درنهایت توانست پذیرش دانشگاه «کویینز» (Queen’s University) را به دست بیاورد. ماسک در این دانشگاه در دو رشته «اقتصاد» و «فیزیک» مشغول به تحصیل شد و لیسانس هر دو رشته را به دست آورد. رؤیای بعدی او گرفتن مدرک دکترا در آمریکا بود.

تجربه کارآموزی در دره سیلیکون ولی

ایلان ماسک

ایلان یک سال قبل از فارغ التحصیلی از دانشگاه در دو استارت آپ فعال در سیلیکون ولی کارآموز شد. اولین استارتاپ «Pinnacle Research Institute» نام داشت که یک مؤسسه تحقیقاتی درباره خازن های الکترولیتی برای ذخیره انرژی بود. دومین مورد هم یک استارت آپ توسعه دهنده بازی های ویدئویی به نام «Rocket Science Games» نام داشت.

ایلان ماسک

وقتی چیزی به اندازه کافی مهم باشد، آن را انجام می دهید؛ حتی اگر شانس برد زیادی نداشته باشید.

مهاجرت دوم؛ کوچ بزرگ به آمریکا

سال 1995 ماسک برای گرفتن دکترای خود در رشته «علوم مواد» از دانشگاه «استنفورد» کالیفرنیا پذیرش گرفت؛ به همین دلیل کانادا را به مقصد آمریکا ترک کرد. در آن روزها تب و تاب اینترنت همه را فراگرفته بود. ایلان هم برای اینکه از این ماجرا جا نماند، تصمیم گرفت در کنار تحصیلش کاری در شرکت «Netscape» پیدا کند، ولی هرگز موفق به این کار نشد و سرانجام تصمیم گرفت تحصیل در رشته دکترا را فراموش کند و خودش یک استارتاپ اینترنتی به راه بیندازد.

راه اندازی شرکت Zip2 با کمک سرمایه گذاران فرشته!

هر قسمت از زندگینامه ایلان ماسک را که نگاه می کنیم یا او را در حال تأسیس یک شرکت می بینیم یا همکاری در تأسیس شرکت ها. شاید بتوان گفت این بخشی از شخصیت ایلان است. او می خواهد آغازگر تحولات بزرگ بوده یا دست کم نقشی در آن ها داشته باشد.

در همان سال 1995، ماسک به همراه دو نفر دیگر از دوستانش به نام های «کیمبال» و «گرگ کوری» شرکت برنامه نویسی وب «Zip2» را راه اندازی کرد. این سه نفر سرمایه موردنیاز خودشان را به کمک «سرمایه گذاران فرشته» به دست آوردند.

سرمایه گذاران فرشته کسانی هستند که ثروت قابل توجهی دارند و با بخش اندکی از سرمایه شان استارتاپ های نوپا را حمایت می کنند. آن ها بعد از سرمایه گذاری دخالتی در کسب و کار نوپا نمی کنند، ولی بخشی از مالکیت شرکت را در اختیار می گیرند. ایلان و بقیه، کارشان را در یک دفتر اجاره ای با یک دستگاه کامپیوتر شروع کردند.

در آن زمان ماسک از پس اجاره یک آپارتمان برای خودش برنمی آمد؛ به همین دلیل روی کاناپه دفتر می خوابید و در یکی از شعبه های انجمن مسیحی مردان جوان (YMCA) دوش می گرفت.

بیوگرافی ایلان ماسک؛ زندگی کاری او چگونه است؟

ایلان روزها سایت را بررسی و شب ها آن را کدنویسی می کرد. او این کار را برای مدتی طولانی و بدون توقف انجام داد. بعد از مدتی بالاخره موفق شد توجه «نیویورک تایمز» و «شیکاگو تریبون» را به خود جلب کند و با آن ها قرارداد ببندد. بعد از این موفقیت و گسترش شرکت، ماسک تلاش کرد تا سمت مدیرعاملی را در شرکتی که خودش تأسیس کرده بود به دست بیاورد، ولی موفق نشد. سرانجام شرکت کامپیوتری «Compaq» شرکت «Zip2» را به قیمت 307 میلیون دلار خریداری کرد و به خاطر 7 درصد سهمی که در آن داشت 22 میلیون دلار به دست آورد.

ماجرای X.com، PeyPal و شرکت Confinity

ایلان ماسک

بعد از فروش «Zip2» ایلان باز هم به دنبال فعالیت در زمینه اینترنت بود؛ به همین دلیل وقتی شنید چند نفر از دوستان و همکارانش می خواهند یک شرکت جدید به نام «X.COM» را راه اندازی کنند، فرصت را غنیمت شمرد و به آن ها ملحق شد. «X.COM» یک شرکت خدمات مالی آنلاین و پرداخت الکترونیکی به شمار می رفت که به عنوان اولین بانک آنلاین با اقبال خوبی از سوی کاربران روبه رو شد.

ماسک در این شرکت هم شانس خودش را برای مدیرعامل شدن امتحان کرد، ولی هیئت مدیره روی بی تجربگی او دست گذاشتند و اجازه ندادند که در این جایگاه قرار بگیرد؛ به همین دلیل ایلان تا قبل از ادغام «X.COM» با شرکت «Confinity» همراه با «بیل هریس» بر کرسی مدیرعاملی نشسته بود.

Confinity چه شرکتی بود و چرا ماسک به آن علاقه داشت؟

حالا بیایید داستان را از این دریچه متوقف کنیم و به شرکت «Confinity» نگاهی بیندازیم. این شرکت که توسط سه نفر با نام های «پیتر تیل»، «لوک نوسک» و «مکس لوچین» راه اندازی شده بود و روی سیستم های پرداخت ایمن کار می کرد. «پی پال» محصول اصلی آن ها بود که در سال 1999 اولین نسخه رسمی از آن معرفی شد.

درست یک سال بعد، «Confinity» با «X.COM» ادغام شد. با وجود اینکه ایلان ماسک چندان به مدل تجاری «Confinity» اعتماد نداشت، درباره آینده پی پال امید بسیاری داشت. البته هریس- فردی که ماسک با او در کرسی مدیرعاملی شریک بود – چندان به آینده نقل و انتقال پول از طریق اینترنت اعتقادی نداشت؛ به همین دلیل با به وجود آمدن این اختلاف نظر، شرکت را ترک کرد.

بعد از این ماجرا ماسک تصمیم گرفت پی پال را به عنوان تنها درگاه و سیستم پرداخت الکترونیکی شرکت نگه دارد و آن را توسعه دهد. طولی نکشید که ایلان به عنوان مدیرعامل این شرکت انتخاب شد، ولی به دلیل نداشتن یک برنامه تجاری منسجم، هیئت مدیره «پیتر تیل» را به جای ایلان، مدیرعامل شرکت کردند. تیل نام شرکت را به «PeyPal» تغییر داد. مدتی بعد هم سهام آن عمومی شد. درنهایت، شرکت پی پال توسط «eBay» خریداری شد.

SpaceX، ورود به دنیای سیاره ها، موشک ها و فضاپیماها

در این بخش از زندگینامه ایلان ماسک به شرکت رؤیایی او می رسیم. سال 2001 آغاز فعالیت جدی ماسک در زمینه هوافضا بود. او کار خود را توسط همکاری با یک شرکت آغاز کرد که به طور ویژه درباره مریخ تحقیق می کرد. او در همان سال با چند نفر از اعضای این شرکت به مسکو سفر کرد تا بتواند موشک هایی برای حمل گیاهان گلخانه ای به مریخ خریداری کند. آن ها با شرکت های مختلفی مثل «NPO Lavochkin» و «Kosmotras» ملاقات کردند، ولی ماجرا با چیزی که آن ها فکرش را می کردند تفاوت داشت.

چون روس ها اهمیتی به این شرکت کوچک، مهندس بی تجربه آن و چند همراهش نمی دادند، ماسک و همراهانش به ناچار دست خالی به آمریکا برگشتند، اما سال بعد دوباره شانس خود را برای خرید نوع دیگری از موشک های فضاپیما امتحان کردند. روس ها این بار آن ها را کمی جدی تر گرفتند، ولی پیشنهاد مبلغ هنگفتی برای فروش یک موشک دادند. ماسک این بار هم دست خالی، ولی با یک فکر تازه به آمریکا برگشت.

او پیشنهاد داد که به جای درخواست و التماس به روس ها، خودشان در آمریکا موشک های فضاپیما بسازند. ایلان آن قدر در این مورد جدی بود که حتی 100 میلیون دلار از ثروت شخصی خود را برای عملی شدن این ایده وسط گذاشت. این گونه بود که «SpaceX» در سال 2002 متولد شد و ایلان ماسک از آن زمان تاکنون به عنوان مدیرعامل و مهندس ارشد آن مشغول به کار است.

تنها 3 شکست تا موفقیت باقی است

اسپیس ایکس کار خود را با ساخت موشک ها آغاز کرد. بعد از مدت ها تلاش، اولین موشک آماده پرتاب شد، ولی نتوانست به مدار زمین برسد. ناسا تا همین جا هم از تلاش این شرکت خصوصی برای دورزدن روس ها بسیار راضی بود؛ به همین دلیل با وجود پرتاب ناموفق اولین موشک فضاپیمای ساخته شده در اسپیس ایکس یک قرارداد تجاری با هدف حمل و نقل مداری با این شرکت امضا کرد. ایلان دو بار دیگر تلاش خود را برای ساخت و ارسال موشک به فضا به کار بست، ولی هر دو بار با شکست روبه رو شد.

او تنها یک بار دیگر فرصت داشت تا ایرادها را برطرف کند و آخرین موشکی را که می توانست به فضا بفرستد. ایلان در طول این مدت زیر فشار روحی فراوانی بود، شب ها کابوس می دید و با فریاد از خواب بیدار می شد؛ حتی دچار مشکلات جسمی هم شده بود. بودجه او دیگر کفاف یک شکست و تلاش دوباره را نمی داد، ولی تمام این ماجراها و دردسرها با پرتاب موفقیت آمیز موشک «Falcon 1» در سال 2008 به یک جشن شیرین تبدیل شد.

بعد از این موفقیت، ناسا یک قرارداد دیگر با اسپیس ایکس برای 12 پرواز موشک «Falcon 9» و ارسال فضاپیما به ایستگاه فضایی بین المللی بست. اسپیس ایکس تا امروز چندین پرتاب موشک موفق داشت و توانست به مفاد قراردادش با ناسا به خوبی عمل کند. البته نباید در این میان پروژه های خلاقانه ماسک برای سکونت انسان در فضا را نادیده گرفت. اسپیس ایکس در سال 2020 اولین سفینه خدمه دار خود به نام «Demo-2» را با موفقیت به فضا فرستاد.

ایلان ماسک

من فکر می کنم این بهترین نصیحت است: مدام به این فکر کن که چطور می توانی کارها را بهتر انجام دهی و خودت را زیر سؤال ببری.

اسپیس ایکس و اینترنت ماهواره ای

ایلان ماسک

یکی از نقش های ماندگار در دفتر زندگینامه ایلان ماسک و شرکت «SpaceX» ارسال ماهواره ها به مدار زمین برای راه اندازی اینترنت ماهواره ای است. این تلاش از سال 2015 آغاز شد و در سال 2018 اولین نمونه های ماهواره برای آزمایش این ماجرا به مدار زمین ارسال شدند. با آغاز تلاش ایلان ماسک برای ایجاد اینترنت ماهواره ای در جهان، انتقادها نیز از گوشه و کنار هویدا شدند.

برخی می گویند با پایان کار و ایجادشدن مداری از ماهواره ها، دیگر نمی توان مانند گذشته به فعالیت های اخترشناسی پرداخت؛ چون ماهواره های اسپیس ایکس جلوی دید را می گیرند! برخی دیگر هم می گویند وجود این ماهواره ها در فضا سبب ایجاد خطرهای مختلف می شود. ایلان به تمام این انتقادها این گونه پاسخ داده است: «ماهواره های اینترنت نمی توانند تأثیری بر فضا بگذارند و کوچک ترین خطری برایش ندارند؛ چون فضا بی نهایت بزرگ و ماهواره های اینترنت، بسیار کوچک هستند».

تسلا؛ رؤیای ساخت خودروهای آینده و سبز

شرکت «Tesla» در سال 2003 توسط «مارتین ابرهارد» و «مارک تارپنینگ» راه اندازی شد. آن ها در ابتدا شرکت را با هزینه شخصی خودشان تأسیس کردند و این کار را تا مدتی مشخص ادامه دادند. با جدی ترشدن فرایند تولید، نظر ایلان ماسک به این شرکت جلب شد.

او تقریباً شش میلیون دلار روی این شرکت سرمایه گذاری کرد و با این کار کرسی مدیرعاملی آن را به دست آورد. با وجود اینکه ایلان به صورت روزانه به این شرکت سر نمی زد، دورادور، روی طراحی محصول نظارت داشت. بعدها ایلان با ابرهارد به توافق رسید تا نام او را هم به عنوان یکی از بنیان گذاران شرکت تسلا به صورت قانونی وارد کند.

از سولار سیتی تا تسلا انرژی

ماسک، ایده اولیه و سرمایه مالی برای راه اندازی شرکت «SolarCity» را در اختیار دو عموزاده خود گذاشت. در طول چند سال سولار سیتی به یکی از بزرگ ترین تأمین کننده های سیستم انرژی خورشیدی در آمریکا تبدیل شد. در سال 2016 ماسک، سولار سیتی را برای شرکت تسلا خریداری کرد تا با ادغام آن با بخشی از شرکتش «Tesla Energy» را به وجود بیاورد.

البته ایلان به دلیل خرید این شرکت راهی دادگاه شد؛ چون وقتی برای خرید آن اقدام کرد که این شرکت دچار مشکلات مالی شده بود. سهامداران تسلا نیز از این موضوع خوششان نیامد و ماسک را متهم کردند که با هزینه سهامداران به دنبال منافع شخصی خودش رفته است. جالب اینکه درنهایت، ماسک در این ماجرا به عنوان تنها متهم شناخته شد.

ساخت تونل به سبک ایلان ماسک

در ادامه دنبال کردن زندگینامه ایلان ماسک به شرکت «Boring» می رسیم. این شرکت که به طور ویژه در زمینه حفاری و تونل سازی مشغول به کار است، به دنبال عملی کردن یک ایده جالب و جنجالی بود. ایلان می خواست به کمک این حفاری و تونل سازی، مدت زمان طی کردن یک مسیر در حالت عادی را تا 90 درصد کاهش دهد.

او می خواست بین شهرها تونل هایی بزرگ حفر کند که درون آن ها واگن هایی سورتمه ای وجود داشتند. این واگن ها به کمک انرژی برق به حرکت درمی آیند و می توانند مسیری 45 دقیقه ای را ظرف 5 دقیقه طی کنند. بنا به دلایل گوناگونی ماسک نتوانست این ایده را به عمل تبدیل کند.

تلاش برای ترکیب هوش مصنوعی با مغز انسان

ایلان ماسک

«Neuralink» یکی دیگر از شرکت هایی محسوب می شود که ایلان ماسک آن را راه اندازی کرده است. این شرکت با هدف پیونددادن مغز انسان و هوش مصنوعی ایجاد شده است. ایلان بر این باور است که با این کار، نه تنها توانایی انسان برای کنترل هوش مصنوعی، ابزارها و ماشین ها افزایش پیدا می کند، بلکه بسیاری از ناتوانی های جسمی مانند «ناشنوایی»، «نابینایی»، «فلج حرکتی» و… به راحتی برطرف می شوند.

البته تعدادی از پزشکان و متخصصان، ایلان را به باد انتقاد گرفتند. باید صبر کرد و دید آیا ایلان ماسک می تواند با گسترش هدفمند این محصولات و پیوند آن ها با مغز انسان به این انتقادها پاسخی عملی بدهد یا خیر؟

ایلان ماسک توییتر را به قیمت ۴۴ میلیارد دلار خرید

ایلان ماسک: پرنده آزاد شد. این جمله یکی از جملات جالب ایلان ماسک بعد از خرید توییتر بود. جالب است بدانید در این روزهایی که اخبار خرید توییتر توسط ایلان ماسک توجه بسیاری را به حود جلب کرده است، شاهد فعالت مجدد حساب کاربری ترامپ هم هستیم! درواقع بر اساس نظرسنجی که ایلان ماسک در توییتر انجام داد، کاربران به فعالیت مجدد اکانت توییتر ترامپ رای مثبت دادند. اما این خبر، تنها خبر عجیب بعد از مالکیت توییتر نبود. به نظر میرسد که ایلان ماسک تصمیم به اخراج بخش زیادی از کارمندان توییتر گرفته است و میخواهد تغییر و تحول نوینی در ساختار این شرکت ایجاد کند. اگر به اخبار توییتر و ایلان ماسک علاقه دارید، هر روز به همین مقاله سر بزنید.

ماجرای بیماری ایلان ماسک چیست؟

ایلان ماسک در یک برنامه زنده تلویزیونی و در اقدامی غافلگیرکننده اعلام کرد که به «سندرم آسپرگر» مبتلاست. پس از این ماجرا حرف و حدیث ها در این مورد بالا گرفت و بساط شایعه سازی داغ شد. برخی می گفتند این اعتراف یک نمایش بزرگ است تا ماسک بتواند توجه بیشتری را به سوی خود جلب کند.

برخی دیگر آن را به عنوان یک اعتراف واقعی پذیرفتند و برای این ماجرا شواهدی از رفتارهای عجیب ایلان در بازه های زمانی مختلف را مثال زدند؛ مثلاً اظهارنظرهای عجیب او درباره ویروس کرونا، اهدای دستگاه تنظیم کننده خواب به جای دستگاه تنفسی، ساخت زیردریایی ویژه برای نجات کودکان گرفتار در غار و بازگرداندن کارکنانش به تسلا هنگامی که هنوز اپیدمی کرونا روزهای اوج خود را سپری می کرد. در نقطه مقابل برخی از ویژگی های افراد مبتلا به آسپرگر با ویژگی های ایلان ماسک در تضاد هستند.

مثلاً افرادی که این اختلال را دارند، نمی توانند به خوبی و به صورت طبیعی با دیگران ارتباط برقرار کنند. آن ها در صحبت کردن دچار اختلال می شوند و الگوهای رفتاری تکراری را از خود نشان می دهند. با یک نگاه به زندگی ایلان ماسک می توان گفت او نقطه های اشتراک چندان زیادی با یک فرد مبتلا به آسپرگر ندارد.

بزرگ ترین ترس ایلان ماسک!

ایلان ماسک از «لری پیچ» (Larry Page) که یکی از مؤسسان «گوگل» است، می ترسد. درواقع او نگران است که لری پیچ با نیت خوبی که برای پیشبرد هوش مصنوعی و ربات ها دارد، سبب نابودی نسل بشر شود. ایلان بر این باور است که اگر هوش مصنوعی به شکلی مهارناپذیر توسعه یابد، هر چیزی را که بر سر راهش قرار بگیرد بدون هیچ احساسی نابود کند؛ زیرا تنها به هدف می اندیشد.

درست همان طور که ما برای ساخت یک پل، اهمیتی به خراب کردن لانه پرندگان، حیوانات و حتی مورچه ها نمی دهیم، هوش مصنوعی هم برای رسیدن به هدفی که برای خودش تعیین کرده است، اهمیتی به جان انسان ها نمی دهد!

ایلان ماسک

اگر سعی داری شرکتی ایجاد کنی، مثل پختن کیک باید تمام مواد اولیه را به نسبت درست داشته باشی.

نکته هایی جالب درباره ایلان ماسک

  1. هنگامی که ایلان با شریکش در شرکت «Zip2» دچار اختلاف شد و نتوانست با صحبت کردن اختلاف را از میان بردارد، از کُشتی گرفتن برای حل کردن ماجرا استفاده کرد.
  2. ایلان ماسک در شبکه اجتماعی «توییتر» بسیار فعال است. جالب اینکه او چندین بار به خاطر توییت هایی که درباره شرکت هایش، سهام و برنامه های آینده کرده راهی دادگاه و محکوم به پرداخت جریمه شده است. با وجود این او همچنان به توییت کردن ادامه می دهد!
  3. درباره رفتار ماسک با کارکنانش انتقادهای زیادی بر سر زبان جاری است. برخی کارکنانش او را فردی زورگو صدا می زنند که تحمل شنیدن حرف مخالف را ندارد. جالب اینکه در این مورد حتی یک کتاب با نام «Power Play» نیز منتشر شده است.
  4. ایلان گهگاه شعر می گوید و حتی شعرهای خودش را می خواند و آن ها را منتشر می کند. واکنش ها به این کار ایلان، ضد و نقیض هستند، ولی او کار خودش را می کند.
  5. کسانی که او را ملاقات می کنند، انتظار دارند یک فرد با اعتمادبه نفس و مغرور را ببینند، ولی ماسک در فضاهای غیر کاری، فردی خجالتی و آرام است.

مروری بر زندگی نامه ایلان ماسک

  1. ایلان ماسک، کودکی و نوجوانی خود را در آفریقای جنوبی سپری کرد. سپس در اوایل دوران جوانی برای تحصیل به کانادا و پس از آن آمریکا رفت.
  2. ماسک تحصیل در مقطع دکترا را به دلیل راه اندازی استارتاپ اینترنتی خود کنار گذاشت.
  3. بعد از فروش اولین شرکتش یعنی «Zip2» با چند نفر از همکارانش در راه اندازی شرکت «COM» همکاری کرد. این شرکت بعدها با شرکت «Confinity» که صاحب درگاه پرداخت و کیف پول آنلاین «PayPal» بود، ادغام شد.
  4. مهم ترین دلیل ماسک برای راه اندازی شرکت «SpaceX» این بود که روس ها نخواستند موشک های فضاپیمای خودشان را به آمریکایی ها بفروشند. ماسک بعد از 3 بار شکست بالاخره توانست اولین موشک شرکت خودش را با موفقیت پرتاب کند. در این ماجرا ناسا نیز از اسپیس ایکس حمایت کرد.
  5. اینترنت ماهواره ای یکی از پروژه های جالب «SpaceX» است که گام به گام اجرایی می شود. 10 سال تحقیق و چند میلیارد دلار سرمایه پشت این ماجرا پنهان شده است.
  6. با وجود اینکه ایلان ماسک شرکت تسلا موتورز را راه اندازی نکرد، با سرمایه گذاری در آن و هدایت تیم طراحی، نقش قابل توجهی در پیشرفت آن داشت.
  7. ایلان به دنبال ترکیب هوش مصنوعی با مغز انسان است. او باور دارد که این کار تسلط بر هوش مصنوعی را برای انسان ممکن می کند و ناتوانی هایی مانند ناشنوایی، نابینایی و فلج را درمان می کند.
  8. ایلان ماسک در یک برنامه زنده تلویزیونی اعلام کرد که به «سندرم آسپرگر» مبتلاست. هنوز کسی نمی داند این ماجرا تا چه اندازه درست است.
  9. بزرگ ترین ترس ایلان ماسک تسلط هوش مصنوعی و ربات ها بر نسل بشر است.

ایلان ماسک یک نابغه است یا شکارچی زبردست فرصت ها؟

بعد از مطالعه زندگینامه ایلان ماسک به نکته ای جالب می رسیم. اگر بخواهیم پای علم را وسط بکشیم، در طول تاریخ، افراد بسیار باهوش تری از ایلان ماسک هم وجود داشتند و البته هنوز هم هستند، ولی هیچ کدامشان نتوانستند مثل او عمل کنند. شاید چیزی که همه به آن نیاز داشته باشیم، نه هوش بلکه شجاعت عمل کردن و تا انتها ادامه دادن است.

شما چه فکر می کنید؟

به نظر شما آیا انسان ها واقعاً می توانند روزی به یکی از شهروندان مریخ تبدیل شوند؟

ادامه مطلب
مشهورترین نقل‌ قول‌ ها در دنیای ارزهای دیجیتال
مشهورترین نقل‌ قول‌ ها در دنیای...

مشهور ترین نقل قول ها از زبان افراد معروف بازار ارزهای دیجیتال

افراد مشهور دیدگاه های متضادی درباره ارزها دارند و اظهاراتی مثبت، منفی و گاهی مسخره درباره ارزهای دیجیتالی مطرح می کنند؛ با این حال مرور مشهورترین نقل قول های آن ها خالی از لطف نیست. اعتباری که نظر افراد معروف به ارزها می دهد، در موفقیتشان بسیار مؤثر است و نمی توان از ارزش کلام گذشت.

در بسیاری از مواقع، توصیه شخصی که او را قبول دارید، نظر شما را درباره خرید یک محصول تغییر می دهد؛ برای مثال اظهارنظر افراد مشهور درباره دوج کوین در سال ۲۰۲۱ به رشد چشم گیر آن منجر شد. سرمایه گذاران بنا به گفته های ایلان ماسک درباره این ارز به دنبال سرمایه گذاری روی آن رفتند. از آنجا که تاریخ و تجربه نشان می دهد، اظهارات افراد معروف روی بازار ارزهای دیجیتالی مؤثر است، مرور نقل قول هایی از آن ها مطلوب و مفید خواهد بود.

۱- مشهورترین نقل قول های وارن بافت (Warren Buffet)

مشهورترین نقل  قول  های وارن بافت (Warren Buffet)

وارن بافت معروف از مخالفان سرسخت ارزهای دیجیتالی مانند بیت کوین است. او می گوید:

  • بیت کوین چیزی شبیه مرگ موش است.
  • من هیچ بیت کوینی ندارم، هیچ ارزی ندارم و نخواهم داشت.
  • اگر چیزی را درک نکنید، جذابیتش از زمانی که آن را کاملاً می فهمید، برایتان بیشتر می شود. با نگاه کردن به چیزی و بیهوده جادویی خواندن آن، هرگونه تصوری درباره آن مقوله به ذهنتان خطور خواهد کرد.
  • به اندازه کافی با چیزهایی که درباره شان اطلاعات دارم، به چالش برمی خورم. چه لزومی دارد خود را در دردسر مقوله هایی بیندازم که حتی چیزی هم درباره آن ها نمی دانم.
  • ارزهای دیجیتالی قابلیت بازتولید ندارند، هیچ چک و صورت حسابی در اختیارتان قرار نمی دهند و کاری از دست آن ها برنمی آید. مردم از ارزهای دیجیتالی استقبال می کنند؛ زیرا مدام فکر می کنند ارزش آن ها روزی بالا می رود و پول بیشتری برایشان می آورد، اما این فکر اشتباه است.

وارن بافت بیت کوین و هم تایانش را مصداقی از تئوری احمق ها می داند؛ زیرا با خرید آن ها، صاحب دارایی ای می شوید که تنها درصورت گران تر فروختنش به دیگری برایتان سودآور خواهد بود و هیچ بهره وری خاصی در ارزهای دیجیتالی وجود ندارد.

۲- مشهورترین نقل قول های چارلی مانگر (Charlie Munger)

مشهورترین نقل  قول  های چارلی مانگر (Charlie Munger)

شریک وارن بافت یعنی چارلی مانگر حتی بیشتر از بافت هم از ارزها متنفر است و می گوید:

  • آرزو داشتم ارزهای دیجیتالی هیچ گاه اختراع نمی شدند.
  • البته که از موفقیت بیت کوین متنفرم. من هیچ گاه از ارزی پشتیبانی نمی کنم که مناسب اخاذی و آدم ربایی است. من طرفدار کسب میلیاردها دلار درآمد از سوی کسی نیستم که محصولی مالی و جدید را از باد هوا اختراع کرده است.
  • ارزهای دیجیتالی نوعی جایگزین مصنوعی برای طلا هستند. از آنجا که من هیچ گاه طلا نمی خرم، هیچ وقت هم بیت کوین نخواهم خرید. بیت کوین من را یاد چیزی می اندازد که اسکار وایلد درباره شکار روباه گفت: «چنین شکاری مانند آن است که نگفتنی ها و محالات اقدام به دنبال کردن نخوردنی ها و محالات کنند».
  • بی شک در دنیای ارزهای دیجیتالی سرمایه گذاری نکرده ام. از این ممانعت و پرهیز بسیار به خود می بالم. سرمایه گذاری روی این ارزها مانند دچارشدن به بیماری های مقاربتی است.

۳- مشهورترین نقل قول های جانت یلن (Janet Yellen)

مشهورترین نقل  قول  های جانت یلن (Janet Yellen)

جانت یلن، وزیر خزانه داری هم مانند وارن بافت و چارلی مانگر مخالف ارزهای دیجیتال است، اما نه به اندازه آن ها. او می گوید:

  • فقط باید صریح بگویم که من طرفدار ارزهای دیجیتالی نیستم. اجازه بدهید دلیلش را هم بگویم. می دانم که صدها ارز مختلف وجود دارد و شاید چیزی در راه باشد که جذاب تر هم باشد، اما پیش از هر چیز فکر می کنم تراکنش های بسیار اندکی با بیت کوین پیش می روند. همان تعداد هم مواردی غیرقانونی و نامشروع هستند.

البته باید پذیرفت سهم بیت کوین در معاملات غیرمشروع بسیار کمتر از ارزهای واقعی است، اما این حقایق مانع مخالفت افرادی مانند جانت یلن با ارزهای دیجیتالی نمی شوند. او نظرات دیگری هم دارد:

  • بیت کوین ذخیره و پس اندازی با ارزش پایدار و قانونی نیست. کار با این ارز دیجیتالی حالت سفته بازی دارد.

باید پذیرفت بیت کوین نوسان دارد، اما نوسانات آن در تاریخ ده ساله اش تا حد زیادی حل شده و توانسته از دارایی های دیگر بهتر عمل کند. برای چنین دارایی عملکرد بیت کوین مطلوب بوده است.

  • بیت کوین شیوه ای بسیار نامناسب برای پیشبرد تراکنش هاست. حجم انرژی که در فرایند تراکنش صرف می شود هم بسیار زیاد است.

مکانیسم اجماع اثبات کاری که بیت کوین استفاده می کند، انرژی چندانی مصرف نمی کند؛ البته بیت کوین و ارزهای دیجیتالی انرژی زیادی مصرف می کنند، اما قرار هم نبوده چنین باشد. ساتوشی نمی خواسته ارزی برای بدل شدن به منبع ذخیره جهانی بسازد.

  • بلاک چین فناوری جدید و مهمی است که می تواند بر روش های تراکنش در سیستم های مالی مؤثر باشد. این فناوری می تواند به پرداخت های سریع تر، امن تر و ارزان تر منجر شود و به نظر بنده این اهداف بسیار مهم هستند.

بدیهی است جانت یلن از طرفداران ارزهای دیجیتالی نیست، اما با ارزهایی که ریشه های قانونی دارند و ارزهای دیجیتالی بانک مرکزی مشکلی ندارد.

۴- مشهورترین نقل قول های گری وی (Gary Vee)

گری وی (Gary Vee)

گری واینرچوک کارآفرینی است که مانند افراد دیگر این فهرست رویکردی منفی به ارزهای دیجیتالی ندارد. او طرفدار این بازار هم نیست، اما در توییتر از nft ها استقبال زیادی می کند. او می گوید:

  • فکر می کنم nft به درستی درک نشده است. مردم همیشه اشتباهاتی داشته اند؛ برای مثال فکر می کردند آثار اندی وارهول و جکسون پولاک ارزشی ندارند. کارت های ورزشی و کفش های ورزشی هم ارزش ندارند.

این دیدگاه نشان می دهد گری وی به شدت طرفدار nft هاست.

  • هر روز بیشتر و بیشتر در فضایی دیجیتالی زندگی می کنیم. Nft ها هم دارایی هایی هستند که دارنده خود را معرفی می کنند. بشر همیشه به دنبال برقراری ارتباط به شکل و شیوه های مختلف بوده و nft هم یکی از مصادیق همین نیاز ارتباطات است. خرید چیزهای مختلف هم برای برقراری ارتباط است.

البته گری وی بر این باور است که همه nft ها موفق نخواهند شد. کلاه برداران و پروژه های بی کیفیت در حوزه nft هم زیاد هستند.

  • من معتقدم ۹۸ تا ۹۹ درصد از پروژه های nft برای سرمایه گذاری با شکست مواجه می شوند؛ با این حال این ها برای من چیزی شبیه سهام اینترنت در سال های ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰ است، اما سایت آمازون هم در آن زمان بود و همچنان به مسیرش ادامه می دهد. بلاک چین و nft هم باقی خواهند ماند و همان طور که زندگی ما را اینترنت تغییر داد، این ها هم چنین خواهند کرد.
  • بیت کوین حد و مرزی دارد، اما پروژه های nft این طور نیستند.

شاید برایتان جالب باشد بدانید در بازار داغ اظهارنظرهای درباره ارزها، خبری از حرف های جف بزوس یعنی صاحب ثروتمند آمازون نیست. کسی نمی داند که آیا او در حوزه ارزهای دیجیتالی فعالیتی دارد یا نه.

۵- مشهورترین نقل قول های ری دالیو (Ray Dalio)

مشهورترین نقل  قول  های گری وی (Gary Vee)

ری دالیو از سرمایه گذاران معروف دنیاست که در ابتدا از طرفداران بیت کوین و ارزها نبود، اما عقایدش درباره بازار ارزهای دیجیتالی به کلی تغییر کرده است. او می گوید:

  • بیت کوین در طول ۱۰ سال اخیر خودش را اثبات کرده است. هک نشده و پایه هایی عملیاتی هم دارد. بیت کوین طرفداران بسیاری هم برای خود دست وپا کرده است و می تواند جایگزینی جدید برای دارایی های سنتی و پول نقد دیجیتالی باشد. این ها نقاط مثبت بیت کوین هستند.

به نظر می رسد ری دالیو پذیرفته است بیت کوین به زودی نقش مهم تری در امور مالی دنیا بر عهده خواهد گرفت.

  • من به ارزهای دیجیتال به چشم جایگزینی برای پول در محیطی نگاه می کنم که ارزش پول حقیقی در آن کاهش شدیدی داشته است. به عقیده من پول نقد زباله ای بیش نیست. پول نقدی که بسیاری از سرمایه گذاران روی آن حسابی ویژه می کنند، بدترین سرمایه گذاری محسوب می شود.
  • به عقیده من توجه کردن به جایگزین های پول نقد و دارایی های مالی دیگر لازم است. بیت کوین یک امکان است. من هم سرمایه بیت کوینی دارم. اختراع آن از برنامه ای ساده و رسیدن به جایگاه کنونی اش در گذر زمان موفقیت آن را ثابت کرده است.
  • کشوری مانند السالوادور از بیت کوین استقبال کرده و هند و چین از مخالفانش هستند. ایالت متحده آمریکا هم به دنبال قانونمندکردن آن است و فکر می کند امکان کنترلش وجود دارد.
  • بیت کوین ها ظرفیت موفقیت و رساندن شما به سود در پایان روز را دارند. این ها موفق می شوند؛ چون ظرفیت کافی برای موفقیت را دارند.

۶- مشهورترین نقل قول های مارک کوبن (Mark Cuban)

مارک کوبان

مارک کوبن از کارآفرینان ثروتمند و از طرفداران ارزهای دیجیتال به شمار می رود. او می گوید:

  • ارزها من را یاد سال ۱۹۹۵ میلادی می اندازند. البته این موضوع به تمام توکن ها و معاملات ارزهای دیجیتالی مربوط نیست. حال و هوای این روزها من را یاد رشد سایت ها و دنیای دات کام در آن زمان می اندازد. چیزی که درباره ارزهای دیجیتال برای من جذابیت دارد، پلتفرم های شبکه سازی آن هاست و ظرفیت آن ها برای ایجاد ارتباطات از راه قراردادهای هوشمند.
  • شاهد سرمایه گذاری میلیون ها نفر روی ارزهای دیجیتالی هستیم؛ زیرا بسیار ارزان تر و ساده تر از سرمایه گذاری روی بازار سهام است. فکر می کنم هنوز به ارزش واقعی این ارزها پی نبرده ایم.
  • بیت کوین مانند طلا ارزش سرمایه گذاری دارد. کسانی که به بیت کوین اعتقاد دارند، فکر می کنند این ارز به ارز مهم و اصلی دنیا بدل می شود. آن ها باور دارند زمانی که ارزهای حقیقی کنار می روند، بیت کوین به شکل شوالیه ای سفید وارد می شود؛ من چنین چیزی نمی بینیم.
  • درک نکردن بلاک چین می تواند ضربه بزرگی به شما بزند و از واردنشدن به حوزه آن پشیمانتان کند.
  • ما در میانه جنگی بین بلاک چین ها به سر می بریم. تمام آن ها دوام نخواهند آورد. اپلیکیشن ها و ابزارهای مربوط به آن ها نیروی محرکه ای برای رشدشان است و مسیری مانند رشد اینترنت را تجربه خواهند کرد.

 

۷- مشهورترین نقل قول های چاماث پالی هاپیتیا (Chamath Palihapitiya)

مشهورترین نقل  قول  های چاماث پالی هاپیتیا (Chamath Palihapitiya)

این سرمایه گذار استارت آپی هم از طرفداران بیت کوین و ارزهای دیجیتالی است و می گوید:

  • فکر می کنم ارزش بیت کوین در ۳ تا ۴ سال آینده به ۱۰۰ هزار دلار برسد. در ۲۰ سال آینده هم ارزشی میلیون دلاری پیدا می کند.
  • در حال ساختن پورتفولیویی ارزشمند از انواع nft، توکن ها و هنرهای دیجیتالی هستم. شاید به نظر بعضی ها مسخره بیاید، اما به باور من این سرمایه ها در خط مقدم دنیای سرمایه گذاری آینده قرار می گیرند.
  • ارزها حضوری تعیین کننده در دنیای پرداخت و امور مالی خواهند داشت.
  • بحث درباره اعتمادبه نفس است؛ هیچ ابزاری به میان نیست . ارزها ابزاری فوق العاده در مقابل رژیم های خودکامه و زیرساخت های بانکی هستند که به تغییرات جهانی نیاز دارند. بانک مرکزی از عهده چاپ بی نهایت ارز نامحدود برنمی آید. به سازوکارهای تازه نیاز است.
  • ارزها سرمایه داری را نابود می کنند. اگر به سرمایه داری فکر کنید، متوجه می شوید بحث تنها بازگشت سرمایه نیست، بلکه حرف از میلیاردها دلار مطرح است؛ پس سرمایه گذاران مدام پول بیشتری خرج می کنند تا به شمار دلارهایشان اضافه شود. چنین چیزی از نظر من بسیار مخرب است و ثروت را مخدوش می کند. صادقانه عرض کنم که مهم نیست و دنیا باید چنین روندی یعنی مسیر تخریب سرمایه داری از طریق بیت کوین را طی کند.

۸- مشهورترین نقل قول های رائول پال ( Raoul Pal)

نقل  قول  های رائول پال ( Raoul Pal)

پال از سرمایه گذاران باسابقه و طرفداران ارزهای دیجیتال است و در این باره می گوید:

  • بیت کوین در حال بلعیدن دنیاست؛ مانند سیاه چاله ای که هر چیز در دور و اطرافش را می بلعد و درون خود می کشد. این ها در عرض ۱۸ ماه اتفاق می افتند. همان طور که می بینید، طلا هم در مقابل بیت کوین زانو زده است. سرمایه گذاران بازار طلا هم به سمت بیت کوین خواهند آمد.
  • بیت کوین دارایی فوق العاده ای است و با عرضه کم و محدود تقاضای بالایی دارد. بیت کوین بسیار عجیب و خارق العاده است و از آینده می آید و دارایی بکری در سال های پیش رو خواهد بود.
  • من نگاهی به کل بازار مشتقات می اندازم و می بینم بیت کوین به اندازه یک کوادریلیون دلار است؛ درحالی که ظرفیت بدل شدن به یک دارایی ۲۵۰ تریلیارد دلاری دارد و می تواند به رشدی ۱۰۰ برابری برسد؛ یعنی امکان و ظرفیت این را دارد تا به تنها دارایی جهان بدل شود که در ظرف مدت کوتاهی به رشدی بی نهایت می رسد.

۹- مشهورترین نقل قول های ایلان ماسک (Elon Musk)

ایلان ماسک

  • ساختار بیت کوین بسیار مبتکرانه است. ارزهای کاغذی از بین خواهند رفت و بی شک ارزها بهترین راه برای جابه جایی و تبادلات مالی خواهند بود.
  • من فکر می کنم بیت کوین در آستانه پذیرش از سوی افرادی است که حتی سنتی ترین نگاه ها به امور مالی را دارند.
  • قانون گذاری ارزها ممکن نیست. دولت ها شاید بتوانند سرعتش را کم کنند، اما قانون گذاری آن خرابش می کند.
  • گاهی اوقات، عجیب ترین و هجوآمیزترین گزینه ها خروجی و نتیجه کار هستند. فکر می کنم خیلی جذاب و سرگرم کننده است که دوج کوین به ارز رایج کره زمین بدل شود.
  • ماهواره اسپیس ایکس با دوج وان راهی فضا می شود. دوج نخستین ارزی است که راهی کره ماه می شود.

۱۰- مشهورترین نقل قول های مایکل سیلور (Michael Saylor)

مایکل سیلور (Michael Saylor)

کارآفرین معروف می گوید:

  • بهترین سرمایه گذاری های من مواردی بودند که در شبکه های ارتباطی استفاده می شدند. شبکه هایی که همه به سرمایه در آن نیاز داشتند و کسی اهل توقف نبود. درک این روند برای همه آسان نیست. بیت کوین هم شبکه ای پولی رقم می زند.
  • بیت کوین طلای دیجیتالی است که به کمک پیشرفت سریع فناوری سخت، سریع و هوشمندانه رشد می کند.
  • بیت کوین راه حل است و باقی بحث ها سروصدایی بیش نیستند.
  • فرمول من برای موفقیت زود بیدارشدن، کارکردن تا دیروقت و خرید بیت کوین است.
  • اگر خواهان خرید دارایی بلندمدت هستید و به ویژه خواهان خرید ملک هستید، بدانید که می توانید بیت کوین بخرید؛ البته اگر قرار باشد آن را برای مدتی طولانی نگه ندارید، بهتر است همان ۱۰ دقیقه نخست پس از خرید برای فروشش اقدام کنید.
  • انتخاب اصطلاح ارز بسیار اشتباه است؛ زیرا ارزهای دیجیتالی قانونی نیستند، بلکه دارایی های معنوی اند که نباید مثل همیشه از سوی مردم مترادف با پول دانسته شوند. متعلقات و دارایی های ارزی اصطلاح بسیار بهتری است.

۱۱- مشهورترین نقل قول های جک دورسی (Jack Dorsey)

مشهورترین نقل  قول  های جک دورسی (Jack Dorsey)

وی که مدیرعامل توییتر است، می گوید:

  • تغییرات بیت کوین همه چیز را عوض می کند. فکر می کنم هیچ چیز در زندگی ام مهم تر از کارکردن روی این موضوع نیست.
  • اگر کارم معطوف به توییتر نبود، تنها روی بیت کوین کار می کردم.
  • بیت کوین کُند و پرهزینه است، اما با رشد این دارایی در دست های مردم، مشکلاتش رفع خواهند شد. فناوری های تازه ای هستند که بلاک چین ها را مؤثرتر و دردسترس تر می کنند.
  • جهان درنهایت تنها یک ارز خواهد داشت. دنیای اینترنت هم همین طور. من شخصاً معتقدم این ارز بیت کوین خواهد بود و در ده سال آینده و شاید نزدیک تر دنیا را تسخیر می کند.
  • چیزی که بیش از همه برایم الهام بخش است، اجتماعی است که رشد بیت کوین را پیش می برد. همه چیز یادآور روزهای نخست ظهور اینترنت است. همه چیز عجیب و در حال رشد است و من را به یاد روزهای نوپایی اینترنت می اندازد.

سخن پایانی

همان طور که می بینید، سرمایه گذاران و افراد مشهور مسن تر در پذیرش بیت کوین و ارزهای دیجیتال مقاومت می کنند؛ درحالی که جوان ترها از آن استقبال کرده و به آن امیدوار هستند.

ادامه مطلب
alt for image number
قدرت های اقتصادی جهان کدامند؟ بررسی...

تولید ناخالص داخلی (GDP) برآوردی از ارزش کل کالاها و خدمات تولیدی و ارائه شده در داخل یک کشور در طول یک دوره مشخص، معمولاً یک سال است. تولید ناخالص داخلی معمولاً برای تخمین قدرت های اقتصادی جهان استفاده می شود.

میزان تولید ناخالص داخلی معمولاً با استفاده از روش مخارج اندازه گیری می شود. روشی که در آن تولید ناخالص داخلی را با جمع کردن هزینه های کالاهای مصرفی جدید، مخارج سرمایه گذاری جدید، مخارج دولت و ارزش خالص صادرات (صادرات منهای واردات) محاسبه می شود.

در بیشتر نقاط جهان، تولید ناخالص داخلی کشورها با شرایط مختلف اقتصادی در مقابل پس زمینه رشد اقتصادی بلندمدت در طول زمان در نوسان است. با این حال، جالب است بدانید با وجود این فراز و نشیب ها، اقتصادهای برتر که با تولید ناخالص داخلی اندازه گیری می شوند، به راحتی از جایگاه های برتر خود خارج نمی شوند، اما در سال 2020، با شروع همه گیری کووید-19 شرایط اقتصادی بسیاری از کشورها تغییر کرده است.

به دلیل کاهش قیمت انرژی، کاهش توریسم، کاهش حجم تجارت و تعطیلی فروشگاه ها به دلیل قرنطینه، کشورها شاهد کاهش بی سابقه ای در تولید ناخالص داخلی بوده اند. اگرچه بسیاری از اقتصادها در سه ماهه سوم سال 2020 بهبودی پیدا کردند، بیشتر 25 کشور برتر رشد تولید ناخالص داخلی منفی را برای سال تجربه کردند.

روش های اندازه گیری تولید ناخالص داخلی

در این مقاله چندین روش رایج برای اندازه گیری تولید ناخالص داخلی معرفی شده است که همه آن ها از پایگاه داده بانک جهانی استخراج شده اند:

۱- تولید ناخالص داخلی اسمی (Nominal) به دلار آمریکا

این روش ابتدایی ترین و رایج ترین روش اندازه گیری و مقایسه تولید ناخالص داخلی در میان کشورها با استفاده از قیمت های محلی و ارزهای تبدیل شده به دلار آمریکا با استفاده از نرخ مبادله بازار ارز است. این معیاری است که برای تعیین رتبه بندی کشورها در لیست 25 برتر استفاده شده است.

۲- تولید ناخالص داخلی تعدیل شده قدرت خرید (PPP) به دلار بین المللی فعلی

این یک روش جایگزین برای مقایسه تولید ناخالص داخلی اسمی بین کشورهاست. در این روش ارزها را براساس سبد کالایی که در آن کشورها خریداری می شوند، به جای نرخ مبادله ارز، تنظیم می کنند. با استفاده از این روش درواقع تفاوت هزینه زندگی در کشورهای مختلف نیز تعدیل و در نظر گرفته می شود.

۳- رشد تولید ناخالص ملی

این معیار نرخ رشد سالانه تولید ناخالص داخلی اسمی در قیمت ها و ارزهای محلی است که سرعت رشد اقتصاد یک کشور را به صورت تخمینی مشخص می کند.

۴- تولید ناخالص داخلی سرانه، به دلار فعلی آمریکا

این معیار تولید ناخالص داخلی اسمی تقسیم بر تعداد افراد یک کشور است. درواقع معیار تولید ناخالص داخلی سرانه، میزان تولید اقتصاد یک کشور به ازای هر نفر را اندازه گیری می کند. این معیار همچنین می تواند به عنوان یک معیار بسیار تقریبی از درآمد یا استاندارد زندگی برای افرادی که در یک کشور زندگی می کنند استفاده شود.

حال که با معیارهای مختلف آشنا شدید، باید بدانید که در سراسر این مقاله، اصطلاح تولید ناخالص داخلی به تولید ناخالص داخلی اسمی به دلار آمریکا اشاره دارد، مگر اینکه خلاف آن بیان شود.

قدرت های اقتصادی جهان؛ بررسی ۲۵ کشور برتر جهان در اقتصاد

ایالات متحده آمریکا؛ برترین کشور در میان قدرت های اقتصادی در جهان

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 20.89 تریلیون دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 20.89 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -3.6%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 63413.510 دلار

اقتصاد ایالات متحده اولین و یکی از برترین قدرت های اقتصادی جهان است که با تولید ناخالص داخلی اسمی اندازه گیری می شود. بیشترین سهم در تولید ناخالص داخلی، بخش خدمات اقتصادی است که شامل امور مالی، املاک، بیمه، خدمات حرفه ای و تجاری و مراقبت های بهداشتی می شود.

ایالات متحده دارای اقتصاد نسبتاً باز است که سرمایه گذاری تجاری و سرمایه گذاری مستقیم خارجی را در این کشور تسهیل می کند. اقتصاد ایالات متحده در خط مقدم فناوری در بسیاری از صنایع قرار دارد، اما با تهدیدهای فزاینده ای به شکل نابرابری اقتصادی، افزایش هزینه های خالص مراقبت های بهداشتی و امنیت اجتماعی و زیرساخت های رو به زوال مواجه است.

چین

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 14.72 تریلیون دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 24.27 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: 2.3% 15
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 10434.816 دلار

کشور چین دومین تولید ناخالص داخلی اسمی جهان را از نظر دلار فعلی و بزرگ ترین تولید ناخالص داخلی اسمی جهان را از نظر PPP دارد. با رشد سالانه ای که به طور مداوم از ایالات متحده پیشی می گیرد، چین ممکن است در مسیر تبدیل شدن به یکی از  قدرت های اقتصادی جهان از نظر تولید ناخالص داخلی اسمی در سال های آینده باشد. چین به تدریج اقتصاد خود را در چهار دهه گذشته توسعه داده است و به دنبال آن توسعه اقتصادی و استانداردهای زندگی بسیار بهبود یافته است. با این حال چین با چالش های مهمی مانند پیرشدن سریع جمعیت و تخریب شدید محیط زیست مواجه است.

ژاپن

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 5.06 تریلیون دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 5.25 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -4.6%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 40193.321 دلار

ژاپن در جایگاه سوم قدرت های اقتصادی جهان است. تولید ناخالص داخلی آن در سال 2019 از مرز 5 تریلیون دلار عبور کرد. همکاری قوی بین دولت و صنعت و دانش فنی پیشرفته، اقتصاد تولیدی و صادرات محور ژاپن را ساخته است. بسیاری از کسب وکارهای بزرگ ژاپنی به عنوان شبکه ای از شرکت های به هم پیوسته به نام keiretsu سازمان دهی شده اند.

پس از دهه 1990 و تأثیر رکود بزرگ جهانی، ژاپن در سال های اخیر تحت سیاست های نخست وزیر سابق شینزو آبه شاهد رشد صعودی صنعت اقتصاد خود بوده است. با این حال، ژاپن از نظر منابع طبیعی فقیر است و به واردات انرژی وابسته است؛ به ویژه پس از تعطیلی عمومی صنعت انرژی هسته ای پس از فاجعه فوکوشیما در سال 2011. این کشور همچنین با جمعیتی که به سرعت در حال پیر شدن است در حال دست و پنجه نرم کردن است.

آلمان

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 3.85 تریلیون دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 4.52 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -4.6%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 46208.426 دلار

کشور آلمان در رتبه چهارم در میان قدرت های اقتصادی جهان قرار گرفته است و تولید ناخالص داخلی آن در سال 2020 برابر با 3.85 تریلیون دلار بوده است. آلمان همچنین بزرگ ترین اقتصاد اروپاست. آلمان صادرکننده برتر وسایل نقلیه، ماشین آلات، مواد شیمیایی و سایر کالاهای تولیدی بوده و دارای نیروی کار بسیار ماهر است.

با این حال، آلمان برای رشد اقتصادی خود با چالش های جمعیتی مواجه است. نرخ باروری پایین آن، جایگزینی نیروی کار سالخورده را دشوارتر می کند و درصد بالای مهاجرت، سیستم رفاه اجتماعی آن را تحت فشار قرار می دهد.

انگلستان

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 2.76 تریلیون دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 3.08 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -9.7%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 41124.531 دلار

بریتانیا در جایگاه پنجم قدرت های اقتصادی جهان قرار دارد. این کشور در سال 2019 تولید ناخالص داخلی 2.83 تریلیون دلاری داشت که 9.7 درصد در مقایسه با سال قبل کاهش یافته بود. اقتصاد بریتانیا توسط بخش بزرگ خدمات آن به ویژه در امور مالی، بیمه و خدمات تجاری هدایت می شود. روابط تجاری گسترده این کشور با قاره اروپا به دلیل قطعنامه برگزیت پس از رأی سال 2016 برای خروج از اتحادیه اروپا (EU) بسیار پیچیده شده است؛ از 31 ژانویه 2020، بریتانیا رسماً عضو اتحادیه اروپا نیست.

هند

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 2.66 تریلیون دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 8.97 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -7.3%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 1927.737 دلار

کشور هند با تولید ناخالص داخلی 2.66 تریلیون دلاری در سال 2020، ششمین قدرت اقتصادی در جهان است که بیش از 7 درصد کمتر از سال 2019 رشد داشته است. هند به دلیل جمعیت زیادش، کمترین تولید ناخالص داخلی سرانه را در فهرست ما دارد.

اقتصاد هند ترکیبی از کشاورزی سنتی روستایی و صنایع دستی در کنار رونق صنعت مدرن و کشاورزی مکانیزه است. هند صادرکننده عمده خدمات فناوری و برون سپاری تجاری است و بخش خدمات سهم بزرگی از تولید اقتصادی آن را تشکیل می دهد.

آزادسازی اقتصاد هند از دهه 1990 رشد اقتصادی را تقویت کرده است، اما مقررات تجاری غیرقابل انعطاف، فساد گسترده و فقر مداوم چالش هایی را برای توسعه مداوم ایجاد می کند.

فرانسه

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 2.63 تریلیون دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 3.15 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -7.9%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 39030.442 دلار

کشور فرانسه در سال 2020 تولید ناخالص داخلی 2.63 تریلیون دلاری داشت که آن را در رتبه هفتم در میان قدرت های اقتصادی جهان قرار داده است. گردشگری صنعت مهمی است و فرانسه هر ساله بیشترین بازدیدکننده از کشورهای خارجی را دارد. فرانسه دارای یک اقتصاد مختلط است که بسیاری از مشاغل خصوصی و نیمه خصوصی در طیف متنوعی از صنایع را شامل می شود.

با این حال، هنوز دخالت شدید دولت در بخش های کلیدی خاصی مانند صنایع دفاع و تولید برق وجود دارد. تعهد دولت فرانسه به مداخله اقتصادی به نفع برابری اجتماعی نیز چالش هایی را برای اقتصاد ایجاد می کند، مانند بازار کار سخت با نرخ بیکاری بالا و بدهی زیاد نسبت به سایر اقتصادهای پیشرفته.

ایتالیا

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 1.89 تریلیون دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 2.49 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -8.9%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 31714.247 دلار

هشتمین تولید ناخالص داخلی جهان متعلق به ایتالیا با 1.89 تریلیون دلار در سال 2020 است که از سال 2019، 8.9 درصد کمتر است. اقتصاد و سطح توسعه ایتالیا به طور قابل توجهی بسته به منطقه متفاوت است. درواقع در مناطق شمالی اقتصاد توسعه یافته تر و مناطق جنوبی با اقتصادی توسعه نیافته روبه روست. ایتالیا به دلیل بدهی عمومی بسیار بالا، سیستم قضایی ناکارآمد، سیستم بانکی ضعیف، بازار کار ناکارآمد با بیکاری مزمن جوانان، با رشد اقتصادی دائمی کندی مواجه است.

کانادا

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 1.64 تریلیون دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 1.83 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -5.3%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 43258.252 دلار

کشور کانادا در سال 2020 دارای 1.64 تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی بود و همین موضوع باعث قرار گرفتن این کشور در رتبه نهم قدرت های اقتصادی جهان شد. کانادا دارای صنعت استخراج انرژی توسعه یافته ای است و سومین ذخایر بزرگ نفت در جهان را دارد. کانادا همچنین دارای بخش های تولید و خدمات موفقی است که عمدتاً در مناطق شهری نزدیک مرز ایالات متحده مستقر هستند.

رابطه تجارت آزاد کانادا با ایالات متحده به این معناست که سالانه سه چهارم صادرات کانادا به بازار ایالات متحده تعلق می گیرد. روابط نزدیک کانادا با ایالات متحده نیز به این معناست که این کشور تا حد زیادی به موازات بزرگ ترین اقتصاد جهان توسعه یافته است.

کره جنوبی

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 1.64 تریلیون دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 2.24 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -0.9%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 31631.557 دلار

کره جنوبی با تولید ناخالص داخلی 1.64 تریلیون دلاری در سال 2020، دهمین کشور در میان قدرت های اقتصادی جهان است. اقتصاد کره جنوبی یک داستان موفقیت در قرن بیستم است؛ زیرا امروزه این کشور به عنوان یک اقتصاد پیشرفته و صنعتی تثبیت شده در نظر گرفته می شود. کره جنوبی که به دلیل استراتژی رشد مبتنی بر صادرات و تسلط شرکت های بزرگ تجاری خود شناخته می شود، در دهه های اخیر شبکه ای از توافق نامه های تجارت آزاد ایجاد کرده است که ۵۸ کشور را پوشش می دهد که بیش از سه چهارم تولید ناخالص داخلی جهان را تشکیل می دهند. این شرکت تولیدکننده و صادرکننده عمده لوازم الکترونیکی، تجهیزات مخابراتی و وسایل نقلیه موتوری است. با این حال، با وجود این پیشرفت، کره جنوبی نیز اکنون با برخی از چالش های مشابهی مواجه است که بسیاری از اقتصادهای پیشرفته دیگر با آن دست و پنجه نرم می کنند؛ از جمله رشد کند و پیرشدن نیروی کار.

روسیه

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 1.48 تریلیون دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 4.13 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -3٪
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 10126.762 دلار

کشور روسیه با تولید ناخالص داخلی 1.48 تریلیون دلار تا سال 2020، یازدهمین قدرت اقتصادی در جهان بود؛ اگرچه این میزان رشد در مقایسه با سال 2019، 3 درصد کاهش یافته بود. روسیه طی 30 سال پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به سمت اقتصاد مبتنی بر بازار حرکت کرده است، اما مالکیت و مداخله دولت در تجارت هنوز مشاهده می شود. اقتصاد روسیه به عنوان صادرکننده پیشرو نفت و گاز و همچنین سایر مواد معدنی و فلزات، به شدت به نوسانات قیمت کالاهای جهانی حساس است.

برزیل

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 1.44 تریلیون دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 3.15 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -4.1%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 6796.867 دلار

برزیل با تولید ناخالص داخلی 1.44 تریلیون دلار در سال 2020، دوازدهمین کشور در میان قدرت های اقتصادی جهان و بزرگ ترین اقتصاد آمریکای جنوبی است. اقتصاد متنوع برزیل طیف وسیعی از صنایع سنگین مانند تولید هواپیما و خودرو تا استخراج منابع معدنی و انرژی را در بر می گیرد. علاوه بر این، برزیل به عنوان صادرکننده عمده قهوه و دانه سویا نیز شناخته می شود که بخش بزرگی از اقتصاد این کشور را تشکیل می دهد.

کشور برزیل در سال 2017 از یک رکود شدید خارج شد و در این مسیر به یک سری رسوایی های فساد در سطح بالا دچار شد. در پی این رویدادها، برزیل مجموعه ای از اصلاحات اقتصادی عمده را با هدف مهار مخارج عمومی و بدهی، سرمایه گذاری در زیرساخت های انرژی، کاهش موانع سرمایه گذاری خارجی و بهبود شرایط بازار کار انجام داد.

استرالیا

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 در ایالات متحده فعلی: 1.33 تریلیون دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 1.34 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -0%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 51692.872 دلار

کشور استرالیا با تولید ناخالص داخلی 1.33 تریلیون دلار در سال 2020 سیزدهمین قدرت اقتصادی در جهان است. استرالیا یک اقتصاد داخلی نسبتاً باز را با شبکه گسترده ای از ترتیبات تجارت آزاد با شرکای تجاری در سراسر حاشیه آسیا و اقیانوسیه ترکیب می کند. این استراتژی اقتصادی تا حد زیادی به منابع طبیعی فراوان استرالیا و صنایع صادراتی کشاورزی وابسته است. این موضوع استرالیا را نیز در برابر نوسانات تقاضای جهانی کالاها و قیمت انرژی (زغال سنگ و گاز طبیعی)، فلزات (سنگ آهن و طلا) و محصولات کشاورزی (محصولات گوشت گاو و گوسفند) آسیب پذیر کرده است.

اسپانیا

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 1.28 تریلیون دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 1.81 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -10.8%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 27063.277 دلار

اسپانیا در سال 2020 تولید ناخالص داخلی 1.28 تریلیون دلاری داشت که آن را به چهاردهمین کشور در میان قدرت های اقتصادی جهان از نظر تولید ناخالص داخلی تبدیل کرده است. اقتصاد اسپانیا در طول رکود بزرگ، با افزایش بیکاری بیش از 25 درصد و افزایش بدهی ملی با وجود تلاش برای ریاضت مالی، به شدت آسیب دید. در سال های اخیر به دلیل کاهش تورم و هزینه های نیروی کار، سرمایه گذاری خارجی و افزایش رقابت پذیری صادرات اسپانیا، از جمله ماشین آلات تولیدی و مواد غذایی، بهبود یافته است. با این حال، بی ثباتی سیاسی توانایی دولت برای حفظ اصلاحات بیشتر اقتصادی را مختل کرده است.

مکزیک

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 1.07 تریلیون دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 2.42 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -8.3%
  • سرانه تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 8329.382 دلار

تولید ناخالص داخلی مکزیک در سال 2020 1.07 تریلیون دلار بود که آن را به پانزدهمین کشور در میان قدرت های اقتصادی جهان تبدیل کرد. طی سه دهه گذشته، مکزیک به عنوان یک اقتصاد تولیدی تحت یک سری ترتیبات تجارت آزاد با ایالات متحده، کانادا و 44 کشور دیگر ظاهر شده است.

مکزیک در زمینه انواع صادرات، از جمله لوازم الکترونیکی مصرفی، وسایل نقلیه، قطعات خودرو و همچنین محصولات نفتی و کشاورزی نیز فعالیت می کند. تجارت بین المللی مواد مخدر چالشی مداوم برای توسعه مکزیک است و مستقیماً به خشونت و فساد در این کشور شدت می بخشد.

اندونزی

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 1.06 تریلیون دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 3.3 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -2.1٪
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 3869.687 دلار

اندونزی با تولید ناخالص داخلی 1.06 تریلیون دلار تا سال 2020  کشور شانزدهم در میان قدرت های اقتصادی جهان بود. اقتصاد اندونزی بزرگ ترین اقتصاد در آسیای جنوب شرقی است و عمدتاً مبتنی بر صنعت صادرات کالا است. صادرات عمده شامل زغال سنگ و فرآورده های نفتی، علاوه بر کالاهای کشاورزی مناسب برای مصارف صنعتی، مانند لاستیک و روغن نخل است.

هلند

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 913.86 میلیارد دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 1.03 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -3.8%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 52,397.192 دلار

هلند با تولید ناخالص داخلی 913.86 میلیارد دلار در سال 2020، هفدهمین کشور قدرتمند در زمینه اقتصادی در میان قدرت های اقتصادی جهان است. کشور هلند با برخی از تولیدات صنعتی و همچنین استخراج و فرآوری نفت، مرکز حمل و نقل تجاری بزرگ است. این کشور بخش کشاورزی بسیار توسعه یافته ای دارد و دومین صادرکننده بزرگ محصولات کشاورزی در جهان است.

سوئیس

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 752.25 میلیارد دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 619.79 میلیارد دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -2.4%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 87,09797 دلار

کشور سوئیس در سال 2020 تولید ناخالص داخلی 752.25 میلیارد دلاری داشت که آن را به هجدهمین قدرت اقتصادی در جهان تبدیل کرد. سوئیس دارای بخش خدماتی بزرگ، از جمله خدمات مالی و بخش تولید با فناوری پیشرفته است که توسط نیروی کار بسیار ماهر کار می کند. نهادهای حقوقی، سیاسی و اقتصادی با کیفیت بالا و زیرساخت های مستحکم زمینه را برای یک اقتصاد مولد با یکی از بالاترین تولید ناخالص داخلی سرانه در جهان فراهم می کند.

ترکیه

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 719.95 میلیارد دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 2.37 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: 1.8%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 8536.4102 دلار

کشور ترکیه با تولید ناخالص داخلی 719.95 میلیارد دلار در سال 2020، رتبه نوزدهم در میان قدرت های اقتصادی جهان است. ترکیه دارای یک اقتصاد کاملاً باز است و بخش های صنعتی و خدماتی بزرگی دارد. صنایع عمده نیز شامل الکترونیک، پتروشیمی و تولید خودروست. آشفتگی سیاسی و دخالت در درگیری های مسلحانه منطقه ای منجر به بی ثباتی بازار مالی و ارز و اطمینان نداشتن درباره آینده اقتصادی این کشور در سال های اخیر شده است.

عربستان سعودی

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 700.12 میلیارد دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 1.63 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -4.1%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 20110.3107 دلار

قدرت اقتصادی در جهان

عربستان سعودی در سال 2020 با تولید ناخالص داخلی 700.12 میلیارد دلاری به رتبه بیستم در بین قدرت های اقتصادی جهان تبدیل شد. اقتصاد عربستان به شدت بر پایه نفت استوار بوده و بزرگ ترین صادرکننده نفت در جهان است. دولت عربستان سعودی بسیاری از صنایع بزرگ این کشور را از طریق شرکت نفتی خود، آرامکو، در اختیار دارد و اداره می کند.

با این حال، با توجه به نگرانی های زیست محیطی جهانی که سبب افزایش علاقه به توسعه منابع انرژی غیر فسیلی شده است، عربستان سعودی به دنبال تنوع بخشیدن به اقتصاد خود از طریق تشویق سرمایه گذاری خصوصی بیشتر در مراقبت های بهداشتی و سایر صنایع خدماتی است. همچنین دولت عربستان سعودی شروع به خصوصی سازی حداقل بخشی از آرامکو و در اواخر سال 2019 عرضه اولیه عمومی (IPO) را برای این شرکت آغاز کرده است.

لهستان

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 596.62 میلیارد دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 1.3 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -2.5%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 15721113 دلار

لهستان با تولید ناخالص داخلی 596.62 میلیارد دلار در سال 2020، بیست و یکمین قدرت اقتصادی در جهان است. صنایع سنگین از جمله تولید آهن و فولاد، ماشین سازی، کشتی سازی و استخراج زغال سنگ بخش مهمی از اقتصاد لهستان است. فضای مناسب تجاری و سیاست های کلان اقتصادی مناسب لهستان به این کشور اجازه داد تا تنها کشور اتحادیه اروپا باشد که از رکود اقتصادی پس از بحران مالی 2008 در امان باقی بماند. با این حال، ساختارهای قانونی و نظارتی ناکارآمد و جمعیت سالخورده چالش هایی برای رشد مداوم لهستان در آینده هستند.

سوئد

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 541.22 میلیارد دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 568.71 میلیارد دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -2.9%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 52274.4118 دلار

کشور سوئد با تولید ناخالص داخلی 2020 541.22 میلیارد دلار، کشور بیست و دوم در میان قدرت های اقتصادی جهان است. سوئد کشوری با اقتصاد رقابتی، استاندارد زندگی بالا و ترکیبی از سرمایه گذاری آزاد در کنار یک دولت رفاه اجتماعی سخاوتمندانه است. اقتصاد تولیدی این کشور به شدت به صادرات خارجی از جمله ماشین آلات، وسایل نقلیه موتوری و مخابرات متکی است. این کشور پذیرای تعداد زیادی مهاجر جدید بوده است؛ بنابراین با ادغام آن ها در جامعه این کشور و بازار کار آن با یک چالش کوتاه مدت تا میان مدت مواجه است.

بلژیک

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 521.86 میلیارد دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 608.15 میلیارد دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -5.7%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 45,159.3123 دلار

تولید ناخالص داخلی بلژیک در سال 2020 521.86 میلیارد دلار بود که آن را به بیست و سومین کشور در میان قدرت های اقتصادی جهان تبدیل کرده است. بلژیک یک مرکز تجاری و حمل و نقل است که دارای اقتصاد متنوعی با ترکیبی از خدمات، تولید و صنعت با فناوری پیشرفته است.

بلژیک به دلیل ادغام عمیق با دیگر اقتصادهای اروپا، نسبت به نوسانات در عملکرد کلی اقتصادی همسایگان خود بسیار حساس است. همچنین با بدهی عمومی بالایی نسبت به تولید ناخالص داخلی خود مواجه است که می تواند مانعی برای رشد این کشور باشد.

تایلند

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا: 501.64 میلیارد دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 1.27 تریلیون دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -6.1%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 7,186.9128 دلار

تایلند با تولید ناخالص داخلی 501.64 میلیارد دلار در سال 2020، بیست و چهارمین کشور در میان قدرت های اقتصادی جهان است. اقتصاد تایلند علاوه بر سیاست های طرف دار سرمایه گذاری، از زیرساخت های باکیفیت نسبتاً بالایی برخوردار است. تایلند به شدت به صادرات وابسته است که حدود دو سوم تولید ناخالص داخلی آن را تشکیل می دهد. عمده صادرات آن شامل الکترونیک، محصولات کشاورزی، وسایل نقلیه موتوری و قطعات و محصولات غذایی است. تایلند همچنین دارای صنعت گردشگری بین المللی قابل توجهی است. بخش کشاورزی آن تقریباً 10٪ اقتصاد آن را تشکیل می دهد.

اتریش

  • تولید ناخالص داخلی اسمی 2020 به دلار آمریکا فعلی: 433.26 میلیارد دلار
  • GDP تعدیل شده 2020 به دلار بین المللی فعلی: 496.23 میلیارد دلار
  • رشد تولید ناخالص داخلی 2020: -6.7%
  • تولید ناخالص داخلی اسمی سرانه 2020 به دلار آمریکا: 48586.8133 دلار

اتریش دارای یک اقتصاد بازار توسعه یافته با نیروی کار ماهر و استاندارد زندگی بالاست که دارای بخش وسیع در خدمات، صنعت و کشاورزی کوچک هر چند بسیار توسعه یافته است. این کشور دارای روابط نزدیک با سایر اقتصادهای اتحادیه اروپا و همچنین ایالات متحده، سومین شریک تجاری بزرگ آن است.

سخن پایانی

در این محتوا به 25 اقتصاد برتر جهان اشاره کردیم که هریک تحت تأثیر همه گیری کرونا طی سه سال گذشته، نوسانات زیادی را تجربه کرده اند. از جمله مهم ترین چالش های قدرت های اقتصادی جهان، افزایش سن نیروی کار است. چالشی که صنایع و بخش های خدماتی این کشورها را تحت تأثیر قرار می دهد.

ادامه مطلب
پیتر برنت
پیتر برنت کیست؟ 10 توصیه او...

در بازارهای مالی، افراد زیادی هستند که ادعای حرفه ای بودن می کنند، ولی در این میان، تنها عده کمی وجود دارند که نه تنها ادعای موفق بودن نمی کنند، بلکه واقعاً در کارشان موفق هستند! «پیتر برنت» (Lewis Peter Brandt) یکی از این معامله گران افسانه ای است که در بیشتر بازارهای مالی از بورس و اوراق بهادار بگیر تا ارزهای دیجیتال، طلا، املاک و… سرمایه گذاری کرده است.

در این قسمت از خانه سرمایه، نگاهی به طرز تفکر و نگاه پیتر برنت به بازار می اندازیم و با شخصیت او بیشتر آشنا می شویم. اگر به دنبال یک مربی واقعی برای معامله گری در بازارهای مالی هستید یا دلتان می خواهد به چند نصیحت واقعی و کارساز که از زبان یک معامله گر بسیار حرفه ای زده می شوند گوش دهید، تا پایان این مقاله با ما همراه باشید.

نگاهی جزئی به سال های فعالیت پیتر برنت

اولین ملاقات برنت و تجارت از سال 1976 با یک شرکت غله انجام شد. او می خواست کار با پول را یاد بگیرد و این کار بدون حضور نزدیک در قلب دنیای تجارت امکان پذیر نبود. پیتر از سال 1976 تا 1979 با شرکت های بزرگی مثل «شرکت سوپ کمپل» (Campbell Soup Company)، «گندم اورو» (Oro Wheat)، «شکلات گودیوا» (Godiva Chocolate) و… کار کرد. او در سال 1980 شرکت (Factor Trading Co) را راه اندازی کرد. برنت در این شرکت تحقیقات بازاریابی انجام می داد و فعالیت های تجاری چند شرکت بزرگ را مدیریت می کرد.

چند نکته جالب درباره Peter Brandt

  1. پیتر برنت در توییتی اعلام کرد که «جو بایدن» و افکاری که برای افزایش مالیات از سود ارزهای دیجیتال در سر دارد، یک خطر بزرگ برای سرمایه گذاران و تریدرها به شمار می رود.
  2. «Peter Brandt» معتقد است که احتمال 1 میلیون دلاری شدن بیت کوین درست به اندازه صفرشدن ارزش آن است!
  3. برنت، تعصب خاصی روی بیت کوین ندارد و آن را چیزی عجیب و غریب نمی داند. او بر این باور است که بیت کوین، چیزی مثل سایر دارایی هاست.
  4. پیتر پس از پیش بینی سقوط ارزش بیت کوین، مورد حمله آماجی از انتقادها قرار گرفت؛ به حدی که علاقه اش به تجارت ارزهای دیجیتال کم رنگ شد و اعلام کرد که ترجیح می دهد در بازارهای سنتی تری مانند بورس و اوراق بهادار سرمایه گذاری کند و مدتی از دنیای پر از آشوب و سرشار از سرمایه گذاران نابالغ ارزهای دیجیتال فاصله بگیرد.
  5. او معتقد است ارزهایی مانند «اتریوم» و سایر آلت کوین ها در آینده، عملکرد بسیاری بهتری از بیت کوین خواهند داشت.

دیگران درباره پیتر برنت چه می گویند؟

برنت با بسیاری از بزرگان بازارهای مالی، سابقه فعالیت جدی دارد. در ادامه نگاهی به نظر چند نفر از شاگردان، همکاران و تاجران «Peter Brandt» می اندازیم تا از دریچه نگاه آن ها بیشتر با برنت آشنا شویم:

  • جک شواگر (Jack Schwager)، نویسنده مجموعه کتاب های جادوگران بازار و شواگر در آینده

هیچ چیز جادویی درباره نمودارهای کلاسیک وجود ندارد. جادوی اصلی در توانایی تجزیه و تحلیل با چاشنی تجربه در مدیریت ریسک است. این ترکیب همان چیزی است که پیتر برنت در آن برتری دارد و در طول چهار دهه فعالیت در آن به موفقیت رسیده است.

برخلاف افراد دیگری که فقط حرف می زنند و خودشان هیچ کدام از راهنمایی هایشان را در عمل به کار نبسته اند، پیتر به شما یاد می دهد که چگونه راهی که خودش در تجارت طی کرده است را به کار بگیرید. اون به معنای واقعی یک معامله گر است.

  • رابرت پرچر (Robert Pretcher)، مدیر عامل (Elliot Wave International)

پیتر برنت در کتاب هایش با قلمی روشن، دانشی بر پایه تجربه و مشاوره صادقانه و دور از هرگونه پیچیدگی و به صورت گام به گام به شما توضیح می دهد که چگونه به عنوان یک فرد متعهد برای امرار معاش خودتان دست به تجارت بزنید. اگر این موضوع هدف شما نیز به شمار می آید، پیتر بلیت مستقیمتان برای رسیدن به این ماجراست.

  • رائول پال (Raoul Pal) بنیان گذار و مدیر عامل (Real Vision TV)

پیتر یکی از بهترین و باتجربه ترین معامله گران جهان با رویکرد کلاسیک است. نگاه تحلیلی و مبتنی بر نمودار او برای تجارت و مدیریت ریسک، واضح، قابل درک و عملی است. ما در (Real Vision) این افتخار را داشتیم تا آثار پیتر را به نمایش بگذاریم. آثار او همچنان یکی از پرطرفدارترین محصولات برای کاربران ماست. من نمی توانم به اندازه کافی کار او را توصیه کنم.

  • کریستین سیوا جوتی (Christian Siva-Jothy)، تاجر، رئیس سابق بازرگانی پروپ و گلدمن ساکس

سال هاست پیتر برنت به عنوان یک دوست و مربی در کنار من بوده است؛ بنابراین وقتی قرار باشد از او صحبت کنم، نمی توانم این دوستی و همکاری را در نظر نگیرم. بزرگ ترین چیزی که من و پیتر روی آن تفاهم داریم، اشتیاقمان به بازار است؛ درحالی که من با نگاه بنیادی و پیتر با نگاه یک چارتیست کلاسیک، بازار را زیر نظر گرفته ایم. چیزی که در طول سال ها حضور در کنار پیتر کشف کرده ام، این است که او یک معامله گر واقعی است.

پیتر سابقه ای عالی در بازار دارد که او را در رده نخبگان بازار جای می دهد. از طرفی در طول 28 سالی که از تجارت من می گذرد، دریافتم که پیتر یکی از بهترین معلم ها و مدیران ریسکی است که با آن ها سر و کار داشته ام. او یک حرفه ای تمام عیار در تجارت است؛ یک معامله گر ذاتی که ترکیبی از علاقه شدید و استعدادی ناب برای انتقال دانش خود به افراد مشتاق یادگیری را دور هم جمع کرده است.

  • کارولین استفن (Caroline Stephen) مدیر عامل (Talking Trading)

پیتر برنت یکی از محبوب ترین و الهام بخش ترین مهمانان ما در (Talking Trading) بوده است. اشتیاق او به تجارت، تجربه بسیار زیادی که در بازار به دست آورده است و خواست قلبی اش برای کمک به دیگران او را به یکی از قدرتمندترین افرادی تبدیل کرد که تا به حال با آن ها مصاحبه کرده ام. او یک جنتلمن واقعی بازار است. به راحتی می توان فهمید که چرا پیتر برای خودش یک صنعت بزرگ محسوب می شود.

پاسخ به دو پرسش پرتکرار درباره پیتر برنت

  1. آیا پیتر برنت واقعاً یک معامله گر افسانه ای است؟

بله. پیتر برای اولین بار تجارت را حوالی سال 1975 آغاز کرد. عملکرد او در این مدت، بسیار شگفت انگیز بود. درواقع او توانست نرخ سالانه 42 درصدی را در یک بازه کوتاه تجربه کند. البته تنها این نیست؛ چون او بعدها توانست این مقدار را به 600 درصد هم برساند! بسیاری از کسب و کارهای بزرگ و جهانی از برنت به عنوان مشاور تجاری کسب و کارشان کمک می گیرند.

  1. پیتر برنت چند کتاب نوشته است و کتاب هایش در چه زمینه ای هستند؟

پیتر برنت

او دو کتاب نوشته است. اولین کتاب او با عنوان «معامله آتی کالا با الگوهای نمودار کلاسیک» (Trading Commodity Futures with Classical Chart Patterns) در سال 1990 منتشر شد. این کتاب مجموعه ای کامل شده از خبرنامه هایی است که در طول سال ها با نام «The Factor» منتشر می شده اند. برنت در این خبرنامه ها طرز تفکر و ساز و کار خودش درباره بازار و معامله گری را با خوانندگانش در میان می گذاشت.

کتاب دوم او با نام «خاطرات یک معامله گر حرفه ای کالا: درس هایی از 21 هفته تجارت واقعی» (Diary of a Professional Commodity Trader: Lessons from 21 Weeks of Real Trading) در سال 2011 منتشر شد. برنت در این کتاب خاطرات معاملات خود در سال 2009 را برای خوانندگانش تعریف می کند و شما را با فلسفه خود درباره سفته بازی، تجزیه و تحلیل بازار، شناسایی و انتخاب تجارت، مدیریت ریسک و بسیاری موارد دیگر آشناتر می کند. شما با خواندن این کتاب می توانید نگاهی رایگان به عمق تجربه های یک معامله گر حرفه ای بازار بیندازید.

پیتر برنت (Peter Brandt) چگونه به خودش نگاه می کند؟

مدتی قبل سایت آمازون با پیت برنت یک مصاحبه اختصاصی ترتیب داد. در این مصاحبه برنت از خودش و نگاهی که به بازار دارد صحبت کرد. بررسی گلچینی از طلایی ترین صحبت های او می تواند برای سرمایه گذاران و معامله گران بازارهای مالی بسیار مفید باشد. بیایید نگاهی به این ماجرا بیندازیم:

  • آقای برنت، چه چیزی سبب شد به عنوان یک معامله گر، موفقیتی این چنین طولانی را تجربه کنید؟

جالب است بدانید من هیچ وقت فکر نکردم یک معامله گر موفق هستم؛ چون هدفی که برای عملکرد خودم در نظر می گیرم، همیشه بالاتر از چیزی است که به دست می آوردم. درواقع من بزرگ ترین و سخت گیرترین منتقد خودم هستم.

وقتی بالاخره موفق می شوم و به یک هدف می رسم به جای جشن گرفتن، میله پرش بعدی ام را یک یا چند قسمت بالاتر می گذارم؛ به همین دلیل وقتی هنوز از درون احساس موفقیت نمی کنم، برایم سخت است که درباره موفق بودن صحبت کنم، اما درمجموع هدف هایی را که تا امروز به دست آورده ام، مدیون سه چیز می دانم:

  1. توجه بسیار زیاد به مدیریت ریسک

من بیشتر از هر چیز، زمان و انرژی ذهنی قابل توجهی را روی کشف و به کار بردن روش های کنترل ریسک می گذارم. مدیریت ضرر و زیان و دوره های از دست دادن سرمایه، اولویت های اول من هستند؛ چون وقتی بتوانم کشتی سرمایه خودم را در طول طوفان های پیدا و پنهان به خوبی مدیریت کنم، دیر یا زود توانایی دیدن ساحل یا دریانوردی در آرامش را به دست خواهم آورد.

  1. طراحی بسیار ساده رویکردهای معاملاتی

من پیچیده فکر نمی کنم. حضور یک رویداد تجاری در برنامه معاملاتی من به این معنا نیست که آن تجارت حتماً سودآور خواهد بود. این تنها به این معناست که تجارت در برنامه های من جریان دارد.

  1. همیشه به دنبال تجزیه فرایندها در تجارت هستم

این موضوع به من کمک می کند تا اجزای معامله ها را درک و حتی اندازه گیری کنم و از این راه، حساب گزینه های قابل کنترل و غیر قابل کنترل را از هم سوا سازم.

البته اینکه یک یا چند مورد از معامله ها سودآور خواهند بود یا نه، عامل قابل کنترلی نیست. وقتی یک معامله گر این موضوع را یاد می گیرد، می تواند احساسات خود را هنگام روبه روشدن با فرصت های ترید، بیشتر از گذشته کنترل کند.

  • به نظر شما چرا بیشتر معامله گرها با مشکل روبه رو می شوند؟

شاید بهتر باشد به جای «مشکل» از واژه «چالش» استفاده کنیم. این موضوع تنها محدود به تعدادی از معامله گرها نیست؛ زیرا همه معامله گران در حال مبارزه هستند. تنها نوع مبارزه برای معامله گران حرفه ای و تازه کار با هم فرق می کند. معامله گران حرفه ای با به حداقل رساندن نوسانات دارایی، مدیریت ذهنشان هنگام فراز و فرود قیمت ها و انجام کاری که می دانند باید انجام دهند، در این مبارزه به پیروزی می رسند.

این در حالی است که تاجران تازه کار دست کم تا زمانی که قوانین بازی را یاد بگیرند، دور خودشان می چرخند. این ماجرا تا زمانی که آن ها روی یادگیری و افزایش دانش خودشان تمرکز نکنند، ادامه پیدا می کند. من فکر می کنم بیشترین چیزی که سبب به چالش کشیده شدن معامله گران تازه کار می شود، از سه منبع ریشه می گیرد:

  1. معامله گران تازه کار به جای مدیریت معامله هایی که در آن ها ضرر کرده اند، اولویتشان را روی یافتن معامله هایی سودآور قرار می دهند. آن ها به دنبال بازارهایی هستند که همیشه برای آنها معامله هایی سودآور را به دنبال داشته باشند.

این ماجرا آنها را وارد یک جست وجوی بی پایان برای یافتن ترکیبی جادویی از الگوهای موفقیت در بازار می کند تا دست کم در 80 درصد مواقع موفق شوند؛ درحالی که احتمال موفقیت در یک بازار حتی برای حرفه ای ترین سرمایه گذاران نیز بسیار کمتر از این حرف هاست.

  1. معامله گران تازه کار از اهرمی استفاده می کنند که محکوم به شکست است. به زبان ساده، آن ها به دلیل هیجان به دست آوردن موفقیت، گاهی در یک معامله تا 20 درصد از سرمایه خود را به خطر می اندازند، ولی معامله گران حرفه ای هرگز چنین کاری را با سرمایه ارزشمندشان انجام نمی دهند.
  2. بیشتر معامله گران تازه کار تکلیفشان را با معامله ها روشن نکرده اند. آن ها نمی دانند که یک معامله برای آنها چه معنایی می دهد؛ درحالی که اگر تعریف عملی و اجزای یک نوع تجارت به روشنی درک نشود، نمی توان مرزهای مشخصی برای ریسک کردن و صبر در معامله ها مشخص کرد. از طرفی، فرایند طراحی رویکردهای معاملاتی و شیوه های عملکرد تقریباً غیرممکن خواهند شد.

با وجود اینکه معامله گران تازه کار با گذشت زمان، شرایط بهتری را تجربه خواهند کرد، حداقل باید یک نقطه شروع برای این ماجرا وجود داشته باشد. متأسفانه بیشتر معامله گران مبتدی قبل از اینکه فرصت فهمیدن قوانین بازی را به دست بیاورند، تمام سرمایه و حتی امیدشان را از دست می دهند.

  • آقای پیتر برنت، چرا تحلیل مبتنی بر قیمت را به شاخص های فنی ترجیح می دهید؟

در ابتدا اجازه بدهید بگویم من به آن دسته از معامله گرانی که با موفقیت از اندیکاتورهای فنی استفاده می کنند، احترام می گذارم؛ حتی چند تن از آن ها را از نزدیک می شناسم، اما من زمانی برای استفاده از شاخص های فنی ندارم و برای این کار هم چند دلیل دارم:

  1. بیشترین چیزی که نمی توانم درباره شاخص های فنی با آن کنار بیایم، این است که این شاخص ها چیزی بیش از یک «مشتق قیمت» نیستند. وقتی من می توانم به طور مستقیم قیمت ها را از روی نمودارها مطالعه کنم، پس چرا خودم را برای خواندن مشتق قیمت ها به زحمت بیندازم؟
  2. من یک مینیمالیست هستم. می خواهم تا جایی که امکان داشته باشد، برنامه معاملاتی ساده ای داشته باشم. استفاده از اندیکاتورها برنامه معاملاتی من را بسیار پیچیده می کند.
  3. تمرکز مطلق روی شاخص های فنی می تواند نتیجه ای برعکس را داشته باشد و معامله گر را به سمت بازاری که در حال سقوط است، هدایت کند! در کل باید بگویم به نظر من، تمام چیزی که درباره شاخص ها وجود دارد، کاملاً ساختگی است.
  • آیا برای سود و زیان در معامله ها قوانین سفت و سختی تعیین کرده اید؟

بله البته! هنگامی که وارد یک معامله می شوم، دقیقاً می دانم که در چه قیمتی برای به دست آوردن سود یا کاهش ضرر معامله را ببندم. بدون در نظر گرفتن این موضوع ها، معامله کردن در بازارهای مالی مختلف، دیوانه کننده خواهد بود.

  • به عنوان یک معامله گر حرفه ای چه توصیه ای برای معامله گران تازه کار اما مشتاق دارید؟

اولین چیزی که می خواهم به کسانی که در اول این راه هستند بگویم، این است که لطفاً وارد این بازی نشوید و دست از تلاش برای تبدیل شدن به یک معامله گر بردارید؛ زیرا این کار واقعاً سخت و طاقت فرساست. توصیه می کنم سرمایه خود را به یک معامله گر حرفه ای بدهید تا او این کار را برای شما انجام دهد، ولی اگر با این حرف ها میدان را خالی نمی کنید 10 نصیحت برایتان دارم:

  1. حداقل دو سال طول می کشد تا با چم و خم بازارهای مالی آشنا شوید و قوانین بازی را یاد بگیرید؛ بنابراین در این مدت به جای بازی با سرمایه تان از یک حساب شبیه سازی شده برای معامله گری کمک بگیرید.
  2. هرگز از هیچ کس مشاوره تجاری نگیرید.
  3. به سخنان کسی که خودش سابقه معاملاتی موفقی ندارد، گوش ندهید.
  4. بیشتر کتاب ها و سمینارهایی که درباره تجارت هستند، به جای اینکه شما را به جلو هداست کنند، مانع رشدتان خواهند شد.
  5. معامله گران موفق هرگز مثل هم معامله نمی کنند؛ چون عوامل زیادی مانند «تحمل ریسک»، «شخصیت» و مهارت های ویژه خودشان را برای معامله کردن دارند.
  6. بازارهای مالی معلم هایی بزرگ هستند؛ بنابراین، خودتان را برای آشناشدن با بخش هایی از وجودتان که از آن ها خبری نداشتید آماده کنید.
  7. تنها حریف شما در بازارها و معامله ها، فقط و فقط خودتان هستید.
  8. تجارت موفق نتیجه مستقیم کار و تلاش سخت است. برای رسیدن به این هدف، هیچ فرمول عجیب یا نسخه جادویی وجود ندارد.
  9. از بازار انتظار معجزه نداشته باشید. معامله گرانی که فکر می کنند می توانند به راحتی 10 هزار دلار را به 1 میلیون دلار تبدیل کنند، خیلی زود شکست می خورند. حرفه ای ترین معامله گران در بهترین حالت تنها 30 درصد سود سالانه را تجربه می کنند.
  10. این مهم است که از معامله کردن خوشتان بیاید. اگر بعد از یکی دو سال کلنجار رفتن در بازارهای مختلف مالی متوجه شدید از این کار خوشتان نمی آید، بدون هیچ فکر و خیالی آن بازارها را برای همیشه ترک کنید!

در این مقاله چه گفتیم و شنیدیم؟

  1. پیتر برنت یکی از معامله گران بسیار حرفه ای در بیشتر بازارهای مالی است که به دلیل موفقیت طولانی مدتش مشهور است.
  2. او مهارتش در معامله گری را با کار در دل قلب بازارهای مالی و تجاری به دست آورده است.
  3. بسیاری از مدیران عامل شرکت های چند میلیارد دلاری از برنت مشاوره مالی می گیرند.
  4. برای او بین بیت کوین و دیگر دارایی های فیزیکی هیچ تفاوتی ندارد.
  5. او دو کتاب با عنوان های «معامله آتی کالا با الگوهای نمودار کلاسیک» و «خاطرات یک معامله گر حرفه ای کالا: درس هایی از 21 هفته تجارت واقعی» نوشته است.
  6. با وجود اینکه بقیه او را یک معامله گر بسیار موفق می دانند، او هنوز خودش را یک معامله گر موفق به حساب نمی آورد؛ چون اهداف بسیار بزرگی را برای خودش در نظر گرفته است.
  7. او 10 توصیه به معامله گران تازه کار دارد که جالب ترین آن، گوش نکردن به توصیه افرادی است که خودشان در عمل به موفقیتی دست نیافته اند!

برنت یک معلم و تاجر واقعی است

پیتر برنت

افراد زیادی هستند که خودشان را یک معلم یا حتی استاد صدا می زنند؛ درحالی که جز خواندن چند کتاب یا شرکت در چند سمینار و گرفتن عکس یادگیری با چند استاد واقعی، هنر دیگری در کارنامه حرفه ای شان دیده نمی شود، اما پیتر برنت قبل از اینکه به آموزش دیگران بپردازد و سکان اداره امور مالی شرکت های جهانی را در دست بگیرد، سال ها به آموزش خودش پرداخت؛ به همین دلیل افراد زیادی به او و صحبت هایش احترام می گذارند. به زبان ساده، او تمام توصیه هایش را در عمل، زندگی کرده است!

نظر شما چیست؟

آیا شما هم یک چنین مربی و معلمی را کنار خود دارید؟

ادامه مطلب
سرمایه گذاران موفق دنیا
آشنایی با 10 تا از معروف...

سرمایه گذاران موفق دنیا

سرمایه گذاران موفق دنیا مانند ستاره های راک در دنیای مسائل مالی می درخشند. این سرمایه گذاران با استفاده از استراتژی ها و فلسفه های مختلفی که در تجارت استفاده می کنند توانسته اند ثروت زیادی کسب کنند. برخی از آن ها راه های مبتکرانه و جدیدی برای تحلیل سرمایه گذاری های خود ارائه می دهند در حالی که برخی دیگر به صورت غریزی اوراق بهادار و سهام ها را انتخاب می کنند. با مطالعه روش ها و استراتژی های آن ها می توان به این نتیجه رسید که این افراد، انسان های عجیب و غریبی نیستند بلکه تنها به یک اصول مالی پایبند بوده و به دنبال کسب ارزش و سود هستند. در این مقاله همراه ما باشید تا 10 تن از سرمایه گذاران موفق در دنیا آشنا شوید.

1. بنجامین گراهام

بنجامین گراهام نفر اول لیست سرمایه گذاران موفق به شمار می رود. این فرد که بیشتر به عنوان استاد و مربی وارن بافت شناخته می شود در سال 1894 متولد شد. گراهام به عنوان یک مدیر سرمایه گذاری و مربی مالی به شمار می رفت. در بین تمام آثار ارزشمند او، کتاب سرمایه گذار هوشمند در بین اغلب علاقمندان به سرمایه گذاری شناخته شده است. گراهام در این کتاب سعی کرده تا فلسفه سرمایه گذاری خود را طور کامل شرح دهد تا دیگران بتوانند با استفاده از آموزش های او سرمایه گذاری های موفقی انجام دهند.

بنجامین گراهام که یکی از سرمایه گذاران موفق در تاریخ به شمار می رود به عنوان پدر ″سرمایه گذاری ارزشمند″ نیز نامیده می شود. ماهیت سرمایه گذاری ارزشمند گراهام این است که ارزش هر سرمایه گذاری باید بیشتر از مبلغی باشد که برای آن پرداخت می شود. او به تحلیل بنیادی اعتقاد داشت و همیشه به دنبال شرکت هایی با تراز نامه قوی، بدهی کم، حاشیه سود بالاتر از متوسط و جریان نقدی فراوان برای سرمایه گذاری بود. بنجامین گراهام بدون اینکه ریسک زیادی در بازار سهام انجام دهد، پول زیادی برای خود و مشتریانش به دست می آورد. این کار را تنها با تجزیه و تحلیل مالی برای یک سرمایه گذاری موفق انجام می داد.

2. جان تمپلتون

جان تمپلتون یکی دیگر از سرمایه گذاران موفق در دنیا به شمار رفته که موسس صندوق سرمایه گذاری مشترک نیز بوده است. روش سرمایه گذاری او که از سال 1939 آن را در پیش گرفت این بود که سهام شرکت هایی که زیر 1 دلار قیمت داشتند را خریداری می کرد. رقم این سرمایه گذاری ها در مجموع چیزی در حدود 10 هزار دلار می شد. بعد از گذشت چهار، پنج سال برخی از شرکت ها دچار ورشکستگی می شدند اما برخی دیگر به موفقیت های بزرگی رسیده بودند. نتیجه این سرمایه گذاری ها این بود که سرمایه 10 هزار دلاری جان تمپلتون به 40 هزار دلار افزایش پیدا کرد. بنابراین ایده سرمایه گذاری در سهام های مختلف برای اولین بار به ذهن این شخص رسید. امروزه یکی از توصیه های مهم به افرادی که قصد دارند تا در زمینه رمز ارز و یا سهام سرمایه گذاری کنند این است که سعی کنید سبد سرمایه گذاری خود را متنوع قرار دهید.

این سرمایه گذار موفق عقیده داشت که بهترین سود را زمانی می توانید کسب کنید که به سراغ سهام هایی بروید که دیگران به آن ها توجه نمی کنند. به دلیل توانایی تجزیه و تحلیل بالایی که داشت توانست چندین صندوق سرمایه گذاری بین المللی موفق را تاسیس کند. او در سال 1999 از مجله Money عنوان ″بزرگترین خریدار سهام قرن در جهان″ را به خود اختصاص داد. این سرمایه گذار بریتانیایی از ملکه الیزابت دوم به دلیل موفقیت های فراوان خود نشان شوالیه را دریافت کرد.

3. پیتر لینچ

سرمایه گذاران موفق دنیا

پیتر لینچ از سال 1977 تا 1990 مدیریت ″صندوق سرمایه گذاری مشترک فیدلیتی ماژلان″ را برعهده داشت. صندوق سرمایه گذاری فیدلیتی احتمالا یکی از شناخته شده ترین صندوق های سرمایه گذاری در جهان به شمار می رود. در این مدت، دارایی های این صندوق سرمایه گذاری را از 18 میلیون دلار به 14 میلیارد دلار افزایش داد. به دلیل مدیریت فوق العاده او، پیتر لینچ به عنوان یکی از سرمایه گذاران موفق در جهان شمرده می شود. هنگامی که مدیریت فیدلیتی را بر عهده داشت به مدت یازده سال بازده سالانه 29 درصد داشت که منجر به شکسته شدن شاخص S&P500 شد.

عواملی که به عنوان ملاک های موفقیت این شخص شمرده می شود بسیار زیاد هستند اما برخی از آن ها شناخته شده تر هستند. او معتقد بود که یک سرمایه گذار باید انعطاف پذیر و متواضع بوده و سعی کند از اشتباهات گذشته خود درس بگیرد زیرا این مساله جلوی شکست های بیشتر او را خواهد گرفت. توصیه مهم بعدی این بود که قبل از اینکه اقدام به خرید هرگونه سهامی کنید باید بتوانید دلیل خود را به صورت منطقی و کامل توضیح دهید تا جلوی هرگونه خرید هیجانی گرفته شود. یکی دیگر از توصیه های لینچ این بود که شما زمان زیادی برای شناسایی و شناخت شرکت های استثنائی دارید پس بهتر است قبل از سرمایه گذاری به خوبی تحقیقات خود را به اتمام برسانید.

4. جورج سوروس

جورج سوروس بیشتر به عنوان مردی شناخته می شود که توانست بانک انگلستان را شکست دهد. ماجرا از این قرار است که در سال 1992 این شخص، کل صندوق سرمایه گذاری خود به نام ″کوانتوم″ را روی کاهش ارزش پوند شرط بندی کرد. این اتفاق منجر به سقوط ارزش پوند انگلستان شد و در مقابل سوروس سودی در حدود یک میلیارد دلار کسب کرد. البته بسیاری از افراد او را به دلیل کاهش ارزش ارزهای آسیای شرقی از جمله ژاپن سرزنش می کنند.

او که جز سرمایه گذاران موفق به شمار می رفت در سال 1973 شرکت مدیریت سرمایه سوروس را تاسیس کرد. بعدتر این شرکت به ″گروه سرمایه گذاری کوانتوم″ تغییر نام داد. گروه کوانتوم صندوق های تامین سرمایه دارای مالکیت خصوصی هستند که در لندن، نیویورک، هلند و جزایر کایمن مستقر هستند.  تخصص جورج سوروس روی روند های کلان اقتصادی در بازار کالاها و اوراق قرضه بود.

5. جان جک بوگل

سرمایه گذاران موفق دنیا

جک بوگل بنیانگذار گروه ونگارد یکی دیگر از سرمایه گذاران موفق است. اغلب مردم او را با ″صندوق های سرمایه گذاری با هزینه کم″ می شناسند. بوگل در سال 1975 ″صندوق سرمایه گذاری مشترک ونگارد″ را تاسیس کرده و آن را به یکی از بزرگترین و معتبرترین حامیان مالی در جهان تبدیل کرد. او از دانشگاه پرینستون فارغ التحصیل شده و برای کار جذب شرکت مدیریتی ولینگتون شد. در آن جا به سرعت درجات ترقی را طی کرده و به سمت ریاست این شرکت انتخاب شد. چند سال بعد به دلیل اشتباهی که در ادغام این شرکت با یک کمپانی دیگر کرد، از ریاست اخراج شد. بوگل با یک ایده جدید، شرکت ونگارد را به دومین صندوق سرمایه گذاری مشترک بزرگ در دنیا تبدیل کرد.

جان جک بوگل نیز مانند دیگر سرمایه گذاران موفق، قوانین خاص خود را دارد. او معتقد است که برای سرمایه گذاری باید صندوق های کم هزینه را انتخاب کرده و هزینه های اضافی مشاوره برای سرمایه گذاری را به دقت زیر نظر داشت. همچنین بهتر است از عملکرد گذشته یک شرکت فقط برای تعیین ثبات و ریسک استفاده کرده و بیش از حد روی ارزیابی تمرکز نکنید. بوگل به افردی که علاقمند به حوزه سرمایه گذاری هستند توصیه می کند تا مراقب دارایی ها بوده و سبد سرمایه گذاری خود را برای طولانی مدت نگه دارید. معروف ترین کتاب او به نام ″سرمایه گذاری عقل سلیم″ بوده که بسیاری از دیدگاه های خود درباره مدیریت را در آن به اشتراک گذاشته است.

6. وارن بافت

سرمایه گذاران موفق دنیا

وارن بافت به عنوان یکی از مشهورترین سرمایه گذاران موفق در جهان شناخته می شود. عاملی که باعث شهرت این سرمایه گذار شده، میزان سرمایه ای بوده که با آن کار را شروع کرده و با سرمایه گذاری های موفق پی در پی تبدیل به رقم خارق العاده ای شده است. بافت قبل از اینکه شراکت در کسب و کار را شروع کند 12 هزار دلار در سال درآمد داشت. امروزه دارایی این فرد به رقم 50 میلیارد دلار رسیده است. تمرکز وارن بافت روی خرید شرکت هایی بوده که قیمت پایینی داشته و سپس با بهبود آن از طریق مدیریت یا دیگر تغییرات لازم، سهام آن شرکت را به طور قابل توجهی بهبود ببخشد. .ارن بافت به دلیل دوری از صنایع مبتنی بر فناوری انتقادات زیادی را دریافت کرده است اما پایبندی به اصولی که از آن اطلاع دارد، باعث شده تا بتواند بازدهی شگفت انگیزی را در سرمایه گذاری های خود داشته باشد. کتاب بیوگرافی وارن بافت با نام The Snowball: Warren Buffet and the Business of Life را می توانید مطالعه کنید تا از دانش این فرد برای ارتقای دانش خود بهره ببرید.

7. فیلیپ فیشر

سرمایه گذاران موفق دنیا

فیلیپ فیشر، پدر سرمایه گذاری در سهام در حال رشد، یکی دیگر از سرمایه گذاران موفق این لیست به شمار می رود. او در سال 1931 شرکت سرمایه گذاری خود به نام Fisher & Company را تاسیس کرده و تا زمان بازنشستگی در سن 91 سالگی در سال 1999، مدیریت آن را بر عهده داشت. تمرکز اصلی فیلیپ فیشر روی سرمایه گذاری بلند مدت بود. او در سال 1995 سهام موتورولا را خریداری کرده و تا زمان مرگش در سال 2004 آن را حفظ کرد.

این سرمایه گذار موفق لیستی از ویژگی های مهمی که باید هنگام جستجو در سهام ها به آن دقت داشت، تهیه کرده است. در این لیست تاکید دارد که باید بر هر دو جنبه مدیریتی و تجارتی تمرکز داشته باشید. ویژگی های مهم مدیریتی که به دیدگاه فیشر نباید از آن ها غافل شد شامل صداقت، حسابداری محافظه کارانه، چشم انداز بلند مدت، آمادگی برای تغییرات، کنترل مالی و توجه به سیاست های پرسنلی می شود. علاوه بر این مدیران در زمان تجارت باید توجه خود را به  مسائلی از جمله حاشیه سود بالا، بازده سرمایه بالا، تعهد به تحقیق و توسعه، موقعیت پیشرو در صنعت و محصولات نیز بدهند. اگر قصد دارید تا بیشتر با دیدگاه های این سرمایه گذار موفق آشنا شوید کتاب Common Stock and Uncommon Profit به قلم او را می توانید مطالعه کنید.

8. بیل گراس

بساری از افراد بیل گراس را پادشاه اوراق قرضه می دانند زیرا مدیر اصلی صندوق اوراق قرضه در جهان به شمار می رود. او که بنیانگذار و مدیر ارشد شرکت PIMCO بوده به همراه تیمش بیش از 1.92 تریلیون دلار دارایی با درآمد ثابت را تحت مدیریت خود دارند. PIMCO یک شرکت سرمایه گذاری امریکایی بوده که تمرکز خود را روی اوراق قرضه و مدیریت درآمد ثابت جهانی قرار داده است.

سبک سرمایه گذاری او به صورتی بوده که بیشتر تمرکزش روی خرید اوراق قرضه است. او که یکی از سرمایه گذاران موفق دنیا به شمار می رود، معتقد است که سرمایه گذاری بلند مدت بر دو پایه استوار بوده: توانایی تدوین یک چشم انداز بلند مدت و داشتن ترکیب ساختاری صحیح در سبد سهام برای رسیدن به آن چشم انداز. از نظر گراس چشم انداز بلند مدت باید حدود 3 تا 5 سال باشد. با این میزان پیش بینی می توان از ضربه های هیجانی که سرمایه گذاران به بازارها وارد می کنند، در امان بود. در سال 1996 بیل گراس اولین مدیر پورتفولیو به دستی بود که به دلیل آنالیز دقیق اوراق قرضه، نام خود را وارد ″تالار مشاهیر انجمن تحلیلگران″ کرد.

9. کارل ایکان

کارل ایکان در دنیای مالی به عنوان یک سرمایه گذار فعال و متعصب شناخته می شود. شیوه سرمایه گذاری او ارزشی بوده و به این شکل است که به دنبال شرکت هایی با مدیریت ضعیف می گردد. سپس میزان سهام کافی برای وارد شدن به هیئت مدیره را تهیه می کند و هنگامی که قانونا اجازه رای دادن دارد مدیر ارشد را برکنار کرده و فردی را به سمت مدیریت می رساند که معتقد است برای رسیدن به نتایج خوب حیاتی است. او در سی سال گذشته موفقیت های زیادی در این زمینه کسب کرده است بنابراین می توانیم او را یکی از سرمایه گذاران موفق به حساب بیاوریم.

ایکان در اواخر دهه 1970 فعالیت های خود را در زمینه تغییر مدیریت ضعیف شرکت ها شروع کرده و با تصاحب شرکت TWA در سال 1985 به ″لیگ بزرگ″ رسید. لیگ بزرگ عبارتی کلیدی در وال استریت بوده که جهش رو به بالای سهام یک شرکت را توصیف می کند. کارل ایکان فقط به دنبال شرکت هایی می گردد که به دلیل سو مدیریت، سهام کم ارزشی دارند زیرا معتقد است که با تغییر مسئول اصلی می توان تغییرات خوبی در شرکت ایجاد کرد.

10. مایکل استاینهارت

سرمایه گذاران موفق دنیا

مایکل استاینهارت یکی دیگر از سرمایه گذاران موفق دنیا بوده که خارج از وال استریت کمتر کسی او را می شناسد. او به رکوردی دست پیدا کرد که هنوز هم در وال استریت برجسته است؛ 24 درصد بازده متوسط سالیانه مرکب که بیش از دو برابر S&P500 است. او این 24 درصد سود را به مدت 28 سال مداوم تکرار کرد. شگفت انگیزتر این است که استاینهارت این کار را با سهام، اوراق قرضه، سرمایه گذاری های بلند مدت و کوتاه مدت و خرید ارزها انجام می داد. تمرکز اصلی او بر سرمایه گذاری بلند مدت بوده ولی به عنوان یک معامله گر استراتژیک سرمایه گذاری های کوتاه مدت را نیز انجام می دهد.

مایکل استاینهارت اصولی را برای موفقیت در سرمایه گذاری به دیگران توصیه می کند، این موارد عبارتند از:

  1. سعی کنید همه اشتباهات خود را در سال های ابتدایی زندگی انجام دهید زیرا بزرگسالی زمان مناسبی برای اشتباه کردن نیست.
  2. هرچه در ابتدا شرایط سخت تر باشد، شما را برای آینده بهتر آماده تر می کند و خطاهای کمتری خواهید داشت.
  3. همیشه زندگی خود را با انجام کاری که از آن لذت می برید بسازید.
  4. از نظر فکری انسانی رقابتی باشید. کلید تحقیق درست این است که تا حد امکان داده های مختلف را به خاطر سپرده تا اولین کسی باشید که یک تغییر عمده را حس می کند.
  5. حتی با داشتن اطلاعات ناقص هم سعی کنید تصمیمات خوبی بگیرید زیرا شما هرگز تمام اطلاعات مورد نیاز خود را یک جا در اختیار نخواهید داشت. آن چه مهم بوده این است که با اطلاعاتی که در اختیار دارید، بهترین تصمیمات ممکن را بگیرید.
  6. همیشه به شهود خود که شبیه یک ابر رایانه ای در ذهن بوده اعتماد کنید زیرا اگر به آن فرصت بدهید می تواند به شما کمک کند تا کار درست را در زمان درست انجام دهید.
  7. سعی کنید سرمایه گذاری های کوچک انجام ندهید و اگر می خواهید پول خود را در معرض خطر قرار دهید، مطمئن شوید که سود کافی از این راه را کسب می کنید.

نتیجه گیری

همانطور که هر سرمایه گذار باتجربه ای می داند، ساخت یک مسیر ویژه برای سرمایه گذاری و بازدهی در بلند مدت کار آسانی نخواهد بود. با مطالعه و جستجو در روش های سرمایه گذاران موفق می توانید کشف کنید که این افراد چگونه چنین جایگاهی در تاریخ برای خود ساخته اند. در ابتدا ناممکن به نظر می رسد که شما هم بتوانید روزی جز سرمایه گذاران موفق در دنیا شناخته شوید ولی فراموش نکنید که هیچ یک از این افراد خارق العاده نبوده اند؛ فقط تمرکز خود را روی شناخت مسیر صحیح و پایبندی به آن قرار داده اند.

با توجه به موارد گفته شده شما با کدام یک از این سرمایه گذاران موفق آشنایی داشته اید؟ نظرات خود را در کامنت ها با ما در میان بگذارید.

ادامه مطلب
چارلی مانگر
آشنایی با چارلی مانگر کارآفرین موفق...

بسیاری از ما به پیشرفت و کسب درآمد بیشتر فکر کرده ایم و به دنبال موثرترین راه برای موفقیت در کاری که انجام می دهیم بوده ایم. برای یادگیری بیشتر و استفاده ی مفیدتر از زمان و توانایی هایمان در جهت برداشتن قدم های سریع تر به سمت موفقیت نیاز داریم تا از انسان های ارزشمند درس بگیریم.

در این مقاله قصد داریم شما را به شناخت یکی از بهترین و تاثیرگذارترین انسان های دنیا دعوت کنیم.

چارلی مانگر کیست؟

چارلز توماس مانگر سرمایه گذار، کارآفرین، وکیل سابق املاک و مستغلات اهل ایالات متحده آمریکا است که در حال حاضر به عنوان نایب رئیس Berkshire Hathaway، مجتمع تحت کنترل (Warren Buffett) خدمت می کند. به گفته وارن بافت، مانگر شریک زندگی اوست.

وی از سال ۱۹۸۴ تا ۲۰۱۱  رئیس شرکت مالی وسکو (WESCO) بود. او هم چنین به عنوان رئیس شرکت Daily Journal Corps، واقع در لس آنجلس-کالیفرنیا، و هم چنین مدیر شرکت عمده فروشی Costco فعالیت می کند.

پدر و مادر چارلی، مطالعه کتاب ها را بسیار ارزشمند می دانستند و همیشه فرزندانشان را به مطالعه تشویق می کردند. آن ها همیشه در عیدها برای فرزندانشان تعداد زیادی کتاب می خریدند و این موضوع باعث شد که علاقه چارلی جوان به کتاب ها روز به روز بیشتر شود.

چارلی کم کم به ریاضی و بعد به فیزیک علاقه مند شد و برای تحصیل در این رشته ها اقدام کرد اما بعدها تصمیم گرفت که حرفه پدرش را ادامه دهد و به همین خاطر برای خواندن حقوق وارد دانشگاه هاروارد شد.

چارلی مانگر

چارلی مانگر قبل از ثبت نام در دانشگاه هاروارد برای تحصیل در رشته حقوق، دانشجوی دانشگاه میشیگان، انستیتوی فناوری کالیفرنیا و چندین کالج دیگر بود. در طول جنگ جهانی دوم، خدمات نظامی خود را در نیروی هوایی ارتش ایالات متحده انجام داد.

پس از انتقال به کالیفرنیا، قبل از تأسیس شرکت خود در یک دفتر حقوقی استخدام شد. وی در حرفه حقوق بسیار خوش درخشید و بعدها شرکت مشاوره حقوقی خودش با نام Munger & Tolles را تأسیس کرد، اما در نهایت تصمیم گرفت تا دنیای وکالت را ترک کند و به توسعه املاک و مستغلات پرداخت.

او کار خود را به عنوان سرمایه گذار در اوایل دهه ۱۹۶۰ آغاز کرد و بیشتر به دلیل ارتباط نزدیکش با وارن بافت شناخته می شود. دارایی خالص وی تا سال ۲۰۲۰ نزدیک به ۲ میلیارد دلار برآورد شده است.

با هر استانداردی که در نظر بگیریم او یک زندگی کاملاً موفق و طولانی داشته است؛ تقریباً صد سال سن دارد و صاحب ۸ فرزند است.

چارلی مانگر و وارن بافت ملاقاتی مستقیم در سال ۱۹۵۹ در اوماها، نبراسکا داشتند، جایی که آن ها با هم و به همراه همسرانشان در کافه ای با هم به صرف شام نشستند. آن دو به سرعت با هم ارتباط برقرار کردند و هر دو در نوجوانی توسط پدربزرگ وارن بافت در فروشگاه مواد غذایی اش استخدام شدند و امروز به عنوان بهترین شرکا و دوست یکدیگر و همچنین به عنوان موفق ترین و تاثیرگذارترین افراد در سرمایه گذاری، پیش بینی بازار و توسعه مدل های ذهنی و تجاری شناخته می شوند.

تأثیرگذاری چارلی مانگر

چارلی مانگر

دیدگاه چارلی مانگر در مورد حس خیرخواهی نسبت به مردم روشن است؛ او می گوید: «هر کدام از ما که در زندگی خوش شانس بوده است وظیفه دارد دین خود را به مردم ادا کند». از جمله جالب ترین سوالات مربوط به این عبارت این است: انسان دوستی چیست؟ انسان دوستی چه تفاوتی با امور خیریه دارد؟ آیا اقداماتی وجود دارد که «ادای دین» باشد اما به صورت کامل خیرخواهانه نباشد؟ چگونه یک نفر بهتر دین خود را ادا می کند؟

انسان دوستی عبارت است از میل به ارتقاء رفاه دیگران. این کلمه از philanthropia لاتین قدیم گرفته شده است که از ترکیب دو کلمه ی دوست داشتن و انسان به وجود آماده است.

خیریه اما معنای دیگری دارد: هدف از آن دادن پول، غذا یا ارزش به یک سازمان غیر انتفاعی است. کاری که در حق فقرا می کنند، رحمت و شفقت.

در صورتی که شما به فقرا پولی اهدا کنید شما کار خیری کرده اید اما اگر به فردی روش پول در آوردن را آموزش داده باشید و یا به تغییر مثبت تشویقش کرده باشید، به گونه ای که در ارتقا رفاه و آسایش او نقشی ایفا کنید، در واقع مفهومی از انسان دوستی را تعریف کرده اید (به اصطلاح ماهی گیری را آموزش داده اید). چارلی مانگر فردی است که انسان دوستی را در دستور کار خود قرار داده و به آن اعتقاد دارد.

مارک زاکربرگ می گوید که نمی تواند به کارهای کوچک و قابل مشاهده ای که مقیاس ندارند – یعنی تغذیه گرسنگان، یا دادن پول به فقیران- راضی باشد. چنین فعالیت هایی جهان را اندکی بهبود می بخشند، اما دنیا را تغییر نمی دهند.

احساس چارلی مانگر در این باره چگونه است؟

خب، او گفته است شما می توانید از طریق انجام کارهایی مانند آموزش مهارت های شغلی به دنیا، روش جهانی را تغییر دهید. مانگر به طور خاص از مشاغلی مانند مک دونالد و کاستکو برای چنین کاری تقدیر کرده است. این فعالیت ها خیرخواهانه نیستند، اما او معتقد است که آن ها از طریق روش هایی که به صورت نرمال یک کسب و کار منفعت ایجاد می کند، برای جامعه مفید هستند.

به نظر می رسد که فراخواندن این نوع از کسب سود، نوعی خیرخواهی، حرفی دور از ذهن باشد، اما با این وجود این یک کار مفید و سودآور برای جامعه است.

به عنوان مثال، دستیابی به اشکال انرژی سبز و ارزان می تواند جهان را تغییر دهد. یا مثالی دیگر این است که انجام یک سرمایه گذاری به بهترین وجه می تواند آن تغییر را در جهان ایجاد کند، اما سرمایه گذاری از نظر فنی کار خیر حساب نمی شود، چرا؟ زیرا سرمایه گذاری برای کسب سود است.

در صورتی که سرمایه گذاری زیر مجموعه ی بازار است، ارزشی کمتر از خیریه دارد، زیرا کاملاً بازارمحور است. پس بهترین کلمه برای توصیف این دست فعالیت ها چیست؟

چارلی مانگر در یکی از سخنرانی هایش می گوید: «من فقط می خواستم با استعداد، زمان و منابعی که در دسترس داشتم بهترین کاری را که در حد توانم بود انجام دهم. این همان کاری است که من در گذشته و اکنون انجام داده ام. همه چیز براساس هزینه فرصت است. فرصتی که از دست می دهیم در واقع هزینه ای است که متحمل می شویم!»

چه چیزی در مورد چارلی مانگر خاص است؟

چارلی مانگر

مانگر از زمانی که جانت لاو کتابش را به چاپ رساند، فعالیت های انسان دوستانه بیشتری به انجام رسانده است. او در سال ۲۰۰۰ مقداری از سهام خود در Berkshire را به بیمارستان Good Samaritan ،PlannedParenthood، دانشکده حقوق دانشگاه استنفورد و مدرسه Harvard Westlake بخشیده است. او همچنین به میزان چشمگیری پول و سهام بیشتری را به دریافت کننده هایی از جمله دانشگاه میشیگان، دانشگاه استنفورد، مدرسه پلی تکنیک در پاسادنا و YMCA لس آنجلس داده است.

مانگر در مورد زمان مناسب برای انجام امور خیرخواهانه گفته است:

«اینکه شما هنگام مرگ یک باره ثروت خود را ببخشید و یا در طول زندگی، یک انتخاب شخصی است اما انتخاب من رویکرد دوم است. من کاملاً آگاهانه و از روی عمد ارزش خالص خود را پایین می آورم. اگر الان زیر یک میلیارد نباشد، به زودی خواهد شد.

 فکر من این است که من جاودانه نیستم و بعد از مرگم به جایی می روم که دیگر نیازی به آن نخواهم داشت. هیچ چیز به اندازه ۲ میلیارد دلار اضافی برای یک پیرمرد باعث جلب توجه نمی شود!»

مانگر معتقد است که مردم وظیفه ای فراتر از اعطا کردن پول دارند، به ویژه اگر ثروت خود را با کاری به دست آورده اند که احساس می کنند افراد زیادی قادر به انجام آن کارها نیستند، مانند جمع آوری سهام!

او می گوید: «از آنجایی که تمام کاری که انجام داده ام انتخاب سهام بوده و با ثروتمند شدن من خانواده ام نیز در آن شریک شده اند، اما من کمک زیادی به جامعه نکرده ام، حدس می زنم خیلی شبیه وال استریت باشد؛ اما تفاوت در این است که من از آن احساس شرم می کنم.»

وی می افزاید: «من تا حدودی شرمنده ام … اینکه تمام سودی که از هوشمندی خود برده ام پول است به خودی خود برای من رضایت بخش نیست. برای ادای دینم، تدریس می کنم و سعی می کنم مثالی بزنم. من بیزارم از اینکه مثال زدن زندگی من باعث شود مردم به دنبال مالکیت منفعل بر روی کاغذها بروند. من فکر می کنم زندگی هایی که بسیاری از مردم می گذرانند زندگی های فاجعه باری هستند؛ زیرا نمی دانند که اگر به ساختن چیزی کمک کنند کار بهتری کرده اند. کاش بیشتر می ساختم، این یک طلسم است که من فقط در انتخاب سهام بسیار خوب باشم. ما انسان ها اسیر استعدادهای خود هستیم. شاید به حرف های من بخندید اما من شرط می بندم که انسان های زیادی هستند که اسیر استعدادهای خود هستند.»

چارلی مانگر یکی از خیّرین اصلی دانشگاه سابق خود، میشیگان است. بیش از ۴۰ سال، او به عنوان معتمد مدرسه هاروارد-وستلیک خدمت کرده است.

مانگر به روش خاص خود یک معلم است زیرا به گفته ی خودش سعی می کند با خیرخواهی و ارائه آموزش های رایگان دین خود را به جامعه ادا کند و پیش گرفتن این رویکرد را نوعی کفاره می داند.

برای شروع یادگیری نیاز داریم ابتدا چند نکته را به خاطر بسپاریم

چارلی مانگر سخنرانی ها و آموزش های زیادی دارد که بتوانیم با یادگیری و رجوع به آنها در زندگی فردی و اجتماعی خود تغییرات چشمگیری به وجود آوریم، اما او بر سه نکته تأکید بیشتری دارد:

۱- مشخص کنید توانایی ها و استعدادهای شما چیست؟

چارلی مانگر

شناخت استعدادهای فردی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. هر یک از شما باید بفهمد که استعدادهایتان در کجا نهفته است، باید از توانایی های خود استفاده کنید. اگر سعی کنید در چیزی که در بدترین حالت هستید موفق شوید، در آینده یک زندگی شنیع خواهید داشت؛ که تقریباً می توان آن را تضمین کرد.

سال ها طول کشید تا خود مانگر سرانجام به حرفه ای برسد که تمام استعدادهای او را شامل می شد. قبل از شروع کار در Berkshire Hathaway، وی شرکت حقوقی خود را تأسیس کرد. اما وقتی در آنجا بود، بیشتر مشتریانش تصمیماتی مبنی بر سرمایه گذاری می گرفتند که باعث می شد او نیز به این فکر کند که قطعاً کاری بهتر از وکالت است.

هنوز در فکر ترک وکالت و دنیای قانون نیفتاده بود تا اینکه دوست قدیمی اش وارن بافت، مدیرعامل Berkshire Hathaway به او توصیه کرد این کار را انجام دهد. وارن بافت در مصاحبه با فورچون می گوید که دنیای وکالت از تمام استعدادهای چارلی مانگر استفاده نکرد.

مانگر معتقد است که شناسایی استعدادها و نکات مثبت خود در انتخاب سرمایه گذاری های فردی نیز کمک می کند.

او می گوید که او و وارن بافت فقط در مشاغلی سرمایه گذاری می کنند که از آن سر در می آورند، تبحر کافی دارند و از مزایای آن بهره مند می شوند.

۲- یاد بگیرید از پس اشتباهات خود بربیاید

چارلی مانگر

مانگر به خاطر توانایی اش در غلبه بر اشتباهات به خود افتخار می کند و می گوید که یاد گرفته چگونه از آن ها بگذرد و ضررهای خود را کاهش دهد.

شما می توانید یاد بگیرید که اشتباهات کمتری نسبت به سایر افراد داشته باشید، و همین طور اینکه چگونه اشتباهات خود را سریع تر برطرف کنید. اما هیچ راهی وجود ندارد که بتوانید بدون اشتباه زیاد زندگی خوب و رضایت بخشی داشته باشید.

این نکته را در ذهن داشته باشید که صرف نظر از میزان یادگیری که دارید، اشتباه کردن اجتناب ناپذیر است. آن چه که از اهمیت زیادی برخوردار است نحوه برخورد شما با این اشتباهات است. قسمت مهم این است که بدانید چه زمانی پروژه ای را که قرار نیست به جایی برسد، کنار بگذارید.

عدم توجه و رسیدگی به انکار روانشناختی یک روش معمول برای کسانی است که با شکست مواجه می شوند. شما نسبت به چیزی تعهد جدی دارید. تلاش و پول خود را صرف کرده اید و هرچه بیشتر هزینه کنید، متاسفانه سازگارتر نیز می شوید به این صورت که توقع دارید کاری که در حال انجام آن هستید باید جواب بدهد، اگر کمی بیشتر وقت بگذارید حتماً به نتیجه می رسد، در حالی که کاملاً در اشتباه به سر می برید.

شما در واقع به اندازه ی بهایی که برای به ثمر نشستن زحماتتان می پردازید انتظار پیشرفت دارید، و این رویا آن قدر برایتان نزدیک و ملموس است که نمی توانید هیچ چیزی را بر خلاف آن تصور کنید.

در نتیجه انکار می کنید و سازگاری به خرج می دهید و در نهایت با شکست مواجه می شوید و یا در بهترین حالت در همان نقطه ای که ایستاده بودید باقی می مانید. یکی از بزرگترین دلایل موفقیت مانگر نسبت به اکثر مردم مربوط به تخریب ایده های محبوب اوست.

۳- «نمیدانم» پاسخی قابل قبول است

هیچ کس انتظار ندارد شما در مورد همه چیز، همه چیز را بدانید. وقتی نمی دانید و یا صلاحیت خاصی ندارید، از گفتن آن نترسید. اگر از شما سوالی شد که پاسخی برایش نداشتید و با گفتن واژه ی «نمی دانم» نیز مشکل داشتید به راحتی می توانید بگویید، من صلاحیتی در این خصوص ندارم که بتوانم نظری بدهم.

از شر افرادی که همیشه با اعتماد به نفس به سوالاتی که درباره آنها هیچ دانش واقعی ندارند پاسخ می دهند، خلاص شوید. این احساس که شما درباره همه چیز می دانید شما را از یادگیری دور می کند و دیواری محکم به دور ذهنتان می کشد و ارتباط ذهن شما را با جهان هستی قطع می کنند، با این کار فقط فرصت رشد را از خود دریغ می کند.

۶ سوال های کاربردی از بهترین سرمایه گذار جهان  

۱- مهمترین ویژگی شخصیتی که می توانیم به عنوان یک سرمایه گذار داشته باشیم، چیست؟

چارلی مانگر

صبر … و به دنبال آن رفتاری کاملاً تهاجمی. این ویژگی کسانی است که تلاش سخت دارند، دنیا را به دقت نگاه و غربال می کنند تا بهترین فرصت را بیابند. و زمانی که آن فرصت را بدست آوردند بهترین معاملات خود را انجام می دهند. درست در زمانی که شانس به آنها روی آورده از آن بهترین استفاده را می کنند. در صورتی که در زمان های دیگر نیازی به این حد از سخت کوشی و مراقبت نیست، خیلی ساده است.

۲- نوع کسب و کاری که مایلید در آن سرمایه گذاری کنید، چیست؟

ما آن دسته از مشاغل را ترجیح می دهیم که بتوانند در پایان سال برای ما چک بنویسند!

۳- با همه کتاب هایی که در مورد چگونگی سرمایه گذاری که با روش های دیگر نوشته شده است، چرا سبک سرمایه گذاری شما کارآمدترین است؟

از آنجایی که سرمایه گذاری به نظر نمی رسید کار امیدوارکننده ای باشد، صرفاً متخصصان سرمایه گذاری با بهره های هوشی بالاتر پا به این عرصه گذاشتند. داده های سرمایه گذاری امروز راحت تر و سریع تر در دسترس افراد قرار می گیرند، اما رفتار سرمایه گذاران فعلی با وجود همه این ها هوشمندانه تر از گذشته نخواهد بود.

نحوه واکنش افراد به بازار و مسائل مرتبط با آن تغییر نخواهد کرد؛ در واقع آرایش روانشناختی آنها ثابت می ماند. شما باید ذهن خود را از جمعیت متمایز کنید.

ذهنیت گلّه ای باعث فلج شدن تمام ضریب هوشی می شود. فکر نمی کنم سرمایه گذاران با وجود هوش زیادی که دارند، هوشمندانه تر عمل کنند. موفقیت به علت هوش بالا نیز همیشه منطقی نیست. برای اینکه یک سرمایه گذار موفق باشید باید خود را از ترس و حرص و طمع افراد اطراف خود نجات دهید، گرچه تقریباً کاری غیرممکن است.

۴- مهم ترین چیزی که هنگام تصمیم گیری در مورد خرید سهام و یا یک کسب و کار به آن فکر می کنید چیست؟

چارلی مانگر

هنگامی که ما سهام خریداری می کنیم – که فکر می کنیم بخش کوچکی از یک شغل است –  تحلیل ما بسیار شبیه به آنچه در خرید کل مشاغل استفاده می کنیم، است. ابتدا باید تصمیم بگیریم که آیا می توانیم محدوده درآمد پنج سال یا بیشتر را تخمین بزنیم.

اگر پاسخ مثبت باشد، ما سهام (یا تجارت) را در صورت فروش با قیمت مناسب در رابطه با مرز پایین برآورد خود، خریداری خواهیم کرد. اگر  ما توانایی تخمین درآمد آینده را نداریم – که معمولاً چنین است – به سادگی به سراغ چشم اندازهای دیگر می رویم.

بسیار حیاتی است که حیطه ی مصلحتی خود را بدانیم و به آن پایبند بمانیم. حتی در آن زمان نیز ما اشتباهاتی خواهیم کرد، هم در سهام و هم در مشاغل؛ اما مسئله جدی نخواهد بود.

۵- چرا فقط چند سهام خریداری می کنید؟ چرا ۵۰ سهام نه؟

زیرا این روش به شرایطی نامتعادل منتهی می شود، من ترجیح می دهم مقدار قابل توجهی پول را در تعداد کمتری سهام سرمایه گذاری کنم.

۶- آیا مردم با بهره ی هوشی عادی می توانند سرمایه گذاری را مانند شما انجام دهند؟

شما باید برعکس حماقت هایی که به صورت استاندارد در این عرصه صورت می گیرد عمل کنید… لازم نیست باهوش باشید. ما به دنبال تصمیمات آسان هستیم، اما یافتن تصمیمات آسان بسیار دشوار است. فقط کافیست سعی کنید احمق نباشید!

ادامه مطلب
پیتر لینچ
پیتر لینچ مدیر افسانه‌ای سابق صندوق...

پیتر لینچ یکی از موفق ترین و شناخته شده ترین سرمایه گذاران در تمام دوران ها است. لینچ مدیر افسانه ای سابق صندوق ماژلان در کارگزاری فیدلیتی است.

پیتر لینچ

وی در سال ۱۹۷۷ یعنی در ۳۳ سالگی مدیریت صندوق سرمایه گذاری ماژلان را به دست گرفت و ۱۳ سال آن را اداره کرد.

موفقیت های او باعث شد که زودتر از موعد یعنی در سال ۱۹۹۰ در سن ۴۶ سالگی بازنشسته شود. با وجود اینکه سبک سرمایه گذاری او سازگار با فضای اقتصادی حاکم در آن زمان توصیف شده است، اما لینچ همیشه تأکید می کرد که شما باید قادر باشید آنچه را که متعلق به خودتان است، درک کنید.

  • این صندوق در مدت زمانی که وی این صندوق را اداره می کرد بازدهی معادل ۲۹٫۲٪ داشت که بیش از دو برابر سود S&P 500  در این مدت بود.

لینچ، در زمانی که ۱۱ سال بیشتر نداشت به عنوان دستیار بازیکنان گلف در یک باشگاه گلف مجلل مشغول به کار بود که از طریق مکالمه هایی که هنگام کار می شنید، به فعالیت در بازار سهام علاقه مند شد.

پیتر لینچ

در این دوره، بازار سهام عملکرد خوبی داشت. وی موفق شد با بورسیه تحصیلی کالج بوستون را به صورت نیمه دریافت کند و در آن جا مشغول تحصیل شود؛ باقی هزینه تحصیلش را نیز از طریق شغل قدیمی‎اش تامین کرد.

در سال ۱۹۶۵ در رشته مدیریت مالی فارغ التحصیل شد. در سال ۱۹۶۶ وی به عنوان دانشجوی تابستانی در فیدلیتی کار کرد.

بهترین توصیه های پیتر لینچ

۱- سرمایه گذاری به عنوان شغل

پیتر لینچ

یکی از اولین سرمایه گذاری های موفق لینچ در یک شرکت حمل و نقل هوایی به نام Flying Tiger بود که او را قادر ساخت تا هزینه تحصیلات تکمیلی اش را پرداخت کند. وی در سال ۱۹۶۸ موفق به دریافت مدرک کارشناسی ارشد در رشته مدیریت بازرگانی (MBA) از دانشکده بازرگانی وارتون دانشگاه پنسیلوانیا شد. همچنین از سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۶۹ در ارتش خدمت می کرد.

لینچ در ۲۵ سالگی، اولین تجربه کار تمام وقت را بدست آورد و به عنوان تحلیلگر پارچه و فلزات در فیدلیتی مشغول به کار شد. از آن جایی که به مدت هشت سال در باشگاه گلف دستیار رئیس این شرکت بود، کادر ریاست شرکت نیز بی دریق او را یاری کرد تا شغلی مناسب و درخور را در کارگزاری بدست آورد.

در سال ۱۹۷۷، لینچ صندوق ماژلان را که در سال ۱۹۶۳ ایجاد شده و صندوقی کوچک و پرتکاپو برای افزایش سرمایه بود و بیشتر سرمایه های داخلی را در اختیار داشت، تصاحب کرد. تحت مدیریت وی، صندوق به طور متوسط ​​۲۹ درصد در سال بازده داشت و به طور کلی از S&P 500 به جز دو سال عملکرد بهتری داشت. به طوریکه مثلا اگر سرمایه گذاری در روز آغاز به کار لینچ ۱۰۰۰ دلار در صندوق قرار داده بود، ارزش پول او در هنگام بازنشستگی لینچ به ۲۸۰۰۰ دلار می رسید.

پیتر لینچ

بسیاری از سرمایه گذاران معمولاً لینچ را به عنوان نمونه ای بارز از مدیریت فعال معرفی می کنند که نتایج برتری نسبت به حالت معیار به دست آورده است.

۲- روی آنچه می شناسید، سرمایه گذاری کنید

پیتر لینچ

لینچ شاخصی به نام نرخِ نسبتِ سود به درآمد (PEG) اختراع کرد که به سرمایه گذاران کمک می کند تا با استفاده از آن و سایر روش های ارزیابی سهام که بین سرمایه گذاران محبوب است، ارزش یک سهام را بسنجند و در مورد مقرون به صرفه بودن آن قضاوت کنند.

لینچ بر این باور است که سرمایه گذاران منفرد می توانند با سرمایه گذاری در آنچه می دانند و با شناخت یک شرکت، مدل و نام تجاری و اصول آن، عملکرد خوبی داشته باشند. او معتقد است که باید دید بلند مدت برای سرمایه گذاری داشت و شرکت هایی را انتخاب نمود که دارایی آن ها در وال استریت دست کم گرفته شده است. در ادامه نیز توصیه می کند شرکت هایی که در پیشینه خود دارای میانگین پایین نسبت سود به درآمد برای صنعت خودشان و برای شرکت از پتانسیل عملکرد خوبی برخوردار هستند.

  • لینچ نویسنده پرفروش ترین کتاب های سرمایه گذاری (One Up on Wall Street, 1989) و (Beating the Street, 1994) است. وی بنیاد لینچ را در حمایت از آموزش، سازمان های مذهبی، پزشکی و موارد دیگر بنیان گذاری کرد.

پیتر لینچ

۳- مانند پیتر لینچ سهام انتخاب کنید

در اوایل دهه ۱۹۸۰، پیتر لینچ که یک مدیر سهام جوان در حال تبدیل شدن به یکی از مشهورترین سرمایه گذاران در جهان بود، به یک دلیل کاملاً قابل رویت؛ هنگامی که او در ماه مه سال ۱۹۷۷ صندوق مشترک فیدلیتی ماژلان را تصاحب کرد (اولین شغل خود به عنوان یک مدیر)، دارایی های صندوق ۲۰ میلیون دلار بود. وی اقدامی مبنی بر تبدیل آن به بزرگترین صندوق سرمایه گذاری مشترک بین المللی کرد و سالانه با نرخ باور نکردنیِ ۱۳٫۴٪ از بازار پیشی گرفت.

لینچ این کار را با استفاده از اصول بسیار اساسی به انجام رساند و بسیار مشتاق بود تا با هر کسی در ارتباط با آن موضوع صحبت کند.

پیتر لینچ قاطعانه اظهار می کرد که سرمایه گذاران فردی نسبت به موسسات بزرگ حس بهتری برای سرمایه گذاری دارند؛ زیرا شرکت های بزرگ یا نمی خواهند یا نمی توانند در شرکت های کوچکتر سرمایه گذاری کنند که هنوز توجه زیادی از سوی تحلیلگران یا صندوق های سرمایه گذاری جلب نکرده اند.

این که آیا شما به عنوان یک نماینده رسمی به دنبال یافتن گزینه های بلند مدت برای مشتریان خود هستید یا یک سرمایه گذار شخصی که برای بهبود سود و بازده سرمایه تان تلاش می کنید، ما به شما خواهیم گفت که چگونه می توانید استراتژی آزمایش شده توسط لینچ را اجرا کنید.

سه اصل اساسی سرمایه گذاری پیتر لینچ

پس از عملکرد فوق العاده لینچ در زمینه مدیریت سرمایه گذاری و سهام، اقدامات درخشان وی در زمینه اداره صندوق ماژلان مورد توجه گسترده قرار گرفت.

لینچ چندین کتاب در مورد روش های ابداعی خودش در زمینه سرمایه گذاری نوشت. همه کتاب های او ارزش مطالعه را دارند، اما می توان از همه نظرات و ایده هایش ۳مورد بسیار مهم و کلیدی را استخراج کرد.

۱- فقط آنچه را که میشناسید بخرید.

کارآمدترین ابزاری که ما انسان ها برای تحقیقات در مورد سهام نیاز داریم چشم، گوش و عقل سلیم ما است. لینچ به این واقعیت افتخار می کرد که بسیاری از ایده های بزرگ او هنگام قدم زدن در فروشگاه مواد غذایی یا گپ زدن معمولی با دوستان و خانواده به ذهنش می رسید.

همه ما قادر هستیم تا هنگامی که تلویزیون تماشا می کنیم، روزنامه می خوانیم یا رادیو گوش می دهیم، مطالب را تجزیه و تحلیل کنیم. وقتی در خیابان رانندگی می کنیم یا در سفر هستیم، می توانیم از ایده های جدید سرمایه گذاری باخبر شویم.

بیشتر بورس اوراق بهادار در خدمت شما، مصرف کننده فردی است پس اگر چیزی شما را به عنوان یک مشتری جذب می کند، باید علاقه شما را نیز به عنوان سرمایه گذار جلب کند.

۲- همیشه تکالیف خود را انجام دهید.

مشاهدات دست اول و شواهد شروعی عالی است، اما همه ایده های عالی باید با تحقیقات درست و مفید پیگیری شوند. وقتی صحبت از انجام تحقیق دقیق می شود، با سادگی اقدامات پیتر لینچ گیج نشوید، تحقیقات دقیق سنگ بنای موفقیت او بود.

هنگام پیگیری جرقه اولیه یک ایده عالی، لینچ به چند مورد ارزشمند اساسی را که انتظار دارد هنگام خرید هر سهام با آن مواجه شود، اشاره می کند:

  • درصد فروش. اگر کالایی یا خدماتی وجود دارد که در ابتدا شما را به سمت شرکت تولیدکننده جذب می کند، مطمئن شوید که این شرکت درصد فروش بالایی را از آن خود می کند. یک محصول عالی که فقط ۵٪ از فروش را تشکیل می دهد، فقط تأثیر حاشیه ای در خط تولید شرکت می گذارد.
  • نسبت PEG. باید نسبت ارزیابی و نرخ رشد درآمد را بررسی کرد تا ببینیم چقدر از سهام انتظار داریم. شما شرکت هایی را دنبال می کنید که دارای رشد قوی سود و ارزیابی منطقی باشند، یک پرورش دهنده قوی با نسبت PEG دو یا بیشتر دارای نرخ رشدی برای درآمدش خواهد بود که قبلا در قیمت سهام تعبیه شده است و جای خطای کمی باقی می گذارد.
  • شرکت هایی را که از جایگاه قابل قبول پول نقد برخوردار هستند و نسبت بدهی به سهام کمتری از میانگین ​​دارند، مورد علاقه خود قرار دهید. جریان های نقدی قوی و مدیریت محتاطانه دارایی، گزینه هایی را برای شرکت در انواع محیط های بازار فراهم می کند.

۳- برای بلند مدت سرمایه گذاری کنید

پیتر لینچ

لینچ می گوید که جدا از موارد غافلگیر کننده زیادی که در مسیر سرمایه گذاری وجود دارد، سهام در طی ۱۰-۲۰ سال قابل پیش بینی است. در مورد اینکه آیا طی دو یا سه سال ارزش بالاتر یا پایین تر می رود، شاید بهتر است برای تصمیم گیری شیر یا خط بندازید.

شنیدن چنین جملاتی از افسانه وال استریت تعجب آور به نظر می رسد، اما این نشان می دهد که وی تا چه اندازه به اصول و اساس های خود ایمان داشته است.

او به جمع آوری اطلاعات خود در مورد شرکت هایی که در اختیار داشت ادامه داد و تقریبا تا زمانی که رویه تغییر نکرده بود، او فروشی هم نکرد. لینچ تلاش نکرد تا زمان بازار را به بازار عرضه کند یا جهت اقتصاد را پیش بینی کند.

در حقیقت، لینچ یک بار مطالعه ای مبنی بر تعیین زمان بندی به عنوان یک استراتژی انجام داد. طبق نتایج مطالعه، اگر یک سرمایه گذار از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۹۵ به مدت ۳۰ سال، سالانه ۱۰۰۰ دلار در عالی ترین روز بازار، سرمایه گذاری می کرد، آن سرمایه گذار برای دوره ۳۰ ساله بازدهی معادل ۱۰٫۶٪ به دست می آورد.

اگر یک سرمایه گذار دیگر نیز هر ساله ۱۰۰۰ دلار در سال برای همان دوره در کمترین روز سال سرمایه گذاری کند، معادل ۱۱٫۷٪ سود در طی ۳۰ سال کسب خواهد کرد.

بنابراین، پس از ۳۰ سال به عنوان بدترین زمان ممکن در بازار، اولین سرمایه گذار تنها ۱٫۱٪ در سال بازده خود کسب کرده بود.

در نتیجه، لینچ معتقد است که تلاش برای پیش بینی نوسانات کوتاه مدت بازار ارزش تلاش را ندارد. احتمالا اگر این شرکت قوی باشد، سود بیشتری کسب خواهد کرد و ارزش سهامش افزایش خواهد یافت.

بهتر است موضوع را پیچیده نکنیم، لینچ تمرکزش را روی مهم ترین کار یعنی یافتن شرکت های بزرگ گذاشته بود.

ابداع اصطلاح Tenbagger

لینچ اصطلاح «tenbagger» را برای توصیف سهامی که ارزش آن ۱۰ برابر یا ۱۰۰۰٪ افزایش می یابد، ابداع کرد. این موارد از دسته سهام هایی است که وی هنگام اداره صندوق ماژلان به دنبال آن ها بود.

قانون شماره ۱ برای یافتن «tenbagger» فروش سهامی نیست که ۴۰٪ یا حتی ۱۰۰٪ افزایش یافته است. این روزها بسیاری از مدیران صندوق ها به دنبال تعدیل یا فروش سهام برنده خود هستند، در حالی که به موقعیت های بازنده خود اضافه می کنند.

پیتر لینچ بر این باور است که این اقدام به معنای «کشیدن گل ها و آبیاری علف های هرز» است.

کلام آخر

پذیرفتن ریسک برای داشتن صندوق سهامی بیش از حد متنوع (او در زمان های خاصی هزاران سهام داشت)، عملکرد و توانایی پیتر لینچ را در جمع آوری سهام نشان می دهد. او در مطالعه محیط خود و درک جهان اطرفش به همان شکل که هست و به آن شکلی که در آینده خواهد شد، تیزبین و توانمند بود.

با استفاده از تجارب باارزشمند او و مشاهدات خود می توانیم اطلاعات بیشتری در مورد سرمایه گذاری از طریق تعامل با دنیای واقعی نیز یاد بگیریم و روند سرمایه گذاری را لذت بخش تر و سودآورتر کنیم.

ادامه مطلب
سم والتون
زندگی نامه سم والتون، یکه تاز...

سرعت، یکی از چیزهای مورد علاقه انسان ها است. به ویژه حضور داشتن در دنیای اطلاعات و وب، آتش این ماجرا را بسیار شعله ورتر کرده است. اما آیا تمام کسانی که موفقیتشان گوش عالم را کَر می کند، سوار بر موج سرعت به پیروزی رسیدند؟

در حقیقت، ماجرا کاملا برعکس است. این برداشتن قدم های کوچک و پیوسته است که طعم موفقیت را به کام کسانی که تلاش و باورشان را رها نمی کنند می چشاند.

زندگی نامه سم والتون

در این قسمت از خانه سرمایه به زندگی کسی نگاه می کنیم که با برداشتن قدم های کوچک، خانواده اش را به ثروتمندترین خانواده جهان تبدیل کرد و باعث اشتغال افراد زیادی شد. با هم به دفتر زندگی «سم والتون» سری می زنیم و بخش های مهمی از آن را بازخوانی می کنیم.

تا انتهای این سفر پرماجرا با ما همراه باشید.

یک کودک پرتلاش، یک خانواده پرمشغله

سم والتون

«سم والتون» (Samuel Moore Walton)، در سال ۱۹۱۸ در «کینگ فیشر» (Kingfisher) اوکلاهاما متولد شد. پدر او «توماس گیبسون والتون» (Thomas Gibson Walton) و مادرش «نانسی لی» (Nancy Lee) بود. کودکی سم والتون سرشار از کار و جابه جایی های پی در پی بود. پدرش که دلال همه چیز به حساب می آمد برای به دست آوردن پول و داشتن یک زندگی معمولی تلاش زیادی می کرد.

سم والتون در این باره می گوید:

«پدرم مردی فوق العاده سخت کوش و صادق بود. او عاشق تجارت، عاشق معامله همه چیز بود. او بهترین مذاکره کننده ای بود که تا به حال دیده ام.»

سم در طول دوره رکود اقتصادی آمریکا به دنیا آمد. بنابراین نه تنها پدر خانواده بلکه مادر و همه فرزندان باید دست به دست هم می دادند تا بتوانند یک زندگی آبرومند و غذایی سر میزشان داشته باشند.

به همین علت، سم از کودکی وارد تجارت شد. او از کمک کردن به پدرش شروع کرد، با شیر فروختن برای مادرش ادامه داد و وقتی یک پسربچه هشت ساله شد، کار فروش اشتراک مجله ها را آغاز کرد. در کنار این کارها او حیوان هایی مثل خرگوش و کبوتر را هم پرورش می داد و می فروخت.

سم والتون:
بدون شک، به خاطر کار و تلاش فراوان، مدت ها قبل از راه اندازی وال مارت، به اندازه کافی پول داشتم و می توانستم زندگی راحتی برای خانواده ام فراهم کنم. اما مسئله پول نبود. یادم نمی آید هیچ وقت ارزش زیادی برای پول قائل شده باشم. من می خواستم تجارت کنم. چون عاشق این کار بودم.

درسی که از مادر به سم جوان رسید

سم والتون

سم به واسطه پدرش با تجارت و معامله کردن آشنا شد. اما انگیزه و جاه طلبی اش را از مادرش یاد گرفت. مادر سم به شدت برای بچه هایش بلند پروازی می کرد. بسیار اهل مطالعه و عاشق تحصیل کردن بود. او تلاش زیادی کرد تا فرزندانش حتما به دانشگاه بروند و تحصیل خود را ادامه دهند.

سم والتون در این باره می گوید:

«مادرم انگیزه دهنده خاصی بود. به من می گفت که همیشه باید تلاش کنم و در هر چه انتخاب می کنم، بهترین باشم. او چنان با شور و حرارت سخن می گفت که باعث می شد حرف هایش مثل یک قانون در ذهنم حک شوند. برای همین همیشه همه کارهای مورد علاقه ام را با اشتیاقی واقعی دنبال می کردم تا برنده شوم. همیشه معیارهای بالایی داشتم و اهداف شخصی بسیار بالایی را برای خودم در نظر می گرفتم.»

ماجرای نجات یک کودک در چهارده سالگی

عمل گرایی، درسی عملی بود که سم از کودکی آن را با تمام وجودش تمرین کرده بود. او یاد گرفته بود که فرصت ها هیچ وقت منتظر کسی نمی مانند و اگر در لحظه تصمیم گیری درنگ کند، چیزهای زیادی را از دست می دهد.

همین طرز تفکر خانواده والتون باعث شد تا سم در چهارده سالگی، یک کودک را از غرق شدن نجات دهد. ماجرا از این قرار بود که پسر کوچکی به هنگام شنا در رودخانه، وارد بخش عمیق آن شده بود و دیگر نمی توانست خودش را بالا نگه دارد.

تلاش های چند نفر دیگر هم کمکی به پسربچه نکرد. حتی نزدیک بود دو نفر دیگر هم که برای کمک به داخل آب پریده بودند غرق شوند.

سم که از فاصله دور متوجه این ماجرا شد به سرعت خود را به رودخانه رساند و در آب شیرجه زد. او که آموزش پیشاهنگی دیده بود، توانست پسربچه را از پشت بگیرد و به ساحل رودخانه بکشاند. سپس با تنفس مصنوعی جان او را نجات داد.

با وجود آنکه پسربچه به خاطر کمبود اکسیژن تقریبا بنفش شده بود اما خطر از بیخ گوشش گذشت و زنده ماند.

سم والتون، یک جوان همه کاره

سم در تمام دوران مدرسه و دانشگاه فرد بسیار فعالی بود. او علاوه بر شرکت در تیم های ورزشی، عضو باشگاه سخنرانی، رئیس انجمن دانشجویی دانشگاه، مدیر فروش روزنامه «کلمبیا میزورین» (Columbia Missorian)، رئیس انجمن انجیل دانشگاه، کاپیتان و رئیس تیم فوتبال دانشگاه و عضو سازمان نظامی ممتاز برای آموزش افسران ذخیره بود. او چند نفر را هم استخدام کرده بود تا در چند کسب و کار جانبی در کنار روزنامه فروشی به او کمک کنند.

سم در تمام دوران دبیرستان و دانشگاه خودش تمام هزینه هایش را پرداخت می کرد و از پدر و مادرش پولی نمی گرفت.

کارآموزی و یاد گرفتن چم و خم خرده فروشی

سم والتون

مدت ها کار پاره وقت، سم را حسابی خسته کرده بود. او می خواست یک شغل داشته باشد و فقط روی آن تمرکز کند. در ابتدا می خواست به عنوان فروشنده بیمه مشغول به کار شود. اما برای این کار باید وارد یک دانشگاه دیگر می شد.

سم نمی توانست به تنهایی از پس شهریه این دانشگاه بربیاید. برای همین قبل از فارغ التحصیلی از دانشگاه در یک مصاحبه شغلی برای شرکت «جی.سی.پنی» (JC Penney) شرکت کرد. قبولی در این مصاحبه باعث شد تا ادامه مسیر زندگی او به خرده فروشی گره بخورد. حالا سم به عنوان کارآموز مدیریت در یکی از شعبه های خرده فروشی این شرکت مشغول به کار شد.

وقتی بدخط بودن، کارها را سخت می کند

سم والتون بسیار بد خط بود. این مسئله باعث شد که او به هنگام نوشتن یادداشت های فروش، همه را به دردسر بیندازد. به ویژه وقتی مامور بازرسی به سراغ دفترهای فروش می آمد حسابی عصبانی می شد. گذشته از دست خط بد سم، عجله او برای راه انداختن کار مشتری هم باعث بدخط تر نوشتن گزارش ها می شد.

سم در این باره می گوید: «مامورهای بازرسی از اینکه هیچ وقت از یادداشت های فروش من چیزی سر در نمی آوردند عصبانی می شدند. اما من چاره ای نداشتم. نمی توانستم تحمل کنم که یک مشتری جدید را به دلیل کاغذبازی های بیهوده برای فروش قبلی، معطل نگه دارم!»

تنها چیزی که باعث می شد تا خرابکاری های این کارآموز جدید، زیرسبیلی رد شوند، استعداد او در فروش بود. این دوره کارآموزی با آغاز جنگ جهانی به پایان رسید.

یک شروع تازه با بن فرانکلین

سم والتون

بعد از اینکه سم از خدمت ارتش بیرون آمد، به سراغ خرده فروشی رفت. البته این بار می خواست برای خودش کار کند. او پس از بررسی های فراوان بالاخره تصمیم گرفت که نمایندگی انحصاری یکی از فروشگاه های «بن فرانکلین» (Ben Franklin) را بخرد.

سم برای این کار، علاوه بر پنج هزار دلار پس اندازی که داشت از پدر همسرش هم ۲۰ هزار دلار قرض گرفت. در همین گیرودار بود که همسرش به او گفت نمی خواهد در شهرهای بزرگ زندگی کند.

برای همین آنها به شهر «نیوپورت در آرکانزانس» (Newport, Arkansas) رفتند تا زندگی جدیدی را روی پاهای خودشان شروع کنند.

لقمه حاضر کرده ای که سم والتون برای صاحب مغازه آماده کرد

مغازه ای که سم برای آغاز کارش اجاره کرد، اوضاع جالبی نداشت. رقبای خوبی در آن طرف خیابان با ارائه خدمات بهتر برای مشتریان، کار او را کِساد کرده بودند. وقتی سم به صاحب مغازه پیشنهاد کرد که مغازه را به او اجاره بدهد، از خوشحالی بال درآورد. او فقط می خواست که از شر دردسرها و ضررهای تمام نشدنی مغازه اش خلاص شود.

سم والتون جوان بی تجربه، بهترین گزینه برای صاحب مغازه به شمار می رفت. بعد از ماه ها تلاش، سم به همراه همسر و برادرش توانست آن مغازه را سر پا کند.

کم کم به خاطر سیاست هایی که در خرید از مراکز پخش ارزان قیمت پیش گرفته بود، توانست در حجم فروش از رقیبی که در آن طرف خیابان داشت پیشی بگیرد. اوضاع به قدری خوب شد که آن مغازه ضررده به یکی از بزرگ ترین و بهترین مغازه های نیوپورت تبدیل شد.

همان طور که سم داشت نهایت تلاشش را برای جلب مشتری های گوناگون می کرد، زمان پنج ساله قرارداد اجاره به پایان رسید. صاحب مغازه هم پایش را در یک کفش فرو کرد که من مغازه ام را می خواهم. او به هیچ ترفندی راضی به تمدید قرارداد اجاره نشد. سم چاره ای نداشت جز اینکه مغازه را با تمام جنس های درونش به صاحب مغازه تحویل بدهد.

آغازی تازه با تکیه بر تجربه های نیوپورت

سم والتون

سم و خانواده اش راهی جز ترک نیوپورت نداشتند. والتون ها بعد از جستجوی فراوان در «بنتون ویل» (Bentonville) مستقر شدند. آن ها دو مغازه قدیمی را با هم ادغام کردند و فروشگاه جدید خود را که باز هم یکی از نمایندگی های انحصاری بن فرانکلین بود راه اندازی کردند.

سم که دیگر راه و چاه اداره کردن یک فروشگاه را یاد گرفته بود، بعد از مدت کوتاهی به موفقیت رسید. اما این بار نمی خواست خودش را به یک فروشگاه محدود کند.

سم والتون در این باره می گوید:

«بعد از این که فروشگاه مان در بنتون ویل روی غلتک افتاد، به دنبال فرصت های فروشگاهی در شهرهای دیگر گشتم. این موضوع هم به دلیل اشتیاقم به تجارت بیشتر بود و هم اینکه نمی خواستم همه تخم مرغ هایم را دوباره در یک سبد بگذارم.»

دومین فروشگاه او یک مغازه خرازی کوچک و قدیمی بود که دور یک میدان قرار داشت. سم با سلف سرویس کردن این مغازه توانست آن را به یک موفقیت دیگر تبدیل کند. او اسم این مغازه جدید را «فروشگاه پنج و ده سنتی والتون» گذاشت.

مردی که به مرزها اعتقادی نداشت

سم والتون، عاشق امتحان کردن ایده های جدید بود. او هر فکر تازه ای که جلوی چشمانش می درخشید را بدون قضاوت کردن مورد بررسی قرار می داد و اگر وزنه خوبی های آن ایده بر بدی هایش می چربید، حتما آن را اجرایی می کرد؛ درست مثل اجرایی کردن ایده سلف سرویس یا استفاده از قفسه های فلزی به جای قفسه های چوبی در فروشگاهش.

از طرفی، او به محدود بودن و مرزبندی اهمیتی نمی داد. تا قبل از اینکه سم والتون وارد نمایندگی های انحصاری بن فرانکلین شود، هر نمایندگی یک محدوده جغرافیایی برای خودش در نظر گرفته بود.

طی یک قرارداد نانوشته، هیچ کدام از کسانی که صاحب یک نمایندگی بن فرانکلین بودند در محدوده جغرافیایی فرد دیگری مغازه جدید باز نمی کردند، اما سم این کار را کرد.

وقتی والتون دید که در شهر «کانزاس» (Kansas) می خواهند مجموعه ای از فروشگاه های بن فرانکلین، فروشگاه های «ای.اند.بی» (A&B) و یک داروخانه را در فضایی ۹ هزار متری دور هم جمع کنند، – یعنی اولین مرکز خرید را راه بیندازند- بی معطلی به برادرش زنگ زد و از او خواست که پنجاه_ پنجاه روی خرید شعبه های بن فرانکلین در کنزاس سرمایه گذاری کند. موفقیت شگفت انگیز آنها در ایده مرکز خرید باعث شد تا فکر تازه ای به ذهن سم خطور کند.

سم والتون:
در طول زندگی ام هیچ وقت کاری را که به نتیجه آن اعتقاد نداشتم آغاز نکردم. یا کاری را آغاز می کردم و تا انتها می رفتم یا از همان اول وارد بازی نمی شدم.

رویای تبدیل شدن به صاحب اولین مرکز خرید

مرکز خرید، ایده تازه ای بود که داشت در کل آمریکا منتشر می شد. سم هم می خواست بخشی از این ماجرا باشد. او تصمیم گرفت که اولین مرکز خرید را در شهر «آرکانزاس» (Arkansas) راه اندازی کند.

بعد از گشت وگذار فراوان برای یافتن یک زمین مناسب، بالاخره توانست جای مورد نظرش را بیابد. اما سروکله یک خریدار دیگر از راه رسید و زمین را از چنگ او درآورد. سم بعدها توانست زمین مناسب دیگری پیدا کند اما یک شرط در ضمیمه این زمین بود که کارها را خراب می کرد.

از قرار معلوم، معامله زمین برای ساخت یک مرکز خرید تنها زمانی انجام می شد که سم والتون بزرگ ترین خیابانی که به آن زمین می رسد را آسفالت کند. سم که به تنهایی از پس هزینه آسفالت این خیابان برنمی آمد، سعی کرد تا با کمک اهالی برای این کار پول جمع کند، اما همه چیز به شکل عجیبی پیچیده شد.

در نهایت، والتون شکست را پذیرفت و با وجود اینکه حدود ۲۵ هزار دلار برای این کار هزینه کرده بود، از معامله کنار رفت.

تلاش زیاد و سود کم که داشت کار را به جای باریک می کشاند

۱۵ سال به همین ترتیب گذشت. سم و خانواده اش فروشگاه های خرازی زیادی را باز کردند که بیشتر آنها نمایندگی های انحصاری بن فرانکلین بودند. مشکل این بود که با وجود حجم فروش بالا، سود کار بسیار کم بود.

داشتن مغازه های خرازی که زیر کنترل و نفوذ شرکت اصلی بودند، سود زیادی را برای آنها باقی نمی گذاشت. سم به دنبال راه حل دیگری گشت تا بتواند در ازای تلاش های شبانه روزی، سود قابل قبولی به دست آورد.

والتون، راه حل را در فروشگاه های تخفیفی پیدا کرد! او قبلا وقتی در نیوپورت بود با ایده خرید مستقیم از تولیدکننده ها آشنا شده بود. اما کار کردن در نمایندگی ها به او این اجازه را نمی داد تا آن طور که دوست دارد جنس های مغازه اش را بخرد.

در ابتدا سم تلاش کرد که بازوی فروش این فروشگاه های جدید را برعهده شرکت دیگری بیندازد. اما آنها پیشنهاد سم را قبول نکردند. او حتی به سراغ رئیس شرکت بن فرانکلین رفت و به او پیشنهاد داد تا با هم روی این فروشگاه های تخفیفی جدید همکاری کنند. اما حتی او هم نپذیرفت.

بنابراین والتون چاره دیگری نداشت؛ یا باید می ایستاد و خورده شدن فروشگاه هایش را توسط فروشگاه های تخفیفی جدید تماشا می کرد یا آنکه باز هم با کمک خانواده اش یک کسب و کار جدید را از صفر به راه می انداخت.

او گزینه دوم را انتخاب کرد. به این ترتیب، اولین «وال مارت» (Walmart) با سرمایه گذاری ۹۵ درصدی سم، سرمایه ۳ درصدی برادرش باد و سرمایه ۲ درصدی «دان ویتاکر» (Don Whitaker) افتتاح شد.

وال مارت، یک کسب و کار به گرمی خانواده

سم والتون

سم والتون وال مارت را به عنوان یک کسب و کار خانوادگی راه اندازی کرد. در نتیجه، نه تنها خودش، بلکه همسرش، برادرش، برادران همسرش و حتی چهار فرزندش هم در رشد وال مارت سهم داشتند. او می خواست با این کار، همبستگی بین اعضای خانواده اش را حفظ کند و از طرفی، به فرزندانش فرصتی برای نشان دادن قابلیت هایشان بدهد.

گذشته از این، آنها نیز مثل یک کارمند معمولی برای کاری که انجام می دادند حقوق می گرفتند. این شیوه رفتار سم با فرزندانش باعث شد تا آنها نیز ارزش پولی که خودشان درمی آوردند را درک کنند.

همین طور که وال مارت موفق تر می شد، سم فروشگاه های بیشتری را در شهرهای کوچک افتتاح می کرد. سیاست او در شروع کار از شهرهای کوچک به او این فرصت را داد تا سرعت رشد کسب و کارش را افزایش دهد.

جیم والتون، پسر سم والتون:
پدرم همیشه به موازات تغییرات رشد می کرد. هیچ تصمیمی برای او مقدس و خاص نبود. وقتی احساس می کرد که تصمیم قبلی اش اشتباه بوده، حتی اگر آن را به گوش همه دنیا رسانده بود، خیلی راحت برمی گشت و آن را کلا تغییر می داد.

سهامی عام کردن وال مارت برای خلاصی از بدهی های کمرشکن

وال مارت، رشد می کرد و این رشد به پول نیاز داشت. سم برای تامین هزینه های وال مارت، مدام از بانک های مختلف وام می گرفت. حتی گاهی از یک بانک پول می گرفت تا پول وام یک بانک دیگر را صاف کند.

بعد از مدتی، حجم بدهی ها سر از میلیون ها دلار درآورد. طلبکاران به دنبال سم راه افتاده بودند و پولشان را می خواستند. از طرفی بانک ها هم دیگر به سم هیچ وامی نمی دادند.

در نتیجه، سم تصمیم گرفت وال مارت را سهامی عام کند تا از این طریق هم بتواند بدهی هایش را صاف کند و هم دیگر به پول قرض گرفتن نیازی نداشته باشد. اما سم نمی خواست همه آنچه که برایش زحمت کشیده است را به غریبه ها بدهد. بنابراین تصمیم گرفت که حداقل ۵۱ درصد از سهام شرکت در اختیار خانواده والتون باقی بماند.

بعد از آنکه عرضه عمومی سهام صورت گرفت، سم توانست بعد از مدت ها یک نفس راحت بکشد. چون تمام بدهی هایش تسویه شدند.

او در این باره می گوید:

«از آن روز به بعد دیگر هیچ پولی را از کسی قرض نگرفتم. شرکت، خودش با موفقیت پیش می رفت و منابع مالی اش را تامین می کرد. سهامی عام شدن، واقعا شرکت را از هر قید و بندی در مسیر رشد رها کرد و بار سنگینی را از دوش من برداشت.»

نکته هایی جالب در مورد سم والتون

سم والتون

  • او عاشق شکار کردن بود. وقتی بعد از شکستش در فروشگاه نیوپورت به دنبال شهر جدیدی برای زندگی و کار می گشت، بنتون ویل را انتخاب کرد. چون علاوه بر نزدیکی به خانواده همسرش می توانست از چهار فصل شکار بلدرچین در چهار ایالت استفاده کند.
  • بعد از آنکه یک روزنامه تیتر زد: «سم والتون، پولدارترین مرد آمریکا است.» مردم زیادی از سراسر آمریکا به درب خانه او آمدند و از او تقاضای پول کردند. حتی یک زن از او خواست که برایش خانه ای ۱۰۰ هزار دلاری بخرد چون همیشه آرزویش را داشته است.
  • سم والتون و خانواده اش لوازم مورد نیاز زندگی خود را از فروشگاه های تخفیفی خودشان می خریدند.
  • سم در کتابی که قبل از فوتش نوشت برای نوه های خود پیغام گذاشت که اگر دست از پا خطا کنند و سهام خانوادگی وال مارت را به غریبه ها بفروشند، از آن دنیا برمی گردد و آنها را اذیت می کند.
  • وقتی سم می خواست اولین وال مارت را احداث کند، خانه اش را در گروی بانک گذاشت، از تمام کسانی که می شناخت پول قرض گرفت و همسرش پای تمام سفته ها را امضا کرد تا وام بیشتری بگیرند.
  • سم عاشق پرواز کردن با هواپیما بود. اما نزدیک بود در همان اولین هواپیمایی که خرید جانش را از دست بدهد. چون ناگهان موتور هواپیمایش وسط آسمان منفجر شد. اما او توانست بدون موتور فرود بیاید.
  • رانندگی سم مثل دست خطش افتضاح بود. پدرش تا وقتی که زنده بود، هیچ وقت سوار ماشینی که سم راننده اش بود نشد.
  • او مردم را به اسم صدا می زد. فرقی نمی کرد آن فرد چقدر از او فاصله دارد. تنها کافی بود چشم سم به یک آشنا قفل شود. او بلافاصله نام آن فرد را فریاد می زد و با او حال و احوال می کرد.
  • وقتی سم در فروشگاه نیوپورت کار می کرد، به محض یافتن یک فرصت مناسب، به عنوان مشتری به مغازه رقیبش می رفت و از شیوه فروش و قیمت گذاری او تقلید می کرد.

سم والتون:
بسیاری از فروشگاه های تخفیفی هم دوره ما، که زمانی بسیار مشهورتر و بزرگ تر از وال مارت بودند اکنون دیگر وجود ندارند. حتی کسی نام آنها را به یاد نمی آورد. می دانید چرا آنها از بین رفتند و ما باقی ماندیم؟ احترام به مشتری؟ کسب رضایت او؟ ارزان فروختن؟ بی توجهی به فروشگاه ها؟ نه. دلیل شکست آنها بی توجهی به فروشندگانش بود. اگر می خواهید کارکنان فروشگاه، هوای مشتریان را داشته باشند، شما هم باید هوای فروشندگانتان را داشته باشید. این مهم ترین دلیل موفقیت وال مارت است.

نگاهی به زندگی شخصی سم والتون

سم والتون

زمانی که سم، دوران خدمت خود در ارتش را سپری می کرد، در یک باشگاه بولینگ با همسرش «هلن رابسون» (Helen Robson) آشنا شد. سم و هلن در سال ۱۹۴۳ با هم ازدواج کردند. آنها سه فرزند پسر به نام های «سموئل رابسون» (Samuel Robson (Rob))، «جان توماس» (John Thomas)، «جیمز» (James Carr (Jim)) و یک فرزند دختر به نام «آلیس» (Alice Louise) دارند.

خلاصه ای از آنچه با هم گفتیم

  • سم والتون، بنیان گذار وال مارت است که در سال ۱۹۱۸ (دوران رکود آمریکا) به دنیا آمد.
  • او انگیزه و جاه طلبی اش را از مادرش آموخت. مادر او بسیار مطالعه می کرد و به تحصیل اهمیت زیادی می داد.
  • وقتی سم چهارده ساله بود، یک کودک را از مرگ حتمی نجات داد.
  • او در تمام دوران دبیرستان و دانشگاه، فردی بسیار فعال بود و از دبیرستان به بعد خودش تمام هزینه های زندگی اش را پرداخت می کرد.
  • سم والتون بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه به عنوان کارآموز مدیریت در شرکت جی.سی.پنی استخدام شد.
  • او بسیار بدخط بود. به همین دلیل همیشه با مامورهای بازرسی فروشگاه مشکل پیدا می کرد. چون گزارش های فروش او غیرقابل خواندن بودند.
  • بعد از بازگشت از جنگ، سم یکی از نمایندگی های انحصاری بن فرانکلین را خریداری کرد و در شهر نیوپورت مشغول به کار شد.
  • فروشگاه والتون بسیار موفق عمل کرد. همین موضوع باعث شد که صاحب اصلی مغازه از تمدید اجاره قرارداد منصرف شود. او می خواست مغازه ای که سم آن را از مرز ورشکستگی به موفقیت رسانده بود را به پسرش بدهد.
  • سم والتون و خانواده اش از شهر نیوپورت به بنتون ویل نقل مکان کردند. او فروشگاه تازه ای را راه اندازی کرد و باز هم موفق شد.
  • والتون نه تنها در بنتون ویل بلکه در هر شهری که به نظرش مناسب می آمد یک نمایندگی انحصاری باز می کرد. این کار او نوعی سنت شکنی به شمار می رفت.
  • مرکز خرید، ایده تازه ای بود که سم یک بار، طعم موفقیت در آن را چشیده بود. اما تلاش او برای راه اندازی یک مرکز خرید مستقل با شکست روبه رو شد. چون او اعتبار کافی برای رقابت با فروشگاه های بزرگ آن زمان را نداشت.
  • فروش زیاد با قیمت کم، آن هم زیر چتر نمایندگی های انحصاری باعث شد که آنها با وجود تلاش زیاد، سود کمی به دست آورند. بنابراین سم تصمیم گرفت که خودش یک شرکت مستقل را راه اندازی کند.
  • سم والتون، وال مارت را به عنوان کسب و کاری خانوادگی راه اندازی کرد. بنابراین حتی بچه های کوچک او هم در کسب و کار سهم داشتند و دستمزد می گرفتند.
  • بدهی های سنگین، سم را تحت فشار گذاشت. در نتیجه او مجبور شد شرکت وال مارت را سهامی عام کند تا بتواند بدهی هایش را بپردازد. این کار باعث تسویه شدن تمام بدهی ها و رشد وال مارت شد.
  • او عاشق پرواز کردن بود. اما نزدیک بود جانش را در یک پرواز از دست بدهد.
    سم والتون در سال ۱۹۹۲ در اثر بیماری درگذشت.

نظر شما چیست؟

فکر می کنید اکنون راهی برای راه اندازی کسب و کاری بزرگ تر از وال مارت وجود داشته باشد؟ به نظر شما بستر کنونی جهان، نیازمند چه کسب و کاری است؟ آیا ایده ای در این زمینه دارید؟

ادامه مطلب
زندگی نامه فیل نایت
زندگی نامه فیل نایت صاحب برند...

انسان ها بی شباهت به کتاب ها نیستند. هر کدام از ما یک قالب منحصر به فرد داریم و درونمان پر از داستان های زشت و زیبا است. ورق زدن کتاب زندگی برخی از افراد، به ویژه آنهایی که می خواستند اثری نیک از خود برجای بگذارند، باعث می شود تا با دیدن موفقیت هایشان انگیزه بگیریم و از شیوه برخورد آنها با مشکلات، درس های نابی بیاموزیم. در این مقاله از خانه سرمایه به سراغ فیل نایت می رویم و از لابه لای برگه های زندگی او درس های مهمی را گلچین می کنیم.

زندگی نامه فیل نایت (Phil Knight)

فیل نایت:

اگر می خواهیم آینده من، شما و کره زمین، درخشان و خواستنی باشد، تمام کاری که باید انجام دهیم، کار و مطالعه است؛ مطالعه و کار تا جایی که می توانیم، خیلی زیاد! در واقع ما باید استادهای جنگل زندگی باشیم.

یک دور تُند تا ۲۴ سالگی!

زندگی نامه فیل نایت

فیل نایت (Phil Knight)، بنیان گذار اصلی برند نایکی، در یک خانواده کوچک پنج نفره – پدر، مادر و دو خواهر دو قلویش – بزرگ شد. پدرش «ویلیام نایت» (William W. Knight) ناشر مجله «اُرگان ژورنال» بود.

از این رو کودکی او در یک رفاه نسبی سپری شد. نایت بعد از تمام کردن دبیرستان وارد دانشگاه اُرگان شد و برای گرفتن مدرک کارشناسی ارشد بازرگانی به دانشگاه استنفورد رفت.

بعد از تمام شدن تحصیلات دانشگاهی اش یک سال در ارتش آمریکا خدمت کرد. زمانی که دوباره به زادگاهش یعنی اُرگان بازگشت، یک سرباز تحصیل کرده ۲۴ ساله بود. آرامش این ایالت کوچک، او را به گذشته ها و فکرهایی که درباره آینده اش داشت برگرداند.

ماجرای یک عشق دیرینه به ورزش

زندگی نامه فیل نایت

نایت، عاشق ورزش کردن بود. در واقع، یکی از رویاهای کودکی اش، تبدیل شدن به یک ورزشکار حرفه ای و مدال آور بود. او ابتدا به سمت ورزش بیسبال کشیده شد. اما در سال اول دبیرستان، مربی خیلی راحت او را از تیم کنار گذاشت.

فیل نایت در این باره می گوید:

«این اولین آگاهی من از این بود که همه در دنیا مثل ما نیستند یا ما را نمی پذیرند.»

بعد از این ماجرا بود که مادر نایت به او پیشنهاد داد به جای کنار گذاشتن ورزش، شانسش را در رشته دیگری امتحان کند.

نایت به یاد می آورد:

«من به سراغ دو و میدانی رفتم. کاری که بعدها به بخش بزرگی از زندگی من و حتی ورزشکاران جهان تبدیل شد. من فهمیدم که می توانم بدوم و هیچ کس نمی تواند این را از من بگیرد.»

فیل نایت:

وقتی ورزش ها در بهترین حالت خودشان باشند، روحیه هواداران با روحیه ورزشکاران ادغام می شود و در این همگرایی، همان وحدتی که عرفان از آن سخن می گوید شکل می گیرد.

تیری در تاریکی که به هدف خورد

بعد از بازگشت به خانه، فیل باید فکری برای آینده اش می کرد. انگار از زمان تمام شدن دبیرستانش در یک وقفه فکری گیر کرده بود و حالا در ۲۴ سالگی، هنوز نمی دانست که می خواهد با آینده اش چه کار کند. در همین گیرودار بود که فکری مثل جرقه از ذهنش گذشت؛ کفش! او تصمیمش را گرفته بود.

نایت می خواست کسب و کاری در زمینه فروش کفش داشته باشد. چون با این کار هم می توانست در دنیای ورزش باقی بماند و هم شغلی داشته باشد که به جای اجبار کار برای دیگران، یک بازی شورانگیز را برایش رقم بزند.

اما چطور می توانست کارش را شروع کند؟

او باید برای اجرایی کردن ایده اش به ژاپن می رفت. ولی پول کم داشت. تنها گزینه پیش رو، پدرش بود. گذشته از ایده کفش و ژاپن، فیل می خواست گشتی در کشورهای مختلف بزند. او با خودش فکر می کرد چطور ممکن است کسی یک سفر بزرگ را در زندگی اش شروع کند، در حالی که هنوز، سوال های بی جوابی در ذهنش باقی مانده است.

منظور او یک سفر لوکس در بهترین هتل ها و خوردن بهترین غذاها نبود. او می خواست در میان نشست و برخاست با مردم دنیا که فرهنگ ها، عقاید، باورها و زبان های مختلفی دارند، خودش را پیدا کند.

از آنجا که می دانست پدرش هم از جوانی در آرزوی رفتن به چنین سفری بوده، تصمیم گرفت از این مسیر با پدرش وارد مذاکره شود. در نهایت با مقدمه چینی فراوان و بافتن آسمان و ریسمان به هم توانست رضایت پدرش را بگیرد. اما این ایده کفش از کجا آمده بود؟

تحقیق اجباری دانشگاه که باعث تولد یک ایده شد

ارائه یک سمینار در مورد کارآفرینی یکی از آخرین واحدهای درسی در رشته کارشناسی ارشد بازرگانی دانشگاه استنفورد بود. هر کدام از دانشجوها با توجه به علاقه خود یک موضوع را انتخاب کردند.

اما نایت به چه علاقه داشت؟ ورزش و دیگر چه؟

خب، این پرسش تنها یک پاسخ درخور پیدا کرد و آن کفش بود. فیل با بی میلی شروع به تحقیق در مورد کفش و روش های کسب درآمد از این یگانه ابزار دوندگی کرد. کم کم هرچقدر که زمان می گذشت، علاقه اش به این موضوع بیشتر می شد. فیل فهمید که جایی برای کفش های آمریکایی در بازار آمریکا وجود ندارد. این بازار در دست برندهایی آلمانی مانند آدیداس است.

نایت پیش بینی کرد تنها کسانی که در این اوضاع می توانند بازار را از چنگ آلمان ها دربیاورند، ژاپنی ها هستند. بالاخره روز ارائه فرا رسید. برخلاف نایت، هم کلاسی هایش هیچ شور و اشتیاقی برای این موضوع از خودشان نشان ندادند! دفتر این سمینار برای مدتی بسته شد. اما نایت آن را برای یک فرصت مناسب آماده نگه داشت.

پیدا کردن یک همسفر برای یک آغاز پرقدرت

فیل جوان، دست به کار شد و هفته ها مشغول خواندن، برنامه ریزی و آمادگی برای سفر بزرگش بود. نایت نمی خواست به تنهایی این سفر را آغاز کند. او به دنبال همسفری می گشت تا در طول مسیر او را همراهی کند. اولین گزینه «کارتر» همکلاسی دانشگاهش بود. او هم مثل نایت دیوانه ورزش و ستاره بسکتبال دانشکده اش بود.

وقتی فیل نایت از ماجرای سفرش به او گفت، بسیار هیجان زده شد و درجا قبول کرد. از آنجا که کارتر هم یک جوان آس و پاس بود که هنوز در نوجوانی اش گیر کرده بود، آهی در بساط نداشت و باید از پدر و مادرش پول قرض می گرفت. بالاخره آن ها از این خوان هم گذشتند و بلیط به دست با یک ساک سبک، آماده رفتن به این سفر شدند.

وقتی یک ساحل زیبا، برنامه رفتن به دور دنیا را تغییر می دهد.

زندگی نامه فیل نایت

«هونولولو» (Honolulu)، مهم ترین شهر «هاوایی» اولین مقصد نایت و کارتر بود. آنها یک اتاق رو به دریا گرفتند و روزها مشغول آب تنی و تفریح شدند.

فیل گفت:

«کارتر، بیا همینجا بمونیم، چه عجله ای برای رفتن داری؟ دنیا سرجاش باقی می مونه.»

به این ترتیب، رفتن به ژاپن، کفش و سفر به دور دنیا بازی را به زیبایی ساحل هونولولو باخت. آنها مدتی را با پول هایشان زندگی کردند اما دیگر چیزی از آن پول ها باقی نمانده بود و باید کاری برای خودشان دست و پا می کردند.

فروش دایره المعارف، اولین گزینه ای بود که برای درآمدزایی داشتند. بعد از مدتی، کار و بارشان خوب شد و توانستند یک آپارتمان اجاره کنند. اما نایت نتوانست با ماجرای فروختن دایره المعارف کنار بیاید. چون او خجالتی تر از آن بود که بتواند به مردم کتاب بفروشد.

نایت درباره آن روزها می گوید:

«زندگی شیرین بود، زندگی بهشت بود. به جز یک مورد کوچک. من نمی توانستم دایره المعارف بفروشم. من بسیار کمرو بودم و از اعماق وجودم از فروختن دایره المعارف بیزار شده بودم. در حقیقت، من برای بار سنگین طرد شدن ساخته نشده بودم.»

رها کردن فروش دایره المعارف به امید فروش اوراق بهادار

گزینه بعدی نایت در هونولولو، فروش اوراق بهادار بود. او به دلیل مدرک تحصیلی اش توانست به راحتی در مصاحبه قبول شود. حالا او یک فروشنده تلفنی اوراق بهادار بود. مجبور نبود با کسی چشم در چشم چانه بزند. فروش اوراق بهادار جواب داد. نایت توانست با حق کمیسیونش اجاره شش ماه آپارتمانش را پرداخت کند.

اما بعد از مدتی، با خودش گفت: «آیا این تمام چیزی است که من از زندگی ام می خواهم؟ فروش اوراق بهادار و ماندن در هاوایی؟»

حالا واقعا وقت رفتن فرا رسیده بود. اما او این بار همسفری نداشت. کارتر می خواست بقیه عمرش را در هاوایی بماند و دیگر هیجانی برای سفر به دور دنیا نداشت. بنابراین، فیل نایت باید به تنهایی سفرش را ادامه می داد. او یک بلیط برای توکیو خرید و سفرش را با وقفه ای طولانی ادامه داد.

ورود به توکیوی جنگ زده

زندگی نامه فیل نایت

ماجرای سفر نایت به ژاپن، با جنگ بین آمریکا و ژاپن همزمان شده بود. قبل از آنکه هواپیما از هاوایی به سمت توکیو پرواز کند، کاپیتان در مورد احتمال اصابت بمب های ژاپنی به مسافران هشدار داده بود. جنگ بیخ گوش نایت بود. اما او هنوز هم می خواست ادامه دهد.

بالاخره پرواز به آسمان ژاپن رسید و در توکیو فرود آمد. آثار جنگ در همه جا به چشم می خورد. بعضی از مناطق هنوز هم بمباران می شدند. بالاخره نایت نزدیک غروب به یک مهمانخانه رسید. او باید استراحت می کرد چون فردا صبح با دوستان پدرش قرار ملاقات داشت.

ملاقات با آمریکایی هایی که برخلاف هم رزمانشان عاشق ژاپن بودند

جنگ، نماد خصمانه ای است که مردم یک طرف زمین را به جان طرف دیگر می اندازد. با دروغ ها یا حتی حقایقی که نگفتنشان می توانست طعم صلح را به کام مردم شیرین کند.

با وجود جنگ خونین میان دولت های آمریکا و ژاپن، گروهی از آمریکایی ها که عاشق ژاپن بودند مثل گذشته در توکیو زندگی می کردند.

فیل نمی دانست پدرش از کجا این آدم ها را می شناسد اما آن ها به فیل کمک کردند تا بتواند راه و رسم ارتباط برقرار کردن با ژاپنی ها را یاد بگیرد. فیل بعد از یک مشاوره کوتاه با گروه دیگری از آمریکایی های مقیم ژاپن، به شرکتی که در نظر داشت زنگ زد و قرار ملاقات گذاشت.

استقبال دور از انتظار اُنیتسوکا از آقای نایت

زندگی نامه فیل نایت

«اُنیتسوکا» یک شرکت تولیدی کفش در بزرگ ترین شهر جنوب ژاپن بود. نایت می خواست نمایندگی انحصاری فروش یکی از برندهای این شرکت را بر عهده بگیرد. مدیران شرکت استقبال گرمی از نایت کردند و همه جای شرکت و کارخانه، حتی دفتر حسابداری را هم به او نشان دادند. بعد همگی به اتاق کنفرانس رفتند.

حالا وقت سوال و جواب بود. ژاپنی ها پرسیدند: «آقای نایت، شما از طرف کدام شرکت آمده اید؟» نایت فکر این جایش را نکرده بود. اما زود خودش را جمع و جور کرد و گفت: «من از طرف شرکت روبان آبی آمده ام!» بدون تردید، تا آن لحظه چنین شرکتی وجود خارجی نداشت. اما خوب بالاخره که به وجود می آمد! نایت با همین استدلال، خودش را قانع کرد.

خیلی زودتر آنچه که انتظار می رفت، او در آزمون شایستگی، نمره قبولی را از ژاپنی ها گرفت. در انتها قرار شد چند نمونه از کفش های شرکت برای نایت ارسال شود.

سفری به دور دنیا برای پیدا کردن خود گمشده

بعد از ژاپن، نوبت بقیه دنیا بود. نایت دیگر برنامه هایش را دست کاری نمی کرد. او با خودش قرار گذاشته بود که بعد از گرفتن نمایندگی اُنیتسوکا و قبل از برگشتن به خانه، سفرش به دور دنیا را ادامه دهد.

نایت بعد از دیدن چند شهر ژاپن به هنگ کنگ، فیلیپین، تایلند، ویتنام، هند، هیمالیا، مصر، فلسطین، ترکیه، رم، ونیز، پاریس، مونیخ و چند شهر دیگر سفر کرد. در تمام این مسیر پر از شگفتی و تازگی او به کفش ها و آدم های مختلفی که آنها را می پوشیدند، به خودش و اینکه دارد چه کار می کند و به آینده اش و شکلی که به خود خواهد گرفت فکر می کرد. بالاخره سفر او در لندن به پایان رسید. حالا این خانه بود او را صدا می زد.

لذت بازگشت به خانه و برداشتن اولین قدم ها

بالاخره سفر تمام شد و نایت به خانه بازگشت. اما در کمال تعجب هنوز کفش ها نرسیده بودند. یک سال، به همین منوال گذشت ولی بازم هم خبری نبود. نایت در این مدت مجبور شد برای پول درآوردن در یک شرکت حسابداری کار کند.

کم کم داشت فکر می کرد که ژاپنی ها سرش کلاه گذاشته اند که نامه ای از اسکله رسید. بله، بعد از یک سال انتظار، کفش ها به آمریکا رسیدند. بعد از اینکه نایت کفش ها را گرفت، یک جفت از آن ها را برای مربی دو و میدانی اش «بیل باورمن» (Bill Bowerman) فرستاد.

این هدیه باعث شد تا باورمن به نایت پیشنهاد شراکت بدهد. حالا با وجود این شریک کارکشته، شرکت روبان آبی از خواب و خیال فیل نایت به دنیای فیزیکی کشانده شد.

نایت و دردسرهای نقدینگی

زندگی نامه فیل نایت

پول نقد، همیشه یکی از مشکلات روبان آبی بود. آنها سعی می کردند که با گرفتن وام ، هزینه سفارش های کفش را بپردازند و بعد از فروش کفش ها وام ها را یکجا تسویه کنند. اما بانک از این روند خیلی خوشش نمی آمد. بعد از مدتی، بانک ها با هم دست به یکی کردند و دیگر وامی به نایت ندادند.

فیل تصمیم گرفت که سهام روبان آبی را برای فروش بگذارد تا از این راه بتواند نقدینگی لازم را برای سفارش ها تهیه کند. اما در کمال تعجب حتی یک نفر هم برای خرید سهام روبان آبی اقدام نکرد.

نایت که آن زمان علاوه بر کار در شرکت خودش، به عنوان حسابدار در یک شرکت بزرگ و استاد دانشگاه مشغول به کار بود، تقریبا تمام درآمد خود را به حساب شرکتش واریز می کرد تا بتواند مقداری از کمبود نقدینگی را جبران کند. اما کار از این حرف ها گذشته بود.

می گویند وقتی کارد به استخوان کسی برسد، آن نیروهای خفته درونش که هیچ گاه خبری از آنها نداشت، بیدار می شوند. فیل نایت هم در چنین وضعیتی گیر افتاده بود. بنابراین، کم رویی و غرورش را در خانه گذاشت و از تمام کسانی که می شناخت پول قرض گرفت؛ حتی دوستان دوران دانشگاه و همسایه های قدیمی!

اما باز هم نتوانست به مبلغی که لازم داشت برسد. بالاخره پدر و مادر یکی از کارمندانش دست به کار شدند و تمام پس انداز یک عمر کار و تلاششان را دو دستی به رئیس شرکت پسرشان دادند و برای مدتی، همه چیز روی غلتک افتاد.

فیل نایت:

این ماهیت پول است. چه داشته باشید و چه نداشته باشید؛ چه آن را بخواهید و چه نخواهید، چه آن را دوست داشته باشید و چه نداشته باشید پول، روزهای شما را تعریف می کند. وظیفه ما به عنوان انسان این است که چنین اجازه ای به او ندهیم.

یک رشد خوب که با پاتک ژاپنی ها روبه رو شد

نایت، کم کم از فروش کفش در صندوق عقب ماشینش به مدیری تبدیل شد که داشت چندین فروشنده مستقل را هدایت می کرد. در همین گیرودار، ژاپنی ها به شکل های مختلف برای نایت و روبان آبی دردسر درست می کردند؛ گاهی با دیر ارسال کردن سفارش ها، گاهی با دادن نمایندگی روبان آبی به افراد دیگر در آمریکا و گاهی هم با پیشنهاد فروش روبان آبی به اُنیتسوکا. نایت تصمیم گرفت پاتک بعدی را خودش خیلی بی سروصدا به ژاپنی ها بزند.

راه اندازی کارخانه های تولیدی کفش نایکی

زندگی نامه فیل نایت

بعد از مشورتی که نایت با مدیران شرکتش و باورمن کرد، قرار را بر این گذاشتند که یک کارخانه جایگزین برای کفش های تایگر ژاپنی پیدا کرده و کفش های خود را با برند «نایکی» (Nike) تولید کنند.

بعد از چند سفارش بزرگ که با شکست روبه رو شد چاره ای برایشان نمانده بود جز اینکه کارخانه تولیدی کفش خود را راه اندازی کنند. نایکی دو بازوی قدرتمند داشت که می توانست از آنها برای پیاده سازی ایده های ناب روی کفش های ورزشی استفاده کند.

اولین آنها باورمن بود که از هر وسیله ای که به نظرش مناسب می آمد برای بهبود عملکرد کفش ها استفاده می کرد و دیگری جف جانسون، از اولین کارمندان روبان آبی بود که نمادی از خستگی ناپذیری و تلاش صادقانه به شمار می رفت.

البته به دلایل ریز و درشت – مثل تامین نقدینگی – آنها مجبور بودند در وضعیتی چراغ خاموش کارشان را جلو ببرند.

نیشو، یک شرکت ژاپنی که به داد نایکی رسید

نایکی به شیوه شناور کار می کرد. آنها همیشه در حال وام گرفتن، فروش و پس دادن بدهی هایشان بودند. نایت با شرکتی به نام «نیشو» آشنا شد. این شرکت ژاپنی روی کسب و کارها سرمایه گذاری می کرد.

وقتی آن ها فهمیدند که فیل نایت با شرکت اُنیتسوکا همکاری می کند و بانک های آمریکایی تمایلی به دادن وام به او ندارند، وظیفه تامین اعتبار نایکی را برعهده گرفت.

حتی بعدها وقتی نایکی در آستانه ورشکستگی و نایت در حال رفتن به زندان بود، مدیران این شرکت تمام بدهی نایکی را پرداخت کردند و او را نجات دادند.

نایت درباره این شرکت و مدیرانش می گوید: «ما بدون نیشو چه کار می کردیم؟ و بدون مدیر عامل سابق نیشو، ماسورو هایامی. او عاقل ترین مردی بود که در عمرم دیده بودم. برخلاف خیلی از مردان عاقل دیگر، او آرامش بزرگی را از خودش منتشر می کرد و من که پر از نگرانی و ترس بودم آن آرامش را مصرف می کردم. او به من یاد داد که به جای گشتن به دنبال کارمندان و مدیرانی که از قبل خوب و درجه یک باشند، با صبر و حوصله و یک برنامه آموزشی درست، آ ن ها را پرورش دهم.»

فیل نایت:

بدون شک از دید هر ناظر معمولی، ما شبیه یک گروه تاسف بار ناهمگون بودیم که اصلا با هم جور نبودند؛ یک معلول، دو آدم چاق، یک سیگاری قهار، یک بدصدای دیوانه و البته جانسون که همیشه عصای دستم و عاقل ترین ما بود. اما در درونمان دقیقا شبیه به هم بودیم و به یک جا نگاه می کردیم. کسی بین ما رئیس نبود. ما یکی بودیم؛ ما نایکی بودیم.

اختلاف ارزش دلار و ین ژاپن، چیزی که باعث دگرگونی نایکی شد

زندگی نامه فیل نایت

نایت هنوز هم بخشی از تولید کفش ها را به چند کارخانه در ژاپن اختصاص داده بود. اما اختلاف قیمت دلار و ین داشت کار دستشان می داد. از طرفی، کفش ورزشی که باورمن آن را اختراع کرده بود داشت در میان مردم جای خود را باز می کرد. مردم نوعی احترام و علاقه خاص به این کفش داشتند.

نایت می خواست کاری کند تا این کفش خاص و راحت، نه تنها به هنگام ورزش، بلکه در مدرسه، دانشگاه و حتی سر کار هم پوشیده شود. بعد ایده ای به ذهنش رسید.

نایت در این باره می گوید: «وقتی دیدم این کفش از یک کفش ورزشی محبوب به یک کفش دست ساز فرهنگی تبدیل شده، فکری به ذهنم رسید. به کارخانه هایمان در آمریکا دستور دادم تا ساخت کفش ورزشی وافل را به رنگ آبی شروع کنند. چون این رنگ خیلی با شلوار جین ست می شد. همین تغییر ساده باعث شد تا این کفش پرواز کند!» تقاضا برای این کفش آن قدر زیاد شد که کارخانه های روبان آبی دیگر نمی توانستند پاسخگو باشند.

فروش به شکل سرسام آوری بالا می رفت؛ به حدی که نایت تصمیم گرفت به سراغ چند کارخانه در تایوان برود. احداث کارخانه در آن کشور می توانست هزینه ها را کاهش دهد و پاسخگوی نیاز کفش های نایکی باشد.

نیم نگاهی به زندگی شخصی فیل نایت

زندگی نامه فیل نایت

نایت در دوران تدریسش در «دانشگاه پورتلند» (Portland State University) با همسرش پنی (Penelope Parks) آشنا شد. مدتی بعد، نایت از او خواست تا در شرکت نایکی مشغول به کار شود.

آنها در سال ۱۹۶۸ با هم ازدواج کردند. پنی و پل دو پسر به نام های تراویس و متیو دارند. متیو طی یک سانحه غواصی در سال ۲۰۰۴ جان خود را از دست داد. تروایس به جای دنبال کردن شغل پدرش، استدیوی انیمیشن خودش را راه اندازی کرد و به عنوان یک انیماتور، تهیه کننده و کارگردان، مشغول به کار است.

فیل نایت:

مهم نیست چه کاری انجام می دهیم. چون اگر تلاشمان تمام عیار باشد، قلب مردم را به دست خواهیم آورد.

خلاصه ای از آنچه با هم گفتیم

  • فیل نایت به همراه بیل باورمن، بنیان گذار برند نایکی است.
  • او از کودکی عاشق ورزش بود و دوست داشت که یک ورزشکار قهرمان شود.
  • نایت به علت یک تحقیق دانشگاهی با موضوع تجارت کفش آشنا شد.
  • او با کمک پدرش، پول فروش ماشینش و پس انداز اندکی که داشت به ژاپن و بعد از آن چند کشور سفر کرد.
  • فیل نایت در ژاپن توانست اعتماد شرکت اُنیتسوکا را به خود جلب کند و نمایندگی انحصاری فروش را بگیرد.
  • بعد از بازگشت به اُرگان و رسیدن کفش ها، همراه با بیل باورمن، شرکت روبان آبی را راه اندازی کرد.
  • نایت برای تهیه پول سفارش هایش دردسرهای زیادی کشید؛ حتی سهام شرکتش را هم برای فروش گذاشت. اما آن زمان حتی یک نفر هم آن سهم ها را نخرید.
  • اُنیتسوکا با روبان آبی سر ناسازگاری برداشت. نایت هم به تلافی و برای حمایت از شرکتش برند نایکی را تاسیس کرد.
  • «نیشو» یک شرکت سرمایه گذاری ژاپنی بود که تامین مالی نایکی را برعهده گرفت. بدون کمک های این شرکت، برند نایکی سال ها قبل از بین رفته بود.
  • اختلاف ارزش ین و دلار باعث شد تا فیل نایت روی کفش های تولیدی در آمریکا متمرکز شود.
  • فیل نایت در سال ۱۹۶۸ با همسرش «پنی پارکز» ازدواج کرد. آنها دو پسر به نام های «متیو» و «تراویس» دارند.

نظر شما چیست؟

چقدر خودتان را می شناسید؟ آیا خط قرمزی برای دنبال کردن رویاهایتان در نظر گرفته اید؟ آیا این آمادگی را دارید که مثل فیل نایت، ذهن پرسشگر خود را آزاد بگذارید و کسب و کاری بر مبنای اعتماد و همدلی بنا کنید؟

ادامه مطلب
زندگی نامه آنتونی رابینز
زندگی نامه آنتونی رابینز انگیزه بخش...

گاهی درونمان سرشار از ماجراهای ضدونقیض می شود؛ به طوری که هم می دانیم چه می خواهیم و هم جرات خواستنش را پیدا نمی کنیم. در این میان، گاهی کسی را می بینیم که بی واسطه حرف های دلمان را با صدای بلند بر زبان می آورد؛ بدون آنکه ترسی به دلش راه بدهد، نگران شود یا خجالت بکشد. در حقیقت، ملاقات با چنین افرادی درست مثل آن است که ما نسخه درونی خودمان را که مدت ها پنهانش کرده بودیم در دنیای واقعی ببینیم. در آن صورت، نیروی خفته درونمان بیدار می شود و با شادی وصف ناپذیری ما را به سمت خواسته هایمان می کشاند. برای بسیاری از مردم جهان، «آنتونی رابینز» همان فرد خفته درونشان است. مهم نیست که چگونه با او ارتباط قرار کنید در سمینارش شرکت کنید، به سخنرانی هایش گوش دهید یا کتاب هایش را بخوانید. چون در هر صورت، او روشی برای تاثیر گذاشتن روی شما پیدا می کند. در این مقاله از خانه سرمایه به سراغ داستان زندگی این مرد انگیزه بخش می رویم تا با او بیشتر آشنا شویم.

آنتونی رابینز:

اکثر مردم تنبل نیستند. آنها اهداف مهمی دارند که متاسفانه این اهداف، انگیزه ای برای حرکت در آنها ایجاد نمی کند.

آنتونی رابینز و کودکی پر دردسرش

زندگی نامه آنتونی رابینز

کودکی رابینز با فراز و فرودهای زیادی همراه بود. از بین سه فرزند خانواده، آنتونی بزرگ ترین فرزند بود و یک خواهر و برادر کوچک تر از خودش هم داشت. وقتی رابینز ۷ ساله بود پدر و مادرش از هم جدا شدند. بعد از آن مادرش بارها ازدواج کرد اما هر بار در زندگی مشترک خود شکست می خورد. در نهایت، با یک بازیکن بازنشسته بیسبال به نام «جیم رابینز» (Jim Robbins) ازدواج کرد. آنتونی در سن ۱۲ سالگی تحت سرپرستی جیم قرار گرفت و نام فامیلش از «مهیوریک» به «رابینز» تغییر داده شد. با این وجود، اوضاع خیلی تغییر نکرد. مادرش به علت اعتیاد نمی توانست به خوبی از فرزندانش مراقبت کند. آنتونی مجبور بود بار مسئولیت مادر و بیکاری ناپدری را هم به دوش بکشد. به همین دلیل، روزها بعد از مدرسه، کارگری می کرد. رابینز در مورد زندگی آن روزهای خود می گوید:

«خانه ما سرشار از هرج و مرج، ناسزاگویی و توهین بود.» بالاخره کاسه صبر آنتونی رابینز لبریز شد و زمانی که تنها ۱۷ سال سن داشت، خانه را با آرزوی ساخت یک زندگی بهتر، ترک کرد.

گام به گام تا تبدیل شدن به یک مربی جهانی

رابینز بعد از ترک خانه، قید دانشگاه را زد. چون پولی برای پرداخت شهریه نداشت. او برای تامین مخارج زندگی اش به عنوان یک سرایدار مشغول به کار شد. اما شور و اشتیاقی که برای تغییر زندگی اش داشت به او اجازه نمی داد که به زندگی سرایداری عادت کند. به همین دلیل شروع به مطالعه کرد و با دنیای تجربه های نوشته شده آشنا شد. مدتی بعد دایی اش به او پیشنهاد کرد که در یک سمینار شرکت کند. چون معتقد بود جریانی که در آن سمینار وجود دارد می تواند به خواهرزاده اش کمک کند. آنتونی درباره تجربه این سمینار می گوید:

«این اولین باری بود که در چنین جمعی شرکت می کردم. سخنان «جیم ران» من را میخکوب کرده بود، چشمانم از تعجب گرد شده بودند و قلبم تند تند می زد. وقتی از آن سمینار بیرون آمدم فهمیدم که می خواهم یک زندگی فوق العاده داشته باشم.» بعد از این ماجرا بود که آنتونی با انگیزه بیشتری شروع به خواندن کتاب های روانشناسی کرد و با سماجتی که داشت توانست در ۱۷ سالگی به عنوان تبلیغ کننده سمینارهای جیم ران با او همکاری کند. ملاقات او با «جان گریندر» (یکی از پایه گذاران NLP) باعث شد که آنتونی با دنیای جدیدی آشنا شود. او بعد از یادگیری اصول و روش های «NLP» در آن به استادی رسید و خودش مشغول تدریس شد. کم کم با انتشار کتاب ها و برگزاری سمینارها توانست در قلب میلیون ها نفر انگیزه ای برای رسیدن به اهدافشان ایجاد کند و در این مسیر، خودش هم به موفقیت و ثروت برسد. آنتونی رابینز در این مورد می گوید:

«مدت ها پیش متوجه شدم که اگر به دیگران کمک کنم تا به چیزی که می خواهند برسند، به من هم کمک خواهد شد تا به چیزهایی که می خواهم برسم و دیگر هرگز نگران نخواهم بود.»

آنتونی رابینز:

من شما را به این چالش دعوت می کنم که زندگی خود را تبدیل به یک شاهکار کنید. من شما را به چالش پیوستن به آن دسته از افرادی دعوت می کنم که بر اساس آنچه یاد می دهد زندگی می کنند و طبق گفته هایشان دست به عمل می زنند.

افراد تاثیرگذار در زندگی آنتونی رابینز

زندگی نامه آنتونی رابینز

گاهی ارتباط بین ما و کسانی که نقش استاد و مربی زندگی مان را برعهده می گیرند از قالب زمان و مکان جدا می شود. مثلا وقتی با شنیدن یک جمله از بودا، به بینشی تازه در زندگی مان دست پیدا می کنیم بدون دیدن یا حتی هم زمان بودن با این شخصیت بزرگ، در محضر او درسی تازه می آموزیم و او بر گردن ما حق استادی پیدا می کند. رابینز هم همین طور بود. او کسی را در اطرافش نداشت تا بتواند چشم درچشم از او بیاموزد. برای همین به دانش پنهان شده در کتاب ها پناه برد.

در ادامه با مهم ترین افرادی که با آموزه هایشان در زندگی رابینز تاثیر زیادی گذاشتند آشنا می شویم:

رالف والدو امرسون:

نویسنده و فیلسوف آمریکایی قرن ۱۹ بود.

دیل کارنگی:

نویسنده، سخنران، آموزگار پیشرفت شخصی و فنون سخنرانی بود.

جیم ران:

البته آموخته های رابینز از جیم ران بیشتر حضوری بودند. او نویسنده و سخنران انگیزشی بود.

جان گریندر:

به لطف او توانست با موضوع «برنامه ریزی عصبی کلامی» آشنا شود و علاوه بر این به عنوان شریک تجاری با او همکاری کرد.

شرکت ها و بنیادهای آقای رابینز

فعالیت های آنتونی به نوشتن کتاب و برگزاری سمینارهای زنده محدود نمی شوند. او مدیر بنیادی با نام خودش است و در این مؤسسه خیریه به افراد و سازمان ها کمک می کند که کیفیت زندگی جوانان، افراد بی خانمان، گرسنه ها، زندانی ها، سالمندان و معلول ها را بهبود ببخشند. علاوه بر این، او یک شرکت دارد که در زمینه آموزش و گردشگری فعالیت می کند.

یک نویسنده پر هیجان

زندگی نامه آنتونی رابینز

بزرگ ترین بخش موفقیت آنتونی به نگارش اولین کتابش یعنی «قدرت نامحدود» (Unlimited Power) در سال ۱۹۸۶ برمی گردد. فروش بالای این کتاب، آنتونی را به یک فرد مشهور تبدیل کرد. ۵ سال پس از آن یعنی در سال ۱۹۹۱ با نوشتن کتاب دومش به نام «بیدار کردن غول درون» (Awaken the Giant Within) بار دیگر تحسین مردم را برانگیخت. آنتونی پادکست ها، محصولات صوتی و حدود ۲۰ کتاب دارد. می توانید پادکست های او را از سایتش به آدرس:

«https://www.tonyrobbins.com» دانلود کنید.

نکته های جالب در مورد آنتونی رابینز

هر کدام از ما ویژگی های شخصیتی و نکته هایی خواندنی در کارنامه زندگی مان داریم. به همین دلیل، آشنا شدن با این بخش از زندگی افراد معروف برایمان جالب است و به ما کمک می کند تا آنها را بهتر بشناسیم. در ادامه مقاله به چند مورد شنیدنی از زندگی این مربی جهانی اشاره می کنیم.

  • او به فوتبال علاقه زیادی دارد و روی لیگ برتر آمریکا سرمایه گذاری کرده است.
  • آنتونی در سه فیلم بازی کرده که یکی از آنها «مردان سیاه پوش» است.
  • اتومبیل مورد علاقه او «رولز رویس» است.
  • رابینز عاشق اقیانوس است و می گوید که از آن انرژی می گیرد. به همین دلیل خانه و به خصوص، اتاق خواب او رو به اقیانوس ساخته شده است.

زندگی نامه آنتونی رابینز

  • او هر بار قبل از سخنرانی هایش دوش آب سرد می گیرد. البته از غوطه ور شدن در وان پر از یخ هم بدش نمی آید.
  • آنتونی رژیم غذایی خاصی را دنبال می کند و در کتاب هایش هم آن را به دیگران آموزش داده است. این رژیم غذایی ترکیبی از پروتئین ها، ویتامین ها و مواد غذایی ارگانیک است.
  • افرادی مانند «پاپ فرانسیس»، «مادر ترزا»، «نسلون ماندلا»، «مارگارت تاچر»، «اوباما»، «جرج بوش» و تعداد قابل توجهی از هنرمندان و موسیقی دان های امروزی از مشتریان او بودند.

آنتونی رابینز:

اگر می خواهید موفق شوید، کسی که نتایج مشابه خواسته شما را به دست آورده پیدا کنید و روش او را به کار بگیرید تا همان نتیجه را به دست آورید.

یک سخنران کاریزماتیک

زندگی نامه آنتونی رابینز

شاید یکی از ویژگی های بارز آنتونی رابینز، شور و حال او در حین سمینارهایش باشد. او برای سخنرانی هایش از یک لباس ساده، گشاد و البته جیب دار استفاده می کند چون عادت دارد در طول سخنرانی دست هایش را در جیبش بگذارد. صحبت های او خیلی آرام و همراه با لبخند همیشگی اش شروع می شوند. اما همین طور باقی نمی مانند چون وقتی موتور درونی او روشن شود، هیجان تمام جسمش را در برمی گیرد و با شور و حال وصف ناپذیری سخنرانی می کند. آنتونی در طول سمینارهایش زیاد راه می رود به طوری که خیس عرق می شود و گاهی فریاد هم می کشد. گذشته از تمام این ها، او تنها فردی نیست که در سمینارهایش سخن می گوید.

آنتونی از شرکت کنندگان می خواهد که همراه با او صحبت کنند، از جایشان بلند شوند و به تکاپو بیفتند. رابینز در طول سخنرانی هایش از دستانش هم زیاد استفاده می کند و آنها را بالاتر از بدنش قرار می دهد. شاید برای کسی که تا به حال پای سخنرانی یا کتاب های رابینز نشسته نباشد این شیوه سخنرانی کمی خشن به نظر برسد. برای تصور بهتر این موضوع در نظر داشته باشید که او مردی چهارشانه با حدود دو متر قد است که صدای بمی هم دارد. او به شیوه ای استادانه، مهارت های ارتباط غیرکلامی را با سخنان خود ترکیب می کند. شاید بتوان عنوان «کاریزماتیک ترین سخنران انگیزشی» را به آنتونی رابینز داد.

نیم نگاهی به زندگی شخص آنتونی رابینز

زندگی نامه آنتونی رابینز

آنتونی دو بار ازدواج کرد و هر دو بار هم در طول سمینارش با همسرانش آشنا شد. تجربه اولین زندگی مشترک آنتونی به خانمی به نام «بکی جنکینس» برمی گردد. زندگی آنها دوام زیادی نیاورد و از هم جدا شدند. این طور گفته می شود که بکی نتوانست با روحیه بسیار فعال رابینز کنار بیاید. مدتی بعد آنتونی با یک بازیگر کانادایی به نام «بانی هامفری» که بعدها نامش را به «سیج» تغییر داد ازدواج کرد. آنتونی چهار فرزند دارد و پسرش هم یک مربی موفقیت است.

پنج جمله طلایی از آنتونی رابینز

  1. موفقیت یعنی کاری که دوست دارید را وقتی که دوست دارید، در جایی که دوست دارید، با کسی که دوست دارید و به اندازه ای که دوست دارید انجام دهید.
  2. وقتی شکرگزار هستید، ترس ناپدید می گردد و فراوانی پدیدار می شود.
  3. به خاطر تلاش هایی که در تنهایی می کنید، در مقابل جمع پاداش خواهید گرفت.
  4. در زندگی، بسیاری از افراد می دانند که چه باید بکنند. اما تعداد کمی از آنها به راستی آن را انجام می دهند. دانستن کافی نیست باید اقدام کرد.
  5. تنها چیزی که مانع رسیدن به خواسته هایتان می شود قصه ای است که همیشه برای خودتان تعریف می کنید!

خلاصه ای از آن چه با هم گفتیم:

  • تونی رابینز با نام اصلی آنتونی جی. مهیوریک (متولد ۲۹ فوریه ۱۹۶۰) سخنران انگیزشی، مربی موفقیت شخصی و نویسنده کتاب های خودیاری است.
  • او کودکی سختی را پشت سر گذاشت، مادرش معتاد بود و وضعیت مالی بدی داشتند. در نهایت مجبور شد در سن ۱۷ سالگی خانه را ترک کند.
  • آشنایی آنتونی با جیم ران، زندگی اش را تغییر داد و او به سمت کشف استعدادهای درونش سوق داده شد.
  • او در طول ۷ سال، ۷۰۰ کتاب خواند، «NLP» را یاد گرفت و دوره های روانشناسی را گذراند.
  • اولین کتابش با نام «قدرت نامحدود» موفقیت بزرگی را برای رابینز به همراه آورد.
  • آنتونی به فوتبال علاقه دارد، عاشق اقیانوس است و رژیم غذایی خاصی را دنبال می کند.
  • بنیاد آنتونی رابینز با هدف کمک به مردم راه اندازی شده است. او وسواس زیادی در مدیریت این بنیاد دارد. فعالیت هایی مانند تامین آب سالم برای کشورهایی مثل هند یا به راه اندازی جنبش «Basket Brigade» برای افراد فقیر در آمریکا نمونه ای از فعالیت های این موسسه به شمار می رود.
  • از نظر عده زیادی، رابینز یک سخنران کاریزماتیک است که مخاطب خود را میخکوب می کند.
  • او چهار فرزند دارد و اکنون با همسر خود در فلوریدا زندگی می کند.

نظر شما چیست؟

چند کتاب از آنتونی رابینز خوانده اید؟ آیا جمله ای از او بوده که تاثیر عمیقی روی شما گذاشته باشد؟ لطفا تجربه خود از آشنا شدن با این مربی جهانی موفقیت را با ما در میان بگذارید.

ادامه مطلب
زندگینامه کارل بنز
زندگی نامه کارل بنز پدر خودروسازی...

کارل بنز (Karl Benz) مردی است که ماشین را به مردم جهان معرفی کرد!. اتومبیل، بخشی جدایی ناپذیر از زندگی انسان قرن ۲۱ است. با وجود این وسیله چهارچرخ، ما به مسافت های طولانی که زمانی دمار از روزگار بشر درمی آورند نیشخندی می زنیم و آن ها را طی می کنیم.

کارل بنز کیست؟ (Karl Benz)

سرگذشت ماشین های بنزینی به فردی به نام «کارل بنز» گره خورده اند. او پدر خودروسازی جهان است که به لطف سماجت ها و خستگی ناپذیری او اکنون می توانیم به راحتی از اتومبیل ها استفاده کنیم. در این مقاله از خانه سرمایه به سراغ خالق ماشین ها می رویم و از نزدیک به تماشای ماجراهای زندگی اش می نشینیم.

پائولو کوئیلو:

بدون اهمیت به اقدامات افراد، هر کسی روی زمین نقشی کلیدی در تاریخ جهان ایفا می کند و معمولا خودش این را نمی داند.

کارل بنز فرزند یکی یک دانه و بسیار باهوش یک لوکوموتیوران

کارل، تک فرزند یک خانواده سه نفره آلمانی بود. مادرش «ژوزفین وایلانت» و پدرش «یوهان جورج بنز» نام داشت. پدر کارل، لوکوموتیوران بود که در اثر یک حادثه قطار و زمانی که فرزندش فقط دو سال سن داشت از دنیا رفت. شاید بتوان دست به آچار بودن کارل را میراثی به حساب آورد که از مرور خاطرات پدرش به او رسیده است.

آشنایی با افراد تاثیرگذار در زندگی کارل بنز

بدون شک، مادر کارل، یعنی ژوزفین، اولین و مهم ترین فردی است که مسیر زندگی او را از یک مرد فقیر به پدر خودروسازی جهان تغییر داد. ژوزفین آدمی نبود که به این راحتی ها تسلیم شود. این نکته را می توان از تلاش او برای تحصیل یگانه فرزندش حتی در بدترین وضعیت مالی فهمید. او برای اینکه کارل در بهترین مدرسه ها درس بخواند و آینده اش را بسازد زحمت زیادی کشید. کارل نیز در عوض تلاش های مادرش به او ثابت کرد که به پیشرفت و تلاش، علاقه بسیار زیادی دارد. کاندیدای بعدی، پدر کارل است. شاید پدرش حضور پررنگی در زندگی اش نداشت اما یاد و خاطره او مدام کارل را به سمت موتورها، لکوموتیوها و ساخت خودرو سوق می داد. بنز همیشه پدر خود را تحسین می کرد. سومین گوی طلایی این ماجرا به یک استاد دانشگاه پلی تکنیک و مهندس مکانیک به نام «فردیناند جاکوب رتن باخر» (Ferdinand Jakob Redtenbacher) اهدا می شود. او تاثیر زیادی در جذب کارل به موضوع های مکانیکی داشت. کارل بنز، مدت ها به عنوان شاگرد اختصاصی او به شمار می رفت.

زندگینامه کارل بنز

خوردن تیر مادر به هدف!

دوران تحصیل کارل با ورود به یک مدرسه محلی در زادگاهش یعنی کالسروهه، آغاز شد. در همین مدرسه بود که معلم ها متوجه استعداد کارل شدند و مقدمات تحصیل او را در مدرسه علمی «Lyzeum» فراهم کردند. زمان گذشت و کارل به سن ۱۵ سالگی رسید. در این زمان بود که با قبولی در رشته مکانیک دانشگاه «پلی تکنیک کالسروهه» یک بار دیگر مادرش را خوشحال کرد. بنز، در طول دوران تحصیلش به تخصص هایی مانند «مهندسی لوکوموتیو» و «قفل سازی» علاقه نشان داد. دوران تحصیلات آکادمیک بنز، چهار سال به طول انجامید و او خیلی زودتر از سایر هم سن و سالانش، زمانی که تنها ۱۹ سال سن داشت از دانشگاه فارغ التحصیل شد. کارل بنز در مورد تحصیلاتش در کالسروهه می گوید «چیزهایی که آرزو کردم و تمام چیزهایی که ساختم، ریشه هایی دارند که به این مکان بازمی گردند.»

سلام، دنیای بعد از دانشگاه!

چه نخبه باشید و چه یک فرد معمولی، پیدا کردن کار بعد از دانشگاه، مسئله بزرگی است. بنز نیز از این قافله مستثنا نبود. او کارهای زیادی را امتحان کرد؛ از استخدام به عنوان کمک مکانیک در کارخانه فنی کالسروهه و کار به عنوان نقشه کش و مهندس طراح در شرکت «مسرزشوایزر» گرفته تا مشغول شدن در یک شرکت پل سازی در «فورتسهایم» هیچ یک نتوانستند توجه کارل را به خود جذب کنند. ماجرای تغییر شغل های مختلف او هفت سال به طول انجامید تا اینکه بالاخره در سن ۲۷ سالگی تصمیم گرفت به ندای قلبش گوش داده و به سمت کارآفرینی، یک تغییر جهت اساسی بدهد.

وقتی دیگ شراکت، نمی جوشد…

کارآفرینی کارل با راه اندازی یک کارگاه مکانیکی در مانهایم شروع شد. کارگاه او در زمینه های مختلفی مانند عرضه مواد اولیه برای ساخت و تولید محصولات صنعتی فعالیت می کرد. او این کارگاه را با کمک شریک تجاری اش «اوت ریتر» به راه انداخت. بر خلاف تصور کارل، همکاری با ریتر برایش گران تمام شد. چون او چیزی از تجارت نمی دانست و به همین دلیل، سال اول همکاری آن ها بسیار بد به پایان رسید. از طرفی، مقامات محلی نیز برای بنز و کارگاهش مانع تراشی می کردند. کارل برای خلاصی از وضع موجود و نجات کارگاهش، چاره ای جز خداحافظی با شریکش نداشت. او با کمک سرمایه ای که به واسطه جهیزیه همسرش مهیا شده بود، سهم ریتر را خرید و کنترل اوضاع را در دست گرفت. بعد از این ماجرا بود که کارل شروع به طراحی موتور دو زمانه کرد و توانست با وجود سختی هایی که پیش رویش بود طراحی این موتور را تکمیل کند و آن را به ثبت برساند.

ثبت شرکت سهامی و خداحافظی با آرزوهای بر باد رفته

زندگینامه کارل بنز

موفقیت بنز در ثبت اختراع موتور دو زمانه، به جای اینکه زمینه های پیشرفت کسب و کار او را هموارتر کند، او را به دردسرهای زیادی گرفتار کرد. در این زمان بود که بانک ها او را مجبور کردند کارگاهش را به صورت رسمی و به عنوان شرکتی بزرگ با هزینه های هنگفت ثبت کند. ثبت شرکت سهامی، یعنی ورود شرکای زیاد با سلیقه های متفاوت که بدون شک، هر کدام خود را در زمینه تخصصی کارل، صاحب نظر می دانستند. بنز برای کمتر شدن اثرات این شراکت، از برادرش و فردی به نام «امیل بوهلر» که یک عکاس بود کمک گرفت و با هم شرکت سهامی «Gasmoteren Fabrik Mannheim» را ثبت کردند. اما ماجرا باز هم مطابق میل کارل پیش نرفت. چون او از نفر اول کارگاهش و مالک همه چیز به یک مدیر اجرایی ساده که تنها صاحب پنج درصد از سهام شرکت بود تبدیل شد. گذشته از تمام این ها، حرف او دیگر اعتباری نداشت و کسی به طرح های او اهمیتی نمی داد. کارل بنز هیچ وقت نتوانست با این مسئله کنار بیاید. برای همین تصمیم گرفت که آن پنج درصد سهم را هم واگذار کرده و شرکت خود را به امید یک آینده بهتر رها کند.

توماس جفرسون:

من رویاهای آینده را بیشتر از تاریخ گذشته دوست دارم.

کارل بنز و بازگشت به رویای کودکی

خروج کارل از شرکتی که خودش آن را ساخته بود، خیلی چیزها را برایش روشن کرد و درس های زیادی به او داد. بنز به زمانی برای پیدا کردن خودش نیاز داشت؛ یک تجدید قوا تا بتواند دوباره روی پاهای خودش بایستد. به همین دلیل، به سراغ کاری رفت که همیشه دوستش داشت؛ یعنی تعمیر دوچرخه! علاقه بنز به این کار، او را به سمت کارگاه «مک رز» و «فریدریش ویلهلم اسلینگر» در مانهایم کشاند، جایی که خیلی زود به همراه صاحبان آن کارگاه، دومین شرکت خود را راه اندازی کرد. بنز به همراه این دو نفر، شرکتی برای تولید ماشین های صنعتی با نام «Benz & Company Rheinische Gasmotoren-Fabrik» تأسیس کرد که بیشتر با نام «Benz & Cie» شناخته می شد. آن ها به سرعت شرکت خود را رشد دادند و پس از استخدام حدود ۲۵ کارمند و کارگر، تولید موتورهای گازی را شروع کردند.

تاثیر دوچرخه در زندگی کارل

زندگینامه کارل بنز

شاید بتوان علاقه بنز به دوچرخه را یکی از الهامات درونی او در نظر گرفت. چون از طرفی، او به علت همین علاقه بود که به کارگاه تعمیر دوچرخه در مانهایم رفت، شرکت دوم خود را ثبت کرد و حتی در طراحی های بعدی خود از اصول اولیه مکانیک دوچرخه برای ساخت اتومبیل استفاده کرد. ترکیب دوچرخه و موتور گازی به ساخت خودرویی با موتور ۴ زمانه و سیستم کنترلی شبیه به دوچرخه منجر شد. کارل بنز به خاطر طراحی همین اتومبیل که «Benz Patent Motorwagen» نام داشت، عنوان پدر خودروسازی جهان را از آن خود کرد! با وجود خلاقیت های به کار رفته در موتورواگن، کارل نتوانست اقبال عمومی را با خود همراه کند. او دو مرتبه این خودرو را بهینه سازی کرد و در سومین نسخه آن از چرخ های چوبی کمک گرفت.

خریدارانی که فرشته های نجات شرکت بنز بودند

تولید اتومبیل، تنها یک طرف ماجرا بود. حالا بنز باید فروش تجاری را آغاز می کرد یا به زبان ساده تر، اتومبیل هایش را به مردم می فروخت. اولین کسی که راضی شد یکی از اتومبیل های بنز را به جای کالسکه و اسب سوار شود، فرد گمنامی بود که در یک بیمارستان روانی کار می کرد. دومین خریدار، آشناتر از آن بود که به نظر می رسید. «Parisian Emile Roger» که موتورهای بنز را با گواهی کارل تولید می کرد، تصمیم گرفت اتومبیل های بنز را نیز به خط تولید خود اضافه کند. در مقایسه با بنز، راجر تاجر باهوش تری بود. او بخش بزرگی از خط تولیدش را در کشور فرانسه راه اندازی کرد. چون می دانست که فرانسوی ها ثروتمندتر از آلمانی ها هستند و پیشنهاد خرید یک کالسکه بدون اسب، بهترین گزینه برای خرج کردن پول اضافی آن ها به شمار می رفت. اما هنوز مشکلاتی وجود داشت.

دردسرهای زیرساختی اولین اتومبیل جهان

اتومبیل تولید شد و مردم انگشت شماری هم استفاده از آن را شروع کردند اما ماجرا به این سادگی نبود. سوخت این اتومبیل ها بنزین بود و داروخانه تنها جایی که می شد بنزین را پیدا کرد. در واقع، مردم از بنزین به عنوان یک محلول پاک کننده استفاده می کردند. علاوه بر این، نسخه اولیه موتورواگن قدرت زیادی نداشت و برای بالا رفتن از شیب، باید آن را هُل می دادند.

سفر یواشکی همسر و ثبت یک رویداد جهانی

زندگینامه کارل بنز

فروش اتومبیل ها کم بود و کارل بنز چون نتوانسته بود برای اختراع خودش به درستی بازاریابی کند احساس شکست می کرد. در این هنگام بود که همسرش «برتا بنز» تصمیم گرفت با انجام یک سفر ماجراجویانه به همسرش کمک کند. برتا می دانست که اگر مزیت های این اختراع به مردم ثابت شود حتما به سمت خرید آن جذب خواهند شد. برتا نمی توانست در مورد نقشه اش به کارل چیزی بگوید چون نگران بود با او مخالفت کند. از طرفی، اگر مقامات شهری هم از این موضوع باخبر می شدند حتما برای او مانع تراشی می کردند. در نتیجه، برتا مجبور بود که نقشه اش را به صورت چراغ خاموش و با همراهی دو پسرش اجرا کند. او می خواست به بهانه دیدار مادرش، مسافتی ۱۰۶ کیلومتری را از مانهایم تا فورتسهایم رانندگی کند. او و پسرانش در یک سپیده دم که شرایط رفتن مهیا بود، سفر خود را با ۵/۴ لیتر بنزین شروع کردند. اما این مقدار سوخت، نمی توانست تا انتهای مسیر، کفاف سفر آن ها را بدهد. برتا مجبور بود در میان مسیر سوخت گیری کند. اما همان طور که با هم گفتیم در آن زمان، چیزی به نام جایگاه سوخت وجود نداشت. در نتیجه، برتا به دنبال نزدیک ترین داروخانه گشت تا بتواند بنزین بخرد. او کنار داروخانه «Wiesloch» توقف کرد، مقداری بنزین خرید و در همان جا مشغول پر کردن محفظه سوخت اتومبیل شد. به این ترتیب، داروخانه «Wiesloch» به اولین ایستگاه سوخت جهان تبدیل گشت. برتا دهانه بسته شده سوخت را با کلاه و سنجاق سرش تمیز کرد. در میان مسیر نیز، زنجیر اتومبیل دچار مشکل شد و او از یک آهنگر برای ترمیم زنجیر کمک گرفت. علاوه بر این، ترمز چوبی اتومبیل هم ترک برداشت و برتا از یک پینه دوز خواست تا برای آن ترمز، رویه ای از چرم بدوزد؛ این کار منجر به ساخت اولین جفت لنت ترمز جهان شد. منبع آب نیز یک نگرانی بزرگ در طول سفر به شمار می رفت. چون یک سیستم خنک کننده آبی برای خنک کردن موتور به کار گرفته شد بود. هر زمان که برتا و پسرانش متوقف می شدند، هر سه نفر آن ها در منبع آب می ریختند. دو دنده این خودرو برای سر بالایی ها و سرازیری ها کافی نبود. بنابراین پسران کارل بنز مجبور بودند در سراشیبی ها خودرو را هُل دهند. سرانجام، برتا بنز هنگام غروب به «Pforzheim» رسید و موفقیتش را از طریق تلگراف به شوهرش اطلاع داد. چند روز بعد هم با همان خودرو به مانهایم بازگشت. برای پسران بنز، این تاریخی ترین، پردردسرترین و هیجان انگیزترین ملاقات با مادربزرگ بود. داستان سفر آن ها سروصدای زیادی به راه انداخت. برتا نیز که حالا یک استفاده کننده حرفه ای به شمار می رفت، نتیجه تجربه هایش را به همراه چند پیشنهاد برای بهینه سازی اتومبیل در اختیار همسرش قرار داد. او پیشنهاد کرد که یک دنده اضافه برای بالا رفتن از تپه ها و لنت های ترمز برای بهبود قدرت ترمز روی اتومبیل نصب شود. کارل بنز بعدها در خاطرات خود نوشت «تنها یک نفر با من در کشتی کوچک زندگی باقی ماند، هنگامی که به نظر می رسید در حال غرق شدن است. او همسرم بود. او شجاعانه و قاطعانه بادبان های جدیدی از امید برافراشت.» اکنون، مسیر مسافرت خانوادگی برتا بنز به مسیری تاریخی تبدیل شده است. مردم آلمان، هر سال برای یادبود این سفر، جشنواره خاصی با موضوع مسابقه ماشین های قدیمی برگزار می کنند. این ماشین ها در همان مسیری که برتا و پسرانش رانندگی کردند با هم به رقابت می پردازند. علاوه بر این، روبه روی داروخانه «Wiesloch» نیز یک مجسمه یادبود از برتا در حالی که مشغول بنزین زدن است، نصب شده تا یاد و خاطره تلاش های برتا بنز برای پررنگ کردن نقش اتومبیل در زندگی مردم، زنده بماند.

زندگینامه کارل بنز

وینسنت ونگوگ:

زندگی چه شکلی بود اگر شهامت تلاش برای انجام هیچ کاری را نداشتیم؟

کارل بنز برداشتن گام هایی بلندتر

پس از رفع مشکلاتی که برتا در مورد خودرو پیدا کرده بود، این اتومبیل در نمایشگاه بین المللی پاریس در سال ۱۸۸۹ به نمایش گذاشته شد و به شهرتی جهانی رسید. از این زمان بود که فروش خودروهای بنز افزایش یافت. کارل بنز یا باید کسب و کارش را توسعه می داد یا میدان را به نفع رقیبانی که دیر یا زود سروکله شان پیدا می شد خالی می کرد. بنابراین او تصمیم گرفت که کارخانه خود در مانهایم را توسعه دهد و تعداد کارمندانش را به ۴۳۰ نفر برساند. با این کار، شرکت بنز در قرن ۱۹ صاحب بزرگ ترین کارخانه تولید خودرو در جهان شد. اما توسعه کسب و کار، خرید زمین و استخدام افراد بیشتر، یک معنی بیشتر نداشت و آن، نیاز فوری به پول نقد بود. بنز بار دیگر مجبور شد سهام کارخانه خود را بفروشد تا بتواند سرمایه لازم برای این توسعه را به دست آورد. «فریدریش فون فیشر» و «جولیوس گانس» دو شریک تازه بنز بودند. آن ها به کارل بنز پیشنهاد دادند که بازار خودروهای خود را گسترش دهد و این کار را با تولید خودروهایی ارزان تر آغاز کند تا مردم عادی هم بتوانند از اتومبیل استفاده کنند. این پیشنهاد، مورد قبول کارل واقع شد. کارل در سال ۱۸۹۳، خودروی جدید و ارزان تری به نام «Victoria» را به بازار عرضه کرد. اتومبیل جدید برای دو مسافر مناسب بود و با موتور ۳ اسب بخار تولید می شد. طراحی خودروهای بنز باز هم بهبود پیدا کرد و این بار خودرویی به نام «Velo» عرضه شد. از سال ۱۸۹۴ تا ۱۹۰۱، حدود ۱۲۰۰ دستگاه خودروی «Velo» تولید شد که لقب اولین خودروی تولید انبوه تاریخ را از آن خود کرد. به علاوه، این اتومبیل در اولین مسابقه اتومبیل رانی تاریخ به نام «Paris to Rouen»  که در سال ۱۸۹۴ اجرا شد شرکت کرد. بنز، پا را از این هم فراتر گذاشت و به سراغ تولید ماشین های بزرگ تر با اهدافی به جز حمل و نقل انسان رفت. به این ترتیب، اولین کامیون تاریخ در شرکت بنز طراحی و ساخته شد. بعدها، شرکت «NetPhener» از برخی قطعات آن برای ساخت اولین اتوبوس تاریخ استفاده کرد.

دراز کردن دست دوستی به سمت رقیب

یکی از شرکت هایی که در صنعت خودروسازی پابه پای بنز بالا می آمد، شرکت «Daimler Motors» بود. این دو شرکت، در رقابت های زیادی با هم دست و پنجه نرم می کردند. «گاتلیب دایملر» صاحب اصلی شرکت دایملر و رقیب اصلی کارل بنز در سال ۱۹۰۰ فوت کرد. حدود ۲۵ سال بعد، کارل بنز تصمیم گرفت، اولین قدم را بردارد و پیشنهاد ادغام دو شرکت را مطرح کند. سرانجام این دو شرکت در سال ۱۹۲۶ با هم ادغام شدند و تحت عنوان «دایملر بنز» (Daimler-Benz) به فعالیت خود ادامه دادند. مدتی بعد، کارل از سِمَت خود به عنوان مدیریت طراحی استعفا داد و به عنوان عضوی از هیئت مدیره مشغول به کار شد.

تاسیس شرکت کارل بنز و پسران

زندگینامه کارل بنز

کارل، همزمان با عضویت در هیئت مدیره شرکت دایملر بنز، به همراه دو پسرش یک شرکت خانوادگی خودروسازی را راه اندازی کرد. او که بارها مجبور شده بود سهام شرکتش را به دلیل کمبود پول به دیگران بفروشد، تصمیم گرفت که هیچ گاه این کار را با شرکت خانوادگی اش انجام ندهد. تولیدات این کارخانه خصوصی آن قدر باکیفیت بودند که در شهر لندن از آن ها به عنوان تاکسی استفاده می شد. کارل در سال ۱۹۱۲، تمام سهامش در شرکت خانوادگی را فروخت و آن را به پسرانش، یوجین و ریچارد واگذار کرد. البته، او به عضویت در هیئت مدیره شرکت اصلی بنز ادامه داد.

اولین یا سریع ترین؟

در مورد اولین کسی که اتومبیل را اختراع کرد، ابهاماتی وجود دارد. عده ای می گویند به غیر از کارل بنز افراد دیگری هم بودند که روی موتورهای دو زمانه و چهار زمانه کار می کردند و موفق هم بوده اند. این ماجرا بی شباهت به جنجال های توماس ادیسون در مورد اختراع اولین لامپ نیست. اما نکته مهم این است که کارل بنز، اولین کسی بود که اتومبیل اختراعی خود را ثبت رسمی کرد. شاید تنها اشکال مخترعان دیگر این بوده است که به اندازه کارل به فکر فروش و ثبت اختراع خود نبوده اند. پدر خودروسازی جهان، در ۸۴ سالگی چشم از جهان فرو بست. اما هنوز هم نام او یکی از پرتکرارترین نام های تاریخ به شمار می رود.

خلاصه ای درباره زندگی نامه کارل بنز

  • کارل بنز، پدر خودروسازی جهان است که در سال ۱۸۴۴ میلادی در شهر کالسروهه آلمان به دنیا آمد.
  • کارل در کودکی، پدرش را از دست داد و به همین دلیل، زندگی سختی داشت.
  • هوش زیاد بنز باعث شد که زودتر از هم سن وسالانش، مدرسه و دانشگاه را تمام کند و وارد بازار کار شود.
  • اولین شرکت او به نام «Gasmoteren Fabrik Mannheim» و با دردسرهای زیادی ثبت شد که در نهایت باعث استعفای کارل بنز از شرکت خودش شد.
  • بنز، دومین شرکت خود را با کمک صاحبان یک کارگاه تعمیر دوچرخه راه اندازی کرد.
  • از نمونه اولیه خودرویی که بنز طراحی کرده بود، تنها ۲ عدد فروش رفت. این تعداد کم، کارل را بسیار افسرده کرد.
  • همسر کارل برای کمک به او مسافتی ۱۰۶ کیلومتری را با آخرین خودروی طراحی شده شرکت بنز، طی کرد. این کار برتا چند مزیت داشت؛ اول اینکه توانست با مشکلات واقعی این خودرو روبه رو شود، دوم اینکه توانست مردم را به استفاده از این اختراع جدید تشویق کند و سوم اینکه به همسرش ثابت کرد که وقتی مردم از مزیت های یک محصول باخبر شوند، آن را می خرند.
  • نمایش اتومبیل بهینه شده کارل بنز در نمایشگاه بین المللی پاریس به یک گام بزرگ برای توسعه کسب و کار او تبدیل شد.
  • بنز در سال های پایانی فعالیتش، شرکت خانوادگی کارل بنز و پسران را تاسیس کرد و هیچ گاه سهام آن را به صورت عمومی عرضه نکرد.

نظر شما چیست؟

اگر به جای کارل بنز بودید، از شرکتی که خودتان آن را ساخته بودید، دست می کشیدید؟ فکر می کنید مشکل واقعی او، ثبت شرکتش به صورت سهامی بود یا شیوه عملکرد کارل در زمینه بازاریابی، بازارسازی و فروش مشکل داشت؟

ادامه مطلب
زندگینامه جک ما
زندگی نامه جک ما خالق امپراطوری...

جک ما، مردی که اینترنت را به جاده ابریشم چین نوین تبدیل کرد. در گذشته های دور، وقتی کسی نام چین را می شنید به یاد تاجران راه ابریشم می افتاد که سختی های بسیاری را برای معامله با کشورهای دیگر به جان می خریدند. رفته رفته با پیشرفت جامعه و پیدایش روش های جدید، آسان و کم خطرتر برای تجارت، از اهمیت راه ابریشم کاسته شد. شاید بتوان اینترنت را بهترین و بزرگ ترین تغییر در روند تجارت جهانی به شمار آورد. چین، هنوز هم در تجارت، حرف زیادی برای گفتن دارد. کافی است نگاهی به محصولات خوب و بد دور و برمان بیندازیم تا قدرت نفوذ و شیوه های متفاوت این تجارت در عصر جدید را با چشمان خودمان ببینیم. در این میان، «جک ما» به عنوان یک چینی، فصل جدیدی از تجارت را در چین آغاز کرد. در این مقاله از خانه سرمایه، سری به فراز و فرود زندگی این تاجر جهانی می زنیم.

[bs-quote quote=”یکی از کارآفرینان پیشگام چینی به من گفت: «علی بابا یک افسانه است.» اما علی بابا تنها یک افسانه نیست، یک راهبرد است.” style=”style-9″ align=”center” author_name=”جک ما” author_job=”مدیرعامل علی بابا” author_avatar=”https://panel.khanesarmaye.com/wp-content/uploads/2020/05/جک-ما۲٫jpg”][/bs-quote]

 

جک ما کوچک، ابری در آسمان چین

زندگینامه جک ما

جک ما در ۱۰ سپتامبر سال ۱۹۶۴ – سال اژدها – در «هانگژو» شهری در ۱۶۰ کیلومتری جنوب غربی شانگ های به دنیا آمد. پدر و مادرش او را «یون» نامیدند که به معنای «ابر» است. نام خانوادگی اش «ما» نیز در زبان چینی به معنای «اسب» است. مادر جک، «کوی ونکای» در خط تولید یک کارخانه کار می کرد. پدرش «ما لایفا» در موسسه عکاسی هانگژو عکاس بود. ولی هر دو به «پینگتان» (Pingtan) علاقه مند بودند؛ یعنی شکلی از هنر مردمی چینی که شامل آواز خواندن و کارهای کمدی است و با صدای کوبیدن تخته های چوبی همراه می شود. قرار گرفتن در معرض چنین هنری در توانمندی جک برای برقراری ارتباط و شبکه سازی بی تاثیر نبوده است. بی گمان، هنر پینگمان، برای پدر و مادر جک، حکم یک تسلی و مایه آرامش در زندگی سخت سال های پیش از انقلاب چین به شمار می آمد و پنجره ای بود به روی گذشته ای غنی و رنگارنگ تر. جک، زمانی به دنیا آمد که بنگاه های خصوصی، تقریبا ریشه کن شده بودند. چون ۹۰ درصد تولید صنعتی در دست های دولت بود. چین در جهان تنها بود و سعی می کرد در سایه برنامه ای موسوم به «جهش بزرگ و رو به جلو» خودش را احیا کند. هنگامی که جک ما دو ساله بود «مائو تسه دونگ» – رئیس سابق جمهوری خلق چین – دوباره به قدرت بازگشت و چین در معرض انتقام های فرهنگی قرار گرفت. با وجود علاقه مائو به هنر «پینگتان» – هنری که پدر و مادر جک در آن فعالیت می کردند – دست اندرکاران این هنر در لیست نابودی ارتش سرخ قرار گرفتند. خانواده جک نیز از این ماجرا در امان نماند و مورد تعقیب این ارتش قرار گرفت. این ماجراها با صبوری، زندگی در سایه و گذر زمان به باد فراموشی سپرده شد اما زندگی را به کام میلیون ها نفر، تلخ کرد.

جک ما و علاقه به زبان انگلیسی

علاقه جک ما به زبان انگلیسی به دوران کودکی او بازمی گردد. در فوریه سال ۱۹۷۲، «ریچارد نیکسون» رئیس جمهور وقت آمریکا به عنوان بخشی از دیدار تاریخی خود از چین به هانگژو سفر کرد تا با مائو دیدار کند. در این سفر، حدود ۱۰۰ گزارشگر همراه نیکسون بودند. گزارش های زنده این خبرنگارها باعث عادی سازی روابط جهان با چین شد. به این ترتیب، درهای هانگژو به روی گردشگران خارجی گشوده گشت. علاقه جک ما به انگلیسی نیز به همین دوران بازمی گردد. هنگامی که او یک پسربچه بود، عاشق زبان و ادبیات انگلیسی به ویژه نوشته های «مارک تواین» (Mark Twain) یعنی «ماجراهای تام سایر» شد. او هر روز این داستان ها را از رادیو می شنید. بعدها ورود گردشگران خارجی به هانگژو، درهای جهانی خارج از چین را به روی جک باز کرد. در سال ۱۹۷۸، تنها ۷۲۸ گردشگر خارجی از هانگژو دیدن کردند. اما سال پس از آن، بیش از چهل هزار نفر به این شهر آمدند. جک از هر فرصتی برای تمرین انگلیسی استفاده می کرد. او پیش از طلوع خورشید بیدار می شد و با دوچرخه چهل دقیقه به سوی «هتل هانگژو» پا می زد تا با گردشگران خارجی احوالپرسی کند. خودش در این باره می گوید:

«هر روز صبح از ساعت پنج جلوی هتل، انگلیسی می خواندم. گردشگران خارجی بسیاری از آمریکا و اروپا می آمدند. من آنها را به صورت رایگان به دیدن دریاچه «باختری» می بردم و آنان به من انگلیسی می آموختند. ۹ سال تمام، بدون توجه به این که باران می بارید یا برف زمین را سفیدپوش می کرد من به این شیوه انگلیسی تمرین می کردم». جک درباره زبان انگلیسی می گوید «انگلیسی کمک زیادی به من می کند. کمک می کند تا جهان را بهتر بشناسم، با بهترین مدیران عامل و رهبران جهان دیدار کنم و باعث می شود که بتوانم فاصله میان چین و جهان را بهتر ببینم.»

چرا ما یون، جک ما شد؟

زندگینامه جک ما

داستان نام مستعار جک، به زمانی برمی گردد که او به عنوان راهنمای گردشگران خارجی، مرتب به هتل رفت و آمد می کرد. تلفظ نام «ما یون» برای انگلیسی زبان های هتل سخت بود. به همین دلیل یک گردشگر آمریکایی که پدر و شوهرش «جک» نام داشتند، این نام را پیشنهاد داد و از آن زمان به بعد «ما یون» در زبان انگلیسی به نام «جک ما» شناخته شد.

[bs-quote quote=”شغل من این است که کمک کنم مردم بیشتری شغل داشته باشند.” style=”style-9″ align=”center” author_name=”جک ما” author_job=”مدیرعامل علی بابا” author_avatar=”https://panel.khanesarmaye.com/wp-content/uploads/2020/05/جک-ما۲٫jpg”][/bs-quote]

 

قدم به قدم تا تبدیل شدن به یک کارآفرین جک ما

جک در ژانویه سال ۱۹۹۴ زمانی که ۲۹ داشت، دفتر ترجمه «هانگژو هایبو» را راه اندازی کرد. این شرکت در ابتدا تنها پنج کارمند داشت که بیشتر آنها را آموزگاران بازنشسته تشکیل می دادند. دفتر این شرکت هم از دو اتاق کرایه ای تشکیل شده بود. جک، برخی از دانش آموزان مدرسه شبانه انگلیسی را راضی کرد تا در این کار به او کمک کنند. البته کمک مورد نظر جک، بیشتر در زمینه پیدا کردن مشتری بود. نخستین شرکت جک روی کمک به شرکت های محلی برای یافتن مشتریانی در خارج از کشور متمرکز شده بود. جک در این باره می گوید «مجبور بودم روزها تدریس کنم و فرصت نداشتم تا در کار ترجمه، کمک حال دیگران باشم. ولی بسیاری از آموزگاران بازنشسته، کاری در منزل نداشتند و مستمری ناچیزی هم می گرفتند. به همین دلیل می خواستم یک بنگاه ترجمه راه اندازی کنم و به یک واسطه تبدیل شوم.» موسسه ترجمه جک، نتوانست به موفقیت تجاری دست یابد. اما زمینه های کارآفرینی او را فراهم کرد. حالا او تجربه یک کار واقعی را از سر گذرانده بود.

تجربه اولین ها در سیاتل

در هر صورت، داستان اولین آشنایی جک با اینترنت به سیاتل برمی گردد. البته او سال های گذشته به وسیله یکی از همکارانش چیزهایی درباره اینترنت شنیده بود اما آن را به چشم ندیده بود. جک در سیاتل در خانه یکی از دوستانش اقامت کرد. در آنجا بود که با «استوارت تراستی» (Stuart Trusty) که یک شرکت مشاوره اینترنتی داشت، آشنا شد. تراستی درباره اولین آشنایی جک با اینترنت می گوید «من به او نشان دادم که اینترنت چیست. در آن زمان، اینترنت بیشتر شبیه به یک دفترچه راهنمای اطلاعات برای دولت و شرکت ها بود اما به نظر می رسید که جک به هیجان آمده باشد.» جک آن ماجرا را این گونه به یاد می آورد:

من در آمریکا اولین بارهای زیادی را تجربه کردم؛ اولین سفر به سیاتل، اولین بار که به رایانه و صفحه کلیدش دست می زدم، به اینترنت متصل می شدم و اولین بار که تصمیم گرفتم معلمی را کنار بگذارم و یک شرکت راه اندازی کنم! دوستم استوارت گفت «جک، این اینترنت است. تو می توانی هر چیزی را از طریق اینترنت پیدا کنی.» به او گفتم «جدی می گویی؟» و برای این که حرف او را امتحان کنم واژه مربوط به نوشابه خاصی را جستجو کردم. واژه ساده ای بود. نمی دانم چرا این را جستجو کردم. من نوشابه آمریکایی و نوشابه آلمانی را پیدا کردم ولی خبری از نوشابه چینی نبود. کنجکاو بودم. به همین دلیل، واژه «چین» را وارد کردم. اصلا خبری از چین نبود. هیچ اطلاعاتی وجود نداشت. با دوستم صحبت کردم و از او پرسیدم که چرا چیزی درباره چین درست نکنیم؟ پس ما با همدیگر یک صفحه بسیار کوچک و تقریبا زشت برای شرکت ترجمه خودم درست کردیم. به این ترتیب، یک سایت برای موسسه ترجمه امید، بدون هیچ عکس و تصویری ساخته شد. تنها چیزی که در صفحه وجود داشت، شماره تلفن و بهای ترجمه بود. ما ساعت ۴۰/۹ دقیقه صبح، آن را راه اندازی کردیم و ساعت ۳۰/۱۲ یکی از دوستانم زنگ زد و گفت «جک! پنج ایمیل دریافت کرده ای!» و من به او گفتم: «ایمیل دیگر چیست؟!» در واقع من سه ایمیل از آمریکا، یکی از ژاپن و یکی از آلمان دریافت کرده بودم.»

جک دست به کار شد و این ایده را برای یک کسب و کار تازه، صورت بندی کرد؛ چیزی که در ذهن او بود، کمک به شرکت های چینی برای یافتن مسیرهای تجاری آنلاین و ایده تجارت با (VBN) بود. مسیر معامله جک با وی بی ان آسان نبود. استوارت از جک یک ودیعه ۲۰۰ هزار دلاری درخواست کرد تا حق انحصاری ساخت صفحه های وب به زبان چینی به جک داده شود. اما او آهی در بساط نداشت و برای سفر به آمریکا پول قرض کرده بود. با شنیدن این ماجرا، استوارت قرارداد را بدون ودیعه امضا کرد به این شرط که جک در اولین فرصتی که توانست آن را پرداخت کند. حالا جک مانده بود با یک برگه قرارداد، ۲۰۰ هزار دلار بدهی تسویه نشده و جیبی خالی که حتی نمی توانست بلیت برگشت به شانگ های را بخرد. جک با کمک یک دانشجوی چینی که از قضا همشهری او از آب درآمد بود به شانگ های برگشت. او در حالی به خانه بازگشت که خبری از تامین بودجه برای راه آهن نداشت اما در چمدانش به جای لباس، یک «پردازشگر اینتل ۴۸۶» جای داده بود که در آن زمان، اوج استفاده از پیشرفت برای یک چینی به حساب می آمد.

خداحافظ معلمی، سلام میز مدیر عاملی!

ماجرای راه اندازی دومین شرکت جک ما از همین جا آغاز شد. پس از رسیدن به هانگژو، جک تصمیم گرفت که یک کتابچه راهنمای آنلاین را به نام «Online yellow pages» راه اندازی کند. او این کسب و کار را «China Pages» نام گذاری کرد. تاسیس این شرکت، اولین شیرجه واقعی جک ما به دنیای کارآفرینی و ترک شغل معلمی به شمار می رود. به خاطر مشکلاتی که در دولت آن زمان چین وجود داشت، جک دردسرهای بسیاری را تحمل کرد. گذشته از تمام آن مشکلات، مشکل «China Pages» این بود که تنها یک کتاب راهنما به شمار می رفت. این سایت بسیار ابتدایی بود و فقط فهرستی از محصولات هر شرکت را برای فروش نشان می داد. راهی وجود نداشت تا مشتریان احتمالی بخواهند آن محصولات را آنلاین خریداری کنند. مشکلاتی مانند نقدینگی و ناتوانی در پرداخت حقوق کارمندان، جک را به سمت ادغام شرکتش با یک شرکت دولتی کشاند. این شرکت، ۷۰ درصد «China Pages» را بلعید و با این که جک همچنان سمت مدیرعاملی را بر عهده داشت، قدرت عمل را از او گرفته بود. جک ما در این باره می گوید:

«من با کسانی در مورد اینترنت و برنامه هایمان صحبت می کردم که هیچ چیزی از گفته های من نمی فهمیدند. آن ها در هیئت مدیره پنج حق رای و من دو حق رای داشتم. اگر چیزی می گفتم که باعث مخالفت یکی از آن ها می شد، بقیه هم بدون معطلی، با من مخالفت می کردند.» در نهایت، در نوامبر سال ۱۹۹۷، جک، باقی مانده سهام خود را نیز به آن شرکت دولتی واگذار کرد و صندلی مدیرعاملی را تحویل داد. مشکل این بود که جک، شرکتش را زودتر از موعد، راه اندازی کرده بود و جامعه آن روز چین، درک درستی از هدف و مقصود جک نداشت. جک رویاهایش را نگه داشت و در یکی از واحدهای وزارت بازرگانی خارجی و همکاری اقتصادی در پکن، سمتی را بر عهده گرفت. این ماجرا، چند سال جک را از دنیای کارآفرینی عقب نگه داشت. اما در نهایت، جک موفق شد شرکت تازه ای راه اندازی کند که اکنون آن را «علی بابا» می خوانند.

[bs-quote quote=”اگر ما تیم خوبی باشیم و بدانیم که می خواهیم چه کار کنیم، یک نفر از ما می تواند ده نفر از آن ها را شکست دهد.” style=”style-9″ align=”center” author_name=”جک ما” author_job=”مدیرعامل علی بابا” author_avatar=”https://panel.khanesarmaye.com/wp-content/uploads/2020/05/جک-ما۲٫jpg”][/bs-quote]

 

آغازی کوچک برای شرکت بزرگ جک ما

زندگینامه جک ما

علی بابا که اکنون هولدینگی شامل ۹ شرکت است، آغاز بسیار ساده و کوچکی داشت و تنها شامل یک وب سایت می شد. می توان زادگاه علی بابا را آپارتمان شخصی جک در شهر هانگژو چین به شمار آورد. این وب سایت، توسط ۱۸ پایه گذار به رهبری جک ما در سال ۱۹۸۹ راه اندازی شد. «Alibaba.com» یک بازار عمده فروشی اینترنتی به شمار می رفت. هدف از راه اندازی علی بابا این بود که تولیدکنندگان چینی بتوانند با خریداران خارج از کشور ارتباط برقرار کنند. اکنون این شرکت در بیش از ۲۰۰ کشور فعالیت می کند و به عنوان یکی از بزرگ ترین شرکت های اینترنتی دنیا شناخته می شود. ۵۰۰ میلیون کاربر فعال به طور ماهیانه از اپلیکیشن موبایل علی بابا استفاده می کنند.

علی بابا چگونه کار می کند؟

علی بابا، یک بازار بزرگ است که در آن تولیدکنندگان و خریداران محصولات مختلف در یک مکان – یعنی سایت علی بابا – به دور هم جمع می شوند و از خدمات این وب سایت استفاده می کنند. عده ای، مدل کسب و کار علی بابا را با آمازون مقایسه می کنند اما این دو تفاوت بزرگی با هم دارند و آن تفاوت در این است که علی بابا، هیچ محصولی را ارسال نمی کند. مهم ترین کار او، ایجاد ارتباط بین تولیدکنندگان و خریداران محصولات است. اجازه بدهید نمونه ای از این سازوکار را با هم بررسی کنیم. فرض کنید که ما خریدار هستیم و می خواهیم در این سایت یک محصول مشخص را پیدا کنیم. پس به سایت علی بابا می رویم و یک آگهی خرید برای محصول مورد نظرمان ثبت می کنیم. با این کار، آگهی ما برای اشخاصی که در زمینه مورد نظرمان فعالیت می کنند فرستاده می شود و آن ها هم پیام هایی برایمان می فرستند که در آن به شرایط خرید، کاتالوگ ها، نحوه خرید و مواردی از این دست اشاره شده است. حالا ما می توانیم از بین این پیام ها بهترین مورد را انتخاب کرده و فرآیند خرید را به صورت آنلاین با آن ها هماهنگ کنیم. علاوه بر این، می توانیم تمام شرکت های مرتبط با محصول مورد نظرمان را در محدوده جغرافیایی جایی که هستیم پیدا کنیم. بزرگ ترین مزیت این فرآیند، فعالیت در بستری امن و مطمئن به نام علی بابا است! در این کسب و کار، علی بابا سود خود را از چند روش به دست می آورد:

  • قرار دادن آگهی ها
  • دریافت حق کمیسیون
  • فروش حق عضویت ویژه
  • سرویس های پردازش ابری

چه شرکت هایی زیر مجموعه علی بابا هستند؟

زندگینامه جک ما

سال ۲۰۰۳ را می توان آغازی برای تبدیل شدن علی بابا به «هولدینگ علی بابا» برشمرد. در این سال بود که جک تصمیم گرفت وب سایت های دیگری را به گروه علی بابا اضافه کند. این وب سایت ها شامل موارد زیر می شوند:

۱- شرکت تائوبائو (Taobao)

«تائوبائو» پرطرفدارترین وب سایت خرده فروشی آنلاین علی بابا، سومین وب سایت پربیننده چین و دوازدهمین سایت پربیننده جهان است که در سال ۲۰۰۳ افتتاح شد. تائوبائو از نه میلیون ویترین فروشگاهی تشکیل شده است که به دست شمار اندکی از افراد یا بازرگانان اداره می شود.  قول معروفی در چین به خاطر این وب سایت رایج شده که می گوید «واننگ دِه تائوبائو» یعنی «می توانید هر چیزی را در تائوبائو پیدا کنید!» علاوه بر این، در چین، اصطلاح «تائو کردن چیزی» جای اصطلاح جهانی «گوگل کردن» را بسیار تنگ کرده است. بازرگان های زیادی تصمیم گرفتند تا غرفه های خود را روی این سایت راه اندازی کنند؛ چون علی بابا هیچ هزینه ای از آنها دریافت نمی کرد. اما با این حال، تائوبائو بسیار پول ساز است. درآمد این سایت از طریق فروش فضای تبلیغاتی و کمک به تبلیغ و معرفی آن دسته از بازرگان هایی ایجاد می شود که می خواهند یک سر و گردن از جمعیت فروشندگان معمولی بالاتر بایستند. بازرگان ها می توانند از طریق «فهرست های پولی» یا «آگهی های نمایش نما» تبلیغ خود را انجام دهند. طبق الگوی فهرست پولی که همانند «AdWords» گوگل است، تبلیغ کنندگان بر سر کلیدواژه ها در مزایده شرکت می کنند تا محصولاتشان روی تائوبائو در جایگاه بهتری قرار بگیرد. آنها بر پایه تعداد دفعاتی که مشتریان روی آگهی هایشان کلیک می کنند به علی بابا پول می پردازند. بازرگان ها می توانند از الگوی سنتی تر تبلیغات هم استفاده کرده و بر پایه تعداد دفعاتی که آگهی هایشان روی تائوبائو به نمایش درمی آید پول پرداخت کنند. «ای بی» پیشنهاد خرید تائوبائو را به جک ما داد اما او قبول نکرد.

۲- شرکت تی مال (Tmall)

زندگینامه جک ما

«تی مال» نیز یک فروشگاه اینترنتی خرده فروشی اما با سبک کاری و محصولاتی متفاوت تر است. برخلاف تائوبائو که برای خریداران و فروشندگان رایگان است، بازرگانان برای محصولاتی که در تی مال می فروشند به علی بابا کمیسیون پرداخت می کنند. مبلغ این کمیسیون بسته به طبقه محصول از ۳ تا ۶ درصد نوسان دارد. امروز تی مال، هفتمین سایت پربیننده چین به شمار می رود. این سایت به زبان چینی به نام «تیان مائو» یا «گربه آسمانی» خوانده می شود. نشانه این سایت، یک گربه سیاه است تا از عروسک بیگانه تائوبائو متمایز باشد. تی مال، روز به روز برای علی بابا مهم تر می شود. زیرا علی بابا در هر سال، نزدیک به ۱۰ میلیارد دلار از این سایت درآمد کسب می کند. تی مال در پلتفرم خود از سه نوع فروشگاه میزبانی می کند. اول، فروشگاه هایی که به طور مستقیم از طرف یک برند اداره می شوند؛ دوم، فروشگاه های مجاز که به دست بازرگان هایی اداره می شوند که از طرف برند، مجوز گرفته اند و سوم، فروشگاه های تخصصی که کالاهایی بیش از یک برند را عرضه می کنند. مورد سوم، ۹۰ درصد فروشندگان تی مال را به خود اختصاص داده است. حتی آمازون نیز از سال ۲۰۱۵ روی تی مال، مشغول فروش غذا، کفش، اسباب بازی و لوازم آشپزخانه وارداتی شده است.

۳- شرکت علی اکسپرس (AliExpress)

زندگینامه جک ما

یک سرویس خرده فروشی آنلاین است که در سال ۲۰۱۰ راه اندازی شد و تمرکز آن بر ارائه آنلاین محصولات به خریداران بین المللی است. این سرویس از کسب و کارهای کوچک چینی تشکیل شده و آن ها را به خریداران سراسر جهان معرفی می کند. علی اکسپرس به عنوان پربازدیدترین سایت تجارت الکترونیک در روسیه شناخته شده است. این سایت، مشابه آمازون است و هر چیز که بخواهید در آن پیدا می شود. تفاوت اصلی آن با «Taobao» در این است که خریداران بین المللی را – که به طور عمده در آمریکا، روسیه، برزیل یا اسپانیا هستند – هدف قرار می دهد. علی بابا در این بخش هم کاری با ارسال کالا ندارد و تنها به اتصال فروشنده ها و خریداران بسنده کرده است. این وب سایت فقط برای مشتریان خارج از چین است. علی بابا به شهروندان چینی اجازه نمی دهد که از این بستر استفاده کنند.

۴- شرکت علی پی (AliPay)

زندگینامه جک ما

یک کیف پول دیجیتالی و پلت فرم پرداخت آنلاین شخص ثالث است که هزینه ای برای تراکنش ها ندارد. همچنین سرویسی ارائه می دهد که خریداران می توانند رضایت یا شکایت خود از خریدشان را به فروشندگان اعلام کنند. این سرویس در سال ۲۰۰۴ توسط شرکت علی بابا راه اندازی شد و بیش از یک میلیارد کاربر در سراسر جهان دارد. Alipay در سال ۲۰۱۳ از محصول مالی جدیدی با نام «Yu’ebao» رونمایی کرد. علاوه بر این، علی بابا در سال ۲۰۱۵ اعلام کرد که قصد دارد سرویس پرداخت مبتنی بر تشخیص چهره را به بازار معرفی کند.

۵- شرکت علی بابا کلود (Alibaba Cloud)

زندگینامه جک ما

یک سامانه تخصصی برای ارائه خدمات ابری به مشتریان است. شرکت علی بابا در جشن ۱۰ سالگی تأسیس خود یعنی در سال ۲۰۰۹، پلت فرم های رایانش ابری خود را معرفی کرد. این پلت فرم ها شامل داده کاوی تجارت الکترونیک، پردازش داده های تجارت الکترونیک و سفارشی سازی داده ها هستند. اپراتورهای تحقیق و توسعه این پلت فرم در «هانگژو»، «پکن»، «هنگ کنگ»، «سنگاپور»، «سیلیکون ولی» و «دوبی» مستقر هستند. «Alibaba Cloud» یکی از بزرگ ترین شرکت های کامپیوتری سطح بالا در چین است.

۶- شرکت جوهوآسوآن (Juhuasuan)

زندگینامه جک ما

علی بابا علاوه بر تائوبائو و تی مال، سایتی به سبک «گروپ آپ» دارد. «جوهوآسوآن»، بزرگ ترین سایت خرید گروهی متمرکز بر محصول در چین است. این سایت با حجم کلان کالاها بیش از ۲۰۰ میلیون کاربر ثبت نامی دارد که باعث می شود این سایت را به بزرگ ترین سایت خرید گروهی آنلاین در جهان تبدیل کند.

۷- شرکت های علی او اس و علی جنی (AliOS & AliGenie)

زندگینامه جک ما

«AliOS» یک سیستم توزیع لینوکس است که از آن برای ارتباط با دستگاه های هوشمند استفاده می شود. «AliGenie» هم پلتفرم هوشمند و دستیار شخصی علی بابا است که برای اسپیکر «Tmall Genie» طراحی شده است.

۸- شرکت لازادا (Lazada)

یک شرکت تجارت الکترونیک بین المللی است که توسط «ماکسیمیلیان بیتنر» تاسیس شد و متعلق به گروه علی بابا است.

۹- شرکت داراز (Daraz)

یک شرکت بازاریابی و تدارکات آنلاین است که در بازارهای جنوب و جنوب شرق آسیا فعالیت می کند.

[bs-quote quote=”هر چقدر هم دنبال کردن آن دشوار باشد، همیشه باید رویایی که در روز اول دیدید را داشته باشید. این شما را با انگیزه نگه می دارد و نجاتتان می دهد.” style=”style-9″ align=”center” author_name=”جک ما” author_job=”مدیرعامل علی بابا” author_avatar=”https://panel.khanesarmaye.com/wp-content/uploads/2020/05/جک-ما۲٫jpg”][/bs-quote]

 

نگاهی به زندگی شخصی جک ما

جک ما در دوران تحصیل با همسرش «ژانگ یینگ» آشنا شد. آن ها پس از فارغ التحصیلی با هم ازدواج کردند و هر دو به عنوان معلم مشغول به کار شدند. این زوج میلیاردر در حال حاضر صاحب یک پسر و یک دختر هستند.

خداحافظی جک ما با صندلی ریاست در ۵۵ سالگی

زندگینامه جک ما

جک در سال ۲۰۱۳، از سمت مدیرعاملی شرکت استعفا داد و به عنوان رئیس هیئت مدیره مشغول به کار شد. در نهایت در سال ۲۰۱۹ بازنشستگی خود را از علی بابا اعلام و با همکارانش خداحافظی کرد. جک در این باره می گوید «تنها چیزی که می توانم وعده آن را بدهم این است که علی بابا هیچ وقت به جک ما خلاصه نمی شود. اما جک ما همیشه به علی بابا تعلق دارد.» او اعلام کرده که می خواهد برای ادامه زندگی اش به سراغ فعالیت های خیریه و تمرین بیشتر تای چی برود. با وجود بازنشستگی از علی بابا، جک ما همچنان از شرکای مادام العمر این شرکت «Alibaba Partnership» به شمار می رود.

یک درس بزرگ از پادشاه علی بابا جک ما

جک ما نشان داد که هر کدام از ما اگر بخواهیم می توانیم شکست را شکست دهیم. این درس را می توان با اطمینان از جک قبول کرد. چون او از جایی زیر صفر، با جیب هایی خالی و در مکانی که کسی حرف هایش را قبول نداشت شروع کرد و حالا کسی در دنیا وجود ندارد که با شنیدن نام علی بابا به یاد آن مرد چینی پر دل و جرات نیفتد. او تلاش کرد، بارها و بارها زمین خورد اما هر بار راهی برای بلند شدن پیدا کرد. به قول خودش، اگر هیچ وقت تلاش نکرده اید، از کجا می دانید که آیا هیچ شانسی وجود دارد یا نه؟!

خلاصه ای درباره زندگینامه جک ما

  • جک ما در سال ۱۹۶۴ و در میان خانواده ای علاقه مند به هنر به دنیا آمد.
  • علاقه او به زبان انگلیسی به دوران سفر نیکسون به هانگژو باز می گردد.
  • او اولین شرکتش را با نام دفتر «هانگژو هایبو» راه اندازی کرد.
  • دومین شرکت جک با نام «Online yellow pages» باعث شد تا او به شکلی واقعی تر وارد دنیای کارآفرینی شود.
  • علی بابا، سومین شرکت جک بود که با سرمایه ۱۸ نفر، راه اندازی شد.
  • درآمد علی بابا از طریق قرار دادن آگهی ها، دریافت حق کمیسیون، فروش حق عضویت ویژه و سرویس پرداخت ابری به دست می آید.
  • اکنون علی بابا هلدینگی شامل ۹ شرکت و وب سایت است.
  • جک در سال ۲۰۱۹ به طور کامل، خود را از علی بابا بازنشسته کرد.

نظر شما چیست؟

تلاش های جک ما را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا در خودتان این جسارت و شجاعت را می بینید که مثل جک، در مقابل شکست های پی در پی مقاومت کنید و از آن شکست ها مسیری به سمت یک موفقیت بی مانند بسازید؟

ادامه مطلب
برایان تریسی کیست؟
برایان تریسی کیست؟ زندگی نامه یکی...

برایان تریسی (Brian Tracy) یکی از تواناترین و معروف ترین سخنرانان دنیا است. فردی موفق با مسیری پر فراز و نشیب در زندگی که می تواند برای هرفردی انگیزه بخش باشد. تریسی نویسنده خلاقی است که در زندگی خود تجربه های زیادی کسب کرده است. از پرفروش ترین آثار او می توان به کتاب “قورباغه ات را قورت بده” اشاره کرد. سخنرانی های انگیزشی تریسی در زمینه کشف استعدادها و تقویت پتانسیل های شخصی، الهام بخش هزاران نفر در نقاط مختلف جهان بوده است. اغلب سمینار ها و کتاب های وی حول موضوعات تقویت انگیزه، تعیین اهداف، تمرکز ذهن و مدیریت زمان متمرکز شده اند. با مطالعه زندگی شخصی و حرفه ای این نویسنده، تاجر و سخنران موفق می توانید با ابعاد شخصیت او بیشتر آشنا شوید.

تولد و سال های کودکی برایان تریسی

بر ایان تر یسی کیست؟

برایان تریسی زاده شارلوت تاون در جزیره پرنس ادوارد کانادا، سال ۱۹۴۴ میلادی است. وی در خانواده ای با ناتوانی های مالی به دنیا آمد. با وجود این، خانواده تریسی انسان هایی اخلاق مدار و درستکار بودند.  شنیدن مداوم جملاتی همچون پول نداریم” و “ما نمی توانیم هزینه آن را بپردازیم”  برایان کوچک را در این فکر فرو می برد که چرا کیفیت زندگی پایین تری نسبت به دیگران دارند. در نهایت، این ابهامات، دغدغه ها و نیازهای زندگی او را ناچار به ترک تحصیل در دوران دبیرستان نمود. او در این مرحله از زندگی برای کسب درآمد به کارهای مختلفی مشغول شد. شستن ظروف و نظافت در هتل ها و رستوران ها، کار در کارخانه چوب بری و کار فصلی در مزارع از جمله مشاغل طاقت فرسایی بود که برایان به آن ها روی آورده بود.

زندگی شخصی برایان تریسی

تریسی در سال ۱۹۷۹ با همسرش باربارا تریسی ازدواج کرد. این زوج هم اکنون دارای چهار فرزند هستند و در سن دیگو در ایالت کالیفرنیا اقامت دارند.

برایان تریسی و سفرهای دور دنیا

برایان تریسی کیست؟

در اوایل جوانی، برایان ۲۰ ساله که به قدر کافی زندگی نکرده بود، دل به دریا می زند و با پس اندازی که از کارهای روزانه جمع کرده بود، تصمیم به مسافرت می گیرد. او که همیشه رویای سفر داشت، برای اولین بار در زندگی خود پا به آمریکای شمالی گذاشت و پس از سفر در سراسر این مناطق، به سمت قاره اروپا حرکت کرد. کار در کشتی­ های باری او را با بسیاری از نقاط مختلف دنیا آشنا کرد. کشورهای فرانسه تا اسپانیا و تنگه جبل الطارق را با دوچرخه پیمود و سپس به سمت کشورهای آفریقایی حرکت کرد. برایان در سال­ های جوانی بیش از سن خود آموخت و با افراد زیادی آشنا شد. پروفسور آلبرت شوایتزر از بزرگانی بود که در سفر به آفریقای جنوبی با وی همسفر شد. در طول این سال­ها برایان زندگی پرفرازو نشیبی داشت و حتی بارها از خطر مرگ نجات یافت. برایان جوان پس از دو سال زندگی در ژوهانسبورگ بازهم پا در مسیر پرهیجان سفر نهاد. او مدت کوتاهی در لندن مشغول به کار شد و راه خود را به سمت مناطق اروپا و خاورمیانه در پیش گرفت. پس از سفر به کشورهای هند، مالزی و سنگاپور به تایلند رسید و به مدت دوسال در این کشور کار کرد.

تغییر مسیر زندگی

برایان تریسی در طول این سال ها به بیش از ۸۰ کشور دنیا سفر کرد و در نهایت پس از گذر از سفرهای طولانی و طاقت­ فرسا شغل فروشندگی را انتخاب کرد. برای فروشندگی دیگر نیازی به سفر و کار در نقاط مختلف دنیا نداشت و این، کار را برای او راحت تر کرده بود. درآمدی که از این شغل عایدش می شد، به نسبت بهتر بود؛ اما بازهم برای برایان راضی کننده نبود. در واقع او همیشه خود را با بهترین ها مقایسه می کرد و سعی در پی بردن به راز موفقیت آن ها داشت. در نهایت پاسخ سوال خود که چرا دیگران از من جلوتر هستند، را این گونه یافت: ” چون آن ها از روش های دیگری استفاده می کنند. “حال، برایان هدف خود را تعیین کرده بود؛ “کسب عنوان موفق ترین فروشنده”

بهره مندی از تجارب افراد موفق

برایان برای موفقیت در فروش ، هرآنچه را که در توان داشت، به کار گرفت. او در این مسیر با افراد موفق بسیاری مشورت کرد و به طور مستمر در این زمینه به مطالعه پرداخت. در نهایت پس از زمان کوتاهی درآمد حاصل از فروشش به میزان قابل توجهی افزایش یافت. تلاش های برایان تا جایی ادامه یافت که در نهایت عنوان بهترین مدیر فروش را کسب کرد. تسلط بالا در امر فروش، او را به سمت مشاغل حرفه ای تری نظیر توسعه املاک، تجارت و بازاریابی سوق داد. اشتیاق و تلاش برایان در این مسیر او را به منصب مدیرعاملی یک شرکت توسعه با دارایی ۲۶۵ میلیون دلار  و فروش سالیانه ۷۵ میلیون دلار رساند.

یادگیری از بهترین ­ها

روحیه کنجکاو و خستگی ناپذیر برایان تریسی از او شخصیتی ساخته که در تمام مدت زندگی خود درحال یادگیری بوده است. او در بسیاری از زمینه ها به طور مداوم در حال مطالعه است. تاریخ، اقتصاد، فیزیولوژی، روانشناسی و بسیاری مباحث دیگر از علایق برایان است. به عقیده­ی او هیچ عاملی نمی تواند او را از یادگیری بازدارد.

برایان تریسی:

“انسان در هر سنی و موقعیتی از زندگی که قرار دارد، می تواند زندگی خود را تغییر دهد.”

این جمله معروف تریسی، خود محرکی بود تا برایانی که در نوجوانی تحصیلات دبیرستان را رها کرده بود، در ۳۰ سالگی در یکی از معتبرترین دانشگاه های عصر خود، به ادامه تحصیل بپردازد. برایان تریسی تحصیلات خود را از سر گرفت و از دانشگاه آلبرتا در رشته مدیریت فارغ التحصیل شد. پس از این دوره، مدرک کارشناسی ارشد خود را نیز از دانشگاه کلمبیا دریافت نمود. در نهایت در سال ۱۹۸۱تصمیم گرفت هرآنچه را که آموخته است، در قالب یک سیستم جامع خودیاری برای رسیدن به موفقیت در اختیار دیگران قرار دهد؛ ایده ای که پس از شرکت در سیمنارهای متعددِ بدون بازده، نامفهوم و توخالی به وجود آمد. هر فردی که در زندگی به دنبال موفقیت است، محال است با کتاب ها و سیمنارهای برایان تریسی غریب باشد. در واقع او تجربیات خود را که حاصل خلاقیت ها، تصحیح و انجام خطاهای پی در پی، مطالعات و سخت کوشی های مداوم است، در اختیار هرفردی که خواهان موفقیت باشد، قرار می دهد.

وی در حال حاضر رئیس و مدیر عامل شرکت بین المللی “برایان تریسی” است که در سال ۱۹۸۴ آن را تاسیس نمود. دفتر مرکزی این شرکت در سن دیگو ایالت کالیفرنیا است. پیش از این در شرکت دیگری در سِمت مدیر عامل در زمینه های فروش و بازاریابی، سرمایه گذاری و توسعه املاک و مستغلات فعالیت داشت. کار و فعالیت مستمر در بیش از ۱۰۷ کشور دنیا به مدت ۳۰ سال، تجربیات موفقی را برای او رقم زده است.

راز موفقیت برایان تریسی

برایان تریسی کیست؟

موفقیت برایان تریسی معادله ای ساده دارد؛ “مطالعه کنید، گوش دهید، به طور مداوم یاد بگیرید و رشد کنید. اگر بخواهید، می توانید هرچیزی را یاد بگیرید.” وی در طول ۵۰ سال این روال را تکرار کرد تا در نهایت به جایگاهی که امروز در آن قرار دارد، رسید. سه ساعت مطالعه در روز، یکی از فعالیت های دائمی او محسوب می شود. به گفته برایانتریسی، او زمانی به فلسفه زندگی پی برد که در سخت ترین شرایط زندگی قرار گرفته بود. او پیشتر، بر این باور بود که زندگی هر فرد از پیش مقدر شده است و انسان کنترلی بر آن ندارد. با این حال، روزی از خواب بیدار شد و دریافت تنها کسی که می تواند او را نجات دهد، خودش است. سال ها بعد او کتابی شگفت انگیز با عنوان “بهانه ممنوع” نوشت که ایده اش را از آن روزها نشات گرفته بود. این کتاب تا کنون هزاران نفر از طرفداران خود را متحول کرده است.

معروف ترین آثار برایان تریسی

برایان تریسی کیست؟

در سال ۱۹۸۸ برایان تریسی چکیده تجربیات خود در زمینه فروش را در اولین کتاب خود با عنوان روانشناسی فروش به چاپ رساند. این کتاب مجموعه ای از ایده ها و استراتژی ها را برای صاحبان مشاغل بیان می کند تا بتوانند فروش خود را به بهبود دهند. سال ۲۰۰۱ سال پر رونقی در نگارش برای برایان تریسی بود. کتاب “۲۱ رمز موفقیت میلیونرهای خود ساخته”، با موضوع “چگونه استقلال مالی خود را سریع تر و ساده تر از آنچه تصور می کنید، به دست آورید؟”، از جمله کتاب های موفق سال بود. این کتاب در ۲۱ فصل، مجموعه ای از ایده های انگیزشی، سوالات و تمرینات مرتبط را برای خوانندگان فراهم نموده است. در همان سال کتاب “قورباغه را قورت بده” منتشر شد. کتابی که اگرچه نسبت به “۲۱ رمز موفقیت میلیونرهای خودساخته” مورد استقبال کمتری قرار گرفت، اما همچنان از پرطرفدارترین کتاب های روانشناسی موفقیت محسوب می شود. این کتاب هم دارای ۲۱ فصل است که هر فصل تکنیک خاصی برای عکس العمل در وضعیت های مختلف را ارائه می دهد. کتاب دیگری با نام “اهداف” در سال ۲۰۰۳ توسط این نویسنده به چاپ رسید. این کتاب هفت عنصر اصلی تعیین هدف را معرفی و ۱۲ مرحله برای انجام این عناصر را بیان می کند.

از دیگر کتب تریسی که بسیار مورد توجه قرار گرفت، “بهانه تراشی ممنوع” بود. این کتاب قدرت نظم و انضباط در بهبود زندگی شخصی، مالی و تجاری را در ۲۱ فصل به روشنی بیان می کند. “درآمدی که ارزشش را دارید، کسب کنید” در سال ۲۰۱۲ به چاپ انبوه رسید. به عقیده تریسی، این کتاب، کتاب مقدس برای پیشرفت در حرفه و تجارت است و باید از آن تبعیت کنید. در سال ۲۰۱۶ برایان تریسی در کتاب “موفقیت شخصی” برای مخاطبانش توضیح می دهد که چگونه از توانایی ها و استعدادهای خود آگاه می شود و در راه رسیدن به موفقیت گام برمی دارد. کتاب های “رموز اعتماد به نفس در کار و زندگی”، “۱۲۰ قانون برایان تریسی”، “فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند” و “رازهای رسیدن به استقلال مالی” از جمله مهم ترین تالیفات این نویسنده بزرگ هستند. در واقع اگر در مسیر شغلی و زندگی خود به مشاوره و انگیزه نیازمندید، کتاب های و فایل های سخنرانی تریسی می تواند انگیزه بخش شما باشد.

تاثیر مثبت اندیشی در تصمیم گیری

به عقیده او، تفکرات مثبت و منفی بر تعیین اهداف تاثیر گذار خواهند بود. از این رو فرد باید قدرت کنترل احساسات و هیجانات آنی را داشته باشد. او معتقد است افکار و احساسات منفی ذهن را خاموش می کند و نتیجه آن چیزی جز قضاوت های ضعیف و تصمیم گیری های اشتباه نخواهد بود. هر فردی در مسیر رسیدن به موفقیت، باید به طور واضح اهداف خود را مشخص کند و مسئولیت تصمیمات خود را بپذیرد. در واقع برایان به مخاطب نشان می دهد که اگر عادات و الگوهای ذهنی اشتباه خود را تغییر دهد، شاهد ابعاد متفاوت تر و بهتری از زندگی خواهد بود. وی از معدود نویسندگانی است که موفق شده نظریه های خود را در نقاط مختلف دنیا گسترش دهد. برایان بیش از ۲۲ شغل را در ۱۰۷ کشور جهان تجربه کرده است. وی به کمک تجارب شخصی و استفاده از روش های اثبات شده، موفق به ارائه راهکارهای کلیدی به بسیاری از افرادی است که در مسیر موفقیت قرار دارند.

جنبه های ممتاز شغلی

رویکرد پویای برایان تریسی برای یادگیری، بیش از ۵ میلیون نفر در سراسر آمریکا، کانادا و ۵۵ کشور دیگر را تحت تاثیر قرار داده است. سخنرانی های او سالانه به طور میانگین ۲۵۰ هزار مخاطب دارد. علاوه بر این، بیش از ۱۰۰۰ شرکت موفق در دنیا از مشاوره­های وی بهره می برند. تریسی در حال حاضر مدیرعامل شرکت خود “کمپانی برایان تریسی” است؛ مرکزی که در آن راهکارهای تمرکز برای دستیابی به اهداف شخصی و تجاری با استفاده از روش هایی سریع و کارآمد در زمان مناسب، به مخاطبان آموزش داده می شود. در کنار این موفقیت­ها، برایان تریسی مولف بیش از ۴۵ کتاب است که به ده ها زبان زنده دنیا ترجمه و منتشر شده اند. همچنین بیش از ۳۰۰ بسته آموزشی صوتی و تصویری در رابطه با موضوعات مختلف روانشناسی پیشرفت را در اختیار علاقه مندان قرار داده است. یکی از بزرگ ترین دستاوردهای تریسیاین بود: تاسیس دانشگاه برای آموزش علاقه مندانی که به دنبال استقلال مالی و پیشرفت هستند.

نظر دیگران درباره برایان تریسی

مارک ویکتور هانسن نویسنده و سخنران انگیزشی آمریکایی درباره برایان تریسی چنین می گوید:

اگر می خواهید یک سخنران بزرگ و الهام بخش شوید، باید از بهترین های این حرفه بیاموزید. برایان تریسی یک فوق ستاره است. او با شما قدم به قدم همراه است و به شما می آموزد که در دنیای تجارت چگونه صحبت کنید. در واقع هیچ کس نمی تواند بهتر از برایان این کار را انجام دهد. جیم کتکارت نویسنده معروف آمریکایی نیز در باره وی چنین می گوید: “موفقیت شخصی” و “برایان تریسی” به یک معنا هستند. برایان تنها فردی است که می تواند به بهترین شکل ممکن مسیر رسیدن به موفقیت را به مخاطبش نشان دهد. اگر به شما توصیه ای می/کند، حتما آن را انجام دهید. چرا که برایان به خوبی می داند در مورد چه چیزی صحبت می کند.

جملات ارزشمند برایان تریسی

  • افراد موفق همواره در تلاش برای کمک به دیگرانند. افراد ناموفق در این فکرند که؛ این چه سودی برایم دارد؟
  • نکته اصلی موفقیت این است که ذهن مان را بر روی اهداف خود متمرکز کنیم، نه بر روی چیزهایی که از آن ها می ترسیم!
  • هر آنچه را که برای مقابله با جهان نیاز دارید، درون خود دارید.
  • هرگاه چیزی یاد می گیریم باید به نحوی مناسب، دیگران را در مورد آن قانع کنیم. اگر بتوانید الگوی خوبی برای دیگران باشید، می توانید به درستی به آنان آموزش دهید.
  • هرگاه تصور می کنید به بن بست رسیده اید، به خود بگویید، این فرصتی برای یک تغییر بزرگ است. در این مرحله کافیست تصمیم به تغییر بگیرید و طبق آن عمل کنید. چند ماه بعد افراد زیادی به سراغتان خواهند آمد و راز موفقیت شما را سوال می کنند.

قانون های ارزشمند زندگی برایان تریسی

برایان تریسی از ۲۰ قانونی که زندگیش را متحول کرده سخن می گوید و به اعتقاد او لازمه هر تغییر بزرگی در زندگی افراد، پیروی از این قوانین است. در ادامه خلاصه ای از این قوانین مطرح شده است:

۱- قانون ارزش ها

آنچه که انسان را در مسیر پیشرفت و یا پسرفت در زندگی قرار می دهد، باور به ارزش هاست.

۲- قانون عادت

عادت ها بیشترین سهم اَعمال بشر را شامل می شوند. اگر این عادت ها غیر مفید باشند، فرد را به عقب می کشند. بنابراین انتخاب عادت های مفید به طور غیر ارادی فرد را در مسیر پیشرفت قرار می دهد.

۳- قانون انتخاب

شما در هر مرحله و جایگاهی که اکنون قرار گرفته اید، نتیجه ای از انتخاب های خودتان بوده و عوامل دیگر تاثیر جزئی در آن داشته است. بنابراین آینده شما نیز متاثر از انتخاب های امروز شماست. انسان با انتخاب های صحیح و اصولی می تواند کنترل زندگی خود را به دست بگیرد.

۴- قانون تغییر

هر انسانی در مسیر زندگی خود نیاز به تغییر دارد. اگر در مسیر درستی قرار دارد نیز بازهم نیاز به تغییر جهت به سمت مسیرهای موفق تر خواهد داشت. در غیر این صورت یکنواختی عامل تخریب افکار فرد خواهد بود.

۵- قانون مسئولیت

اولین و مهم ترین نکته در مسیر پیشرفت، پذیرفتن مسئولیت انتخاب ها و تصمیماتی است که گرفته اید.

۶- قانون پاداش

قانون عمل و عکس العمل برای همه ما آشناست. به عبارتی هر کاری که شما انجام می دهید، نتیجه آن به خود شما برمی گردد.

۷- قانون تکرار

لازمه یادگیری، تمرین و تکرار مداوم است. سخت ترین و پیچیده ترین مسائل هم با صبر و تکرار مداوم قابل یادگیری هستند.

۸- قانون افکار و احساسات

کنترل احساسات در شرایط پیچیده بسیار حائز اهمیت است. این افکارِ شما هستند که زندگی تان را رهبری می کنند. بنابراین با تزریق افکار مثبت به ذهن خود، اراده تان را قوی تر و مسیر دستیابی به موفقیت را هموارتر کنید.

۹- قانون انطاف پذیری

اگرچه پافشاری بر هدف مهم است، اما انعطاف پذیری در مسیر رسیدن به آن اهمیت بیشتری دارد. این اصل به شما کمک می­کند که در صورت رسیدن به بن بست، راه دیگری را برگزینید.

چکیده کلام

نام برایان تریسی امروزه به عنوان نمادی از موفقیت در زندگی و تجارت مطرح است. ثروت، دانش و خِرَد او نیز طی سالیان افزایش یافته است. تلاش های خستگی ناپذیر، ورق زندگی او را برگرداند و به یک رهبر جهانی مبدل ساخت. برایان مسیری راهی را طی کرده است که هرکسی جرات و توان عبور از آن را ندارد. بدیهی است که تجربیات او از ارزشمندترین هدایایی است که می توان به یک فرد بخشید. فلسفه زندگی برایان ساده است: یاد بگیرید و از آن استفاده کنید. این گونه می توانید مشکلات را حل کنید، از هر مانعی عبور کرده و به هدف خود برسید. مسئله ای که صدها کتاب و فایل صوتی و تصویری برای بیان آن به شکل های مختلف، در سراسر جهان منتشر شده است.

ادامه مطلب
جف بزوس
داستان زندگی جف بزوس مردی که...

گاهی نام ها فراتر از مفهوم های قبلی خود و در زمینه ای کاملا متفاوت، معنا می شوند. مثل «آمازون» که تا قبل از دست به کار شدن «جف بزوس» مردم جهان با شنیدن آن به یاد یک رودخانه بزرگ در طبیعی وحشی و پر هیجان می افتادند. بعد از آنکه بزوس کسب و کار خود را آمازون نامید، نام آن رودخانه کهن سال به دومین حدس آدم های قرن ۲۱ بعد از شنیدن واژه آمازون تبدیل شد. این قدرتی است که تنها به وسیله آدم هایی معمولی با تفکری غیرمعمولی به دست می آید. در این مقاله از خانه سرمایه، به سراغ جف بزوس می رویم و سعی می کنیم از لا به لای ماجراهای تلاش او برای موفقیت، توشه هایی پر حاصل برای خودمان برداریم.

[bs-quote quote=”نمی توانی بنشینی و طرح یک کسب و کار میلیارد دلاری را بنویسی؛ این کار واقع بینانه نیست. یک کارآفرین خوب، ایده کسب و کار خود را دارد و بر این باور است که می تواند آن را در یک مقیاس معقول اجرا کند. سپس خود را با آنچه پیش می آید تطبیق می دهد و به پیش می رود.” style=”style-9″ align=”center” author_name=”جف بزوس” author_job=”خالق آمازون” author_avatar=”https://panel.khanesarmaye.com/wp-content/uploads/2020/03/جف-بزوس.jpg”][/bs-quote]

جرقه ای که آمازون را ایجاد کرد

جف در ۱۲ ژانویه ۱۹۶۴ در «البوکرکی نیومکزیکو» به دنیا آمد. او تحصیلاتش را در زمینه علوم کامپیوتر و مهندسی برق در دانشگاه «پرینستون» تمام کرد.

نوجوانی و کودکی جف بزوسحضور بزوس در شرکت کامپیوتری «SHAW»، جرقه تاسیس آمازون را در ذهن او روشن کرد. بعد از آن بود که بزوس به ایجاد یک فروشگاه برای خرید از راه دور علاقه مند شد و تحقیقاتی در این زمینه انجام داد. علت اینکه آمازون در ابتدا کارش را با کتاب آغاز کرد این بود که در آن زمان، تنها محصولی که هیچ شرکتی آن را از راه دور برای کسی ارسال نمی کرد، کتاب بود. البته بعدها آمازون نیز به سمت فروش همه چیز برای همه کس، تغییر مسیر داد.

یک موفقیت تعجب برانگیز

جف بزوس، بنیان گذار «Amazon.com» تا قبل از تاسیس «شرکت آمازون» در سال ۱۹۹۴ یک کارمند بانک بود. البته من و شما تنها کسانی نیستیم که از سرعت رشد و درآمدزایی آمازون تعجب می کنیم. خود جف هم از این فرآیند سریع در تعجب به سر می برد و در پاسخ به خبرنگار نشریه «فایننشال تایمز» می گوید:

«من هم مثل بقیه از اتفاق هایی که برای خودم افتاده شگفت زده هستم؛ از کارمندی بانک تا بنیان گذاری آمازون، از استخدام ۱۰ کارمند تا ۸۰۰۰ نفر در کمی بیشتر از ۵ سال، میلیاردها دلار درآمد و تبدیل شدن به یکی از شناخته شده ترین کسب و کارهای آمریکا. الان که دوباره به آن فکر می کنم باز هم متعجب می شوم!» جف، از آن دست مدیران است که به تشریفات و حضور کاملا رسمی در محل کار اعتقادی ندارد. محل کار او، فقط شامل یک میز ساده چوبی می شود که در دفتری با هشتصد کارمند، هفته ای ۶۰ ساعت از زمانش را در آنجا می گذراند.

موفقیت جف بزوسجف در این مورد می گوید: «نمادها و نشانه ها مهم هستند. یک نماد خوب و درست، هرگز معنی تظاهر به خودش نمی گیرد. پس میز ساده محل کارم، نماد تظاهر نیست. چیزی که به هنگام کارمندی در بانک اذیتم می کرد، همین نگاه رسمی به همه چیز بود. انگار که قرار است میز، اتاق و دکوراسیون، قدرت و جایگاه مدیران را به خودشان و دیگران نشان دهند.» از نظر جف بزوس، کارآفرینی یعنی یک ترکیب شگفت انگیز از کله شقی و انعطاف پذیری؛ او می گوید: «اصل ماجرا اینجا است که بفهمی کجا باید کله شق باشی و کجا انعطاف پذیر!»

[bs-quote quote=”ایده داشتن، ساده است. اما اینکه بتوانی ایده ای را به یک محصول موفق تبدیل کنی بسیار دشوار خواهد بود. برای طی کردن این مسیر باید گام های بسیاری برداری و البته پشتکار و استقامت داشته باشی.” style=”style-9″ align=”center” author_name=”جف بزوس” author_job=”خالق آمازون” author_avatar=”https://panel.khanesarmaye.com/wp-content/uploads/2020/03/جف-بزوس.jpg”][/bs-quote]

اولین قدم های آمازون روی زمین سیمانی

جف در مورد شیوه آغاز به کار و راه اندازی آمازون می گوید: ما برنامه ریزی بی عیب و نقصی نداشتیم. فقط یک فضای ۴۰ متری در اختیارمان بود. ما حتی یک میز معمولی برای بسته بندی سفارش ها نداشتیم و همه کارها را به صورت دستی، در حالی که روی زمین سیمانی زانو زده بودیم انجام می دادیم. ما کارمان را از یک گاراژ کوچک شروع کردیم چون هم هزینه کافی برای اجاره یک دفتر رسمی نداشتیم و هم می خواستیم خاطراتی از جنس استارت آپ های گاراژی داشته باشیم.

اولین قدم آمازون وقتی در سال ۱۹۹۹ مشغول افتتاح اولین مرکز توزیع محصولاتمان بودیم، یکی از برنامه نویس های تیم در حالی که متعجب به دَر و دیوار مرکز نگاه می کرد گفت: «نمی دونم کاری که داریم می کنیم، شکل مثبتی از یک خوش بینی به حساب میاد یا نمونه ای از یک اقدام اشتباه تاسف آور!» واقعیت این است که این حس مشترک همه ما بود؛ ما هم نمی دانستیم که این مسیر به کجا ختم می شود. فقط می دانستیم که می توانیم و باید انجامش دهیم!

یک کتاب فروشی که به فروشگاهی تمام عیار تبدیل شد

از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را می توانید در فروشگاه آمازون پیدا کنید. اما آمازون در ابتدا این گونه نبود. این فروشگاه پر محصول، در اوایل کارش تنها یک کتاب فروشی بود.

کتاب فروشی آمازونبعد از گسترش کار آمازون به کشورهای کانادا، ژاپن، انگلستان و فرانسه، او ایمیل هایی از مشتریان خود دریافت کرد که در آن درخواست محصولات متنوع تری مانند سی دی ها و لوازم خانگی مطرح شده بود. جف، خیلی زود دست به کار شد و این محصولات را در سایتش قرار داد.

آمازونی که قرار نبود آمازون باشد!

آمازون جف بزوسانسان ها تغییر می کنند و عقاید آن ها در اثر ارتباط با دیگران به تکامل می رسد. این یکی از نکته های مثبت زندگی اجتماعی به شمار می رود. جف بزوس نیز از این قافله مستثنا نبود. نامی که جف برای وب سایتش انتخاب کرده بود «Abracadabra» به معنی «ورد و طلسم»، چیزی معادل همان «اجی مجی لا ترجی» خودمان بود. اما دوستانش او را متقاعد کردند که انتخاب چنین نامی نمی تواند با اهداف تجاری او همخوانی داشته باشد. در نتیجه، او نام «آمازون» (amazon) را برای کسب و کارش انتخاب کرد. جف در مورد این نام می گوید: «آمازون، نام بزرگ ترین رود جهان است. من نیز باور داشتم که سایت کوچکم روزی به بزرگ ترین کتابخانه جهان تبدیل خواهد شد.»

چرا آمازون محبوب شد؟

بزوس، چهار معیار اصلی را برای آمازون در نظر گرفت:

  • تمرکز روی مشتری به جای تمرکز روی رقبا
  • اشتیاق برای اختراع های جدید
  • تعهد برای عمل کردن به بهترین شکل
  • تفکر بلند مدت

آمازون، یک شرکت خرده فروشی اینترنتی است که شاید ارزانی را بتوان زیر مجموعه ای از اولین معیارهای موفقیت آن در نظر گرفت. به همین دلیل، بزوس تلاش می کند تا هزینه های مجموعه اش را در کمترین حالت ممکن نگه دارد و به این ترتیب، خریدی ارزان قیمت را برای مشتریان خود فراهم کند. علاوه بر این، آمازون، رابط کاربری ساده ای دارد که امکان استفاده از آن را برای هر کاربری با هر اندازه آگاهی از دانش کامپیوتر، آسان می کند. البته همین سادگی بیش از حد، مورد نقد عده ای از کاربران قرار گرفته است. مثلا یکی از کاربران در این سایت می نویسد: «با وجود آن که از آمازون خرید می کنم اما هرگز نتوانستم با این سایت، احساس راحتی کنم. اینجا همه چیز درهم و برهم است!» با وجود این انتقادها جف بزوس هنوز هم بر سادگی آمازون، اصرار دارد.

آنلاین یا آفلاین، مسئله این است!

جف معتقد است که کسب و کار آنلاین به معنای ایجاد یک کانال توزیع جدید است و اصلا نباید آن را شعبه ای دیگر از کسب و کار فیزیکی به حساب آورد. اگر یک کارآفرین چنین طرز فکری داشته باشد، بدون شک شکست می خورد. با تمام این حرف ها، بزوس، فروشگاه هایی برای عرضه کالاهایش افتتاح کرده است. اولین پرچم دار این فروشگاه ها، یک کتاب فروشی بود که در سیاتل افتتاح شد.

فروشگاه آمازونشیوه چینش کتاب ها در این فروشگاه، کاملا بر اساس الگوی خرید و رفتار مشتریان آنلاین بود. مثلا بخش هایی از فروشگاه به کتاب هایی اختصاص داده شده بود که امتیازهای بالایی از کاربران گرفته بودند. تجربه خوب این فروشگاه، آمازون را متقاعد کرد تا فروشگاهی برای محصولات دیگرش هم افتتاح کند. آمازون، نام این فروشگاه ها را «۴ ستاره» گذاشت و سعی کرد همان سیاستی که در کتاب فروشی استفاده کرده بود را در اینجا هم پیاده کند.

فروشگاه آمازوندر این فروشگاه، فقط محصولاتی که چهار ستاره از مشتریان دریافت کرده باشند به فروش می رسند. علاوه بر این، به جای برچسب یا کارت هایی کاغذی از نمایشگرهایی کوچک برای نشان دادن قیمت محصولات استفاده شده است تا با کوچک ترین تغییر در قیمت، بتوان آن را در سرتاسر فروشگاه اعمال کرد. واکنش صاحب نظران به حضور فیزیکی آمازون در میان مردم، جنبه های روشنی از افکار جف بزوس را به ما نشان می دهد. بیایید چند مورد از این واکنش ها و نظرات را با هم بخوانیم:

  • افتتاح یک فروشگاه آفلاین، برای کسب و کاری که همیشه بر آنلاین بودن تاکید داشت نشان دهنده این است که با وجود پیشرفت های تکنولوژی، هنوز هم لذت گردش در میان محصول های مختلف، لمس و دریافت مستقیم آن ها به قدرت خود باقی مانده و می ماند.
  • عده ای دیگر، این حرکت آمازون را تنها یک استراتژی تبلیغاتی می دانند و می گویند: «این حرکت آمازون، درست مانند راه اندازی یک نمایشگاه دائمی است و تنها با هدف تبلیغات بیشتر انجام شده است. به این ترتیب، ما آمازون را نه تنها در فضای مجازی بلکه در محیط فیزیکی پیرامونمان هم خواهیم دید!»

هر کشور، یک آمازون

بعضی کشورها قوانینی متفاوت برای شرکت های اینترنتی در نظر گرفته اند. آمازون برای این که بتواند بازار خود را در این کشورها گسترش دهد، چاره ای جز همراهی با این قوانین نداشت. به همین دلیل برای آن کشورها سایتی اختصاصی و جداگانه راه اندازی کرد. در حال حاضر این سایت های اختصاصی  برای کشورهایی مثل انگلیس، ایرلند، فرانسه، کانادا، آلمان، اسپانیا، هلند، استرالیا، برزیل، ژاپن، چین، هند و مکزیک طراحی شده اند.

قوانین و سنت های عجیب و غریب در آمازون

غیرمعمولی بودن، یکی از سخت ترین کارهایی است که تنها از عهده برخی از مردم برمی آید و بر حسب اتفاق، ۱۰۰ درصد کارآفرین های بزرگ، کسانی که دنیا به خاطر وجودشان به جای بهتری تبدیل شد، غیرمعمولی و حتی گاهی دیوانه به نظر می رسیدند. آن ها به خاطر طرز نگاه متفاوتشان، توانستند مسیری تازه برای خودشان بسازند و مردم را نیز با خود همراه کنند. در مجموعه آمازون نیز سنت ها و قوانین جالب و گاهی عجیبی وجود دارند که خواندن آن ها خالی از لطف نخواهد بود.

  • هیچ یک از کارمندان آمازون، جای پارک رایگان ندارند. اگر پارکینگ بخواهند باید کرایه آن را پرداخت کنند.
  • هیچ نوع تنقلات یا خوردنی برای کارمندان وجود ندارد. در آمازون، هر کسی خودش مسئول خوراکی هایش است.
  • قانون خوراکی ها شامل سگ ها نمی شود. کنار درب ورودی ساختمان آمازون، بیسکوییت هایی مجانی برای سگ ها قرار داده شده است.
  • نزدیک آسانسورها روی یک صفحه فلزی سیاه رنگ با حروف سفید، چنین نوشته ای حک شده است: «چیزهای بسیاری هستند که هنوز اختراع نشده اند. اتفاق های جدید بسیاری در آینده رخ می دهند. مردم هنوز هیچ ایده ای ندارند که اینترنت چگونه بر زندگی آن ها تاثیر خواهد گذاشت. ما هنوز در روز اول این راه طولانی هستیم.»

قوانین و مقررات آمازوناستفاده از اسلاید در شرکت آمازون ممنوع است. جف بزوس معتقد است که کارمندان به جای وقت تلف کردن برای ساختن ورقه های اسلاید، باید ایده و گزارش خود را در قالب یک متن حداکثر شش صفحه ای بنویسند و در جلسه ها آن را بخوانند. او معتقد است که چنین کاری باعث می شود تفکر نقادانه در میان کارمندانش شکل بگیرد.

  • اگر کارمندان آمازون، کارهای بی خاصیت و فعالیت هایی که تنها کاغذبازی به شمار می روند را کشف کنند، به آن ها جایزه داده می شود.
  • بر خلاف چیزی که اکثر مردم فکر می کنند، محیط کاری در آمازون بسیار سرد است و اصلا نمی توان آن را با محیط کاری شرکتی مثل گوگل مقایسه کرد.

[bs-quote quote=”یکی از نخستین قوانین کسب و کار این است که نق زدن و شکایت کردن را نمی توان به عنوان یک استراتژی در نظر گرفت. شما باید با دنیا همان گونه که هست، روبه رو شوید و کار کنید. اعتراض کردن به شرایطی که باید باشد و نیست، کمکی به شما نمی کند.” style=”style-9″ align=”center” author_name=”جف بزوس” author_job=”خالق آمازون” author_avatar=”https://panel.khanesarmaye.com/wp-content/uploads/2020/03/جف-بزوس.jpg”][/bs-quote]

نقاط قوت سایت آمازون

نقطه قوت آمازون جف بزوسشاید این کنجکاوی برای شما هم ایجاد شده باشد که چه نکته های مثبتی، آمازون را به چیزی که اکنون می شناسیم تبدیل کرده است. بیایید نگاهی به چند مورد از این نکته ها بیندازیم.

  • مدیریت هزینه، تمایز و تمرکز، سه نقطه قوت مهم در مورد وب سایت آمازون است. این راهبردهای استراتژیک سه گانه، سود زیادی را برای جف بزوس و سهام داران این شرکت فراهم می کنند.
  • اگر جایی وجود داشته باشد که در آن ارزش مشتری از سود مهم تر باشد، بدون شک آنجا آمازون است. بخش خدمات مشتریان آمازون، رفتار خریداران را مورد بررسی قرار می دهد تا بتواند به بهترین شکل به مشتریان خود خدمت رسانی کند. آمازون ادعا می کند که حدود ۵۵ درصد از مشتریانش، خریدهای قبلی خود را تکرار کرده اند. این بدان معنا است که تلاش های آمازون برای ایجاد مشتریان وفادار نتیجه بخش بوده است. بدون شک، حفظ مشتریان قدیمی، هزینه هایی بسیار کمتر از تبدیل کاربر به مشتری جدید خواهد داشت.
  • داشتن مشتری از سرتاسر جهان – نمایندگی آمازون در ایران وجود ندارد. اما کاربران ایرانی می توانند با استفاده از پرداخت ارزی، خرید خود را انجام دهند – یکی از نقاط قوت فوق العاده برای آمازون به شمار می رود. این جامعه بزرگ و متنوع از افراد و سلیقه ها با فرهنگ ها و خواسته های متفاوت، زمینه رشد جهانی آمازون را فراهم کرده است.
  • یکی از مزیت های رقابتی آمازون، سیستم تحویل منحصربه فرد و تدارکات حرفه ای آن است. با در اختیار داشتن این مزیت، آمازون توانسته به خواسته های مشتریان خود برای تحویل راحت و سریع، جامه عمل بپوشاند.
  • رهبری هزینه یا «Cost Leadership» یکی از استراتژی های مهم بزوس برای اداره کردن آمازون است. او می کوشد تا محصولات سایت را با کمترین هزینه به دست مشتریانش برساند.
  • استراتژی «جهانی باش اما محلی عمل کن» به آمازون این امکان را داده تا بتواند کسب وکارهای الکترونیک محلی را به چالش بکشد. این شرکت با تشکیل زنجیره هایی از تامین کالاها در محل، توانسته به دورترین مشتریان خود خدمت رسانی کند. سایت هایی مثل «IMBD.com» و «woot.com» نمونه هایی محلی از زنجیره تامین آمازون در کشورهای مختلف به شمار می روند.
  • مورد بعدی، فعالیت هم زمان در سه بخش کلیدی شامل «بازارها»، «خدمات وب سایت آمازون» و «سرویس Prime» است که مثل یک پازل در کنار هم قرار می گیرند و تصویری کامل از آمازون واقعی را به نمایش می گذارند.

آمازون جف بزوس این شرکت در بخش خدمات وب سایت خود، بخشی با عنوان «سرویس وب آمازون» دارد که در آن، فضای مازاد سرورهای خود را به شرکت های دیگر می فروشد. این کار در راستای کاهش هزینه ها و ایجاد یک منبع درآمد جدید برای وب سایت انجام می شود. «Amazon Prime» یکی از طرح های عضویت و خرید از آمازون است که کاربران با پرداخت مبلغ مشخصی در سال، می توانند از خدماتی همچون تخفیف در استفاده از بازی های ویدئویی، دسترسی نامحدود به ویدئوهای پرایم، دانلود ویدئو، اشتراک گذاری پرایم، استفاده از حالت خانوادگی پرایم با ۲۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان، بهره مند شوند.

[bs-quote quote=”برای اینکه به پشتوانه رضایت از خودمان، متوقف نشویم باید همیشه مدل ذهنی تازه کارها را داشته باشیم و به این مورد فکر کنیم که احتمالا کسی وجود دارد که ما او را نمی شناسیم؛ اما خواسته مشتریان را بهتر از ما برآورده می کند.” style=”style-9″ align=”center” author_name=”جف بزوس” author_job=”خالق آمازون” author_avatar=”https://panel.khanesarmaye.com/wp-content/uploads/2020/03/جف-بزوس.jpg”][/bs-quote]

نقاط ضعف سایت آمازون

بررسی نقاط ضعف آمازون علاوه برای این که به ما اجازه می دهد تا از دریچه ای متفاوت به این ماشین پول سازی نگاه کنیم، می تواند فرصت هایی را برای استارت آپ های تازه نفس ایجاد کند. چون همیشه یکی از بهترین راه ها برای آغاز تجارتی جدید، پیدا کردن نقطه های تاریکی است که شرکت های دیگر آن ها را به دلایل آشکار و نهان، نادیده گرفته اند. در این بین، می توان درس های خوبی را از اقدام هایی که باعث به وجود آمدن نقطه های ضعف در یک شرکت بزرگ می شوند، یاد گرفت.

  • آمازون در چند سال گذشته، تلاش و منابع زیادی را برای گسترش زمینه های فعالیتش صرف کرده است. این بدان معنی است که جف بزوس، در حال تغییر تمرکز خود از خرده فروشی آنلاین به بخش های دیگر است. شاید اقدام بزوس از نظر تنوعی که به ریسک های کاری اش اضافه می کند عاقلانه به نظر برسد. اما خطری بزرگ پشت این اقدام نهفته است و آن دور شدن و حتی از دست دادن مشتریان اصلی اش خواهد بود. مقایسه کردن این اقدام آمازون با یکی از گفته های خود بزوس، خالی از نیست؛ او می گوید: «شرکت های نوپا باید در حد پرتوی لیزر، متمرکز باشند. بسیاری از استارت آپ هایی که من می بینم و با آن ها صحبت می کنم، می خواهند خیلی کارها را با هم انجام دهند. این مهم است که منابع ارزشمند اولیه خود را که بسیار هم محدود هستند روی یک نقطه، متمرکز کنید.» حالا سوال اینجا است که آیا بزوس در اثر گذشت زمان، گفته خود را در مورد حرکت لیزری فراموش کرده یا اینکه نکته ای مهم تر – شاید افزایش سود در بخش های دیگر یا پاسخ به نیازهای تکنولوژی که در آینده برای آمازون مفید خواهند بود – باعث تغییر نظر او شده است؟
  • ارسال رایگان محصولات، همیشه آمازون را با خطر از دست دادن سود روبه رو کرده است. به همین دلیل در آمازون همه به دنبال پیدا کردن راهی برای کاهش هزینه ها هستند تا این سود از دست رفته به شکلی موثر جبران شود.

[bs-quote quote=”این طور که من فهمیدم، تجربه موفقیت یک شبه، تقریبا به ۱۰ سال زمان نیاز دارد. چون وقتی دانه ای را در فضای کسب و کار می کاریم، پنج تا هفت سال طول می کشد تا اثرات آن را در حد معناداری ببینیم.” style=”style-9″ align=”center” author_name=”جف بزوس” author_job=”خالق آمازون” author_avatar=”https://panel.khanesarmaye.com/wp-content/uploads/2020/03/جف-بزوس.jpg”][/bs-quote]

آدم های درون ما

هر آدمی، داستان زندگی خودش را می نویسد. حتی آن ها یی که فکر می کنند، قلم و دفتر زندگی شان در دست دیگران قرار دارد هم با دقت در حال نوشتن داستان خود هستند. آن ها ماجرای کسی را می نویسند که هیچ چیز نمی نوشت و به دیگران این اجازه را داده بود تا دفتر زندگی او را خط خطی کنند. در این بین، عده ای مثل ستاره می درخشند. آن ها کامل نیستند، اشتباه می کنند و شاید دفترشان خیلی بیشتر از دیگران پر از خط خوردگی باشد اما ویژگی پیوسته نوشتن به آن ها این قدرت را می دهد تا اشتباه های خود را به عنوان تمرینی مفید در نظر بگیرند. درون همه ما، یک کارآفرین بسیار موفق، پزشکی حاذق، مهندسی کار بلد، دانشمندی خلاق و سخت کوش، معلمی انسان ساز، نقاشی چیره دست، نویسنده ای رویاپرداز و انسانی تشنه بیشتر جلو رفتن، زندگی می کند. شاید تنها کاری که باید انجام دهیم، قبول کردن مسئولیت دفتر زندگی مان و نوشتنی آگاهانه باشد.

خلاصه ای از آنچه با هم گفتیم

  • جف بزوس، بنیان گذار سایت آمازون دات کام، صاحب بزرگ ترین خرده فروشی اینترنتی در جهان است.
  • بزوس، مدیری است که از نگاه های رسمی، رفتارهای رسمی، و حتی دفتر رسمی خوشش نمی آید. محل کار او را یک میز چوبی معمولی تشکیل داده است.
  • شرکت آمازون، کار خود را در یک گاراژ ۴۰ متری آغاز کرد.
  • حضور بزوس در شرکت کامپیوتری «SHAW» جرقه تاسیس آمازون را در ذهن او ایجاد کرد.
  • اولین نامی که جف برای شرکتش انتخاب کرد «Abracadabra» به معنی ورد و طلسم بود. اما به علت توصیه دوستانش آن را به «آمازون» (amazon) تغییر داد.
  • آمازون در ابتدا فقط یک کتاب فروشی آنلاین بود.
  • علت محبوبیت سایت آمازون را می توان در چهار مورد خلاصه کرد، تمرکز روی مشتری به جای تمرکز روی رقبا، اشتیاق برای اختراع های جدید، تعهد برای عمل کردن به بهترین شکل و تفکر بلند مدت.
  • با وجود تاکیدهای بزوس بر کسب و کار اینترنتی، او دو تیپ فروشگاه فیزیکی نیز افتتاح کرده است. اولین مورد یک کتاب فروشی و دومین مورد، فروشگاهی برای برترین محصولات سایت بود.
  • مدیریت هزینه، تمایز و تمرکز، سه نقطه قوت مهم در مورد وب سایت آمازون به شمار می روند.

نظر شما چیست؟

آیا می توانید چند نکته مثبت و منفی دیگر راجع به آمازون و تصمیم های جف بزوس مثال بزنید؟ اگر روزی این امکان برای ایرانی ها فراهم شود که خیلی راحت و بدون دغدغه از آمازون خرید کنند، فکر می کنید فروشگاه هایی مثل دیجی کالا بتوانند در مقابل آمازون قد علم کنند؟

ادامه مطلب
بیل گیتس
بیل گیتس مردی که راه تکنولوژی...

تکنولوژی را می توان چهره دیگری از خواسته های بشر برای رسیدن به تکامل نامید. این مسیر بی انتها، همچون چاهی است که هیچ وقت سیراب نمی شود. هر اندازه که بشر به فناوری های جدید دست پیدا می کند، عطشش برای انجام کارهای بیشتری که به واسطه این فرصت در اختیارش قرار گرفته افزایش می یابد؛ یعنی هر گشایش و اختراع جدید، زمینه ایجاد اختراع های دیگر را فراهم می کند. شاید بتوان چنین ماجرایی را یکی از مهم ترین دلیل های پیشرفت بشر نامید. در این مورد، می توان «بیل گیتس» را به عنوان فرد بسیار تشنه ای معرفی کرد که با درخواستش برای کامپیوتر های شخصی، عطش استفاده از مزیت های تکنولوژی را در انسان های قرن ۲۱ بیدار کرد. در این مقاله از خانه سرمایه، به سراغ این فرد موفق و پرسشگر می رویم و تلاش می کنیم تا حتی برای چند دقیقه، دنیا را از زاویه نگاه او تماشا کنیم.

زندگی نامه بیل گیتس

[bs-quote quote=”من فکر می کنم عادلانه است که بگوییم کامپیوترهای شخصی قدرتمندترین ابزاری هستند که ما تاکنون ساخته ایم. آن ها ابزاری برای ارتباطات و خلاقیت هستند و می توانند به وسیله کاربر شکل بگیرند.” style=”style-9″ align=”center” author_name=”بیل گیتس” author_job=”خالق مایکروسافت” author_avatar=”https://panel.khanesarmaye.com/wp-content/uploads/2020/03/bill-gates.jpg”][/bs-quote]

غولی که به جرقه مایکروسافت تبدیل شد

آغاز آشنایی بیل با کامپیوتر به دوران نوجوانی او و هنگامی که در دبیرستان درس می خواند بازمی گردد.

بیل گیتس در دبیرستان

شروع تحصیل بیل در مدرسه «لیک ساید» باعث شد تا او علاقه اش به نرم افزار و برنامه نویسی را پیدا کند. به همین دلیل در سن ۱۳ سالگی، زمانی که هم سن و سالانش مشغول بازی و گاهی درس خواندن بودند با شور و هیجان زیادی، یادگیری زبان برنامه نویسی «بیسیک» (BASIC) را آغاز کرد. علاقه بیل گیتس به برنامه نویسی با یک اقدام جالب از طرف مدرسه اش، سمت و سوی تازه ای به خود گرفت. در نیمه اول سال ۱۹۶۸ بود که مدرسه تصمیم گرفت دانش آموزانش را با پدیده ای نوظهور در جهان، یعنی کامپیوتر آشنا کند. در آن زمان، کامپیوترها بسیار بزرگ و گران بودند و مدرسه نمی توانست به تنهایی از عده خرید آن بربیاید. در نتیجه تصمیم گرفتند که به جای خرید کامپیوتر، آن را برای مدرسه اجاره کنند. به همین دلیل، صندوقی برای این کار راه اندازی شد و در زمانی بسیار کوتاه، هزینه اجاره یک سال کامپیوتر «PDP-10» ساخت شرکت «DEC» جمع آوری شد.

کامپیوتر PDP 10

کامپیوتر دوست داشتنی مدرسه!

این پدیده غول پیکر و جدید، خیلی بیشتر از تصور مدیران مدرسه برای بچه ها جذاب بود. در حلقه یا بهتر است بگوییم در مغز متفکر این بچه های علاقه مند به کامپیوتر، بیل گیتس، پل آلن و چند نفر دیگر قرار داشتند. بعدها، بیل به عنوان موسس مایکروسافت و بقیه اعضا به عنوان مدیران و برنامه نویس های اصلی این شرکت، دوباره دور هم جمع شدند.

کامپیوتر دوست داشتنی مدرسه بیل گیتس

علاقه بیل گیتس به این غول دوست داشتنی آن قدر زیاد بود که برای چند ساعت بیشتر ماندن در کنار آن، بعضی از برنامه هایش را دست کاری می کرد و به این بهانه، تا دیروقت در مدرسه می ماند. او و دوستانش یک گروه برنامه نویسی اختصاصی برای مدرسه شان راه اندازی کردند تا روی فرصت های ایجاد ارتباط بین تجارت و برنامه نویسی تحقیق کنند.

تحریم یک ساله کامپیوتر توسط پدر

حضور بیش از حد بیل در مدرسه، پدر و مادرش را بسیار نگران می کرد. چون آنها هرگز به آن غول بزرگ به چشم یک انقلاب جهانی نگاه نمی کردند و آن را مایه نابودی آینده فرزندشان می دانستند. به همین دلیل، بیل گیتس به مدت یک سال اجازه استفاده از کامپیوتر را نداشت. این محرومیت از دیدار کامپیوتر، بیل را به سمت مطالعه کشاند. او شروع به خواندن کتاب هایی از افراد بسیار موفق و رهبران بزرگ تاریخ جهان مانند «ناپلئون بناپارت» و «روزولت» کرد. در واقع، گیتس از این محرومیت به عنوان یک فرصت مطالعاتی بهره برد! تغییر در طرز تفکر و جهت دهی افکار به سمت کارآفرینی، دو مورد از مزیت های این مطالعات برای گیتس بودند.

بیل حقوق دان و خداحافظی از دانشگاه

زمان گذشت و بیل آماده رفتن به دانشگاه بود. اما به علت اصرار پدرش مجبور شد در رشته ای که هیچ ارتباطی به کامپیوتر نداشت مشغول به تحصیل شود.

بیل گیتس در دانشگاه

دوره دانشجویی او با انتخاب رشته حقوق در دانشگاه هاروارد آغاز شد. کمی بعد، قدرت علاقه بر عقل چربید و بیل، درس و دانشگاه را رها کرد. البته نداشتن علاقه به رشته حقوق، تنها دلیل این کار نبود. در واقع، دوست دوران دبیرستان او پل آلن توانست با نشان دادن مقاله ای که در مورد میکرو کامپیوترها نوشته شده بود، بهترین بهانه را به دست گیتس بدهد.

ماجرا از این قرار بود که بیل، مدت ها قبل، یک نسخه از زبان «BASIC» را برای کامپیوتر «MITS Altair» طراحی کرده بود. از طرفی، سامانه های «تله میتری» (MITS) به نام «آتاری ۸۸۰۰» در شرکت «میکرو» تولید شدند. پل آلن متوجه شد که آن ها می توانند برای «آتاری ۸۸۰۰» که محصول جدید شرکت میکرو است «Basic» بسازند. به دنبال این ماجرا، هر دو نفر آنها به استخدام این شرکت درآمدند. بیل، دانشگاه را رها کرد و به مدت دو سال به همراه دوستش در آن شرکت مشغول به کار شد. بعد از این مدت و در سال ۱۹۷۵ آنها شرکت کوچکی به نام «مایکروسافت» (Microsoft) تاسیس کردند.

بیل گیتس

در آن هنگام شعار آنها این بود: «در هر خانه یک کامپیوتر» و واقعا هم به شعار خودشان جامه عمل پوشاندند. مایکروسافت با فراز و فرودهای زیادی روبه رو بود اما توانست با مدیریت بیل گیتس از پس تمام آنها بربیاید.

[bs-quote quote=”برای یک فرد مشتاق به یادگیری، این طور نیست که علم محرمانه بوده و اینترنت آن را از محرمانگی درآورده باشد. اینترنت فقط کسب علم را آسان کرده است. اگر شما به اندازه کافی انگیزه داشته باشید، کتاب ها به اندازه کافی برایتان خوب هستند.” style=”style-9″ align=”center” author_name=”بیل گیتس” author_job=”خالق مایکروسافت” author_avatar=”https://panel.khanesarmaye.com/wp-content/uploads/2020/03/bill-gates.jpg”][/bs-quote]

خوش نیامدن فعالیت های تجاری گیتس به مذاق اتحادیه اروپا

بیل گیتس

بیل گیتس، کارآفرینی تازه نفس در زمینه کامپیوترهای خانگی بود. به همین دلیل زیر ذره بین مراجع قانون گذاری قرار داشت. بیشترین اتهامی که به او نسبت داده می شد، تلاش برای ساخت یک تجارت ضد رقابتی بود. بیایید به چند مورد از این اتهام ها نگاهی بیندازیم:

  • هنگامی که مایکروسافت در سال ۱۹۹۷ «Internet Explorer» را هم زمان با ویندوز به بازار ارائه کرد، به انحصار طلبی متهم شد. با وجود تلاش های بسیار، مایکروسافت نتوانست خود را تبرئه کند و محکوم شد. حکم نهایی دادگاه بعد از سه سال به این ترتیب بود که مایکروسافت باید به دو شرکت تقسیم می شد. بعدها بخشی از آن حکم اجرا شد.
  • در سال ۲۰۰۴ این بار اتحادیه اروپا از مایکروسافت شکایت کرد. بیل گیتس باز هم محکوم شد و مجبور شد جریمه ای ۶۱۳ میلیون دلاری بپردازد. علاوه بر این متعهد شد که تمام توافق های قطعی خود با سایر رقبایش را افشا کرده، «Media player» را از ویندوز حذف کند و نسخه دیگری از آن را ارائه دهد.
  • مایکروسافت در سال ۲۰۰۷ نسخه جدیدی از سیستم عامل ویندوز (Windows7) را به همراه مجموعه نرم افزارهای «Microsoft Office» روانه ی بازار کرد. در همان سال، اتحادیه اروپا برای دومین بار مایکروسافت را به اتهام نقض تعهدات خود در دادگاه سال ۲۰۰۴، مجبور به پرداخت ۱٫۴ میلیارد دلار جریمه کرد.

نکته: عملکردهای ضد رقابتی، مجموعه فعالیت هایی هستند که امکان حضور دیگران و ایجاد رقابت در آن زمینه را کاهش می دهند.

بیل گیتس و نویسندگی

بیل گیتس

سابقه نویسندگی بیل به سال ۱۹۹۵ بازمی گردد. در آن هنگام او کتاب «The Road Ahead» را نوشت. این کتاب به مدت ۷ هفته متوالی، رتبه یک پرفروش ترین کتاب را در روزنامه نیویورک تایمز از آن خود کرد. او در سال ۱۹۹۹ نیز کتابی را با عنوان «Business @ the Speed of Thought» نوشت که موضوع آن اهمیت و جایگاه کامپیوتر در تجارت بود.

کتاب the road ahead بیل گیتس

در واقع، او می خواست به مردم نشان دهد که چگونه کامپیوتر می تواند در تجارت و کسب و کار، مشکلات کاربران را حل کند. پس از انتشار، این کتاب به ۲۵ زبان زنده دنیا ترجمه شد و حتی اکنون نیز در بیش از ۶۰ کشور موجود است. این کتاب در لیست پرفروش ترین کتاب ها در روزنامه «نیویورک تایمز»، «یو اس ای تودی»، «وال استریت ژورنال» و «فروشگاه اینترنتی آمازون» قرار گرفت.

گیتس تمام منافع حاصل از دو کتاب خود را به موسسات غیرانتفاعی که استفاده از تکنولوژی در آموزش و افزایش مهارت ها را حمایت می کردند اختصاص داد. او در سال ۲۰۲۰ با کمی فاصله گرفتن از دنیای برنامه نویسی کتابی با عنوان «How to Avoid a Climate Disaster» را نوشت که در آن از خطرات تغییرات آب و هوایی و اتحاد جهانی برای جلوگیری از وقوع آنها سخن گفته است.

کتاب how to avoid a climate disaster بیل گیتس

گذشته از تمام این ها، بیل فردی بسیار کتاب خوان است. به گفته خودش، او زمان زیادی را صرف مطالعه کتاب های مختلف می کند و در هر سفر، چند کتاب هم به عنوان لوازم ضروری او جایگاه ویژه ای در چمدانش دارند.

یک پدر با قانون های خودش

بیل گیتس در سال ۱۹۹۴ با «ملیندا فرنچ» که یکی از کارمندان مایکروسافت بود ازدواج کرد. آنها دو فرزند دختر و یک فرزند پسر با نام های «جنیفر کاترین گیتس» (متولد ۱۹۹۶ میلادی)، «روری جان گیتس» (متولد ۱۹۹۹ میلادی) و «فوب ادل گیتس» (متولد ۲۰۰۲ میلادی) دارند.

خانواده بیل گیتس

گیتس قوانینی را برای فرزندانش تعیین کرده بود. نمی توان این رفتارها را سخت گیرانه نامید اما این حقیقت دارد که فرزندان او برخلاف بچه های دیگر از برخی امکانات محروم بودند. مثلا آنها حق نداشتند تا ۱۴ سالگی موبایل داشته باشند. حتی بعد از ۱۴ سالگی هم به همراه داشتن موبایل سر میز غذا ممنوع بود. علاوه برای این، محدودیت در تماشای تلویزیون تا دیروقت، یکی دیگر از قوانین پدر خانواده به شمار می رفت. بیل در این باره می گوید: «شاید این محدودیت ها از نظر فرزندانم کمی سخت گیرانه به حساب می آمدند اما این قوانین به نفع فرزندانم بوده است.» علاوه بر این، او به حضور فرزندانش در مدرسه های خیلی مشهور اعتقاد چندانی نداشت. از نظر او، پیدا کردن بهترین معلم، بسیار مهم تر از پیدا کردن بهترین مدرسه است. او به ارثیه هم اعتقاد چندانی ندارد و از نظرش چیز مسخره ای است. به همین دلیل، ۹۵ درصد از ثروت خود را برای فعالیت های بشر دوستانه کنار گذاشته است و وصیت کرده که هر کدام از فرزندانش نفری ۱۰ میلیون دلار از باقی مانده پول را به عنوان سرمایه زندگی شان داشته باشند.

[bs-quote quote=”در تجارت، ایده سنجش کاری که انجام می دهی و توجه به معیارهایی همچون رضایت مشتری و عملکرد، شما را به موفقیت می رساند.” style=”style-9″ align=”center” author_name=”بیل گیتس” author_job=”خالق مایکروسافت” author_avatar=”https://panel.khanesarmaye.com/wp-content/uploads/2020/03/bill-gates.jpg”][/bs-quote]

ناگفته هایی جالب در مورد بیل گیتس

همه ما داستان ها و ماجراهای منحصربه فردی داریم که در نوع خودشان جالب هستند. اما همیشه شنیدن ماجراهای افرادی که آنها را به عنوان انسان هایی موفق می شناسیم برایمان جالب تر است. شاید یکی از علت های چنین جذابیتی این باشد که با شنیدن داستان زندگی آنها، می توانیم فاصله ای که بین خودمان و آنها کشیده ایم را کمتر کنیم و به این حقیقت برسیم که آنها هم مثل ما هستند و چیزهایی مثل هوش، نمی تواند مانع از تکرار این موفقیت ها به دست ما شود. البته وقتی قدم برداشتن را آغاز می کنیم، درمی یابیم که اگر خودمان را باور کنیم و تمرکزمان را روی دنبال کردن چیزهای مورد علاقه مان بگذاریم، می توانیم بسیار موفق شویم؛ حتی موفق تر از آنها. در ادامه مقاله، چند مورد از این نکته های جالب را در مورد بیل گیتس می خوانیم.

  • پنکیک و بیل گیتس، آشنایی جالبی با هم دارند؛ چیزی که رابطه آنها را از بقیه آدم ها کاملا متمایز می کند. در سال دوم دانشگاه، بیل موفق شد یک مسئله پیچیده ریاضی را که در مورد روی هم چیدن پنکیک ها بود حل کند. روش حل مسئله، آن قدر محبوب شد که تا ۳۰ سال به عنوان اصلی ترین روش حل این مسئله معرفی می شد.
  • شاید شنیدنش عجیب باشد اما بیل گیتس ظرف شستن را دارد. او اغلب برای شستن ظرف های شام – شاید تنها وعده ای که در کنار خانواده اش غذا می خورد – داوطلب می شود. او در این باره می گوید: «افراد دیگری هم در خانه هستند که این کار را انجام بدهند اما من شیوه خودم را برای شستن ظرف ها دوست دارم.»

بیل گیتس

  • بیل، زبان نیش دار و پر طعنه ای دارد و به خاطر این اخلاقش مشهور است. چون به گونه ای سخن می گوید که هیچ فرد خاصی را مخاطب مستقیم خودش قرار ندهد. به گفته یکی از همکارانش، شاید گاهی بیل، عصبانی به نظر می رسید اما هیچ گاه ندیدم که با فردی بد صحبت کند.
  • او عاشق پورشه است. در دوران جوانی اش به شکلی دیوانه وار آن را می راند و بارها به دلیل تخلف های رانندگی جریمه شد. به همین دلیل، یک وکیل اختصاصی برای حل مشکلاتی که در حین رانندگی برایش پیش می آید، استخدام کرد. البته این وضعیت باعث آسیب به کسی نشد و هر بار که به هنگام رانندگی با ماشین های پارک شده تصادف می کرد، کارت ویزیت خود را برای راننده می گذاشت تا برای دریافت خسارتش به او زنگ بزند. این کار آن قدر تکرار شد که مردم سیاتل، یک جمله خاص برای بیل گیتس ساختند! از آنجا که یکی دیگر از معناهای نام بیل، صورتحساب است، آنها می گفتند: «بیل (صورتحساب) را برای بیل بفرست!»
  • همه ما خنده های گیتس را در سخنرانی ها یا عکس هایی که از او منتشر می شوند دیده ایم. اما جالب است بدانید که او واقعا فردی شوخ طبع است.

بیل گیتس

  • برخلاف تصور عموم مردم، همه فعالیت های بشردوستانه گیتس از طریق بنیاد ملیندا انجام نمی شوند و او خودش به تنهایی هم پروژه هایی را بر عهده می گیرد که می توانند برایش پول ساز هم باشند. یکی از این پروژه ها یافتن راهی برای تامین انرژی پاک در تمام کشورهای فقیر در سراسر جهان است.
  • اکنون دیگر مایکروسافت منبع درآمد گیتس نیست. چون او سال ها است که تمام سهامش را به فروش رسانده و آنها را در کسب و کارهای دیگر سرمایه گذاری کرده است. سود حاصل از آنها را نیز به فعالیت های خیریه خود اختصاص می دهد. سلاح پنهان گیتس در سرمایه گذاری هایش فردی به نام «مایکل لارسون» است که مدیریت کسب و کار بیل را بر عهده دارد.

بنیاد بیل و ملیندا

بیل گیتس و همسرش ملیندا، صاحب قدرتمندترین بنیاد خیریه خانوادگی در جهان هستند. از آنجا که بیل به فعالیت های بشر دوستانه علاقه زیادی دارد، این بنیاد را در سال ۲۰۰۰ به همراه همسرش تاسیس کرد. جالب است بدانید که «وارن بافت» با اهدای ثروتی هنگفت در سال ۲۰۰۶ این بنیاد را به دو برابر اندازه اولیه اش گسترش داد. اهداف این بنیاد، خارج از تمام تحریم ها و محدودیت ها است و به دنبال بهتر کردن وضعیت تمام مردم جهان است. بنیاد بیل و ملیندا گیتس در ابعاد جهانی به دنبال افزایش تندرستی و کاهش تهی دستی در گستره جهان است و در محدوده آمریکا با هدف گسترش فرصت های آموزشی و دسترسی به تکنولوژی اطلاعات و داده ها فعالیت می کند. مرکز این بنیاد در شهر «سیاتل» در ایالت واشینگتن آمریکا است و به دست سه تن از عضوهای هیئت مدیره به نام های بیل گیتس، همسرش ملیندا گیتس و وارن بافت اداره می شود. از سال ۲۰۰۶، سه برنامه اهدایی زیر برای بنیاد بیل و ملیندا سازمان بندی شد:

  • برنامه تندرستی جهانی
  • برنامه گسترش جهانی
  • برنامه های مرتبط با ایالات متحده آمریکا

علاوه بر این، بنیاد بیل و ملیندا، صدها میلیون دلار را برای اصلاح ذهنیت مالی مردم جهان و تشویق آنها به پس انداز پول هزینه کرده است.

[bs-quote quote=”بشر دوستی واقعی نیازمند صرف زمان و خلاقیت بسیاری است؛ همان نوع تمرکز و مهارت هایی که در ایجاد یک کسب و کار مورد نیاز است.” style=”style-9″ align=”center” author_name=”بیل گیتس” author_job=”خالق مایکروسافت” author_avatar=”https://panel.khanesarmaye.com/wp-content/uploads/2020/03/bill-gates.jpg”][/bs-quote]

بازنشستگی مرحله به مرحله

گیتس در ژانویه ۲۰۰۰ از سِمَت مدیرعاملی مایکروسافت استعفا داد ولی همچنان به عنوان رییس هیئت مدیره باقی ماند. برای آنکه حضورش معنای خاصی داشته باشد، مقام کارشناس ارشد طراحی نرم افزار را برای خودش ایجاد کرد. بیل در ژوئن ۲۰۰۶ اعلام کرد که کار تمام وقت خود در مایکروسافت را به کار نیمه وقت کاهش خواهد داد تا بتواند در مؤسسه خیریه بیل و ملیندا به طور تمام وقت مشغول به کار شود. او به تدریج مسئولیت های خود در مایکروسافت را به سایر همکارانش محول کرد. آخرین روز کاری تمام وقت گیتس در مایکروسافت، ۲۷ ژوئن ۲۰۰۸ بود.

یک رویای مشترک

بیل گیتس از آن دست افرادی است که می تواند با غرور و بدون هیچ شرمندگی اعلام کند که دنیا با حضور او به جای بهتری تبدیل شده است. فردی که می توانست به یک وکیل معمولی یا در بهترین حالت به یک قاضی دادگاه تبدیل شود با دنبال کردن مسیری که قلبش به سمت آن کشیده می شد، انقلابی از تکنولوژی و پیشرفت را برای مردم جهان به وجود آورد. علاوه بر این، او به جای ذخیره ثروتش، آن را با مردم جهان به اشتراک گذاشت. او فردی است که از پول استفاده می کند، پول را به خدمت می گیرد و مسیر قلبش را دنبال می کند. وقتی یک نفر می تواند این میزان باورنکردنی از تحول را در جهان ایجاد کند، تنها تصورش را بکنید اگر تمام مردم جهان، مثل او خودشان را باور می کردند و به دنبال چیزهایی که دوست داشتند می رفتند، جهانی که اکنون می شناسیم، چه شکلی به خودش می گرفت؟ به یاد این شعر از مولانا افتادم که می گفت و می گوید: «تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید / تو یکی نَه اِی هزاری، تو چراغ خود برافروز.»

خلاصه ای از آنچه با هم گفتیم

  • ویلیام هنری بیل گیتس سوم، متولد ۲۸ اکتبر ۱۹۵۵ غول تجارت، بشردوست، سرمایه گذار، برنامه نویس کامپیوتر و مخترع آمریکایی است.
  • اولین جرقه ایجاد مایکروسافت در دوران نوجوانی بیل زده شد؛ یعنی زمانی که مسئولین مدرسه تصمیم گرفتند یک کامپیوتر «PDP-10» ساخت شرکت «DEC» را به مدت یک سال برای استفاده دانش آموزان اجاره کنند.
  • هسته اصلی دانش آموزانی که بیشترین استفاده را از آن کامپیوتر می کردند، بیل گیتس و دوستانش بودند. بعدها بیل به عنوان بنیان گذار و دوستانش به عنوان مدیران و برنامه نویسان مایکروسافت، دوباره دور هم جمع شدند.
  • او به اصرار پدرش در رشته حقوق دانشگاه هاروارد، مشغول به تحصیل شد. اما بعد از مدتی آن را رها کرد.
  • بیل در سال ۱۹۷۵ به همراه پل آلن، دوست دوران کودکی اش بزرگ ترین شرکت نرم افزار کامپیوتری دنیا به نام مایکروسافت را تاسیس کرد.
  • در طول سال ها مایکروسافت بارها و به دلیل های گوناگون مثلا ساخت تجارتی ضد رقابتی در دادگاه های ایالت متحده محکوم شد و جریمه های سنگینی پرداخت کرد.
  • او دو کتاب با نام های «The Road Ahead» و «Business @ the Speed of Thought» در زمینه کامپیوتر و یک کتاب با عنوان «How to Avoid a Climate Disaster» در مورد تغییرات آب و هوایی نوشته است. دو کتاب اول او جزو پرفروش ترین کتاب ها به شمار می روند.
  • بیل، قوانین محدود کننده ای را برای فرزندانش تعیین کرد که به گفته خودش برای آنها مفید هم بوده است. محدودیت هایی مثل نداشتن موبایل تا ۱۴ سالگی، ممنوع بودن تماشای تلویزیون تا دیروقت و باقی نگذاشتن ارثیه برای آنها!
  • بیل گیتس ظرف شستن را دوست دارد و از زبان کنایه در گفتگوهای سازمانی و حتی ایمیل هایش استفاده می کند. علاوه بر این، عاشق پورشه و شوخ طبعی است.
  • بیل به فعالیت های بشر دوستانه اهمیت زیادی می دهد. به همین دلیل در سال ۲۰۰۰ به همراه همسرش ملیندا، بنیاد خیریه ای به نام «بیل و ملیندا گیتس» را راه اندازی کرد. این بنیاد از ترکیب دو بنیاد کوچک تر که هر دو توسط بیل گیتس و ملیندا برای کارهای بشردوستانه، ترویج تکنولوژی و آموزش تاسیس شده بودند ایجاد شد.
  • بیل در دوران حضورش در مایکروسافت، پست های رئیس هیئت مدیره، مدیرعامل و کارشناس ارشد طراحی نرم افزار را به عهده داشت و تا ماه می ۲۰۱۴ بزرگ ترین سهام دار این شرکت بود.
  • اکنون او خودش را از مایکروسافت بازنشسته کرده، تمام سهام خود از این شرکت را فروخته و به صورت تمام وقت در بنیاد خیریه اش فعالیت می کند.

نظر شما چیست؟

آیا این اعتماد به نفس را خودتان می بینید که همچون بیل گیتس به ندای قلبتان گوش دهید و ریسک های فراوانی را به جان بخرید؟ نظرتان در مورد اقدام های بشردوستانه بیل و بخشیدن تمام ثروتش چیست؟ اگر جای او بودید، چه تصمیمی می گرفتید؟من فکر می کنم عادلانه است که بگوییم کامپیوترهای شخصی قدرتمندترین ابزاری هستند که ما تاکنون ساخته ایم. آن ها ابزاری برای ارتباطات و خلاقیت هستند و می توانند به وسیله کاربر شکل بگیرند.

ادامه مطلب
رابرت کیوساکی
بیوگرافی و زندگینامه رابرت کیوساکی

دنیای تجارت پر از انسان هایی است که راه خود را طی کردند و برخلاف نظر دیگران، به موفقیت های بزرگی دست یافتند. رابرت کیوساکی یکی از همین تاجران است که خط فکری تازه ای را به جهان سرمایه گذاری و تجارت اضافه کرد. او نویسنده بیش از ۲۶ کتاب در زمینه آموزش مالی شخصی است که حداقل به ۲۵ زبان زنده دنیا ترجمه شده اند. افرادی مانند «آنتونی رابینز» به عنوان مدرس در سمینارها و کلاس های او حضور دارند. در این مقاله، سری به زندگی و تفکرات او می زنیم.

رابرت کیوساکی:

به توانایی هایتان تردید نداشته باشید. بیشتر از ناآگاهی، این عدم اعتماد به نفس است که به ما ضرر می زند.

رابرت اهل کجاست؟

«رابرت کیوساکی» یا بهتر است بگوییم «رابرت تورو کیوساکی» (Robert Toru Kiyosaki) یک دورگه ژاپنی آمریکایی است که هشتم آوریل ۱۹۴۷ در هاوایی به دنیا آمد. آن طور که در معروف ترین کتابش با نام «پدر پولدار پدر بی پول» عنوان کرده، پدر خودش «رالف ا.کیوساکی» مدرک دکترا داشته و فردی دانشگاهی بوده است. مادرش «مارجوری ا.کیوساکی» هم یک پرستار بود. رابرت، دو خواهر به نام های ایمی و بث و یک برادر به نام جان دارد. نام همسرش نیز «کیم کیوساکی» است. در این میان، فردی وجود دارد که تغییر زیادی در زندگی رابرت و حتی افراد زیادی از سراسر جهان ایجاد کرده است. این فرد، پدرخوانده رابرت است که بر خلاف پدر واقعی اش، تحصیلات دانشگاهی نداشت و به زور تا کلاس هشتم درس خوانده بود. با این وجود، او پدرخوانده اش را «پدر پولدار» خطاب می کند و تاکنون، آموزه های او را به عنوان درس هایی از تجارت در زندگی خود اجرا کرده است.

چرا رابرت کیوساکی معروف شد؟

تا قبل از زمانی که رابرت از جنگ ویتنام بازگردد، افراد زیادی او را نمی شناختند. اوج شهرت کیوساکی از زمانی شروع شد که آموزش های مالی را آغاز کرد. خط تفکر و جریانی که از پدر پولدارش به ارث برده بود با تجربه های شخصی اش از تجارت ترکیب شد و زمینه ایجاد شهرتی جهانی را برای او فراهم کرد.

نگاهی گذرا بر فعالیت های تجاری کیوساکی

رابرت بعد از بازگشت از جنگ و ترک ارتش، چند سال به عنوان فروشنده در شرکت زیراکس کار کرد. در سال ۱۹۷۴، همچنان که هنوز کارمند شرکت زیراکس بود، اولین شرکت خود را تاسیس کرد. فعالیت این شرکت در زمینه املاک بود. او اکنون بیش از ۱۰۰۰ واحد آپارتمان دارد که به گفته خودش جریان درآمدی از این آپارتمان ها به بیش از یک میلیون دلار در ماه می رسد. رابرت به آن شرکت بسنده نکرد و به جای پس انداز پولش در بانک، شرکت های دیگری به راه انداخت. در همان سال ها که سخت مشغول فروش دستگاه زیراکس بود، در سمینارهای آموزشی «ارهارد» شرکت کرد. به گفته خودش، شرکت در این سمینارها، زندگی اش را تغییر داد. کیوساکی در سال ۱۹۷۷، شرکتی را تاسیس کرد که کیف پول های مردانه را با ترکیبی از «نایلون و ولکرو» به بازار عرضه کرد. این محصول، بعدها به یک محصول چند میلیون دلاری جهانی تبدیل شد. البته این خوشی خیلی طولانی نبود و شرکت او ورشکسته شد. سپس یک تجارت خرده فروشی را شروع کرد که تی_شرت، کلاه و محصولاتی این چنینی را می فروخت. این شرکت هم در سال ۱۹۸۰ ورشکسته شد. سپس کیوساکی شرکت «سمینارهای آموزشی ارهارد» را خریداری کرد. این شرکت در ایالات متحده بسیار مشهور بود. کیوساکی از شهرت آن برای معرفی آموزش تجارت، کارآفرینی و سرمایه گذاری استفاده کرد. رابرت در سال ۱۹۹۴ این شرکت را فروخت.

وقتی کیوساکی، دست به قلم می شود!

زندگینامه رابرت کویساکی

اولین کتاب رابرت کیوساکی با عنوان «اگر می خواهید ثروت شوید به مدرسه نروید» در سال ۱۹۹۲ منتشر شد. چند سال بعد، او شرکت تکنولوژی «کش فلو کیوساکی» (Kiyosaki CashFlow Technologies) را تأسیس کرد که یک شرکت آموزش تجارت و اصول مالی بود. درآمد اصلی شرکت او از برگزاری سیمنارهای آموزشی به دست می آمد. در همین سال ها کتاب های بیشتری از کیوساکی منتشر شدند که زمینه شهرت بیشتر را برای او فراهم کردند. کیوساکی در سال ۱۹۹۶ ، زمانی که تنها ۴۷ سال سن داشت، خودش را از فعالیت های تجاری بازنشسته کرد. چون دیگر نیازی نداشت که برای درآمدزایی شخصا دست به کار شود. او در طول سال های بازنشستگی، در سه شرکت سهامی عام کشف نفت، طلا و نقره سرمایه گذاری کرد که شرکت های نقره و طلا برای او بسیار سودآور بودند. او در سال ۱۹۹۷ کتاب «پدر پولدار، پدر بی پول» را نوشت. موفقیت این کتاب سبب شد تا او شرکت «پدر پولدار» را تاسیس کند. این شرکت، یک موسسه بین المللی آموزشی است که به آموزش تجارت و سرمایه گذاری در هفت کشور جهان مشغول است و ده ها هزار دانشجو دارد.

سایت رابرت کیوساکی

وبسایت «https://www.richdad.com» مربوط به شرکت پدر پولدار است. رابرت کیوساکی و همسرش کیم کیوساکی با هم این شرکت را اداره می کنند. همسر رابرت نیز دو کتاب را با عنوان های «زمان رشد فرا رسیده است دختر!» و «زن پولدار» منتشر کرده است.

ماجرای بی خانمانی رابرت کیوساکی

سال ۱۹۸۵، روزگار بی خانمانی و شرایط سخت مالی برای رابرت و همسرش کیم بود. آن ها ورشکسته شده بودند، پول اندکی از پس اندازشان باقی مانده بود و تاریخ کارت های اعتباری شان هم تمام شده بود. تمام زندگی آن ها به یک تویوتای قهوه ای کهنه محدود می شد. بعد از دو هفته بی خانمانی، یکی از دوستانشان آن ها را در زیرزمین خانه اش ساکن کرد. همسر کیوساکی می گوید «در آن زمان، نداشتن درآمد بزرگ ترین نگرانی ما بود. همه دوستانمان به ما می گفتند دیوانه هستیم و باید هر چه زودتر کار پیدا کنیم تا حقوق ثابت و ماهیانه داشته باشیم. ولی این چیزی نبود که ما می خواستیم. در نهایت تصمیم گرفتیم کاری را شروع کنیم. رابرت تدریس برخی از دوره های آموزشی را آغاز کرد. من هم در خط تولید لباس یکی از دوستانم به عنوان بازاریاب مشغول به کار شدم. برای بازاریابی به سالن های آرایش می رفتم و بوتیک های کوچک راه می انداختم. هیچ حقوق ثابتی در کار نبود. تنها چیزی که عاید من می شد، کمیسیون های اندکی بودند که به زور ما را اداره می کردند. اما چون هدفم تبدیل شدن به یک بازاریاب نبود، توانستم آن سختی ها را تحمل کنم. در تمام آن مدت، من داشتم از نگاه یک کارآفرین به ماجرا نگاه می کردم و این به من کمک کرد تا فوت و فن کار را یاد بگیریم.» اوضاع خراب اقتصادی این خانواده کوچک، خیلی پایدار نماند و آن ها در سال ۱۹۹۸ و هم زمان با تاسیس شرکت پدر پولدار، میلیونر شدند.

پدر پولدار واقعی چه کسی بود؟

زندگینامه رابرت کویساکی

 

کتاب «پدر پولدار پدر فقیر»، پرفروش ترین کتاب مالی شخصی است که رکوردهای آمازون را شکست و به بیش از ۸۰ زبان زنده دنیا همچون فارسی ترجمه شد. شخصیت اصلی آن کتاب یا همان پدر پولدار نیز به عنوان یکی از تأثیرگذارترین مشاوران مالی، نگرش مالی میلیون ها انسان را تغییر داد. تا اینجای کار، همه چیز مرتب و آرام است. ماجرا از آنجا شروع می شود که مردم بعد از خواندن کتاب پدر پولدار پدر بی پول، به این سوال می رسیدند که شخصیت واقعی پدر پولدار چه کسی است؟ آیا او در هاوایی هم به اندازه تمام جهان مشهور است؟ در حقیقت، رابرت کیوساکی تا مدت ها، سخنی در رابطه با هویت واقعی پدر پولدار نزد تا آن که در یک مصاحبه رادیویی در زادگاهش آن هم در مقابل پسر پدر پولدار، تایید کرد که شخصیت اصلی کتابش، فردی واقعی با نام « ریچارد واسمان کیمی (Richard Wassman Kimi)» است. با شنیدن این خبر، افراد زیادی برای یافتن پدر پولدار دست به کار شدند. اما لازم نبود خیلی به خودشان زحمت بدهند. چون ریچارد کیمی، پیشگام صنعت هتل و گردشگری هاوایی بود. در هاوایی او را به خوش نامی، کاردانی، جسارت، بخشندگی و البته ثروتمندی می شناختند. اهالی هاوایی او را قهرمان واقعی گردشگری هاوایی می نامند چون باعث رونق کسب و کار و افزایش ثروت در منطقه شده بود.

پدر پولدار چگونه پولدار شد؟

ریچارد کیمی در اواسط دهه ۵۰ (۱۹۵۰) هنگامی که تنها ۲۹ سال، تصمیم به احداث هتلی ۳۰ اتاقه گرفت. بسیاری از نزدیکان کیمی او را دیوانه خطاب کردند اما آن ها از اصل ماجرا بی خبر بودند یا اصلا برایشان اهمیتی نداشت. ماجرا از این قرار بود که کیمی می دید گردشگران خارجی پولدار با هواپیماها و کشتی های بزرگ برای گردش و تفریح به هاوایی می آیند اما چون مکان مناسبی برای اقامتشان وجود ندارد، خیلی سریع برمی گردند و پول هایشان را هم با خود می برند. او تصمیم گرفت با احداث هتلی کوچک اما بسیار با کیفیت، کاری کند تا این گردشگران، مدت بیشتری در هاوایی بمانند، پول بیشتری خرج کنند و این ترتیب، اقتصاد هاوایی را رونق ببخشند. طولی نکشید که کسب و کار او به علت ارائه خدمات درجه یک، در بین گردشگران بسیار معروف شد. آن ها هتل کیمی را به یکدیگر معرفی می کردند و به این ترتیب، هر مسافری که می رفت، یکی را به جای خودش جایگزین می کرد. کم کم، اتاق های هتل، دیگر گنجایش گردشگران را نداشتند و او برای پذیرایی از آن ها شعبه های بیشتری از هتلش را در هاوایی احداث کرد. علاوه بر این، او به ساخت خانه هایی ارزان قیمت برای اقشار کم درآمد هاوایی مشغول شد و به این ترتیب، خانواده های زیادی را صاحب خانه کرد. کیمی در حالی این جهان را بدرود گفت که ثروت زیادی برای مردم هاوایی، خودش و خانواده اش ساخته بود. او در ۸۳ سالگی در «هونولولو» درگذشت. آلن کیمی، پسر و دوست رابرت کیوساکی در مورد پدرش می گوید او مردی آینده نگر بود و همیشه ۵ تا ۱۰ سال جلوتر را نگاه می کرد. هرگاه برای جلسه ها به دور هم جمع می شدیم می گفت:

«برنامه هایی که از آن ها حرف می زنید تنها اهدافی سه ماهه یا حداکثر ۶ ماهه هستند. من به این ها علاقه ای ندارم. فقط به من بگویید ایده ای که در سرتان می گذرد تا ۱۰ سال آینده هم کارایی خواهد داشت یا نه؟ آیا این ایده، قابل گسترش و به روزرسانی است؟ ما واقعا از حضور او خوشحال بودییم». آنچه از گفته های مردم هاوایی برمی آید بیان می کند که ریچارد کیمی به دادن آموزش های مالی و بازاریابی به دیگران علاقه زیادی داشت و از گفتن رمز و راز کارش نمی ترسید. چون او به یک جامعه ثروتمند فکر می کرد. در واقع، رابرت کیوساکی، یکی از شاگردان کیمی بود. رابرت در مصاحبه ای بیان کرد که شخصیت پدر پولدار، تنها از کیمی گرفته نشده و این شخصیت، ترکیبی از کیمی، باکمینیستر فولر، تجربه های خودم و چند نویسنده و فیلسوف دیگر است. به این ترتیب، داستان شخصیت پُر رمز و راز پدر پولدار بسته شد. هر چند که با واکنش های تند و گاهی غیرمنصفانه برخی از منتقدین همراه بود!

رابرت کیوساکی:

هرچقدر بیشتر فکر کنید که پول واقعی است، سخت تر برای به دست آوردنش کار می کنید. اگر متوجه شوید که پول، واقعی نیست، سریع تر پولدار می شوید. پس یادتان باشد، پول واقعی نیست!

ماجرای بازی پدر پولدار

زندگینامه رابرت کویساکی

آموزش اختصاصی پول از طریق بازی، بهترین فکری بود که به ذهن رابرت رسید. در واقع، از یک جایی به بعد، آموزش های پولی تنها به تمرین بیشتر نیاز دارند و چه چیزی بهتر از یک بازی می تواند این کار را انجام دهد؟ بازی که کیوساکی آن را معرفی کرد «کش فلو یا Cashflow game» نام داشت.

نیویورک تایمز درباره آن می گوید:

کش فلو، بازی جدیدی است که هدف آن آموزش سرمایه گذاری و کسب ثروت به افراد است و به سرعت طرفداران زیادی در سرتاسر جهان پیدا خواهد کرد.

 ساز و کار بازی کش فلو به چه صورت است؟

کش فلو، یک بازی گروهی و در واقع یک بازی تخته ای است که شامل یک صفحه، طاس، مهره ها، کارت ها، برگه های صورت وضعیت مالی و کیف پول است. روی صفحه بازی دو مسیر یا چرخه قرار دارد. مسیرهای بازی شامل چرخه موشی (rat race) و مسیر ثروت (fast track) می شوند. این بازی به حداقل دو و حداکثر شش بازیکن نیاز دارد. بازیکنان باید صورت های مالی خود را با مداد روی برگه بنویسند و پس از هر بار انداختن طاس، آن ها را به روزرسانی کنند. علاوه بر این، باید دریافت و پرداخت پول هایشان را در برگه لیست موجودی ثبت کنند. بازی با انداختن طاس و حرکت در چرخه دورانی زندگی شروع و ادامه پیدا می کند. همانند زندگی واقعی هر بار سر ماه حقوق خود را با کسر هزینه ها و اقساط بانکی دریافت می کنید، موجودی پول نقد و صورت وضعیت مالی خود را می بینید، بسته به وضعیت زندگی خود تصمیم می گیرید که چه زمانی چه چیزی را بخرید یا بفروشید. حتی می توانید از بانک وام بگیرید یا خرج تحصیل و رشد فرزندان را به آن اضافه کنید. نکته مهم این است که شما در طول انجام این بازی، یاد می گیرید که چطور هوش مالی خود را افزایش دهید و تصمیم هایی عاقلانه برای درآمد و سرمایه تان بگیرید.

گذری بر افکار رابرت

خط فکری کیوساکی، برگرفته از نگاه متفاوت او به مسائل مالی است. در حقیقت، بزرگ ترین تفاوت افراد ثروتمند و فقیر در افکار متفاوتشان مشاهده می شود. وقتی یک ثروتمند برای آموزش خود هزینه می کند در نگاه یک فرد فقیر، فقط پولش را به هدر داده است. شاید به همین علت، ما بهای دوره های آموزشی را زیاد و غیرمنصفانه می دانیم. چون فکر نمی کنیم که از طریق آموزش بتوان پولدار شد. اگر دستی به سروگوش افکارمان بکشیم، می توانیم سال های از دست رفته زیادی را جبران کنیم. در ادامه با هم چند مورد از سخنان رابرت کیوساکی را می خوانیم. این سخنان، چکیده ای کوتاه و گریزی مستقیم به افکار مالی او هستند.

  • پول، واقعی نیست، پول یک جور توافق بین آدم ها است.
  • دانستن، قدرت است.
  • همیشه اول به خودتان پول بدهید.
  • فرصت های بزرگ با چشم دیده نمی شوند، باید با افکارتان آن ها را پیدا کنید.
  • از خودتان بپرسید، چطور می توانم کاری کنم که بدون شاغل بودن، پول دربیاورم؟
  • در تجارت و سرمایه گذاری به دنبال معاملات جدید بگردید؛ برخلاف جریان آب اما هوشمندانه شنا کنید.
  • گفتن جمله: «من برای فلان چیز پول ندارم» ممنوع است. در عوض بگویید: «چطور می توانم هزینه خرید فلان چیز را دربیاورم؟»
  • با آن مقدار پولی وارد معامله شوید که اگر تمامش را از دست دادید، بتوانید جبرانش کنید.
  • سود واقعی، موقع خرید به دست می آید نه فروش.
  • اگر می خواهید ثروتمند شوید، اول از همه باید مثل ثروتمندان فکر کنید.
  • انجام یک کار را تنها با انجام دادن آن یاد می گیرید.
  • این شکل برخورد شما با شکست است که می تواند در زندگی تان تفاوت ایجاد کند.
  • به عنوان یک ثروتمند، باید توانایی کاهش هزینه ها را در خودتان تقویت کنید.
  • مسیر، هدف است.
  • زندگی، مهم تر از پول است اما پول برای تضمین زندگی اهمیت دارد.
  • همیشه، پشت واژه هایی که یک فرد انتخاب می کند، ارزش ها و تفاوت های وجودی اش پنهان شده است.

گشت و گذاری در میان کتاب های رابرت کیوساکی

زندگینامه رابرت کویساکی

کیوساکی در طول دوران آموزش خود حدود ۲۶ کتاب را منتشر کرده است. در ادامه، نام این کتاب ها و سال انتشارشان را با هم می بینیم. به این فهرست نگاه کرده و از بین آن ها یک یا چند کتاب را برای برنامه مطالعاتی خودتان انتخاب کنید. توجه داشته باشید که خط فکری نویسنده در گذر زمان به پختگی بیشتری رسیده است.

  • اگر می خواهید ثروتمند و شاد باشید به مدرسه نروید | تضمین امنیت مادام العمر برای خود و فرزندانتان (۱۹۹۲)
  • پدر پولدار، پدر بی پول | ثروتمندان چگونه در مورد پول به فرزندانشان آموزش می دهند؟ اولین انتشار در سال ۱۹۹۷
  • راهنمای پدر خوب برای آزادی مالی (که در ایران با عنوان چهارراه پول سازی ترجمه شده است.) (۲۰۰۰)
  • راهنمای پدر ثروتمند برای سرمایه گذاری | سرمایه گذاری ثروتمندان در چه زمینه ای انجام می شود و چرا طبقه فقیر و متوسط، آن را ​​انجام نمی دهند! (۲۰۰۰)
  • دانشکده تجارت برای افرادی که دوست دارند به مردم کمک کنند (مارس ۲۰۰۱)
  • داشتن فرزندانی باهوش (۲۰۰۱)
  • جوان اما پولدار بازنشسته شوید (۲۰۰۲)
  • پیشگویی پدر ثروتمند | چرا بزرگ ترین سقوط بازار سهام تاریخ، هنوز از راه نرسیده است؟ و چگونه می توانید خود را برای رویارویی با آن آماده کرده و از آن سود ببرید! (۲۰۰۲)
  • داستان های موفقیت آمیز پدر خوب (۲۰۰۳)
  • شما می توانید انتخاب کنید که ثروتمند شوید (۲۰۰۳) سریال های، صوتی ۱۲ سی دی و سه کتاب
  • چه کسی پول من را برداشت؟ | چرا سرمایه گذاران آهسته از دست می دهند و سریع پول به دست می آورند! (۲۰۰۴)
  • پدر ثروتمند، پدر فقیر برای نوجوانان | اسرار پول که شما در مدرسه یاد نمی گیرید! (۲۰۰۴)
  • توصیه های پدر ثروتمند قبل از اینکه شغل خود را ترک کنید | ۱۰ درس زندگی واقعی که هر کارآفرین باید در مورد ایجاد یک تجارت چند میلیون دلاری بداند (۲۰۰۵)
  • فرار پدر ثروتمند از مسابقه موش | طنز برای کودکان (۲۰۰۵)
  • چرا ما می خواهیم شما ثروتمند شوید | دو مرد، یک پیام (۲۰۰۶) که با همکاری دونالد ترامپ نوشته و منتشر شد.
  • پدر ثروتمند ضریب هوشی مالی شما را افزایش می دهد | نسبت به پول خود دقیق تر رفتار کنید (۲۰۰۸)
  • توطئه پدر ثروتمند | ۸ قانون جدید پول (۲۰۰۹)
  • برادر پولدار، خواهر پولدار (۲۰۰۹) کتابی که با همکاری خواهرش ایمی کیوساکی به طور مشترک نوشته شد.
  • کتاب واقعی املاک و مستغلات | کارشناسان واقعی، داستان های واقعی، زندگی واقعی (۲۰۰۹)
  • یک مزیت ناعادلانه | قدرت آموزش مالی (۲۰۱۱)
  • «Midas Touch» چرا برخی از کارآفرینان ثروتمند می شوند و چرا بیشتر آن ها نه؟ (۲۰۱۱) که با همکاری دونالد ترامپ نوشته شد.
  • چرا دانش آموزان «A» برای دانشجویان «C» کار می کنند و چرا دانش آموزان «B» برای دولت کار می کنند؟ | راهنمای پدر خوب برای آموزش مالی والدین (۲۰۱۳)
  • تجارت قرن بیست و یکم (۲۰۱۴) که با همکاری جان فلمینگ و کیم کیوساکی تهیه شده است.
  • فرصت دوم | برای پول، زندگی و دنیای ما (۲۰۱۵)
  • هشت درس رهبری نظامی برای کارآفرینان | چگونه ارزش ها و تجربه نظامی می توانند تجارت و زندگی را شکل دهند (۲۰۱۵)
  • چرا ثروتمندان ثروتمندتر می شوند؟ (۲۰۱۷)

چرا خواندن زندگینامه ها مفید است؟

گاهی برای ادامه مسیری که در آن هستیم یا حتی انتخاب یک مسیر تازه تر به بهانه هایی نیاز داریم. خواندن زندگینامه ها و آشنا شدن با مشکلاتی که گریبان گیر افراد موفق بوده و تماشای راه حل هایی که آن ها برای مشکلاتشان پیدا کردند می تواند دیدگاه جدیدی در اختیار ما قرار دهد. نکته مهمی که باید به یاد داشته باشیم این است که هدفمان از خواندن این زندگینامه ها تقلید از زندگی این افراد موفق نباشد، بلکه باید از فراز و نشیب و تجربه زندگی آن ها ایده هایی را برای زندگی خودمان استخراج کنیم.

خلاصه ای از زندگی رابرت کیوساکی

  • رابرت کیوساکی، یک دورگه ژاپنی آمریکایی است.
  • او تاجر، سرمایه گذار، نویسنده و مدرسی بین المللی است.
  • قبل از آغاز فعالیت های تجاری اش، یک افسر آمریکایی بود و در جنگ ویتنام شرکت داشت.
  • بعد از جنگ، به عنوان کارمند فروش شرکت زیراکس استخدام شد.
  • در همان سال ها تاسیس شرکت هایش را آغاز کرد.
  • دو شرکت او ورشکسته شدند.
  • در سال ۱۹۸۵ بی خانمان شد.
  • در سال ۱۹۹۸ و هم زمان با تاسیس شرکت پدر پولدار، او و همسرش میلیونر شدند.
  • کتاب های کیوساکی به بیش از ۲۵ زبان زنده دنیا ترجمه شده اند.

نظر شما چیست؟

آیا فکر می کنید که خواندن زندگینامه ها می تواند به هنگام گرفتن تصمیم های زندگی مان کمک حالمان باشند؟ نظرتان در مورد تقلید از زندگی افراد بسیار موفق و پولدار چیست؟ آیا این کار را تایید می کنید؟

ادامه مطلب