Lines_Background
وبینار آنلاین خانه‌سرمایه
00روز
00ساعت
00دقیقه
00ثانیه
ثبت‌نام رایگان
لوگو خانه سرمایهآموزش ترید از صفر صفر

خلاصه کتاب های مطرح بورسی و اقتصادی

Broke-Millennial
معرفی و خلاصه کتاب هزاره را...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب هزاره را شکست خلاصه برداری شده است!

خلاصه کتاب هزاره را شکست (Broke Millennial)

آیا دنبال خلاصه ای از کتاب Broke Millennial اثر ارین لوری هستید؟ این مقاله خلاصه ای از این کتاب را برای شما شرح می دهد. اگر وقت کافی برای مطالعه ی خود کتاب را ندارید، می توانید از این مقاله استفاده کنید؛ زیرا هر چیزی که نیاز است بدانید، در این مقاله شرح داده شده است. در خلاصه ی کتاب هزاره را شکست (Broke Millennial)، موضوعات زیر پوشش داده می شود: 

کتاب هزاره را شکست (Broke Millennial) اثر ارین لوری درباره ی چیست؟ 

کتاب هزاره را شکست

این کتاب برای رده ی سنی بین 20 و 30  که پول نقد دارند، طراحی شده است و به آن ها نشان می دهد که چگونه امور مالی شخصی خود را به طور مؤثر مدیریت کنند. با نکات و ترفندهای ساده و در عین حال مؤثر، این کتاب شما را در مسیر موفقیت مالی و شخصی قرار می دهد. 

نویسنده ی کتاب هزاره را شکست (Broke Millennial) کیست؟ 

ارین لوری نویسنده ای اهل نیویورک است که دو کتاب در زمینه ی امور مالی شخصی نوشته است. لوری به عنوان مهمان دائمی در برنامه های Fox & Friends، CNBC و CBS Sunday Morning، به خاطر توصیه های بی حد و مرز و بی چارچوبش شناخته می شود. از دیگر آثار او می توان به Fast Company، Cosmopolitan و Refinery29 اشاره کرد. 

مقدمه کتاب Broke Millennial

برای افرادی که تازه از دانشگاه خارج شده اند یا افرادی که سی ساله هستند و با مخارج زندگی دست و پنجه نرم می کنند، پول می تواند موضوعی مهم به نظر برسد. پیگیری صورت حساب های خود در هر ماه به اندازه ی کافی سخت است؛ پس چگونه می خواهید پول خود را پس انداز کرده و به صندوق مالی خود تا زمان بازنشستگی بیفزایید؟ 

برای رسیدن به ثروت از هیچ، مانند هر کار بزرگ دیگری در زندگی نیازمند یک قدم بزرگ است. این قدم بزرگ می تواند بسیار ساده اما تأثیرگذار باشد. 

درس 1 کتاب هزاره را شکست: بسیاری از جوانان در 20 سالگی و اوایل 30 سالگی از پول می ترسند؛ 

درک امور مالی شما می تواند به معنای تفاوت بین زندگی سرشار از رضایت و ناامیدی باشد. ناتوانی در خرید کالاهای موردنیاز زندگی می تواند بسیار ناامید کننده باشد؛ زیرا نمی توان امور مالی خود را به درستی مدیریت کرد و حتی ممکن است به دلیل عدم توانایی در مدیریت درآمد و هزینه ها، اجباراً از هر تجربه ی هیجان انگیزی در زندگی صرف نظر کرد. 

منظم نگه داشتن امور مالی یک مسئله ی جدی در زندگی محسوب می شود. به همین دلیل است که اضطراب در مورد پول می تواند ذهن و جسم شما را درگیر کند. پس برای فرار از این تله ی اضطراب، چه کاری می توانید انجام دهید؟ 

در ادامه متوجه خواهید شد که وقتی بدانید چگونه درآمد و مخارج خود را مدیریت کنید، بیرون آمدن از بحران مالی و اضطراب چندان هم دشوار نخواهد بود. برای بهبود رابطه ی خود با پول، به فرمول های پیچیده نیاز ندارید؛ تنها لازم است یک سری گام های کوچک بردارید که یک تغییر بزرگ را به همراه بیاورد. 

 

درس 2 کتاب هزاره را شکست: برای تغییر رابطه ی خود با پول، باید موانع پنهان را شناسایی کنید؛

مدیریت پول علم پیچیده ای نیست. مدیریت بودجه و پس انداز برای روزهای سخت بسیار ساده است. شما از کودکی با پول رابطه داشتید. از این رو، اگر می خواهید رفتار اجباری خود را تغییر دهید، باید به دوران کودکی خود برگردید. 

در این مرحله باید تجربیات دوران کودکی خود را مرور کنید تا بدانید والدین و خانواده ی شما در مورد پول چه فکری می کنند. ممکن است آن ها در مورد وضعیت مالی خود صحبت کرده باشند و یا با پول به عنوان یک تابو برخورد کرده و با دیدگاهی بسته با آن روبرو شده اند. شاید شما در کودکی مشکلات مالی زیادی را تجربه کرده اید و این به رابطه ی شما با پول صدمه زده است. اگر اکنون رابطه ی بدی با پول دارید، احتمالاً از تجربیات دوران کودکی شما ناشی می شود. 

یک قدم کلیدی در مسیر آزادی مالی، کشف این موانع است. با پاسخ دادن صادقانه به سؤالات زیر شروع کنید. این موارد را یادداشت کنید تا بتوانید بعداً به پاسخ های خود نگاهی بیندازید. 

اولین تجربه ی خود را با پول چگونه به یاد می آورید و چه احساسی نسبت به آن دارید؟ در دوران کودکی چه منابع درآمدی داشتید؟ در دوران کودکی برای خود چه کالاهایی خریداری می کردید؟ 

پاسخ های خود را تجزیه و تحلیل کرده و به ذهنیت خود در مورد پول فکر کنید. آیا نگران تمام شدن پولتان هستید و یا نگران اینکه برای همیشه بدهکار باشید؟ اگر چنین است، احتمالاً یک طرز فکر مبتنی بر ترس دارید. خرج کردن پول به همان روشی که در دوران کودکی انجام می دادید، ممکن است شما را در چرخه ی درماندگی بیندازد. 

با روشن شدن موضوعات موردبحث این بخش، برداشتن قدم های بعدی بسیار ساده تر خواهند بود. 

درس 3 کتاب هزاره را شکست: بودجه بندی شامل دو رویکرد اساسی است: رژیم پول نقد و ردیابی هر ریال؛

دردست گرفتن کنترل پول، پیشنهاد واحدی برای همه نیست. بدیهی است که افراد مختلف به دلیل تجربیاتی که در دوران کودکی داشته اند، نگرش های متفاوتی در مورد پول دارند. 

بنابراین، قابل درک است که چرا برخی افراد به یک روش خاص و بهتر از دیگران به مدیریت سرمایه و پیشنهاداتی که ارائه می شود پاسخ می دهند. به عنوان مثال، شما با توجه به درآمد ماهیانه ی خود، مخارج و هزینه های خود را متفاوت از دیگران برنامه ریزی می کنید. 

رژیم پول نقد

با این روش، تا حد امکان بسیاری از تراکنش های مالی خود را از تراکنش های دیجیتالی به پرداخت پول نقد تغییر می دهید. آیا این روش همچنان در عصر دیجیتال مطرح است؟ دو دلیل خوب برای به کارگرفتن این روش وجود دارد. 

اول اینکه تحقیقات نشان می دهد وقتی به جای کشیدن کارت از سکه و اسکناس استفاده می کنید، کم تر خرج می کنید. دوم اینکه پرداخت اسکناس ارزان تر است؛ پول نقد شما را از هزینه های کارمزد دور نگه می دارد.

انتقال به یک سیستم فقط نقدی می تواند چالش برانگیز باشد اما غیرممکن نیست. بودجه ی ماهانه ی خود را به اقساط هفتگی تقسیم کنید. بنابراین، لازم نیست کشوی میز خود را با پول نقد یک ماه پر کنید. می توانید هزینه های خود را پیگیری کنید. 

ردیابی هر ریال

ردیابی هر ریال یکی دیگر از روش های بودجه بندی است. در این روش، شما هر تراکنش را در یک صفحه گسترده با ستون های تاریخ، کالای خریداری شده و کل هزینه تا ریال آخر ردیابی می کنید. اگرچه ممکن است این کار کمی افراطی به نظر برسد اما اگر می خواهید متوجه شوید درآمدتان صرف چه چیزی می شود، این روش گزینه ی بسیار خوبی است. 

ثبت هزینه ها به شما امکان می دهد الگوهای ناشناخته ی قبلی را کشف کنید. با انجام این کار، می توانید سرمایه ی خود را به شیوه ای کارآمدتر هدایت کنید. 

درس 4 کتاب هزاره را شکست: تنظیم درصدهای بودجه ریزی واقع بینانه می تواند در دستیابی به اهداف بلندمدت مالی شما کمک کند؛

پول شما معمولاً برای سه مورد خرج می شود: هزینه های ثابت مانند اجاره، اهداف مالی مانند پس انداز و یا مخارج روزانه. درآمد خالص شما باید 50درصد مواقع به دسته ی اول، 20درصد به دسته ی دوم و 30درصد به دسته ی سوم اختصاص یابد. 

شما باید نسبت به درآمد خود واقع بین باشید و برای پیروی از این درصدها برنامه ریزی کنید. همانطورکه شرایط تغییر می کند، شما نیز می توانید آن ها را با توجه به موقعیت منحصربه فرد خود ارزیابی و تنظیم کنید. 

تا زمانی که درصدهای شما معقول باشد، شرایط چندان مهم نیست. بنابراین، نباید 40درصد از بودجه ی خود را به هزینه های ثابت، 55درصد را به هزینه های انعطاف پذیر و تنها 5درصد را به اهداف مالی بلندمدت اختصاص دهید. 

درس 5 کتاب هزاره را شکست: تغییر به یک بانک آنلاین می تواند به شما کمک کند نرخ سود بالاتری در پس انداز خود کسب کنید؛

بانک ها موجودی حساب را به گونه ای نمایش می دهند که گویا پول در آن نشسته و منتظر خرج شدن است. اما این پول برای شماست؛ پس چرا نباید در حسابتان بماند؟ 

بانک ها با استفاده از پولی که در حساب خود سپرده گذاری می کنید، سود زیادی به دست می آورند. شما هم سودی را از بانک به صورت بازدهی درصد سالانه یا APY دریافت می کنید. 

احتمال زیادی وجود دارد که بانک خود را بر اساس APY انتخاب نکرده باشید؛ مثلاً، یا والدین شما از همان بانک استفاده می کردند و یا این بانک نزدیک خانه ی شما واقع شده است. با این حال، APY حیاتی است. 

چه نوع بانکی این APY را ارائه می دهد؟ یک بانک آنلاین. 

به طور کلی، بانک های فقط اینترنتی، APYهای بسیار بالاتری نسبت به رقبای خود ارائه می دهند؛ زیرا کارکرد آن ها ارزان تر است. این بانک نیازی به خرید زمین، ساخت شعبه یا پرداخت مالیات بر دارایی ندارد. درنتیجه، می توانند نرخ بهره ی بهتری را به مشتریان خود ارائه دهند. 

می توانید با یک جست وجوی ساده، بانکی که بالاترین نرخ بهره را دارد، پیدا کنید. با این حال، قبل از تغییر، مطمئن شوید که کارمزدهای بانک و آنچه مشتریان دیگر درباره ی آن می گویند را مطالعه کرده اید. 

درس 6 کتاب هزاره را شکست: تا زمانی که بدهی های خود را به موقع پرداخت کنید، کارت های اعتباری یک ابزار مالی عالی هستند؛

کتاب هزاره را شکست

استفاده از کارت یک راه آسان برای خرج کردن سریع پول است. در پایان هر ماه، با انبوهی از صورت حساب ها و پرداخت سودهای کلان و همچنین از دست دادن مسیر هزینه های خود مواجه می شوید. بنابراین آیا شما باید از کارت های اعتباری اجتناب کنید؟ نه دقیقاً. 

استفاده از کارت اعتباری برای پرداخت قبوض به شما کمک می کند تا امتیاز اعتباری خود را ایجاد کنید؛ ممکن است درصورت نیاز به قرض گرفتن برای خرید خانه نیز مفید باشد. 

یکی از قوانین ساده ای که باید هنگام استفاده از کارت های اعتباری رعایت کنید، این است که هرگز بیش از توان پرداخت هزینه نکنید و مطمئن شوید که بدهی خود را به طور کامل در پایان هر ماه پرداخت خواهید کرد. 

کارت های اعتباری از نظر تئوری مشابه وام های یک ماهه هستند. اگر کارت اعتباری دارید، می توانید برای خرید ماهانه از آن استفاده کنید. یک شرکت کارت اعتباری در پایان ماه برای خریدهایی که انجام داده اید، صورت حساب می دهد. روی صورت حسابی که دریافت می کنید، دوعدد وجود دارد؛ کل مبلغ بدهی و حداقل مبلغ پرداختی. اگر کم تر از این مبلغ را پرداخت کنید، بقیه ی بدهی شما به ماه بعد منتقل خواهد شد. 

در این مرحله، دوگزینه در دسترس شماست. با پرداخت کل مبلغ، کار شما تمام شده است و شرکت کارت اعتباری نمی تواند از شما هزینه ی دیگری بگیرد اما اگر حداقل مبلغ را پرداخت کنید، شما ملزم به پرداخت سود نیز خواهید بود. ممکن است نرخی معادل 20درصد در سال و یا بالاتر از شما دریافت شود. کارت های اعتباری معمولاً بندهای خاصی دارند که به آن ها اجازه می دهد درصورت عدم پرداخت، نرخ را حتی بالاتر هم ببرند. 

درس 7 کتاب Broke Millennial: پس انداز پول، شما را از بدهی دور نگه می دارد؛

چه تغییری در رفتار مالی شما می تواند در رسیدن به یک ثبات مالی مؤثر باشد؟ احتمالاً در این مورد توصیه های زیر را از یک کارشناس امور مالی شخصی خواهید شنید: «ابتدا به خودتان پرداخت کنید». 

به جای اینکه منتظر بمانید تا پایان ماه ببینید چیزی از درآمدتان باقی مانده است یا نه، به محض دریافت حقوق خود، بخشی از آن را پس انداز کنید. 

یک دلیل قانع کننده برای اینکه چرا باید «ابتدا به خودتان پرداخت کنید» وجود دارد: 

هیچ راهی برای پیش بینی آنچه ممکن است در زندگی اتفاق بیفتد وجود ندارد. پس انداز پول، راهی است که شما را در برابر بدترین اتفاق ها محافظت می کند. به همین دلیل است که این مرحله اهمیت بسیار زیادی دارد. 

وقتی سقف کارت اعتباری خود را برای پوشش شرایط اضطراری به حداکثر می رسانید، به جای پس انداز برای آینده، درنهایت ملزم به پرداخت سود بدهی خود خواهید شد. درنتیجه، وقتی دوباره مشکلی پیش بیاید، شما آسیب پذیرتر خواهید بود. 

پس چگونه می توانید از این تله ی بدهی جلوگیری کنید؟ ساده است؛ ایجاد تغییرات کوچک، کلید ایجاد عادات جدید است. 

درس 8 کتاب Broke Millennial: اندازه ی صندوق اضطراری، به وضعیت مالی شما بستگی دارد؛

کتاب هزاره را شکست

اگر برای آخرین بحران آمادگی نداشته باشید، در برابر بحران مالی بعدی آسیب پذیرتر خواهید بود. به همین دلیل است که شما باید یک صندوق اضطراری داشته باشید تا در فاصله ی پرداخت های حقوق ماهیانه به شما کمک کند. 

آیا تنها پس انداز برای شکست دادن بحران های مالی کافی است؟ بستگی دارد. 

یک قانون کلی مالی سنتی توصیه می کند که باید شش ماه هزینه ی زندگی را در صندوق اضطراری خود داشته باشید. با این حال، اگر شما بدهکار هستید و درآمد کمی دارید، ممکن است این گزینه دور از دسترس شما باشد. 

از سوی دیگر، اگر بدهی شما قابل مدیریت است یا بدون بدهی زندگی می کنید، می توانید برای پس انداز اقدام کنید تا شش ماه از هزینه های اولیه ی زندگی را پوشش دهید. به سادگی، تمام هزینه های ماهانه ی خود مانند اجاره، قبض و مواد غذایی را جمع آوری و در شش ضرب کنید؛ این هدف شماست. 

اگر یک فریلنسر هستید، باید پول کافی برای پوشش نه ماه زندگی خود پس انداز کنید. اگر رئیس خود هستید، همه چیز گران تر و درآمد شما هرماه در نوسان می باشد، داشتن مقداری پول اضافی در پس انداز اضطراری ایده ی خوبی است. 

صندوق اضطراری شما در حالت ایدئال باید در یک حساب بانکی با درصد سود سالانه ی حداقل یک درصد باشد؛ نه در سرمایه گذاری یا سهام. این صندوق باید به ایجاد آرامش خاطر شما تبدیل شود. 

سخن پایانی

پول برای بسیاری از شما استرس زا است و این باعث عدم پیشرفت در زندگی می شود. اگر وضعیت مالی شما از کنترل خارج شود، بعید است بتوانید برای آینده پس انداز کنید و دچار بدهی خواهید شد. 

با یادگیری بودجه بندی بر اساس درصد و استفاده ی صحیح از کارت اعتباری خود، به خوبی می توانید درآمد و هزینه هایتان را مدیریت کنید. بانکداری آنلاین و یک صندوق اضطراری مالی می تواند به شما کمک کند تا از شرایط سخت عبور کنید و در مسیر آزادی مالی قرار بگیرید. 

ادامه مطلب
The Book on Rental Property Investing
خلاصه کتاب سرمایه‌ گذاری در املاک...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب سرمایه گذاری در املاک اجاره ای نوشته براندون ترنر (Brandon Turner) خلاصه برداری شده است!

 

خلاصه کتاب سرمایه گذاری در املاک اجاره ای- براندون ترنر (Brandon Turner)

کتاب سرمایه گذاری در املاک اجاره ای نوشته براندون ترنر به شما توضیح می دهد چگونه سرمایه گذاری در املاک می تواند به درآمدی غیرفعال در طول عمر شما تبدیل شود و همچنین شما را با ارزش این سرمایه ها آشنا می کند؛ پس با ما و خلاصه این کتاب ارزشمند همراه باشید.

آیا تا به حال به سرمایه گذاری در املاک فکر کرده اید؟

برای بسیاری، خرید خانه اول بزرگ ترین تصمیم مالی در زندگی آن هاست، اما امروز قصد داریم به مقوله دیگری نگاه کنیم: ما قصد داریم بررسی کنیم چگونه می توانید در املاک و مستغلات سرمایه گذاری کنید؛ نه برای اینکه خودتان در آنجا زندگی کنید، بلکه برای به جریان انداختن نقدینگی تان که راه شما را به سمت آزادی مالی سرعت می بخشد.

این متن به طور خلاصه 5 پیشنهاد برتر از کتاب سرمایه گذاری در املاک اجاره ای را توضیح می دهد که توسط براندون ترنر (Brandon Turner) نوشته شده است.

چرا باید سرمایه گذار ملک اجاره ای شوید

در اینجا برخی جوانب مثبت را بررسی می کنیم: خرید با اهرم سرمایه گذار سوئدی.

آیا برای خرید آن ملک به قیمت 200000 دلار نیاز به 200000 دلار پول نقد دارید؟ نه، خوشبختانه نه. هنگام سرمایه گذاری در املاک و مستغلات، ساده ترین کار برای تسریع بخشیدن به زمان کار و افزایش بازده سرمایه قرض گرفتن پول از شخص دیگری است.

برای بازدهی بیشتر تلاش کنید. هر چه زمان بیشتری برای این کار اختصاص دهید، بازده بیشتری خواهید داشت؛ برای مثال معاملات داخلی املاک با بازسازی یک ملک، با شبکه سازی برای یافتن معاملات بهتر درباره وام مسکن، یا صرف وقت بیشتر برای یافتن بهترین املاک قانونی است.

در بازار سهام، اگر از دانشی استفاده کنید که بقیه جامعه سرمایه گذار به آن دسترسی ندارند، شما را به زندان می اندازند، اما هنگام سرمایه گذاری در املاک و مستغلات شما تشویق می شوید از مزایای چنین اطلاعاتی صحبت کنید. راه های متعددی برای سودآوری و چهار راه مختلف برای افزایش ثروت شما در حین سرمایه گذاری در املاک اجاره ای وجود دارد که در شماره سه به آن ها خواهیم پرداخت.

حتی اگر تصمیم بگیرید در آن روز خاص در رختخواب بمانید، می توانید این کار را بکنید؛ چون نیازی به حضور فیزیکی شما برای پول درآوردن نیست. متقاعد شده اید یا هنوز لازم است ادامه دهیم؟ خب، پس یک ثانیه صبر کنید؛ زیرا صحبت های ما ادامه دارد.

چرا نباید سرمایه گذار ملک اجاره ای شوید؟

مانند هر چیز دیگری در زندگی، سرمایه گذاری در املاک اجاره ای نیز جنبه های منفی خود را دارد. شما باید تصمیم بگیرید که آیا این نوع سرمایه گذاری برای شما مناسب است یا خیر. اگر شما فقط با توضیحات شماره یک قانع شدید، متأسفم؛ زیرا اکنون سعی می کنم شما را متقاعد نکنم.

ایجاد ثروت به زمان نیاز دارد، این یک طرح سریع ثروتمندشدن نیست

خلاصه کتاب سرمایه  گذاری در املاک اجاره  ای

ثروتمندشدن از طریق سرمایه گذاری در املاک اجاره ای مستلزم این است که در یک دوره زمانی طولانی اقدامات مداوم انجام دهید. اگر آن را از دست دادید، کلیدواژه ها «اقدام ثابت» و «مدت زمانی طولانی» هستند. این خطر وجود دارد که املاک اجاره ای شما تقریباً تنها چیزی باشد که می توانید به آن فکر کنید.

 فکرکردن به املاک اجاره ای

مالکان املاک اجاره ای ممکن است با افراد سرسختی سر و کار داشته باشند، مثلا مستأجران ممکن است گاهی اوقات بسیار سرسخت باشند. برخی از آن ها واقعاً بهانه جویی برای تأخیر در پرداخت و خسارت مالی را از طریق کاغذبازی و حسابداری به هنر تبدیل کرده اند؛ دقیقاً مانند هر تجارت دیگری، اما اگر از این شیوه متنفرید، ممکن است مجبور شوید آن را به شخص ثالثی بسپارید.

آیا می توانید سرمایه گذاری خود را از دست بدهید؟

درست مانند هر فعالیت با سرمایه گذاری دیگری، بازده مالی تضمین نمی شود. با تحقیق مناسب و با راه اندازی سرمایه گذاری املاک اجاره ای خود به عنوان یک تجارت می توانید شانس موفقیت خود را تا حد زیادی افزایش دهید.

راه های متعددی برای سودبردن از املاک اجاره ای

قبل از اینکه درباره این موضوع صحبت کنیم که آیا یک معامله ملک اجاره ای خوب به نظر می رسد، مهم است درباره آن ها بدانید؛ بنابراین اجازه دهید با موارد زیر شروع کنیم:

افزایش دارایی را در طول زمان ارزیابی کنید

برای مثال اگر امروز می توانید خانه خود را به قیمت 200000 دلار بفروشید و آن را در سال 1992 به قیمت 100000 دلار خریداری کرده اید، ارزش خانه ما 100 درصد افزایش یافته است. در سوئد، این مولد ثروت در طول 30 سال گذشته نقش مهمی ایفا کرده که سبب شده است همه بر این باور باشند که خرید خانه شخصی شما کار بیهوده ای است. اکنون بخرید، یا در کنار صف منتظر بمانید تا بقیه ثروتمندتر شوند!

دو نوع ارزشیابی وجود دارد:

الف) ارزشمندی طبیعی ناشی از تورم و کمبود

ب) ارزشمندی اجباری که از تعمیر ملک ناشی می شود.

اگر ملک اجاره ای نمی تواند ارزش نقدینگی خوبی برای شما ایجاد کند، نباید در آن سرمایه گذاری کنید. به بیان ساده جریان انداختن نقدینگی به این مفهوم است که پس از پرداخت تمام هزینه های ملک و سود وام، چه مقدار پول از پرداخت مستأجر باقی می ماند.

صرفه جویی در مالیات

صرفه جویی در مالیات مربوط به کشور خاصی است، اما در بیشتر کشورهای دنیا، مزایای مالیاتی برای مالک ملک اجاره ای وجود دارد.

پرداخت وام بسیار جالب است

وقتی یک وام معمولی از بانک دریافت می کنید، پرداخت هایی که هر ماه انجام می دهید، شامل دو جزء است: اصل و بهره. پولی که برای اصل سرمایه خرج می شود، ارزش سهام شما را در ملک افزایش می دهد، درحالی که پرداخت سود افزایش نمی یابد. در مراحل اولیه پرداخت وام مسکن، شما معمولاً بیشتر به نسبت سود پرداخت می کنید تا اصل وام، اما با گذشت زمان این رابطه تغییر می کند؛ به طوری که در سال پایانی پرداخت وام مسکن، تقریباً 100 درصد به سمت اصل سرمایه می رود.

و مورد مهم عبارت اند از میزان ارزش پول و به جریان انداختن نقدینگی. با این حال مقابله با به جریان انداختن نقدینگی آسان تر از افزایش ارزش پول است؛ پس بیایید روی اولی تمرکز کنیم. به جریان انداختن نقدینگی با جمع بندی تمام درآمدهای ملک و سپس کسر تمام هزینه ها محاسبه می شود.

بیایید این دو را تجزیه کنیم. درآمد حاصل از اجاره توسط بازار منصفانه تعیین می شود که به نوبه خود توسط عواملی مانند موقعیت مکانی، تعداد اتاق خواب ها و اندازه کیفیت ملک سنجیده می شود. با استفاده از منابعی مانند روزنامه های محلی، تهویه مطبوع و فهرست کریگ حتماً به روز بمانید و همچنین تعیین کنید که اجاره منصفانه برای ملک شما در بازار چقدر است.

سرمایه گذاری در املاک اجاره ای؛ تقسیم بندی هزینه ها

براساس کتاب سرمایه گذاری در املاک اجاره ای هزینه ها را می توان به دو بخش تقسیم کرد: بخش اول هزینه های عملیاتی است؛ مانند مالیات، بهره، بیمه، جای خالی، تعمیرات، آب، زباله، گرما، برق و غیره؛ برای مثال با شرکت برق محلی خود تماس بگیرید تا بدانید هزینه برق چقدر است.

ورد دوم مخارج سرمایه ای است. این ها هزینه های روزمره نیستند، با وجود این می توانند سرمایه گذاری های شما را با شکست مواجه کنند. برای مثال، رنگ آمیزی جدید، انجام کف پوش، گرفتن سقف جدید و غیره سبب جلب توجه و افزایش ارزش ملک می شود. این کار مثل یک برگه تقلب از برندون ترنر است.

فرض کنید ملک شما 1500 دلار در ماه درآمد دارد و هزینه آن 1200 دلار است؛ یعنی شما یک مبلغی به ارزش 300 دلار در ماه یا 3600 دلار در سال خواهید داشت. یا این خوب است؟ پاسخ این است که شما باید در نظر بگیرید چقدر برای ملک پرداخت کرده اید.

فرض کنید پیش پرداخت شما 60000 دلار بوده است. ین به معنای «کنترل دقیق» شما و بازگشت 6 درصد از میزان نقدینگی سرمایه در سال است. این رقم ممکن است کمی پایین باشد، با توجه به اینکه این میزان در بازار سهام می تواند حدود 7-10 درصد در سال باشد. تا آنجا که ممکن است کنترل بالایی می خواهید.

چگونه معاملات را پیدا کنم؟

قیمت چیزی است که می پردازید، ارزش چیزی است که دریافت می کنید. برای یافتن بهترین معاملات باید اطراف را جست وجو کنید. یک قانون کلی خوب این است: ه 100 ملک نگاه کنید، 10 مورد از آن ها را پیشنهاد دهید و 1 مورد از آن ها را بپذیرید. یک بار سرمایه گذاری عاقل به من گفت اگر از هر ده پیشنهاد او بیش از یک مورد پذیرفته شود، می دانست پیشنهادهای زیادی دارد.

ما شما باید به دنبال چه باشید؟ در اینجا چند پیشنهاد مطرح می شود: برخی از آن ها ممکن است در ابتدا غیرمنطقی به نظر برسند، اما به خاطر داشته باشید مشکلی به نظر فاجعه آمیز می رسد که درواقع رفع آن ها بسیار آسان است و قیمت ها را پایین نگه می دارد که به شما به عنوان یک سرمایه گذار امکان بازده بالاتری بدهد.

گاهی یک تخت کوچک یکی از ساده ترین مشکلات برای رفع آن است؛ با وجود این 99 درصد از رقابت را از بین می برد. یک اتاق خواب سوم مخفی که یک ملک را از یک اتاق خواب دو خوابه به یک اتاق خواب سه خوابه تبدیل می کند، می تواند بلافاصله اجاره بهای آن را به شکل منصفانه ای افزایش دهد.

مثال

به دنبال اتاق های ذخیره سازی بزرگ یا اتاق خواب بزرگی باشید که می توانند به دو قسمت تقسیم شوند. نشتی سقف تخت و/ یا سقف زشت ممکن است مشکل بزرگی به نظر برسد، اما این طور نیست. تعمیر آن بسیار هزینه دارد، اما ساده و سریع است. دخمه پرپیچ و خم املاک قدیمی اغلب دارای اتاق هایی هستند که از یکدیگر جدا هستند، اما این مورد در بازار امروزی رایج نیست؛ بنابراین، املاک قدیمی به قیمت کمتری فروخته می شوند.

امروز می خواهیم فضاهایی را باز کنیم – آشپزخانه – ناهارخوری – اتاق نشیمن. نه، منظور یک اتاق ناهارخوری است که نشیمن و آشپزخانه هم به شمار می آید. گاهی اوقات، تبدیل خانه هزارتویی به یک خانه دل باز کار ساده ای است. اگر باغ یا باغچه ای شبیه جنگل کنارتان باشد، می توانید به خوبی همه را به دام بیندازید. محوطه سازی نه سخت و نه گران است، با وجود این رقابت را از بین می برد و ملکتان را بی رقیب می کند.

سخن پایانی

سرمایه گذاری در املاک اجاره ای جنبه های مثبت زیادی دارد؛ مانند توانایی استفاده از اهرم مالی و توانایی تلاش برای بازدهی بیشتر، اما سرمایه گذاری در املاک اجاره ای جنبه های منفی نیز دارد. از جمله این واقعیت که فرایند ثروت سازی زمان قابل توجهی را می طلبد و شما باید با افراد سرسختی سر و کار داشته باشید.

سرمایه گذاری در املاک اجاره ای از طریق ارزشمندسازی پول، به جریان انداختن نقدینگی، مزایای مالیاتی و پرداخت وام تولید ثروت می کند. معامله خوب معامله ای است که در آن جریان نقدی مثبت و ترجیحاً تا حد امکان کنترل بالایی داشته باشید. همچنین به دنبال ملکی باشید که مشکلی دارد که به راحتی قابل رفع باشد و با وجود این رقبا را از بین ببرد. حساب بانکی آینده شما به خاطر آن از شما تشکر خواهد کرد. شما می توانید از زمان و توانایی های خودتان برای افزایش موفقیت مالی استفاده کنید.

ادامه مطلب
دگرگونی اقتصادی
معرفی و خلاصه کتاب دگرگونی اقتصاد...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب دگرگونی اقتصاد خلاصه برداری شده است!

دگرگونی اقتصادی یکی از اجزای جدایی ناپذیر این علم است. البته قضیه این تغییر از آنچه در کتاب های اقتصادی نوشته می شود، پیچیده تر است و مردم نیز تأثیر آن را با گوشت و خونشان درک می کنند. از سوی دیگر نمی توان گفت دلیل این آشفتگی ها چیزهایی عجیب و غریب یا تازه است. درواقع پاسخ درست همیشه نزدیک تر از چیزی است که به نظر می رسد. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «دگرگونی اقتصادی» از «داگلاس نورث» می رویم. اگر به ماجرای اقتصاد و دگرگونی اقتصادهای جهان علاقه دارید، حتماً تا پایان این خلاصه کتاب کوتاه با ما همراه باشید.

خلاصه کتاب دگرگونی اقتصاد (Understanding The Process Of Econimic Change)

اقتصاد چیزی است که نمی توان آن را به طور کامل درک کرد یا حتی شناخت؛ زیرا ما تنها با تعدادی عدد و رقم سر و کار نداریم. وقتی از اقتصاد سخن می گوییم، طرف حسابمان انسان هایی هستند که گاهی خودشان هم از درک چیزهایی که می خواهند وامی مانند. اقتصاد، سیاست، افکار و عمل انسان ها مثل یک کلاف بزرگ در هم گره خورده اند؛ به بیان ساده تر، اقتصاد، همواره در حال تغییر است؛ زیرا انسان ها نیز پیوسته تغییر می کنند. هر تصمیم آن ها به طور مستقیم بر اقتصاد تأثیر می گذارد. هرچقدر فرد تصمیم گیرنده قدرتمندتر باشد، اثری که روی اقتصاد می گذارد، گسترده تر می شود. گذشته از این، جای تعجب نیست اگر بدانیم اقتصاد، همیشه این پتانسیل را دارد که در حال رشد باشد و مردم را به سمت رفاه روانه کند، اما باز هم همین انسان ها به دلایل عمدی یا غیرعمدی سبب ایجاد آشوب در اقتصاد می شوند؛ به همین دلیل سیستم های مالی جهانی همیشه در یک سفر سینوسی که از مرحله های رشد و سقوط تشکیل شده است حرکت می کنند.

نگاهی به تأثیر تفکر و سیاست بر اقتصاد

نمونه های واقعی زیادی درباره تأثیر تفکر و سیاست های اهالی قدرت بر دگرگونی اقتصادی وجود دارد. یکی از نمونه های آن، تأثیر و نفوذ تفکر «کارل مارکس» بر اتحاد جماهیر شوروی و چین است که از میان این دو نمونه، اتحاد جماهیر شوروی را برای بررسی انتخاب کرده ایم. در سال 1917 زمانی که روسیه زیر بار خسارت های جنگ گیر افتاده بود و قدرتمندانش تشنه دلیل جدیدی برای شروعی متفاوت بودند، درگیر سیل خروشان افکار مارکس و «انگلس» شدند. فریاد «کارگران جهان، متحد شوید!» که از زبان مارکس بیرون آمد، بهانه خوبی به دست قدرتمندان روس داد تا با چماق کردن قشر کارگر و کوبیدن آن بر سر سیاست های قبلی این کشور، فصلی تازه اما پر فراز و نشیب را برای روسیه رقم بزنند.

روسیه و تصمیم هایی که رو به سوی شکست داشتند

خلاصه کتاب دگرگونی اقتصاد

به دنبال تغییرات فکری و اعتقادی که به مردم روسیه تحمیل شد، اقتصاد مانند فردی که دچار ایست قلبی شده است، چندین شوک را پشت سر گذاشت. در اثر این ماجرا، بخش هایی مانند صنعت با رشد قابل توجهی روبه رو شدند، اما درعوض کشاورزی دچار آسیب های بزرگی شد. روس ها هنوز با این ماجرا کنار نیامده بودند که ناقوس جنگ از سوی آلمان ها به صدا درآمد. به دنبال این وضعیت، اقتصاد به جای رشدکردن مشغول ترمیم آسیب های ناشی از جنگ شد. بعد از جنگ، موج تفکر «سوسیالیست» و «کمونیست» روسیه را در بر گرفت و این موضوع سبب شد تا این کشور طی چند سال، جهش و دگرگونی اقتصادی بزرگی را تجربه کند، اما این عقاید، سست تر از آن بود که بتوان یک امپراطوری از موفقیت را روی پایه های آن برپا کرد؛ به همین دلیل بعد از روی کار آمدن «گورباچف» و ایجاد یک جهش سیاسی دیگر، پایه های سست این خانه در هم شکست و اتحاد جماهیر شوروی از بین رفت. این ماجرا یکی از بهترین نمونه های دگرگونی اقتصادی و تأثیر مستقیم آن روی یک ملت را نشان می دهد.

آیا یک دگرگونی اقتصادی به دلیل قطعی نبودن شرایط به وجود می آید؟

نمی توان پاسخ مثبتی به این پرسش داد؛ زیرا اقتصاد در ذات خود یک ماجرای سرشار از اتفاق های پیش بینی ناپذیر است؛ یعنی قطعی نبودن یکی از ویژگی های هر اقتصاد به شمار می رود و نمی توانیم آن را به عنوان یکی از مهم ترین عوامل دگرگونی اقتصادی بدانیم. شاید بهترین پاسخی که بتوان برای پرسش بالا پیدا کرد این باشد که انسان ها هنوز هم در حال پیشرفت هستند. هر قدم رو به جلو با دست کشیدن از مسیر گذشته و ورود به یک مسیر جدید همراه است؛ به زبان ساده، تا زمانی که انسان به دنبال تغییردادن و بهینه کردن شرایط پیرامونش باشد، دگرگونی اقتصادی هم به وجود می آید.

مسیر پرهیاهوی ذهن و تغییرهای اقتصادی

ما نتیجه مستقیم دیده ها، شنیده ها، دانش، تجربه و البته ژنتیک خود هستیم. از طرفی اقتصاد هم در واقعیت، نتیجه رفتارهایی است که در اثر باور و رفتار یک ملت به وجود می آید. البته جای شک نیست که تصمیم گیرنده نهایی در اقتصاد یک ملت، اهالی قدرت هستند. آن ها با هر تصمیم خود می توانند به طور مستقیم بر سرنوشت مالی تعداد زیادی از افراد جامعه تأثیر بگذارند، اما وقتی فاکتور قدرت و ثروت را از آن ها می گیریم، درنهایت نیز افرادی منطقی هستند که دست آخر با احساسشان تصمیم نهایی را می گیرند. با این حساب مواردی همچون:

  1. الگوهای ذهنی
  2. سیر تفکراتی تازه
  3. بررسی تجربه های دیگران
  4. باورهای مذهبی
  5. وابستگی به مسیر

می توانند هم زمان به عنوان تکیه گاه و آفت ذهنی بر نگاه آن ها به اقتصاد و حتی دگرگونی اقتصادی تأثیری مستقیم بگذارند.

سه گانه نظم، بی نظمی و اقتصاد زیر ذره بین

دگرگونی اقتصادی ماجرایی دوپهلوست که به طرز جالبی با «نظم» در ارتباط است. از یک طرف، وقتی در جامعه نظم و آرامش وجود نداشته باشد، مردم نمی توانند به کارهای همیشگی خود بپردازند. به دنبال این ماجرا، چرخ های اقتصاد از حرکت بازمی ایستند یا در بهترین حالت، بسیار کند می شود، همین موضوع به هیاهوی بیشتر در جامعه و افزایش بی نظمی می انجامد. در نمونه دیگر، وقتی جامعه آرام باشد، ولی اقتصاد حال خوبی نداشته باشد، باز هم شاهد تولد نوع دیگری از بی نظمی خواهیم بود؛ زیرا وجود پول برای خرج کردن و کار برای ایجاد درآمد دو مورد از پایه های اساسی ایجاد آرامش و نظم در جامعه هستند. به زبان ساده، سلامت اقتصاد، مهم ترین فاکتور برای ساخت یک جامعه آرام، منظم و پیش روست.

واقعیت و توهمی که از آن داریم

بیشتر مردم دوست دارند میان افکار و عملشان نوعی هماهنگی روشن وجود داشته باشد؛ چون باور دارند که این هماهنگی به آن ها کمک می کند تا واقعیت چیزی را که هستند به دیگران نشان دهند، ولی در عمل، میان ما و چیزی که فکر می کنیم هستیم با کارهایی که در شرایط گوناگون از ما سر می زند فاصله زیادی وجود دارد. حتی می توان گفت ما در برخورد با هر شخص، رفتاری متفاوت را از خودمان بروز می دهیم؛ زیرا در آن هنگام به جای نمایش خودمان، در حال واکنش نشان دادن به رفتارهای طرف مقابلمان هستیم. شاید بتوان از این موضوع برای درک ایجاد دگرگونی اقتصادی هم استفاده کرد. در بسیاری از موارد، اقتصاد به خودی خود مشکلی ندارد تا آن هنگام که یک عامل خارجی – مثل جنگ یا سیاست های غلط – آن را دست کاری می کند. در نتیجه این ماجرا، اقتصاد از وضعیت طبیعی خود خارج می شود تا بتواند به آن عامل جدید واکنش نشان دهد؛ درنتیجه نمی توان گفت اقتصاد یک کشور به تنهایی خوب یا بد است. باید دید که این سیستم مالی بزرگ چه پاسخی به تنش ها و چالش ها می دهد.

معامله نافرجام اقتصاد و عقاید

مردم مختلف، عقاید و باورهای مختلفی دارند که بخش قابل توجهی از آن ها عقل را نشانه رفته اند. اگر هم کسی پیدا شود و نسبت به این عقاید عقل ستیز لب به شکایت باز کند، خیلی راحت او را فردی بدون باور در نظر می گیرند. جالب اینجاست که اقتصاد قرار است به هر دو گروه این افراد خدمت کند؛ چه آن ها که متعصبانه به عقایدشان چسبیده اند و چه آن ها که با بخش زیادی از این باورها سازگاری ندارند. از این گذشته، مردم با هر دین، باور و آیینی به دنبال رفاه هستند. هیچ فرقی نمی کند که آن را چه می نامند؛ زیرا درنهایت از اقتصاد انتظار دارند در مسیر دستیابی به هدف های مالی آن ها را یاری کند؛ به همین دلیل اگر مردم حق انتخاب داشته باشند، به سراغ سیاست مدارانی می روند که وعده یک اقتصاد آرام و رو به جلو را به آن ها می دهند. متأسفانه مردم یک نکته کوچک را فراموش کرده اند؛ اینکه سیاست مداران نیز درنهایت در یکی از دو دسته بالا قرار می گیرند. از آنجا که رفتار سیاسی آن ها تا حد زیادی برگرفته از عقاید و باورهایشان است، درنهایت یکی از دو گروه بالا اوضاع بهتری را در زندگی با سیاست جدید سپری خواهند کرد و دیگری با شرایط سخت تری دست به گریبان خواهد شد.

چرا رسیدن به یک اقتصاد پایدار هنوز هم سخت است؟

خلاصه کتاب دگرگونی اقتصاد

این ماجرا چند دلیل دارد که ما به دو مورد از مهم ترین آن ها اشاره می کنیم:

  • نفس کشیدن زیر غبار تعصب و لجاجت در عصر جدید

همه کشورهای جهان در یک سطح از پیشرفت سیاسی و اقتصادی قرار ندارند. از سوی دیگر، لج و لجبازی سران کشورها و حمایت های عجیب و غریبشان از چیزهایی که سبب اختلاف در سطح بین المللی می شود، مسیر یکی شدن اقتصاد جهانی را با گودال های عمیقی پر کرده است. ماجراهای تمام نشدنی جهان اسلام، جنگ سرد بین روسیه و آمریکا، یورش همه جانبه چین به اقتصاد کشورهای جهان و موارد ریز و درشت بسیاری از این دست، فرصت انتقال دانش و رشد تمدن را از مردم گوشه و کنار دنیا به ویژه بخش هایی از قاره آسیا و آفریقا ربوده است؛ به همین دلیل ما در کتاب «دگرگونی اقتصادی» گریزهایی کوتاه، اما اساسی به قلب تفکر زدیم و توجه شما را به تأثیر آن بر اقتصاد جلب کردیم.

با وجود اینکه تصور می شود اکنون در قرن جدید، دیگر خبری از تعصب های رنگارنگ و زورگویی های فکری مختلف نیست، چیزی که در واقعیت اتفاق می افتد، نشان دهنده شکافی بزرگ میان تمدن های مختلف جهان است. برخی از این تمدن ها با تمرکز بر بخش های مهم اقتصاد و درس گرفتن از گذشته، پیشرفت و آزادی را به مردمشان هدیه کردند و برخی دیگر هنوز اندر خم کوچه تعصب، افکار قدیمی، وابستگی به مسیر و حتی غرور بی جا گیر افتاده اند؛ به همین دلیل رسیدن به یک اقتصاد جهانی پایدار با سختی های زیادی روبه روست.

  • عمر کوتاه جامعه ها و تمدن های بشری

هیچ تمدنی وجود ندارد که از ابتدای تاریخ بشر تا به امروز عمر کرده باشد. تمام تمدن ها و جریان های حاکم با وجود آنکه بسیار قدرتمند جلوه می کنند، در قلب خود یک ساعت شنی معکوس دارند که زمان نابودی آن ها را نشان می دهد. از امپراطوری باشکوه ایرانیان در دوران هخامنشی تا روم باستان، اتحاد جماهیر شوروی و… هرکدام در زمان خودشان نمادی از قدرت و شکوه بودند، اما امروز چیزی از قدرت آن ها باقی نمانده است. این سرنوشت تمام تمدن های فعلی است؛ درنتیجه نمی توان انتظار داشت که با وجود این صعود و سقوط تمدن ها اقتصاد همیشه پایدار بماند و ما با پدیده دگرگونی اقتصادی روبه رو نشویم.

مورد سوم را شما بگویید

فکر می کنید سومین دلیلی که سبب ایجاد دگرگونی اقتصادی در جهان و ملت ها می شود چیست؟

ادامه مطلب
سرمایه گذاران مبتدی
معرفی 9 کتاب برتر برای سرمایه...

فرقی نمی کند که تازه وارد کالج شده اید یا هنوز نوجوان هستید، احتمالاً می دانید که سرمایه گذاری تا چه حد می تواند مهم باشد؛ با این حال هنگامی که قصد دارید شروع به کار کنید، مهم است که اصول سرمایه گذاری و گزینه های مختلفی را که پیش رویتان قرار دارد، درک کرده و هوشمندانه ترین مسیر را انتخاب کنید. براساس یک نظرسنجی که در سال 2018 انجام شده است، 65 درصد از بزرگ سالان فکر می کنند سرمایه گذاری در بازار سهام ترسناک است. در میان ترس های آن ها مواردی چون سرمایه گذاری اشتباه، اعتماد به منبع نادرست یا نداشتن پول کافی برای سرمایه گذاری به چشم می خورد.

9 کتاب برتر برای سرمایه گذاران مبتدی

اگر شما جزء سرمایه گذاران مبتدی هستید، بهتر است قبل از هرگونه اقدامی بهترین کتاب هایی را که برای سرمایه گذاران نوشته شده است، مطالعه کنید.

1- کتاب کوچک سرمایه گذاری عقل سلیم (The Little Book of Common Sense Investing)

سرمایه گذاران مبتدی

بیشتر کارشناسان مالی اتفاق نظر دارند که «کتاب کوچک سرمایه گذاری و عقل سلیم» نوشته جان سی بوگل مشهور یک شاهکار است. این کتاب برای سرمایه گذاران نوشته شده و مانند یک کتاب مقدس است. صرف نظر از سن و سالی که دارید، بهتر است پیش از شروع هر سرمایه گذاری این کتاب را بخوانید. این کتاب اولین بار در سال 2007 منتشر و در سال 2017 تغییراتی در آن داده شد. طی این تغییرات، دو فصل جدید شامل تخصیص دارایی و گزینه های سرمایه گذاری بازنشستگی به کتاب اضافه شده است. کتاب کوچک سرمایه گذاری چارچوب لازم برای یک سبد سرمایه گذاری کم ریسک را به شما ارائه می دهد. علاوه بر این به شما آموزش می دهد که چگونه تصمیم های هوشمندانه برای سرمایه گذاری های خود بگیرید. بوگل درباره اهمیت صندوق های سرمایه گذاری شاخص صحبت کرده و به خوانندگان توصیه می کند طمع در سرمایه گذاری را نادیده بگیرند و به جای آن بر یک سبد سرمایه گذاری متنوع و گسترده تمرکز کنند.

2- کتاب راهنمای مبتدیان برای بازار سهام (A Beginner’s Guide to the Stock Market)

سرمایه گذاران مبتدی

سرمایه گذاران مبتدی که تجربه ای در بورس و بازار سهام ندارند، از طریق این کتاب می توانند نکات مهم را یاد بگیرند. متیو کرتر، نویسنده این کتاب انواع سهام و نحوه عملکرد آن ها را تجزیه و تحلیل می کند. در عین حال توضیح می دهد که چگونه می توان سهام را آنالیز کرده تا آن هایی را پیدا کنید که در کوتاه مدت و بلندمدت عملکرد خوبی داشته باشند. یکی از زمینه های کلیدی این کتاب این بوده که اشتباهات بیشتر سرمایه گذاران مبتدی را توضیح داده و راهکارهای اجتناب از آن ها را نیز برای خواننده نام می برد. کتاب «راهنمای بازار سهام برای مبتدی ها» به استراتژی های سرمایه گذاری و روش هایی که برای سرمایه گذاران جدید و مشتاق ایده آل بوده نیز می پردازد.

3- کتاب هزاره را شکست (Broke Millennial)

سرمایه گذاران مبتدی

آرین لوری نویسنده کتاب Broke Millennial سعی کرده تا جای ممکن به چالش های پیش روی سرمایه گذاران مبتدی بپردازد. یکی از این چالش ها نحوه سرمایه گذاری در زمانی است که انواع و اقسام قسط ها روی دوش شما سنگینی کرده است. نویسنده اعتقاد دارد که اگر می خواهید سرمایه گذاری مؤثری شوید، باید بتوانید امور مالی شخصی را درک کرده و روی عادات خرج کردنتان فکر کنید. آرین لوری توضیح می دهد که چگونه کنترل امور مالی خود را به دست بگیرید؛ حتی اگر پول زیادی به دست نمی آورید و در همین زمان به سرمایه گذاری نیز فکر کنید. سرمایه گذاران مبتدی با مطالعه این کتاب نکاتی را در مورد چگونگی افزایش حقوق و شروع پس انداز برای بازنشستگی یاد می گیرند. برخلاف بسیاری از راهنماهای مالی سنتی، این کتاب برای سرمایه گذاران بسیار مدرن نگارش شده و با مطالعه آن به راحتی به مفاهیمش پی می برید.

4- کتاب سرمایه گذاری در املاک اجاره ای (The Book on Rental Property Investing)

سرمایه گذاران مبتدی

سرمایه گذاران مبتدی ممکن است هنگام طراحی سبد سرمایه گذاری بلافاصله به بازار سهام نیز فکر کنند. با این حال بازار سهام تنها جایی نیست که شما می توانید پول خود را در آن سرمایه گذاری کنید. اگر از کاری که قرار است انجام دهید، آگاه باشید، سرمایه گذاری در املاک اجاره ای می تواند به رشد سرمایه شما کمک زیادی کند. این کتاب کل فرایند خرید و اجاره ملک را پوشش می دهد در عین حال توصیه هایی را درباره انتخاب ملک مناسب، تصمیم گیری بین فروش و اجازه ارائه می دهد. نویسنده این کتاب برندون ترنز است که چارچوب کاملی برای افزایش دارایی با استفاده از سرمایه گذاری در املاک و مستغلات را به شما توضیح می دهد. کتاب «سرمایه گذاری در املاک اجاره ای» به بررسی اصولی می پردازد که در صورت صاحب خانه بودن باید به آن ها دقت کنید. همچنین چگونگی غلبه بر چالش ها را بیان می کند.

5- کتاب تنها راهنمای سرمایه گذاری که همیشه به آن نیاز دارید (The Only Investment Guide You’ll Ever Need)

سرمایه گذاران مبتدی

با استفاده از این راهنما سرمایه گذاران مبتدی یاد می گیرند که چگونه می توانند یک سبد سرمایه گذاری را با صفر دلار شروع کنند. اندرو توبیاس نویسنده و مشاور امور مالی که نویسنده این کتاب برای سرمایه گذاران مبتدی است، اهمیت ایجاد یک پایه مالی برای سرمایه گذاری را توضیح داده و بر ایجاد یک حساب پس انداز سالم تمرکز کند. خوانندگان این کتاب می توانند توصیه های سرمایه گذاری مناسبی را مشاهده کرده و آن ها را در تمام جنبه های زندگی مالی خود اعمال کنند. این کتاب در ابتدای دهه 1970 منتشر و بعدتر در سال 2016 بازنویسی شد. نویسنده این کتاب نکاتی را درباره بحران مالی 2008 به آن افزوده است.

6- کتاب یک نفر در وال استریت (One Up on Wall Street)

سرمایه گذاران مبتدی

در این راهنمای مالی کامل پیتر لینچ برخی از بهترین اسراری را که مستقیم از سرمایه گذاران باتجربه وال استریت کسب کرده را برای سرمایه گذاران مبتدی شرح می دهد. او اعتراف کرده که کتاب One Up on Wall Street حول افزایش سهام اینترنتی چرخیده و روش هایی را که سرمایه گذاری مدرن در سال های اخیر تجربه کرده است، بررسی می کند. لینچ در این کتاب برای سرمایه گذاران مبتدی فرصت هایی را که نباید از دست بدهند، لیست کرده است. پیتر لینچ مدیر سابق صندوق سرمایه گذاری فیدلیتی بوده که طی چندین سال مدیریت خود میلیاردها دلار سود را روانه این صندوق کرد. او نحوه تحقیق و یافتن سهامی را که احتمالاً عملکرد مناسبی داشته، توضیح داده و سهامی را که احتمالاً ده برابر شده و بازدهی زیادی دارند معرفی می کند.

7- کتاب فکر کردن سریع و آهسته (Thinking Fast and Slow)

سرمایه گذاران مبتدی

چرا ما به جای واقعیت ها و آمارها براساس احساس درونی تصمیم می گیریم؟ دنیل کانمن، روانشناس، اقتصاددان و برنده جایزه نوبل در سال 2002 در علوم اقتصادی در این کتاب به بررسی روشی می پردازد که بیشتر ما برای تصمیم گیری های اصلی و مهم زندگی خود از انتخاب همسر گرفته تا سرمایه گذاری پول و دارایی خود از آن استفاده می کنیم. این کتاب پرفروش نیویورک تایمز به این موضوع می پردازد که چند نفر از ما براساس غریزه و شهود انتخاب کرده و این کار چگونه روی آینده مالی ما تأثیر می گذارد. کتاب «تفکر سریع و آهسته» که برای سرمایه گذاران مبتدی نوشته شده است، نشان می دهد که چطور می توان با حذف احساسات از معامله، تصمیم گیری های هوشمندانه ای برای سرمایه گذاری صورت داد. سرمایه گذاران مبتدی می توانند بیشتر درباره انتخاب سهامی که احتمالاً از دیگر سهم ها بهتر عمل کرده، یاد بگیرند. درمجموع کانمن در این کتاب نشان می دهد که چگونه می توان تصمیم گیری های بهتری را براساس منطق صورت دهد، حتی اگر این تصمیم گیری ها ناراحت کننده باشند.

8- کتاب راهنمای مدرن سرمایه گذاری در بازار بورس برای نوجوانان (The Modern Guide to Stock Market Investing for Teens)

سرمایه گذاران مبتدی

کتاب «راهنمای مدرن سرمایه گذاری در بازار بورس برای نوجوانان» نکات و استراتژی های کلیدی را برای سرمایه گذاران مبتدی در بازار سهام پوشش می دهد. این کتاب توسط یک نوجوان به نام آلن جان در کالیفرنیا در سال 2020 منتشر شد. او می خواست به جوانان کمک کند تا اهمیت شروع سفرهای سرمایه گذاری خود را زودتر درک کنند. نویسنده از نوجوانان و دانشجویان می خواهد که با هر مقدار پولی که می توانند سرمایه گذاری کنند و توضیح می دهد که چگونه این چند دلار سرمایه گذاری می تواند در طول زمان رشد کند. سرمایه گذاران مبتدی که درباره سرمایه گذاری مردد هستند، در این کتاب استراتژی های ساده ای برای شروع یک سبد سرمایه گذاری و در عین حال کسب دانش مالی شخصی و سرمایه گذاری برای بازنشستگی را مطالعه می کنند. به طورکلی این کتاب اغلب به موضوعات پیچیده و دور از دسترس به روشی کاملاً قابل درک می پردازد.

9- کتاب سرمایه گذاری در املاک و مستغلات (Investing In REITs)

سرمایه گذاران مبتدی

سرمایه گذاری غیرفعال در املاک و مستغلات اغلب از سوی سرمایه گذاران مبتدی نادیده گرفته می شود. سرمایه گذاری در املاک و مستغلات می تواند افراد را به صاحب خانه یا مدیر دارایی تبدیل کند. ویرایش چهارم این کتاب به این موضوع می پردازد که چگونه سرمایه گذاران مبتدی می توانند تنوع را در سبد سرمایه گذاری خود شروع کرده و برخی از بهترین بازده ها را در بازار از طریق REIT کسب کنند. این کتاب را رالف بلاک نوشته که قبل از مرگ به مدت 40 سال مشاور متخصص در زمینه سرمایه گذاری املاک و مستغلات بود. در این کتاب، تاریخچه این نوع سرمایه گذاری و نحوه شروع به کارگیری آن ها نوشته شده است. بلاک جایزه دستاورد صنعت 2004 را از انجمن ملی اعتماد سرمایه گذاری املاک و مستغلات دریافت کرد.

سخن پایانی

مطالعه کتاب یکی از بهترین راه های یادگیری است؛ زیرا این فرصت برای شما فراهم بوده تا بتوانید به خوبی روی یک موضوع متمرکز شوید. یکی از مفاهیم مهم این روزها نحوه سرمایه گذاری است که پیر و جوان به دنبال یادگیری آن هستند. بزرگ ترین مانع برای شروع سرمایه گذاری این بوده که نمی دانیم چگونه و از کجا باید اولین قدم را برداریم. مطالعه کتاب های توصیه شده کمک می کند تا سرمایه گذاران مبتدی به خوبی با تمام جنبه های مسیر آشنا شوند و بتوانند بهترین استراتژی ها را برای خود بچینند. شما کدام یک از کتاب های معرفی شده در این لیست را مطالعه کرده اید؟ آیا مطالعه آن ها برای شما مفید بوده است؟ نظرات خود را در کامنت با ما در میان بگذارید.

سؤالات متداول

راه های زیادی برای سرمایه گذاری در سنین کم وجود داشته از جمله:

سرمایه گذاری به شما کمک می کند تا بتوانید به سودآوری بسیار زیادی برسید. این سودآوری شما را در مسیر رسیدن به آرزوها و اهدافتان کمک می کند.

قطعاً نه، شما بسته به علایق خود می توانید راه های مناسب برای یادگیری سرمایه گذاری را انتخاب کنید. با این حال یکی از بهترین راه ها برای شناخت نوع علاقه مندی ها می تواند مطالعه کتاب برای سرمایه گذاری باشد.

ادامه مطلب
سقوط بازار سهام
معرفی و خلاصه کتاب سقوط بازار...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب سقوط بازار سهام در 1992 خلاصه برداری شده است!

خلاصه کتاب سقوط بازار سهام در 1929

بازارها همواره در حال رشد و سقوط هستند. این ماجرا چیزی شبیه به حرکت های سینوسی است. همان طور که خوب و بد، تلخ و شیرین و سیاه و سفید در کنار هم هستند، صعود و سقوط بازار بورس هم دو بخش تفکیک ناپذیر به شمار می روند. البته شاید در این میان، فاصله های میان دو قله سینوسی آنقدر زیاد باشد که فکر کنیم بازار ما هرگز دچار سقوط یا صعود نمی شود؛ اما این ماجرا در دورنمای تاریخ اقتصاد، بارها و بارها اتفاق افتاده است. یکی از همین زمان ها سقوط بازار سهام در سال 1929 بود. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «سقوط بازار سهام در 1929» می رویم و پای گلچینی از صحبت های «براندا لانگ» می نشینیم. از آنجا که رفتار انسان ها در طول تاریخ، تغییر چندانی نکرده است و بیشتر مردم در مقابل بحران ها واکنش مشابهی از خودشان بروز می دهند، خواندن گلچین این کتاب، سر درآوردن از علت های ریشه ای رکود اقتصادی و به دنبال آن سقوط بازار سهام می تواند دست ما را برای تصمیم های آینده بازتر کند. تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید.

چرا سقوط بازار سهام در سال 1929 رخ داد؟

این ماجرا چند دلیل دارد اما شاید بتوان گفت که مهم ترین دلیل آن، دلخوش کردن مردم معمولی به روند رو به رشد ابدی سهام، بی توجهی به هشدارهای پنهان در بازار سهام و زیر بار قرض رفتن برای خرید سهام باشد. داستان از اینجا آغاز می شود که در طول دهه 1920، بازار سهام با رشدی چهار برابری نسبت به زمان مشابه روبه رو شد. هر کسی که در آن سال ها – به ویژه در سال های آغاز دهه 1920 – به سراغ خرید سهام می رفت رشدی قابل توجه را تجربه می کرد.

کم کم مردم عادی و اهالی سرمایه گذاری باورشان شد که سرمایه گذاری روی بازار سهام می تواند خیلی راحت و بدون تحمل ریسک، آنها را ثروتمند کند. مردم عادی و سرمایه گذاران با سرعت مشغول خرید سهم ها شدند. حتی بسیاری از مردم عادی، روی سود به دست آمده از این رشد، بیش از حد حساب باز کردند و می خواستند خرج زندگی شان را از این راه در بیاورند.

نتیجه این شد که با ورود به سال 1929 و خداحافظی با دهه پر سود گذشته، هشدارهای سقوط بازار سهام آنقدر بلند شد که وجود همه را به لرزه انداخت. در این میان، مردم عادی که به اندازه سرمایه گذاران حرفه ای با ماجرای بازار سرمایه آشنا نبودند به بانک ها یورش بردند و حساب خود را خالی کردند. به این ترتیب، بانک های بسیاری ورشکسته شدند.

سقوط بازار سهام، آغاز عصر رکود بزرگ

برخی از افرادی که ماجراهای دهه 1920 را مرور می کنند، سقوط کردن بازار سهام را به عنوان نقطه آغاز رکورد بزرگ اقتصادی آن سال ها در نظر می گیرند. این در حالی است سقوط بازار، فقط یک نشانه از داستان پر از هزارتوی سقوط اقتصادی آن دوران بود. اقتصاد آمریکا مریض بود اما کسی درد او را نمی فهمید یا دست کم نمی خواست که بفهمد. به همین دلیل، مشکلات، یکی پس از دیگری روی هم تلنبار شدند و نتیجه آن چیزی شد که تا سالها گریبان مردم عادی را گرفته بود.

چه کسانی طعمه اصلی این هیاهو بودند؟

با وجود آنکه سرمایه داران و صاحبان قدرت نیز در طول دوران سقوط بازار سهام دچار زیان شدند اما ورشکسته های واقعی که دار و ندارشان را در طول این ماجرا از دست دادند و به نان شبشان محتاج شدند، همان قشر متوسط و رو به پایین جامعه بودند که حتی برای خرید سهام، زیر بار وام های رنگارنگ و قسط های آن رفته بودند.

این افراد نه تنها اندک سرمایه خود را از دست دادند بلکه به دلیل نداشتن پس انداز، از دست دادن شغل و نداشتن درآمدهای جاری دیگر، خانه و کاشانه خودشان را هم از دست دادند. آنها دو راه بیشتر نداشتند یا آواره خیابان ها می شدند یا آنکه به خانه دوست و اقوام دور و نزدیکشان می رفتند. در این میان، بچه ها بیشتر از همه دچار آسیب شدند. آنها مجبور بودند درس و مدرسه را رها کرده و به همراه مادرانشان به دنبال کار بگردند.

برخی از خانواده ها فرزندان بزرگ تر خود را از خانه بیرون کردند تا به قول خودشان یک نان خور کمتر داشته باشند. بزهکاری، دزدی و آشوبگری که همنشین همیشگی فقر است در حال رشد بود. مردم در طول سقوط بازار، خوشی، شادی، امید و آرامش زندگی شان را از دست دادند.

مهاجرت از روستا به شهر و در جستجوی امید از دست رفته

در طول دوران رکود اقتصادی و ماجرای سقوط بازار سهام، خشکسالی هم به نوبه خود مشکلات را بیشتر کرد. کشاورزی دیگر شغل خوبی به حساب نمی آمد و کشاورزان نمی توانستند از پس مخارج اولیه شغلشان بر بیایند.

چون بدون آب، کشاورزی بی معنا بود. به همین دلیل، کشاورزان، زمین های زراعی خود را به قیمتی ارزان می فروختند و با پول به دست آمده از روستاها به شهرها مهاجرت می کردند. البته پُر واضح است که آنجا هم کاری گیرشان نمی آمد. به همین دلیل، افرادی که سال ها به عنوان یک کشاورز مستقل، کار کرده بودند حالا مجبور بودند در حاشیه شهرها به عنوان کارگر برای دیگران کار کنند.

روزولت، مردی که امید را در دل آمریکایی ها زنده کرد

سقوط بازار سهام

مردم، امید را گم کرده بودند. شاید حتی بیشتر از نگران بودن در مورد غذا و آرامش به دنبال کسی می گشتند تا به آنها بگوید که روزهای خوب در راه هستند. روزولت این کار را با راه اندازی برنامه رادیویی برای گفتگوی مستقیم با مردم آمریکا و اجرایی کردن چند طرح عظیم اشتغال زایی و حمایتی، انجام داد. او مردم را نسبت به آینده امیدوار کرد، به آنها شغل داد و سفره هایشان را پر از غذا کرد.

البته ناگفته نماند که برخی از منتقدان و اقتصاددان ها نسبت به کارهای روزولت و اشتغال زایی گسترده او روی خوش نشان ندادند. آنها فکر می کردند که مردم آمریکا در اثر کمک هایی که روزولت برای اشتغال زایی به آنها کرده بود به افرادی تنبل و تن پرور تبدیل می شوند. از نظر آنها دولت نباید به فکر اشتغال مردم باشد، بلکه فقط باید روی گرفتن مالیات تمرکز کند تا از پس مخارج خودش بربیاید.

آینده و تغییراتی که در نسل آن روزها پدید آمد نشان داد که بیشتر اقدامات روزولت به نفع مردم و کشور آمریکا بوده اند.

آمریکا قبل از سقوط بازار سهام چه وضعیتی داشت؟

در طول سال های 1920 تا 1929 یعنی تقریبا یک دهه قبل از سقوط بازار سهام، زندگی مردم آمریکا از امید و میل شدید به تغییر، سرشار بود. مردم می خواستند چیزهای تازه را امتحان کنند، از زندگی شان لذت ببرند و به سمت مدرن شدن گام های بلندی بردارند.

برق و آب لوله کشی کم کم داشتند به یکی از نیازهای اساسی مردم تبدیل می شدند. توقع مردم از زندگی شهری، مرحله به مرحله بالاتر می رفت. در این میان، خانم ها هم در جامعه مرد سالار آمریکای قرن 20 به دنبال آزادی های اجتماعی بودند و به هر روشی که می توانستند برای رسیدن به این هدف، تلاش می کردند.

از نظر اقتصادی، مردم به خودشان متکی بودند. جامعه آن روز آمریکا از مردمی تشکیل شده بودند که به این راحتی ها زیر بار بدهی نمی رفت. مردم پس انداز کردن را به عنوان یک اصل اساسی در زندگی شان اجرا می کردند. وقتی یکی از اعضای خانواده دچار مشکل می شد، از اندوخته پس اندازشان و نه کمک بانک ها برای بر طرف کردن آن مشکل استفاده می کردند.

دهه 1920، حرکتی پر شتاب به سمت زندگی مدرن و پر مصرف

تا قبل از آغاز دهه 1920 و رویارویی مردم با سقوط بازار سهام، مردم آمریکا در نوعی از خودکفایی به سر می بردند؛ یعنی تنها چیزهایی را می خریدند که نمی توانستند آن را در خانه یا مزرعه شان تولید کنند. کم کم با ورود به عصر صنعتی، مردم به جای تولید محصولات در خانه و مزرعه، ترجیح می دادند که آن را به صورت آماده از مغازه ها بخرند. این موضوع باعث شد تا وقت زیادی را صرفه جویی کنند و آسایش بیشتری در زندگی داشته باشند.

در این گیرودار که مردم به دنبال فرصت های بیشتر برای خرید بودند و دستبرد زدن به پس اندازشان هم دیگر کفاف مخارج تازه آنها را نمی داد، ماجرای خرید اعتباری به وجود آمد. مردم توانستند با خریدهای اعتباری خیلی زودتر از تصورشان صاحب اتومبیل و دیگر کالاهای تازه شوند؛ ولی از آن طرف، خیلی بیشتر از توانشان خرج می کردند. به همین دلیل دیگر پولی برای پس انداز کردن باقی نمی ماند.

ظهور خانواده های بدهکار؛ اولین جرقه از رکود زده شد!

با هم گفتیم که مردم تمایل شدیدی به خرید پیدا کردند؛ اما بیشتر آنها در حالت معمولی و حتی بعد از خرج کردن تمام پس اندازشان باز هم نمی توانستند با منبع درآمدشان از پس خرید این چیزهای تازه بر بیایند. چون درآمدها و حقوق هایی که دریافت می کردند اندک بود. در نتیجه، آنها وام می گرفتند و به صورت اعتباری خرید می کردند اما نمی توانستند وام هایی که دریافت کرده بودند را پس بدهند.

از طرف دیگر، صنعتی شدن کارخانه ها سرعت تولید محصول را بسیار افزایش داد. به همین دلیل انبار کارخانه ها پر از محصولاتی شد که خریداری برایشان وجود نداشت. این ماجرا باعث شد تا خط های تولید یکی پس از دیگری متوقف شوند. به دنبال این ماجرا کارگران آن خط ها نیز از کارشان اخراج شدند. نتیجه آن شد که در جامعه، به تعداد افراد بدهکاری که از قضا بیکار هم شده بودند یکی یکی اضافه می شد.

نادیده گرفتن مشکلات و قدم به قدم پیش رفتن به سمت سقوط بازار سهام

ماجرای دیگری که به رکود اقتصادی و سقوط بازار سهام دامن زد، خشکسالی های پی در پی، تصمیم های اقتصادی اشتباه و به دنبال آن تولید محصولات کشاورزی بود که دیگر خریداری برای آنها وجود نداشت. جالب این است که در این زمان، دولت وقت آمریکا می توانست با کمک کردن به کشاورزان و کارخانه داران آسیب دیده، جلوی رکود اقتصادی بزرگ در آینده را بگیرد اما به دلیل بی توجهی و اهمیت ندادن به مشکلات مردم، این سوراخ کوچک در کشتی اقتصاد به تَرَکی بزرگ تبدیل شد و تمام کشور را در اوضاع سختی گرفتار کرد.

به دنبال این ماجرا، مردم نتوانستند بدهی های خود را به بانک ها پرداخت کنند. به همین دلیل، اموال، زمین و خانه هایشان توسط بانک ها تصرف شدند. ولی مشکل دیگری هم وجود داشت که در ابتدا کسی آن را ندیده بود. وقتی مردم پولی برای پرداخت بدهی های ریز و درشت خود نداشته باشند، کشاورزان نتوانند محصولات تولید شده خود را بفروشند و کارخانه ها هم نتوانند در بازار های داخلی و خارجی به بازاریابی و فروش محصولاتشان بپردازند، دیگر چه کسی حاضر می شد زمین کشاورزی، ملک یا کارخانه مصادره شده را بخرد؟ به همین دلیل، بانک های زیادی به دلیل نبود نقدینگی ورشکسته شدند.

سقوط بازار سهام و فروش دیوانه وار سهم ها

سقوط بازار سهام

در روز سقوط بازار سهام، ترس، همه جا را فرا گرفته بود. سرمایه داران بزرگ نمی دانستند با سهم هایشان که دیگر ارزشی برایشان باقی نمانده بود چه کار کنند. آنها بین دو راهی فروش یا حفظ سهم هایشان گیر افتاده بودند. از طرف دیگر، سرمایه داران کوچک که بیشتر آنها با قرض و وام، سهام خریده بودند با فشاری چندگانه روبه رو شدند. از یک طرف بانک ها به آنها فشار می آوردند تا ظرف یک روز وام هایشان را صاف کنند و از طرف دیگر سهم هایی که برای خریدشان وام گرفته بودند دیگر پشیزی ارزش نداشتند.

در این گیرودار، چند تن از بانکداران بزرگ با هم جلسه گذاشتند و در نهایت نتیجه گفتگوهای خود را این گونه به گوش سرمایه گذاران نگران رساندند: «همه چیز آرام است. شما اشتباه می کنید!» هر کسی که در بازار سهام فعالیت می کرد می دانست که سفارش های فروش به شکلی دیوانه کننده به کارگزاری ها می رسند. هیچ چیز عادی نبود و همه به جز آن بانکدارانی که خودشان را به خواب زده بودند می دانستند که سقوط بازار سهام اتفاق افتاده است.

سقوط بازار سهام چه درس هایی به سرمایه گذاران می دهد؟

سقوط بازار بورس در سال 1929 اولین سقوط نبوده و آخرین آن هم نخواهد بود. سال ها بعد از این سقوط باز هم مردم در دچار ماجراهای دیگری شدند؛ مثلا یکی از آنها به «ترکیدن حباب دات کام» شهرت پیدا کرد.

مواردی همچون:

  1. از دست دادن فرهنگ پس انداز کردن
  2. خرید سهام با پول های حاصل از وام، کارت های اعتباری و قرض گرفتن به امید رشد سهام و پرداخت اقساط با سود به دست آمده
  3. بی توجهی نسبت به هشدارهای کوچک بازار و حتی ناتوانی در درک آنها
  4. خراب بودن اوضاع اقتصادی و بی توجهی دولت ها به این ماجرا
  5. وجود نقص در قوانین بانکداری و بازار سهام

از جمله عواملی هستند که در کنار هم زمینه های رکود اقتصادی و سقوط بازار سهام را به وجود می آورند. بنابراین، حتی اگر یک سرمایه گذار بسیار حرفه ای هم باشید باز هم این امکان وجود دارد که با غرق کردن خودتان در بدهکاری، نگه داشتن بیشتر دارایی تان به شکل پول نقد، سرمایه گذاری تک بُعدی و تعصب روی یک صنعت خاص، از رکودهای ناپیدای آینده آسیب ببینید. راه کم کردن آثار این رکودها در دست شما است و به تک تک تصمیم هایی که امروز می گیرید بستگی دارد.

نظر شما چیست؟

آیا با نگاه به بازار و اقتصاد ایران می توانید نشانه هایی از رکود را پیدا کنید؟

ادامه مطلب
گسست بانک
معرفی و خلاصه کتاب گسست بانک...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب گسست بانک ها خلاصه برداری شده است!

خلاصه کتاب گسست بانک ها (Breaking Banks)

گسست بانک، موضوعی است که بسیاری از صاحب نظران عرصه مالی و فین تک از آن بسیار حرف می زنند. بانک ها به دلیل های ریز و درشتی که چند مورد از آنها را در این مقاله بررسی می کنیم، کارآمدی خودشان را از دست داده اند و گویا به جای پیشرفت کردن در حال یک عقب گرد جانانه هستند! در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «گسست بانک» از «برت کینگ» می رویم و پای صحبت های این کهنه کار عرصه مالی می نشینیم تا به ما بگوید که در بانکداری چه خبر است و این کشتی سرگردان به کدام سمت حرکت می کند. با ما همراه باشید.

چه آینده ای در انتظار بانک ها نشسته است؟

بر اساس گفته برخی از نامدارترین افراد در صنعت بانکداری جهانی، بانک ها در طول صده گذشته و تا قبل از ظهور اینترنت، تغییر چندانی نکردند. شاید مکان ها، لباس ها یا حتی شکل و شمایل دفاتر بانکداری اندکی تغییر کرده باشند اما هسته سیستم، دست نخورده باقی مانده است. هنوز هم با وجود اینکه اینترنت، فرصت های بسیاری را برای تغییر سازوکارهای بانک ها به وجود آورده اما بخش بزرگی از بانک ها در مقابل این تغییر، مقاومت می کنند و ندانسته به سمت گسست بانک خود قدم برمی دارند. برای جلوگیری از این ماجرا یک راه بیشتر جلوی پای بانک ها وجود ندارد و آن همنوایی با تحول ایجاد شده از سوی اینترنت است.

نگاهی به تغییر و تحول سیستم وام دهی

یکی از مواردی که به عنوان خدمات پایه ای بانک ها و بزرگ ترین نقطه گسست بانک به حساب می آید، سیستم وام دهی است. با این وجود، حتی حضور اینترنت و آغاز تحول در سیستم بانکداری هم نتوانست سه اصل اساسی وام ها یعنی:

  1. سرمایه
  2. مدت زمان بازگشت پول
  3. نرخ بهره

را تغییر دهد. بانک های سنتی، قوانین سفت و سختی برای دادن وام به مردم دارند. به همین دلیل، در این میان همیشه افرادی هستند که با وجود نیاز به وام و توانایی بازپرداخت، نمی توانند از فیلتر قوانین سختگیرانه بانک ها عبور کنند. تبدیل شدن این موضوع به یک مسئله حل نشده، کارآفرین های صنعت مالی را تشویق کرد تا از پتانسیل های اینترنت برای راه اندازی سیستم های نوین وام دهی البته بدون آن قوانین دست و پا گیر، نهایت بهره را ببرند.

شاید برایتان جالب باشد که بدانید، ماجرای گرفتن وام در آمریکا با کشورهای دیگر اندکی متفاوت است. چیزی که برای وام دهندگان آمریکایی مهم به شمار می رود، میزان درآمد، قدرت پس انداز یا حتی سوددهی سبدهای سرمایه گذاری شما نیست. بلکه آنها به «رتبه اعتباری» شما که عددی سه رقمی را تشکیل می دهد نگاه می کنند و بر اساس آن شما را واجد گرفتن وام یا برعکس، موردی بسیار بد برای وام دهی با احتمال ناتوانی در بازپس دادن وام در نظر می گیرند.

نسل جدید وام دهندگان چه ویژگی هایی دارند؟

بیشتر افرادی که به دنبال وام هستند از قشر متوسط تا ضعیف جامعه ها را در بر می گیرند. معمولا بانک ها از سر و کله زدن با این نوع از مشتریان دل خوشی ندارند و برای پیچاندن آنها هر کاری که از دستشان بربیاید را انجام می دهند.

در عوض، بانک های سنتی که با سرعت در حال پیش رفتن به سمت گسست بانک هستند با اشتیاق فراوان به دنبال مشتری های انگشت شماری می گردند که می توانند وام های کلانی درخواست کنند و بهره های هنگفتی را به آنها بپردازند. اینجا است که کارآفرین های صنعت فین تک، توانستند با پوشش دادن این نوع از مشتریان و دادن وام های نظیر به نظیر، کمکی قابل توجه به مشتریان معمولی و البته به طور غیر مستقیم به بانک ها بکنند.

شاید آنها نتوانند همچون بانک ها کارت های اعتباری تهیه کنند اما می توانند با سیستم های کارآمدی که طراحی کرده اند و به دور از قوانین غیر ضرری دست و پا گیر، وام هایی بسیار ارزان تر را با سرعت بالاتر در اختیار قشر وسیعی از مردم بگذارند.

نیمچه بررسی تحول نظام پرداخت در طول تاریخ تا همین حوالی

بخش دیگری که در کتاب «گسست بانک» به آن پرداخته شد «تحول نظام پرداخت» بود. مردم از گذشته های دور، نیاز خود به پرداخت ارزش را با روش های گوناگونی پاسخ می دادند؛ از مبادله کالا به کالا گرفته تا رواج اولین پول های کاغذی، سپس چک، برات، حواله و … . پس از مدتی با روی کارآمدن تکنولوژی، اولین نسل از دستگاه های پرداخت سیار به وجود آمدند. البته طراحی و کارکرد آنها با ایرادهای بسیاری همراه بود تا اینکه رفته رفته ارتقا پیدا کردند و به نسل امروزی دستگاه های «POS» رسیدند.

اما ماجرا به همان قسمت محدود نماند. اکنون مردم، پرداخت با گوشی موبایل، شبکه های اجتماعی و حتی پرداخت با اسکن صورت یا اسکن عنبیه چشم را چیزی عادی در نظر می گیرند. البته هنوز تا نسخه عالی پرداخت ها فاصله داریم و آن، «محو شدن عملیات پرداخت از لای دست و پای مردم» است.

هدف اصلی این است که کاربران، نیازی به کاغذبازی های پرداخت نداشته باشند، پرداخت ها به صورت خودکار و بدون معطلی انجام شوند و در نهایت رسیدها به گوشی کاربران پیامک یا ایمیل شوند. در این زمینه هم برخی شرکت ها مثل «اوبر» قدم های نخست را برداشته اند.

آیا بانک های قرن 21 به افتتاح شعبه نیاز دارند؟

گسست بانک

تا همین چند سال پیش، مراجعه حضوری به بانک برای انجام کارهایی مانند «افتتاح حساب» یا «گرفتن وام» چیزی معمولی به شمار می آمد. مشتریان اصلا به این فکر نمی کردند که بتوانند این کارها را از خانه یا محل کارشان انجام دهند. چون نمی توانستند جایگزینی برای احراز هویت خود و دور زدن کاغذبازی های اداری پیدا کنند.

این ماجرا با حضور اینترنت و کارآفرین های حوزه فین تک، دستخوش تغییراتی اساسی شد و طعم نوعی خاص از راحتی و آسایش را به مردم چشاند. «انجام تراکنش های روزانه با زدن چند دکمه»، «افتتاح حساب»، «ارسال درخواست وام»، «انتقال پول» و … در شمار مواردی بودند که مردم می توانستند بدون مراجعه به بانک آنها را انجام دهند. حالا سوال اصلی این است که:

 بانک های سنتی چه واکنشی نسبت به این ماجرا نشان داده اند؟

در کمال تعجب، هنوز هم تعداد بانک هایی که بخش زیادی از خدمات خود را فقط از طریق مراجعه حضوری و احراز هویت چهره به چهره انجام می دهند زیاد است. این در حالی است که وجود رقیبان قدر قدرتی که همسو با تکنولوژی به دنبال پاسخ دادن به نیازهای تازه مشتریانشان هستند نیز در حال افزایش است. در این صورت، بانک های سنتی برای بقا در قرن بعدی و جلوگیری از گسست بانک، چاره ای جز پذیرفتن تکنولوژی و راه اندازی سیستم درآمدزایی جدید بر مبنای ارائه خدمات غیر حضوری و 100 درصد آنلاین ندارند.

اینترنت؛ دوست یا دشمن مردم؟

در بخشی دیگر از کتاب «گسست بانک » به تاثیر اینترنت روی زندگی مردم و البته بانک دارها پرداخته شده است. بیایید قبل از پرداختن به اینترنت، چندین سال به عقب برگردیم و به دورانی که رادیو تازه وارد زندگی مردم شده بود نگاهی بیندازیم. در آن دوران، رادیو وسیله ای شوم، بر هم زننده کانون گرم خانواده، ترویج دهنده فساد، از بین برنده زمان های مفید و هر چیز بدی که فکرش را بکنید محسوب می شد. مردم در مقابل آن جبهه گرفتند و کارشناس ها آن را مورد نقد قرار دادند؛ اما رادیو سر جای خودش باقی ماند. کم کم برنامه های مختلف رادیویی چنان در دل مردم جا باز کردند که گویی رادیو، یکی از اعضای خانواده بوده است.

شاید برایتان جالب باشد که بدانید، اینترنت هم در ابتدا با همین استقبال منفی از سوی مردم و منتقدان روبه رو شد. برخی کشورها مثل چین، در همان ماه های ابتدایی که خبر وجود اینترنت در جهان پخش شده بود به فکر افتادند تا با محدودسازی سفت و سخت این ماجرا، تا جایی که می تواند مردمشان را کنترل کنند. برخی کشورها هم تازه بعد از گذشت چندین سال از ظهور اینترنت در حالی که مردمشان با قدرت در حال استفاده از مزیت های آن هستند به فکر محدودسازی اینترنت تحت نام های مختلف افتاده اند.

اما همان طور که نتوانسته اند جلوی رادیو و نفوذ محبوبیت آن را بگیرند، در نهایت در برابر موج قدرتمند اینترنت هم کاری از پیش نخواهند برد. چون مردم بر خلاف صاحبان قدرت، بانک دارها و دولت ها به فکر آینده و زندگی آسان تر هستند.

آیا پول نقد در حال مرگ است؟

همسو با گسست بانک، مورد دیگری هم در عصر حاضر ما بر سر زبان ها افتاده است و آن از بین رفتن پول نقد است. منظور از پول نقد، همان اسکناس ها و سکه هایی هستند که بین مردم گردش می کنند. البته این موضوع چندان هم تازه نیست.

چون مدت ها است که مردم، استفاده کردن از کارت های بانکی، کارت های اعتباری و روش های مختلف پرداخت مانند پرداخت با گوشی موبایل را جایگزین به همراه داشتن وجه نقد کرده اند. ولی با این وجود، پول نقد همچنان وجود دارد. پس چه چیزی باعث این نگرانی و بروز این نقدهای آتشین شده است؟ شاید بتوانیم پاسخ آن را در ارزهای دیجیتال پیدا کنیم.

آیا ارزهای دیجیتال می توانند خطری برای پول نقد و بهانه ای برای گسست بانک باشند؟

تا همین چند سال پیش، مراجعه حضوری به بانک برای انجام کارهایی مانند «افتتاح حساب» یا «گرفتن وام» چیزی معمولی به شمار می آمد. مشتریان اصلا به این فکر نمی کردند که بتوانند این کارها را از خانه یا محل کارشان انجام دهند. چون نمی توانستند جایگزینی برای احراز هویت خود و دور زدن کاغذبازی های اداری پیدا کنند. این ماجرا با حضور اینترنت و کارآفرین های حوزه فین تک، دستخوش تغییراتی اساسی شد و طعم نوعی خاص از راحتی و آسایش را به مردم چشاند. «انجام تراکنش های روزانه با زدن چند دکمه»، «افتتاح حساب»، «ارسال درخواست وام»، «انتقال پول» و ... در شمار مواردی بودند که مردم می توانستند بدون مراجعه به بانک آنها را انجام دهند. حالا سوال اصلی این است که: بانک های سنتی چه واکنشی نسبت به این ماجرا نشان داده اند؟ در کمال تعجب، هنوز هم تعداد بانک هایی که بخش زیادی از خدمات خود را فقط از طریق مراجعه حضوری و احراز هویت چهره به چهره انجام می دهند زیاد است. این در حالی است که وجود رقیبان قدر قدرتی که همسو با تکنولوژی به دنبال پاسخ دادن به نیازهای تازه مشتریانشان هستند نیز در حال افزایش است. در این صورت، بانک های سنتی برای بقا در قرن بعدی و جلوگیری از گسست بانک، چاره ای جز پذیرفتن تکنولوژی و راه اندازی سیستم درآمدزایی جدید بر مبنای ارائه خدمات غیر حضوری و 100 درصد آنلاین ندارند. اینترنت؛ دوست یا دشمن مردم؟ در بخشی دیگر از کتاب «گسست بانک » به تاثیر اینترنت روی زندگی مردم و البته بانک دارها پرداخته شده است. بیایید قبل از پرداختن به اینترنت، چندین سال به عقب برگردیم و به دورانی که رادیو تازه وارد زندگی مردم شده بود نگاهی بیندازیم. در آن دوران، رادیو وسیله ای شوم، بر هم زننده کانون گرم خانواده، ترویج دهنده فساد، از بین برنده زمان های مفید و هر چیز بدی که فکرش را بکنید محسوب می شد. مردم در مقابل آن جبهه گرفتند و کارشناس ها آن را مورد نقد قرار دادند؛ اما رادیو سر جای خودش باقی ماند. کم کم برنامه های مختلف رادیویی چنان در دل مردم جا باز کردند که گویی رادیو، یکی از اعضای خانواده بوده است.  شاید برایتان جالب باشد که بدانید، اینترنت هم در ابتدا با همین استقبال منفی از سوی مردم و منتقدان روبه رو شد. برخی کشورها مثل چین، در همان ماه های ابتدایی که خبر وجود اینترنت در جهان پخش شده بود به فکر افتادند تا با محدودسازی سفت و سخت این ماجرا، تا جایی که می تواند مردمشان را کنترل کنند. برخی کشورها هم تازه بعد از گذشت چندین سال از ظهور اینترنت در حالی که مردمشان با قدرت در حال استفاده از مزیت های آن هستند به فکر محدودسازی اینترنت تحت نام های مختلف افتاده اند. اما همان طور که نتوانسته اند جلوی رادیو و نفوذ محبوبیت آن را بگیرند، در نهایت در برابر موج قدرتمند اینترنت هم کاری از پیش نخواهند برد. چون مردم بر خلاف صاحبان قدرت، بانک دارها و دولت ها به فکر آینده و زندگی آسان تر هستند. آیا پول نقد در حال مرگ است؟ همسو با گسست بانک، مورد دیگری هم در عصر حاضر ما بر سر زبان ها افتاده است و آن از بین رفتن پول نقد است. منظور از پول نقد، همان اسکناس ها و سکه هایی هستند که بین مردم گردش می کنند. البته این موضوع چندان هم تازه نیست. چون مدت ها است که مردم، استفاده کردن از کارت های بانکی، کارت های اعتباری و روش های مختلف پرداخت مانند پرداخت با گوشی موبایل را جایگزین به همراه داشتن وجه نقد کرده اند. ولی با این وجود، پول نقد همچنان وجود دارد. پس چه چیزی باعث این نگرانی و بروز این نقدهای آتشین شده است؟ شاید بتوانیم پاسخ آن را در ارزهای دیجیتال پیدا کنیم. آیا ارزهای دیجیتال می توانند خطری برای پول نقد و بهانه ای برای گسست بانک باشند؟

پُر بیراه نیست اگر بگوییم ظهور ارزهای دیجیتال اثری همچون ظهور اینترنت بر جهان داشته است. این ارزها نیز همچون تمام تحولاتی که به خاطر بزرگی و ناتوانی در تخمین زدن پتانسیلشان مورد نقد و بدبینی صاحبان قدرت و حتی مردم قرار می گرفتند در ابتدا با استقبال خوبی از سوی جوامع مختلف روبه رو نشدند. شاید بتوان گفت اولین کسانی که توانستند پتانسیل و مزیت های نهفته ارزهای دیجیتال را کشف کرده و از آن به بهترین شکلی که می توانستند استفاده کنند، خلافکارها، قاچاقچیان مواد مخدر و … بودند.

پس از جار و جنجال های زیادی که شاید شما هم از آنها خبر داشته باشید، بالاخره کشورها و دولت های مختلف، قدرت این ارزها را پذیرفتند و حتی در برخی جوامع مثل آمریکا شروع به استفاده گسترده تر از آن کردند. اکنون به هنگام پرداخت، پرسیدن سوال: «آیا بیت کوین قبول می کنید؟» به چیزی عادی بین مردم آمریکا تبدیل شده است. حتی برخی از فروشگاه ها و مراکز خرید، پیش دستی کرده اند و خودشان با استفاده از پوسترها یا اطلاعیه ها قبول پرداخت با استفاده از ارزهای دیجیتال را به گوش مشتریان خود رسانده اند.

ارزهای دیجیتال چه برتری نسبت به پول نقد دارند؟

بیایید این موارد را با هم بشماریم:

  1. ارزهای دیجیتال بدون نیاز به داشتن حساب در بانک های سنتی هستند.
  2. برای استفاده کردن از این ارزها، خرید، فروش و پرداخت با آنها نیازی به احراز هویت ندارید.
  3. بستری که رمزارزها روی آن بنا شده اند یعنی «بلاکچین» بسیار قدرتمند و از نظر امنیتی بسیار قوی است.
  4. سرعت انجام تراکنش ها در بستر ارزهای دیجیتال، بسیار بالا است. شما می توانید بدون نگرانی و در عرض چند ثانیه از یک سوی جهان به سوی دیگر آن ارز دیجیتال انتقال دهید.
  5. کارمزد تراکنش های انجام شده در ارزهای دیجیتال بسیار کم است و اصلا با کارمزدهای دریافتی بانک ها قابل مقایسه نیست.
  6. و …

فکر می کنیم همین موارد هم بتوانند به تنهایی زنگ خطر را برای پول های دولتی به صدا در آورند.

چرا پول نقد به خطر افتاده است؟

بیایید از آن طرف ماجرا هم نگاهی به پول نقد و ماجرای گسست بانک بیندازیم و ببینیم چرا رقیب های قدر قدرتی برایش پیدا شده اند:

  • پول نقد، بیشتر از ارزشش برای ما خرج بر می دارد

با وجود آنکه شاید من و شما این موضوع را چندان آشکارا لمس نکنیم اما در نهایت با استفاده کردن از وجه نقد، هزینه ای بیشتر آنچه که باید را می پردازیم. بد ماجرا اینجا است که این هزینه به طور مستقیم از جیب ما بیرون می رود بدون اینکه کنترلی روی آن داشته باشیم.

  • تکنولوژی پیرامون پول نقد، با سرعت لاک پشتی حرکت می کند

بانکداران و دولت هایی که با قدرت در حال چاپ بی امان پول نقد هستند نسبت به تکنولوژی استفاده از پول های نقد، به صورتی خنثی رفتار می کنند. به همین دلیل است که مشکلات مختلفی پیرامون گردش آسان پول نقد در دست مردم به وجود آمده اند.

  • ظهور پول های جدید و ناتوانی در رقابت با آنها

پول نقد از یک سازوکار تعریف شده پیروی می کند. به همین دلیل، نمی تواند در مقابل پول های تازه واردی که به شکلی ساختارشکنانه قدم برمی دارند حرفی برای گفتن داشته باشد.

بیت کوین یا اسکناس؟ کدام واقعی تر هستند؟

گسست بانک

یکی از بحث های جالبی که در کتاب «گسست بانک» به آن پرداخته شده، مسئله واقعی بودن پول های رایج است. کمی به ماهیت اسکناس ها در سرتاسر جهان فکر کنید. بانک های مرکزی هر کشور، اسکناس هایی را با شکل و شمایل ویژه خودش در مکانی مخفی اما آشکار یعنی همان چاپخانه بانک مرکزی، منتشر می کنند.

سپس این اسکناس ها را وارد بازار کرده و بر این اساس که توسط چاپخانه بانک مرکزی چاپ شده اند به آن اعتبار می دهد؛ اما در واقعیت، هیچ اعتباری در کار نیست. این تنها نوعی بازی با ارزش پول است که در گذشته از طریق طلا، نقره، مس یا حتی جو و گندم انجام می شد اما حالا از طریق یک ورق کاغذ انجام می شود. حالا که پول دولتی این قدر غیر واقعی است و نمی توان به ثبات اعتبار آن دل بست، چرا اینقدر روی ارزهای دیجیتال که دست کم برای نشان دادن اعتبارشان برنامه داشتند جبهه گیری منفی به وجود آمد؟

شاید بتوانیم پاسخ این سوال را در این چند جمله ساده پیدا کنیم؛ چون:

  1. ارزهای دیجیتال از چاپخانه بانک های مرکزی بیرون نیامدند.
  2. دولت ها برای بازی کردن با اعتبارشان و ایجاد تورم به دلخواه خودشان قدرتی ندارند.
  3. مردم می توانند بدون اینکه زیر نظر گرفته شوند یا برای درآمدشان مالیاتی بپردازند از این ارزها استفاده کنند.

می توان گفت که تبعات رواج ارزهای دیجیتال که نوید ظهور نسل جدیدی از پول را می دهند برای دولت ها بسیار عمیق تر از این حرف ها است. این درست مانند آن است که دولت های جهان، بزرگ ترین اسباب بازی خود برای کنترل مردمشان را از دست بدهند. باید به آنها حق بدهیم که کمی دردشان بیاید و حتی پایشان را مثل کودکان، محکم روی زمین بکوبند!

گسست بانک چه زمانی انجام می شود؟

راهی برای ترمیم بانکداری فعلی وجود ندارد. گسست بانک، مدت ها است که رخ داده است. کاری که اهالی قدرت و بانکداران می توانند انجام دهند، راه اندازی تلاشی هوشمندانه برای پایه ریزی سیستم جدید بانکداری و رشد کردن بر اساس پایه هایی تر و تازه است. سیستم فعلی، فرصت همسو شدن با تکنولوژی و نیازهای مردم را از دست داده است، هنوز هم به قوانین قدیمی چنگ می زند و هزینه هایش سرسام آور هستند.

آن بخش از بانکداری هم که به شکلی افتان و خیزان برای همسو شدن با تکنولوژی تلاش می کند به علت دیر حرکت کردن، نمی تواند به آن برسد و همانند شرکت های فعال در حوزه فین تک، آزادانه و بی محابا دست به تغییر قوانین قدیمی بزند. گسست بانک ها یک اخطار نیست؛ یک آگاهی از ماجرایی است که اکنون رخ داده و ما باید از آن با خبر باشیم.

نظر شما چیست؟

نگاه شما به سیستم بانکداری ایران چگونه است؟ آیا تلاش های انجام شده برای ورود به حوزه فناوری را کافی می دانید؟

ادامه مطلب
انواع کتاب سرمایه گذاری
معرفی 8 تا از بهترین انواع...

انواع کتاب سرمایه گذاری

میانگین بازدهی بازار سهام طی 100 سال گذشته در حدود 10 درصد بوده است. به همین دلیل شما باید علاوه بر اینکه یک سبد سرمایه گذاری قوی داشته باشید، توانایی مدیریت این سبد نیز در شما وجود داشته باشد. مطالعه یک کتاب خوب در زمینه سرمایه گذاری می تواند به شما نکات مهمی را یاد داده که تا قبل از این به آن توجه نمی کردید. چه یک فرد متخصص در امور سرمایه گذاری به حساب بیایید چه به تازگی این مسیر را شروع کرده اید بهتر است دست از یادگیری مطالب جدید و ارتقای سطح دانش خود دست برندارید. به همین دلیل ما در این مقاله قصد داریم تا با معرفی 8 تا از بهترین انواع کتاب سرمایه گذاری این مسیر را برای شما هموارتر کنیم.

1. کتاب  یک پیاده روی تصادفی در وال استریت (A Random Walk Down Wall Street)

کتاب ″یک پیاده روی تصادفی در وال استریت″ نوشته بارتون مالکیل اقتصاددان مشهور آمریکایی و استاد دانشگاه پرینستون است. این کتاب با فروش یک میلیون نسخه در صدر لیست پرفروش ترین انواع کتاب سرمایه گذاری جهان قرار دارد. این کتاب در مورد بازارهای سهام بوده و اطلاعاتی درباره موضوعاتی همچون اوراق قرضه، سهام، امور مالی و حتی دارایی هایی چون سکه و طلا را در اختیار مخاطب خود قرار می دهد.

تئوری پشت آموزش های این کتاب این بوده که نویسنده معتقد است تغییر قیمت سهام مانند یک فرد مست در خیابان است. در هر لحظه به یک سمت رفته و کاملا تصادفی قدم برمی دارد. اکثر طرفداران این نظریه از آن در معاملات کوتاه مدت و میان مدت خود استفاده می کنند. نویسنده کتاب پیاده روی تصادفی استدلال می کند که تنها رویکردی که به طور مداوم می تواند برای شما موفقیت کسب کند این است که سهام خریده و آن را برای طولانی مدت نگه دارید. این روش سرمایه گذاری به شما امکان می دهد تا از روندهای قابل پیش بینی سهام استفاده کرده تا بتوانید سود بسیار زیادی کسب کنید. مشاهده این روندها نیز فقط در صورتی ممکن بوده که شما برای چند سال به طور ثابت و مداوم روند تغییرات سهام ها را تحلیل و بررسی کرده باشید.

یکی دیگر از توصیه های این کتاب مربوط به تمرکز روی صندوق سرمایه گذاری مشترک و ETF است. زیرا نسبت به خرید سهام تکی، قابل پیش بینی تر بوده و سودهای کوتاه مدت و میان مدت بیشتری را برای شما کسب می کند.

2. کتاب رژیم مالی (The Financial Diet)

انواع کتاب سرمایه گذاری

یکی دیگر از پرفروش ترین انواع کتاب سرمایه گذاری کتاب ″رژیم مالی″ نوشته چلسی فگن و لورن هیج است. این کتاب یک نقطه شروع عالی برای افرادی بوده که نیاز به یک دوره آموزشی مدیریت مالی دارند. این کتاب تمرکز خود را روی ایجاد یک بودجه و پایبندی به آن قرار داده و نکاتی برای خریدهای روزانه را نیز در اختیارتان قرار می دهد. به عنوان مثال حتی توصیه می کند تا حد ممکن غذای خود را در خانه تهیه کنید زیرا عادت به صرف غذا خارج از منزل می تواند به سرعت بودجه شما را به اتمام برساند. بعد از اینکه خواننده در مورد اهمیت بودجه بندی مطلع شد نویسنده به سراغ گام های ابتدایی برای سرمایه گذاری می رود.

کتاب The Financial Diet به شما به صورت پله پله آموزش می دهد تا ابتدا خرج های اضافه زندگی خود را کاهش داده و در این باره حتی با اطرافیان نیز صحبت کنید. سپس با انجام سرمایه گذاری های مطمئن اقدام به افزایش ورودی های مالی خود کنید. نویسنده این کتاب یعنی چلسی فگن یک کانال یوتیوب به نام The Financial Diet نیز داشته که در آن ویدیوهایی برای بهتر خرج کردن به اشتراک می گذارد.

3. کتاب سهام عادی و سود غیر عادی (Common Stocks and Uncommon Profits)

کتاب ″سهام عادی و سود غیر عادی″ یکی دیگر از انواع کتاب سرمایه گذاری محسوب می شود. این کتاب اثر فیلیپ فیشر بوده که خود یکی از بزرگترین سرمایه گذاران دنیا محسوب می شود. خوشبختانه این کتاب به فارسی نیز ترجمه شده است. این کتاب نگاهی عمیق به فلسفه سرمایه گذاری دارد. کتاب سهام عادی و سود غیر عادی حاوی اطلاعاتی از نحوه جستجو درباره شرکت های در حال رشد گرفته تا تمرین روش Scuttlebutt و فرآیند جمع آوری اطلاعات پیش از انجام سرمایه گذاری است. اولین بار در سال 1958 منتشر شده و توسط سرمایه گذار مشهور و بزرگ ″وارن بافت″ نیز تایید شده است. این کتاب نزد بسیاری از سرمایه گذاران قدیمی مانند انجیل مقدس شمرده می شده زیرا محتوای بسیار کاربردی و صحیحی دارد. ویرایش دوم کتاب توسط پسر نویسنده یعنی کن فیشر که یک متخصص سرمایه گذاری بوده، منتشر شده است. مطالعه این کتاب به هر سرمایه گذاری توصیه شده زیرا دربردارنده چندین آموزه اساسی مانند دور نگه داشتن احساسات از روند سرمایه گذاری را شامل می شود.

4. کتاب روانشناسی پول (The Psychology of Money)

انواع کتاب سرمایه گذاری

کتاب ″روانشناسی پول″ نوشته مورگان هاسل حاوی 19 داستان کوتاه درباره استراتژی های مالی و سرمایه گذاری است. علاوه بر این سعی شده تا با ایجاد تغییر بر نحوه تفکر مردم درباره پول رسالت خود را انجام دهد. این کتاب که یکی از انواع کتاب سرمایه گذاری محسوب می شود به فارسی نیز ترجمه شده است. مورگان هاسل نویسنده کتاب یک روزنامه نگار مالی و شریک یک صندوق سرمایه گذاری بوده که در گذشته به عنوان ستون نویس در وال استریت ژورنال فعالیت می کرده است. او در کتاب The Psychology of Money نه تنها چگونگی نقش احساسات و تعصبات را روی تصمیم گیری های مالی ما بررسی کرده بلکه چیزی به نام عقل سلیم را تنها همراه درست و صحیح ما برای تصمیم گیری های مهم معرفی می کند.

یکی از درس های کتاب روانشناسی پول به اهمیت زمان می پردازد. نویسنده، وارن بافت را به عنوان یکی از نمونه های زنده معرفی کرده که به مدت بیش از نیم قرن مشغول به سرمایه گذاری بوده است. او می گوید بسیاری از ما این مشخصه مهم را فراموش می کنیم که فردی مانند بافت از ده سالگی شروع به سرمایه گذاری کرده بنابراین یکی از عوامل موفقیت او زمان به شمار می رود. ما هم اگر همین امروز دست به کار شده و مبلغی را سرمایه گذاری کنیم بعد از گذشت یکی دو دهه متوجه تغییر مثبت آن خواهیم شد.

5. کتاب ضرب و شتم در خیابان (Beating the Street)

کتاب ″ضرب و شتم در خیابان″ نوشته پیتر لینچ سرمایه گذار شناخته شده است. پیام اصلی این کتاب که یکی از مشهورترین منابع آموزشی در لیست انواع کتاب سرمایه گذاری بوده این است. این کتاب می گوید که اگر در مورد شرکت هایی که قرار است در آن ها سرمایه گذاری کنیم، اطلاعات کافی داشته باشیم دیگر سرمایه گذاری یک کار شانسی محسوب نخواهد شد. این درس مهمی بوده که همه سرمایه گذاران باید به آن دقت کنند و مطالعه این کتاب نیز به روند یادگیری این موضوع کمک بزرگی خواهد کرد. پیتر لینچ این تئوری را در صندوق های سرمایه گذاری مشترک نیز اعمال کرده است.

او در کتاب خود به خوانندگان چگونگی چارچوب بندی یک استراتژی سرمایه گذاری موثر در دنیای واقعی را آموزش می دهد. فراموش نکنید که نویسنده این کتاب از سال 1970 تا 1990 یکی از موفق ترین صندوق های سرمایه گذاری مشترک به نام صندوق فیدلیتی ماژلان را مدیریت می کرده است که در مقاله برترین سرمایه گذاران نیز معرفی شده است.

6. کتاب خون کثیف (Bad Blood)

مطالعه کتاب ″خون کثیف″ نوشته جان کریرو برای هر فردی که در حوزه دیجیتال و مالی فعالیت می کند، ضروری است. این کتاب، داستان واقعی ظهور و سقوط چشمگیر استارتاپ ترانوس را بیان می کند. استارتاپ ترانوس که توسط الیزابت هولمز مدیریت می شد، با دروغ ها و ادعاهای غلط صاحب آن به ارزش 9 میلیارد دلار رسیده بود. الیزابت هولمز ادعا می کرد که دستگاهی ساخته تا با استفاده از یک قطره خون انسان می توان نتیجه بسیاری از آزمایش های پزشکی را انجام داد. در سال 2015 جو بایدن که آن زمان معاون رئیس جمهور ایالات متحده بود از این آزمایشگاه بازدید کرد ولی حتی او هم نتوانست متوجه شود که تمام تجهیزات دروغین بوده است. کارهای هولمز نتیجه ای جز به خطر انداختن جان بسیاری از بیماران در پی نداشت.

جان کریرو خبرنگار و برنده جایزه پولیتز که توانست رسوایی الیزابت هولمز را در مقالات خود منعکس کند، داستان این استارتاپ میلیارد دلاری را در این کتاب بیان کرده است. محتوای کتاب از مصاحبه با 150 نفر که نیمی از آن ها کارمندان پیشین ترانوس بوده اند نگارش شده است. با این حال بسیاری از افراد برای حفظ حریم شخصی با اسامی غیر واقعی در این کتاب معرفی شده اند.

7. کتاب کوچک سرمایه گذاری با ارزش (The little Book of Value Investing)

انواع کتاب سرمایه گذاری

سرمایه گذاری ارزشی به خرید سهامی گفته می شود که ارزش کمی داشته ولی سرمایه گذاران آن را برای مدت زمان طولانی نگه می دارند. با وجودی که این موضوع، مفهوم جدیدی نبوده اما هنوز هم بسیاری از سرمایه گذاران به آن توجه نمی کنند. ″کتاب کوچک سرمایه گذاری با ارزش″ که یکی از انواع کتاب سرمایه گذاری بوده نوشته کریستوفر براون است. این کتاب به خوانندگان نشان می دهد که چگونه می توانند این استراتژی را برای خرید سهام مقرون به صرفه و رشد سبد سهام خود عملی کنند. این کتاب نقدهای درخشانی از نشریه Financial Times، بلومبرگ و وال استریت ژورنال دریافت کرده است.

یکی از درس هایی که از این کتاب می توان آموخت این است که زمانی که سهام های ارزان قیمت عرضه می شوند آن ها را بخرید. این موضوع بر دو اصل استوار است یکی ارزش ذاتی سهام و دیگری حاشیه امن خرید سهام. با تکیه بر این دو اصل، سرمایه گذاران بر روی خرید سهام به میزان قابل توجهی کمتر از ارزش واقعی آن توجه می کنند. آن ها بعد از اینکه سهام به ارزش واقعی خود رسید اقدام به فروش آن می کنند.

8. کتاب Stay The Course

هر سرمایه گذار مطلعی ارزش صندوق های سرمایه گذاری شاخص را در استراتژی سرمایه گذاری غیر فعال می داند. جان بوگل که مدیر صندوق سرمایه گذاری ونگارد بوده، نگاهی جذاب به سرمایه گذاری دارد. او در کتاب Stay The Course که از انواع کتاب سرمایه گذاری بوده داستان رشد شرکت خود که اکنون بزرگترین صندوق سرمایه گذاری مشترک در جهان بوده را روایت می کند. این شرکت با سرمایه  1.4 میلیارد دلار شروع کرده و در حال حاضر به 5 تریلیون دلار دارایی رسیده است. در این کتاب به نوعی هم تاریخچه ونگارد را مطالعه می کنید و هم خاطرات شخصی و دیدگاه های سرمایه گذاری این شخص افسانه ای را مورد بررسی قرار خواهید داد.

سخن آخر

اولین قدم برای موفقیت در هر عنوانی کسب اطلاعات پایه آن موضوع است. از طرفی چون تجربه چندانی در شروع مسیر نداریم بهتر است تا به تاریخچه افرادی که در ان مسیر موفق شده اند رجوع کنیم. در زمینه سرمایه گذاری، کسب اطلاع از سرمایه گذاران شاخص و افرادی که با تلاش طی سال ها موفق شده ا تا بزرگترین شرکت ها را مدیریت کرده و سودهای بسیاری کسب کنند، به ما ایده مناسب را می دهد. در این مقاله هشت عنوان از انواع کتاب سرمایه گذاری معرفی شده که همگی توسط نویسنده های بزرگ و شناخته شده ای به رشته تحریر درآمده اند.

سوالات متداول

اولین قانونی که در سرمایه گذاری به شما معرفی می شود این است که تلاش کنید تا هیچگونه پولی از دست ندهید. این مفهوم به این معنا بوده که از ابتدا کاری را انجام دهید که از نتیجه آن مطمئن هستید.

مشهورترین صندوق سرمایه گذاری مشترک در دنیا به نام فیدلیتی ماژلان متعلق به جان بوگل بوده که با 28 کارمند و 1.4 میلیون دلار سرمایه، اکنون بیش از 16 هزار کارمند در سراسر دنیا داشته و دارایی آن 5 تریلیون دلار است.

سرمایه گذاری ارزشمند به روشی گفته می شود که در آن تعداد زیادی سهام با قیمت بسیار ارزان خریداری شده و بعد از اینکه قیمت سهام بالا رفت اقدام به فروش آن می کنید.

ادامه مطلب
خلاصه کتاب خصوصی سازی پول
معرفی و خلاصه کتاب خصوصی سازی...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب خصوصی سازی پول خلاصه برداری شده است!

خلاصه کتاب خصوصی سازی پول (Denationalization Of Money)

وقتی پای صحبت اقتصاددان ها و اهل سیاست می نشینیم، دم به دقیقه واژه وزین «تورم» را از زبانشان می شنویم. آنها یا در حال خبر دادن بروز یک تورم جدید هستند یا در مورد آسیب های تورم، سخنرانی می کنند. در این میان، کمتر کسی به فکر یافتن یک راه علاج برای سریال بی انتهای تورم ها می گردد. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «خصوصی سازی پول» از «فردریش فون هایک» می رویم و تلاش های نویسنده کتاب را در باب یافتن یک چاره جهانی برای تورم به تماشا می نشینیم. تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید.

دردسر تورم برای مردم و ملت ها

تورم، چندین بار منابع را بین قرض دهنده ها و قرض گیرنده ها توزیع می کند؛ اما مشکل اینجا است که این توزیع، به شکلی بی فایده و غیر کاربردی انجام می شود. به همین دلیل، تنها چیزی که در این میان از دست می رود، منابع است. از طرف دیگر، تورم، چوب لای چرخ بازار سرمایه می گذارد، پیش بینی قیمت ها، روند رشد یا افت آن را بسیار سخت می کند.

در کنار تمام این موارد، چیزی که به آتش تورم، دامن می زند تلاش های دولت ها برای دستکاری کردن نرخ تورم و بازی با قیمت ها است. این ماجرا چیزی شبیه به بازی کردن یک کودک سوزن به دست با یک بادکنک بزرگ است. فرقی ندارد که کودک سوزن را آرام وارد بادکنک کند یا این کار را به یکباره انجام دهد. چون در هر صورت، برخورد سوزن و بادکنک یک نتیجه بیشتر ندارد و آن ترکیدن است!

راه حل دراز مدت ثبات پولی چیست؟

هایک در کتاب «خصوصی سازی پول» تدوین قانون اساسی برای پول و مهار رشد ارزش آن را بهترین روش برای برچیدن تورم از جهان معرفی می کند. این ماجرا باعث می شود که پول از اختیار دولت ها خارج شود و به دست بخش های خصوصی یعنی قشری از خود مردم بیفتد. در این صورت، نه تنها دست دولت ها از بازی کردن با ارزش پول، کوتاه می شود بلکه به دلیل ایجاد شدن بستر رقابت بین شرکت های خصوصی تولید کننده پول البته زیر پرچم قوانین اساسی، پول نیز همچون اقتصاد رقابتی، رشد خواهد کرد و ارزش آن در طول زمان حفظ خواهد شد.
البته گفتنی است که بعد از انتشار کتاب «خصوصی سازی پول» بسیاری از اقتصاددان های آن زمان با آن به مقابله پرداختند. ولی همه در پس زمینه ذهنشان می دانستند که به زودی بسترهای اجرای این تغییر بزرگ جهانی به وجود می آید. اکنون شواهدی که از تغییرات پول ها و روی کار آمدن شکل های تازه و نوینی از ارزها – مثلا ارزهای دیجیتال – می بینیم نویدبخش به حقیقت پیوستن این راه حل هستند.

اولین قدم برای آزادسازی پول از چنگال دولت ها

در روند خصوصی سازی پول، کشورهایی که با یکدیگر بازار و حتی مرز مشترک دارند با هم توافق می کنند که ارز کشورهایشان بدون هیچ مانع قانونی در کشورهای دیگر این توافق مبادله شود. به این ترتیب، مردم عادی، شرکت ها، مجموعه ها و حتی بانک ها از قید و بند انحصار یک ارز در یک قلمرو آزاد می شوند. شرکت ها می توانند در سرزمینی به جز جایی که اکنون هستند هم به راحتی کار کنند.

حتی شاید بتوان گفت که چنین توافقی بهشتی برای بانکداران به وجود می آورد. از این گذشته، همزمان با آزادسازی ارزها در این کشورها، تنور رقابت بر افروخته می شود. هر جایی که شرکت های ریز و درشت با هم به رقابت بپردازند بهترین مکان برای رو به جلو حرکت کردن، رشد اقتصادی و در نهایت، تجربه آسایش خواهد بود.

آزادسازی پول در یک منطقه چه مشکلاتی را به دنبال خواهد داشت

خلاصه کتاب خصوصی سازی پول

با وجود اینکه توافق بین کشورها می تواند آتش تورم را رو به خاموشی سوق دهد اما با این وجود نمی توان خصوصی سازی پول را طرحی کامل و بدون مشکل در نظر گرفت؛ مثلا:

  • شاید کشورهای عضو این توافق در نهایت راضی نشوند که یک ارز دیگر، جای ارز ملی خودشان را بگیرد. به ویژه اگر این دو کشور در خاطرات ملی خود اثراتی از نبردهای خونین را به یادگار داشته باشند. کشور بازنده یا برنده هرگز زیر بار استفاده کردن از ارز دیگری نمی رود. چون در بهترین حالت، کشور بازنده آن را نوعی استعمار و کشور برنده نوعی خفت و تحمیل شکست به حساب می آورد.
  • هیچکس در هیچ کدام از کشورهای این توافق، حاضر نیست مدیریت درست این ارز مشترک را تضمین کند. چون این ماجرا با وجود بزرگترین نکته مثبتش یعنی سرکوب تورم، هنوز در فاز آزمایشی به سر می برد. در نتیجه، پذیرفتن این مسئولیت به معنی اعلام آمادگی برای شکسته شدن کاسه کوزه ها بر سر آن کشور در اولین پیچ ناپیدای مسیر است!
  • مشکل دیگری که این توافق با خودش به همراه می آورد، بالا یا پایین کشیده شدن توازن اقتصاد جمعی این کشورها زیر سایه ارز مشترک است. وقتی کشوری که پایه های اقتصادی ضعیفی داشته باشند وارد این توافق شود، خود به خود به سمت رشد و شکوفایی قدم برمی دارد؛ اما این موضوع برای کشورهای که اکنون در پیشرفت نسبی قرار دارد، چیزی شبیه به نوعی عقب گرد خواهد بود.

چرا هنوز هیچ کشوری برای درآوردن انحصار پول از دولت اقدام نکرده است؟

شاید بتوان گفت، بزرگ ترین دلیل آن کمبود آگاهی، اطلاعات، تجربه و در نتیجه نداشتن چشم اندازی نسبت به آینده خصوصی سازی پول است. با وجود آنکه آزادسازی پول از دست دولت ها که آن را حق مسلم خودشان در نظر می گیرند بهترین نوشدارو برای تورم جهانی است اما هنوز هم مردم، شرکت ها سازمان ها و اهالی اقتصاد، ماجرای پول را به دولت ها گره می زنند.

این در حالی است که هیچ دولتی نتوانسته کاری واقعی برای برطرف شدن تورم انجام دهد یا مزیتی بر ویژگی های پول بیفزاید. همان طور که وجود حق انحصاری در تجارت می تواند جلوی رشد اقتصادی را بگیرد، منحصر شدن قدرت پول به دولت ها نیز می تواند به سریال زیان های این ماجرا ادامه دهد. تا رسیدن آن زمان، اهالی اقتصاد و کسانی که واقعا به دنبال راه چاره ای برای ماجرای پول و تورم آن هستند باید به سراغ آگاهی دادن به ذهن ملت ها باشند.

چون تا وقتی که نور این آگاهی، چشم ها را روشن نکند و زمینه پرسیدن سوال ها را به وجود نیاورد، نیاز به تغییر، احساس نخواهد شد و این یعنی تورم بیشتر و حتی رکودهای اقتصادی بسیار بزرگ در آینده.

نگاهی به ریشه های تاریخی اسارت پول توسط دولت ها

بیایید به چندین قرن قبل بازگردیم. زمانی که از مفهوم پول فعلی هیچ خبری نبود و چرخ های اقتصاد با سکه های ضرب شده طلا، نقره و مس به گردش در می آمد. شاید بزرگ ترین متهمان ماجرای حق کنترل پول توسط قدرتمندان، داستان ها و افسانه هایی باشند که حاکمان، فرماندهان و پادشاهان در مورد الهی بودن سلطنت خودشان در ذهن مردم ناآگاه فرو کرده بودند.

همین ماجرا به آنها این حق را می داد تا کنترل پول و گردش اقتصاد را به بهانه های مختلف در دست بگیرند و هر جا که به نفعشان نبود آن را با حکم الهی خود تغییر دهند. در نتیجه، حق ضرب سکه به پادشاهان تعلق گرفت. این ماجرا به آنها پول و قدرت می داد. مردم عادی هم که در فقر، ناآگاهی و ضعف به سر می بردند نمی توانستند یا حتی نمی خواستند با این افراد الهی، پولدار و قدرتمند وارد نزاع شوند.

حاکمان و پادشاهان در سرچشمه قدرت، اردو زدند؛ اما این چشمه تنها تا زمانی پر آب می ماند که مردم به استفاده کردن از پول های تعریف شده ادامه می دادند و پای سکه یا پول دیگری به میدان باز نمی شد. این موضوع به خودی خود می توانست علت اصلی بسیاری از نبردها، کشت و کشتارها و زورگویی هایی باشد که در طول تاریخ بر سر مردم آمد؛ به ویژه آنهایی که با تفکر بیگانه نبودند از این ماجرا ضررهای بسیاری دیدند.

وقتی پول کاغذی، مسیر ثروت سازی برای حاکمان و پادشاهان را هموارتر می کند

خلاصه کتاب خصوصی سازی پول

در ادامه کتاب «خصوصی سازی پول» به علت علاقه حاکمان به پول های کاغذی می پردازیم. با وجود آنکه انحصار ضرب سکه ها و مقدار فلز درون آنها در اختیار پادشاهان و حاکمان بود اما مشکلی وجود داشت. تولید یا بهتر است بگوییم ضرب این سکه ها کار ساده ای نبود. به همین دلیل وقتی پای پول های کاغذی با کمترین ابزار و ارزان ترین مواد اولیه به دنیای اقتصاد باز شد، کار افرادی که بر سر قدرت نشسته بودند بسیار آسان گشت. آنها می توانستند به آسانی خوردن یک لیوان آب هر چقدر که می خواهند پول کاغذی چاپ کنند و بیش از گذشته ثروتمند شوند.

ناگفته نماند که پول های کاغذی در ابتدا به خودی خود ارزشی نداشتند. قدرتمندان این برگه های کاغذ را به عنوان نوعی رسید در قبال سکه هایی که هرگز به مردم پرداخته نمی شدند به آنها دادند و توانستند اعتمادشان را جلب کنند. کم کم عوامل زیادی دست در دست هم دادند و باعث شدند که مردم از همین رسیدها به جای سکه ها استفاده کنند. در واقع، آنها با اعتبارِ پنهانِ پشتِ این رسیدها معامله می کردند.

تورم خوب است؛ شما اشتباه می کنید!

یکی از جالب ترین مواردی که توسط دولت ها و برخی اقتصاددان ها بیان می شود این است که: «تورم، ضامن پیشرفت سریع جامعه است!» این افراد که آنها را «تورم گرا» صدا می زنیم به جای آنکه در پی راهی برای کم کردن آتش تورم باشند، دوست دارند با آن بازی کنند. تلاش های پوچ آنها در حالی است که در تاریخ اقتصاد هیچ دوره پیشرفت پایدار با تورم همراه نبوده است.

برعکس، سریع ترین دوره های پیشرفت جوامع انسانی به دوره هایی اشاره دارند که قیمت ها تا حدود 200 سال تغییری نکردند. انگلستان و آمریکا دو کشوری هستند که می توانیم آنها را به عنوان سند زنده این ماجرا و بر اساس شواهد معتبر تاریخی مثال بزنیم.

تلاش هایی تاریخی برای راه اندازی ارزهای غیر دولتی و تولد خصوصی سازی پول

شاید بتوان گفت اولین قشر از جامعه که سر از کار بازی دولت و پول هایش درآوردند، بازرگانان بودند. آنها با امید به آنکه بتوانند دوشادوش ارزهای دولتی، ارزهای خصوصی هم داشته باشند چند بانک را افتتاح کردند؛ اما زودتر از آنچه که فکرش را می کردند توسط نیروهای دولتی سرکوب شدند. این ماجرا درس بزرگی برای بازرگانان و دولت ها بود.

تاجران دریافتند که باید به جای مقابله با پول های دولتی به دنبال راهی برای استفاده کردن از آنها باشند. دولت ها هم یاد گرفتند که بانک ها را به سمت خود جذب کنند و فقط به بانک هایی مجوز فعالیت بدهند که از ارز دولتی پشتیبانی می کنند. به همین راحتی، بزرگ ترین تلاش برای برچیدن تورم در همان قرن های آغازین، به باد فنا سپرده شد.

دروغی به نام «وجه رایج مملکت!»

معمولا وقتی مردم می خواهند در مورد اعتبار پولی که در دست دارند حرف بزنند می گویند: «فلان مقدار، وجه رایج مملکت!» گویی این عبارتی جادویی است که تمام پول های دیگر را از هستی نابود می کند؛ اما اگر سری به قانون بزنیم با این اصطلاح روبه رو می شویم: «وسیله ای برای پرداخت بدهی» این یعنی از نظر قانونی، هر نوع سندی که اعتبار آن بتواند بدهی های شما را پرداخت کند «پول» محسوب می شود؛ اما حالا دولت ها در نقش یک شرکت زورگو و انحصار طلب فرو رفته اند، در مقابل خصوصی سازی پول گارد گرفته اند و می خواهند مردم فقط از پولی که آنها چاپ یا ضرب می کنند استفاده کنند!

پول، نمادی از یک ارزش است نه چیزی بیشتر

خلاصه کتاب خصوصی سازی پول

در طول تاریخ اقتصاد، همواره چیزهای متفاوتی در نقش پول ظاهر شدند؛ از صدف های نایاب بگیر تا سیگار در زندان، از سنگ های یک ساحل دور بگیر تا تکه کاغذی که فقط به دلیل یک امضای معتبر ارزش فراوانی پیدا می کند. بنابراین، پول فقط محدود به دولت ها یا حکومت ها نیست. هر چیزی که بتواند ارزش مشخصی را با خود به دوش بکشد می تواند در نقش پول به بازی مشغول شود.

این موضوع در مورد ارز کشورهای دیگر هم برقرار است؛ مثلا در دَخل مغازه داران و فروشندگانی کشورهایی که توریست های زیادی دارند انواع مختلفی از ارزهای خارجی پیدا می شود. توریست ها هم از این موضوع خوشحال هستند. چون می توانند بدون تبدیل کردن ارز کشور خودشان در کشور میزبان خرید کنند یا هزینه هایشان را بپردازند.

در کنار این موضوع، بسیاری از مردم ترجیح می دهند که پس انداز خود را فقط به ارز جاری کشور خودشان محدود نکنند و به ارز کشورهای دیگر هم پولی را کنار بگذارند. در تمام این موارد، مردم نه روی آن تکه سنگ، آن امضا، آن کاغذ یا … بلکه روی ارزشی که به دوش می کشد حساب باز می کنند. بنابراین، اگر یک استاندارد برای ارزش چیزهایی که می توانند پول باشند تعیین شود، هر موسسه ای می تواند پول خودش را با ارزش مشخص آن ارائه دهد و ماجرای خصوصی سازی پول واقعا به جریان بیفتد.

با چهار کاربرد پول آشنا شوید

برای بازی با پول و مفهوم آن یا حتی برای آزادسازی آن از چنگال دولت ها و خصوصی سازی پول باید قبل از هر چیز با کارکردهای آن آشنا شویم. باید بدانیم که مردم به عنوان اصلی ترین پذیرندگان این نوع از ارزش ها آنها را در چه جریان هایی به حرکت در می آورند؟ در ادامه، چهار کاربرد پول را زیر ذره بین می بریم:

1) خرید کردن با پول نقد

افرادی که دستمزد یا حقوق خود را به صورت نقدی دریافت می کنند می خواهند با آن تمام هزینه های خود را پرداخت کرده یا چیزهایی که نیاز دارند را خریداری کنند. از طرفی، فروشندگان یا ارائه دهندگان خدمات نیز می خواهند در برابر محصول یا خدمتی که ارائه می دهند ارزش مشخصی را بگیرند. بنابراین برایشان فرقی نمی کند که خریدار، ارزش مورد نظر را با چه ارزی پرداخت می کند. چون ارزش ها با ثبات هستند و در یک اقتصاد سالم، ارزش یک محصول به این راحتی ها تغییر نمی کند. ناگفته نماند که ارزش پول به رقمی که روی آن چاپ یا حک شده ارتباطی ندارد. بلکه به این بستگی دارد که شما با استفاده از آن مقدار، پاسخگوی چه میزان از نیازهایتان خواهید بود؟ هر چقدر که این مقدار کمتر و نیازهای پاسخ داده شده بیشتر باشند یعنی آن ارز یا واحد پولی، واقعا ارزشمند است.

2) پس انداز کردن

پس انداز کردن نوعی خرج کردن پول به شمار می رود؛ اما در این روش، مردم دو رویکرد را در پیش می گیرند؛ اول اینکه پول را برای پرداخت هزینه نیازهایی که شاید در آینده نتوانند با درآمد جاری شان آنها را بپردازند ذخیره می کنند. در این حالت، ارزی که ذخیره می کنند باید همان چیزی باشد که در حالت معمولی، خرجش می کنند.

در حالت دوم، مردم پول را با هدف سرمایه گذاری پس انداز می کنند. در این وضعیت، چندان برایشان مهم نیست که چه ارزی را کنار می گذارند. چون به دنبال افزایش ارزش آن ارز هستند.

3) استاندارد پرداخت جدید

در این ماجرا دو طرف وجود دارند؛ قرض دهنده و قرض گیرنده. طرف قرض دهنده که معمولا بانک و موسسات مالی را تشکیل می دهد، دوست دارد ارزش ارزی که می دهد مدام افزایش پیدا کند. در نقطه مقابل، طرف قرض گیرنده یعنی مردم، دوست دارند ارزش ارزی که قرض گرفته اند کاهش پیدا کند. اگر خصوصی سازی پول به جریان بیفتد، هر دو طرف در دراز مدت، برنده این میدان خواهند بود.

4) معیاری برای سنجش ارزش محصولات و خدمات

این موضوع یکی از اصلی ترین تکیه گاه هایی است که اقتصاددان ها و دولت ها از آن برای در انحصار نگه داشتن پول استفاده می کنند. این در حالی است پول های ملی دست کم در طول 200 سال گذشته ابدا ثبات نداشتند. البته مردم خیلی دیر متوجه کاهش یا گاهی افزایش ارزش پول می شوند. چون خیال می کنند تغییرات فقط در بالا یا گاهی پایین آمدن قیمت محصولات خلاصه می شوند.

در حالی که تغییر قیمت ها تنها یک تکه از کوه یخی عظیم حوادثی است که در پشت صحنه اقتصاد مبتلا به تورم و ارزهای انحصاری روی می دهد. اگر ارزها از انحصار دولت ها خارج شوند آنگاه ارزهای خصوصی این توانایی را پیدا می کنند تا در طول یک بازه زمانی به ثباتی که اکنون ارز ملی، نام آن را به دوش می کشد دست یابند.

آزادسازی بانک ها از یک رویا تا چیزی که اتفاق افتاد

در گذشته ای نه چندان دور، ارزش ارزهای ملی به مقدار طلای پشتیبان آنها وابسته بود. «استاندارد طلا» ضامنی بود که مردم روی ارزشمندی آن حساب باز می کردند. پس از برچیده شدن استاندارد طلا، دولت ها دیگر نمی توانستند در عوض اسکناس ها طلا ارائه بدهند. به همین دلیل، ماجرای «وجه رایج مملکت» و پولی که فقط توسط دولت چاپ می شود را به راه انداختند تا بتوانند به رسمیت بخشیدن به اسکناس ها ادامه دهند. همین کار باعث شد تا دولت ها بزرگ ترین بهانه خود برای انحصار ارز را از دست بدهند.

به موازی این ماجرا در یک بازه زمانی، برخی از صاحبان قدرت به دنبال آزادسازی بانک ها و انتشار پول ملی در بانک شخصی خودشان بودند. اما هنوز هم ماجرا تا خصوصی سازی پول فاصله زیادی داشت. در نهایت دولت ها برای پیچاندن این ماجرا دست به کار شدند. آنها یک بانک مشخص را در نظر گرفتند و انحصار چاپ پول ملی را به او دادند و این بانک را موظف کردند تا ارز نقد مورد نیاز بانک های دیگر را تمام و کمال تامین کند. به همین ترتیب، ماجرای بانک های آزاد به یکی از پرونده های شکست خورده تاریخ اقتصاد تبدیل شد.

بانک ها دومین سد دفاعی از پول ملی!

خلاصه کتاب خصوصی سازی پول

حتی اگر همین امروز سنگی جادویی به سر تمام دولت ها، اقتصاددان و اهالی قدرت بخورد و همه آنها به یکباره تصمیم به خصوصی سازی پول بگیرند باز هم یک نیروی مقاومتی در خط مقدم ایستاده و با تمام قوا مانع این کار می شود. این نیروی ذخیره، بانک ها هستند. با وجود آنکه انحصار زدایی از پول، قبل از همه دست بانک ها را بازتر می کند اما تا رسیدن به آن مرحله، جاده ای پر از صخره های تغییر پیش روی بانکداران قرار گرفته است.

بدون تغییر دادن سازوکار قبلی، هیچ بانکی نمی تواند از سیستم تازه پیروی کند. گذشته از این، اجرایی کردن تغییرها گاهی با صرف هزینه های مختلف همراه است. از آنجا که ما انسان ها خیلی سخت موقعیت فعلی خودمان را به هوای حضور در یک موقعیت جدید رها می کنیم، بانک ها به حمایت از پول ملی قد علم خواهند کرد. چاره این کار، فرصت دادن به نسل جدید بانکداران است؛ یعنی کسانی که همچون پدرانشان فکر نمی کنند و ذهنشان را برای ورود تغییرات سرنوشت ساز باز گذاشته اند.

جدالی میان پول ارزشمند و پول بی ارزش؛ انتخاب مردم و بانکداران چه خواهد بود؟

با راه افتادن سیستم جدید، صدای مخالفت بسیاری از کسانی که اکنون آنها را «نخبه» می نامیم در می آید. چون نخبه بودن آنها تا زمانی به قوت خود باقی است که مردم انتخابی جز پول ملی نداشته باشند. وقتی مردم بتوانند بین پول مریض و پر از تورمی که دولت ها به آنها ارائه می دهند و پول سلامت و بی تورمی که توسط بخش خصوصی به آنها ارائه می شود یکی را انتخاب کنند پول ملی خیلی زود از صحنه خارج خواهد شد.

خصوصی سازی پول، چیزی شبیه به باز کردن سرچشمه رودی است که سالها به دست اهالی دولت پشت سدها اسیر شده بود و مردم قدرتی برای استفاده کردن از آب آن نداشتند؛ اما حالا با آزادسازی پول، مردم نیز می توانند به حق خود از این ماجرا دست پیدا کنند. این موضوع برای بسیاری از نخبگان و اهالی قدرت، چیزی در مایه های کابوس های شبانه است!

آیا استاندارد طلا می تواند از پول ملی، پول بهتری بسازد؟

بخش قابل توجهی از اقتصاددان های اهل سیاست که نه می خواهند پول ملی برچیده شود و نه از وضعیت موجود راضی هستند، پیشنهاد بازگشت سفت و سخت به استاندارد طلا را ارائه می دهند. شاید بتوان کمی به آنها حق داد؛ اما ناگفته نماند که استاندارد طلا هم برای خودش مشکلات بزرگی دارد. به همین دلیل، نمی توان یک تنه از پس کوهستان مشکلات پول ملی بربیاید.

آیا آزاد سازی تجارت می توان ارزش پول ملی را افزایش دهد؟

تجارت، اکنون هم در برخی از کشورها رنگ آزادی نسبی را به خود دیده است؛ اما تجارت آزاد به پولی نیاز دارد که ارزش آن توسط سیاست های دولت تعیین نشود. این ماجرا درست مانند آن است که شما به عنوان رئیس جمهور، فرماندهان خود را به نبرد می فرستید اما از آنها می خواهید که خودشان را با کم و زیاد شدن تعداد سربازها وسط صحنه نبرد وفق دهند!

چرا تلاش های دولت ها برای بالا بردن ارزش پول ملی بی فایده است؟

این ماجرا چند دلیل دارد:

  • تغییرات به نفع دولت ها نیست

دولت ها و قدرتمندان از تورم ایجاد شده نهایت بهره را می برند و مسئولیت تحمل فشار ناشی از آن را بر گردن مردم و کسب و کارها انداخته اند. به همین دلیل، دلیلی برای تغییر این وضعیت، خصوصی سازی پول و دست کشیدن از بزرگ ترین اهرم قدرت خود برای کنترل و سرکوب ملتشان نمی بینند.

  • تورم گراها در شیپور مزیت ها فریاد می کشند

هر تلاشی که برای تغییر افکار در مورد تورم می شود توسط افرادی که خودشان را نخبه و دلسوز مردم می نامند به فنا می رود. همان طور که با هم گفتیم، برخی از آنها تورم را از پایه های پیشرفت می دانند!

  • سرعت اصلاحات بسیار کند است

چیزی که ما به آن نیاز داریم اصلاحات سیاستمدارانه، دلسوزانه یا ترحم انگیز نیست. اقتصاد جهان به باغبان هایی بی رحم و منفعت طلب نیاز دارد که علف های هرز کاشته شده توسط دولت ها را از باغچه اقتصاد برچیند و گل های جدید پر فروش و ارزشمند را در بخش های تازه تر پرورش دهد. باغبانی که عاشق علف های هرز باشد هرگز شانس تماشای یک باغ زیبا را به دست نخواهد آورد. باغبان های دولت تمایلی به کاشت گل ها جدید و راه اندازی یک مسابقه تمام عیار پرورش گل ندارند. چون منفعت آنها از برداشت و فروش علف های هرز بسیار بیشتر از آن است که در ذهن ما بگنجد!

پیام اصلی «فردریش فون هایک» در کتاب «خصوصی سازی پول» چه بود؟

خلاصه کتاب خصوصی سازی پول

«فردریش فون هایک» که او را یکی از بزرگ ترین اقتصاددان ها و فیلسوفان سیاسی قرن بیستم می نامند در کتاب «خصوصی سازی پول» به دنبال پیشنهاد راهی ماندگار برای برطرف کردن تورم بود. از نظر او تنها راه پایدار برای بستن پرونده چند هزار ساله تورم، خصوصی سازی پول و آزادسازی حق انتشار ارز از دست دولت ها بود. در این صورت، پول نیز به بازار اقتصاد راه می یافت، حساب پول های خوب از پول های بد و بی ارزش سوا می شد و مردم رنگ آرامش، ثبات اقتصادی و رونق را به چشم می دیدند.

نظر شما چیست؟

فکر می کنید آیا در دنیای واقعی ما، جایی که جریان ها و اهالی قدرت حضور دارند، امکان آزادسازی پول ملی در چند سال آینده وجود داشته باشد؟

ادامه مطلب
خلاصه کتاب جنگ‌ های ارزی
معرفی و خلاصه کتاب جنگ‌ های...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب جنگ های ارزی خلاصه برداری شده است!

خلاصه کتاب جنگ های ارزی (Currency Wars)

در طول تاریخ اقتصاد، ارزهای مختلفی آمدند و رفتند. هر کدام از آنها چرخه رشد، شکوفایی و افول را طی کرده اند. البته آنها در این مسیر تنها نبوده اند. چون مردم، به ویژه شهروندان معمولی یک جامعه زیر فشار این نوسان ها آسیب های فراوانی دیدند. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «جنگ های ارزی» اثر «جیمز ریکاردز» می رویم و در لابه لای ورق های این کتاب، نگاهی به تاثیر ارزها روی مردم، کشورها و اقتصاد می اندازیم. با ما همراه باشید.

دلار روی لبه چاقو حرکت می کند

دلار هم مانند تمام ارزهای تاریخ، فراز و فرودهای بسیاری را طی کرده است. از زمان روی کار آمدن اولین دولت مستقل آمریکا بگیر تا جدا شدن طلا از دلار در زمان ریاست جمهوری «ریچارد نیکسون» و بحران های سال 2000 و 2007 هر کدامشان نقشی از افولشان را روی دلار به تصویر کشیدند. اکنون دلار که پایه های اقتصادی و امنیتی آمریکا و کشورهایی که بر مبنای این ارز کار می کنند را تشکیل داده است به دلیل کشاکش تورم و دست کم گرفته شدن آن توسط «فدرال رزرو» به شکلی خطرناک در سراشیبی سقوط قرار گرفته است. به زبان ساده، دنیا در شرف جنگ های ارزی قرار دارد!

جنگ ارزی چیست؟

وقتی یک کشور، ارزش پول خود را پایین می آورد تا به وسیله آن بتواند حجم صادراتش را افزایش دهد، شمشیر را برای کشورهای همسایه یا حتی غیر همسایه اش از رو می بندد و یک جنگ ارزی را به راه می اندازد. چین، بارها به دست کاری ارزش پول کشورش و صادرات با قیمت بسیار ارزان متهم شده است. همه ما تاثیر نفوذ چین در بازار کشورهای دور و نزدیک و تعطیل شدن کارخانه های داخلی را دیده ایم. این تنها یکی از اثرات جنگ های ارزی است. در حقیقت، ماجرا می تواند از این هم پیچیده تر باشد.

شاید از خودتان بپرسید که چرا برخی کشورهای جهان به جای طی کردن مسیر عادی رشد و بلوغ اقتصادی به دنبال بیراهه های خطرناکی مانند «جنگ های ارزی» می روند و اصلا چرا پای بقیه کشورها را پیش می کشند؟ در پاسخ باید بگوییم کشورهایی که اوضاع اقتصادی آنها نابه سامان است، در فقر، بدهی، عقب ماندگی زیرساخت و نبود برنامه ریزی منسجم برای رشد اقتصادی به سر می برند، به جز کاهش نرخ ارزش خود و افزایش صادرات، چاره دیگری ندارند. ولی با همین کار، همچون غریق که برای نجات خودش فرد دیگر را به زیر آب می کشاند اقتصاد نیمه سالم یا حتی سالم دیگر کشورهای جهان را دچار آسیب های شدید می کنند.

آیا کشورهای ضعیف با کاهش دادن نرخ ارزشان از سختی ها عبور می کنند؟

پاسخ ساده به این پرسش، خیر است. البته در ظاهر ماجرا، همه چیز بهتر می شود؛ عده زیادی از مردم کشور، صاحب شغل می شوند و روند ورود پول به کشور آغاز می گردد. تمام این ماجرا به خاطر صادرات فراوان و بسیار ارزان روی داده است؛ اما برای صادر کردن به ساختن و تولید نیاز است و تولید به مواد اولیه نیاز دارد. حتی کشور بزرگی مانند چین هم که به صادرات ارزان روی آورده و محصولات نه چندان با کیفیت خود را در کشورهای مختلف جهان پخش کرده است برای ساخت همان محصولات ارزان به خرج کردن مقدار زیادی پول و خرید مواد اولیه از کشورهای دیگر نیاز دارد.

هیچ راهی برای دور زدن این ماجرا وجود ندارد. به همین دلیل است که چین به عنوان یکی از بزرگ ترین صادر کنندگان محصولات مختلف به آمریکا، یکی از بزرگ ترین خریداران فولاد و مواد خام معدنی هم به شمار می رود. متاسفانه گاهی فراموش می کنیم که همه ما جدا از خط کشی های مرزی که برای خودمان به راه انداخته ایم یک خانواده بسیار بزرگ هستیم که روی یک کره خاکی مشترک زندگی می کنیم؛ ما به یکدیگر نیاز داریم و کارهای ریز و درشتمان به طور مستقیم روی یکدیگر تاثیر می گذارند.

اولین جنگ ارزی چه زمانی اتفاق افتاد؟

خلاصه کتاب جنگ  های ارزی

شیپور اولین جنگ ارزی از آلمان و در سال 1921 به صدا درآمد. در این هنگام، بانک مرکزی آلمان با چاپ بی وقفه پول، تورمی بسیار بزرگ را به وجود آورد که از آن با نام «اَبَر تورم» یاد می شود. آلمان قصد داشت با کم کردن ارزش پولش کسری بودجه دولت را جبران کند و راهی برای پرداخت بدهی هایش بیاید. در ابتدا مردم، کارخانه دارها و کارمندان دولت، خطر این تورم را احساس نکردند. البته آنها می دانستند که قیمت ها در حال افزایش است اما آن را یک ماجرای خانمان سوز به حساب نمی آوردند. کم کم و در عرض یکی دو سال، اوضاع عوض شد. کسانی که پول هایشان را در بانک ها پس انداز کرده بودند با از دست رفتن ارزش مارک، به خاک سیاه نشستند.

البته وضع سهام دارها، مَلاک ها و کسانی که پس انداز خود را به طلا تبدیل کرده بودند چندان بد نبود. در این میان و همگام با بدتر شدن اوضاع، آلمانی ها دیوانه وار پول چاپ می کردند! حتی بانک مرکزی برای این کار از چاپخانه شرکت های خصوصی هم استفاده می کرد! کشورهای خسارت دیده در دوران جنگ جهانی، مدام به آلمان فشار می آوردند تا پول خود را دریافت کنند؛ اما کاهش ارزش مارک، عملا این کار را غیر ممکن کرده بود. ناگفته نماند که بعضی کشورها مانند: «فرانسه» و «بلژیک» دیگر منتظر نمانند و با حمله به یک بخش صنعتی آلمان، کالاها و منابع را به اسم برداشت خسارت به یغما بردند!

عاقبت اولین جنگ ارزی چه شد؟

بد نیست بدانیم که بیشتر جنگ های ارزی در حال انجام یک نقشه سیاسی هستند و اهداف اقتصادی را دنبال نمی کنند! آلمان می خواست با کم ارزش کردن پولش، رابطه سیاسی خود را با کشورهایی مانند آمریکا و انگلیس از نو بسازد که این کار را هم کرد. فقط در این میان یک مشکل کوچک وجود داشت و آن هزاران خانواده و شهروندی بودند که حتی برای تهیه غذا هم دچار مشکل شدند و چه بسا بسیاری از آنها جان باختند.

بعد از آنکه آلمان به اهداف سیاسی خود از دستکاری ارزش مارک رسید، در عرض 3 سال کنترل اوضاع را به دست گرفت و چرخ تولید را با سرعت به راه انداخت. کشورهای زیادی از این روش آلمان درس گرفتند و حتی اکنون در حال اجرای آن در کشور خودشان هستند. هر چند در این میان، ثروتمندان ثروتمندتر می شوند و این مردم معمولی جامعه هستند که به قربانگاه این بازی ها فرستاده می شوند؛ حالا چه جلوی توپ جنگ، چه در جستجوی غذا!

قرارگیری ارزهای خارجی دوشادوش طلا

بیایید به چند سال قبل از بَلبَشوی آلمان بازگردیم؛ یعنی سال 1913. در این سال، آمریکا با تاسیس بانک مرکزی جدیدش به نام «فدرال رزرو» فصل جدیدی از بازی با پول و طلا را آغاز کرد. بعد از چند سال و همزمان با بی ارزش تر شدن پول آلمان، کشورهای جهان از جمله آمریکا در طول کنفرانس «جنوا» تصمیم بزرگی گرفتند. بر اساس آنچه که در این کنفرانس تصویب شد، کشورهای جهان دوباره به «استاندارد طلا» بازگشتند؛ اما نه آن استاندارد قدیمی. چون حسابی چکش کاری شده بود و حالا نام جدید آن «استاندارد مبادله طلا» بود.

یکی از بخش های جالب در این استاندارد که به توافق دیگر کشورها رسید، در نظر گرفتن ارز کشورهای دیگر همچون طلا بود. به زبان ساده، بانک مرکزی کشورهای مختلف می توانستند از ارز کشورهای دیگر به عنوان پشتوانه پولشان استفاده کنند! در ظاهر ماجرا همه چیز خوب و منطقی به نظر می رسید؛ اما در اصل، این کار چیزی جز ساختن خانه روی آب نبود. چون اگر ارز یک کشور که تریلیون ها از آن در بانک مرکزی یک کشور دیگر اندوخته شده است به یکباره بی ارزش می شد – مانند آنچه که برای پول آلمان پیش آمد – فاتحه اقتصاد آن کشور، خوانده می شد!

وقتی کشورهای بزرگ به فکر ایجاد نظم پولی جهانی می افتند

بعد از گذشت چند سال از جنگ های جهانی و بهتر شدن اقتصاد جهان، متفقین – البته آن بخش از متفقین که قدرت اقتصادی خوبی داشتند – دور هم جمع شدند تا با درس گرفتن از بحران های اقتصادی گذشته، سیستم تازه ای را برای اقتصاد جهانی به راه بیندازند. این سیستم تازه تاسیس شده توانست تا 30 سال، آرامش را به حوزه ارزها و اقتصاد هدیه بدهد. در سایه این آرامش، کشورها رشد کردن، زیرساخت هایشان را ترمیم کرده و خودشان را برای استقبال از پیشرفت ها آماده ساختند. در این سیستم، دلار آمریکا به طلا گره خورد و به عنوان مبنایی برای مبادلات جهانی قرار گرفت.

متفقین با هم قرار گذاشته بودند که هیچ کدام از آنها بدون اجازه گرفتن، ارزش پول خود را پایین نیاورند. البته فقط کشورهایی این اجازه را دریافت می کردند که اوضاع اقتصادی بسیار بدی داشتند. آنها «صندوق بین المللی پول» را هم راه اندازی کردند و به برخی کشورها که دچار کسری بودجه شده بودند وام می دادند؛ اما این ماجرا دوام چندانی نداشت و توسط خود آمریکا که از ستون های اصلی این سیستم به شمار می رفت مورد آسیب قرار گرفت.

چرا آمریکا در هچل سیستمی که ساخت، گیر افتاد؟

خلاصه کتاب جنگ  های ارزی

می توان این موضوع را به گردن دو نکته انداخت:

  1. شدت گرفتن درگیری ها در ویتنام
  2. برنامه مبارزه با فقر در آمریکا

مورد اول، به معنی «افزایش هزینه های جنگ» و مورد دوم به معنی «افزایش هزینه های دولت» در بازه ای طولانی بود. به همین دلیل، آتش تورم بالا گرفت و ارزش دلار به صورت پله ا ی کاهش یافت. مردم آمریکا هم درست در همان اوضاع مردم آلمان قبل از انفجار تورم بودند. آنها افزایش قیمت ها را می دیدند اما فکر نمی کردند که این مورد تا مرز خالی و بی ارزش شدن حساب های پس اندازشان و سقوط ارزش دارایی های دیگرشان پیش برود. چون آمریکا چهره ای قدرتمند از خودش را به جهان نشان داده بود. غافل از آنکه در پس این چهره، دولتمردانی نگران، زندگی می کردند.

انگلیس، دکمه آغاز جنگ های ارزی را فشار داد

انگلیس هم یکی از متحدان آمریکا در سیستم جدیدی پولی بود و مو به مو طبق دستورات آمریکا قدم برمی داشت؛ اما دیری نپایید که با شدت گرفتن بحران های مالی در سال 1967 دولت انگلستان بدون کسب اجازه از آمریکا، ارزش پوند خود را کاهش داد. دو مورد باعث گیر افتادن پوند در بحران مالی آن سال ها شدند؛ اولین مورد، «ناهمگون بودن میزان پوند در کشورهای مختلف» و دومین مورد، «ناکافی بودن ذخیره های طلای انگلیس برای بازخرید این دارایی های کاغذی» بود. با این اقدام انگلیس، کشورهای دیگری که عضو سیستم جدید پولی شده بودند هم به خودشان این حق را دادند تا همچون انگلیس، ارزش پول خود را دستکاری کنند. برگ برنده آمریکا در این بر هم زدن بازی، گره خوردن دلار به طلا بود.

جنگ های ارزی دوران ما

اکنون، زمان قدرت نمایی سه ارز «دلار»، «یورو»، «یوان» و جنگ های ارزی میان آنها است. البته ارزهای دیگری هم در این میدان نبرد حضور دارند اما با توجه به حجم معاملاتی که دلار، یوان و یورو در جهان دارند، نمی توان آنها را در خط مقدم این نبرد جای داد. برخی از اقتصاددان ها جنگ ارزی سوم را بسیار عظیم تر از دو جنگ قبلی می دانند که شاید در آینده هم نمونه آن پیدا نشود. تورم، کم شدن عمدی ارزش پول کشورها، افزایش بیکاری و … نشانه هایی از زنده بودن این جنگ به شمار می روند. جالب این است که دلار، در تمام خط مقد م های این نبرد، حضور دارد. چه در جبهه یوان و چه در خاکریز یورو، دلار همیشه یک سوی ماجرا است.

نبرد دلار و یوان، پشت خاکریز تعصب و کمونیسم

چین، به مدت چندین دهه به اقتصاد کشورش و رشد آن اهمیتی نمی داد. دولت کمونیستی خلق چین با تمام قوا به سرکوبی بازار خودش و کم سوترین نشانه های پیشرفت می پرداخت؛ اما کم کم دریافت که نمی تواند به این مسیر ادامه دهد. از همین نقطه بود که تحول در اقتصاد چین شروع شد. دولت این کشور می خواست زیرساخت های کشور را ارتقا دهد و برای میلیون ها چینی، کار ایجاد کند. برای رسیدن به این اهداف، چاره ای جز آغاز صادرات تمام عیار به جهان نداشت. در ادامه این تصمیم، چین، بازی خود با ارزش یوان را آغاز کرد و زمینه صادرات ارزان به تمام دنیا را به وجود آورد. آمریکا و اروپا که در ابتدا چین را چندان جدی نمی گرفتند ناغافل به خودشان آمدند!

چین داشت با دستکاری ارزش پولش، به طور مستقیم روی اقتصاد آمریکا، اروپا و حتی جهان، تاثیر منفی می گذاشت و خودش را بالا می کشید. آمریکا چند بار به چین تاکید کرد که باید دست از بازی با ارزش یوان بردارد؛ اما فایده ای نداشت. از طرفی دیگر، اوضاع داخلی در چین پر از هیاهو شد و کشتار مردم توسط دولت، بهانه ای دست آمریکا داد تا با تحریم های اقتصادی از چین زهرچشم بگیرد. مدتی بعد، هنگام حمله تروریستی «القاعده» به آمریکا، روابط چین و آمریکا به طرز عجیبی بهتر شد. آن هم به این دلیل که چین در این ماجرا طرف آمریکا را گرفت و از مبارزه جهانی با تروریسم، سخن ها گفت!

گروه G20 چیست؟

کشورهای قدرتمند جهان برای حل کردن مسائلی که فراتر از قدرت کشورهایشان بود و در حد جهانی شاخ و شانه می کشید، دور هم جمع شدند و نام خود را «گروه G20» گذاشتند. کشورهایی مانند: «آمریکا»، «کانادا»، «فرانسه»، «آلمان»، «انگلیس»، «ایتالیا» و … در این گروه عضو هستند.

نگاهی به آینده دلار و تحولات جهانی

خلاصه کتاب جنگ  های ارزی

دلار به طرز عجیبی با اقتصاد جهان گره خورده است. بسیاری از کشورهای جهان، از دلار به عنوان نوعی اندوخته استفاده می کنند، خرید و فروش های بین المللی خود را بر اساس آن انجام می دهند و حتی مانند چین با خرید اوراق بدهی آمریکا به شکلی غیر مستقیم روی دلار سرمایه گذاری می کنند. در هر صورت، اگر فدرال رزرو همچنان به چاپ دلار ادامه دهد و راهی برای کم کردن تورم پیدا نکند، فاجعه پیش رو فقط در حد و اندازه جنگ های ارزی پیش نمی رود. بلکه همچون آتش کوچکی که در یک جنگل افتاده باشد، آرامش جهانی، امنیت و حتی استقلال کشورها را تهدید می کند.

یکی از راه هایی که می تواند آمریکا و به دنبال آن جهان را از جهنم سقوط ارزش دلار نجات دهد، ساده سازی مشکلات فعلی و تلاش برای حل کردن آنها نه به صورت یک مجموعه بزرگ بلکه در قالب بخش های کوچکی از یک چالش است. مانند همان شوخی جهانی که می گوید: «برای خوردن یک فیل اول باید آن را به اندازه دهانتان کوچک کنید» مشکلات بزرگ جهانی که گریبان دلار را گرفته اند یا به علت دلار ایجاد شده اند هم از همین روش به سرانجام می رسند؛ مثلا:

  • کوچک تر و محدودتر کردن بانک های بسیار بزرگ جهانی و تبدیل کردن آنها به چندین بانک کوچک!
  • محدود کردن معاملات مشتقات مالی
  • تلاش برای طراحی یک استاندارد طلای جدید و سازگار پذیر
  • کم کردن نقش بانک های مرکزی در اقتصاد
  • اجباری کردن مطالعه «تاریخ اقتصاد جهان» به ویژه برای سیاستمداران و اقتصاددان ها!

نظر شما چیست؟

چه پیش بینی در مورد آینده دلار در ایران دارید؟ لطفا نظرتان را برایمان بنویسید.

ادامه مطلب
خلاصه کتاب سرمایه گذاری رفتاری
معرفی و خلاصه کتاب سرمایه گذاری...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب سرمایه گذاری رفتاری خلاصه برداری شده است!

خلاصه کتاب سرمایه گذاری رفتاری (Behavioural Investing)

ما در طول روزهای عمرمان روی چیزهای زیادی سرمایه گذاری می کنیم؛ مثلا تحصیلمان، سلامتمان، اندوخته دانشمان، سهم قلبمان و حتی روزهای عمرمان را به عنوان یک سرمایه در طبق اخلاص می گذاریم و آن را در بازارهای خاص خودشان معامله می کنیم. بنابراین، پُر بیراه نیست اگر سرمایه گذاری را نوعی رفتار انسانی که با حساب و کتاب آمیخته شده است در نظر بگیریم. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «سرمایه گذاری رفتاری» از «جیمز مونتیر» می رویم و پای گلچینی از صحبت های این نویسنده کارکشته بازارهای مالی می نشینیم. اگر به دنبال نکته های کوچکی می گردید که تاثیرهای بزرگی در تصمیم گیری های مالی تان داشته باشند، تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید.

به دنبال سرمایه گذاری رفتاری، جایی در میان خودمان

ما مجموعه ای شگفت انگیز از تصمیم های خوب و بدی هستیم که در طول زمان برای خودمان گرفتیم. خبر بد اینکه هیچ کس جز خودمان مسئول مستقیم این ماجرا نیست. خبر خوب اینکه می توانیم با گرفتن تصمیم های جدید، ورق را به نفع خودمان برگردانیم. چیزی که در دنیای سرمایه گذاری برای ورود به این مسیر جدید به ما کمک می کند، میزان آشنایی مان با سوءتفاهم های رفتاری، تله های ذهنی و در کل، تمام چیزهایی است که در ظاهر خوب هستند اما در باطن قصد به یغما بردن سرمایه مان را دارند. جالب تر اینکه ما می توانیم پس از آشنا شدن با سریال اشتباه های سرمایه گذاری، ظرف چند دقیقه آن را در دیگران تشخیص دهیم؛ اما وقتی نوبت به خودمان می رسد، آبی از ما گرم نمی شود. هر چه هست در درون ما است. در ادامه این ماجرا جستجو را از همان جا آغاز می کنیم.

جدالی ابدی میان بخش منطقی و احساسی ذهن ما

یکی از نکته های جالبی که در مورد ذهن ما وجود دارد، همسایگی دو بخش منطق و احساس است. بخش منطقی ذهن ما تمام تلاشش را می کند تا تصویری تحلیل شده و بر اساس داده هایی که از محیط اطراف به دست می آورد در اختیارمان قرار دهد. در نقطه مقابل، بخش احساسی ذهن ما اهمیتی به این دو دو تا چهار تا نمی دهد و فقط به دنبال چیزی می رود که احساس خوبی در موردش دارد. برخلاف تصور بسیاری از سرمایه گذاران، حتی کسانی که ساعت ها در مورد عقل و منطق سخنرانی می کنند، ذهن ما تصمیم های خود را بر پایه پاسخ دریافت شده از بخش احساسی مان می گیرد. به زبان ساده، ما تصمیم های خود را با منطقمان تحلیل کرده و با احساسمان می گیریم!

موشکافی تاثیر زمان در تصمیم گیری

سرمایه گذاری رفتاری، زمان را یکی از دلیل های اصلی برای خطا در تصمیم گیری به حساب می آورد. بر این اساس، یک تصمیم در دو زمان متفاوت، توسط شخص ما به دو صورت کاملا متفاوت گرفته می شود. این ماجرا ارتباط مستقیمی با شرایط حاکم بر لحظه تصمیم گیری دارد؛ مثلا اگر قبل از انجام معامله، تحت فشار روحی باشیم، با کسی یکه به دو کرده یا چیزی روی اعصابمان قدم رو برود، احتمال اینکه تحت هیجان آن لحظه، تصمیم های پر ریسکی بگیریم بسیار افزایش پیدا می کند. شاید اگر می توانستیم تصمیم گیری را به زمانی که آرامش خود را حفظ کرده ایم بکشانیم هرگز به سراغ برخی از معامله ها نمی رفتیم و حتی دیگران را از انجامشان منع می کردیم.

برای حل مشکل تصمیم های احساسی در زمان حال چه کنیم؟

یکی از بهترین راه حل ها این است که مدت ها قبل از لحظه تصمیم گیری به دنبال جمع آوری اطلاعات، تجزیه و تحلیل موقعیت باشید و همه چیز را به دقیقه 90 واگذار نکنید. در این صورت می توانید خودتان را در مقابل چالش هایی که در لحظه تصمیم گیری نشان می دهند بیمه کنید و اجازه ندهید که قدرت انتخابتان را تحت تاثیر خودشان قرار دهند. البته باید به خودتان هم قول بدهید که به نتیجه تجزیه و تحلیل های قبلی و داده هایی که با حوصله و دقت به دست آورده اید پایبند باشید.

خوش بینی و دردسرهای آن برای سرمایه گذاران

خلاصه کتاب سرمایه گذاری رفتاری

سرمایه گذاری رفتاری، ماجرای خوش بینی در زندگی و کار را از هم تفکیک کرده است. خوش بین بودن در زندگی روزانه به ما کمک می کند تا با وجود چالش هایی که گاه و بیگاه بر سر راهمان سبز می شوند باز هم برای ادامه دادن به مسیر پیش رویمان انگیزه و امید داشته باشیم؛ اما خوش بینی در بازار سرمایه، فرسنگ ها با سودآوری و موفقیت مالی فاصله دارد. چون چشمتان را به روی حقیقت می بندد و وادارتان می کند شرایط بد را به شیوه ای مثبت تفسیر کرده و بر اساس آن تصمیم های جدیدی برای سرمایه هایتان بگیرید. این موضوع نوعی انحراف و خطای ذهنی است که ما را با یک لبخند، روانه چاه های تاریک تصمیم های اشتباه می کند.

چه نسخه ای برای خوش بینی در بازار سرمایه وجود دارد؟

بهترین نوشدارو برای پیشگیری و درمان خوش بینی در بازارهای مالی «بدبینی» است. باید در مورد تک تک ماجراها، خبرها، اتفاق ها و خلاصه هر افت و خیزی که شاهدش هستید به شکلی انتقادی نگاه کنید. به هیچ خبر یا حرکتی اجازه ندهید که شما را با موج خودش همراه کند و جلوی تصمیم های عاقلانه ای که برای آینده سهامتان در نظر دارید را بگیرد. با آن اطلاعات خوب، درست مانند یک جاسوس رفتار کنید و تنها زمانی به آنها اجازه ورود به ذهنتان را بدهید که راست و دروغشان برایتان روشن شده باشد.

از کارشناس ها کیلومترها فاصله بگیرید!

تفاوت کارشناس های مالی با شما نه در میزان تخصص، نه اطلاعات و نه در تجربه شان است. تنها فرقی که آنها با شما دارند در میزان اطمینانی است که به حدس های خودشان دارند. آنها با خودشان فکر می کنند که توصیه هایشان بی بروبرگرد تمام مشکلات را از بین می برد و پیش بینی هایشان مو به مو به واقعیت تبدیل می شوند. این در حالی است که آنها در یک توهم شیرین و خطرناک به سر می برند. بدتر از همه اینکه ذهن ما با شنیدن نام فردی که او را متخصص صدا می زنند گارد خود را پایین می آورد، بدبینی و تفکر انتقادانه خود را کنار می گذارد و به حرف های آن فرد بدون هیچ تجزیه و تحلیلی گوش می دهد.

در بازارهای مالی این ماجرا می تواند ظرف چند ثانیه، تمام تلاش های شما برای اندوختن سرمایه را بر باد دهد. از طرف دیگر، ما به حرف کارشناسان گوش می دهیم چون فکر می کنیم این راهی است که باعث می شود از بقیه زرنگ تر باشیم. این در حالی است که برای موفقیت در بازارهای مالی نیازی به زرنگ تر بودن نداریم. تنها کاری که باید انجام دهیم دنبال کردن برنامه سرمایه گذاری خودمان و پایبندی به آن است. بنابراین، اگر به فکر آینده خودتان هستید، به حرف هیچ کارشناس، متخصص، اقتصاددان و … گوش ندهید. کار خودتان را بکنید!

آینده قابل پیش بینی نیست، بازار سهام هم همین طور!

یکی از بزرگ ترین دغدغه ها و مشکلاتی که سرمایه گذاری رفتاری، مثل آب خوردن آن را شناسایی می کند، تمایل شدید سرمایه گذاران و کارشناسان به پیش بینی آینده است. ما گاهی فراموش می کنیم که هیچ انسانی توانایی پیش‎بینی آینده را ندارد. به همین دلیل فکر می کنیم می توانیم روی پیش بینی های رنگارنگی که خودمان یا دیگران در مورد چیزهای مختلف می کنیم حسابی جداگانه بگشاییم.

همین اشتباه باعث می شود که به جای بررسی اطلاعات و آماده بودن برای رویارویی با تب و تاب غیر قابل پیش بینی بازار به حدس و گمان هایی بها بدهیم که راهشان از هیچ مسیری با واقعیت یکی نمی شود. اگر به دنبال موفقیت در بازار سهام هستید به جای تلاش برای پیش بینی ماجراهای آینده بازار، دست به کار شوید، اطلاعات را جمع آوری کرده و بر اساس واقعیتی که اکنون شاهد آن هستید معامله کنید. به زبان ساده، نه پیش بینی کنید و نه به پیش بینی کسی گوش دهید.

اطلاعات بیشتر، دردسرهای بزرگ تر

شاید در نگاه اول با خودمان فکر کنیم که داشتن اطلاعات، حرف اول را در دنیای سرمایه می زند اما سرمایه گذاری رفتاری نشان می دهد که اطلاعات، همیشه هم باعث پیروزی ما نمی شوند. اجازه بدهید مثالی برایتان بزنیم. اگر داشتن اطلاعات را همچون یک طناب در نظر بگیریم، آنگاه فردی که داده های بیشتری در اختیار دارد، رشته های طناب بیشتری خواهد داشت؛ اما دست هر انسان هر چقدر هم که بزرگ باشد تا اندازه محدودی می تواند این طناب ها را نگه دارد. دست آخر، چندین طناب اضافی که دیگر در دستش جا نمی شوند را رها می کند. اطلاعات زیاد هم همین خاصیت را دارند. ما فکر می کنیم که با زیاد دانستن می توانیم راهی بزرگ تر برای خودمان باز کنیم اما چون توانایی پردازش اطلاعاتمان محدود است نمی توانیم از تمام آنها به یک اندازه و با یک سطح از کیفیت برخورد کنیم.

گذشته از این، افزایش داده های در دسترس، میزان خطا را افزایش می دهد و همزمان اطمینان سرمایه گذاران به درستی تحلیل هایشان را بالا می برد. هر دوی این موارد به تنهایی توانایی زمین زدن یک سرمایه گذار را دارند چه رسد به اینکه دست در دست هم بر سر سرمایه گذار بینوا فرود بیایند! پیشنهاد «جیمز مونتیر» در کتاب «سرمایه گذاری رفتاری» در نظر گرفتن تنها سه عامل به انتخاب خود سرمایه گذار و دقیق شدن در آنها است. با انجام این کار، نه تنها ثبات به سرمایه گذاری برمی گردد بلکه خطاهای زیادی هم از سر معامله گر می گذرد.

سریال دردسرهایی که برای تایید کردن خودمان تحمل می کنیم

خلاصه کتاب سرمایه گذاری رفتاری

ما انسان ها موجودات عجیبی هستیم. چون گاهی وقت ها رفتارهایی از ما سر می زند که هیچ منطقی توانایی کشف علت آن را ندارد؛ مثلا گاهی وقت ها غرورمان را از خودمان، پولمان، اعتبارمان و اعتمادی که دیگران به ما کرده اند بیشتر دوست می داریم. به دنبال این ماجرا برای اینکه ثابت کنیم حرفمان درست بوده و دیگران اشتباه می کنند هر داده ای که به دستمان می رسد را زیر رو می کنیم و شواهدی را می یابیم که همراستا با سخنان ما باشند. در این میان اگر هم چیزی پیدا کنیم که اشتباه بودن نظرمان را ثابت کند خیلی راحت آن را نادیده می گیریم. این ماجرا نشان می دهد که حتی بدون وجود یک لشکر از دشمن هایی که به خونمان تشنه هستند هم به تنهایی می توانیم خودمان را به دردسرهای بزرگ بیندازیم و یک تنه، نقش آن لشکر دشمن را برای خودمان ایفا کنیم!

در جریان واقعیت ها جاری باشید و لنگر انداختن را فراموش کنید

ذهن ما عاشق الگوهای تکراری است. بخش زیادی از سرمایه گذاری رفتاری هم بر اساس همین الگوهای تکرار شونده تشکیل شده است. چون ذهن ما می داند این کار از هدر رفتن انرژی و زمان جلوگیری می کند. ولی این ماجرا به خودی خود می تواند به تعصب فکری ختم شود؛ یعنی همان چیزی که چشممان را به روی واقعیت های تازه می بندد و از ما یک سرمایه گذار متعصب می سازد. این در حالی است که بازار سرمایه سرشار از واقعیت های تازه نفسی است که با خودشان موقعیت های تازه را به سوغات می آورند.

مقاومت کردن در مقابل این موقعیت های تازه یا برخورد با آنها به سبک فکرهای قدیمی مان دست ما را از موقعیت های تازه ای که می توانیم آنها را از آن خود کنیم کوتاه می کند. به زبان ساده، فکرهای قدیمی مان ما را به یک قسمت محدود از اقیانوس بازار زنجیر می کند و به ما اجازه نمی دهد که سوار کشتی فرصت های تازه شویم.

چرا ما به فکرهای گذشته خودمان اعتماد بیشتری داریم؟

این ماجرا علت های زیادی دارد. بیایید چند مورد از آنها را با هم بررسی کنیم:

  • شکست های گذشته

شکست به ویژه از نوع مالی آن اثری طولانی مدت روی ذهن باقی می گذارد. چون آن را به عنوان یک عبرت و ماجرایی با نتیجه های خطرناک در نظر می گیرد.

  • ترس نسبت به آینده

وقتی ذهنمان خاطره یک ماجرای تلخ را در خود ثبت می کند احساس ترس را به آن و تمام موقعیت های مشابه اش گره می زند. این قضیه به خودی خود می تواند قدرت اقدام کردن را از ما برباید.

  • یادآوری هزینه های فرصت از دست رفته

حسرت هم به نوبه خود سهمی قابل توجه در تکیه کردن ما به فکرها و باورهای گذشته مان دارد. وقتی یادآوری خاطره یک موقعیت از دست رفته، آه از نهادمان بلند کند، دست به هر کاری می زنیم تا دوباره در آن موقعیت گیر نیفتیم. این ماجرا دو نوع واکنش را در پی دارد. در حالت اول با خودمان قرار می گذاریم که به افکار و روش هایمان پایبند باشیم. چون علت از دست رفتن آن فرصت را بی توجهی نسبت به روش هایمان در نظر می گیریم. اما در حالت دوم به دنبال افکار جدید، روش های تازه و اصول انعطاف پذیر هستیم. جالب اینکه تنها عده کمی از افراد بسیار موفق، گزینه دوم را انتخاب می کنند.

سرمایه گذاری امید؛ فریبنده ترین خطای سرمایه گذاری رفتاری

در این نوع انحرافی از سرمایه گذاری، حقیقت های پشت یک شرکت در میان ماجراهای خوبی که از آن تعریف می شود پنهان می گردد. به همین دلیل، سرمایه گذاران به جای گشتن به دنبال نکته های مثبت و منفی یک شرکت، به امید بهتر شدن اوضاع در آینده ای نامعلوم، سرمایه خودشان را در اختیار آن شرکت قرار می دهند. برای جلوگیری از درگیر شدن با سرمایه گذاری امید باید از دنیای داستان های فریبنده و شیرین به قلب واقعیت، مهاجرت کنیم و در آن سرزمین، اردو بزنیم. برای این کار هم باید پیوسته مطالعه کنیم، برای خودمان استانداردهای سرمایه گذاری را تعریف کرده و مرزهای سود و زیان را روشن سازیم.

چرا توانایی ما در کشف موقعیت های خطرناکی که بیخ گوشمان رخ می دهند کم است؟

شاید نتوان تمام بحران های مالی در بازار سرمایه را پیش بینی کرد؛ ولی می توان با تماشای نشانه های رخ دادن این ماجرا خیلی محتاطانه تر رفتار کرد. با این وجود بسیاری از سرمایه گذاران توانایی دیدن این نشانه ها را حتی در فاصله یک سانتی متری هم ندارند. این ناتوانی چند دلیل دارد:

  • خوش بینی افراطی

خوش بینی خوب است اما جای آن در بازارهای مالی نیست. چون چشممان را به روی واقعیت هایی که در کنارمان رخ می دهند می بندد و حتی ما را به سمت سرمایه گذاری امید می کشاند. خوش بینی، مدام زیر گوشمان زمزمه می کند که هیچ کدام از شکست های مالی، کلاهبرداری ها یا گیر افتادن در حباب هایی که ناگهان بر سر راهمان سبز می شوند به زندگی مالی و حرفه ای ما ارتباطی ندارند و احتمال رخ دادنشان یک در میلیارد است. در حالی که اگر مراقب نباشیم خیلی راحت می توانیم سرمایه ارزشمند خودمان را در عرض چند ثانیه بر باد دهیم.

  • توهم کنترل

جدا از سرخوشی خوش بینی افراطی، دام دیگری هم بر سر راهمان پهن شده و آن نوعی اعتماد به نفس کاذب است. در پی این حس و حال عجیب، خودمان را به کوچه علی چپ می زنیم و خیال می کنیم که حتی اگر موقعیت پیش بینی نشده ای برایمان رخ بدهد می توانیم صد در صد آن را کنترل کنیم.

  • توهم امنیت

وقتی دیگر خیالمان از بابت رخ دادن یک اتفاق ناخوشایند مالی و مدیریت بحران آن راحت می شود این نوع از توهم به سراغمان می آید. در آن هنگام است که گارد خودمان را کاملا پایین می آوریم و به لقمه ای چرب و نرم برای سرمایه گذاران بدبینی که گوشی دستشان است، تبدیل می شویم.

  • آگاهانه اشتباه کردن

مورد دیگری که باعث خطای سرمایه گذاری رفتاری می شود، تعصب سودجویانه در انتخاب جهت مسیر معاملاتی است. این ماجرا زمانی اتفاق می افتد که ما به روشمان باور زیادی داریم. به دنبال این ماجرا چشم و گوشمان را به روی تمام اطلاعات و شواهدی که اشتباه بودن کارمان را نشانمان می دهند می بندیم. چون نمی خواهیم هزینه ای که برای قرار گرفتن در این مسیر صرف کرده ایم را رها کرده و در مسیر جدیدی قدم بگذاریم.

  • گذاشتن آینده، لب طاقچه فراموشی

برخی از سرمایه گذاران وجود خطر در آینده را قبول می کنند اما آن را در همان آینده نگه می دارند. به زبان ساده، آنها فکر نمی کنند بحران های آینده روی تصمیم هایی که امروز و فردا می گیرند تاثیری داشته باشند.

  • ندیدن انتخابی!

نکته جالبی که در مورد ما انسان ها وجود دارد این است که اگر چیزی برایمان مهم نباشد یا به ما ارتباطی نداشته باشد ذهنمان آن را از پرده چشممان پاک می کند. چون می خواهد از نهایت انرژی اش برای پوشش دادن چیزهایی که دوست داریم استفاده کند؛ مثلا اگر اتومبیل های شاسی بلند را دوست داشته باشیم در کوچه و خیابان نمونه های زیادی از آنها را می بینیم. در این میان اگر یک فولکس قرمز رنگ درست در کنار یکی از همان خودروهای شاسی بلند پارک شده باشد، اصلا آن را نمی بینیم! این ماجرا در بازارهای مالی و در داستان سرمایه گذاری رفتاری هم به روشنی دیده می شود.

ما از اشتباهاتمان یاد نمی گیریم، سرپوش می گذاریم!

خلاصه کتاب سرمایه گذاری رفتاری

شاید بتوان گفت که جمله بالا در مورد بیشتر مردم جهان جاری است. ما از اشتباهاتمان خوشمان نمی آید. آنها را مایه شرمساری و خجالت در نظر می گیریم. به همین دلیل خیلی خوش نداریم که رابطه مان را با اشتباهاتمان ادامه دهیم و می خواهیم خیلی زود از دستشان خلاص شویم. این در حالی است که یک سرمایه گذر حرفه ای یا انسانی که در زندگی کردن حرفه ای است به همین راحتی ها اشتبا هاتش را روانه نمی کند.

چنین شخصی وجب به وجب اشتباه خود را موشکافی کرده و به دنبال علت به وجود آمدن آن اشتباه می گردد. سپس درس هایی که از آن یاد گرفته و راه حل هایی که برای پیشگیری و برطرف شدن آن اشتباه در آینده کشف کرده است را یادداشت می کند. همین کار به ظاهر ساده می تواند سرنوشت سرمایه تان را تغییر دهد و شما را به میان آن یک درصد بسیار ثروتمند جامعه بکشاند.

چگونه از خطای تایید خودمان نجات پیدا کنیم؟

راه رهایی از این دام خود کرده، «تفکر معکوس» است. این بدان معنی است که هرگاه در مورد چیزی به یک نظر یا عقیده رسیدیم، به دنبال شواهدی برای باطل کردن آن بگردیم. اگر این شواهد نتوانستند اشتباه بودن دلیل ما را ثابت کنند، آن هنگام است که می توانیم روی درستی دلیلمان حساب باز کنیم. البته باز هم باید با چشمانی گشوده و بدون تعصب در مورد دلیل یا نظرمان بیندیشیم. شاید دلیلی که اشتباه بودن نظر ما را ثابت می کند در آینده نزدیک به وجود بیاید. اگر به دنبال محافظت از سرمایه و زندگی مان هستیم باید به این دلیل های جدید هم اجازه عرض اندام بدهیم. این ماجرا به ما نگاهی سرشار از آگاهی را هدیه می دهد.

تاریخ بخوانید آن هم از نوع سرمایه گذاری

خواندن تاریخ بازارهای مالی یعنی قدم زدن و موشکافی الگوهای سرمایه گذاری رفتاری که در طول زمان به وجود آمده اند. قلب تاریخ بازار سرمایه، سرشار از رفتارهای تکراری سرمایه گذاران است که می توان آن را نوعی پیشگویی هم در نظر گرفت. چون انسان ها پس از پشت سر گذاشتن بحران ها خیلی زود درس ها و علت ها را به باد فراموشی می سپارند. به دنبال این ماجرا دقیقا همان اشتباه ها را دوباره و دوباره تکراری می کنند. برای بیرون آمدن از این چرخه باید خواندن تاریخ سرمایه گذاری را به یکی از کارهای روزانه خودتان تبدیل کنید.

دفترچه ای برای تصمیماتتان بخرید

کمی قبل با هم در مورد دفتر اشتباهات و درس هایی که از آن می گیریم صحبت کردیم. حساب این دفترچه از آن سوا است. در این دفترچه باید تصمیم هایی که می گیریم و علت هایی که ما را به طرف گرفتنشان سوق می دهند را یادداشت کنیم. سپس مدتی صبر کنیم و نتیجه تصمیمی که گرفتیم را زیر آن بنویسیم. انجام این کار در طول زمان و بررسی پیوسته علت ها و رفتارها به ما کمک می کند تا به یک سرمایه گذار طلایی تبدیل شویم؛ یعنی کسی که همچون ماهرترین شکارچی ها بهترین و مخفی ترین فرصت ها را از آن خود می کند.

لطفا هیچ کاری نکنید

در طول این گفتار با هم در مورد سرمایه گذاری رفتاری گپ زدیم. یعنی هدفمان روی بررسی رفتارهایی بود که تنها پس از انجامشان قادر به بازنگری و موشکافی شان بودیم. حالا در انتهای این گفتگو می خواهیم در مورد «هیچ کاری نکردن» با شما صحبت کنیم. شاید جالب باشد که بدانید هیچ اقدامی نکردن هم نوعی رفتار به حساب می آید و جالبتر اینکه شما می توانید با این کار، سرمایه خودتان را از دست خطرهای بزرگی در امان نگه دارید.

از یک سرمایه گذار پیش فعال به یک تنبل هوشمند تبدیل شوید

حضور در بازار سرمایه به صبوری نیاز دارد. این بدان معنی است که شما نیازی به همیشه فعال بودن در این بازار ندارید. در عوض باید تمرکز خود را روی بررسی و تحلیل اطلاعات در پشت صحنه بگذارید. این در حالی است که عده زیادی از سرمایه گذاران دچار نوعی پیش فعالی شده اند و هر روز به شکلی در بازار حضور پیدا می کنند. برای عده ای این کار مساوی با اهمیت دادن است.

آنها فکر می کنند اگر در بازارهای مالی کاری انجام ندهند و فقط نظاره گر باشند از بقیه عقب می مانند یا سودی که در نهایت دستگیرشان می شود به مراتب از دیگران کمتر خواهد بود. در حالی که اگر واقعا دست از بالا و پایین پریدن بردارند چشمشان به جمال بهترین فرصت ها برای انجام معامله های کاردست روشن می شود. درست مانند آنکه به جای وَرجه وورجه کردن لحظه ای آرام بگیریم تا بتوانیم بال زدن پروانه ای که درست از کنارمان می گذرد را تماشا کنیم.

پیام اصلی «جیمز مونتیر» در کتاب «سرمایه گذاری رفتاری» چه بود؟

سرمایه گذاری نوعی رفتار است و مونتیر در کتابش به دنبال معرفی و ارائه راهکار برای معروف ترین خطاهای رفتاری سرمایه گذارن می گردد. راهکارهایی که توسط او ارائه می شوند از دل تجربه های واقعی او در بازارهای سرمایه ریشه گرفته اند. مونتیر می خواست سرمایه گذاران با خواندن نتیجه تحقیقات و تجربه هایش با رفتارهای ناپیدای خودشان آشنا شوند و قدمی واقعی برای تغییر وضعیت معامله هایشان بردارند. از نظر او آینده بازارهای مالی قابل پیش بینی نیست اما رفتار انسان هایی که آن بازار را به وجود آورده اند پیش بینی پذیر است. با این حساب، یادگیری سرمایه گذاری رفتاری، نوعی میانبر به سمت گرفتن تصمیم های موفق در بازارهای مالی به شمار می رود.

نظر شما چیست؟

بزرگترین خطای معامله گری که تاکنون با آن دست و پنجه نرم کرده اید چه بوده است؟ لطفا درسی که از این خطا آموختید را با ما در میان بگذارید.

ادامه مطلب
خلاصه کتاب فین تک در یک نگاه
معرفی و خلاصه کتاب فین تک...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب فین تک در یک نگاه خلاصه برداری شده است!

خلاصه کتاب فین تک در یک نگاه (Fintech In A Flash)

پول و بازی های آن داستانی دور و دراز دارند. صنعت خدمات مالی، تقریبا همگام با نیازهای بشر رشد کرد و برای هر مشکل راه حلی را ارائه داد. این ماجرا از گذشته تا به حال ادامه داشته و در آینده نیز ادامه پیدا می کند. روند تحول از بانکداری سنتی به دیجیتالی و ظهور شرکت های فین تک، نوید آینده مالی امن تر و خدمات بیشتر را به مردم جهان می دهد. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «فین تک در یک نگاه» از «آگوستین روبینی» می رویم و پای گلچین صحبت های او در مورد تحول در صنعت بانکداری و مالی می نشینیم. با ما همراه باشید.

نگاهی ساده به ماجرای پیچیده فین تک

فین تک در یک نگاه، چنین چیزی از آب در می آید: «گروهی از شرکت ها که با استفاده از فناوری های مدرن به دنبال ایجاد تحول در صنعت خدمات مالی هستند.» عبارت «فین تک» معنایی گسترده تر از نقل و انتقال پول دارد. اکنون به تمام تلاش های نوآورانه ای که در صنعت مالی رخ می دهند مثلا «ارزهای دیجیتالی»، «استفاده های نوین از فناوری بلاک چین» و حتی «اینترنت اشیا» هم فین تک گفته می شود.

شرکت های فین تک به دو گروه تقسیم می شوند. گروه اول برای رقابت با بانک ها قد علم کرده اند و به نوعی می خواهند با پر کردن شکاف هایی که در سیستم بانکداری وجود دارند آنها را از رده خارج کنند. ولی گروه دوم به دنبال همکاری با بانک ها و حتی ارتقای خدماتشان هستند. در هر صورت، شرکت های موفق در این صنعت به دنبال یک چیز می گردند و آن افزایش راحتی و رضایت کاربران است. حقیقت این است که نسل امروز به دنبال افزایش سرعت در ارائه خدمات مالی آن هم بدون نیاز به حضور فیزیکی در موسسات مالی یا بانک ها است.

فین تک؛ ضربه ای جانانه به بانک های از خود راضی

صنعت بانکداری در جهان طی سالیان دراز دست نخورده باقی ماند و مشتریان بانک ها به دلیل نیازشان به خدمات مالی مجبور به راه آمدن با شرایط بانک ها شدند. این موضوع باعث شد تا بانک ها به وضعیت ارائه خدماتشان مغرور شوند و با خودشان خیال کنند که در حال لطف کردن به مشتریان هستند.

صنعت فین تک با ورود خود به این زمینه و ارائه خدماتی که مشتریان آنها را در خواب هم نمی دیدند بانک های از خود راضی را یک تکان اساسی داد. اکنون سیستم بانکداری دو راه پیش رو دارد؛ یا باید تحولی اساسی در شیوه ارائه خدماتش ایجاد کرده و حتی با نوآوری های به ارمغام آورده فین تک هم پا شود یا آنکه از صحنه خدمات مالی کنار رود و جا را برای شرکت های تازه نفس و مشتری مدار فین تک باز کند!

انتقال پول چگونه صورت می گیرد؟

خلاصه کتاب فین تک در یک نگاه

ماجرای انتقال پول در جهان، قصه دور و درازی دارد، اما چیزی که در قلب آن می گذرد یک فرایند ساده سه مرحله ای است:

  1. فرد واریز کننده از طریق یک کارگزاری به عنوان واسطه و با استفاده از بسترهایی مانند اینترنت، پول را از سمت خود به سمت مقصد ارسال می کند.
  2. پول واریز شده از طریق همان کارگزاری به مقصد ارسال می شود.
  3. گیرنده نهایی، پول واریزی را از کارگزاری دریافت می کند.

در این میان، کارگزار، کارمزد این فرایند را از حساب واریز کننده برداشت می کند. ناگفته نماند که کارگزاری ها قبل از تحویل پول به گیرنده آن را به صورت اورژانسی سرمایه گذاری می کنند و از این راه هم برای خودشان منبع درآمد دیگری به وجود می آورند.

آشنایی با روش های نوین در انتقال وجه

در کتاب فین تک در یک نگاه از چندین و چند روش نوآورانه انتقال پول که در مقابل روش های سنتی قد علم کرده اند صحبت شده است. این روش ها عبارتند از:

به خدمت گرفتن تلفن همراه برای نقل و انتقال پول

شرکت های فین تک و نوآور که به دنبال ارائه خدمات بهتر و راحت تر به کاربران هستند تلفن های همراه را به بستری برای نقل و انتقال آسان پول تبدیل کرده اند. در این روش، انتقال پول و پرداخت طیف گسترده ای از قبض ها تنها با چند کلیک امکان پذیر شده است. با این وجود، این روش همچنان به حضور واسطه هایی مانند بانک ها نیاز دارد.

جابه جایی پول با استفاده از ارزهای دیجیتال

بخش دیگری که در کتاب «فین تک در یک نگاه» به آن پرداخته شده، انتقال پول با کمک ارزهای دیجیتال است. رمزارزها که سوغات فناوری و نوآوری های ساختارشکن هستند به عنوان نسل جدیدی از روش های انتقال اطلاعات و حتی پول شناخته می شوند. نقل و انتقال پول با استفاده از ارزهای دیجیتال، نیازی به حضور و تایید بانک ها ندارد و خبری از کارمزدهای سنگین یا اتلاف وقت نیست. چون تراکنش ها با اختلاف چند ثانیه به مقصد می رسند. گذشته از این «امنیت بالا» و «راحتی در استفاده» هم دو ویژگی دیگر هستند که نقل و انتقال پول با کمک ارزهای دیجیتال را به گزینه ای عالی حتی برای شرکت های بین المللی تبدیل کرده اند.

پرداخت های P2P یا همتا به همتا

در این روش مبادله و انتقال که به طور ویژه برای ارزهای دیجیتال است، دو نفر به طور مستقیم ارزهای دیجیتالی خودشان را مبادله می کنند. برای استفاده از این روش باید در پلتفرم یا سایت های ارائه دهنده خدمات همتا به همتا ثبت نام کرده و پس از درج آگهی در آنها – برای خرید یا فروش ارز دیجیتال – به دنبال خریدار یا فروشنده مناسب خودتان بگردید.

جا به جایی پول با استفاده از شبکه های اجتماعی

شبکه های اجتماعی نیز وارد بازی نقل و انتقال پول شده اند. پتانسیل بالای این بسترها و حضور گسترده کاربران آن را به یکی از بهترین مکان ها برای به دست آوردن شغل یا مشتری تبدیل کرده است. وقتی پای مشتری و کار در میان باشد، پول هم حضور دارد. شبکه های اجتماعی برای پر کردن این شکاف دست به کار شده اند. در ادامه، برخی از رسانه های فعال و موفق در زمینه انتقال مستقیم پول را بررسی می کنیم:

  • واتس آپ

این پیام رسان پس از خریداری شدن توسط فیسبوک با کمک بانک «اَکسس» زمینه نقل و انتقال سریع پول را برای کاربرانش فراهم کرده است.

  • فیس بوک

شبکه اجتماعی فیس بوک از سال 2015 ویژگی نقل و انتقال پول را در بستر خود فعال کرد. اکنون این قابلیت به جز آمریکا در سرتاسر اروپا هم پشتیبانی می شود.

  • اسنپ چت

این پیام رسان با راه اندازی سرویس «اسنپ کش» به طور ویژه از نقل و انتقال پول در بستر خودش پشتیبانی می کند.

پیام رسان ها و شبکه های دیگری مانند: «وی چت» و «وایبر» هم امکان پرداخت امن در بستر خود را به وجود آورده اند.

وام ها چگونه به وجود آمدند؟

بخش جالب دیگر در کتاب «فین تک در یک نگاه» به ماجرای وام ها تعلق دارد. اولین شکل واقعی وام دهی در تاریخ به صورت ضمانتی بود. در این روش، شما برای قرض گرفتن مقدار پولی که می خواستید باید چیزی را گرو می گذاشتید. البته اگر خوب نگاه کنیم این شیوه هنوز هم توسط بانک ها اجرا می شود.

به این ترتیب که مردم در ازای پولی که به عنوان وام دریافت می کنند خانه، زمین و چندین فرد معتبر را به عنوان پشتوانه به بانک معرفی می کنند تا اگر زمانی از پس پرداخت قسط های وام بر نیامدند اموال یا اعتبار دیگران بتواند این جای خالی را پر کند. کم کم در گذر زمان بانک ها به وجود آمدند و با دور زدن قوانین دینی در مسیحیت، نام «بهره» را با «کارمزد» یا مواردی از این دست عوض کردند. به این ترتیب، پای مردم عادی هم به بانک ها و ماجرای وام ها باز شد.

وام؛ محصولی پر سود برای بانک ها

خلاصه کتاب فین تک در یک نگاه

اگر زاویه نگاهمان را اندکی تغییر دهیم می بینیم که بانک ها فقط فروشندگان محصولات مختلف مالی هستند. وام ها نیز یکی از بزرگ ترین محصولات آنها به شمار می روند. به همین دلیل بانک ها به دنبال طراحی شکل های مختلفی از وام هستند تا از این راه مشتریان بیشتری را به سمت خود جذب کنند. سود وام ها از طریق بهره و کارمزدی که به اصل پول تعلق می گیرد تامین می شود. بنابراین می توان اینطور گفت که وام ها شاهرگ های حیاتی بانک ها هستند. حالا اگر وام دهندگان نتوانند وام های خود را پرداخت کنند چه بلایی بر سر بانک ها می آید؟

نگاهی به راه حل های بانک ها برای وام هایی که پس داده نمی شوند

بانک های مختلف، روش های متفاوتی برای این موضوع دارند:

  • بی معطلی به سراغ اعتبار فرد پشتیبان می شوند.
  • اموال و دارایی هایی که به عنوان وثیقه گذاشته شده بودند را مصادره می کنند.
  • سرمایه پشتیبان تهیه می کنند تا شکاف خالی وام های پرداخت نشده را پر کنند.
  • از قبل روی چند طرح بسیار متفاوت وام سرمایه گذاری می کنند تا تمام سرمایه خود را در اختیار یک عده خاص قرار نداده باشند.

وام بدون ضامن، بدون تعهد و بدون نیاز به سپرده گذاری!

در ادامه ماجرای وام ها در کتاب «فین تک در یک نگاه» به وام های ویژه و بسیار جذاب می رسیم که هدفشان مردم عادی است. نمونه این گونه وام ها که به علت حذف شدن ضامن و وثیقه برای بانک ها یا موسسه های مالی با ریسک بالایی همراه هستند در کارت های اعتباری و دانشجویی دیده می شوند. البته مجموعه وام دهنده برای اینکه سرش بی کلاه نماند نرخ بهره را بسیار بالا در نظر می گیرد. اگر از این زاویه به آن نگاه کنیم، وام دهنده در هر صورت سود می کند و این وام گیرنده است که کلاه گشادی بر سرش گذاشته می شود.

بانکداری، کسب و کارها و فین تک

فین تک در یک نگاه، تحولی در ماجرای کسب و کارها و بانک ها به وجود آورده است. بانک ها از کارآفرین ها دل خوشی ندارند. چون تخمین می زنند که بیشتر آنها در طی یک تا پنج سال پس از راه اندازی با سر به زمین می خورند. بنابراین، دلیلی نمی بینند که اعتبار خودشان را به پای چنین معامله پر از ریسکی بگذارند. اینجا است که فین تک وارد میدان می شود.

اکنون شرکت های مالی زیادی هستند که با گوش باز پای حرف های کارآفرین های تازه نفس می نشینند و بدون سخت گیری های عجیب و غریب بانک ها اعتبار مورد نیاز کارآفرین ها را تامین می کنند. جالب اینجا است که بر خلاف نظر بانکداران سنتی که نظریه های ساختارشکن کارآفرین های جوان را غیر قابل اعتماد می خوانند، بخش قابل توجهی از این کسب و کارهای نوپا با کمک فین تک باعث تحول صنعت خودشان می شوند. سوال اینجا است که صنعت فین تک چه چیزی در کسب و کارهای کوچک دیده که به آن این قدر بها می دهد؟

بیایید چند مورد از این دلیل ها را با هم بشماریم:

1) تعداد کسب و کارهای کوچک بسیار بیشتر از کسب و کارهای بزرگ است

کسب و کارهای کوچک برای بانک ها حکم اقیانوس های آبی را دارند که می توانند آزادانه تر در آن به ماهیگیری بپردازند؛ اما بانک ها در عمل نشان داده اند که حضور در اقیانوس های خونین کسب و کارهای بزرگ را بیشتر دوست دارند. این در حالی است که فین تک به دنبال آب های آزادتر و آبی تر می گردد. چون می داند این آب ها راه را به سمت اقیانوس های آزاد باز می کنند.

2) تاثیر گسترده ای روی اقتصاد می گذارند

کتاب «فین تک در یک نگاه» به تاثیر کلان کسب و کارهای کوچک بر اقتصاد اشاره می کند. کسب و کارهای کوچک، بخش بزرگی از گردش اقتصاد را بر عهده دارند. بی اهمیتی به آنها ضربه بزرگی به اقتصاد جهان می زند و فرصت های پیشرفت را از مردم جهان می رباید.

نوآوری و تغییر رفتار مشتری؛ صدای پای نیازهای جدیدی در راه است

در گذشته که اینترنت وجود نداشت، مردم تمام خریدهای خود را به صورت حضوری انجام می دادند. در آن هنگام اگر کسی می خواست کمترین قیمت و بالاترین کیفیت از یک محصول را پیدا کند، چاره ای جز پوشیدن کفش های آهنین و زیر پا گذاشتن تمام مغازه های شهر را نداشت. با ظهور اینترنت، مردم به جای پاهایشان از انگشت هایشان برای پیدا کردن بهترین محصول مورد نظرشان استفاده کردند.

آنها با چند دقیقه جستجو در وب سایت ها می توانستند اطلاعات خیلی خوبی را به دست بیاورند. بعد از آنکه پای خرید و فروش اینترنتی به دنیای وب باز شد، باز هم کار مردم راحت تر گشت. چون دیگر نیازی نبود برای خرید محصولی که پیدا کرده بودند به مغازه بروند. تنها کافی بود اطلاعات حساب خود را وارد کنند و در عرض چند ثانیه محصول را بدون یک میلیمتر جابه جا شدن از آن خود کنند.

مشتری جدید، سیستم قدیمی؛ چالش ها و رویش ها

خلاصه کتاب فین تک در یک نگاه

تحول در ذهن ایجاد می شود، به عنوان نیاز بروز پیدا می کند و به یک حق تبدیل می گردد. این فرایندی است که تقریبا تمام نوآوری های جهان آن را پیموده اند. ماجرای تحول در خرید و روش های پرداخت هم به همین ترتیب است. اکنون مردم به هر چه آسان تر شدن فرایندهای پیچیده عادت کرده اند و توقع دارند که بانک ها یا سیستم های ارائه دهنده خدمات مالی بدون هیچ اتلاف وقتی این نیازها را پوشش دهند.

مثلا یکی از این درخواست های جدید، پرداخت بدون کارت های بانکی و با استفاده از تلفن همراه، ساعت، دستبند و عینک های هوشمند است. به دنبال این ماجرا شرکت های فعال در صنعت فین تک با ارائه روش های پرداخت نوآور مثل «mPOS»، سامانه های پرداخت جدید مانند «کیف پول گوگل» و «اپل پی» در پی یافتن پاسخ های مناسب به این نیازها هستند.

مدیریت ثروت و آغاز تحول در دنیای سرمایه گذاری

در بخش دیگری از کتاب «فین تک در یک نگاه» به موضوع سرمایه گذاری و مدیریت ثروت می رسیم. به دست آوردن ثروت، یک چیز و توانایی مدیریت و افزایش آن یک چیز دیگر است. بسیاری از کسانی که آینده خود را در فقر سپری خواهند کرد اکنون درآمدهای جاری خوبی دارند. تنها مشکل آنها ناتوانی در مدیریت ثروت است.

در این زمینه افراد مختلف برخوردهای مختلفی را از خودشان نشان می دهند. برخی ترجیح می دهند که با استفاده از خودآموزی به دنبال یافتن راه های مختلف برای مدیریت ثروتشان باشند. این افراد طرفدار پر و پا قرص کلاس های آموزشی، کتاب ها و راهنمایی های مختلف هستند. در نقطه مقابل برخی دیگر ترجیح می دهند که در کنار شرکت در کلاس های آموزشی از مشاوران مالی هم کمک بگیرند و در نهایت بهترین تصمیم را برای سرمایه های ارزشمندشان بگیرند. فین تک در این زمینه هم می تواند مسیر پیش رو را برای کاربران هموارتر کند. اما چطور؟

خوش آمدگویی به شکل جدیدی از آموزش و مشاوره

فین تک به نوآوری چشم دوخته و نزدیک ترین جایی که می توان این نوآوری را به کاربران ارائه داد در نسل های جدید تلفن های همراه نهفته است. این همان چیزی است که در کتاب «فین تک در یک نگاه» با آن سر و کار داریم. راه اندازی کلاس های آنلاین سرمایه گذاری، نرم افزارهای حرفه ای مدیریت سرمایه و حتی ربات ها، بخشی از تلاش های صنعت فین تک برای تحول در ارائه خدمات مدیریت ثروت به شمار می روند.

ایده های فین تک برای کمک به سرمایه گذاران خرد

در کتاب «فین تک در یک نگاه» توجه ویژه ای به سرمایه گذاران خرد شده و راه حل های فین تک برای کمک به این دست از سرمایه گذاران توضیح داده شده است. سرمایه گذاری یک بازی است و کسانی در این بازی پیروز می شوند که به جای شکایت از دست پیچیدگی های این ماجرا، هر چه سریع تر قوانین را یاد بگیرند و از هر جایی که هستند برای ورود به این بازی تلاش کنند.

یکی از راه حل هایی که فین تک پیش پای سرمایه گذاران خرد می گذارد نرم افزارهایی است که با گرد کردن تراکنش های کاربران و واریز پول اندک ذخیره شده به حساب پس اندازشان اندوخته های کوچکی را برایشان جمع آوری می کنند. طبق آمارها با استفاده از این روش به طور معمول هر شهروند در طول ماه نزدیک به 200 دلار پس انداز می کند. این مبلغ کوچک بدون آنکه هیچ فشاری بر کاربر وارد کند از لابه لای تراکنش های او بیرون کشیده می شود و برای ماه ها یا حتی سال های آینده اندوخته می گردد.

فین تک بر قایق اطلاعات، سوار است

خلاصه کتاب فین تک در یک نگاه

فین تک در یک نگاه کلی، کاربر و نیازهای او را تعقیب می کند. شاید برایتان سوال باشد که صنعت بازارهای مالی بر چه اساسی این کار را انجام می دهد؟ پاسخ در یک واژه خلاصه می شود: «اطلاعات». فین تک به طور پیوسته در حال جمع آوری، طبقه بندی و تحلیل داده های به دست از فعالیت کاربران در شبکه های مجازی، وب سایت ها، اپراتورهای تلفن همراه و اپلیکیشن های گوناگون است؛ مثلا اینکه کاربران در شبکه های مجازی از چه داده هایی استقبال می کنند، تقاضای دریافت چه خدماتی را دارند و چه نیازهای پنهانی در گیرودار استفاده آنها از خدمات آنلاین برایشان قد علم می کنند.

خدمتی که اینترنت اشیا به شهرها و شهروندان می کند

اتصال اشیا به اینترنت، بخش دیگری است که در کتاب «فین تک در یک نگاه» به آن پرداخته شده است. وقتی اشیا بتوانند از طریق اینترنت با دیگر اشیا و حتی انسان ها در ارتباط باشند و این ماجرا در سطح شهرها و کشورهای مختلف گسترده شود تحول بزرگی در زندگی شهری به وجود می آید. در آن صورت، کیفیت زندگی شهری به شکل قابل توجهی افزایش می یابد، خطرات ناشی از خطاهای انسانی کم می شود و حتی هزینه ها هم به شکل قابل توجهی کاهش پیدا می کنند.

صنایع باید چالش اینترنت اشیا را جدی بگیرند. آینده از آن کسب و کارهایی است که خودشان را به پای این پیشرفت گسترده می رسانند؛ مثلا صنایع مادر مانند نفت، گاز یا برق را در نظر بگیرید. این شرکت ها هزینه زیادی را بابت نگهداری از دستگاه هایشان می پردازند و افراد را به صورت حضوری برای سرکشی می فرستند. جالب اینجا است که حتی با وجود سرکشی مستقیم افراد، باز هم نمی توان محل دقیق خرابی ها را به سرعت تشخیص داد و برای تعمیرشان اقدامی کرد.

ولی اگر این سیستم ها به اینترنت اشیا مجهز باشند می توانند محل دقیق خرابی و حتی نوع مشکل پیش آمده را به تکنسین ها اطلاع دهند. در این صورت، نه تنها فرایند تعمیر و ارائه خدمات به شکلی عالی صورت می گیرد بلکه امنیت جانی و مالی افراد حفظ می گردد و از نیروی انسانی در جای درست و بهینه کمک گرفته می شود.

نگاهی کوتاه به کاربردهای گسترده اینترنت اشیا

خلاصه کتاب فین تک در یک نگاه

تاکنون اینترنت اشیا در 9 دسته بندی جای گرفته که در کتاب «فین تک در یک نگاه» به آنها پرداخته شده است. البته این امکان وجود دارد که با ظهور نسل های جدید فناوری بر تعداد این دسته بندی ها افزوده گردد یا حتی تعدادی از آنها با هم ادغام شده و شکل تازه تری از خدمات را ارائه دهند. بیایید نگاهی به این دسته بندی ها بیندازیم:

1) اشیایی که به بدن متصل می شوند

در این دسته که بسیاری از شرکت های بین المللی گوشی های هوشمند به آن می پردازند تمام ساعت های مچی، گجت های هوشمند مراقبتی، گجت های پوشیدنی و حتی لباس های هوشمند هم جای گرفته اند.

2) اینترنت اشیای وسایل خانه

از روشنایی خانه گرفته تا درب، پرده ها، سیستم های گرمایشی و سرمایشی، یخچال، جارو برقی و … در این دسته جای می گیرند.

3) اینترنت شبکه های زیر ساخت

نمونه آن را کمی قبل با هم بررسی کردیم. مانند همان ماجرایی که در شرکت های آب، برق و گاز روی می دهد. شاید بتوان گفت که اینترنت اشیا بزرگ ترین موهبت برای این شرکت ها است.

4) دستگاه های مراقبتی

مانند دستگاه های هوشمند تست قند خون، تب سنج، سنجش سطح اکسیژن، ضربان قلب و … .

5) مصرف هوشمندانه منابع

دستگاه هایی که بر میزان مصرف منابعی مانند آب، برق و گاز نظارت می کنند و در راستای بهینه سازی مصرف دست به عمل می زنند.

6) اینترنت اشیا در صنایع

این دسته به دنبال استفاده هوشمندانه از اینترنت اشیا در صنایعی مانند معدن یا کشاورزی است.

7) اینترنت اشیا در دنیای خرید، فروش و بازاریابی

بهینه سازی تجربه کاربری، استفاده از داده های حیاتی ذخیره شده برای ارائه بهترین عملکرد و مهیاسازی بستر یک خرید خاطره انگیز خدمتی است که اینترنت اشیا به این دسته بندی ارائه می دهد.

8) پهبادها و پروژه های ساخت و ساز

این دسته هم می تواند با تکیه بر اینترنت اشیا اطلاعات ارزشمندی را به دست بیاورد و از آن برای ارتقای خود نهایت بهره را بگیرد.

9) اینترنت اشیا و حمل و نقل

صنعت خودرو و حمل و نقل می تواند استفاده های بسیار جالبی از اینترنت اشیا داشته باشد. اصلاح رفتار رانندگان، ارائه خودکار خدمات بیمه و موارد بسیاری از این دست، تنها گوشه ای از امکاناتی است که اینترنت اشیا به این دسته ارائه می دهد.

فین تک و امنیت؛ ماجرای یک مبارزه جانانه بر سر اطلاعات و پول

فعالیت در فضای دیجیتال و هم قدم شدن با نوآوری به معنی افزایش امنیت در مقابل حمله های سایبری است. کتاب «فین تک در یک نگاه» به چند مورد از این تلاش ها اشاره کرده است که آنها را با هم مرور می کنیم:

1) هوش تهدید

مجموعه ای از اطلاعات است که در آن تمام درزهای امنیتی، حفره ها و بخش های ضعیف، قبل از وقوع یک حمله واقعی مورد بررسی قرار می گیرند.

2) تشخیص رفتاری

در این روش، همچون یک کارآگاه، تمام ماجراهایی که می توانند توسط نرم افزارهای مخرب مورد استفاده قرار بگیرند را زیر ذره بین برده، آنها را شناسایی کرده و راه حلی برای مقابله با آنها پیدا می کنند.

3) امنیت در برابر تقلب

مجموعه ای از تکنیک ها و روش ها است که از آن برای مقابله با خطر حمله مهاجمان به شبکه یا دستگاه ها استفاده می شود. در این فناوری، مهاجم به جای روبه رو شدن با هسته سیستم در یک هسته تقلبی گیر می افتد و در آنجا است که دیگر توانایی نفوذ به دیگر بخش ها را از دست می دهد.

پیام اصلی آگوستین روبینی در کتاب «فین تک در یک نگاه» چیست؟

خلاصه کتاب فین تک در یک نگاه

نمایشی کوتاه از آینده صنعت فین تک و مسیری که در ادامه آن را می پیماید هدفی بود که «آگوستین روبینی» در کتابش به دنبال ارائه آن به مخاطبانش بود. فین تک بر بستر اینترنت جهانی جریان دارد و این امکان را برای کشورهای جهان فراهم می کند تا فراتر از حد و مرزها به ارائه خدمات جهانی به مردم سرتاسر جهان مشغول شوند. روبینی معتقد است کشورها و شرکت هایی که در مقابل این تغییر مقاومت می کنند خیلی زود به حاشیه کشانده می شوند.

نظر شما چیست؟

فکر می کنید در 50 سال آینده صنعت خدمات مالی به چه سمت و سویی حرکت کند؟ پیش بینی شما چیست؟

ادامه مطلب
خلاصه کتاب فاینانس چگونه کار می‌کند؟
معرفی و خلاصه کتاب فاینانس چگونه...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب فایننس چگونه کار می کند خلاصه برداری شده است!

خلاصه کتاب فاینانس چگونه کار می کند

اعتبار، سرمایه و گردش آن، خلاصه ماجرایی است که در بازارهای مالی رخ می دهند؛ اما این چند واژه در کنار هم یک بازی پر از هیاهو، هیجان و ریسک را به وجود آورده اند که هم اِشکِنک و هم سر شِکستَنَک دارد! به همین دلیل، نگاه کردن به این ماجرا با عینک های مختلف می تواند قاعده بازی را برایمان روشن تر و ما را در اجرای آن حرفه ای کند. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «فاینانس چیست؟» از «میهیر دسای» می رویم و چندین نکته خواندنی را از دل واژه های آن پیش چشم شما می آوریم. با ما همراه باشید.

تحلیل مالی چیست و چرا مهم است؟

اولین فصل کتاب «فاینانس» به تعریف تحلیل مالی و نیاز به آن پرداخته است. نویسنده کار را این گونه آغاز می کند: «چگونه به ارزشمندی یک شرکت پی می برید؟ آیا برای این کار فقط به بررسی صورت های مالی بسنده می کنید؟ آیا حدس و گمان یا تعصب های ناخواسته خودتان را روی تصمیم گیری نهایی تان پیاده می سازید؟ فکر می کنید اگر داده های شرکت ها را بدون آگاهی از نام های تجاری شان مورد بررسی قرار دهید باز هم همان تصمیم را در موردشان می گیرید؟»

تحلیل مالی این امکان را به شما می دهد تا به شکلی بسیار عمیق تر، حرفه ای تر و کاربردی تر به ماجرای پنهان در ورای اعداد و ارقام دست پیدا کنید. این ماجرا و دید تازه به شما کمک می کند تا روند خلق ارزش توسط شرکت های موفق را زیر نظر بگیرید و سرنوشت سرمایه خودتان را به دست کسانی بسپارید که می دانند چطور آن را به چرخه ای از سودآوری و سازندگی اضافه کنند.

تحلیل مالی را از کجا آغاز کنیم؟

برداشتن اولین قدم، کاری سخت، ترسناک و سرنوشت ساز است. چون شما دانش و تصوری از ماجرای پیش رو ندارید و نگران هستید که نکند از پس آنها برنیایید؛ اما خوشبختانه صورت های مالی و اطلاعاتی که شرکت ها منتشر می کنند هیولاهایی کاغذی هستند. آنها در ظاهر، عجیب و گیج کننده به نظر می رسند اما در حقیقت، پشت هر کدامشان پیامی ساده نهفته است. در ادامه این گفتگو به سراغ چند مورد از داده های مهم شرکت ها می رویم و چهره از نقابشان بر می داریم:

– دارایی ها

دارایی های یک شرکت، چیزهایی هستند که برای به دست آوردن ارزش مورد نظرشان روی آنها سرمایه گذاری می کنند. این کار باعث می شود که آن دارایی ها به عضوی از خود شرکت تبدیل شوند؛ مثلا استارباکس روی خرید بهترین دانه های قهوه، مغازه ها، دستگاه های قهوه ساز و تمام چیزهایی که برای تحویل دادن یک قهوه به مشتری لازم است سرمایه گذاری می کند. از طرفی، این سرمایه گذاری، استارباکس را به صاحب تمام آن دانه های قهوه، دستگاه ها، مغازه ها و غیره تبدیل می کند. این اصلی ترین چیزی است که باید در مورد دارایی ها بدانید. ناگفته نماند که مهم ترین دارایی ها آنهایی هستند که راحت تر از بقیه نقد می شوند.

– وجوه نقد و اوراق بهادار قابل داد و ستد

برخی از شرکت های بزرگ، مقدار قابل توجهی پول نقد نگهداری می کنند و می توانید آن را در ترازنامه شان ببینید. این ماجرا چند علت دارد؛ مثلا شرکت ها از این پول نقد برای فرصت های تامین مواد اولیه در آینده، یک پشتیبان برای روزهایی که اوضاع شرکت چندان خوب نیست و مواردی از این استفاده می کنند. از آنجا که اوراق بهادار دولتی بیشترین میزان نقدشوندگی را دارد و شرکت ها می خواهند از پول راکد خود بهره هم ببرند مقدار قابل توجهی از آن را به اوراق بهادار تبدیل می کنند.

– حساب های دریافتنی

به پول هایی شرکت قرار است در آینده از مشتریان خود بگیرد، حساب های دریافتنی می گویند. برخی از شرکت ها برای جلب مشتریان بیشتر، بخش بزرگی از کسب و کارشان را بر پایه حساب های دریافتنی بنا می کنند. در نقطه مقابل، برخی دیگر هم ترجیح می دهند که چنین حساب هایی را بسیار محدود کنند. در واقع، شرکت هایی که به طور مستقیم با مشتریان سر و کار دارند کمترین حساب دریافتنی و شرکت هایی که در زنجیره میانی قرار می گیرند – مثلا یک قطعه خاص از محصولی را تولید می کنند – بیشترین میزان حساب های دریافتنی را دارند.

– موجودی

مواد یا محصولاتی که شرکت می تواند آنها را بفروشد در دسته موجودی ها قرار می گیرند. شاید این محصولات هنوز مواد خام باشند، شاید در فرایند تولید باشند و شاید هم به عنوان محصولی کامل، آماده عرضه به بازار باشند. البته همه شرکت ها موجودی ندارند. چون برخی از آنها به جای محصولات، خدمات ارائه می دهند.

– املاک و تجهیزات

دارایی های بلند مدت شرکت ها در این دسته جای می گیرند؛ مثلا کارخانه، ساختمان اداری، دستگاه هایی که در خط تولید وجود دارند، ماشین های توزیع کالا و هر چیزی که شرکت از آنها برای تولید یا پخش محصولاتش استفاده می کند در شمار املاک و تجهیزات قرار دارند.

– سایر دارایی ها

یکی از بخش های چالش برانگیز در داده های مالی شرکت ها بخشی به نام «سایر دارایی» است. وجود این بخش به دلیل ناتوانی سیستم حسابداری در تخمین زدن ارزش واقعی دارایی ها به وجود آمده است. به زبان ساده، حسابداری نمی تواند ارزش دقیق برخی از دارایی های شرکت ها مثل اعتبار نام تجاری و … را محاسبه کند. به همین دلیل اصلا آنها را در نظر نمی گیرد!

– حقوق صاحبان سهام

این دسته از منابع مالی، توسط سهامداران شرکت تامین می شود.

– حساب ها و اسناد پرداختنی

این حساب ها مواردی هستند که شرکت باید آنها را در یک بازه زمانی کوتاه به دیگران پرداخت کند. معمولا طرف حساب شرکت ها در حساب های پرداختنی، تامین کنندگان مواد اولیه و … هستند.

– بدهی بلند مدت

شرکت ها هم مانند اشخاص، زیر بار بدهی می روند و باید اصل پول را به همراه بهره آن پرداخت کنند. برخی از شرکت ها، یک سوم یا حتی نیمی از دارایی های خود را از طریق وام هایی که گرفته اند یا بدهی هایی که زیر بارشان رفته اند تامین کرده اند.

– سهام ترجیهی

سهام ترجیهی از ترکیب عناصر بدهی و حقوق صاحبان سهام تشکیل می شود. صاحبان این نوع از سهام قبل از سهامدارن عادی سود خود را دریافت می کنند. اگر اوضاع شرکت خوب باشد، همراه با آن رشد می کنند و اگر شرکت دچار بحران شود قبل از دیگر سهامداران حق و حقوقشان را می گیرند. علت این تبعیض آشکار، تصمیمی است که صاحبان سهام ترجیهی گرفته اند. آنها در زمانی که شرکت اوضاع خوبی نداشته و سرمایه گذاری در آن با ریسک بسیار زیاد همراه بوده است، سرمایه خود را در اختیار شرکت قرار دادند و باعث رشد و شکوفایی آن شدند. به همین دلیل، حسابشان از دیگر سهامداران که فقط با در نظر گرفتن سوددهی شرکت تصمیم به سرمایه گذاری روی آن گرفته اند سوا است.

چرا آب فاینانس و حسابداری در یک جوی نمی رود؟

کمی قبل با هم گفتیم که حسابداری، بخشی به نام «سایر دارایی ها» را در ترازنامه شرکت ها گنجانده است. آن هم فقط به این دلیل که نمی تواند ارزش واقعی آن را تخمین بزند. فاینانس با اینگونه برخوردها در حسابداری مشکل دارد. گذشته از این، حسابداری می تواند راه های گریز زیادی را به دست مدیران شرکت ها بدهد تا با دستکاری قانونی سود و جریان نقدی، نمایی تمام عیار برای سهامداران به راه بیندازند.

چالش های سود خالص در اندازه گیری واقعی عملکرد شرکت ها

خلاصه کتاب فاینانس چگونه کار می کند؟

سهامداران از بررسی سود خالص شرکت ها لذت می برند. چون بازده سهامشان را به آنها نشان می دهد؛ اما این موضوع نمی تواند به تنهایی معیاری برای بررسی عملکرد شرکت ها باشد چون:

  • تمام انواع هزینه را به یک چشم نگاه می کند
  • ردپای توصیه های حسابداری هم در این ماجرا دیده می شود؛ مثلا حسابداران به مدیران پیشنهاد می کنند که با گرفتن تصمیم های مختلف، میزان بازده را در حد یکسانی نگه دارند. این ماجرا با واقعیت اتفاق هایی که در یک صنعت یا کسب و کار رخ می دهند همخوانی ندارد.
  • سود خالص با چاشنی سلیقه ترکیب می شود. چون مدیران این توانایی را پیدا می کنند تا اعداد و ارقام را بسته به دلخواه خودشان دستکاری کنند.
  • و …

به همین دلیل، پیشنهاد می شود که به جای بررسی سود خالص، میزان جریان نقدی را زیر نظر بگیریم. چون جریان های نقدی به این راحتی ها قابل دستکاری نیستند و خیلی بیشتر از سود خالص به واقعیت عملکرد یک شرکت نزدیک شده اند.

چرخه تبدیل وجه نقد چیست؟

وقتی از فاینانس حرف می زنیم نباید آن را فقط به جریان بدهی یا حقوق صاحبان سهام گره بزنیم. چون فاینانس در قلب گردش های روزانه پول شرکت جریان دارد؛ مثلا چرخه تبدیل وجه نقد را در نظر بگیرید. در حالت معمولی، رسم بر این است که سرمایه گذاران، گردش های مالی را فقط از نظر مالی مورد بررسی قرار می دهند. این در حالی است که بخشی از گردش های مالی یک شرکت به بازه های زمانی گره خورده اند.

این بدان معنی است که میان خرید مواد اولیه، ایجاد ارزش و دریافت درآمد ناشی از فروش آن چندین بازه زمانی وجود دارند. در گیرودار همین ماجرا گاهی شرکت ها باید بدهی های خود را قبل از دریافت طلب هایشان بپردازند. این یعنی باید به دنبال راهی بگردند تا این کمبود نقدینگی برای پرداخت بدهی هایشان را جبران کنند.

جالب اینجا است که هیچ کدام از رویدادهای این چنینی شرکت که گاهی به سرنوشت شرکت یا حتی در نگاه کلان تر به اقتصاد گره می خورند، در صورت های مالی شرکت ها قرار نمی گیرند و ناگهان مثل یک بمب پنهان شده به جان شرکت و اقتصاد می افتند؛ درست مثل رکودی که در سال 2008 همه را غافلگیر کرد.

منظور از ارزش شرکت ها چیست؟

هر شرکت با تلاش برای ایجاد ارزش، هم برای خودش و هم برای سهامداران دست و پنجه نرم می کند. شرکت های بسیاری وجود داشتند که تحلیل گران سهام نتوانستند نگاه حرفه ای به اطلاعات و روند حرکتشان داشته باشند و به همین دلیل، بیشتر یا کمتر از ارزش واقعی شان ارزش گذاری شدند. حالا سوال اصلی این است که شرکت ها چگونه ارزش ایجاد می کنند؟ تلاش شرکت ها برای ایجاد ارزش در دو نام خلاصه می شود:

1) ارزش دفتری

همان سرمایه هایی هستند که توسط سهامداران به شرکت داده می شوند. این ارزش توسط عملیات های حسابداری و روی کاغذ محاسبه می شود. اگر به یاد داشته باشید کمی قبل با هم گفتیم که سیستم های حسابداری بسیاری از ارزش های ناپیدای شرکت ها را نادیده می گیرند. با این حساب، نمی توان تنها با در نظر گرفتن ارزش دفتری یک شرکت، در مورد ارزشمندی یا بی ارزشی سهام آن به نتیجه ای درست رسید.

2) ارزش بازار

به ارزشی که شرکت در بازارهای مالی دارد، ارزش بازار گفته می شود.

در نهایت از تقسیم ارزش بازار به ارزش دفتری آن، ارزش بازار یک شرکت به دست می آید. عوامل زیادی مانند: «بازده سرمایه گذاری»، «هزینه سرمایه»، «بازده حقوق صاحبان سهام»، «مقدار سودی که دوباره در کسب و کار سرمایه گذاری می شود» و «مدت زمان پروژه» هم روی تغییر ارزش شرکت تاثیر می گذارند.

فاینانس ساده نیست، لطفا گوش به زنگ باشید

خلاصه کتاب فاینانس چگونه کار می کند؟

اگر همه دانسته های مالی خودمان را کنار بگذاریم و خیلی ساده به ماجرای بازارهای مالی نگاه کنیم با دو دسته رو به رو می شویم. دسته اول، افرادی هستند که مقداری سرمایه دارند و می خواهند با سرمایه گذاری کردن آن به سود برسند. دسته دوم هم شرکت ها یا سازمان هایی هستند که برای رشد و توسعه به سرمایه نیاز دارند.

در این وضعیت، تنها کاری که باید بکنیم دادن سرمایه خودمان به شرکت ها و گرفتن سود مورد نظرمان است. این اصل ماجرایی است که در فاینانس اتفاق می افتد اما همه ماجرا نیست. وقتی ذره بین خودمان را نزدیک تر می بریم شرکت های واسطه، تحلیل گران، بانکداران، کارگزاران، معامله گران، صندوق های سرمایه گذاری و موارد بسیاری از این دست را می بینم که درست در فاصله میان ما و شرکت هایی که به سرمایه ما نیاز دارند ایستاده اند.

نگاهی کوتاه به عوامل پیچیده کردن فاینانس

معمولا بعد از هر بحران اقتصادی، دست کم یک بار انگشت اتهام به سمت واسطه های فاینانس دراز می شود و همه کاسه کوزه ها بر سر آنها شکسته می شوند؛ اما آیا واقعا این واسطه ها هیچ سودی برای سرمایه گذاران و شرکت ها ندارند؟ بیایید نگاهی به این واسطه های مالی بیندازیم و با عینک خودمان آنها را برانداز کنیم:

  • تحلیل گران سهام

شاید مفیدترین فردی که هم به درد سرمایه گذاران و هم به درد شرکت ها می خورد، همین تحلیل گر سهام – البته از نوع صادق و با وجدانش – باشد. کار تحلیلگران سهام، زیرورو کردن شرکت ها، کشف فرصت ها و تهدیدها، جمع آوری اطلاعات و در نهایت پیشنهاد دادن به سرمایه گذاران است. باید این واقعیت را بپذیریم که بخش قابل توجهی از سرمایه داران، وقت، توانایی و حال و حوصله کلنجار رفتن با داده های شرکت ها و صورت های مالی را ندارند. برای اینگونه افراد، تحلیل گران سهام، حکم فرشته نجات را دارند که در عوض مقداری پول، کاری پیچیده و خسته کننده را برای آنها انجام می دهند.

  • سرمایه گذاران نهادی

در فاینانس افراد مختلف، نام های شغلی متفاوتی دارند که تقریبا بیشتر آنها در چند مفهوم ساده خلاصه می شوند؛ مثلا مدیر پول، مدیر مالی و مدیری دارایی هر سه، مفهوم «سرمایه گذاران نهادی» را می رسانند. این نوع از سرمایه گذاران نماینده تعدادی سرمایه دار هستند که پول هایشان را به سرمایه گذار نهادی داده اند. او هم به نمایندگی از آن افراد، پول را در موقعیت هایی که فکر می کند مناسب است سرمایه گذاری می کند. معمولا این نوع از سرمایه گذاران اطلاعات مورد نیازشان را از تحلیل گران سهام به دست می آورند. سرمایه گذاران نهادی در دسته های متفاوتی جای می گیرند:

  1. صندوق های سرمایه گذاری مشترک
  2. صندوق های بازنشستگی
  3. صندوق های ودیعه
  4. صندوق های ثروت ملی
  5. صندوق های پوشش ریسک
  • معامله گران

این دسته از افراد برای بازارهای مالی، خریدار و فروشنده پیدا می کنند. به همین دلیل به آنها «بازارساز» هم گفته می شود. معمولا معامله گران با یک تحلیل گر سهام در ارتباط هستند و با او همکاری می کنند. یک معامله گر دستمزد فعالیتش را از کمیسیون هایی که برای انجام معامله ها می گیرد بر می دارد. البته خوشبختانه اکنون مقدار قانونی این کمیسیون ها نسبت به گذشته کاهش یافته است.

  • فروشندگان

فروشندگان کسانی هستند که ایده های ارائه شده از سوی تحلیل گران سهام را به سرمایه داران بزرگ و در کل، جامعه گسترده تری می فروشند. در مقابل هم کمیسیون خود را دریافت می کنند.

  • بانکداران سرمایه گذاری

بانک های معمولی کارهایی مثل سپرده گذاری، دریافت وام و … را انجام می دهند؛ اما بانک های سرمایه گذاری به طور ویژه روی سرمایه گذاری تمرکز کرده اند. مشتریان آنها را شرکت های کوچک و بزرگی تشکیل می دهند که یا در بازار سهام حضور دارند یا می خواهند وارد این بازار شوند.

بانک های سرمایه گذاری کارهایی مثل: «عرضه اولیه سهام»، «تامین مالی»، «ادغام یا واگذاری شرکت های مختلف با یکدیگر» و … را انجام می دهند. در حقیقت آنها عملکردی مانند معامله گران را برای شرکت ها دارند. در کنار ارائه این خدمات هم سود و کارمزدهای خودشان را بر می دارند.

  • رسانه ها

بستر رسانه ها – مثل روزنامه های آنلاین و آفلاین، شبکه های اجتماعی، شبکه های تلویزیونی و غیره – فرصت بسیاری خوبی برای تبادل گسترده اطلاعات میان تحلیلگران سهام و سرمایه گذاران است. البته نباید انتظار داشته باشیم تمام مطالبی که در این بستر ارائه می شوند درست یا نادرست باشند. داشتن نگاهی بی طرف، رمز استفاده حداکثری از اطلاعاتی است که در رسانه ها مطرح می شوند.

4 نکته باریکتر از مو که باید در مورد فاینانس بدانید

دانستن نکته های تیتروار زیر می تواند در تکمیل کردن نگاه شما به فاینانس و ماجراهای بازارهای مالی کمک حالتان باشد:

1. فاینانس، پول نیست؛ اطلاعات است!

شاید در نگاه اول فکر کنید که پایه اصلی در فاینانس، پول و سرمایه است؛ اما چیزی که پول و سرمایه را به گردش در می آورد و آن را از یک سو به سوی دیگر می برد، اطلاعات و عواملی هستند که در ورای حرکت های مالی نهفته اند.

2. بزرگ ترین چالش مدیران مالی، تامین مالی نیست بلکه تخصیص آن است!

بالاخره هر شرکتی راهی برای تامین مالی خود پیدا می کند. نکته مهم این است که آیا می تواند این سرمایه جمع آوری شده را به سوددهی برساند؟

3. ارزش گذاری و زمان به هم گره خورده اند!

این مهم نیست که یک شرکت در بازه زمانی کوتاه بتواند ارزش ایجاد کرده و بازده خوبی را به سهامدارانش بدهد. نکته مهم و ارزشمندی واقعی این است که شرکت ها بتوانند در طول یک بازه زمانی طولانی هم به فرایند خلق ارزش ادامه دهند.

4. سنگ محک اصلی برای سنجش عملکرد، بازده حقوق صاحبان سهام است!

برای درک پیشرفت یا پسرفت عملکرد یک شرکت باید آن را در بازه های زمانی و نسبت به معیارهای دیگر سنجید. در غیر این صورت نمی توان متوجه شد که یک میلیون دلار سودآوری شرکت (A) خوب است یا بد!

نظر شما چیست؟

آیا در میان تجربه هایتان نکته دیگری در مورد کار با فاینانس و بازارهای مالی وجود دارد؟ لطفا تجربه ارزشمندتان را با ما در میان بگذارید.

ادامه مطلب
خلاصه کتاب منافع سهامدار
معرفی و خلاصه کتاب منافع سهامدار...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب منافع سهامدار خلاصه برداری شده است!

خلاصه کتاب منافع سهامدار

سرمایه ها خونی در رگ های اقتصاد هستند. اقتصادی که رگ هایش پر از سرمایه های سالم باشد، می تواند یک زندگی طولانی و شاد را تجربه کند. چیزی که می تواند سلامت یک اقتصاد را در طولانی مدت تضمین کند، راضی نگه داشتن و حتی محافظت کردن از منافعی است که در قالب سود به سرمایه گذاران می رسد. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «منافع سهامدار» از «تونی گروندی» می رویم و چالش های مسیر سهامداری را به تماشا می نشینیم. اگر می خواهید با گزینه هایی که منافع شما را به عنوان یک سهامدار مورد هدف قرار می دهند آشناتر شوید تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید.

چرا در نظر گرفتن منافع سهامدار، مهم است؟

در پاسخ باید بگویم که چون این تنها هدف واقعی سرمایه گذاری است. اگر قرار باشد که سرمایه گذار، پول با ارزش خود را به درون چاهی بی انتها بریزد و در عوض هیچ چیزی به دست نیاورد هدف سرمایه گذاری و حتی سلامت روانی او کاملا زیر سوال می رود!

گذشته از این، اهمیت دادن به منافع سهامدار، نکته های مثبت و سازنده ای دارد که حتی روی اقتصاد هم تاثیر می گذارد. بیایید نگاهی به آنها بیندازیم:

– بازار هدف را زیر ذره بین می برد

چون سرمایه گذار باید به دنبال راهی برای بازگشت سرمایه به همراه سودش باشد. بنابراین، حضور در بازاری که هیچ سودی را به وجود نمی آورد و تنها پول را همچون هیولایی گرسنه می بلعد، کاری بیهوده خواهد بود.

– نیاز واقعی بازار به سرمایه را مشخص می کند

وقتی ندانیم دقیقا به چه اندازه از پول نیاز داریم، هیچ مقداری از پول ما را راضی نمی کند. بازار نیز همین طور است. به همین دلیل، در نظر گرفتن منافع سهامدار با مرزهایی که ایجاد می کند، به این ماجرا سر و سامان می دهد.

– ساخت یک سیستم برای رسیدن به هدف

اگر قرار باشد سهامدار به سودی که دنبالش می گردد برسد باید پول خود را در یک سیستم کارآمد و اثرگذار سرمایه گذاری کند. به همین دلیل، سیستم هایی که کارایی بهتر و بیشتری دارند سرمایه مورد نیاز خود را خیلی راحت تر جذب می کنند.

– کنار زدن محدودیت ها و بزرگتر فکر کردن

سود واقعی، زیر لایه هایی سنگین از جسارت، خلاقیت و نگاهی عمیق تر به چالش ها نهفته است. به همین دلیل، در بیشتر موارد، منافع سهامدار با استراتژی هایی که یک کسب و کار برای حرکتی منطقی، آرام و به دور از ریسک می چیند، سر جنگ دارد.

نکته جالبی که تنها برخی از شرکت های بسیار موفق به آن می رسند این است که منفعت سرمایه گذار و استراتژی شرکت، نه تنها بر خلاف یکدیگر نیستند بلکه نقطه های ضعف دیگری را پوشش می دهند و حتی می توان گفت که مکمل هم هستند؛ مثلا وقتی استراتژی، پای ریسک را وسط می کشد و اجازه نمی دهد که شرکت وارد پروژه ای جهانی شود، منافع سهامدار وارد عمل می شود و با نشان دادن دستاوردهای این حرکت، مسیر را برای شرکت باز می کند.

با چند اصطلاح ناب و کاربردی که به منافع سهامدار گره خورده اند آشنا شوید

مواردی که در ادامه و به زبانی ساده برایتان توضیح می دهم، پر کاربردترین اصطلاح هایی هستند که به هنگام سر و کار داشتن با سهامدار و منافعش با آنها برخورد می کنید.

ارزش افزوده اقتصادی

ارزش افزوده، همان مقدار سودی است که پس از کسر تمام هزینه های کسب و کار باقی می ماند.

ارزش خالص فعلی

می توان به آن «ارزش زمانی» هم گفت. این مفهوم بدان معنا است که سرمایه فعلی در طول زمان چه ارزشی پیدا خواهد کرد.

فاکتورهای ایجاد ارزش و هزینه

این فاکتورها تمام چیزهایی را تشکیل می دهند که در کنار هم ارزشی را تولید یا هزینه ای را ایجاد می کنند.

گزینه های کلیدی موفقیت

گزینه های کلیدی موفقیت تمام فاکتورهایی را شامل می شود که دست در دست هم، باعث ایجاد موفقیت در کسب و کار و افزایش سود برای سهامداران خواهند شد.

بررسی موشکافانه عملکرد و بازخوردها

در این اصطلاح به دنبال عواملی می گردیم که در کنار هم باعث رشد یا سقوط، خلق ارزش یا هزینه کردن آن هستند.

نقطه سر به سر در سرمایه گذاری

در نقطه سر به سر، هزینه های شرکت با سودی که به دست می آورد تاخت می خورند و در نتیجه، هیچ سود اضافه ای باقی نمی ماند.

سرمایه، سرمایه دار و ماجراهایی که در میان آن ها وجود دارند

خلاصه کتاب منافع سهامدار

نگاه دقیق به هست و نیست سرمایه و سرمایه گذاری به ما کمک می کند تا درک عمیق تری نسبت به مرزهای منافع سهامدار داشته باشیم. در ادامه به چند مورد از این نکته ها می پردازیم:

سرمایه یک ماجرای پر هزینه و گران است

نباید تصور کنیم که سرمایه ها به راحتی و به رایگان به دست می آیند. هر کدام از سهام دارها برای به وجود آوردن سرمایه خود تلاش کرده اند و با به کار بستن هوش مالی شان آن را افزایش داده اند. به همین دلیل است که انتظار دارند در مقابل دادن سرمایه شان، سود کسب کنند.

حساب سود حسابداری با سودی که در دست سهامدار قرار می گیرد سوا است

وقتی یک شرکت از روی کاغذ یا در نتیجه حساب و کتاب های حسابداری به سود خوبی می رسد بدان معنی نیست که حتما آن عدد را به واقعیت تبدیل می کند. چون در این میان، هزینه ها و جریان های زیادی وجود دارند که باید با سود سرمایه به آنها سر و سامان داد.

نگاه اصلی روی سرمایه گذاری در بلند مدت است

در نظر گرفتن منافع سهامدار به معنی سرمایه گذاری کوتاه مدت نیست. برعکس، وقتی نگاه سرمایه گذاری کلان تر می شود و به چند سال آینده می رسد، سودی که به دست سرمایه دار می رسد به شکل قابل قبولی افزایش پیدا می کند.

در نظر گرفتن منفعت سهامدار، یک ماجرای چند بُعدی است

این موضوع به موارد گوناگونی مانند: «تمرکز روی اقتصاد مالی»، «موشکافی کردن سازوکار فعالیت بازار سرمایه»، «تحولات اقتصاد صنعتی»، «مدیریت استراتژیک»، «گرفتن تصمیم های سرنوشت ساز» و «مدیریت اجرایی» بستگی دارد.

رشد یک شرکت، همیشه به معنای افزایش سود سهام نیست

شرکت «آمازون» یکی از بزرگ ترین دلیل های روشن این ماجرا است. این شرکت با وجود آنکه سرمایه گذاران خوبی را به سمت خود جذب کرد اما در عین حال، بسیاری از آنها را از دست داد. چون نتوانست به سرمایه گذاران قول بدهد که سود سرمایه گذاری شان در کوتاه مدت یا حتی میان مدت به دستشان می رسد. دلیل آمازون برای این کار، هزینه کردن سرمایه روی رشد کسب و کارش بود. این ماجرا باعث می شد که منافع سهامدار نادیده گرفته شود و در عوض، یک کسب و کار به شکلی باور نکردنی رشد کند.

تصمیم های استراتژیک و تاثیر آن ها روی منافع سهامدار

هر تصمیم استراتژیکی که برای مدیریت یک سرمایه گرفته می شود، روی سودی که در نهایت به سهامدار می رسد تاثیر مستقیم می گذارد. اگر این تصمیم ها باعث شوند که شرکت روند رشد را به همراه سودآوری تجربه کند، در این میان منفعتی که به سهامدار می رسد هم افزایش می یابد؛ اما اگر تصمیم گرفته شده، اشتباه باشد هم شرکت و هم سهامدار دچار زیان می شوند.

به همین دلیل، نباید فقط از یک بُعد به تصمیم های استراتژیک نگاه کرد. بلکه باید آنها را در قالب یک مجموعه با گزینه های متفاوت در نظر گرفت که هر کدامشان می توانند سرنوشت یک تصمیم استراتژیک را تغییر دهند؛ مثلا فاکتورهایی مانند: «شناسایی مهم ترین انتخاب ها»، «اطلاعات و طبقه بندی آن»، «سنجیدن اطلاعات به دست آمده» و … می توانند روی تصمیم یک شرکت تاثیر مستقیم بگذارند.

چه عواملی خارجی بر منافع سهامدار تاثیر می گذارند؟

به جز تصمیم ها و انتخاب هایی که توسط مدیران شرکت گرفته می شوند و روی میزان نهایی منافع سرمایه گذاران تاثیر می گذارند، عوامل ریز و درشت دیگری هم وجود دارند که نمی توان از تاثیرشان چشم پوشی کرد. این عوامل عبارتند از:

  • تغییرات سیاسی

تصمیم هایی که در سطح کلان کشوری و بین المللی گرفته می شوند، خارج از محدوده تصمیم گیری یک شرکت یا حتی تمام شرکت ها هستند. به همین دلیل، اگر زمانی از سوی دولتمردان تصمیم نادرستی گرفته شود، اولین چیزی که به خطر می افتد، سود نهایی سهامدار است.

  • چرخه های اقتصادی

این چرخه ها به دو دسته «طبیعی» و «مصنوعی» تقسیم می گردند. در هر دوی آنها، قیمت، منافع سهامدار، هزینه ها و … دستخوش تغییرات بزرگی می شوند.

  • تغییرات ریز و درشت در جامعه

مردم، مصرف کننده نهایی تمام محصولات و خدماتی هستند که توسط شرکت ها به وجود می آیند. با این حساب، وقتی تفکر یا نظر جامعه در مورد یک محصول یا سرویس تغییر کند، بستری گسترده از فرصت ها و تهدیدها به وجود می آیند که منفعت سرمایه گذاران هم تحت تاثیر آن قرار می گیرد.

  • پیشرفت تکنولوژی

همراه با پیشرفت فناوری، برخی از محصولات و خدمات، کارایی گذشته خود را از دست می دهند و در مقابل، محصولات و خدمات جدیدتری پا به میدان می گذارند. در این بین، سرمایه گذارانی که به حضور در صنعت قدیمی اصرار دارند دچار زیان خواهند شد. در نقطه مقابل، سرمایه گذارانی که با این موج جدید همراستا می شوند و به دنبال شکار بهترین فرصت ها می گردند، سودآوری را تجربه خواهند کرد.

  • قدرت خریدار

اگر مشتری در مقابل خرید محصولات یا خدمات از خود مقاومت نشان دهد، نه تنها سود نهایی سرمایه گذار به خطر می افتد بلکه هزینه جذب مشتری هم افزایش می یابد و به دنبال آن باز هم سودی که به دست سرمایه گذار می رسد دچار نوسان می شود.

  • قدرت تامین کنندگان کالا

فقط مشتریان نیستند که می توانند به طور غیر مستقیم روی سود نهایی سرمایه گذاری تاثیر بگذارند. اگر تامین کنندگان کالا با مدیریت نکردن عرضه و تقاضا بازار را در حد بحرانی نگه دارند، هیچ کدام از طرفین – مشتری و سرمایه گذار – سودی نخواهند برد.

  • رقبا

بازاری که در آن رقیبی وجود نداشته باشد، رشد را هم تجربه نخواهد کرد. هر شرکت برای پیشی گرفتن از گذشته خود باید عامل محرکی به نام رقیب داشته باشد تا به موفقیت های کوچک خود مغرور نشده و برای خلق پیوسته ارزش، تلاش کند. گذشته از این، مشتریان نیز از این ماجرا سود می برند و با به دست آوردن محصولات یا خدمات با کیفیت تر، تقاضای بیشتری خواهند داشت. همین ماجرا به خودی خود باعث افزایش حاشیه سود و بالا رفتن سود نهایی سهامداران می شود؛ یعنی رقابت بیشتر، محصول بهتر، سود گسترده تر!

چگونه از نابودی منافع سهامدار جلوگیری کنیم؟

خلاصه کتاب منافع سهامدار

مواردی که در ادامه برایتان می شماریم راه هایی ساده اما کاربردی برای محافظت از منافع سهامداران به شمار می روند:

1- بهینه کردن ماموریت شرکت

داشتن هدف، رسالت و ماموریت برای هر شرکتی ضروری است؛ اما این بدان معنا نیست که واقعا مفید هم هست. چون اگر ماموریت شرکت بدون توجه به توانایی های داخلی مجموعه در نظر گرفته شود، به چیزی غیر واقعی و غیر قابل اجرا تبدیل می گردد که مدیریت را زیر فشار می گذارد. از طرفی، تعیین ماموریت بدون برنامه ریزی و تحقیق باعث می شود که بازده نهایی سرمایه به شدت کاهش پیدا کند. چون سرمایه برای کاری صرف شده که به درستی تعریف نگشته است.

2- ساده کردن کسب و کار

گستردگی و تنوع محصولات یا خدماتی که یک شرکت آنها را ارائه می دهد دامی است که می تواند انرژی، زمان و هزینه زیادی را بر دوش شرکت بیندازد. نکته مهم این است که وقتی تنوع و پیچیدگی از کنترل خارج شود، توانایی تمرکز روی بالا بردن و به سود رساندن یک محصول کاهش پیدا می کند. چون آن تمرکز باید به تعداد تمام محصولات یا خدمات گسترش یابد.

در این صورت، سهم تمرکز و توجه به هر محصول یا خدمت، کمتر از چیزی می شود که باید باشد. نتیجه نهایی این ماجرا هم چیزی نیست جز کاهش عملکرد کلی و سود نهایی. یکی از کارهایی که می تواند جلوی این آشوب را بگیرد، آغاز کردن تعداد کمی پروژه با گستردگی زیاد به جای تعداد زیادی پروژه با گستردگی کم است.

شرکت هایی که «نه» می گویند، موفق تر هستند

فقط انسان ها نیستند که باید خودشان را به توانایی «نه گفتن» مسلح کنند. بلکه شرکت ها هم باید چنین کاری را یاد بگیرند. به ویژه وقتی که مدیران اجرای و فنی با پیشنهادهایی بازارساز و بسیار جذاب پیش مدیران می روند که یا در بلند مدت کارایی ندارند یا آنکه با اهداف و رسالت شرکت در تضاد هستند. نپذیرفتن چنین پیشنهادهایی از سوی مدیران، یکی دیگر از نشانه های لیاقت آنها و امیدی برای محافظت از منافع سهامدار است.

3- تعیین هوشمندانه قیمت

تعیین قیمت محصولات و خدمات یکی از چالش های اساسی هر شرکتی به شمار می رود. چون جدا از نکته های ریز و درشت داخلی که باید به هنگام تعیین قیمت، آنها را در نظر داشت، موارد خارجی متنوعی هم وجود دارند که کار را برای شرکت ها سخت می کنند. وجود رقبا و طرفداری مشتریان از قیمت های پایین تر دو مورد از مشکلات این ماجرا به شمار می روند. برای محافظت از منافع سهامدار باید دو نکته را در نظر داشت:

  • اول اینکه کاهش قیمت نباید تا مرز نابودی منافع شرکت پیش برود. مشتری این حق را دارد که محصولات با کیفیت را خریداری کند و اگر واقعا به آنها نیاز داشته باشد، قیمت برایش در اولویت نخواهد بود.
  • دوم اینکه گاهی پذیرفتن شکست و عقب نشینی از بازاری که سود چندانی ندارد و جنگی خونین بر سر کاهش قیمت در آن جاری است، بهترین تصمیم استراتژیک یک شرکت خواهد بود. چون با این کار از منابع اصلی شرکت در مقابل زیان هایی که گاهی دیگر حتی تجاری هم نیستند و با غرور شرکت ها درآمیخته اند محافظت خواهد شد.

پیام اصلی نویسنده در کتاب «منافع سهامدار» چه بود؟

خلاصه کتاب منافع سهامدار

«تونی گروندی» در کتاب منافع سهامدار به دنبال نشان دادن چالش ها، بخش های انحرافی و ماجراهایی بود که در بیشتر موارد از دید شرکت ها و سرمایه گذران پنهان می مانند اما با قدرت و نفوذی که دارند می توانند در نهایت، منفعت سهامدار را تهدید کنند. این موضوع به خودی خود می تواند جذابیت های سرمایه گذاری را مورد هدف قرار دهد و در دراز مدت روی اقتصاد یک کشور تاثیر منفی بگذارد.

نظر شما چیست؟

فکر می کنید چه چیزهایی دیگری روی منافع یک سهامدار تاثیر منفی می گذارند؟

ادامه مطلب
خلاصه کتاب سرمایه گذاری در کدام بازار
معرفی و خلاصه کتاب سرمایه گذاری...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب سرمایه گذاری در کدام بازار؟ خلاصه برداری شده است!

خلاصه کتاب سرمایه گذاری در کدام بازار؟

گاهی ناتوانی ما در درک ماجراها به این دلیل نیست که آنها سخت، پیچیده یا عجیب هستند. بلکه به این دلیل است که ما از فاصله اشتباهی به آنها نگاه می کنیم؛ یعنی گاهی بسیار نزدیک هستیم و گاهی بسیار دور. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «سرمایه گذاری در کدام بازار» از «دبورا اوون» و «رابین گریفیس» می رویم و گلچینی از ماجراهای این کتاب ارزشمند را برایتان تعریف می کنیم. اگر به دنبال پیدا کردن نگاهی نو به بازار سهام هستید، حتما تا پایان این گفتگو با ما همراه باشید.

چرا حرکت قیمت ها و قوانین احتمال با هم ناسازگار هستند؟

در کتاب «سرمایه گذاری در کدام بازار» مشکل بسیاری از تحلیل های بازار سرمایه، حذف بازیگر اصلی از داستان در نظر گرفته شده است. در واقع، سرمایه گذاران می خواهند با تکیه بر اعداد و ارقام، در مورد رفتار همان بازیگر – یعنی انسان – حدس و گمان بزنند. این در حالی است که در نهایت، این انسان ها هستند که با رفتارهای خودشان صفحه بازی تمام تحلیل های خشک و یک طرفه را بر هم می زنند.

نکته جالب تر اینکه ما انسان ها به ندرت یک رفتار جدید را از خودمان نشان می دهیم. چون در حلقه قدرتمند عادت های خودمان گیر افتاده ایم. اگر از جنبه منفی این ماجرا فاکتور بگیریم، چنین چیزی بهترین ابزار برای رسیدن به یک تحلیل درست و حسابی است. در واقع، ما می توانیم با موشکافی کردن رفتارهای معامله گران به الگوی رفتاری تکرار شونده آنها دست پیدا کنیم و با دنبال کردن آن الگو به دنبال کشف بهترین فرصت های معاملاتی باشیم.

تحلیل چرخه ای چیست و از کجا آمده است؟

از زمانی که مفهوم بورس، بازارهای مالی و تحلیل به میان آمد، سرمایه گذاران به طور کلی به دو دسته تقسیم شدند. دسته اول را تحلیلگران تکنیکی تشکیل دادند؛ یعنی کسانی که همیشه نگاهشان به گذشته است تا بتوانند بر اساس الگوهای ایجاد شده در طول زمان، راهی برای پیش بینی حرکت قیمت ها در آینده پیدا کنند. دسته دوم را تحلیلگران بنیادی تشکیل دادند؛ یعنی کسانی که سرشان گرمِ تجزیه و تحلیل گزارش های مالی شرکت ها، بررسی رقبای آنها، موشکافی عرضه و تقاضا و در کل،  بررسی عواملی است که روی اقتصاد، صنعت و شرکت ها تاثیر مستقیم یا غیر مستقیم می گذارند.

با این حساب این دو دسته از تحلیل گران، فرسنگ ها از هم دور هستند. اما یک چیز می تواند آنها را در کنار هم قرار دهد و آن «الگوی سه چرخه ای» است. در طول چند دهه هر کدام از چرخه های این تئوری توسط اقتصاددان های برجسته کشف شدند و در کنار هم قرار گرفتند. بر اساس این الگو، سه دوره زمانی وجود دارد که در آن معامله گران، رفتاری قابل پیش بینی از خودشان نشان می دهند که می توان بر اساس آنها دست به اقدام زد.

چهار اقتصاددان، سه چرخه، یک نتیجهخلاصه کتاب سرمایه گذاری در کدام بازار

مورد مهمی که در کتاب «سرمایه گذاری در کدام بازار» به آن پرداخته شد، «دوره اقتصادی» بود. در حقیقت، قدمت دوره هایی که در زندگی انسان ها وجود دارند به چند صده قبل باز می گردد. این بدان معنا است که دوره های موجود در اقتصاد، چندان هم تر و تازه نیستند. در واقع، آنها کمی دیر کشف شدند. با این وجود چهار اقتصاددان به نام های «کندراتیف»، «ژوگلار»، «کیچین» و «شومپیتر» در طول سال های دهه 18 تا 20 به دنبال کشف الگوهای اقتصادی بودند. بیایید نگاهی به الگوهای کشف شده توسط هر یک از این اقتصاددان های نخبه بیندازیم:

1) الگوی کندراتیف؛ چرخه ای که به بلند مدت نگاه می کرد

در سال های آغازین انقلاب کمونیستی، اقتصاددانی به نام «نیکولای کندراتیف» زندگی می کرد. او اقتصاد چهار کشور بزرگ سرمایه داری آن زمان یعنی «آلمان»، «فرانسه»، «بریتانیا» و «آمریکا» را زیر نظر گرفت و به این نتیجه رسید که تمام این اقتصادهای بزرگ، بدون استثنا دارای نوسان های بلند مدت هستند. البته این نتیجه گیری به مزاج دولت کمونیست آن زمان خوش نیامد و این اقتصاددان بینوا را به زندان انداختند. او مدتی بعد در اثر بیماری و افسردگی از دنیا رفت. اما نوشته ها و آثار او به شیوه ای نامعلوم از زندان جان سالم به در بردند و در آلمان به چاپ رسیدند.

2) الگوی کیچین؛ کشف دوره های چهل ماهه از صعود و رکود

یک استاد دانشگاه به نام «جوزف کیچین» اقتصاد آمریکا و بریتانیا را مورد بررسی قرار داد و به یک الگوی اقتصادی چهل ماهه رسید. البته در آن زمان توجه چندانی به این کشف اقتصادی نشد. سرانجام با ورود کامپیوترها و توانایی آنها در انجام تحلیل های پیچیده، درستی الگوی کیچین به اثبات رسید.

3) الگوی ژوگلار؛ کشف دوره های ده ساله

اقتصاددانی فرانسوی به نام «کلمنت ژوگلار» دو فاکتور نرخ سود و قیمت را زیر نظر گرفت و به این نتیجه رسید که تقریبا هر 10 سال یک بار، اقتصاد دچار رکود و صعود می شود.

4) الگوی سه چرخه ای شومپیتر؛ ترکیبی از سه الگوی اقتصادی کشف شده

یک اقتصاددان اتریشی به نام «شومپیتر» به این فکر افتاد که به جای گشتن به دنبال الگوهای اقتصادی جدید به دنبال رابطه ای میان الگوهای کشف شده بگردد. به همین دلیل او الگوهای کشف شده توسط سه اقتصاددان «کندراتیف»، «ژوگلار» و «کیچین» را مورد بررسی قرار داد و توانست رابطه جالبی را میان آنها کشف کند. او نتیجه تحقیقات خود را در دو کتاب به چاپ رساند و در آنجا بود که اولین بار نام «الگوی سه چرخه ای» را به میان آورد.

شومپیتر در کتابش بیان کرد که بزرگ ترین نوسان اقتصادی متعلق به الگوی کندراتیف است. این بدان معنا است که درون هر نوسان کندراتیف، نزدیک به شش الگوی نوسان ژوگلار وجود دارند و درون هر نوسان ژوگلار، نزدیک به چهار نوسان اقتصادی کیچین جای گرفته اند. از نظر وشمپیتر، وقتی این نوسان های تو در تو با هم تلاقی کنند، یک بحران اقتصادی جهانی به وجود خواهد آمد.

آیا بازار سهام و الگوهای اقتصادی از هم سوا هستند؟

نویسندگان کتاب «سرمایه گذاری در کدام بازار» باور دارند که با وجود آنکه بازار سهام هم بخشی از اقتصاد یک کشور یا جهان به شمار می رود اما نمی توان گفت که این بازار با تحولات اقتصادی هم قدم است. در واقع، بازار سهام همچون ماشین زمان عمل می کند و حدود شش ماه از تحولات اقتصادی جلوتر است.

گذشته از این، بازار سهام از انسان های واقعی تشکیل شده است. این چیزی است که معمولا نمی توانیم به روشنی آن را در دنیای اقتصاد پیدا کنیم. چون اقتصاد، رفتار نوعی اَبَر انسان را مورد تحلیل قرار می دهد که بیشتر از آنکه انسان باشد نوعی ربات است. به همین دلیل، رفتارهای او یکسان و تکراری هستند و خبری از هیجان یا رفتارهای ناگهانی در وی وجود ندارد. این در حالی است که تحولات بازار سهام به دلیل وجود انسان های منطقی که همیشه با احساسشان تصمیم می گیرند، تقریبا غیر قابل پیش بینی است.

با چند روند عجیب اما واقعی در بازار سهام آشنا شوید

در کتاب «سرمایه گذاری در کدام بازار» به جز الگوی اصلی سه چرخه ای چند روند دیگر هم مورد بررسی قرار گرفته اند. وجود این روندها تنها یک دلیل دارد و آن هم حجم انبوه انسان های واقعی در بازارهای مالی است؛ انسان هایی که نفس می کشند، زندگی می کنند، تصمیم می گیرند و بر بازارها تاثیر مستقیم می گذارند:

– چرخه ریاست جمهوری!

نام دیگر این چرخه، «چرخه چهار ساله» است که به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ارتباط دارد. در واقع، یک سال قبل از انجام انتخابات ریاست جمهوری، بهشت سرمایه گذاران به وجود می آید. چون اوضاع اقتصادی به دلیل تلاش رئیس جمهور برای نشان دادن چهره ای عالی از خودش، خوب است! جالب اینجا است که به محض تمام شدن انتخابات، اوضاع بازار سهام روند سقوط را در پیش می گیرد! چون حالا رئیس جمهور منتخب باید با خرانه خالی شده دست و پنجه نرم کند.

 – چرخه آخر سال

به آن «چرخه فصلی» هم گفته می شود. به این معنا است اوضاع بازار در ماه آخر سال، روند صعودی را پیش می گیرد و در ماه های اول بهار هم شیب خود را حفظ می کند.

– چرخه اکتبر و سپتامبر

به آن «چرخه پاییزی» هم گفته می شود. در طول این چرخه، بازار سهام دچار اُفت می شود. البته بخشی از این موضوع به دلیل های روانشناسی و برخی دیگر به دلیل حسابرسی هایی که سرمایه گذاران بعد از تعطیلات تابستان روی سهم هایشان می کنند بستگی دارد. در هر صورت، سرمایه گذران از دو ماه اکتبر و سپتامبر دل خوشی ندارند و اگر در این دو ماه فرصتی برای فروش سهم ها به پستشان بخورد، دریغ نمی کنند!

در مورد سرمایه گذاری و صبوری، تجدید نظر کنید

وقتی پای سخن سرمایه گذاران ثروتمند قدیمی می نشینید همه آنها به اتفاق یک توصیه شما می کنند و آن این است که: «اگر فرد صبوری نیستید وارد سرمایه گذاری نشوید!» شاید این حرف در گذشته درست بوده باشد اما اکنون، آب صبوری های چندین ساله و معامله در بازار سهام در یک جوی نمی روند. سرمایه گذار در تحلیل بنیادی، فکر می کند باید سهامی را بیابید که قیمت آن کمتر از ارزش ذاتی آن است. سرمایه گذاران بزرگی مانند «گراهام» و «بافت» بر این اساس پیش می روند. اما مشکل اینجا است که اگر سرمایه گذاران امروزی بخواهند چنین کاری را انجام بدهند باید خیلی صبر کنند.

چه فرقی میان شیوه تفکر تحلیل گران بنیادی و تکنیکالی وجود دارد؟خلاصه کتاب سرمایه گذاری در کدام بازار

نویسندگان کتاب «سرمایه گذاری در کدام بازار» با یک بیان ساده، نظر خودشان را در مورد تحلیل بنیادی و تکنیکی ارائه دادند. از نظر آنها سرمایه گذاران بنیادی، همچون شکارچیانی هستند که در انتظار یک شکار ضعیف اما خوشمزه می نشینند. آنها پیوسته در حال بررسی صورت های مالی هستند تا بتوانند شرکت هایی را بیابند که دچار مشکل شده اند و قیمت سهام آنها روند نزولی را طی می کند. سپس تا جایی که می توانند سهم های آن شرکت را به قیمت پایین می خرند. البته به دیگران هم این موضوع را پیشنهاد می دهند. سپس به انتظار می نشینند تا بازار بالاخره در طول سال های آینده به ارزش واقعی این سهم ها پی ببرد.

اما سرمایه گذاران تکنیکالی، در نقطه مقابل سرمایه گذاران بنیادی قرار دارند. آنها به جای اینکه به دنبال یک شکار ضعیف باشند، بر گُرده قدرتمندترین شکارها می نشینند و از آنها سواری می گیرند. در واقع، سود، زمان و نظم، سه فاکتور مهم برای سرمایه گذاران تکنیکالی است. آنها به دنبال قدرتمندترین شرکت های هر حوزه می گردند و منتظر می مانند تا قیمت سهام آنها روند صعودی را آغاز کند. سپس شروع به خرید می کنند و سود مورد نظرشان را در زمانی کوتاه به دست می آورند.

چه زمانی بهترین وقت برای استفاده از اصول بنیادی است؟

اصلی ترین توصیه در کتاب «سرمایه گذاری در کدام بازار» دوری از تعصب و داشتن فکر باز است. یک سرمایه گذار هوشمند، تعصب را کنار می گذارد و در جای مناسب از هر دو تحلیل تکنیکال و بنیادی برای انتخاب بهترین سهم، نهایت استفاده را می برد. بهترین کار این است که ابتدا سهم مورد نظرتان را از نظر تکنیکالی مورد بررسی قرار بدهید. پس از آنکه فهمیدید سهم مورد نظرتان ویژگی های فنی خوبی برای خرید دارد به سراغ تحلیل بنیادی بروید و ارزش واقعی آن سهم را بررسی کنید. اگر سرمایه گذارانی که درگیر حباب دات کام شدند از این ترفند استفاده می کردند هرگز سرمایه های ارزشمند خود را بر باد نمی دادند.

چه فاکتورهایی به عنوان محرک الگوهای سه چرخه ای عمل می کنند؟

کتاب «سرمایه گذاری در کدام بازار» چهار فاکتور تاثیر گذار در این زمینه را معرفی می کند. بیایید آنها را با هم بررسی کنیم:

1) آغاز تحول در اقتصاد کشورهای در حال توسعه

تا سال های طولانی، چین که زمانی از راه ابریشم به بازارهای دنیا دسترسی داشت، در لاک خود فرو رفته بود. سیاست های غلط حکمران های چینی و تفکر غلطشان مبنی بر تامین تمام چیزهای مورد نیاز از بازارهای داخلی چین باعث شد تا این کشور از قافله پیشرفت جهانی باز بماند. به دنبال این ماجرا و دست شستن از اقتصاد بین المللی، تمرکز اصلی مردم چین به کشاورزی سوق داده شد؛ اما با این وجود، فقط کشاورزی آن هم با تکیه بر تولیدات داخلی نمی توانست چاره کار باشد. به همین دلیل این سیاست باعث شد تا مردم چین، فقر را با پوست و گوشت خود احساس کنند.

 تغییر، آغاز می شود

بعد از مدتی و در سال های آغازین قرن 20 ام دولتمردان چینی به خودشان آمدند و با تغییر سیاست هایشان و ورود به سازمان تجارت جهانی، آتش زیر خاکستر پتانسیل های این کشور را به یکباره روشن کردند. با این کار، اقتصاد این کشور، همچون تیری که از کمان رها شده باشد گام های پیشرفت و جهانی شدن را طی کرد. به طوری که اکنون خیلی سخت می توان بدون حضور محصولات این کشور زندگی کرد!

2) میزان سن یک جمعیت

شاید برایتان جالب باشد که بدانید، فاکتور اثرگذار روی اقتصاد یک کشور، تعداد جمعیت آن نیست بلکه طیف سنی آن است. وقتی یک کشور، نیروی کار زیادی داشته باشد، مسیر توسعه، پیشرفت و شکوفایی اقتصادی را با سرعتی بالا طی خواهد کرد. چون این نیروی کار، مثلث فعالیت اقتصادی، پس انداز و سرمایه گذاری را کامل می کنند.

یک جمعیت سالخورده با اقتصاد چه می کند؟خلاصه کتاب سرمایه گذاری در کدام بازار

اولین و روشن ترین نتیجه بیان شده این ماجرا در کتاب «سرمایه گذاری در کدام بازار» کاهش تعداد نیروی کار است. نیروهای کار نه تنها چرخه اقتصاد را به حرکت در می آوردند بلکه با پرداخت مالیات، زمینه توسعه بخش های دیگر جامعه و حتی حمایت کردن از بخش سالخورده جامعه را هموار می سازند. وقتی ورق برگردد و جمعیت سالخورده بیشتر از نیروی کار شود، دیگر کسی نیست که برای چرخاندن چرخ اقتصاد دست به تلاش بزند. از سوی دیگر، کسانی که روزی پرداخت کننده مالیات بودند حالا به دریافت کننده خدمات تبدیل می شوند و این یعنی به وجود آمدن یک بار اضافی روی دوش دولت ها.

وقتی جمعیت یک کشور، سالخورده باشد کم کم سیاست های اجرایی آن کشور به سمت حمایت های بیشتر از افراد سالخورده سوق داده می شود. البته این ماجرا به خودی خود چیز بدی نیست. اما در این میان این امکان وجود دارد که وعده های اقتصادی به جای نوید یک کشور فعال و پر از رشد به دنبال ارائه خدمات حمایتی و درمانی بیشتر برای قشر کهنسال خود تغییر ماهیت بدهد. موارد دیگری همچون کاهش نرخ پس انداز، افزایش سودهای بانکی و اثرگذاری مستقیم روی سیر حرکت بازار سهام از دیگر تاثیرهایی هستند که یک جمعیت سالخورده روی اقتصاد می گذارد.

3) نیاز به انرژی و چالش های تامین آن

پیشرفت کردن و توسعه یافتن به انرژی نیاز دارد. به ویژه این موضوع در کشورهای در حال توسعه که تلاش می کنند خودشان را به قطار پیشرفت جهانی برسانند اهمیت بسیار بیشتری دارد؛ اما انرژی به خودی خود وجود ندارد و باید آن را تولید کرد. بهترین روش تولید انرژی آن است که بیشترین میزان انرژی در مقابل کمترین مقدار هزینه و آلودگی زیست محیطی به دست بیاید. در حال حاضر، انرژی مورد نیاز جهان از نفت، گاز، خورشید و هسته ای تامین می شود. مشکل نفت و گاز طبیعی، محدود بودن آنها است. انرژی هسته ای هم به دلیل مشکل پسماندها و نگرانی های زیست محیطی، دردسرهای خاص خودش را دارد.

4) بیوتکنولوژی

مورد دیگری که در کتاب «سرمایه گذاری در کدام بازار» به آن پرداخته شد، بیوتکنولوژی بود. آخرین قطعه از پازل فاکتورهای تاثیرگذار روی الگوی سه چرخه ای، در دست این عامل قرار دارد. چون نیاز به داشتن جامعه ای سالم، یکی از پایه های اصلی پیشرفت به شمار می رود. در این میان، دانشمندان، محققان و پزشکان به دنبال بهترین و کارآمدترین داروها و روش های درمان می گردند تا بتوانند بیماری ها را درمان کرده و جامعه را به سمت سلامتی کامل سوق دهند. ناگفته نماند که این بخش هم به انرژی و سرمایه زیادی نیاز دارد.

چه نوشدارویی برای دلار آمریکا وجود دارد؟

کتاب «سرمایه گذاری در کدام بازار» اقتصاد آمریکا را غرق در مشکلات زیادی تصور می کند. کسری بودجه در آمریکا سال ها است که اقتصاد قدرتمند این کشور را تهدید می کند. تنها دلیلی که باعث شده تا دلار هنوز سر پا بماند این است که کشورهای مختلف جهان، دلار را به عنوان یک ارز مشترک بین المللی پذیرفته اند و با آن معامله می کنند. اگر هر چه زودتر برای این کسری بودجه، راه حلی ارائه نشود، بحرانی جدی، اقتصاد آمریکا و کشورهایی که به دلار وابسته هستند را تهدید خواهد کرد.

یکی از ساده ترین روش ها برای حل این کسری و ترمیم دلار، پس انداز کردن ملت آمریکا است. آمریکا در گذشته به عنوان ملتی پس انداز کننده شناخته می شد. این باعث می شد تا بانک ها بتوانند وام هایی با نرخ سود کم را به تولید کنندگان بدهند؛ اما در طول زمان و به علت به کارگیری سیاست های غلط، مردم، سنت پس انداز کردن را از یاد بردند و در عوض به سراغ مصرف گرایی رفتند. به دنبال این ماجرا، پول از بانک ها خارج شد و نرخ سود بانکی افزایش پیدا کرد.

وقتی پس اندازها به ملک تبدیل شدند

تغییر دیگری که در اقتصاد آمریکا به وجود آمد و در کتاب «سرمایه گذاری در کدام بازار» به آن پرداخته شد، روی آوردن مردم پس انداز کننده به خرید ملک بود. در واقع، مردم دیگر تمایلی به نگهداری از پول های خود نداشتند چون می دیدند که ارزش آنها روز به روز کمتر می شود. به همین دلیل به سراغ بازار مسکن رفتند. چون در آن زمان، سرمایه گذاری روی بازار مسکن می توانست از ارزشمندی دارایی های آنها محافظت کند. به دنبال استقبال مردم از ملک، قیمت آن بالا رفت و شکلی حبابی به خود گرفت. این موضوع باعث شد تا مردم بیشتر به سمت خرید ملک هجوم ببرند و از بانک ها تقاضای وام های سنگین کنند. چون فکر می کردند که این افزایش قیمت، مساوی با افزایش ارزشمندی است. بعدها بحران هایی که دامن بازار مسکن را گرفت به همه نشان داد که این موضوعی، حبابی بیشتر نبوده است.

نبرد اقتصاد با نوسان های نزولیخلاصه کتاب سرمایه گذاری در کدام بازار

در ساده ترین حالت، رشد اقتصادی در جهان، نیازمند حرکت در دو جبهه است:

  1. تلاش برای تقویت کردن نقطه های مثبتی که باعث تقویت قدرت اقتصادی می شوند
  2. تلاش برای مقابله با نقطه های ضعفی که نوسان های نزولی را به وجود می آورند

دو مورد از بزرگ ترین عواملی که باعث ایجاد نوسان های نزولی در اقتصاد می شوند، «آنفلوآنزاهای جهانی» و «کمبود آب» هستند.

آنفلوآنزا و تاثیر ویروس های همه گیر روی اقتصاد جهانی

جهان در دوره های مختلف و به علت های ریز و درشت، با انواع جهانی آنفلوآنزاها دست و پنج نرم کرده است. این بیماری های ویروسی با درگیر کردن نیروی کار و نیاز فوری به خرج کردن منابع مالی برای کشف و تولید انبوه دارو و واکسن، ضربه ای قابل توجه بر بدنه اقتصاد جهانی وارد می کند.

آب؛ بحرانی کوتاه مدت اما تاثیر گذار

مورد دیگری که می تواند باعث ایجاد نوسان های نزولی بر بدنه اقتصاد شود «بحران آب» است. حتما شما هم شنیده اید که می گویند جنگ های آینده بر سر تصرف منابع آب شیرین خواهند بود. حتی اکنون هم جنگ و جدل هایی بر سر مشکلات مشترک جهانی آب در میان برخی از کشورها به وجود آمده است.

این موضوع آن قدر فراگیر شده که سازمان ملل برای کاهش تنش ها و حل مشکلات با گفتگو «سازمان همکاری های آبی» را تشکیل داده است. چیزی که باید در این میان از آن با خبر شوید این است که کمبود منابع طبیعی آب شیرین فقط در کوتاه مدت یک مشکل به شمار می رود و می تواند اقتصاد را درگیر کند؛ اما به هیچ وجه یک مشکل بلند مدت نیست. چون بیش از 96 درصد سطح کره زمین را آب فرا گرفته است. به همین دلیل با رشد صنعت «نمک زُدایی» و بهینه کردن آن، آب آشامیدنی و مصرفی مردم جهان حتی با وجود تمام شدن منابع آب طبیعی، به خوبی تامین خواهد شد.

دوی ماراتن چین برای پیشی گرفتن از آمریکا

اگر اقتصاد جهانی را به یک دوی ماراتن تشبیه کنیم که شرکت کنندگان آن را کشورهای مختلف جهان تشکیل می دهند، آنگاه چین شرکت کننده ای خواهد بود که مدت ها خارج از میدان رقابت ها با مشکلات دست و پنجه نرم می کرد، اما به یکباره از جایش بلند شد و حالا در حال سبقت گرفتن از بهترین دوندگان این ماراتن است. چین یکی از بزرگ ترین صادر کنندگان مواد خام صنعتی مانند فولاد به شمار می رود و در این زمینه از فرانسه پیشی گرفته است. نویسندگان کتاب «سرمایه گذاری در کدام بازار» بر این باور هستند که چین در مورد نفت خام نیز پس از مدت کوتاهی، آمریکا را پشت سر خواهد گذاشت.

دورنمای سبک خرید کالا در میان چینی ها

وقتی یک کشور تلاش می کند تا با پیشرفت کردن و توسعه اقتصادی، سطح رفاه را در جامعه بالا بکشد، مردم درآمد بیشتری به دست می آورند و دغدغه آنها از تامین غذا، درمان و سرپناه به سطح بالاتری حرکت می کند. در این سطح جدید، مردم به دنبال تفریح کردن، مسافرت و خرید کالاهای لوکس هستند. حتی اگر کالاهایی که به دنبال آن هستند در کشور خودشان تولید نشود، این توانایی مالی را دارند که به کشورهای دیگر سفر کنند و چیزهای مورد نیازشان را بخرند.

این ماجرا در مورد ملت چین و کمی قبل تر در مورد ملت ژاپن اتفاق افتاد. طبق آمار سازمان گردشگری آمریکا، چینی هایی که به این کشور سفر می کنند با رزرو هتل های ارزان قیمت به دنبال صرفه جویی در هزینه سفر خود هستند تا بتوانند با پولشان چیزهایی که نیاز دارند را خریداری کنند و با خودشان به چین ببرند. وقتی چین بتواند نیازهای پیشرفته مردمش را با افزایش کیفیت کالاها و فراهم کردن بستری برای حضور برندهای بزرگ در کشورش فراهم کند، آنگاه چینی ها به جای صرفه جویی در سفر و خرید کالا به لذت بردن از سفر و اقامت در هتل های گران قیمت تغییر جهت خواهند داد.

طلایی ترین پیام نویسندگان کتاب «سرمایه گذاری در کدام بازار» چه بود؟خلاصه کتاب سرمایه گذاری در کدام بازار

«دبورا اوون» و «رابین گریفیس» با نوشتن کتاب «سرمایه گذاری در کدام بازار» به دنبال نشان دادن راهی برای سرمایه گذاران بودند تا بتوانند با نگاهی گسترده تر به ماجرای تحولات بازار سرمایه نگاه کنند. در نظر گرفتن الگوی سه چرخه ای و به دست آوردن نگاهی کلان به اقتصاد و بازار سهام، دو هدف اصلی نویسندگان این کتاب بود.

نظر شما چیست؟

به جز الگوی سه چرخه ای که در کتاب «سرمایه گذاری در کدام بازار» با آن آشناتر شدیم، چه الگوی دیگری را می شناسید؟

ادامه مطلب
خلاصه کتاب سرمایه دار علیه سرمایه داری
معرفی و خلاصه کتاب سرمایه دار...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب سرمایه دار علیه سرمایه داری خلاصه برداری شده است!

خلاصه کتاب سرمایه دار علیه سرمایه داری

بازار سرمایه، بستری پر از خلاقیت و انعطاف پذیری است. هر کسی با هر اندیشه و باوری می تواند مسیر ویژه خودش را در آن بسازد. البته موفقیت یا شکست این ماجرا به طور مستقیم به خود او باز می گردد. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ یک فیلسوف می رویم که بنا به شرایط زندگی اش مجبور شد کار با بازارهای مالی را یاد بگیرد و مسیر متفکرانه خودش را در آن بسازد. «جورج سوروس» در کتاب «سرمایه دار علیه سرمایه داری» نقدهای جالبی به بازارهای مالی کرده و همه آنها را از سبک تفکر فیلسوفانه خودش عبور داده است. برای خواندن گلچینی از این نقدهای فیلسوفانه با ما همراه باشید.

آیا بازارهای مالی می توانند خودشان را ترمیم کنند؟

الگوی رایجی در دنیای سرمایه گذاری دیده می شود و آن این است که بازارهای مالی می توانند در طول زمان، خودشان را ترمیم کنند. با وجود آنکه طرفداران این الگو کم نیستند اما به نظر جورج سوروس، این الگوی اشتباهی است. چون بر مبنای دانش طراحی شده است. این در حالی است که انسان ها – در اینجا منظورمان همان سرمایه گذاران هستند – با وجود آنکه دانش را دم دستشان دارند اما به هنگام تصمیم گیری با توجه به درک خود از شرایط دست به کار می شوند.

در جستجوی یافتن تاریخی ترین علت شکست در بازارهای مالی

اگر درک سرمایه گذارها از محیط اطرافشان را چندان کافی ندانیم می توانیم به یکی از بزرگ ترین علت های شکست سرمایه گذاران پی ببریم؛ یعنی تصمیم گرفتن بر اساس احساسی که از شرایط موجود دارند نه واقعیت آن شرایط. جالب اینجا است که گاهی تصور آینده نیز به این داستان می پیوندد و تصمیم گیری را در هاله ای از ابهام فرو می برد. بنابراین، بازارهای مالی نه تنها نمی توانند خودشان را ترمیم کنند بلکه پیش بینی 100 درصدی آنها نیز چیزی جز خیال نیست. نکته ای که می تواند اوضاع را برای سرمایه گذاران بهتر کند، آگاهی داشتن از این ماجرا است. در آن صورت می توانند با سنجش عمیق تر ماجراها و استفاده از دانش به نتیجه های بهتری برسند.

چه چیزهایی حباب مسکن را نشانه گرفته اند؟

حباب بزرگ مسکن، موضوع دیگری است که در کتاب سرمایه دار علیه سرمایه داری به طور مفصل در  مورد آن صحبت شده است. از نظر جورج سوروس، حباب مسکن آمریکا هر روز در حال بزرگ تر شدن است. نکته جالب در مورد این حباب، تغذیه کردن او از موضوع هایی است که هیچ ارتباط مستقیمی به بازار مسکن آمریکا ندارند؛ مثلا قدرت گرفتن اقتصاد چین، بهتر شدن اوضاع اقتصادی در کشورهایی که تولید کننده نفت و گاز به حساب می آیند و تحولات نظام مالی جهانی. نکته دیگری که می تواند بر جذابیت حباب مسکن آمریکا اضافه کند، تاثیر آن بر بازار املاک انگلستان، اسپانیا و استرالیا است. گویی یک دومینوی جهانی در بازار مسکن در حال شکل گیری است که با اولین ضربه جانانه، موجی از سقوط ارزش ها را به دنبال خواهد داشت. با این وجود، دومینوی جهانی بازار املاک، حرکت خود را از اسپانیا آغاز کرده است.

آشنایی با دیدگاه تعادل در بازارهای مالیخلاصه کتاب سرمایه دار علیه سرمایه داری

جورج سوروس در بخش دیگری از کتاب سرمایه دار علیه سرمایه داری به سراغ «دیدگاه تعادل» می رود و آن را با توجه به نگاه فیلسوفانه خودش توضیح می‎دهد. بر اساس گفته های او، بازار – در حالت ساده اش – از دو بخش فروشنده و خریدار تشکیل شده است. اگر این دو بخش را دو کفه یک ترازو در نظر بگیریم، آنگه دیدگاه تعادل، درست در میانه این دو کفه قرار می گیرد.

دیدگاه تعادل به دنبال چه چیزی بود؟

هدف دیدگاه تعادل، ایجاد بستری است که در آن هر دو طرف ماجرا برنده باشند. به همین دلیل، تولید کننده ها تا زمانی به تولید محصول خود ادامه می دهند که عرضه آنها به قیمت بازار برسد و خریدارها هم تا زمانی به کار کردن ادامه می دهند که بتوانند محصولات مورد نیاز خودشان را از بازارها تهیه کنند. به زبان ساده، بازار و قیمتی که در آن شناور است، هدف اصلی تولید و درآمدزایی در هر دو جبهه تولید کنندگان و مصرف کنندگان به شمار می رود. جالب اینجا است که این ماجرا در قرن 19 میلادی هم مطرح شده بود و در آن هنگام به آن «آزادی در اقتصاد» می گفتند.

دیدگاه تعادل چه مشکلاتی دارد؟

این دیدگاه هم مانند بسیاری از دیدگاه های تئوری در دنیای اقتصاد، به دور از دنیای واقعی است. چون شرایط انسانی در آن نادیده گرفته شده است؛ مثلا یکی از فرض های این دیدگاه، وجود بازاری است که هیچ کس نتواند قیمت های آن را دستکاری کند و همیشه به اندازه محصولاتی که تولید می شوند، خریدار وجود داشته باشد. گذشته از این، این نظریه مفهوم «دانش» را مد نظر قرار داده بود. در حالی که کم کم بازارهای مالی با مفهوم «اطلاعات» دسته و پنجه نرم می کردند.

لُب کلام نظریه انعکاس چیست؟

در کتاب سرمایه دار علیه سرمایه داری، از دیدگاه دیگری نام برده شده است که جورج آن را «نظریه انعکاس» می نامد. البته تعداد قابل توجهی از متخصصان بازارهای مالی این دیدگاه را شکل پر از رنگ و لُعاب همان اشتباه تاریخی سرمایه گذارها می پندارند یعنی «دریافت اشتباه افراد از شرایط بازار که باعث تلاطم در قیمت های بازار می شود.» بر اساس این نظریه، نه تنها دیدگاه سرمایه گذاران، بلکه اصول جاری در بازار هم می تواند آن را از جریان اصلی خارج کرده و به سمت و سویی اشتباه سوق دهد.

تلاش برای دستیابی به رویای ثبات در بازارهای مالیخلاصه کتاب سرمایه دار علیه سرمایه داری

در بخش دیگری از کتاب سرمایه دار علیه سرمایه داری، نکته هایی در مورد ثبات بازارهای مالی بیان شده اند. جورج سوروس عقیده دارد که برای بررسی وضعیت بازار و سیاست های حاکم بر آن باید از جریان هایی که باعث تغییر و تحول در بازار می شوند، دوری کنیم. چون تنها از این راه است که می توانیم در جایگاهی درست برای سنجش بازار قرار بگیریم. در روزگار ما، نظارت دقیقی روی صنعت مالی وجود ندارد. همین ماجرا باعث می شود که اقتصاد در سراشیبی سقوط قرار بگیرد. کارهایی مانند تزریق اعتبار به هر شکل، نمی توانند مشکل بزرگ اقتصاد را برطرف کنند. تنها نوشداروی این ماجرا ایجاد قانون برای کنترل و در تعادل نگه داشتن اقتصاد است.

از طرف دیگر اگر فقط به قانون گذاری در عرصه اقتصادی بپردازیم، همین موضوع به یک مانع بزرگ بر سر راه فعالیت ها و پیشرفت های اقتصادی تبدیل خواهد شد. بی توجهی به متعادل نگه داشتن اقتصاد، به طور مستقیم، ثبات اقتصادی را نشانه می رود و باعث می شود که یک عقب گرد به سمت جریان اقتصادی بعد از جنگ جهانی دوم داشته باشیم. قانون گذارن همزمان با کنترل و نظارت دقیق باید بیشترین آزادی را به بازارهای مالی بدهند. چنین تغییرهای حساب شده ای هم به نفع فعالان اقتصادی و هم مردم عادی خواهند بود.

درسی پنهان در قلب بحران مالی 2008

بحران مالی سال 2008 نشان داد که هیچ وقت نمی توان روی کمک های دولت حسابی باز کرد. بنابراین نباید فکر کنید که با رخ دادن یک بحران اقتصادی دیگر، دولت ها، شرکت های بزرگ مالی و بانک ها قدمی برای نجات شما برمی دارند.

در آن سال ها شاید دلار به عنوان یک پول قدرتمند و معتبر شناخته می شد، اما مردم این امتیاز را به دلار نداده بودند. این موضوع نشان می دهد که قانون گذاران، سیاست گذاران و فعالان عرصه اقتصادی نتوانستند ارزش و اعتبار حقیقی این واحد پولی را بالا نگه دارند و این یعنی یک اختلال بزرگ در نظام مالی آمریکا شکل گرفته بود و صدای فروپاشی مالی به گوش می رسید که در سال 2008 شاهد آن بودیم.

در آن هنگام بازار سهام دچار اختلال و بی تعادلی شده بود. بسیاری از شرکت ها به نبود هم گرایی بین خریدار و فروشنده توجهی نکردند و فروش را به سبک و سیاق گذشته پی گرفتند. این کار باعث شد که ریسک ناشی از سرمایه گذاری در سهام آن شرکت ها افزایش یابد. همین عامل باعث ورشکسته شدن بسیاری از شرکت ها و سازمان ها شد. از این رو نباید در بحران های اقتصادی فقط دیدی کوتاه مدت داشت؛ بلکه باید برای خرید و فروش هوشمندانه همراه با چشم اندازی واقع بینانه نهایت تلاش را به کار بست.

پیام نویسنده در کتاب سرمایه دار علیه سرمایه داری چه بود؟خلاصه کتاب سرمایه دار علیه سرمایه داری

«جورج سوروس» بیشتر از آنکه یک سرمایه دار یا سرمایه گذار باشد، یک فیلسوف است که به دلیل راه نیافتن به دانشگاه و نشستن بر کرسی استادی به سراغ دلالی سهام رفت. دست بر قضا، حرکت های مالی او در این بازار پر از هیاهو به بار نشست و او ثروتی برای خودش بر هم زد. پس از آن به سراغ نوشتن چند کتاب رفت و در آنها توضیح داد که نگرش های فیلسوفانه اش چه کمک بزرگی برای پیشرفتش در بازارهای مالی کرده اند. ناگفته نماند که سرمایه گذاران در برخورد با اندیشه های سوروس به دو دسته تقسیم شدند. برخی این اندیشه ها را عالی و درست پنداشتند و حتی آنها را در دانشگاه ها تدریس کردند و برخی دیگر آنها را به باد انتقاد گرفتند و از سنگین و غیر قابل فهم بودن کتاب های او سخن ها گفتند. در هر صورت، این ذهن تصمیم گر شما است که باید در مورد اهمیت دادن یا ندادن به این توصیه ها و اندیشه ها حرکت آخر را بزند.

نظر شما چیست؟

آیا کتاب «سرمایه دار علیه سرمایه داری» را خوانده اید؟ نظرتان در مورد آن چیست؟

ادامه مطلب
خلاصه کتاب 77 خطای سرمایه ‌گذاری
معرفی و خلاصه کتاب 77 خطای...

خطاهای سرمایه گذاری

یک سرمایه گذار باهوش به جای تجربه کردن تک تک خطاهای سرمایه گذاری، روی تجربه دیگران حساب باز می کند. شاید این ماجرا باعث شود که او زمان و حتی اندکی هزینه برای به دست آوردن این تجربه ها صرف کند اما این مقدار هزینه در مقابل ضررهای هنگفتی که تنها به دلیل ناآگاهی گریبانش را می گیرند بسیار ناچیز خواهد بود. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «77 خطای سرمایه گذاری» از «لاری سئودرو» و «اندرو بالابان» می رویم و پای اشتباه های کشف شده سرمایه گذاران می نشینیم.

این راه، بهترین مسیر برای حرفه ای تر قدم برداشتن در دنیای سرمایه و بازار است. اگر به تازگی وارد دنیای سرمایه گذاری شده اید یا می خواهید اشتباه های دیگران را تجربه نکنید، تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید.

مغرور شدن به دانش اندک، کندن چاه سقوط با دستان خودتان است

بسیاری از مردم، تفاوت میان دوست داشتن خودشان و مغرور شدن به مهارت ها یا دانش را در یک کاسه می گذراند. در صورتی که اصلا این طور نیست. در حقیقت اگر خودتان را واقعا دوست دارید نباید کاری کنید که غرور به مانعی برای یادگیری یا حتی دیدن چاله چوله های مسیرتان تبدیل شود. این ماجرا یک خطای سرمایه گذاری است.

وقتی سطح دانش خودتان را بالاتر از چیزی که هست تصور می کنید خیلی راحت، این احتمال را که شاید در حال اشتباه کردن هستید کنار می گذارید و گاهی با چشمان باز به سراغ سهم هایی می روید که بلیتی یک طرفه به سمت شکست را کف دستانتان می گذارند.

برای جلوگیری از این ماجرا، خودتان را نه یک استاد سرمایه گذاری بلکه یک دانش آموز در دنیای سرمایه گذاری به حساب بیاورید. آن هنگام است که به استقبال جدیدترین روش ها، تحلیل ها و کتاب ها می روید تا با بیشتر یاد گرفتن، مسیرهایی سرراست تر به سمت موفقیتی که دوستش دارید بزنید.

ناگفته نماند که گاهی این موضوع در مورد اطلاعات نیز صدق می کند؛ مثلا شاید شما فکر کنید که بهترین و کامل ترین اطلاعات را در اختیار دارید و سهمی که درباره اش حرف می زنید بی برو برگرد یک گنج است؛ اما بد نیست گاهی هم نسبت به اطلاعات خودتان بدبین شوید.

با خودتان فکر کنید که آیا این تمام چیزی است که وجود دارد یا من فقط به بخش کوچکی از آن اطلاعات دسترسی پیدا کرده ام؟ البته نباید اجازه بدهید که این تردید از وضعیت سالم خود بیرون بیاید و شما را به فردی شکاک تبدیل کند. چون در آن صورت قدرت اقدام کردن را از کف خواهید داد. بهترین کار این است که آگاهانه و با چشمانی باز قدم بردارید.

تاریخ یک سهم را در طاقچه نگذارید!

بخش قابل توجهی از سرمایه گذاران به جای آنکه خودشان دست به تحلیل و تحقیق بزنند و زیر و بم ماجرای یک سهم را بیرون بکشند، به شواهدی که اکنون جلوی دیدگانشان قرار گرفته است – چه خوب و چه بد – چشم دوخته اند و با کوچک ترین اشاره از یک فرد خبره نما دار و ندارشان را در طَبَق اخلاص می گذارند. مراقب باشید. در بازار سرمایه، گذشته نیز همچون آینده، مهم است.

پیش بینی کردن گذشته، کار سختی نیست

از قدیم و ندیم می گفتند: «معما چو حل گشت، آسان شود» راست می گفتند. اگر نگاهی به رفتار تحلیل گران بازار سرمایه بیندازید، آنها در عمل چنین کاری را انجام می دهند و خودشان را افرادی همه چیز دان به حساب می آورند.

نباید اجازه بدهید پیش بینی گذشته، آن هم وقتی که در زمان حال صورت می گیرد، تصویر شکست ها یا پیروزی هایتان را پُر رنگ تر از چیزی که هست جلوه دهد. هیچ کس نمی تواند آینده را پیش بینی کند اما تعریف کردن ماجرای گذشته، کاری است که هر کسی از پس انجام آن برمی آید. مراقب باشید تا در دام خطای سرمایه گذاری پیش بینی کردن آینده نیفتید.

از اطلاعاتی که دارید نتیجه غلطی نگیریدخلاصه کتاب 77 خطای سرمایه  گذاری

نکته جالب در مورد سرمایه گذاران و در کل، انسان ها این است که می توانند از اطلاعاتی درست به نتیجه هایی اشتباه برسند. دلیل این ماجرا دو چیز است؛ اول، چشم دوختن به نتیجه هایی که هم اکنون شاهدش هستند و دوم، تمایل شدیدشان برای گریز زدن به نتیجه ای که دوست دارند به آن برسند؛ مثلا اگر یک سرمایه گذار روی یک سهم تعصب داشته باشد، می تواند کمبود رشد در بازه ای طولانی را با یک رشد مقطعی تاخت بزند و باز هم از آن سهم بخرد.

نباید اجازه دهید که تعصبتان شما را دور یک دایره فرضی بچرخاند و هر بار به جای بیرون رفتن از آن دایره و به دست آوردن نتیجه های جدید، باز هم سر جای قبلی تان باز گردید.

به هنگام سرمایه گذاری، غرورتان را در یک اتاق، حبس کنید!

گاهی سرمایه گذاران به طرز خنده داری دارایی ارزشمند خود را تنها و تنها به دلیل غروری که دارند از دست می دهند؛ مثلا برای اینکه ثابت کنند حرف یک کارشناس اشتباه است یا اینکه مو لای درز تحلیل خودشان نمی رود، دست به خرید سهم هایی می زنند که نه اکنون و نه صد سال آینده به درد آنها نمی خورد.

برای جلوگیری از چنین وضعیتی و افتادن در دام این خطای سرمایه گذاری، به دنبال واقعیت ها باشید نه چیزهایی که دوست دارید ببینید. تنها در این صورت است که می توانید حتی در مقابل حرف اشتباه گذشته خودتان هم بایستید و آن را رد کنید. چون نکته مهم، حفظ اصل سرمایه شما و در قدم دوم به دست آوردن سود از انجام معامله است نه حفظ غرور.

گوش به زنگ باشید که بیشتر وقت ها همه درست نمی گویند

انسان ها از یکدیگر تاثیر می پذیرند. در حالت معمولی و وقتی که پای یک ویژگی مثبت در میان باشد این ماجرا اتفاق خوبی است؛ اما وقتی از سرمایه گذاری صحبت می کنیم این بدان معنی است که سرمایه خود را بر اساس حرف های صد تا یک غاز دیگران بر باد دهیم.

همیشه به هنگام سرمایه گذاری روی اطلاعاتی که خودتان به دست آورده اید تمرکز کنید نه حرف های بدون سندی که از زبان دیگران – حتی خبره ترین افراد – می شنوید. چون دست آخر، همه شما را با نتیجه تصمیم تان تنها می گذارند و دَم از مسئولیت پذیری و صبر به هنگام دردسرها می زنند. پس دارایی تان را با طناب پوسیده دیگران به هیچ چاهی راهی نکنید.

کارگزارها فرشته نیستند، چشمانتان را باز کنید

وقتی به عنوان یک سرمایه گذار مستقل فعالیت می کنید باید شش دانگ حواستان را جمع کنید. چون افراد زیادی هستند که می توانند از اطلاعات کمتان سوءاستفاده کنند و سرمایه تان را به سمتی که دوست دارند بکشانند.

گذشته از این، وقتی اختیار کنترل سرمایه تان را به کارگزار می دهید به طور ناخواسته ریسک بسیار زیادی را به سمت خودتان می کشانید و در کنار این ماجرا، سود و کمیسیون فراوانی را پرداخت می کنید.

در واقع، شما با کنار کشیدن خودتان از ماجرای سرمایه گذاری، به شکلی عملی دچار یک نوع خطای سرمایه گذاری می شوید. به این صورت که سرمایه تان را به جیب آنها می ریزید تا هر کاری که خواستند با پول شما انجام دهند و برای این کار به آنها دستمزد هم می دهید!

بهترین کار این است که یا آموزش ببینید و سکان کشتی سرمایه تان را با دو دست خودتان نگه دارید یا به دنبال مشاوری بگردید که واقعا به سرمایه شما اهمیت بدهد و بازده پیشنهادهایی که می کند از بازار پیشی بگیرد.

به اخبار گوش ندهید، تحلیل های خودتان را جدی بگیرید

اخبارهای اقتصادی در سرتاسر جهان، سرشار از نابغه های همه چیز دانی است که به جز خودشان، الباقی تحلیل گران و سرمایه گذاران را افرادی نادان و ناآگاه به شمار می آورند. آنها همیشه دم از اطلاعاتی می زنند که فقط در دست خود آنها قرار گرفته و اکنون با توجه به نیت های خیرخواهانه ای که برای کشور و مردمشان دارند می خواهند آن را به واسطه اخبار اقتصادی به گوش همه برسانند.

یادتان باشد، همان طور که هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیرد، هیچ تحلیل گری هم برای ثروتمندتر شدن شما لب از سخن نمی گشاید. آنها همیشه به نفع خودشان قدم برمی دارند و حرف می زنند. اهمیت دادن به اخبار اقتصادی، نوع دیگری از خطای سرمایه گذاری است که باید حسابی مراقب آن باشید. منظورم این نیست که هرگز اخبار نگاه نکنید. چرا، آن را بررسی کرده و حتی به جُک های اقتصادی‎اش بخندید! اما فقط تا همین اندازه به اخبار اهمیت بدهید.

چون اطلاعات واقعی نه در دست تحلیل گران است و نه کارگزارتان که می خواهد به هر قیمتی پول را از چنگ شما دربیاورد. اطلاعات واقعی و آن گنج های کشف نشده در صورت های مالی و بررسی هایی است که خودتان انجام می دهید. اعداد دروغ نمی گویند اما تحلیل گران و کارگزارتان تا دلتان بخواهد دروغ می گویند!

گذشته از این باید مراقب اطلاعات سوخته ای که در لفافه یک گنج به خوردتان می دهند باشید؛ مثلا اگر یک سهم یا یک صندوق سرمایه گذاری در سال گذشته سود و رشدی عالی داشته است، این بدان معنا نیست که اکنون هم روند سودمندی و افزایش ارزش خود را حفظ می کند. برای بهترین تصمیم گیری، فاصله تان را از آن داده بیشتر کنید و ببینید که این سهم یا صندوق در گذر سال ها چه عملکردی داشته است؟

به هنگام معامله، همه هزینه های پیدا و پنهان را در نظر بگیریدخلاصه کتاب 77 خطای سرمایه  گذاری

سرراست ترین مسیر برای موفقیت در بازار سرمایه، انجام معامله های عالی با کمترین هزینه است. متاسفانه بیشتر سرمایه گذارها، فقط بخش کشف معامله های عالی را در نظر می گیرند و هزینه ها را زیر سبیلی رد می کنند.

در حالی که وقتی زمان پرداخت هزینه ها و برداشتن سود واقعی از راه می رسد با عمق دسته گلی که به آن داده اند روبه رو می گردند. گذشته از این، شما فقط با هزینه های اجرایی سر و کار ندارید. چون در کنار آن باید با هزینه هایی همچون «هزینه معامله»، «مالیات» و «نقدینگی» هم سر و کله بزنید.

راه های ساده برای سود آوری را از یاد نبرید

گاهی درگیر شدن با جدیدترین روش های تحلیل یا خواندن کتاب هایی که نظریه های پر سر و صدایی در مورد سهم ها و روش های کشف آنها دارند شما را از اصلی ساده که از زمان قدیم تا کنون مورد استفاده قرار گرفته و امتحان خود را پس داده دور می کند.

این اصل که «خرید در قیمت پایین و فروش در قیمت بالا» است ساده ترین استراتژی معاملاتی به شمار می رود که هیچ خطای سرمایه گذاری در آن دیده نمی شود.

برای استفاده از این استراتژی کهن باید سبد سهام بسیار متنوعی داشته باشید تا بتوانید در قیمت های مناسب دست به معامله بزنید. یادتان باشد که ریسک و قیمت با هم رابطه معکوس دارند؛ یعنی وقتی ریسک یک سرمایه گذاری کاهش پیدا می کند، قیمت آن بالا می رود و وقتی ریسک بالا می رود قیمت آن پایین می آید. این موضوع نشان می دهد که برای استفاده از استراتژی خرید در قیمت پایین و فروش در قیمت بالا باید ریسک پذیری بالایی داشته باشید.

عضویت در کلوب های سرمایه گذاری مفید نیست، زمان خود را هدر ندهید

برخی از سرمایه گذاران با تکیه بر این تفکر که یک دست صدا ندارد به دنبال این هستند تا با شرکت فعال در کلوب های سرمایه گذاری نقص های اطلاعاتی یا ریسک پذیری خود را با دیگران سرشکن کنند و از این راه به سودی بهتر دست یابند. این در حالی است که ضرب المثل درست در مورد این ماجرا، همان قضیه یک دیگ و چند آشپز است که در نهایت غذایی شور یا بی نمک را تحویل می دهد.

البته این بدان معنا نیست که کلوب های سرمایه گذاری کاملا بی فایده هستند. این کلوب ها می توانند با برگزاری دوره های آموزشی به اعضای خودشان کمک کنند؛ اما این تنها کار مفید آنها در دنیای سرمایه گذاری است. الباقی ویژگی های مثبت آنها مانند گسترش روابط اجتماعی یا حتی سرگرمی ربطی به امور مالی ندارند.

سود را پس از محاسبه مالیات حساب کنید نه حتی یک ثانیه قبل از آن

موارد بسیار زیادی دست در دست هم می دهند تا یک سهام دار دچار خطای سرمایه گذاری شود، به دنبال آن، پول را از دست بدهد و بقیه را به جای خودش پولدار کند. در بیشتر این جنایت ها، کارگزارها دستی بر آتش دارند و تا بتوانند هیزم این ماجرا را زیاد می کنند تا چیز قابل توجهی از سرمایه مشتریانشان باقی نماند. یکی از مواردی که یک سرمایه گذار خوشحال را به فردی غمگین و افسرده تبدیل می کند، صحبت کردن از سودی است که هنوز مالیات آن کسر نشده است.

این درست مانند آن است که شما یک سیب را با چند نفر شریک هستید اما تا قبل از زمان خوردن آن سیب، با ذوق و شوق در مورد تمام آن سیب و لذت گاز زدنش چه فکر و خیال ها که نمی کنید. وقتی بالاخره زمان تقسیم کردن و گرفتن سهمتان فرا می رسد، از آن سیب بزرگ و خواستنی تنها یک برش کوچک، دستتان را می گیرد.

بنابراین نباید به حرف های شیرینی که کارگزار یا مشاورتان در مورد بازده یک سهم بدون محاسبه هزینه ها و مالیاتش می گوید گوش دهید. چون آن ماجرا حقیقت ندارد و چیزی بیشتر از یک دروغ شیرین نیست.

بر اساس نام صندوق ها به آنها اعتماد نکنید

بسیاری از سرمایه گذاران به هنگام انتخاب یک صندوق سرمایه گذاری به دنبال خوش نام ترین صندوق های چند سال گذشته می گردند. آنها بر این باور هستند که اعتبار یک صندوق و شهرت آن بی برو برگرد به معنای بازدهی بیشتر آن نسبت به صندوق های دیگر است.

این مورد نیز یک نتیجه گیری کلی و خوابی خوش است که فقط می توانید آن را از زبان مدیران آن صندوق ها یا افرادی که منفعت مستقیمی از این ماجرا می برند بشنوید.

البته درست است که اعتبار یک صندوق و شهرتی که در دنیای سرمایه گذاری برای خودش دست و پا کرده بی دلیل نیست. اما نباید تنها به بهانه نام خوش صندوق، دار و ندارتان را به پای مدیران آن بریزید.

باید مثل همیشه به دنبال جمع آوری اطلاعات واقعی به درد بخور باشید تا بتوانید با چشمتان راست و دروغ این صندوق ها را از هم تمیز دهید و بدون افتادن در دام خطای سرمایه گذاری، سود قابل توجهی را به دست بیاورید.

گذشته از این، نباید فکر کنید که نام یک صندوق سرمایه گذاری به معنای واقعی کلمه، تعریف کننده ماجراهایی است که در درونش رخ می دهد یا روش سرمایه گذاری آن را بیان می کند.

پیشنهاد ما این است که قبل از انتخاب یک صندوق سرمایه گذاری، فهرستی از بهترین و خوشنام ترین صندوق ها را تهیه کنید، سپس بدون توجه به نام آنها روند فعالیتشان را مورد موشکافی قرار دهید.

همیشه با برنامه قدم برداریدخلاصه کتاب 77 خطای سرمایه  گذاری

این بسیار عالی است که بتوانید در موقعیت های اورژانسی تصمیم هایی عاقلانه و هوشمندانه بگیرید اما بهتر از آن این است که با برنامه ریزی دقیق از وقوع چنین موقعیت های ناخوشایندی جلوگیری کنید.

بهترین زمان برای برنامه ریزی و تدوین استراتژی های شخصی معاملاتی هنگامی است که شما تحت فشار هیچ نوع استرسی نیستید.

یادتان باشد که در این برنامه ریزی، حتما قانون ها و سیاست های سرمایه گذاری خودتان را روی کاغذ یا یک سند بیاورید. انجام این کار و نوشتن قانون های نانوشته ذهنتان به شما کمک می کند تا از اقدام هایی که در آینده شما را پشیمان می کنند دوری کنید و به هنگام گرفتن تصمیم های سرنوشت ساز به جای نگاه کردن به دیگران در مسیر ویژه خودتان قدم بردارید.

پُر خطر یا کم خطر بودن سهام به دید شما بستگی ندارد

برخی در بازار سرمایه بر این باور هستند که اگر سرمایه گذار به هنگام خرید سهام، نگاهی بلند مدت داشته باشد در آن صورت تمام ریسک ها از بین خواهند رفت. نمی توان گفت که این موضوع یک خطای سرمایه گذاری است اما کاملا هم درست نیست.

شاید بتوان برخی از سهم های آمریکایی را در این دسته بندی جای داد اما بدون تردید این ماجرا نسخه ای برای تمام سهم های موجود در کشورهای مختلف جهان نیست. هر چند این قضیه در آمریکای فعلی هم چندان طرفدار ندارد.

در حقیقت، در طول زمان از میزان پُر خطر بودن یک سهم کاسته نمی شود. بازار سرمایه همیشه پُر خطر است. چه برای شما و چه برای تمام افرادی که روی کره زمین زندگی می کنند. این شما هستید که در طول زمان، توانایی تحمل میزان بیشتری از ریسک را به دست می آورید. ولی نباید اجازه بدهید که این حقیقت دلتان را خوش کند و خودتان را مجبور به تحمل ریسک هایی کنید که می دانید از پسشان بر نمی آیید. همیشه در آستانه تحملتان به سراغ سهم های پُر ریسک بروید.

هرگز نمی توان بهترین زمان ورود یا خروج از بازار را پیش بینی کرد

اگر کسی این توانایی را داشت تا بتواند بهترین زمان ورود و خروج از بازار را شناسایی کند می تواند به سرعت ثروتمند شود؛ اما چنین چیزی در واقعیت امکان ندارد. چون بازارها همیشه در حال تکاپو هستند و لحظه ای برای استراحت کردن توقف نمی کنند. بنابراین نمی توان آنها را پیش بینی کرد و گفت که فلان روز و فلان ساعت بهترین زمان برای خرید سهم ها است.

به همین دلیل یک سرمایه گذار هوشمند باید همیشه در صحنه آماده باشد تا بتواند در زمان بروز بهترین اتفاق ها، سهم خودش را بردارد. از طرفی، وجود تنوع در سهام نیز می تواند به هنگام تحولات سریع و غیر قابل پیش بینی بازار، دست سهام داران را برای انتخاب کردن بازتر کند.

هنگام تشکیل سبد سهام به کل سبد نگاه کنیدخلاصه کتاب 77 خطای سرمایه  گذاری

وقتی یک سبد سهام تشکیل می دهید در حالت کلی، سهم های متفاوتی را در کنار هم می گذارید. در این میان، یک خطای سرمایه گذاری نهفته است و آن نگاه کردن به تک تک سهم ها به جای بررسی عملکرد مجموعه آنها در کنار هم است

. همان طور که اعضای یک تیم فوتبال در کنار یکدیگر به بُرد یا باخت می رسند، مجموعه بازده سبد سهام شما هم از فعالیت مجموعه سهم ها در کنار هم ریشه می گیرد. بنابراین، به هنگام بررسی، نه تک تک سهم ها بلکه به چینش و ساختاری که برای سبد خود در نظر گرفته اید چشم بدوزید و سعی کنید که آن را بهینه تر سازید.

شانس خوب یا بد، معیار خوبی برای معامله نیست

چالشی در میان سرمایه گذاران به ویژه کسانی که مدت قابل توجهی در بازار بورس به فعالیت مشغول هستند وجود دارد و آن این است که فکر می کنند تمام موفقیتشان را مدیون مهارت و تجربه های بی مانند خود هستند و اگر در این میان، دری به تخته بخورد و آنها دچار ضرر شوند، به دلیل شانس بد آنها بوده است نه چیز دیگر.

غافل از آنکه این ماجرا، چشمشان را به روی کاستی هایی که در مهارت هایشان وجود دارد می بندد و آنها را با غروری تمام نشدنی درگیر می کند که در نهایت به ضررشان تمام می شود.

یک معامله گر حرفه ای با خطای سرمایه گذاری خود سر جنگ ندارد بلکه آن را به چشم معلمی سخت گیر می بیند که می خواهد به او راه را از چاه نشان دهد. بنابراین، هر چقدر که زودتر خطای خودتان را بپذیرید و به دنبال راه چاره بگردید، سریع تر قدرت تبدیل شکست به موفقیت را به دست خواهید آورد.

به سهم ها دل نبندید با آن ها کار کنید

برخی از سهام داران سهم های خود را در بازه زمانی خوبی با یک قیمت مناسب می خرند؛ اما وقتی قیمتشان چندین برابر می شود، حاضر نیستند که آنها را بفروشند. در حقیقت، آنها به سهمشان دلبستگی پیدا می کنند. حتی ممکن است آن را به عزیزانش گره بزنند و چیزهایی مثل این بگویند که: «من این سهم را نمی فروشم این یادگاری همسرم است!»

یادتان باشد که سهم ها فقط برگه هایی برای معامله کردن هستند. نباید به آنها دل ببندید یا به عنوان یادگاری نگه دارید. وقتی فرصت و قیمت خوبی برای فروششان پیدا می کنید حتما این کار را انجام دهید.

هدف نویسندگان کتاب از جمع آوری 77 خطای سرمایه گذاری چه بود؟خلاصه کتاب 77 خطای سرمایه  گذاری

«لاری سوئدرو» و «اندور بالابان» در این کتاب به بررسی خطاهایی پرداختند که حتی باهوش ترین سرمایه گذاران نیز آنها را مرتکب می شوند. آنها می خواستند که اهالی سرمایه با خواندن این خطاها از اشتباه هایی که شاید در آینده مرتکب شوند جلوگیری کنند.

نظر شما چیست؟

بزرگ ترین خطای سرمایه گذاری که تا کنون مرتکب شده اید کدام است؟ چه توصیه ای برای افرادی که هنوز درگیر این خطای سرمایه گذاری نشده اند دارید؟

ادامه مطلب
٨ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها
معرفی و خلاصه کتاب ٨ اصل...

کتاب ۸ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها یکی دیگر از کتاب های اصول روان شناختی برای ورود به بازار سرمایه و سرمایه گذاری است که علاقه مندان به این عرصه حتماً باید گذری به آن نیز بزنند. این کتاب برخلاف سایر کتاب های روانشناسی این عرصه نگاهی متفاوت به سرمایه گذاری دارد که از همان شروع کتاب می توانید این تفاوت را در آن مشاهده نمایید. در این مقاله قصد داریم شما را با خلاصه ای از ٨ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها آشنا کنیم.

مباحث کتاب ورود به باشگاه میلیاردها

کتاب ٨ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها در ۲۹ فصل تهیه و تدوین شده است که موضوعات فصول آن در ارتباط با یکدیگر عمل می کنند. در این کتاب نویسنده قصد دارد شما را با روحیات و شخصیت افراد موفق در سرمایه گذاری، مانند نابغه بورس جهان وارن بافت، آشنا و سبکِ زندگی و شخصیتی آن ها را برای شما بازگو کند.

در نهایت از این قسمت کتاب این نتیجه حاصل خواهد شد که هر شخصی ویژگی های منحصربه فرد رفتاری خود را دارد و به هیچ وجه هیچ دو سرمایه گذاری دارای شخصیت های یکسان در انجام معاملات خود نیستند.

در ادامه شاهد هستیم که نویسنده آقای جیم ویر به تحلیل ۸ عادت اصلی و رایجی که در همه افراد موفق وجود دارد می پردازد. مخاطب با مطالعه این ۸ اصل مجذوب تحلیل نویسنده شده و به رازهایی که وی مد نظر دارد احاطه پیدا خواهد کرد.

در ادامه کتاب نیز نویسنده به دنبال راه حل هایی برای ایجاد این عادت ها در مخاطب خود می گردد.

آیا برای مدیریت پول، شخصیتی آرمانی وجود دارد؟

یکی از اصلی ترین مفاهیمی که در کتاب ٨ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها به آن پرداخته می شود، تصور وجود یک شخصیت آرمانی در مدیریت پول و سرمایه گذاری است.

نویسنده در فصول مختلف کتاب به دنبال رسیدن به این واقعیت است که هرچند برخی از عادات می تواند شما را برای ورود به جمع میلیاردرها یاری نمایند، اما در نهایت و در صورت موفقیت شما تبدیل به یک میلیاردر منحصربه فرد با ویژگی های رفتاری به خصوص خود خواهید شد. هیچ دو نفری درباره پول مشابه به هم عمل نمی کنند. هر کس با ترس ها و دلهره های خاص خود روبرو است و ازاین جهت رفتاری متفاوت با سایرین از خود بروز می دهد.

تحقیق درباره سبک های شخصیتی در افراد سرمایه گذار باعث شده تا آقای جیم ویر به فکر انتشار کتاب ٨ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها بیفتد.

از این رو نویسنده با تبیین شخصیت ۵ فرد موفق در فصول اولیه، آن ها را به شکل شخصیت های آرمانی برای کاربر مطرح و به نوعی این امید را در دل مخاطب ایجاد می کند که وی نیز قرار است با استفاده از ۸ اصل بزرگ جا پای این شخصیت ها بگذارد.

شما می توانید با مرور خصوصیت های رفتاری و روانشناسی این ۵ شخصیت بزرگ در عرصه مدیریت پول و سرمایه گذاری شباهت های خود و آنان را مشاهده کنید.

تبیین شخصیت آرمانی سرمایه گذاری٨ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها

بعد از مطالعه ی زندگی افراد موفق در امر سرمایه گذاری و شبیه انگاری خود با آن ها نوبت به این امر می رسد که بتوانید شخصیت های آرمانی این افراد را برای خود شخصی سازی کنید.

آقای ویر در فصول ۳ تا ۷ کتاب ٨ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها، به دنبال تصویرسازی شخصیت آرمانی سرمایه گذاری برای مخاطب است. البته نه شخصیت تکراری که وجود خارجی داشته باشد، بلکه شخصیتی که قرار است خود کاربر برای خود بسازد.

در این فصل ها شما ابتدا به اسراری که تصور خود نویسنده از زندگی افراد موفق است آشنا می شوید و در ادامه اصول زندگی آن ها را به عنوان نمادهایی برای موفقیت به گوشه ی ذهن می سپارید.

درواقع نویسنده در این فصل ها سعی دارد تا شما را با توانایی های لازم برای تبدیل شدن به یک سرمایه گذار موفق آشنا نموده و روش های پرورش چنین ذهنیت هایی را در مغز شما نیز ارائه نماید. همه چیز به خود شما بستگی خواهد داشت.

پرداختن به بعد روانشاسی موفقیت

در کتاب ٨ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها به گواه نویسنده مهم ترین عادت ها و رازهای رسیدن به موفقیت در ذهن و روان انسان شکل می گیرد. از این رو این کتاب نیز به بعد روانشاسی موفقیت پرداخته و به شخصیت پردازی مورد نیاز برای تبدیل شدن به یک فرد موفق می پردازد.

تکنیک های سرمایه گذاری طبق این ۸ اصل در اولویت های بعدی قرار می گیرند و جایگاه اول در نیازهای هر فرد برای تبدیل شدن به یک سرمایه گذار موفق به اصول روانشناسی اختصاص می یابد.

نویسنده به دنبال بازگو کردن این واقعیت است که اولویت های نخستین که می توانند زمینه ساز موفقیت در هر عرصه ای برای کاربر شوند، بذرهایی است که وی به شکل عادت در ذهن خود آن ها را پرورش می دهد.

با استفاده از قدرت ذهن هر فردی می تواند تبدیل به شخصیت آرمانی خود در مدیریت پول و سرمایه گذرای شده و همین موضوع در درازمدت راهی برای رسیدن به موفقیت برای وی شود.

اهمیت روانشاسی در سرمایه گذاری

٨ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها

٨ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها به طور خلاصه در حال تبیین اهمیت روانشناسی در سرمایه گذاری است. اگر با افراد موفق صحبت کنید و روش های سرمایه گذاری آن ها را جویا شوید متوجه خواهید شد که پشت این سرمایه گذاری ها هیچ تکنیک طلایی وجود ندارد.

جالب است بدانید که حتی ممکن است شما در عرصه ی سرمایه گذاری اطلاعات بیشتری از این افراد داشته باشید اما چه سود که روانشناسی می تواند ۸۰ درصد از مسیر رسیدن به موفقیت را برای کاربر میسر نماید و شما از این امر غافل مانده اید.

به واقع اگر بخواهیم روانشناسی را به عنوان یکی از پایه های راز تبدیل شدن به فردی مانند وارن بافت بدانیم، این پارامتر به تنهایی ۸۰ درصد آن را به خود اختصاص خواهد داد. تمام تکنیک ها و روش های سرمایه گذاری که در کتاب های اقتصادی آن ها را دنبال می کنید همگی در ۲۰ درصد باقی مانده قرار می گیرند.

کتاب ٨ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها نیز با اشاعه ی این واقعیت به دنبال این است که از ذهن مخاطب فردی قدرتمند ایجاد کند. بررسی جز به جز ۸ عادت ذهنی افراد موفق، به تصور نویسنده می توانند روشن کننده ی راه برای شما باشند. با استفاده از این ۸ اصل شما خواهید توانست مسیر اصلی را بشناسید.

سرنخ هایی برای خود شناسی

بیایید یکی از درس های بزرگ کتاب ٨ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها را با یک مثال ساده با هم مرور کنیم. در میان اقتصاددانان روش های مختلفی برای سرمایه گذاری وجود دارد که ابداع کننده ی هر یک از این روش ها، آن را راهی مطمئن برای نیل به موفقیتی حتمی قلمداد می کند. اما چرا کمتر اقتصاددانی توانسته در ثروت اندوزی به موفقیت افرادی مانند وارن بافت برسد؟ یا بهتر است این سؤال را این طور مطرح کنیم که اگر شما از بهترین روش های سرمایه گذاری آگاه باشید، خواهید توانست به یک وارن بافت جدید تبدیل شوید؟

تجربه نشان داده است که دو نفر با سواد اقتصادی یکسان و در سرمایه گذاری در یک عرصه با یک تکنیک، نتایج متفاوتی از خود به جای می گذارند. این واقعیت درواقع در حال بازگو کردن این اصل است که این روش های سرمایه گذاری نیستند که قرار است شما را به موفقیت برسانند. بلکه این روش های مدیریت ذهنی هستند که قدرت شما را نشان خواهند داد.

از این رو مخاطب می تواند با استفاده از سرنخ هایی که در کتاب ٨ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها به آن ها دست می یابد، موفقیت خود را تضمین نماید. این سرنخ ها راه هایی برای فرار از ترس و آماده نگه داشتن ذهن برای سرمایه گذاری و مدیریت پول است.

روش های سرمایه گذاری

٨ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها

انتهای کتاب ٨ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها نیز به بررسی برخی از روش های سرمایه گذاری با استفاده از اصول روانشناسی می پردازد.

نویسنده با تقسیم کردن مغز انسان به دو بخش احساسی و منطقی، نیمکره راست و نیمکره چپ، به این نکته اشاره می کند که هیچ کدام از این قسمت های مغز بدون کمک بخش دوم نمی توانند موفقیت شما را تضمین کنند.

بدون منطق احساس تبدیل به اسلحه ای بر علیه شما خواهد شد و بدون احساس نیز منطق نمی تواند در مواجهه با شرایط اضطراری و خاص تصمیم درستی اتخاذ کند.

از این رو نویسنده بهترین راه را استفاده از هر دو سمت مغز برای سرمایه گذاری می داند. احساس می تواند شما را به سمت سرمایه گذاری های موفق پیش ببرد و  منطق از میان آن ها بهترین را برای شما انتخاب خواهد کرد.

در نهایت بخش های انتهای کتاب ٨ اصل ورود به باشگاه میلیاردرها به دنبال تبیین روش های شخصی برای هر فرد به صورت جدا برای نیل به موفقیت در سرمایه گذاری است.

ادامه مطلب
خلاصه کتاب بازی ثروت از رابرت کیوساکی
معرفی و خلاصه کتاب بازی ثروت...

نگاهی عمیق تر به ماجرای بازی ثروت

بیشتر کسانی که به دنبال یادگیری سرمایه گذاری هستند سری به کتاب های «رابرت کیوساکی» می زنند. او با کتاب «پدر پولدار پدر بی پول» نوع نگاه مردم جهان به «پول»، «دارایی»، «سرمایه»، «ثروت» و «آموزش مالی» را دستخوش تغییرات بزرگی کرد. در این قسمت از خانه سرمایه، پای صحبت های او در خلاصه کتاب بازی ثروت می نشینیم. اگر می خواهید دانش خود را در زمینه پول و ثروت افزایش دهید تا پایان این ماجرا همراهمان باشید.

عصر صنعتی مُرده است، لطفا با آن خداحافظی کنید

بیشتر چیزهایی که در ذهن ما به عنوان امتیاز در نظر گرفته می شوند دیگر ارزشی ندارند؛ مثلا داشتن تحصیلات بالا، شغلی عالی و منتظر ماندن برای دریافت حقوق بازنشستگی، ماجراهایی مربوط به عصر صنعتی هستند که دیگر وجود ندارند. اما چون هنوز طعم شیرین این ماجراها زیر زبان ذهنمان باقی مانده، برایمان سخت است که نبودشان را باور کنیم.

کشورهایی که به نظر ثروتمند می آیند، با شکلی عجیب از بدهی دست و پنجه نرم می کنند. آمریکا به عنوان کشوری قدرتمند و ثروتمند، در حال نزدیک شدن به رکورد بدهکارترین کشور جهان است.

به همین دلیل، دولت نمی تواند همچون عصر صنعتی به کارگران و کارمندانی که عمرشان را پای ساخت و رشد صنعت ها و شرکت ها کرده اند حقوق بازنشستگی دهد یا به هنگام بیماری از آنها حمایت کند. حقیقت این است که ما سال ها قبل به عصر اطلاعات و اینترنت کوچ کرده ایم. اکنون، داده ها، آموزش مالی و بازی ثروت، حرف اول را می زنند.

بدهی داریم تا بدهی

شاید با خودتان فکر کنید که بدهکارترین کشورها یا آدم ها، فقیرترین آنها هستند. اما واقعیت، چیز دیگری است. دلار آمریکا دقیقا از روزی که رئیس جمهور سابق آمریکا «ریچارد نیکسون» رشته میان دلار و طلا را از هم پاره کرد، به یک بدهی تبدیل شد. بنابراین، چه بخواهیم و چه نخواهیم همه کسانی که با دلار سر و کار دارند با بدهی ها بازی می کنند.

در این میان، افرادی هستند که می دانند چطور با بدهی ها پولدار شوند و عده ای هم هستند که چیزی از این ماجرا نمی دانند و به جای ثروتمند شدن، روز به روز فقیرتر می شوند. بنابراین، در عصری که پول یک بدهی است و داده ها برخط شده اند، آموزش مالی و سر درآوردن از چم و خم بازی ثروت، تنها راه نجات به شمار می رود.

آموزش مالی و تربیت مالی با هم فرق می کنند

بیشتر مشکلات اقتصادی جهان به دست کسانی ایجاد می شوند که ذهنشان دستخوش تربیت مالی شده است. چنین افرادی شالوده ذهن تربیت شده خود را در قالب درس ها و آموزش مالی به خورد دیگران می دهند.

در اثر تربیت مالی، آنها می دانند که سرمایه گذاری گزینه ای مناسب برای نجات پیدا کردن از تورم است؛ اما از چگونگی سرمایه گذاری و راه های محافظت از اندوخته شان چیزی نمی دانند.

در واقع، تفاوت میان «تربیت مالی» و «آموزش مالی» مانند استفاده کردن از لپ تاپ و توانایی تعمیر آن است. کسانی که تربیت مالی شده باشند فقط می توانند از لپ تاپشان کار بکشند.

آنها با برنامه های مختلف کار می کنند و ساعت ها از وقتشان را مشغول وب گردی هستند. اما وقتی یک قطعه از لپ تاپشان خراب می شود، ویندوزشان می پرد یا حتی لیوان آب روی سیستمشان خالی می شود، هیچ کاری از دستشان برنمی آید. چون آنها در مورد تعمیر لپ تاپشان هیچ آموزشی ندیده اند.

آموزش مالی به شما کمک می کند تا در بحرانی ترین شرایط هم گلیم خود را از آب بیرون بکشید و بدانید که چه زمانی برای انجام چه نوع اقدام مالی مناسب ترین هنگام است.

به دنبال ایجاد جریان نقد باشید نه سود سرمایه گذاریخلاصه کتاب بازی ثروت از رابرت کیوساکی

بسیاری از افرادی که به خیال خودشان در حال سرمایه گذاری کردن پس اندازهایشان و انجام بازی ثروت هستند به سراغ بازار سرمایه، طلا، ملک و مواردی از این دست می روند. البته من هم برای سرمایه گذاری به سراغ همین موارد می روم اما نگاه من به این گزینه ها با بیشتر سرمایه گذاران فرق دارد.

اغلب مردم به هنگام سرمایه گذاری به دنبال راهی هستند که بتوانند با کمک دارایی هایشان جریانی از سود را در زندگی شان جاری کنند. اما من به دنبال ایجاد جریان های نقدی در زندگی ام هستم.

این نکته کوچک باعث می شود که عده ای به هنگام سرمایه گذاری در ملک، شکست بخورند و من در سرمایه گذاری روی املاک به موفقیتی که می خواستم برسم.

مالیات، یک غارتگری ناجوان مردانه یا لطفی بزرگ؟

میانه تان با مالیات چطور است؟ خیلی ها دل خوشی از پرداخت مالیات ندارند. چون این طور به نظر می رسد که مالیات ها فقط از قشر ضعیف جامعه گرفته می شوند و به سراغ پولدارها نمی روند. کاملا درست فکر کردید.

دولت از همه کسانی که با سخت کوشی و بدون آموزش مالی در حال تلاش برای ثروتمند شدن هستند، به جای تمام ثروتمندان جامعه که سرشان گرم بازی ثروت است مالیات می گیرد.

در حقیقت، کسانی که روز به روز پول روی پولشان می آید یا مالیات نمی پردازند یا مبلغ بسیار اندکی را صرف پرداخت مالیات می کنند. فکر می کنید این کار ناعادلانه است؟

پس بهتر است برای حرکت به سمت عدالت، روی خودتان زمان بگذارید و آموزش مالی را آغاز کنید. این تنها راه برای جلوگیری از دادن دسترنجتان به دولت است!

آیا شما واقعا یک سرمایه دار هستید؟

میان کسانی که واقعا سرمایه دار هستند با کسانی که فکر می کنند سرمایه دار هستند تفاوت های بسیار زیاد اما پنهانی وجود دارند. اجازه بدهید این تفاوت ها را به صورت تیتروار با هم بررسی کنیم:

  • سرمایه دارهای واقعی، بزرگ فکر می کنند
  • به دنبال سود سرمایه گذاری نیستند و در عوض، جریان های در آمدی را دنبال می کنند
  • صاحب کسب و کار خودشان هستند
  • تمرکز خود را روی به دست آوردن دارایی ها گذاشته اند و به درآمد چشم ندوخته اند
  • آنها ایده هایشان را عملی می کنند
  • اطلاعات زیادی در مورد پول، مالیات، بدهی، سرمایه گذاری و افزایش سرمایه دارند
  • توانایی بسیار خوبی برای مدیریت استرس و فشارهای روحی دارند
  • ارتباط عمیقی با دیگر سرمایه داران واقعی دارند

با این حساب می فهمیم که تعداد سرمایه داران واقعی، بسیار کمتر از چیزی است که به نظر می رسد. در واقع بیشتر مردم در دنیای کارمندی و کارگری روزگار می گذرانند تا دنیای کارآفرینی و سرمایه داری.

ملک یا سهام؟ کدام یک برنده بازی ثروت هستند؟

بازار سرمایه، مکانی است که آدم های گوناگون با اهداف مختلفی، دار و ندارشان را پای کاغذ هایی به نام سهام می گذارند. برخی از آنها موفقیت های زیادی را درو می کنند و برخی دیگر هر چه داشته اند را می بازند.

در بازار املاک و مستغلات هم همین ماجرا در جریان است. وقتی از این زاویه به ماجرا نگاه می کنیم، چیزی به نام درب یا راهی برای نجات به چشم نمی خورد؛ هر چه هست دیوار است و آدم های عاقل می دانند که نمی توان از دیوار رد شد.

در حقیقت، مشکل اساسی، خوب یا بد بودن سرمایه گذاری در بازار سرمایه یا املاک نیست. مشکل اصلی به شیوه سرمایه گذاری برمی گردد.

اگر در هر دو بازار برای حرفه ای شدن زمان بگذارید، برای آموزش خود هزینه کنید و از چم وخم ماجراهای جاری در این بازارها سر درآورید از یک سرمایه گذار سطحی به یک سرمایه گذار عمیق و حرفه ای تغییر ماهیت می دهید. آن هنگام است که به جای دلالی و دنبال کردن درصد افزایش یا کاهش قیمت سهام و ملک به دنبال راه اندازی جریان های نقدی از این بسترهای سرمایه گذاری می گردید و به معنای واقعی، وارد بازی ثروت می شوید.

اگر این شیوه را دنبال کنید، درگیر دردسرهای وحشتناک بازارهای سرمایه و ملک نمی شوید و هنگامی که بقیه در حال ضرر کردن هستند شما همچنان سود می کنید.

دولت های بدهکار و راهکارشان برای پاک کردن صورت مسئله

حق چاپ اسکناس در دست دولت است. اما این حق بدان معنا نیست که تک تک اسکناس های چاپ شده توسط دولت، ارزشمند هستند. در واقع، مدت ها است که دیگر پس انداز کردن دردی از مردم نمی کند. چون پول ها پوچ شده اند. دولت های بدهکار برای پس دادن بدهی های خود به سراغ راحت ترین راه می روند.

آنها دکمه دستگاه چاپ اسکناس را می زنند و ظرف کمتر از یک روز، رقم های سرسام آوری را وارد چرخه اقتصادی کشور می کنند. این پول پوچ، باعث ایجاد تورم می شود. مردم مشکلات بیشتری را تجربه می کنند و گرانی از سر و کول همه چیز بالا می رود.

گذشته از این، افرادی که جزو قشر پر کار و پر درآمد جامعه به شمار می روند مجبور به پرداخت مالیات های سنگین تری می شوند.

این راهکار دولت های بدهکار باعث می شود تا مردم متوسط به خیل عظیم مردم فقیر بپیوندند. چون آنها برای ادامه زندگی خود در دوران پیری، یعنی زمانی که دیگر جانی برای کار کردن در وجودشان باقی نمانده است، روی وعده های شیرین اما توخالی دولت ها حساب باز کرده بودند.

با وجود اینکه حرکت دولت ها برای چاپ اسکناس، چیزی کمتر از زدن خنجر از پشت ندارد اما باز هم باعث می شود که افراد ثروتمند جامعه، ثروتمندتر شوند. چون جریان نقدی شان افزایش می یابد اما همچنان یا مالیات نمی پردازند یا مبلغ آن آن قدر اندک است که به چشم نمی آید.

به جای اسکناس، طلا و نقره پس انداز کنید

خلاصه کتاب بازی ثروت از رابرت کیوساکی

پس انداز کردن به خودی خود چیز بدی نیست. حتی می توان گفت که خیلی هم خوب است. آمریکا در گذشته ای نه چندان دور به عنوان ملتی پس انداز کننده شناخته می شد.

در آن زمان، پس انداز کردن به یکی از اصول زندگی هر خانواده تبدیل شده بود. مردم بسیار اندکی به سراغ وام های بانکی می رفتند. چون خودشان می توانستند با کمک پس اندازشان مشکلات مالی شان را حل کنند.

اما رفته رفته و با کم شدن ارزش دلار، رواج مصرف گرایی و گشادتر شدن کمدهای داخل هر خانه، پول های کمی شانس پس انداز شدن را پیدا می کردند. پیشنهاد من این است که به جای خداحافظی با پس انداز، جنس آن را تغییر دهید و به جای اسکناس، طلا یا نقره بخرید و آن را نگه دارید. در این صورت، هم در بازی ثروت شرکت کرده اید و هم بازیگر دست دولتمردان نشده اید.

بانک ها از کجا پول درمی آورند؟

شاید برای شما هم سوال باشد که بانک ها چگونه کسب درآمد می کنند؟ امیدوارم با من موافق باشید که آنها به هیچ وجه بنگاه خیریه راه نینداخته اند. پس چطور می شود که در عوض پول هایی که مردم در بانک می گذارند به آنها سود می پردازند؟ این پول سود را از کجا می آورند؟ پاسخ ساده و پیچیده به این پرسش در یک واژه خلاصه می شود: «وام».

بر خلاف تصور عده بسیاری از مردم، بانک ها اصلا از کسانی که پول هایشان را پس انداز می کنند خوششان نمی آیند. چون پولی که در اختیار بانک قرار می دهید برای او نوعی بدهی به شمار می رود.

بانک می داند که دیر یا زود شما پولتان را از او طلب می کنید و سر هر ماه منتظر این هستید که سودتان را در حساب بانکی تان ببینید. پس بانک ها در این معامله، سودی نمی برند.

در عوض، آنها عاشق کسانی هستند که به بهانه های گوناگون از بانک ها وام می گیرند. اما پول این وام ها از کجا می آید؟ از پول هایی که شما به بانک ها می دهید! در واقع، این یک بده بستان پولی و انداختن تاس در بازی ثروت بانک ها است.

حتی شاید این خود شما باشید که از بانک وام می گیرید. در آن صورت، آنها پول خودتان را به خودتان می دهند و شما را مجبور می کنند تا برای در اختیار داشتن پولتان به بانک ها بهره پرداخت کنید. بانک های سرتاسر جهان این بازی های پیچیده را به راه می اندازند و هر جا که کم بیاورند دست به دامان دولت ها می شوند تا پول چاپ شده بیشتری را روانه گاو صندوقشان کنند.

به من بگویید، آیا هنوز هم دوست دارید پول های خود را در بانک ها و به شکل اسکناس پس انداز کنید؟ شما می توانید با تغییر نوع پس انداز خود، بازی بانک ها را بر هم بزنید و راهی برای ثروتمندتر شدن خودتان پیدا کنید.

چرا آمریکایی ها از چین، دل خوشی ندارند؟

ریشه این ماجرا به دوران ریاست جمهوری «نیکسون» برمی گردد. او کسی بود که مسیر تجارت با چین را هموار ساخت و از این راه به چینی ها فرصتی عالی برای ساخت کشورشان آن هم با دلارهای آمریکایی داد. این موضوع چندان به نفع مردم عادی آمریکا نبود. چون کارخانه هایی که می توانستند در داخل کشور به تولید محصول مشغول شوند به چین منتقل شدند.

کارگران چینی هم حاضر بودند در ازای داشتن شغل، با قیمتی پایین کار کنند. اما کارگران و مدیران آمریکایی که چند ده برابر یک کارگر و مدیر چینی پول می گرفتند دیگر نمی توانستند در این رقابت پیروز شوند.

بنابراین، شغل در آمریکا کم شد و دود این ماجرا به چشم مردم ضعیف جامعه فرو رفت. البته به جز چین، خطر دیگری هم آمریکایی ها را تهدید می کرد و آن «تکنولوژی» بود. با گذشت هر سال، تعداد کارهایی که ماشین ها می توانستند به جای انسان ها انجام دهند بیشتر می شد.

این یعنی کارآفرین ها، کارخانه دارها و صاحبان شرکت های ریز و درشت می توانستند به جای انسان ها از ماشین ها استفاده کنند و بدون کلنجار رفتن با آدم های پر دردسری که هر ماه از آنها حقوق می خواستند، به دنبال بیمه، پاداش و مرخصی هم بودند، کاری با کیفیت بسیار بالاتر را تحویل بگیرند.

از طرفی، کسانی مثل «وارن بافت» که تشنه یافتن جریان های نقدی و به راه انداختن بازی ثروت بودند به سراغ صنعت های خاک خورده می رفتند، آنها را با فناوری تجهیز می کردند و با کاهش نیروی انسانی و به دنبال آن کاهش هزینه ها سیلی از جریان نقدی را به سمت خودشان جاری می ساختند.

در کنار تمام این ماجراها، دولت هم قوانین مالیاتی جدیدی تصویب می کرد و با کاهش دریافت مالیات از چنین افراد ثروتمندی، حمایت خود را به آنها نشان می داد.

البته ناگفته نماند که جای خالی این تخفیف ها را با افزایش نرخ مالیات برای قشر معمولی جامعه پر می کرد. بنابراین، مهم نیست که چه کسی را مقصر می دانید؛ چین، آمریکا یا حتی کشور خودتان. چون تا زمانی که به سراغ آموزش مالی نروید هر کسی تا هر جایی که بتواند از شما استفاده می کند.

چرا پول کشورها ضعیف می شود؟

خلاصه کتاب بازی ثروت از رابرت کیوساکی

ضعیف یا قوی شدن پول کشورها، نوعی ابزار برای بازی با سیاست، قدرت و اقتصاد است. اصلا اگر دوست دارید آن را نوعی اسباب بازی که برای بزرگسالان طراحی شده است در نظر بگیرید. اجازه بدهید با یک مثال، شما را با قوانین این بازی ثروت آشنا کنم.

تصور کنید شما کشوری به نام «آ» هستید که می خواهید با کشوری به نام «ب» تجارت کند. اما تجارت کردن خرج دارد و شما نمی توانید زیر بار این هزینه سنگین بروید.

در نتیجه، فکری بکر به سرتان می زند. شما با چاپ پول یا نگاه کردن به نرخ ارز، ارزش پولتان را پایین می آورید. در نتیجه، هزینه هایتان کم می شوند و می توانید با آزادی بیشتری به صادرات مشغول شوید. به دنبال این ماجرا، شغل های بیشتری هم در کشورتان به وجود می آیند.

در نقطه مقابل، اگر قرار بود ارزش پولتان را بالا نگه دارید، نه تنها نمی توانستید به راحتی تجارت کنید بلکه شغل های زیادی در کشورتان از بین می رفتند. تازه این پایان ماجرا نیست.

حتی این امکان وجود داشت که در اثر فقر و فشار مالی، مردمتان هم شورش کنند و بخواهند شما را از مسند قدرت پایین بکشند. به همین دلیل، کشورهای مختلف دوست ندارند ارزش پولشان بالا برود. دقیقا به همین دلیل است که پس انداز کردن کار خنده داری است. وقتی دولت ها به راحتی می توانند ارزش پولی که در بانک پس انداز کرده اید را دستکاری کنند پس چه دلیل قانع کننده ای برای پس انداز کردن وجود دارد؟

چرا بدهی دولت، بدهی شما است؟

در حالت عادی، بدهی چیزی است که با پرداخت کردن برطرف می شود؛ مثلا من یک دلار از شما قرض می گیرم، زیر بار بدهی می روم و سپس با پس دادن آن یک دلار به شما از بدهی خلاص می شوم. اما در دنیایی که ما زندگی می کنیم داستان بدهی ها کمی پیچیده تر از این حرف ها است.

در واقع، تک تک شهروندان یک کشور در بدهی آن کشور سهیم هستند. بنابراین، اصلا اهمیتی ندارد که شما به هیچ کجا یا هیچ کس از اطرافیانتان بدهی ندارید. چون به صورت بین المللی بدهکار هستید!

دولت های بدهکار مثلا همین آمریکا، بدهی خود را از جیب مردمش می پردازد. با این حساب، اهمیتی ندارد که در طول روز چقدر کار می کنید و چند درصد از درآمدتان را به پس انداز کردن اختصاص می دهید. چون تا زمانی که به دنبال یاد گرفتن آموزش مالی نباشید نمی توانید دری برای خارج شدن از بساط دولت ها و ورود به بازی ثروت خودتان پیدا کنید.

چگونه پول های جعلی را به پول های واقعی تبدیل کنیم؟

در کمال تعجب و با وجود تلاش های خستگی ناپذیر دولت ها در سرتاسر جهان، هنوز هم می توان پول های واقعی را پیدا کرد. برای این کار باید به فردی حرف گوش کن تبدیل شوید و کاری را انجام دهید که دولت ها از شما می خواهند؛ یعنی به جای مصرف کردن به سمت تولید پیش بروید.

با این حساب باید به جای دلالی خانه به سراغ ساخت و ساز بروید یا به جای اینکه دربه در به دنبال استخدام شدن در شرکت های ریز و درشت باشید خودتان کسب و کاری را راه بیندازد و به یک کارآفرین تبدیل شوید. خلاصه اینکه برای تغییر اوضاع باید از جایی که هستید به جایی بسیار متفاوت تر نقل مکان کنید.

برای پول کار نکنید

بخش مهمی از آموزش مالی به درک این موضوع سپری می شود که نباید برای پول کار کنید. البته این بدان معنا نیست که دست روی دست بگذارید، گوشه خانه تان بنشینید و به دیوار زُل بزنید. بدن شک با دنبال کردن این روش بعد از مدت کوتاهی از گرسنگی، بیماری و حتی سرما خواهید مُرد!

منظور من از اینکه نباید برای پول کار کنید این است که نباید در چرخه تولید و خرج کردن بی وقفه درآمدی که از طریق کار کردن برای دیگران و پرداخت مالیات های سنگین ایجاد می شود گیر بیفتید. شما باید نه با هدف به دست آوردن درآمد بلکه برای به دست آوردن دارایی دست به کار و تلاش بزنید و با کمک آموزش مالی از دارایی هایتان به درآمد برسید. به زبان ساده تر، باید روندی را در پیش بگیرید که دارایی هایتان برای شما کار کنند؛ این سریع ترین راه برای ورود به بازی ثروت است.

اما این دارایی ها چه چیزهایی هستند؟ پاسخ من این است: «هر چیزی که در هر شرایطی خواهان داشته باشد.» مثلا مردم در هر اوضاعی به خانه، پوشاک، غذا و انرژی نیاز دارند. جالب اینجا است که قانون هم از شما حمایت می کند و نیازی نیست که برای دارایی هایتان به اندازه زمانی که برای پول کار می کردید مالیات بدهید. پس باید دارایی های خود را در این زمینه ها گسترش دهید. البته اگر خوب نگاه کنید باز هم می توانید دارایی های متفاوت تری را که با علاقه شما همراستا باشند پیدا کنید. مثلا من به طلا و چاه نفت علاقه دارم. شما به چه علاقه دارید؟

کار کمتر، پول بیشتر؛ آیا این امکان پذیر است؟

افرادی که اعتقادی به آموزش های مالی ندارند و در چشم انداز 50 سال آینده خود هم به چنین چیزی فکر نمی کنند، توقع زیادی از دیگران دارند. آنها مدام از کار زیاد و دستمزد کم شکایت می کنند.

همیشه هم در حال اعتراض کردن به رئیس شان یا ناسزا گفتن به افراد پولدار هستند. آنها می خواهند کار کمتری انجام دهند اما پول بیشتری به دست بیاورند.

از نظر آنها این عدالت است. اما چیزی که آنها می خواهند بیشتر به زورگیری شباهت دارد تا یک درخواست عادلانه و اجتماعی. کسانی که به دنبال افزایش درآمدشان هستند باید در مقابل، خدمات بیشتری به مردم ارائه دهند. البته اگر می خواهند اصلا کار نکنند باید به سراغ کسب دارایی بروند؛ یعنی همان ماجرایی که کمی قبل با هم در موردش صحبت کردیم.

پیچاندن دیگران، پیچاندن خودتان است

تلاش برای افزایش دارایی و کار نکردن به این معنی نیست که می توانید قانون را زیر پا بگذارید یا بدتر از آن، حق مردم را پایمال کنید. متاسفانه نمی توانیم انتظار داشته باشیم که قانون همیشه از مردم حمایت کند. چون قانون هم به دست مردم نوشته شده است. برگه های تاریخ پر از جنایت هایی است که همین مردم بر سر خودشان و دیگران آورده اند. بنابراین، همیشه قبل از قانون، انسانیت خودتان را در نظر بگیرید.

درست است که شما بنگاه خیریه باز نکرده اید و نباید به کسانی که علاقه ای به کار کردن و آموزش ندارند باج بدهید اما دست کم نباید به خودتان اجازه بدهید که به شکلی قانونی سر مردم ناآگاه را کلاه بگذارید.

متاسفانه این موضوع در میان کسانی که تشنه ثروت هستند موج می زند. چنین افرادی، قانون را به انسانیت گره می زنند و با خودشان می گویند: «اگر قانون از این ماجرا حمایت کرده است پس حتما انسانی هم هست!» اما نیست! این موضوع وقتی سخت تر می شود که می فهمید تشخیص چنین شرایطی به شخص خودتان بستگی دارد.

یادتان باشد شما همیشه در حال معامله، خرید، فروش و صحبت کردن با آینده خودتان هستید؛ یعنی وقتی که سعی می کنید جنس معیوبی را به کسی بفروشید، این خودتان هستید که در مقام خریدار، دست به جیب می شوید. چون در آینده ای نه چندان دور، کسی هم پیدا می شود و جنسی بسیار معیوب تر را به قیمتی بسیار گران تر به شما می فروشد! هر کاری که بکنید با خودتان کرده اید. پس در بازی ثروت، وجدان و قانون را زیر پا نگذارید.

پیام اصلی «رابرت کیوساکی» در کتاب «بازی ثروت» چه بود؟

خلاصه کتاب بازی ثروت از رابرت کیوساکی

کیوساکی در کتاب «بازی ثروت» جنبه های عمیق تری از آموزش مالی و راهکارهای ثروتمند شدن را در اختیار خوانندگانش قرار داد. البته در این کتاب هم گریزهایی به کتاب «پدر پولدار، پدر بی پول» زد؛ اما صحبت های او در مورد دارایی ها، سازوکار پول و نقش دولت ها در تبدیل پول به بدهی، تازه تر از گذشته بودند.

حالا نوبت شما است:

برای کسانی که به دنبال آموزش مالی هستند چه کتاب های دیگری را پیشنهاد می دهید؟

ادامه مطلب
WhatsApp Image 2021-07-03 at 4.03.09 PM
معرفی و خلاصه کتاب دید اقتصادی...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب دید اقتصادی خلاصه برداری شده است!

تورم، مالیات و اقتصادی که به زور هَشتش را از گِروی نُهِش بیرون می کشد با تجربه ای که انسان طی هزاران سال از تجارت به دست آورده است همخوانی ندارد. چیزی در این میان کارها را خراب می کند و ماجرا را آن قدر پیچ و تاب می دهد که دست آخر هیچ کس چیزی متوجه نشود. شاید بهترین راه برای رو کردن دست کسانی که نسخه های عجیبی برای اوضاع اقتصادی می پیچند این باشد که ما به درک درستی از این مفهوم ها دست پیدا کنیم.

خلاصه کتاب دید اقتصادی (Economy Grows)

در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ «خلاصه کتاب دید اقتصادی» از «پیتر شیف» (Peter Schiff) می رویم.

پس انداز، اعتبار و سرمایه گذاری، سه گانه های کمیاب

وقتی اقتصاد بیمار باشد و کسی به دنبال دکتر نفرستد یا آنکه دکتر تمایلی به ویزیت بیمارش نداشته باشد، سه فرشته نگهبان اقتصاد، یعنی پس انداز، اعتبار و سرمایه گذاری بر سر بالینش می آیند و از این مُحتضر در حال مرگ، خداحافظی می کنند.

پزشکان اقتصاد، اقتصاددان ها هستند. اما در بیشتر موارد تمایلی به درمان اقتصاد ندارند و تنها می خواهند با تجویز جمله های انگیزشی، بیماری او را درمان کنند؛ چیزی در مایه های اینکه: «تو خیال می کنی مریض هستی!» یا «چیزی نیست فقط باید به شرایط جدید عادت کنی و این کمی زمان می بره.»

به این ترتیب، اقتصاد بینوا مدت ها در بستر بیماری می ماند به این امید که روزی به شرایط جدیدش عادت کند. اما سال ها یکی پس از دیگری از راه می رسند و حال او به جای بهتر شدن بدتر می شود. آیا این نسخه برای شما آشنا نیست؟ آیا گرمای این مریض تب دار، پول را همچون تکه ای یخ در جیب شما آب نکرده است؟

در حقیقت، وقتی اقتصاد بیمار باشد، مردم به جای زندگی کردن برای تجربه شادی ها فقط برای زنده ماندن زندگی می کنند.

آنها آرزوهایشان را در طاقچه می گذارند و تمام هَم و غمشان را روی تامین نیازهای روزانه خود متمرکز می کنند. البته پُر بیراه هم نیست؛ چون وقتی پولی در جیب نباشد، آرزوها به اولویت های پایین تر سقوط می کنند.

اما چطور می توان از این وضعیت خارج شد؟ چطور می توان نوشدارویی به حلق اقتصاد ریخت و او را به روزهای اوجش بازگرداند؟

ما بر این باوریم که اگر مردم چشم خود را به روی ماجراهایی که در دنیای واقعی اقتصاد رخ می دهد باز کنند و با دید اقتصادی به ماجراها بنگرند، راهی به سوی تغییر شرایط کنونی گشوده خواهد شد.

کشف چیستی و چگونگی سرمایه از منظر دید اقتصادی

خلاصه کتاب دید اقتصادی از پیتر شیف

بیایید کار را با بشقاب ناهار شما آغاز کنیم. صرف نظر از اینکه اکنون چه ساعتی از شبانه روز است، تصور کنید بشقاب ناهارتان همراه با یک قاشق و چنگال جلوی شما قرار گرفته است. چرا سر میز نشسته اید؟

آیا شوق شما برای حاضر شدن سر میز ناهار به خاطر در دست گرفتن قاشق و چنگال بوده یا می خواستید به وسیله آنها ناهار خود را بخورید؟ داستان سرمایه نیز همین است.

سرمایه شما چیزی به جز یک ابزار نیست. شما نمی خواهید ابزار خود را بخورید بلکه می خواهید با کمک ابزارتان از خوردن ناهار خود لذت ببرید و دلی از عزا دربیاورید.

در این مثال، ناهار شما همان سودی است که از طریق سرمایه گذاری در بازارهای مالی یا سایر بازارهای فعال در جامعه به دست می آورید.

اگر کسانی که همراه با یک قاشق نقره ای در دهان به دنیا می آیند – در مَثَل شرقی، به انسان هایی که در خانواده های بسیار ثروتمند به دنیا می آیند می گویند: «با یک قاشق نقره در دهان پا به دنیا گذاشته است!» – را فاکتور بگیریم، بقیه مردم ابزار خود را رایگان به دست نیاورده اند.

آنها به این امید که می توانند آینده ای بهتر را برای خودشان رقم بزنند خود را از خوشی هایی که هم نوعانشان تجربه می کردند محروم ساختند و پول هایشان را تومن به تومن روی هم گذاشتند. این فداکاری و خویشتن داری خودش را در چهره یک سرمایه به آنها نشان می دهد.

از طرفی، آنها با تردید درونی خود هم مبارزه کردند؛ تردیدی که مدام در گوششان می خواند: «از کجا معلوم سرمایه تو روی هم جمع شود؟» یا «از کجا معلوم بتوانی با سرمایه ات به سود برسی و از دیگران جلو بزنی؟»

این جنگ درونی تا زمانی که آنها اولین سود را از سرمایه خود به دست بیاورند ادامه خواهد داشت.

اما وقتی سرمایه آنها کار خود را به عنوان یک ابزار به درستی انجام دهد، انسان های دیگر از خواب غفلت بیدار می شوند و با تعجب به موفقیت آن فرد می نگرند.

سپس آنها نیز سعی می کنند جَسته و گریخته راه این افراد را ادامه دهند و از طریق ایجاد سرمایه به سود برسند.

نگاهی متفاوت به عرضه و تقاضا

بخشی از ماجرای داشتن دید اقتصادی، درک ماجرای «عرضه و تقاضا» است. این دو مفهوم، معنایی ساده تر از آنچه به نظر می رسند دارند. «تقاضا» چیزی جز نیاز ما به داشتن چیزهای بهتر نیست.

البته در اولین گام، ما به دنبال برطرف کردن نیاز خود به چیزهایی هستیم که ما را زنده نگه می دارند؛ مثل نیاز به داشتن مواد غذایی، پوشاک و سرپناهی امن که ما را از شرایط جوی و خطر انسان های دیگر محافظت کند. وقتی این نیازهای پایه ای پاسخ داده شوند، ذهن ما به دنبال برطرف کردن نیازهایی می گردد که سطح بالاتری دارند و به طور مستقیم از روح ما سرچشمه می گیرند.

در واقع می توان این طور نتیجه گرفت که تقاضا هرگز انتهایی ندارد. چون هیچ پایان مشخصی برای نیازهای انسان یافت نشده است. حتی ثروتمندترین افراد جهان هم به دنبال برطرف کردن نیازهای تازه خود هستند.

تقاضا، چیزی است که اقتصاد را به بزرگ تر شدن تشویق می کند. کارخانه های مواد اولیه به وجود می آیند تا نیاز کارخانه های تولیدی را تامین کنند که آنها هم به دنبال برطرف کردن نیاز ما به مثلا غذا، پوشاک و حتی خانه هستند.

اگر روزی انسان ها نیازی نداشته باشند، اقتصاد هم معنی خود را از دست می دهد.
با این وجود، نیازهای بسیاری هستند که پاسخی برایشان پیدا نمی شود. چون در آن زمینه هنوز عرضه ای صورت نگرفته یا آن عرضه آن قدر اندک است که همه مردم نمی توانند از آن استفاده کنند.

اجازه بدهید با یک مثال این موضوع را روشن تر کنیم. سفر به ماه را در نظر بگیرید. با وجود آنکه عده بسیاری از مردم دوست دارند برای یک بار هم که شده سیاره آبی خود را از بیرون آن تماشا کنند و پای خود را روی کره های دیگر منظومه شمسی بگذارند، اما این تقاضا به دلیل عرضه بسیار محدود آن تقریبا بی پاسخ مانده است.

پس، این پول نیست که میزان تقاضا را کنترل می کند، بلکه میزان عرضه است که می تواند مردم را به سمت ابراز تقاضای بیشتر سوق دهد.

به زبان ساده، وقتی چیزی در بازار فراوان باشد، تقاضای مردم برای خرید آن افزایش پیدا می کند؛ محرک اصلی، عرضه است نه تقاضا.

ثروتمندان واقعی، اقتصاد و دید اقتصادی را توسعه می دهند!

خلاصه کتاب دید اقتصادی از پیتر شیف

در اینجا منظور ما از ثروتمند، کسی است که با به کار گرفتن سرمایه خود به دنبال رسیدن به هدفی است که در نهایت باعث رشد و گسترش اقتصاد می شود.

شاید در نگاه کسانی که از جایشان جُم نمی خورند و منتظر لقمه حاضر کرده ای از سوی دیگران هستند یا حتی کسانی که با وجود مشکلات مالی، به دنبال یادگیری سواد مالی، گسترده و عمیق تر کردن دید اقتصادی و حل کردن مسئله نمی گردند، ثروتمندان انسان هایی نه چندان محترم باشند که خون دیگران را در شیشه می کنند و بدون ذره ای مهربانی، می خواهند از بدبختی دیگران سود به دست بیاورند.

اما در حقیقت، ثروتمندان به دو دلیل مهم ثروتمندتر می شوند و همگام با بیشتر شدن ثروتشان، اقتصاد را بالا می کشند. دلیل اول این است که آنها هوش مالیشان را به کار انداختند و از دید اقتصادی خود برای اندوختن سرمایه، بهره گرفتند.

دلیل دوم هم این است که آنها روی داشته خود ریسک کردند و آن را به امید دریافت سود، سرمایه گذاری کردند.
شاید این طور به نظر برسد که ثروتمندان بدون اینکه زحمت بکشند، سود می کنند. اما آنها قبل از اینکه سود کنند، زحمت کشیده اند و مثل کشاورزی که در فصل درو محصول خود را برداشت می کند از برداشت سود خود لذت می برند.

از طرفی، ثروتمند شدن یک نفر، جلوی ثروتمند شدن دیگران را نمی گیرد. همان طور که شما دوست دارید ثروتمند شوید، اقتصاد کشورتان نیز به این حرکت نیازمند است. هر چه اوضاع سخت تر باشد، حرکت شما هم ارزشمندتر می شود.

رمز رسیدن به آزادی مالی، پس انداز کردن است!

جرقه پولدار شدن برای انسان هایی که از گذشتگان خود اندوخته ای به ارث نبرده اند در این است که با صرفه جویی کردن و چشم پوشی از خرید چیزهای غیرضروری، پول خود را پس انداز کنند.

در جامعه ای که مردمش دید اقتصادی خوبی داشته باشند، پس انداز کردن جدی گرفته می شود، از نظر اقتصادی رشد می کند و چرخ کارخانه هایش در گردش باقی می ماند. با این وجود، در دوران ما اقتصاددان ها بر اساس نظریه هایی که نه به درد دوران اوج می خورند و نه دوران رکود، مردم را به سمت خرید بیشتر سوق می دهند.

از نظر آنها پس انداز کردن به معنای وجود پول هایی است که از چرخه اقتصادی خارج شده اند و راکد باقی مانده اند.

این طرز تفکر اشتباه باعث شده است که مردم به دلیل از دست دادن دوراندیشی خود مدام در دام گرفتن وام ها بیفتند.

درست است که وام می تواند پولی را به طور ناگهانی وارد چرخه مالی افراد کند. اما این ماجرا چیزی به چرخه اقتصادی اضافه نمی کند.

مردمی که پس انداز می کنند در روزگار سختی از اندوخته خود کمک می گیرند، نه اینکه دست به دامان موسسه ها و بانک های مختلف شوند تا از طریق گرفتن وام و بازپرداخت اصل و سودش گِره مشکل خود را باز کنند.

اگر فرهنگ پس انداز کردن در میان مردم احیا شود، آنگاه وام ها می توانند خیلی آسان تر از وضع کنونی به دست تولیدکنندگان برسند و از این راه چرخ اقتصاد و تولید رونق پیدا کند.

از طرفی، وقتی مردم اندوخته ای داشته باشند به فکر سرمایه گذاری و حتی راه اندازی کسب و کار خودشان می افتند. این تفکر که مردم با پس انداز کردن دیگر به چرخه تولید اهمیتی نمی دهند از بیخ و بُن اشتباه است.

بهشتی که در آن قیمت ها پایین و دستمزدها بالا است

خلاصه کتاب دید اقتصادی از پیتر شیف

توهمات اقتصاددان های معاصر ما به راستی تمام نشدنی هستند. آنها بازی ارزان و گران را راه انداخته اند و آن را به ملعبه دست سیاست مداران تبدیل کرده اند.

شاید با خودتان فکر کنید که دیگر در جهان جایی وجود ندارد که در آن قیمت ها پایین و دستمزدها بالا باشد. شاید حق با شما باشد. اما اصل این موضوع هیچ ربطی به ضعیف بودن اقتصاد ندارد.

در واقع، اگر یک اقتصاد سالم باشد و سیاست مداران در آن موش ندوانند خودبه خود قیمت ها کاهش پیدا می کند و مردم قدرت خرید بالاتری خواهند داشت. اجازه بدهید بیشتر برایتان توضیح دهیم.

شاید با خودتان بگویید: «چگونه امکان دارد که تولیدکنندگان جنس های خود را با قیمت کمتری بفروشند اما با این وجود بیشتر از گذشته سود ببرند؟ چگونه امکان دارد که خوداشتغالی سود کمتری نسبت به کار کردن برای دیگران داشته باشد؟ چگونه امکان دارد که پول دست مردم باشد اما همچنان چرخ اقتصاد بچرخد؟» لحظه ای صبر کنید.

چرا نباید این گونه باشد؟ آیا به وجود آمدن اقتصاد، به دست آوردن دید اقتصادی، ایجاد پول و تمام قوانین مالی برای این منظور نیستند که همه بتوانند در یک سیستم درست و عاقلانه زندگی راحتی داشته باشند؟ اگر قرار باشد همه ما برای برطرف کردن کوچک ترین نیاز خود هزینه های بسیار زیادی را بپردازیم پس فایده این چرخه اقتصادی چیست؟

در حقیقت، چیزی که سیاست مداران و اقتصاددان های هم کیششان از چرخه اقتصادی حذف کرده اند، «بهره وری در کنار تولید پول پایدار» است.

وقتی شما به عنوان صاحب یک کارخانه بتوانید با کمک دستاوردهای فناوری، پیشرفت تمدن و ابزارهایی که حاصل آن ماجرا هستند و با کمک پس اندازهای مردم که آنها را به عنوان سرمایه در اختیارتان گذاشته اند، محصولی را در زمان کم، کیفیت بالا و تعداد انبوه تولید کنید، خود به خود باعث کاهش قیمت ها و افزایش قدرت خرید مردم می شوید.

تصور کنید شهر یا کشور شما چندین وچند کارخانه این چنینی داشته باشد. آیا این موضوع باعث نمی شود که مردم یک نفس راحت بکشند و از مزایای زندگی در قرن ۲۱ لذت ببرند؟

چرا سیاست مداران از این موضوع دل خوشی ندارند؟

شاید مشکل اصلی این باشد که آنها عادت کرده اند به جای مردم فکر کنند و تصمیم بگیرند؛ چیزی در این مایه ها که: «نه…! آنها نمی دانند که باید پول خود را صرف خرید چه چیزی کنند! بهتر است ما با دستکاری قیمت ها آنها را به راه درست هدایت کرده و قدرت دید اقتصادی خود را به رخشان بکشیم!»

درد همه چیز دانی، یقه سیاست مداران و اقتصاددان ها را دو دستی گرفته است. دید اقتصادی این افراد صاحب منصب، فقط تا نوک بینی شان را پوشش می دهد.

آنها حتی یک ثانیه هم به این موضوع فکر نمی کنند که حتی اگر همه چیز بسیار ارزان هم شود، مردم خودشان را با خرید محصولات خفه نخواهند کرد. آنها می دانند که چه محصولی ارزش خرید دارد و چه محصولی ندارد.

در واقع، سیاست مداران دچار یک تناقض خنده دار شده اند؛ آنها هم می خواهند مردم را به سمت مصرف گرایی هدایت کنند و هم از اینکه مردم قدرت خرید داشته باشند می ترسند!

سیاست مداران و اقتصاددان ها مردم را به سمت خالی نگه داشتن جیبشان همراه با تحمل کردن قیمت های سربه فلک کشیده سوق می دهند.

تازه بعد از این شاهکار به خودشان می بالند که سُکان اقتصاد را در دست گرفته اند. تاریخ در قالب نوشته هایی روی کاغذ به نسل های آینده نشان خواهد داد که نتیجه این سکان داری چه ماجرای سختی را برای مردم به وجود آورده بود.

چرا دولتت ها به وجود آمدند؟

بیایید فیلم را به عقب برگردانیم؛ آ ن قدر عقب که به علت نیاز مردم به مفهومی به نام «دولت» برسیم. وقتی اقتصاد از حالت بَدَوی خود به شکل پیچیده تری رسید و دروازه تجارت به روی مردم باز شد، مشکلاتی هم به وجود آمدند.

مثلا عده ای تصمیم گرفتند که به جای کار کردن، حاصل زحمت دیگران را بدزدند. اختلاف هایی هم میان تاجران به وجود آمد که داشت زندگی را برای بقیه سخت می کرد.

به همین دلیل، مردم تصمیم گرفتند که از میان خودشان افرادی را انتخاب کنند تا در قالب یک مجموعه منسجم، به این کارها برسد. مثلا افرادی را برای محافظت از مردم استخدام کند یا شورایی بی طرف برای حل اختلاف میان تاجران ایجاد کند.

قرار بر این شد که مردم برای پرداخت هزینه های این کارها، پولی را به عنوان «مالیات» به این مجموعه بپردازند تا بتواند از عهده هزینه های خود بربیاید. از طرفی برای کنترل محدوده قدرت دولت، قانون اساسی هم نوشته شد. پس، دولت چیزی نبود جز یک نیروی استخدامی از مردم که با نظر مردم و برای مردم کار می کرد.

اما حالا دولت ها به نیروهایی بزن بهادر تبدیل شده اند که با در اختیار گرفتن اقتصاددان ها و نیروهای نظامی به هر چیزی توجه می کنند جز آسایش و آرامش مردم و اقتصاد.

آنها دروغ می گویند، مالیات ها را – به ویژه مالیات تولید را – افزایش می دهند، اختلاس می کنند، از حوزه اختیارات خود سوءاستفاده می کنند، برای خودشان قصر می سازند، اعتراض ها را سرکوب می کنند و به دلخواه خودشان با کشورهای دیگر وارد جنگ می شوند.

در واقع دولت، دیگر آن مفهوم و سودمندی قدیمی را برای مردم جهان ندارد. قدرت به دهان منتخبانی که مردم خودشان آنها را برای اداره کردن کارها به خدمت گرفته بودند مزه داد و آنها را از مسیری که باید در آن قدم می گذاشتند منحرف کرد.

حالا دولت مردان به جای انجام کارهایی که از اصل اقتصاد محافظت کند، تنها وعده های سیاسی می دهند تا صندلی خود را در جمع دولت حفظ کنند، دروغ می گویند، جریان سازی می کنند و آزادی را همچون چماقی بر سر مردم می کوبند.

در حالی که تنها کار مفیدشان، سوق دادن مردم و اقتصاد به دره نابودی است. رکودهای اقتصادی و سقوط بازار در عرض یک شب اتفاق نمی افتد.

این ماجرا سال ها در حال رخ دادن بوده است؛ اما در لحظه آخر روی صحنه رفته و تماشاچیان را انگشت به دهان کرده است.

دقیقا به همین دلیل است که اگر به اصل اقتصاد پی ببرید و دید اقتصادی خود را گسترش دهید می توانید با زیر نظر گرفتن نشانه هایی که در بازار و نظام اقتصادی وجود دارند، صعود یا سقوط آن را پیش بینی کنید.

وقتی مالیات برای مخارج دولت ها کفایت نمی کند!

خلاصه کتاب دید اقتصادی از پیتر شیف

کم کم داریم به بخش جالب ماجرا می رسیم. یعنی جایی که پای دروغ های شاخ دار به میدان اقتصاد و اعضای دولت باز می شوند. کمی قبل تر با هم گفتیم که مردم برای تامین هزینه های دولتی که خودشان آن را تاسیس کرده بودند، پول هایی را به عنوان مالیات می پرداختند.

بعد از گذشت چندین دهه، سناتورها باهوش تر شدند و تصمیم گرفتند از این قدرت و مقامی که در اختیارشان قرار گرفته برای سودهای شخصی خود استفاده کنند.

آنها خودشان را لایق این می دانستند که بسیار بیشتر از حقوق تصویب شده در قانون اساسی از مالیات مردم پول برداشت کنند. حتی به نظرشان رسید که برخی از هزینه ها را دستکاری کنند یا برای حل مشکلاتی که اصلا وجود خارجی نداشتند به خودشان پاداش بدهند.

سناتورهای جوان تر پا را از این هم فراتر گذاشتند و پیش پیش از حساب خزانه که با مالیات مردم پر شده بود، وعده و وعیدهایی می دادند که هفت خزانه طلایی هم توانایی تامین مالی آن را نداشت.

حالا باید کار دیگری می کردند تا مشکل کمبود نقدینگی در خزانه یک بار برای همیشه حل شود. بنابراین تصمیم گرفتند که کار تامین مالی خزانه را بر عهده یک ماشین چاپ پول بگذارند.

پول، قبل از این هم برای مردم تعریف شده بود. اما پول جدید، چیزی داشت که دست دولتمردان را حسابی باز می کرد و آن مفهوم پوچش بود.

پول هایی که در گذشته بین مردم جابه جا می شدند، نمادی از طلاهایی بودند که در خزانه نگهداری می شدند. بنابراین، مقدار آن تحت کنترل بود و در تمام کشورهای همسایه به یک اندازه اعتبار داشت.

اما پول های جدید، به جز عددی که روی آنها چاپ شده بود اعتبار دیگری نداشتند. به نظر سناتورها این موضوع ابدا یک مشکل به شمار نمی رفت. چون مردم از این موضوع اطلاعی نداشتند.

در این میان، هر کسی هم که به بهانه حرف های قلمبه ای مانند «عدالت»، «صداقت» و واژه هایی از این دست، قصد داشت چوب لای چرخ آنها کند را به دیار باقی تبعید می کردند.

تزریق این سم مهلک به جان اقتصاد که نه رنگ داشت و نه بویی از آن بلند می شد، نرخ بهره های بانکی را به فلک رساند، چرخه تولید را کُند کرد و مردم را از فرهنگ پس انداز به فرهنگ مصرف گرایی حتی بیشتر از موجودی جیب هایشان سوق داد.

اگر می شد از دور به این مجموعه و ماجراهای آن نگاه کرد، تنها چیز قابل دیدن، حباب هایی بودند که روی هم قرار می گرفتند و قصری بسیار زیبا اما بی نهایت پوچ و سست را به نمایش می گذاشتند؛ آن هم در حالی که سناتورها وعده پیشرفت، شغل، آرامش و اقتصادی قدرتمند را به مردم می دادند.

تورم، داسی که اقتصاد را درو می کند

داستان به جایی رسید که دو اقتصاد در جامعه جریان پیدا کرد. اقتصاد اول، همان روند درست گذشتگان بود که بر پایه های پول واقعی و اعتبار قابل مشاهده به پیش می رفت.

با کارهایی که سناتورها انجام دادند، این رود خروشان که زمانی روزیِ عده بسیاری از مردم را می داد، به نهر بی جانی تبدیل شده بود؛ اما هنوز هم وجود داشت. به همین دلیل، در لایه های زیرین اقتصاد، قیمت ها هنوز هم خودبه خود کاهش پیدا می کردند.

اقتصاد دوم، همان مجسمه پوچی بود که سناتورها ساخته بودند. این روش اشتباه با کاستی هایی که در خزانه به وجود آورده بود و هزینه هایی که از ناکجاآباد بر سر مردم خراب می شدند، مثل سیلابی بود که آن نهر کوچک را می شست و با خود می بُرد.

جالب اینجا است که اقتصاددان ها نیز دست در دست اهالی دولت، تورم را یک نیاز برای توسعه اقتصادی معرفی می کردند و وجود پول در دست مردم را مشکل اصلی اقتصاد جلوه می دادند.

دست آخر هم تمام کاسه و کوزه ها روی سر همان مردمی خراب شد که با هدف رسیدن به آرامش و توسعه اقتصادی، دولتمردان را از میان خودشان روی کار آوردند.

دوئلی میان تورم و پس انداز

یادتان هست که با هم گفتیم پایه های یک اقتصاد سالم روی پس انداز مردم بنا شده است؟ خبر تازه اینکه تورم، ارزش پس انداز را از بین می برد. این یعنی در یک اقتصاد که مثل بادکنک باد کرده است و دستگاه چاپ پول، بیشتر از ریگ بیابان، پول چاپ می کند، پس انداز حکم باد هوا را دارد.

در این میان، تنها کسانی می توانند ارزش پول خود را حفظ کنند و حتی آن را با تورم بالا بکشند که پولشان را به سهام، ملک، طلا یا زمین تبدیل کرده اند. دارایی های فیزیکی چیزهایی واقعی هستند که تورم نمی تواند به آنها آسیب برساند.

ماجرای سقوط ارزش پول ها، تورم و رکود مثل یک چرخه باطل در میان کشورهای مختلف جریان دارد. این ماجرا می تواند با شکستن حباب اقتصادی آمریکا و سقوط ارزش دلار به یک فاجعه جهانی تبدیل شود.

تصور کنید شما شب قبل از خواب میلیون ها دلار پول در بانک دارید اما وقتی صبح چشم های خود را باز می کنید تنها کُپه ای کاغذ بی ارزش را پیش روی خود می بینید. این یعنی عمر خود را برای اندوختن آن سرمایه هدر داده اید بدون اینکه ذره ای سود دستگیرتان شود.

اگر دولت ها نگاهی به تاریخ بیندازند، دست از بازی با کاغذی که پول می نامند بردارند و اجازه بدهند اقتصاد واقعی نفسی بکشد، آنگاه سطح رفاه مردم بالاتر می رود و نه تنها اقتصاد توسعه می یابد بلکه تمدن نیز به دلیل ایده های تازه ای که توانستند از زیر فشار فقر بیرون بیایند، دستی تازه را بازی خواهد کرد.

پیام اصلی «پیتر شیف» در کتاب دید اقتصادی چه بود؟

خلاصه کتاب دید اقتصادی از پیتر شیف

کتاب «دید اقتصادی» به قلم فرزندان «اروین شیف» (Irwin Allan Schiff) که یک اقتصاددان مهاجر بود نوشته شده است.

اروین به دلیل مخالفت با مواردی مانند «مالیات بر درآمد» و اصرار بر این موضوع که قوانین تصویب شده مالی توسط دولت، ربطی به قانون اساسی ندارند، به زندان افتاد و تا لحظه مرگ در آنجا ماند.

فرزندان اروین، یعنی «پیتر شیف» و «اندرو شیف» کتاب دید اقتصادی را با این هدف نوشتند که به مردم کمک کنند تا نگاه درستی به ماجراهای اقتصاد داشته باشند.

نظر شما چیست؟

اگر امروز به شما می گفتند که می توانید در جایگاه وزیر اقتصاد، سه راه برای نجات کشورمان از دردسرهای تورم و کاهش ارزش پول ارائه بدهید، چه دستوری می دادید؟

ادامه مطلب
خلاصه کتاب حسابداری بورس به سبک وارن بافت
خلاصه کتاب حسابداری بورس به سبک...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب حسابداری بورس خلاصه برداری شده است!

صورت های مالی، گزارش هایی هستند که می توان در دل آنها داده های بسیار جالب و ثروت سازی را پیدا کرد. اما یاد گرفتن مهارت تحلیل صورت های مالی، چندان هم ساده نیست. به همین دلیل، این موضوع برای تعداد زیادی از سرمایه گذاران بسیار کسل کننده است و هر چه بیشتر به آن نگاه می کنند، گیج تر می شوند. شاید یکی از دلایل این ماجرا، روش اشتباهی است که برای یادگیری تجزیه و تحلیل صورت های مالی در پیش گرفته اند. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «حسابداری بورس به سبک وارن بافت» می رویم و سعی می کنیم که از دریچه نگاه وارن بافت به ماجرای صورت های مالی بنگریم. با ما همراه باشید.

وارن بافت

برای رسیدن به نتایج عالی لازم نیست کارهای خارق العاده انجام دهید.

مفاهیم مهم در کتاب حسابداری بورس

تفاوتی کوچک که آثار بزرگی را به دنبال دارد

به جرات می توان گفت که حساب سرمایه گذاران ارزش محور از باقی سرمایه گذاران بازار سرمایه جدا است. آنها در بازار بورس به جای متمرکز شدن روی سهم ها به شرکت های سهامی چشم دوخته اند و با این دیدگاه سرمایه گذاری می کنند. این نگاه متفاوت به آنها کمک می کند تا حتی در زمان افت شاخص های بازار هم بتوانند راهی برای ثروتمند شدن پیدا کنند.

«وارن بافت» هم یک سرمایه گذار ارزش محور به شمار می رود. او بر این باور است که بازار سهام در کوتاه مدت بر امواج احساسی مردم و در دراز مدت روی ارزش واقعی سهم ها حرکت می کند. بافت با کمک همین نگرش توانسته است میلیاردها دلار ثروت را از آن خود کند. به همین دلیل می توانید او را استاد حسابداری بورس به شمار بیاورید.

طول عمر سرمایه گذاری شما چقدر است؟

تنها خرید سهام ارزان قیمت و فروش آن به قیمت بالاتر از شما یک سرمایه گذار نمی سازد. شما باید یاد بگیرید که به یک معامله گر تبدیل شوید؛ یعنی کسی که سر از کار حسابداری بورس در می آورد و با خرید یک سهم، خودش را عضوی از آن شرکت می داند؛ نه کسی که به سهم ها همانند برگه های کاغذ می نگرد و روی آنها قیمت گذاری می کند.

یک سرمایه گذار ارزش محور، شرکت های سهامی را به دقت بررسی می کند و از میان آنها سهم شرکت هایی را می خرد که فکر می کند در طولانی مدت، ارزش بیشتری پیدا می کنند. این بدان معنا است که یک ارزش محور مانند وارن بافت، به دنبال جمع کردن سهم های با ارزش است و خیال ندارد که به این زودی ها آنها را بفروشد. چون این طور در نظر می گیرد که فروش سهم یک شرکت، به معنای خروج او از آن شرکت است.

در دنیای کسب و کار، شما نمی توانید هر روز یا هر ماه از شرکتی که کار می کنید بیرون بیایید و در یک شرکت دیگر استخدام شوید. در بازار سهام هم همین ماجرا در جریان است.

قیمت سهم با ارزش آن فرق دارد، لطفا مراقب باشید

معامله کردن روزانه سهم ها، دید شما را بسیار محدود می کند. درست مانند اینکه یک تابلوی بزرگ 3 در 6 متری مقابل دیدگانتان باشد و فاصله شما با آن از چند سانتی متر بیشتر تجاوز نکند. در آن صورت، هر چقدر هم که تلاش کنید نمی توانید تصویر واقعی را ببینید و درباره زیبایی یا زشتی آن نظر بدهید.

وقتی خودتان را بیش از اندازه با نوسان قیمت سهم ها درگیر می کنید، ناخواسته، ارزش هر شرکت در بازار را به قیمت آن روز سهم، گره می زنید.

به این ترتیب، شاید سهمی ارزشمند را تنها به این بهانه که امروز دچار کاهش قیمت شده است، با عجله و نگرانی بفروشید. یادتان باشد، بسیاری از عواملی که روی افزایش یا کاهش قیمت روزانه سهم ها تاثیر می گذارند، روی عملکرد کلی شرکت یا حتی ارزشمندی آن تاثیری ندارند.

حباب های اقتصادی و دردسرهای ترکیدن آن ها

وقتی در مورد ارزش و قیمت یک سهم دچار اشتباه می شوید، ممکن است بدون آنکه متوجه باشید در قلب حباب های اقتصادی به دام بیفتید. این حباب ها به شدت وسوسه انگیز هستند. چون یک موقعیت سرمایه گذاری را چنان عالی جلوه می دهند که گویی دیگر چنین فرصتی در طول تاریخ ایجاد نمی شود. اما در پشت پرده ماجرا، چیزی جز یک اشتباه بزرگ در جریان نیست.

به این ترتیب، سهم ها به شکلی سرسام آور گران می شوند و همه برای خریدشان سر و دست می شکنند. غافل از آنکه ذات حباب، بسیار ناپایدار است و با ترکیدن خود در یک لحظه، تمام نقشه هایتان را به هیچ تبدیل می کند. این ماجرا در طول تاریخ سرمایه گذاری نمونه های زیادی دارد. مثلا:

  • حباب تولیپ مانیا در سال 1637
  • حباب دات کام در سال 2000
  • حباب املاک و مستغلات
  • و …

با وجود اینکه حباب ها چیزهای جدیدی نیستند و سرمایه گذاران بارها با آنها مواجه شده اند اما به طرز عجیبی باز هم گرفتار این ماجرا می شوند. یکی از علت های این جریان، استفاده نکردن از حسابداری بورس و نگاه کردن از روی دست دیگران است

شاید بازه زمانی میان ایجاد یک حباب، رشد و در نهایت ترکیدن آن کمی طولانی تر از تصورتان باشد. مثلا گاهی این ماجرا چندین سال طول می کشد. بدون شک، در این بازه طولانی، می توان حضور حباب را تشخیص داد. اما باز هم سرمایه گذارانی پیدا می شوند که با خرید سهم های حبابی به ادامه یافتن این بازی و سوزاندن سرمایه شان ادامه می دهند. می توان این طور گفت که حباب های اقتصادی در اثر رفتارهای ناشیانه مردم در بازار سرمایه شکل می گیرند.

چرا سقوط بازار سرمایه، خبر خوبی است؟

خلاصه کتاب حسابداری بورس به سبک وارن بافت

شاید بتوان گفت که بزرگ ترین مشکل مردم به هنگام فعالیت در بازار سهام، جدا دانستن آن از بازارهای دیگر است. اجازه بدهید مثالی برایتان بزنیم. وقتی به عنوان یک خریدار در بازار شهرتان قدم می زنید و ناگهان می شنوید که فلان مغازه جنس هایش را به حراج گذاشته است، چه اقدامی می کنید؟

بیشتر مردم با خوشحالی به سراغ آن مغازه می روند و تا جایی که می توانند خرید می کنند. چون می دانند که در روزهای عادی، قیمت این جنس ها چندین برابر الان است. یعنی آنها به خوبی از ارزش واقعی این جنس ها خبر دارند و از توصیه های حسابدار ذهنشان به خوبی استفاده می کنند.

اگر خوب به این ماجرا نگاه کنیم و از واژگان بورسی برای تعریف این رویداد کمک بگیریم می توانیم بگوییم که این مغازه و حتی کل بازار، دچار سقوط یا رکود شده اند.

اما همین مردم که این طور آگاهانه از رکود بازارهای شهر به نفع خودشان استفاده می کنند، به هنگام فعالیت در بازارهای سرمایه، رفتاری متفاوت را از خودشان نشان می دهند. آنها وقتی بازار دچار رکود است، دار و ندارشان را به تاراج می زنند. چون می ترسند بازار از این هم راکدتر شود.

هنگامی هم که بازار در حال رشد است، هر چقدر که بتوانند سهم می خرند. چون باور دارند که سهم ها از این هم گران تر می شوند. لطفا در این گونه موارد، حسابداری بورس را به کار بگیرید و یادتان باشد، چیزی که بازار با آن بازی می کند، قیمت است.

ارزش، چیزی است که خودتان باید آن را به وسیله تحقیق و بررسی کشف کنید. بنابراین، باید برای زمانی که بازار سرمایه دچار افت می شود و سهم های ارزشمند به قیمتی بسیار کمتر از ارزششان عرضه می شوند مشتاقانه انتظار بکشید.

سرمایه گذاری در سهام، بسیار بهتر از طلا است

بسیاری از کسانی که به دنبال سرمایه گذاری پول هایشان هستند، مقدار زیادی طلا، نقره، مس و ارزهای خارجی خریداری می کنند. استراتژی شان هم این است که قیمت این اقلام، همیشه رشد می کند. اما در حقیقت این طور نیست. منظور ما از «حقیقت» ارزش واقعی این اقلام است. اجازه بدهید مثالی برایتان بزنیم.

مثلا وقتی یک قطعه طلا می خرید، هیچ راهی برای ارزشمندتر کردن آن وجود ندارد. اما ارزش سهم یک شرکت بورسی می تواند رشد کند. طلا نمی تواند پول نقد تولید کند. اما سهام می تواند جریانی از پول نقد را برایتان به دنبال داشته باشد. اجازه بدهید مثالی برایتان بزنیم. اگر سرمایه گذاری روی فلزات گران بها و ارزهای خارجی را به خرید یک تپه ماسه ای و سرمایه گذاری روی سهام را به خرید یک رودخانه تشبیه کنیم، ماجرا کمی روشن تر می شود.

وقتی دار و ندارتان را برای خرید مالکیت یک تپه ماسه ای صرف می کنید، هیچ راهی برای کسب درآمد از آن پیدا نخواهید کرد. اما ماجرای رودخانه فرق دارد. چون گذشته از جاری بودنش می توانید با ارائه طرح های خلاقانه، هر روز آن را ارزشمندتر از روز قبل کنید. در واقع، تپه سر جایش باقی می ماند اما جریان رود، شما را با خودش به پیش می برد.

شاید به عنوان کسی که فقط مالک چند سهم از شرکت های بورسی است نتوانید به صورت عملی راهی برای ارزشمندتر کردن سهم خود پیدا کنید. اما این راه برای مدیران شرکت های سهامی باز است. بنابراین سهم شما در این ماجرا، تحقیق، بررسی، استفاده از حسابداری بورس و انتخاب آگاهانه سهم های بورسی است تا بتوانید از این راه، رودخانه های جاری تر و پُرخروش تر را انتخاب کنید.

آشنایی با سه مفهوم طلایی و سرنوشت ساز در بازار سهام و حسابداری بورس

تمام کسانی که در بازار سرمایه مشغول فعالیت هستند می خواهند یک موفقیت پیوسته را تجربه کنند. اما این ماجرا برای همه سرمایه گذاران اتفاق نمی افتد. چون با وجود توصیه های فراوان، باز هم کسانی هستند که بدون آموختن مفهوم های پایه و بررسی آنها مشغول به معامله می شوند.

از میان فهرست بلندبالای مفاهیم بورسی، سه مفهوم از بقیه بسیار مهم تر هستند؛ تا اندازه ای که می توان گفت، موفقیت شما در گروی یادگیری و تسلط بر آنها نهفته است.

این سه مفهوم طلایی شامل، «نرخ بهره»، «تورم» و «اوراق بدهی» است. در ادامه، آنها را برایتان توضیح می دهیم:

1- نرخ بهره

به زبان ساده، نرخ بهره، همان «قیمت پول» است. خزانه داری، سازمانی است که وظیفه تعیین کردن قیمت بهره را بر عهده دارد. وقتی قیمت بهره وام ها بالا می رود، اقتصاد به زحمت می افتد و فقط کسب و کارهای بسیار قدرتمند می توانند به راهشان ادامه دهند. اما وقتی نرخ بهره وام ها کاهش می یابد، اقتصاد به شکوفایی می رسد و حتی کسب و کارهای کوچک هم می توانند رشد کنند.

به عنوان یک سرمایه گذار باید همیشه نرخ بهره را زیر نظر بگیرید. چون در این صورت می توانید به هنگام پایین بودن این نرخ، سهم های مورد نظرتان را خریداری کنید و به هنگام افزایش نرخ بهره، آنها را به فروش برسانید.

2- تورم

وقتی اسکناس های زیادی در اقتصاد یک کشور جریان داشته باشند، بوی تورم به مشام می رسد. خزانه داری تورم را با کم و زیاد کردن تعداد اسکناس های موجود در بازار کنترل می کند.

شاید در ظاهر این طور به نظر برسد که دولت ها از تورم بیزار هستند و حتی پاشنه هایشان را ور کشیده اند تا آن را از بیخ و بن نابود کنند. اما در حقیقت، همه دولت ها دوست دارند در اقتصادشان کمی تورم وجود داشته باشد. چون:

  • وقتی پول در اقتصاد زیاد باشد، مردم به سمت خرید و شرکت ها به سمت تولید، حرکت می کنند.
  • محلی جدید و قانونی برای دریافت مالیات ایجاد می شود. مثلا وقتی شما یک دارایی مشخص را در سال 99 می خرید، بر فرض اینکه نرخ تورم در سال 1400 چند درصد افزایش می یابد، ارزش دارایی شما هم بیشتر می شود. بنابراین، باید به نسبت این رشد ارزش، مالیات بدهید. به زبان ساده تر، دولت ها به خاطر یک رشد غیرواقعی از مردم پول می گیرند.
  • میزان بدهی دولت ها در طول زمان کم می شود. چون تورم به نفع دولت ها عمل می کند.

تورم از آن جهت برای سرمایه گذاران اهمیت دارد که به آنها میزان بازدهی واقعی سرمایه شان را نشان می دهد. به زبان ساده، بازدهی سرمایه شما، مقدار پولی است که پس از کسر تورم اقتصادی، مالیات و کارمزد، از آن باقی می ماند!

3- اوراق بدهی

اوراق بدهی، نوعی وام به شمار می روند. وقتی شما اوراق بدهی را خریداری می کنید، در واقع در حال دادن وام به فروشنده اوراق هستید. گاهی این فروشنده، دولت است. این بدان معنا است که دولت از شما وام می گیرد. گاهی هم شرکت های خصوصی چنین اوراقی را می فروشند.

این اوراق دارای سه فاکتور ساده هستند: «ارزش اسمی»، «دوره» و «نرخ بهره». در واقع، شما اوراق را به قیمت مشخص (ارزش اسمی) خریداری می کنید و فروشنده (دریافت کننده وام) متعهد می شود که در یک بازه زمانی مشخص (دوره) این پول را به شما بازگرداند. گذشته از این، فروشنده به صورت سالانه، مبلغ مشخصی را به عنوان سود (نرخ بهره) به شما می پردازد.

انتخاب اینکه چه زمانی باید به سمت اوراق بدهی بروید و چه وقت سرمایه تان را به سهام تبدیل کنید با خودتان است. اما در کل، میزان سود حاصل از اوراق بدهی، کمتر از سهام است.

با این حال، در دوره های زمانی کوتاه، این بازده به دلیل تورم دچار نوسان می شود. مثلا ممکن است تمام سود شما از این معامله به دلیل افزایش تورم به صفر تبدیل شود. یعنی در عمل، تلاش شما برای افزایش ارزش سرمایه تان به جایی ختم نمی گردد.

صورت مالی چیست؟

خلاصه کتاب حسابداری بورس به سبک وارن بافت

صورت های مالی، گزارش هایی هستند که عملکرد شرکت ها را در یک بازه زمانی مشخص نشان می دهند. این گزارش ها مهم ترین اسنادی هستند که باید به هنگام تحلیل و بررسی یک سهم، به طور دقیق مطالعه شوند.

علت اهمیت بررسی صورت های مالی در کشف ماجراهایی است که شما را به سود یا زیان می رسانند. مثلا شاید در خلال بررسی های صورت مالی متوجه شوید که یک نقدینگی قابل توجه به شرکت مورد نظرتان تزریق شده است. نباید با دیدن این وجوه نقد امیدوار شوید و سرمایه تان صرف خرید سهم چنین شرکتی کنید. بلکه باید از حسابداری بورس استفاده کنید، به دنبال ریشه ها بگردید و بفهمید که سر و کله این جریان نقد از کجا پیدا شده است.

شاید بفهمید که این نقدینگی از طریق گرفتن وام و نه جریان درآمد به شرکت تزریق شده باشد. در این صورت، شرکت یک بدهی جدید برای خودش تراشیده است و باید در مورد سرمایه گذاری در آن دوباره فکر کرد. می بینید؟

یک بررسی ساده و کسب اطلاعات می تواند به سادگی جلوی ضررها را بگیرد. در هر گزارش سالانه، سه صورت مالی مهم وجود دارند که به عنوان یک سرمایه گذار ارزش محور، خیلی با این سه گزارش سروکار خواهید داشت:

1- صورت درآمد

در بیشتر موارد به آن، «صورت سود و زیان» می گویند. چون این برگه گزارش نشان می دهد که شرکت در طول یک سال:

  • چقدر سودآوری داشته است؟
  • چقدر زیان کرده است؟
  • پول خود را چگونه خرج کرده است ؟
  • حاصل این خرج کردن چقدر درآمد مستقیم و غیر مستقیم را به شرکت تزریق کرده است؟

2- ترازنامه

یک صورت مالی است که با هدف کشف ارزش واقعی شرکت ها تهیه و تنظیم می شود. ترازنامه ها، تصویری از تمام دارایی های شرکت را به شما نشان می دهند.

3- صورت جریان وجوه نقد

این گزارش، روند ورود یا خروج وجه نقد را در شرکت زیر نظر می گیرد. این کار به شرکت ها کمک می کند تا ناگهانی و ناخواسته به هنگام سررسید پرداخت ها – حقوق کارمندان، مالیات و … – با بی پولی مواجه نشوند.

با چهار اصل طلایی وارن بافت در حسابداری بورس آشنا شوید

وارن بافت، سرمایه گذاری خود را بر اساس چهار اصل پیش می برد:

1- یافتن مدیران توانمند و آگاه

وقتی به دنبال سرمایه گذاری در یک شرکت از طریق خرید سهم های آن هستید، در واقع اختیار پول خود را به مدیریت آن شرکت واگذار می کنید. بنابراین بسیار مهم است که بدانید آن مدیر چه دیدگاهی دارد؟

چگونه با مشکلات شرکت روبه رو می شود؟ میزان بدهی های شرکت در دوران مدیریتی او چقدر افزایش یا کاهش داشته اند؟ این مدیر چقدر به فکر گسترش کار یا بهینه کردن شرایط شرکت است؟ آیا اهمیتی به حقوق صاحبان سهام می دهد یا فقط به فکر بهتر کردن اوضاع خودش است؟

2- سرمایه گذاری در شرکت هایی که دیدگاه بلند مدتی دارند

نباید به هنگام خرید سهم شرکت ها فقط به امروز و فردا فکر کنید. بلکه باید به دنبال سهام محصولاتی باشید که تا 30 سال آینده هم به قوت خود باقی می مانند.

سرمایه گذاری در سهام شرکت هایی که محصولاتشان روز به روز در حال تغییر و جایگزینی است، راهکار خوبی به شمار نمی رود. این بدان معنی است که اگر قرار است محصول یک شرکت بورسی در اثر پیشرفت فناوری در آینده به چیزی بی ارزش تبدیل شود، پس نباید به فکر سرمایه گذاری بلند مدت روی آن سهم ها باشید.

گذشته از این، یافتن شرکت هایی که می توانید چندین دهه روی آنها حساب باز کنید، از نظر مالیات و کارمزد هم به نفعتان تمام می شود. چون این مقدار هزینه ها برای سرمایه گذاران بلند مدت، بسیار کمتر از سرمایه گذارانی است که دیدگاه کوتاه مدت دارند.

3- سرمایه گذاری در شرکتی که دارای ثبات باشد

وارن بافت همواره به دنبال یافتن فرصت های سرمایه گذاری در شرکت هایی می گردد که از یک ثبات قابل درک برخوردار هستند. این درسی بود که بافت از استادش «بنجامین گراهام» آموخت.

او به تجربه یاد گرفت که وقتی روی شرکت های پایدار که در طول سال ها حساب خود را پس داده اند سرمایه گذاری می کند، می تواند ریسک سرمایه گذاری را کاهش دهد.

گذشته از این باید به دنبال شرکت هایی باشید که مزیت رقابتی بسیار ارزشمندی نسبت به سایر شرکت ها دارند. چون در این صورت به راحتی از میدان رقابت بیرون انداخته نمی شوند.

4- کشف قیمت های عالی برای خرید

منظور از این گزینه، یافتن سهم هایی است که اکنون در قیمت هایی بسیار کمتر از ارزش ذاتی شان معامله می شوند.

نیم نگاهی به دنیای حسابداری بورس

برای خواندن و درک صورت های مالی یا گزارش های ارائه شده از سوی شرکت ها راهی به جز یادگیری مفهوم های اصلی حسابداری بورس ندارید. شاید در نگاه اول، این مبانی برایتان سخت یا پیچیده جلوه کنند، اما کم کم وقتی با این اصطلاح ها آشنا شوید، می توانید از دل آنها اطلاعات بسیار مهمی را استخراج کنید.

در ادامه به چند مورد از مهم ترین اصطلاح های حسابداری بورس می پردازیم:

بدهکار و بستانکار

مفهوم بدهکار و بستانکار در حسابداری، دو عاملی هستند که یک معامله را به وجود می آوردند. برای تعیین ماهیت هر حساب، کافی است بدانیم که آن حساب جزو دارایی، بدهی یا سرمایه است. بعد از آن ماهیتش به طور خودکار مشخص می شود.

در واقع، حساب هایی که جزو دارایی ها هستند، ماهیت بدهکار دارند. مثل حساب های:

  • صندوق
  • تَنخواه گردان
  • بانک
  • موجودی کالا
  • اموال
  • دریافتنی
  • اسناد دریافتنی

اما حساب هایی که جزو بدهی یا سرمایه هستند، ماهیت بستانکار دارند. مثل حساب های:

  • پرداختنی
  • اسناد پرداختنی
  • سرمایه

شاید تا الان متوجه شده باشید که تعریف بدهکار و بستانکار در حسابداری بورس با آنچه معمولا انتظار می رود تفاوت دارد. حساب هایی که دارای ماهیت بدهکار هستند، همیشه در سمت راست و حساب هایی که ماهیت بستانکاری دارند، همیشه در سمت چپ دفاتر حسابداری نوشته می شوند.

حسابداری تعهدی

در حسابداری تعهدی، مخارج زمانی ثبت می شوند که وجودشان مشخص باشد، نه زمانی که واقعا پول ها جابه جا می شوند. دانستن این اصطلاح به این دلیل اهمیت دارد که شرکت های سهامی تمام حساب های خود را به صورت تعهدی ثبت می کنند.

یعنی ممکن است شرکت، فلان مقدار پول را طلبکار باشد و هنوز آن را دریافت نکرده باشد، اما آن را به عنوان یک فروش واقعی و موفق ثبت می کند.

صورت جریان وجوه نقد، طلایی که دست کم گرفته می شود

خلاصه کتاب حسابداری بورس به سبک وارن بافت

با وجود آنکه گزارش هایی مانند صورت درآمد و ترازنامه از اهمیت زیادی برخوردار هستند. اما گزارش دیگری به نام «صورت جریان وجوه نقد» وجود دارد که با وجود اطلاعات ارزشمند درونش چندان جدی گرفته نمی شود.

این گزارش به ما نشان می دهد که شرکت در طول یک دوره حسابداری، چه مقدار وجه نقد را ایجاد و خرج کرده است. گذشته از این، وضعیت این جریان نقد و خرج کردن را دسته بندی می کند.

البته یادتان باشد که به عنوان یک سرمایه گذار نیازی نیست که همچون یک حسابدار کارکشته در این موارد دقیق شوید. اما باید در حالت کلی بدانید که اوضاع از چه قرار است. بیایید با چند مورد از اصطلاح های موجود در صورت جریان وجوه نقد آشنا شویم:

درآمد خالص

وقتی در یک دوره مالی مشخص، تمام هزینه ها و مالیات را از سود یک شرکت کم کنیم، چیزی که باقی می ماند، درآمد خالص است.

مالیات معوق

همان طور که می توان از اسمش حدس زد، مالیاتی است که لازم نیست در همان سال مالی مشخص شده پرداخت شود.

سرمایه در گردش

دارایی ها و بدهی های جاری را شامل می شود.

جریان نقد حاصل از فعالیت های عملیاتی

این عبارت، ظرفیت درآمد سالانه یک شرکت را نشان می دهد. بهتر است قبل از سرمایه گذاری در یک شرکت، این گزینه را به خوبی بررسی کنید و در مورد درستی آن به یقین برسید. مثلا گاهی ممکن است، جریان نقد حاصل از فعالیت های عملیاتی، واقعا در نتیجه فعالیت های اصلی شرکت نباشد و در اثر عواملی مانند گرفتن وام یا فروش دارایی ها صورت بگیرد.

پیام اصلی نویسندگان کتاب «حسابداری بورس به سبک وارن بافت» چه بود؟

خلاصه کتاب حسابداری بورس به سبک وارن بافت

کتاب «حسابداری بورس به سبک وارن بافت» به قلم «استیگ برودرسن» و «پریستون پیش» نوشته شده است. آنها با تلاش برای بازسازی روش سرمایه گذاری وارن بافت به دنبال این بودند تا سرمایه گذاری اصولی را به مردم بیاموزند. این دو نویسنده در خلال نوشتن این کتاب با شخص وارن بافت مصاحبه کردند و از توصیه های او برای پیشبرد اهداف کتاب بهره بردند.

با توجه به اینکه وارن بافت یک سرمایه گذار ارزش محور است، توصیه های درج شده در این کتاب به کار سرمایه گذارانی می آید که نسبت به سهم های خود دیدگاهی بلند مدت دارند.

نظر شما چیست؟

شما از چه روشی برای تجزیه و تحلیل صورت های مالی استفاده می کنید؟

آیا شما هم مانند وارن بافت، اصول خاصی برای کشف سهم های ارزشمند دارید؟ لطفا از تجربه خودتان برایمان بگویید.

ادامه مطلب
خلاصه کتاب اقتصاد به زبان ساده اثر لس لیوینگستون
خلاصه کتاب اقتصاد به زبان ساده...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب اقتصاد به زبان ساده خلاصه برداری شده است!

اقتصاد، علم پیچیده ای است. گاهی اقتصاددان ها هم افراد پیچیده ای به نظر می رسند. اما هر چیز پیچیده ای یک چهره ساده دارد که واقعیت خود را در آن به نمایش گذاشته است. «لس لیوینگستون» در کتاب «اقتصاد به زبان ساده» از چهره مفهوم های پیچیده اقتصادی پرده برداشته و آن ها را با واژگانی ساده و در قالب مثال هایی روان برای علاقه مندان به اقتصاد توضیح داده است.

خلاصه کتاب اقتصاد به زبان ساده (Economics Made Easy)

در این قسمت از خانه سرمایه، خلاصه ای از کتاب «Economics made easy» را با هم مرور می کنیم. با ما همراه باشید.

لس لیوینگستون نویسنده کتاب اقتصاد به زبان ساده چه کسی است؟

اقتصاد به زبان ساده

«لس لیوینگستون» (Les Livingstone) اقتصاددان، نویسنده و مدیر گروه رشته های MBA، اقتصاد، امور مالی و حسابداری در دانشگاه مریلند است. او که فارغ التحصیل رشته مدیریت MBA و دکتری اقتصاد از دانشگاه «استنفورد» (Stanford University) است از سال ۱۹۹۱ به عنوان مشاور تجاری با بسیاری از شرکت های بزرگ خصوصی و دولتی همکاری کرده است.

لیوینگستون به عنوان استاد برجسته و رئیس چند دانشگاه از جمله «دانشگاه ایالتی اُهایو» مشغول به فعالیت بوده و علاوه بر مقاله های فراوان، ۲۲ کتاب را هم منتشر کرده است.

در کتاب اقتصاد به زبان ساده روی سخن او با کسانی است که تازه می خواهند قدم های آشنایی با این علم شیرین را بردارند. لیوینگستون در این کتاب بدون استفاده از فرمول ها یا رابطه های ریاضی پیچیده و به زبانی ساده، تنها به توضیح مفهوم اقتصاد پرداخته است.

کمیابی، درس اول اقتصاد

داستان زندگی انسان ها روی کره زمین، داستان شکار منابع محدود توسط آدم هایی با خواسته های نامحدود است. این بی عدالتی در توزیع منابع، باعث می شود که مردم بخشی از جهان از ثروت، آرامش و سلامتی برخوردار باشند و بخش دیگر آن با سایه ای از فقر، جنگ و بیماری دست و پنجه نرم کنند. موضوع کمیابی، اولین درسی است باید آن را در کلاس اقتصاد بیاموزید.

کمیابی فقط محدود به فقرا نیست؛ کمیابی یک تفکر است. حتی کسانی که بسیار ثروتمند هستند باز هم کمبود را احساس می کنند؛ آنها بیشتر و بیشتر می خواهند و حتی خودشان هم نمی دانند که آیا این خواستن ها انتهایی دارد یا نه؟ حالا این پرسش مطرح است که چرا برخی کشورها و مردمی که در آن زندگی می کنند، با وجود همین منابع محدود، زندگی خوبی دارند و حتی می توان گفت که ثروتمند هستند اما برخی دیگر، داشتن چنین وضعیتی را حتی در خواب هم تصور نمی کنند؟ شاید بتوان پاسخ آن را در شیوه قانون گذاری و اهمیت دادن به موضوع «حق مالکیت افراد» پیدا کرد.

وقتی یک دولت یا حکومت، چنین قوانینی را تصویب کند به علت بهینه شدن نظام اقتصادی و امیدی که در قلب تولیدکنندگان ایجاد می شود چرخ های لنگان اقتصاد یک کشور دوباره به چرخش درمی آیند.

با کارآمدترین نظام اقتصادی جهان آشنا شوید

در اقتصاد، معامله های فراوانی انجام می شوند. اما دو نوع از این معامله ها برای ساخت یک نظام اقتصادی بهینه ضروری هستند. این دو نوع معامله شامل معامله های «کارآمد» و «پارتو» می شوند. اجازه بدهید قبل از هر چیز این دو نوع معامله را تعریف کنیم.

  • معامله کارآمد: به معامله ای گفته می شود که در آن یک خریدار و یک فروشنده وجود دارند و هر دو بعد از انجام معامله احساس رضایت و برتری می کنند. چون با خود می اندیشند چیزی که به دست آورده اند، ارزشمندتر از چیزی است که از دست داده اند.
  • معامله پارتو: احتمالا باید پارتو را بیشتر با اصل معروف ۲۰/۸۰ بشناسید. او اقتصاددانی است که ثابت کرد، ۸۰ درصد ثروت جهان توسط ۲۰ درصد مردم تولید می شود. نمونه های نسبت پاتو را در هر جایی می توانید پیدا کنید. اما معامله پارتو، معامله ای است که در طول آن هر دو طرف سود ببرند. در واقع می توان آن را معامله ای برد – برد خطاب کرد.

وقتی در یک اقتصاد، این دو معامله به راحتی انجام شوند، یعنی نظام اقتصادی حاکم بر آن جامعه از نوع آزاد است. چنین اقتصادی باعث می شود تا مردم با آزادی کامل اما در چهارچوب قوانین و رعایت حق مالکیت دست به انجام کارهای اقتصادی بزنند.

خودکفایی خوب است یا بد؟

بخش بزرگی از مایحتاج روزانه کشاورزان به دست خودشان تولید یا فرآوری می گردد. اما آیا این موضوع باعث می شود که آنها به طور کامل، تمام نیازهایشان را برطرف کنند و هرگز به بازار نروند؟ خیر.

شاید آنها بتوانند با تلاش فراوان در بخش کوچکی از نیازهایشان به خودکفایی برسند اما همچنان باید بخش بزرگی از نیازهایشان مانند لباس، مواد شوینده، دارو، ابزار و مواردی از این دست را از بازار تهیه کنند.

گذشته از این ها، هرچقدر که بیشتر به سمت خودکفایی پیش برویم، کمتر می توانیم بخش های دیگر زندگی را احساس کنیم. چون خودکفا شدن نیاز به کار و تلاش بسیار زیادی دارد و این یعنی خداحافظی با استراحت، مسافرت، حس رضایت از زندگی و حتی ثروتمند شدن.

بیشتر کشاورزان و به ویژه دامداران، حتی یک روز هم نمی توانند گاو و گوسفند خود را رها کرده و استراحت کنند. در عوض، کسانی که خریدار محصولات این کشاورزان هستند، بدون آنکه گاوی داشته باشند، شیر می خرند و بدون تحمل زحمت های باغداری به هنگام برداشت سیب و گیلاس، به اندازه پولشان از آن میوه ها خریداری می کنند.

در واقع، برخلاف آنچه که به نظر می رسد، انتهای خودکفایی، آسایش و راحتی نیست بلکه همیشه در خدمت بودن و فقر است. چه فقر روحی و چه فقر اقتصادی. یک اقتصاد آزاد و پویا، به جای حرکت به سمت خودکفایی به سراغ «تقسیم کار تخصصی» پیش می رود. تقسیم کار تخصصی باعث ایجاد یک چرخه اقتصادی پر از منفعت می شود.

به این ترتیب، شغل ها به سمت بسیار تخصصی تر شدن و افزایش کارآمدی حرکت می کنند. به طوری که هر فرد با متخصص شدن در یک زمینه، به یک تکه از پازل برطرف کردن نیازهای دیگران تبدیل می شود و همه مردم با کار در کنار یکدیگر به نیازهایشان پاسخ می دهد. این ماجرا نه تنها باعث افزایش شغل در جامعه می شود بلکه زمینه های افزایش شادی و سلامت روحی را در مردم یک کشور فراهم می کند.

منظور از تقاضای موثر در اقتصاد چیست؟

بخش مهم علم اقتصاد به توضیح ماجراهای «عرضه و تقاضا» می پردازد. اما واقعا تقاضا به چه معنا است؟ مفهوم تقاضا در اقتصاد با مفهوم تقاضا در زندگی بسیار متفاوت است.

در واقع، خواسته ها، آرزوها یا حتی نیازها را نمی توان تقاضا معنی کرد. چون همه افراد نمی توانند به تمام نیازها و آرزوهایشان پاسخ دهند. آنچه که در اقتصاد از آن با عنوان تقاضا یاد می شود، چیزی کمیاب و تابع قیمت است.

سهمیه بندی، گامی دوپهلو در اقتصاد

اقتصاد به زبان ساده

گاهی می بینیم که بعضی از کشورها یا دولت ها به دلیل سوءمدیریت در منابع محدودشان، به سمت سهمیه بندی کشیده می شوند. این سهمیه بندی به روش های مختلفی انجام می شود. مانند:

جیره بندی سنگین

مثل توزیع نفری کالاها که بسیار ناکارآمد است و به طور مستقیم، منابع را مورد هدف قرار می دهد.

جداسازی منابع برای افراد خاص جامعه

مثل زد و بندهایی که در دوران گذشته توسط حاکمان و پادشاهان صورت می گرفت و در این میان، مردم ضعیف جامعه، قربانی سیاست سهمیه بندی می شدند که خودشان سهمی در آن نداشتند. این نوع سهمیه بندی با وجود آنکه قدرتمند است اما دوام چندانی ندارد. چون روی قشر ضعیف جامعه فشار بسیار زیادی وارد می کند، نیروی امید و انگیزه را در تولیدکنندگان از بین می برد و ثبات اقتصادی و حتی سیاسی جامعه را به خطر می اندازد.

دست کاری قیمت ها

روشی که در آن با افزایش قیمت ها در جامعه، فقط افراد خاصی توانایی خرید پیدا می کنند. می توان این نوع سهمیه بندی را کارآمد توصیف کرد. زیرا باعث می شود که همه طرف های معامله سود ببرند. سهم به کارگیری این روش در بهبود وضعیت اقتصادی یک کشور، چشمگیر است. چون باعث حرکت چرخه تولید می شود.

چگونه تغییر قیمت می تواند روی خرید کالا تاثیر بگذارد؟

در واقع، کاری که تغییر قیمت ها انجام می دهد، ایجاد نوعی بازی با کشش قیمتی تقاضا و عرضه است. اجازه بدهید برایتان توضیح بدهم. بنزین را در نظر بگیرید. بیشتر ما در طول روز به شکلی از بنزین استفاده می کنیم. برخی از ما با اتومبیل شخصی مان و به صورت مستقیم و برخی دیگر با تاکسی سوار شدن به صورت غیرمستقیم در حال پرداخت بهای بنزین هستیم. پس این بدان معنی است که ما هر طور که شده به بنزین نیاز داریم.

تصور کنید امروز صبح، قیمت بنزین ۳۰ درصد افزایش پیدا کند. در ابتدا ممکن است افزایش قیمت بنزین باعث شود که مقداری از ترددهای غیرضروری کاهش یابد، مردم از مترو و اتوبوس برای جابه جایی استفاده کنند و به دنبال این ماجرا، میزان مصرف بنزین هم کاهش یابد. اما این فقط یک شوک قیمتی است که بعد از چند روز یا به حالت اول خود برمی گردد یا دست کم، خیلی به آن نزدیک می شود. چون تقاضای بنزین همیشه به قوت خود باقی می ماند.

در کشش قیمتی عرضه، وقتی یک کالا گران می شود، تولیدکنندگان مقدار بیشتری از این کالا را وارد بازار می کنند تا فروششان افزایش یابد و وقتی یک کالا ارزان می شود، عرضه خود را کاهش می دهند چون دلشان نمی خواهد ضرر کنند.

با انواع هزینه آشنا شوید

در اقتصاد، هزینه های متفاوتی وجود دارند. مثلا:

هزینه فرصت

هزینه فرصت، ارزش چیزی است که برای به دست آوردن چیز دیگری می پردازیم. مثلا وقتی بین تماشای مسابقه فوتبال و ورزش کردن، ورزش را انتخاب می کنیم، از دست دادن فرصت تماشای مسابقه فوتبال، هزینه فرصتی است که برای دویدن می پردازیم.

هزینه برگشت ناپذیر

این هزینه ها به پول هایی مربوط می شود که در گذشته و در ازای ارزشی که برای کالاها قائل بودیم پرداخت کرده ایم و حالا دیگر وجود ندارند. مثلا پولی که برای پرداخت هزینه ساندویچ ناهارمان خرج کردیم در وقت شام برگشت ناپذیر به شمار می رود.

هزینه تبعی

به هزینه های تحمیل شده به علت قرار گرفتن در شرایط جدید یا گرفتن تصمیم های تازه در مورد یک موضوع، هزینه های «تبعی» می گویند. مثلا تصور کنید می خواهید گوشی بخرید و در لحظه آخر، گوشی موردنظرتان ناموجود می شود.

از طرفی نمی توانید بیش از این بدون گوشی بمانید و تنها گزینه ای که برای خرید پیش روی شما است، نه شارژر دارد و نه هندزفری. در این شرایط به هزینه ای که باید جداگانه برای خرید شارژر و هندزفری بپردازید، هزینه تبعی گفته می شود.

هزینه نهایی و هزینه متوسط

هزینه نهایی، مجموع مبالغی است که برای تولید یک محصول مصرف شده اند. اما هزینه متوسط از تقسیم هزینه کلی بر تعداد محصول تولید شده به دست می آید.

مثلا اگر شما یک تولیدی کفش داشته باشید، هزینه نهایی، مجموع مبالغی می شود که برای تولید یک جفت کفش می پردازید و هزینه متوسط از تقسیم تمام هزینه ای که برای خرید مواد اولیه به صورت عمده، حقوق و بیمه کارگران، مالیات و قبوض پرداخته اید بر تعداد نهایی کفش ها به دست می آید.

هزینه بیرونی

هزینه های بیرونی، به آن دست از هزینه ها گفته می شوند که بر افرادی خارج از معامله تحمیل می شوند. چنین هزینه هایی هم جنبه مثبت دارند و هم جنبه منفی.

مثلا جنبه منفی هزینه های بیرونی به افرادی تحمیل می شود که همیشه با دوچرخه و مترو سرکار می روند و اصلا اتومبیل ندارند اما باید با آلودگی هوای ناشی از خودروهای تک سرنشین دست و پنجه نرم کنند.

در مورد جنبه مثبت آن هم می توان فردی را مثال زد که دیوار بیرونی خانه خود را با استفاده از گیاه موچسب، یکپارچه سبز و زیبا می کند و هزینه مثبت بیرونی این عمل او به وسیله کسانی پرداخت می شود که از سرسبزی این دیوار در فصل های بهار و تابستان و از سرخی برگ هایش در فصل پاییز لذت می برند.

بخش بندی بازار و مدیریت عرضه و تقاضا

شاید شما هم از تخفیف های خاص یک فروشگاه، سینما یا مرکز تفریحی استفاده کرده باشید؛ تخفیف هایی که با وجود اختصاص دادن به قشری خاص، باعث ضرر آن مراکز یا واحدهای تفریحی نمی شوند.

مثلا تخفیفی که دانشجویان روی خرید بلیط سینما دریافت می کنند، نمونه ای از این دست است که باعث می شود میزان فروش بلیط سینما افزایش پیدا کند. به این کار، «تقسیم بندی بازار» گفته می شود.

وقتی بازار هدف یک مجموعه تفریحی، به افرادی که دارای برخی فاکتورها هستند – مثلا دانشجو، کودک زیر ۷ سال، سالمندان بالای ۸۰ سال و … – تقسیم می شود، این دسته از افراد که تقاضای باکشش دارند، نسبت به افرادی که خارج از تخفیف هستند و تقاضای بی کشش دارند، پول کمتری می پردازند و به این ترتیب، هزینه ای که برای تخفیف ها مصرف شده بود از طریق مشتریان همیشگی، دوباره بازمی گردد.

واسطه ها چه نقشی در بازار بازی می کنند؟

اقتصاد به زبان ساده

با وجود آنکه می توان واسطه ها را از بازارها حذف کرد اما نقشی که آنها در چرخه بازار بازی می کنند، غیرقابل حذف است. چون آنها آغازگر زنجیره ای کاربردی از معامله ها هستند که برای بازار مفید است. اجازه بدهید مثالی برایتان بزنم. تصور کنید یک باغدار که تا فصل گذشته میوه هایش را با کمک واسطه ها به بازار می فروخت، در این فصل تصمیم بگیرد که خودش از ابتدا تا انتهای کار رساندن میوه ها به بازار هدف را انجام دهد. در این صورت، او باید خودش تمام وظایفی که آن واسطه یا واسطه ها انجام می دادند را برعهده بگیرد. به این ترتیب که:

  • بازار هدف را شناسایی کند.
  • ماشین هایی را برای انتقال میوه ها کرایه کند.
  • انبار مناسبی را برای میوه هایش پیدا کند.
  • برای فروش میوه هایش به دنبال شرکت های بسته بندی مواد غذایی بگردد.
  • کارگرانی را برای بسته بندی میوه ها استخدام کند.
  • محصولاتش را به شرکت های پخش یا به طور مستقیم به فروشگاه ها ببرد.
  • و… .

شاید از همان اول، بهتر بود که از واسطه ها کمک می گرفت و فقط روی ایفا کردن نقش خودش به عنوان یک تولیدکننده متمرکز می شد.

فاجعه منابع عمومی

«فاجعه منابع عمومی» نظریه ای در اقتصاد است که می گوید وجود چیزهای رایگان همگانی، نه تنها تاثیر مثبتی ندارد بلکه باعث نابودی منابع و حتی در ابعاد گسترده تر باعث مرگ انسان ها می شود.

طبق این نظریه، وقتی یک منبع عمومی مانند جنگل، اقیانوس ها، حیات وحش و مراتع برای استفاده همه رایگان باشد، مردم تا جایی که می توانند و بدون فکر کردن، از آن منبع استفاده می کنند. آنها زمانی دست از این کار برمی دارند که دیگر هیچ منبعی برای هیچ کس باقی نمانده باشد. علت چنین ماجرایی در این است که همه فقط به فکر مصرف کردن و برداشتن حق خود هستند.

هیچ کس به این فکر نمی کند که باید از این منابع محافظت کرد و حتی آنها را برای نسل های بعدی زنده و قدرتمند نگه داشت. نمونه چنین مصارفی در جای جای جهان دیده می شود.

مثلا جنگل ها آتش می گیرند و کمتر کسی برای خاموشی آنها قدم برمی دارد چون متعلق به همه است و هر یک فکر می کنند دیگری برای خاموش کردن اقدام می کند یا کارخانه های بزرگ، مواد آلوده خود را به اقیانوس ها می ریزند چون فکر می کنند آب های جهانی متعلق به همه و رایگان هستند و هیچ احساس مسئولیتی در این باره نمی کنند. راه حل این مشکل در خصوصی سازی منابع عمومی نهفته است.

در این صورت، وقتی یک منبع بزرگ، مالکی داشته باشد نه تنها باعث حفظ آن می شود بلکه بقیه مردم هم می توانند برای مدتی بسیار طولانی از وجود آن منبع سود ببرند.

اقتصاد آزاد به چه معنا است؟

اقتصاد، چیزی نیست جز مبادله. همه ما در طول روز و همه تمدن های جهان در طول تاریخ در حال انجام مبادله چیزهایی که داریم با چیزهایی که نداریم هستیم. تاریخ به ما نشان داد وقتی این مبادله ها، آزاد باشند شاهد رشد و شکوفایی خواهیم بود.

اگر قدرت های اقتصادی را به دو بخش دولتی و خصوصی تقسیم کنیم، در آن صورت می توان گفت مبادله هایی که در بخش دولتی انجام می شوند، از نوع اجباری و مبادله های بخش خصوصی از نوع داوطلبانه و آزاد هستند.

در کشورهایی مثل کره شمالی، کوبا و بلاروس، حاکمیت بخش دولتی بر اقتصاد باعث گسترش مبادله های اجباری شده است. به همین دلیل، وضعیت اقتصادی در این کشورها نابه سامان است.

در کشورهای اروپایی، سهم بخش دولتی و خصوصی در اقتصاد تقریبا به یک اندازه است. به همین دلیل وضع آنها از کشورهایی مثل کره شمالی خیلی بهتر است اما باز هم نرخ رشد اقتصادی آنها با آمریکا فاصله قابل توجهی دارد.

در حال حاضر، آمریکا آزادترین سیستم اقتصادی را در دنیا دارد و سهم بخش دولتی محدود است. با این وجود، هنوز هم فضای کافی برای آزادتر شدن این سیستم در آمریکا وجود دارد.

دامپینگ چیست؟

اقتصاد به زبان ساده

هر یک از کشورهای مختلف جهان در تولید یک یا چند کالا و خدمات، تخصص دارند و آن را بهتر از سایر کشورهای جهان انجام می دهند. این بدان معنی است که آنها در آن زمینه، نسبت به کشورهای جهان «مزیت نسبی» دارند.

مثلا ژاپنی ها در زمینه تولید برخی لوازم الکترونیکی و اتومبیل نسبت به آمریکایی ها برتر هستند. از طرفی، آمریکایی ها نیز در برخی محصولات، در وضعیتی مشابه نسبت به ژاپنی ها به سر می برند. چنین کشورهایی می توانند با صادرات کالاها یا خدمات تخصصی خود، نقش مکمل را برای یکدیگر بازی کرده و هر دو به سود برسند.

تا اینجای کار، همه چیز در وضعیت ایدئال خود به سر می برد تا اینکه یک کشور به صورت «دامپینگ» (dumping) دست به صادرات کالاها می زند. دامپینگ به این معنی است که یک کشور، محصولاتی که در کشور مقصد تولید می شوند را به حدی ارزان قیمت به آنها صادر می کند که گویی هیچ سودی از این کار نمی برد.

کم کم، قیمت ارزان محصول آنها جای محصول بومی را در کشور مقصد می گیرد. در نگاه اول، این موضوع اصلا سودمند نیست و حتی برخی از کشورها فکر می کنند که به شکلی مورد حمله اقتصادی کشور صادر کننده قرار گرفته اند. اما در اصل، این فقط نوعی تخفیف است. اگر هر کدام از کشورها را یک انسان در نظر بگیریم، درک ماجرا ساده تر می شود.

تصور کنید یک مرد چینی می خواهد به یک مرد آمریکایی گوشی موبایلی بفروشد که قیمتش یک سوم گوشی مشابهی است که مرد آمریکایی تولید می کند. در این صورت، خرید موبایلی به یک سوم قیمت خیلی به صرفه تر از تولید آن با قیمت اصلی است. در واقع دامپینگ به نفع قشر آسیب پذیر جامعه است.

چون به آنها کمک می کند تا کالاهای مورد نیاز خود را با قیمتی بسیار ارزان تر تهیه کنند. اما اگر همه چیز این قدر خوب است پس چرا دولت های مختلف هر روز به دنبال وضع قوانین ضد دامپینگ هستند؟ پاسخ ساده است. چون دامپینگ یعنی آزادتر شدن اقتصاد و این دقیقا همان چیزی است که برخی دولت ها از آن وحشت دارند.

وقتی کالایی توسط یک کشور خارجی با کیفیت قابل قبول و ارزان وارد یک کشور می شود، تولیدکنندگان داخلی به ناچار باید با آن کالا رقابت کنند. برخلاف چیزی که در رسانه ها گفته می شود، تولیدکنندگان خوب می توانند در این رقابت پیروز شوند. کسانی هم که شکست می خورند، به جای برطرف کردن مشکل خود، اصل صادرات دامپینگ را زیر سوال می برند.

درست مثل کودکانی لجباز که وقتی در یک بازی برنده نمی شوند، آن را برهم می زنند! چیزی که مردم جهان به آن نیاز دارند، اقتصاد آزاد و باز هم آزادتر است. چون ثروت و توانمندی آنها در این مسیر نهفته است. در حقیقت، واکنش درست در مقابل دامپینگ، وضع قوانین سخت گیرانه نیست، بلکه سازگار شدن و هوشمندانه عمل کردن است.

سخن اصلی نویسنده در کتاب اقتصاد به زبان ساده چه بود؟

«لس لیوینگستون» بر این باور است که وقتی مردم بدانند در اقتصاد چه می گذرد، می توانند با نگاهی عمیق تر به جهان و معاملات آن بنگرند. در این صورت، آنها فرصت بهتر تصمیم گرفتن را پیدا خواهند کرد و دیگر نگاهی عجولانه به ماجراهای اقتصادی نخواهند داشت. از طرفی، او می خواست به خوانندگان کتاب نشان دهد که سیاست و اقتصاد، اغلب در جهت مخالف یکدیگر دست به اقدام می زنند.

نظر شما چیست؟

فکر می کنید خواندن کتاب هایی از این دست می تواند در تصمیم گیری های اقتصادی فردی و جمعی ما تاثیرگذار باشد؟ نظر شما در مورد صادرات دامپینگ توسط کشورهایی مانند چین چیست؟

ادامه مطلب
کتاب پول آنتونی رابینز
خلاصه کتاب پول استاد بازی اثر...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب پول استاد بازی خلاصه برداری شده است!

از زمانی که انسان مفهوم پول و تاثیر آن بر زندگی اش را درک کرد، پولدار شدن به آرزوی دیرینه اش تبدیل شد. برخی از انسان ها برای برآورده کردن این آرزو دست به کشف روش های جدید زدند و در این راه، شکل هایی تازه از تجارت به وجود آمدند.

مثلا خرید و فروش سهام و شکل گیری شرکت های سرمایه گذاری نمونه هایی از این دست به شمار می روند. اما با این وجود، هنوز هم تعداد افراد موفق انگشت شمار است و تلاش های عده زیادی از مردم به جایی نمی رسد.

خلاصه کتاب پول استاد بازی (money master the game)

اگر رازهای کسب ثروت هزاران سال است که کشف شده اند پس چرا همه انسان ها به یک شکل از این دانش بهره مند نمی شوند؟

در این قسمت از خانه سرمایه برای یافتن پاسخ این پرسش، نگاهی به خلاصه کتاب پول استاد بازی از آنتونی رابینز می اندازیم و پای صحبت های این مربی جهانی می نشینیم. اگر ذهن شما هم درگیر پرسش هایی از جنس سرمایه و ثروت است، تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید.

چگونه می توان پولدار شد؟

اگر پول را جایزه یک بازی در نظر بگیرید، نگاهتان به آن از یک حسرت به یک پاداش تغییر می کند. از طرفی، بازی کردن یک موضوع بی اهمیت نیست. ما در طول بازی های کوچک و بزرگ روش های زندگی کردن را تمرین می کنیم.

پس اگر می خواهید به یک بازیکن حرفه ای زندگی تبدیل شوید و پاداشتان آن قدر زیاد باشد که شما را از پول بی نیاز کند، باید در قدم اول برای خودتان زمان بگذارید و توانایی هایتان را بالا و بالاتر ببرید.

در این میان، باید با به کار بستن روش هایی خلاقانه به مردم خدمت کنید. به این ترتیب می توانید با بازی کردن در مرکز میدان، برنده پاداش های بزرگ شوید.

یادتان باشد، هر چقدر که بیشتر از بازی کردن لذت ببرید مقدار بسیار بیشتری از پاداش را در اختیار خواهید گرفت. پس هر چه زودتر میدان خودتان را پیدا کنید و دست به کار شوید.

۱- حرف نزنید، نشان دهید

کتاب پول استاد بازی آنتونی رابینز

آدم های زیادی روی این کره خاکی زندگی می کنند که به راستی در برخی از کارها متخصص هستند؛ حرف هایشان شیرین و راه حل هایشان بسیار خلاقانه است. اما وقتی به زندگی آنها نگاه می کنید، هیچ نشانی از توصیه های خودشان را در زندگی شان نمی بینید.

مثلا مشاورهایی را می بینید که زندگی شخصی شان نابود شده است اما هنوز هم برای زوج های جوان نسخه می پیچند. کارگزاران سهامی را می بینید که پیشنهادهایی وسوسه برانگیز برای سرمایه گذاری در اختیارتان قرار می دهند اما خودشان حاضر نیستند یک ریال هم روی آن سهم ها سرمایه گذاری کنند یا مربی های ورزشی را می بینید که خودشان اضافه وزن دارند اما مدام از تناسب اندام و مزیت های آن سخن می گویند.

شما را نمی دانم اما من از دیدن و شنیدن این توصیه ها خسته شده ام. نمی توانم به آنها و توصیه هایشان اعتماد کنم. زیرا خودشان هم به حرف هایشان اعتماد ندارند وگرنه آنچه می گفتند را روی زندگی خودشان پیاده می کردند.

برای اینکه تغییری واقعی در زندگی تان ایجاد کنید باید به دنبال کسانی بروید که به حرف هایی که می زنند عمل کرده اند. ساختارشکن باشید و به کسانی که «نمی توانم» یا «نمی توانی» لقلقه زبانشان است اهمیتی ندهید. زندگی تان از جایی که هست تکان نمی خورد مگر اینکه شما بخواهید.

۲- به ثانیه شمار بازنشستگی اهمیتی ندهید

کسانی که چرخش مالی چندان جالبی ندارند، کار کردن را نوعی اجبار و مایه آزار خود در نظر می گیرند. البته حق هم دارند. چون آنها وقت زیادی از روز خود را صرف انجام کاری می کنند که در انتها پاداش جالبی به آن ها نمی دهد. چنین افرادی خودشان را به روزهای بازنشستگی دلخوش می کنند و با خود می گویند:

«فقط تا بازنشستگی دوام بیار، بعدش دیگه لازم نیست کار کنی.»

صد البته که این موضوع سرابی بیش نیست. چون حقوق بازنشستگی بسیاری از اُرگان ها از حقوق یک فرد شاغل بسیار کمتر است.

در نتیجه، اگر آنها تغییری در وضعیت زندگی خود ایجاد نکنند، رسیدن به سن بازنشستگی با آغاز دردسرها همراه خواهد بود. چون دیگر نیروی جوانی به آنها بدرود گفته و بیش از نصف حقوق دوران جوانی شان را هم با خود به یغما برده است.

از طرفی، کسانی که بسیار ثروتمند هستند، باز هم به کار کردن حتی در سن بالای ۹۰ سالگی ادامه می دهند. پس این کار کردن نیست که باید از آن بیزار باشید، بلکه روش کسب درآمدتان است که شما را پایین نگه داشته است؛ نباید برای بازنشسته شدن از زندگی تلاش کنید.

در عوض باید تلاش خود را روی بیشتر یاد گرفتن، به چالش کشیدن محدودیت هایتان و افزایش ظرفیت های وجودی تان متمرکز کنید تا بتوانید تغییری واقعی در روزهای خود به وجود آورید. شما تا زنده هستید می توانید برای این جهان مفید باشید. خودتان را گول نزنید.

۳- مراقب هزینه های پنهان باشید

کتاب پول استاد بازی آنتونی رابینز

گاهی این هزینه های جاری زندگی تان نیست که کارها را خراب می کند. بلکه آگاهی نداشتن نسبت به هزینه های پنهان است که شما را لای منگنه مالی می گذارد. این هزینه های پنهان که گاهی مبلغ آنها از هزینه های زندگی تان هم پیشی می گیرند بهایی هستند که بابت ندانستن قانون های بازی پول آفرینی می پردازید.

در این جور مواقع، شما فقط به صورت فرمالیته در حال سرمایه گذاری هستید. اما در حقیقت، کاری جز پر کردن جیب دیگران که قواعد بازی را می دانند انجام نمی دهید.

این موضوع به ویژه در بازار سهام و صندوق های سرمایه گذاری، جلوه بیشتری پیدا می کند. برای شناسایی و کاهش این هزینه ها ابتدا باید چشم و گوشتان را به روی تمام تبلیغات و توصیه های به ظاهر کارشناسی دیگران ببندید و به ماجرای یک سهم یا صندوق، همان طور که هست نگاه کنید. اجازه ندهید تبلیغات همچون مه صبحگاهی، جلوی دیدگانتان را به روی واقعیت ببندند.

در بیشتر موارد، این تبلیغات به شما وعده حرکت کردن بالای بازار یا دست کم تسلط بر بازار را می دهند. در حالی که اقدام درست، انعطاف پذیری نسبت به اتفاق های بازارهای مالی است نه ایستادن در مقابل آن.

این موضوع مانند این است که شما بخواهید یک تنه در مقابل گردباد بایستید. غافل از آنکه هر چقدر هم تلاش کنید، نمی توانید در مقابل قدرت آن کاری انجام دهید.

اگر خودتان را رها کرده و با انرژی جاری در این گردباد هم صدا شوید می توانید با کمترین آسیب، بیشترین سود را به دست بیاورید. آن هم زمانی که دیگران برای محافظت از جانشان در مقابل آسیب های گردباد، هر چه دارند را رها می کنند و می گریزند.

برای زندگی مثل میلیاردها نیازی نیست که میلیارد باشید

بسیاری از انسان ها فکر می کنند برای رسیدن به آرامشی که در رویاهاشان وجود دارد یا زندگی کردن مثل میلیاردها باید واقعا چند میلیارد پول داشته باشند. اما در حقیقت اینگونه نیست. شما می توانید با رقمی بسیار کمتر نیز به چنین سبکی از زندگی برسید.

در واقع، کاری که باید انجام بدهید این است که کمی برای خودتان زمان بگذارید و هر چیزی که برای زندگی ایدئالتان لازم دارید را بنویسید. سپس به سراغ هزینه ها بروید و میزان پول لازم برای داشتن تمام آنها را برآورد کنید. از هر ۱۰ نفر، ۹ نفر به این نتیجه می رسند که زندگی آرزوهایشان بسیار کم هزینه تر از تصوراتشان است.

در واقع، چیزی که شما واقعا به دنبال آن هستید میلیاردها دلار سرمایه نیست. شما به دنبال احساسی هستید که می توانید با کمک این مبلغ آن را به دست بیاورید. در حالی که بسیاری از این احساس ها نیازی به هزینه کردن ندارند.

اگر منتظر هستید که بعد از میلیاردر شدن به خوشحالی، خوشبختی، سلامتی و احساس آزادی برسید، باید بگویم که این اتفاق نمی افتد. چون تجربه این احساس های عمیق به پول وابسته نیست. حتی می توانم بگویم که وجود پول، می تواند برخی از آن ها را کم رنگ کند. چیزی که باید تغییر کند، تصور شما از یک زندگی عالی است.

اگر از درون فردی شاد، سلامت و آزاد نباشید، هیچ مقداری از پول نمی تواند این عواطف را در شما ایجاد کند. وقتی ریشه هایتان در وجود خودتان استوار باشند، نه تنها مسیر ثروت شدن را خواهید یافت بلکه دیگران نیز از روشنایی وجودتان بهره مند خواهند شد.

کلیدی مشترک برای موفقیت و شکست

کتاب پول استاد بازی آنتونی رابینز

همه ما دوست داریم موفق شویم؛ این موفقیت هم در زمینه مالی و هم در زمینه زندگی شخصی مان گسترده خواهد بود. اما تعداد بسیار اندکی از مردم برای رسیدن به این موفقیت ها دست به کار می شوند. این قیف مدام تنگ تر می شود.

چون از میان کسانی که واقعا برای تحقق اهدافشان دست به کار می شوند تنها عده بسیار کمی آن را در قالب یک برنامه حرفه ای و اصولی دنبال می کنند.

پیدا کردن راهی برای موفقیت در زمینه شخصی بیشتر از آنکه به پول نیاز داشته باشد، تلاش همه جانبه شما را می طلبد. اما برای رسیدن به آزادی مالی، هم به پول نیاز دارید و هم دانشی که بتوانید آن را مدیریت کنید.

در واقع، گام های اصلی برای تغییر وضعیت مالی شما به این ترتیب هستند:

۱- بدهی خود را متوقف کنید

شما تنها زمانی می توانید تغییری در دنیای مالی خود ایجاد کنید که ابتدا راه ایجاد بدهی های جدید را ببندید. این موضوع مانند آن است که بخواهید ظرفی را پر از آب کنید.

اگر این ظرف از قبل سوراخ داشته باشد یا حتی خودتان مدام سوراخ هایی هر چند کوچک را در آن ایجاد کنید، هیچ مقداری از آب نمی تواند برای پر کردن این ظرف کافی باشد. پس در اولین قدم باید برنامه ای برای صاف کردن بدهی های قدیمی خود و جلوگیری از ایجاد بدهی های جدید در نظر بگیرید.

۲- پس انداز کنید

در زندگی هر کدام از ما جریان هایی از نقدینگی وجود دارند. اگر می خواهید زندگی مالی خود را چنان دگرگون کنید که دیگر نگرانی از این بابت نداشته باشید، باید مقداری از این جریان جاری را به سمت یک حوضچه ایمن هدایت کنید و همزمان راهی برای عریض تر کردن جریان نقدینگی زندگی خود بیابید.

پس انداز کردن باید به یک عادت همیشگی تبدیل شود. برای آنکه به حوضچه پول های خود معنا بدهید باید هدفی برای آن مشخص کنید. چون وقتی برای کار خود هدفی داشته باشید، انگیزه نیز به دنبال آن وارد زندگی تان می شود.

مثلا می توانید هدف از پس انداز کردن را جمع کردن مقدار مشخصی پول برای سرمایه گذاری در بازار بورس در نظر بگیرید.

۳- دارایی های خود را مدیریت کنید

با وجود آنکه در نگاه اول، جمع کردن پول، سخت ترین کار در مسیر آزادی مالی به نظر می رسد اما چیزی بزرگ تر و بسیار مهم تر از آن وجود دارد که به تلاش های شما جهتی واقعی می دهد و آن توانایی مدیریت دارایی هایتان است.

اجازه بدهید مثالی برایتان بزنم. اگر همین الان کسی زنگ خانه را بزند و یک میلیارد تومان به شما بدهد، آن پول را چگونه خرج می کنید؟ آیا با آن یک ملک می خرید؟ بخشی از آن را در بورس سرمایه گذاری می کنید؟ ماشین می خرید؟ به دوستتان که مشکل مالی دارد کمک می کنید؟

شیوه ا ی که برای خرج کردن پولتان در پیش می گیرید، علت واقعی شکست یا موفقیت مالی شما خواهد بود. مدیریت موفق سرمایه تان – چه صد هزار تومان چه صد میلیارد تومان – به این بستگی دارد که چقدر برای تنوع سرمایه گذاری خود تلاش می کنید.

پیشنهاد می کنم سرمایه خود را بشکنید و آن را در چند بخش بسیار متفاوت سرمایه گذاری کنید. در این صورت، حتی اگر یک بخش از سرمایه تان با خاک یکسان شود، بخش های دیگر دستتان را می گیرند و از شما حمایت می کنند.

فراتر از زمان باشید تا بتوانید آن را در دست بگیرید

توانایی اقدام کردن در زمان درست، مهارتی است که شما را از بحران های زندگی نجات می دهد. دست کم گرفتن اهمیت زمان بندی باعث می شود که منابعتان را به راحتی از دست بدهید.

فرقی نمی کند که منبع شما حرفی مهم باشد یا مقدار هنگفتی پول؛ اگر هر چیز را سر وقت به کار نبندید فرصت بهره برداری از آن را به دیگران واگذار خواهید کرد.

برای این کار باید چشم اندازی بلند مدت داشته باشید. این موضوع به شما کمک می کند تا فراتر از زمان قدم بردارید و به ماجراهایی که با آنها رو در رو می شوید مانند یک نقشه از بالا نگاه کنید. در این صورت می توانید فرصت ها و تهدیدهای پیش رویتان را به درستی تحلیل کرده و تصمیم درستی بگیرید.

بیشتر مردم به هنگام رویارویی با بحران های مالی، مثل سقوط ناگهانی قیمت سهام یا کاهش ارزش سرمایه گذاری هایشان فقط به حرکت دیگران نگاه می کنند و بر آن اساس تصمیم می گیرند. چنین عملکردی هوشمندانه نیست و هرگز شما را به سمت آزادی مالی هدایت نمی کند.

برای آنکه ویژگی زمان سنجی را در خودتان تقویت کنید باید چند گام را پشت سر بگذارید:

۱- احساس خود را کنترل کنید

فرد توانمند کسی نیست که به هنگام جر و بحث، حرف خود را به کرسی می نشاند. توانمند واقعی کسی است که سخن خود را در زمان درست و به شخص مناسب می زند؛ سپس در گام بعدی، گفته هایش را عملی می کند.

توانایی مسلط بودن بر احساس باعث می شود که شما به چهره واقعی ماجرا پی ببرید. هر چقدر در مهار کردن احساس خود قوی تر شوید، تصمیم های هوشمندانه تری در تمام زمینه های زندگی تان خواهید گرفت.

۲- به اطلاعات نگاه کنید

وقتی اوضاع بحرانی می شود، تنور شایعه نیز شعله ور می گردد. در این هنگام، عده زیادی بر اساس دانش اندک خود و حتی حدس و گمان هایشان اطلاعات نادرست را منتشر می کنند و آتش شایعه را زنده نگه می داند.

در این هنگام شما باید علاوه بر مسلط شدن بر احساستان به دنبال جمع آوری اطلاعات واقعی باشید. در این صورت می توانید اتفاق های آینده را پیش بینی کرده و تصمیمی عاقلانه بگیرید.

البته شاید در این مسیر احساس تنهایی کنید. چون افراد زیادی بدون آنکه به خودشان زحمت بدهند تنها تصمیم های دیگران را دنبال می کنند. اما نتیجه کار شما که با تحلیل اطلاعات واقعی اقدام کرده اید و آنها که بر پایه شایعه به پیش رفته اند بسیار متفاوت خواهد بود.

۳- موج سواری را تمرین کنید

برای سرمایه گذاری در بازار سهام باید در موج سواری بیشتر از هر کار دیگری مهارت داشته باشید. اجازه بدهید مثالی برایتان بزنم. اگر بازار بورس را به یک اقیانوس تشبیه کنیم، سقوط و صعود آن موج هایی هستند که مدام به ساحل می خورند.

هر موجی که بالا رفتن را شروع می کند، لحظه پایین آمدن را نیز از سر می گذراند. اگر شما به جای دست و پا زدن در میان امواج آب، موج سواری را بلد باشید نه تنها از این موج ها نمی ترسید بلکه از آنها استقبال می کنید. چون می توانید در هر لحظه بهترین حرکت را شناسایی کرده و خودتان را از خطرهای امواج دورتر نگه دارید.

کسانی که از موج سواری در بورس چیزی نمی دانند به جای سواری گرفتن از امواج بورس، در آن غرق می شوند!

نگاهی متفاوت به بیمه عمر

کتاب پول استاد بازی آنتونی رابینز

برخلاف تصور عده زیادی از مردم، بیمه عمر تنها یک پشتوانه برای خانواده فرد فوت شده نیست. ثروتمندان نگاهی بسیار متفاوت نسبت به بیمه عمر دارند. در حقیقت آنها به بیمه عمر به چشم یک سرمایه گذاری امن نگاه می کنند که خود به خود رشد می کند. گذشته از این، مبلغی که در بیمه عمر سرمایه گذاری می شود، معاف از مالیات است.

البته لازم نیست حتما درآمدی بالا داشته باشید تا بتوانید در بیمه عمر سرمایه گذاری کنید. معمولا حق بیمه هایی که به صورت ماهیانه پرداخت می شوند از چند ده هزار تومان بیشتر نیستند. حتی می توانید بعد از یک زمان معین – مثلا یک سال – تمام موجودی بیمه عمر خود را به همراه سود آن یکجا برداشت کنید بدون آنکه لازم باشد مالیاتی برای آن بپردازید.

گذشته از این، شما می توانید تقریبا به اندازه ۹۰ درصد مبلغ سرمایه گذاریتان از شرکت بیمه وام بگیرید بدون اینکه هیچ نیازی به ضامن یا وثیقه داشته باشید.

سرمایه اصلی خود را به چالش نکشید

وظیفه شما به عنوان یک سرمایه گذار این است که با چنگ و دندان از اندوخته خود محافظت کنید. اگر خودتان را یک مبارز در عرصه ثروت تصور کنید، در آن صورت سرمایه تان نقش سلاحتان را بازی می کند.

شما نمی توانید بدون سلاح از خودتان دفاع کنید. پس اولین و آخرین خط قرمز شما سلاحی است که در دست دارید. تنها پس از این مورد است که می توانید به دنبال کسب غنیمت باشید.

آینده خوب است اما شما امروز زنده هستید

در طول این گفتار، راهکارهایی را برای ثروت اندوزی و افزایش دارایی با هم مرور کردیم. اما در این میان باید به نکته بسیار مهمی اشاره کنم و آن لذت بردن از لحظه حال است.

درست است که ذخیره کردن پول و آموختن شیوه های کارآمد سرمایه گذاری می تواند در آینده ای نزدیک شما را از ثروت بی نیاز کند، اما فراموش نکنید که تمام این ها برنامه ریزی هایی برای آینده هستند. پس سهم امروزتان از موفقیت، ثروت، شادی و خوشبختی چه می شود؟ آیا برای آن هم فکری کرده اید؟

همان طور که برای آینده مالی خود راهکارهای مختلف را به کار می گیرید باید برای امروزتان نیز برنامه هایی هیجان انگیز ترتیب بدهید. هرگز به این امید که ممکن است در آینده خوب زندگی کنید، شادی امروز خود را قربانی نکنید.

البته منظورم این نیست که تمام اندوخته خود را صرف خرید آخرین مدل اتومبیل کنید. می خواهم به شما بگویم که وقتی پول خود را هوشمندانه برای آینده تان کنار گذاشته اید از خرج کردن باقی مانده آن احساس بدی نداشته باشید.

در غیر این صورت، هوشمندی شما به خساست تبدیل می شود و تا جایی پیش می روید که حتی پس از رسیدن به آزادی مالی نیز تمایلی به خرج کردن پول برای بهره مند شدن از شادی های زندگی نخواهید داشت.

چنین موضوعی نه تنها برای روحتان بلکه برای تمام کسانی که با شما زندگی می کنند، ناراحت کننده است. یادتان باشد، تمام فعالیت های مالی شما تنها تا زمانی که روی این کره خاکی نفس می کشید ارزشمند هستند.

هیچ کس نمی تواند رقم اندوخته خود را پس از مرگ با خودش ببرد. پس مثل یک سرمایه گذار هوشمند و آزاد زندگی کنید. نباید اجازه بدهید که پول به هیچ شکلی شادی لحظه هایتان را از شما بدزدد.

پیام اصلی آنتونی رابینز در کتاب پول استاد بازی چه بود؟

کتاب پول استاد بازی آنتونی رابینز

«آنتونی رابینز» (Anthony Robbins) در کتاب پول استاد بازی تجربه های مالی و حاصل گفتگوهایش با سرمایه گذاران برتر جهان را در قالب یک کتاب ارائه داده است. او معتقد است فقر و گیر کردن در یک وضعیت مالی نه چندان جالب از دو علت درونی و بیرونی ریشه می گیرند.

علت درونی به موضوع هایی مانند کمبود اعتماد به نفس، آگاهی نداشتن از ظرفیت های وجودی و ضعف در قدرت تصمیم گیری برمی گردند.

علت های بیرونی نیز ناشی از کمبود سواد مالی و نپذیرفتن مسئولیت سرمایه گذاری پول ها توسط صاحبان اصلی آن هستند.

«آنتونی رابینز» بر این باور است که بررسی رفتارهای مالی و واکنش هایی که سرمایه گذاران موفق در گذشته انجام داده اند می تواند مسیر پیش روی سرمایه گذاران جدید را روشن کند.

نظر شما چیست؟

فکر می کنید دنبال کردن کدام توصیه آنتونی رابینز می تواند در زندگی مالی شما بیشترین تغییر را ایجاد کند؟ آیا برنامه ای برای عملی کردن این توصیه در نظر گرفته اید؟

ادامه مطلب
۹ کتاب بورسی که هر سرمایه‌گذار بورس ایران باید بخواند
۸ کتاب بورسی که هر سرمایه...

بورس یکی از چالش هایی است که با توجه به جذابیت های مالی که دارد، تبدیل به یکی از راهکارهای کسب درآمد در قرن ۲۱ برای بشر شده است. ایرانی ها هم از این قافله عقب نمانده اند. بورس اوراق بهادار تهران با سرعت سرسام آوری در ماه های گذشته در حال رشد و تبدیل شدن به یک منبع کسب درآمد بزرگ برای مردم ایران است.

البته کسانی که از گذشته در این بازار فعال بوده و چند پیراهن بیشتر از افراد تازه کار پاره کرده اند، آموزش صحیح و بهینه را لازمه ی موفقیت در این بازار می دانند. بدون آموزش ورود به چنین بازاری می تواند ریسک های زیادی برای کاربر به همراه داشته باشد. ازاین رو در این مقاله سعی کرده ایم تا ۸ کتاب بورسی برتری که اکثریت اساتید بازار سرمایه روی اهمیت آن ها اتفاق نظر دارند را معرفی نموده و خلاصه ای از آن ها را مرور کنیم.

بهترین کتاب های سرمایه گذاری در بورس

۸ کتاب بورسی که آموزش های آن ها برای ورود به بازار سرمایه ایران لازم و ضروری خواهند بود.

۱- مرجع کامل تحلیل تکنیکال کاربردی

۹ کتاب بورسی که هر سرمایه گذار بورس ایران باید بخواند

برای کسانی که به دنبال تهیه ی یک کتاب مرجع فارسی برای تحلیل تکنیکال هستند، کتاب مرجع کامل تحلیل تکنیکال کاربردی نوشته ی مهندس امیر زنگنه می تواند بهترین گزینه باشد. البته کتاب هنر دنبال کردن روند قیمت نیز از این نویسنده خوش ذوق به چاپ رسیده است. برخلاف کتاب های انگلیسی زبان و یا برگردان از انگلیسی که زیاد هستند، کتاب های آموزش تحلیل تکنیکال به قلم نویسنده های ایرانی خیلی زیاد نیستند.

کتاب یک مرجع کامل قدرتمند در زمینه ی تحلیل تکنیکال کاربردی است. این کتاب با تعریف مفاهیم اولیه ی تحلیل تکنیکال بازار بورس ازجمله تعریف روند، تعریف خطوط حمایت و مقاومت و سایر ملزومات این روش تحلیل در فصل های ابتدایی شروع شده است. نکته ی مثبتی که در تحلیل تکنیکال کاربردی امیر زنگنه شاهد آن هستیم، این است که روش های معرفی شده در آن علاوه بر بازارهای بورس جهانی برای بازار بورس ایران نیز کاملاً کاربردی و ملموس تعریف شده اند.

در فصل های بعدتر کتاب نیز نویسنده به معرفی تکنیک های پیشرفته تر مورداستفاده در تحلیل تکنیکال پرداخته است. معرفی اندیکاتورهای شاخص و پرکاربرد در این تحلیل، تحلیل هندسی چارت، آموزش استفاده از ابزار فیبوناچی، الگوهای هارمونیک پرکاربرد، تحلیل به روش امواج الیوت و در نهایت کندل شناسی تشکیل دهنده ی فصول این کتاب می باشند. مطالعه ی این کتاب حتی برای افراد مبتدی می تواند دید خوبی نسبت به تحلیل تکنیکال ایجاد نماید.

نویسنده همچنین سعی کرده با استفاده از زبانی کاملاً ساده به راحتی با افراد ناآشنا با این مفاهیم ارتباط برقرار نماید. با توجه به سابقه فعالیت بالای آقای زنگنه در بورس ایران، کاربردی بودن مفاهیم آموزش داده شده نیز کاملاً قابل تصور بوده و کاربران می توانند آموزش های مندرج در کتاب را به وضوح در بازار بورس و نمودارهای نمادهای مختلف آن مشاهده کرده و به تجربیات خود بیفزایند.

۲- شیوه لاک پشت ها

۹ کتاب بورسی که هر سرمایه گذار بورس ایران باید بخواند

آقای کورتیس فیث یکی دیگر از نویسندگان کتاب های بورسی است که بعد از رسیدن به موفقیت های بزرگ در این بازار، روش های خود را به رشته ی تحریر درآورده است. از این نویسنده بزرگ کتاب های دیگری مانند “درون ذهن لاک پشت ها”، “استراتژی معامله گران لاک پشتی”، “روانشناسی معامله گران لاک پشتی”، “قدم هایی برای تبدیل شدن به یک معامله گر کاملاً ذهنی” و چندین کتاب دیگر نیز به چاپ رسیده است که همگی با موضع بازار بورس و معامله در این بازار هستند.

کتاب شیوه لاک پشت ها معروف ترین و البته پرفروش ترین کتاب این نویسنده است که تاکنون به بیش از ۹ زبان زنده ی دنیا ترجمه شده است و معامله گران بسیار زیادی در جهان از این کتاب بهره برده اند. لاک پشت ها نام گروهی از معامله گران بودد که در اوایل قرن جدید در بورس شیکاگو کارهای بزرگی انجام دادند.

رسیدن به درآمد ۳۰ میلیون دلاری در آن سال ها توسط این گروه شهرت بسیار زیادی را برایشان به ارمغان آورد. کتاب شیوه لاک پشت ها نیز به بررسی شیوه ی معامله های این گروه در آن سال ها می پردازد. آقای فیث در این کتاب که بیشتر به مسائل روانشناسی ورود به بازار بورس می پردازد، به صورت کلی دید جالبی را برای کاربران ایجاد می کند. با مطالعه ی بخش به بخش آن ازنظر ذهنی قدرت بیشتری برای ورود به بازار بورس و خرید سهم ها خواهید یافت.

شناخت یک استراتژی معاملاتی و از آن مهم تر پایبندی به آن در شرایط مختلف درس بزرگی است که از کتاب شیوه لاک پشت ها به آن خواهید رسید. این کتاب به شما خواهد آموخت که هیجان های لحظه ای بازار همیشه گذرا بوده و استرس های ناشی از آن نباید مرجع تصمیم گیری شما برای ورود و خروج از بازار باشد.

۳- ده شاه کلید بزرگان بورس

۹ کتاب بورسی که هر سرمایه گذار بورس ایران باید بخواند

علی صابریان دانشجوی دکتری مدیریت دانشگاه لیسبون پرتغال و مؤسس آموزشگاه خانه سرمایه با سال ها تجربه اندوزی در زمینه ی انواع روش های تحلیل و ابداع چندین استراتژی کارساز معاملاتی در بورس، نویسنده ی کتاب “ده شاه کلید بزرگان بورس” می باشد. وی تألیفات دیگری همچون “فکر برنده فکر بازنده” را نیز در کارنامه ی خود دارد.

کتاب “ده شاه کلید بزرگان بورس” نگاهی نوین به ذهنیت های برتر و موفق در بازار سرمایه دارد. در این کتاب نویسنده سعی کرده هزارتوی واقعی یک ذهن ثروتمند و موفق در بازار سرمایه و بورس را برای خواننده به نمایش بگذارد. از همان ابتدای کتاب نویسنده سعی دارد با اثبات تأثیر بسزای آموزش مفاهیم بازار بورس برای ورود به آن، ریسک معاملاتی افراد را به حداقل ممکن برساند.

در ادامه ی کتاب هم مسیری را که برای قرار گرفتن در جامعه ی بزرگان بورس پیش روی هرکسی قرار گرفته به تصویر می کشد. یکی از جذابیت های بسیار زیادی که ده شاه کلید بزگان بورس برای خواننده به دنبال خواهد داشت، ترسیم چاله ها و موانعی است که می تواند چندین سال موفقیت شما را در بازار بورس به عقب بیندازد.

نویسنده در ادامه کتاب سعی کرده با معرفی ملزومات اولیه برای ورود به سرمایه گذاری در بورس و تجاربی که هزاران سرمایه گذار در این راه داشته اند، مسیر کوتاه تری را برای کاربران امروزی تر ترسیم نماید. افراد بسیاری زیادی در هنگام ورود به عرصه ی سرمایه گذاری در بازار بورس با انرژی زیاد و اهداف متعالی به صورت هیجانی عمل کرده و تجارب بزرگان بورس را نادیده می گیرند.

در این کتاب خواهید دید که این روش غلط و عدم توجه به آموزش های لازم همان مسیر اشتباهی است که گویا قرار است اکثر افراد در بازار سرمایه با آن روبرو شوند. وقتی به نقطه ی اول بازگردید، خودبه خود متوجه اهمیت موضوعات مطرح شده در کتاب ده شاه کلید بزرگان بورس خواهید شد.

۴- روش های سرمایه گذاری وارن بافت

۹ کتاب بورسی که هر سرمایه گذار بورس ایران باید بخواند

روبرت جی هگستروم رئیس یک موسسه ی بزرگ مشاور مالی است که متولد سال ۱۹۵۶ میلادی است. وی با استفاده از روش های وارن بافتی سرمایه های زیادی به دست آورده و این متدها را در قالب کتاب هایی برای استفاده ی فعالین در بازار سرمایه عرضه داشته است. علاوه بر روش های سرمایه گذاری وارن بافت، “سرمایه گذاری”، وارن بافت و ضروریات روش بافت” ازجمله سایر تألیفات این نویسنده می باشند.

مسلماً هرکسی که چند روز سابقه ی فعالیت و مطالعه درباره ی بازار سرمایه و بورس را در کارنامه ی خود داشته باشد، با وارن بافت مشهورترین معامله گر این بازار در جهان آشناست. وی در حال حاضر یکی از ثروتمندترین افراد در سرتاسر جهان است. ازاین رو شناخت روش های معاملاتی و دیدگاه های چنین شخصی می تواند برای هر معامله گری یک الگوی بزرگ باشد.

نویسنده در کتاب روش های سرمایه گذاری وارن بافت سعی کرده تا از جزئیاتی پرده برداری نماید که از چشم بسیاری از معامله گران پنهان می ماند؛ تکنیک هایی که بافت از آن ها برای پیش برد معاملات خود استفاده کرده و به موفقیت دست یافته است. در طول فصل های کتاب، نویسنده با القای روش های وارن بافت به خواننده سعی دارد تا وی را از فردی با روحیات ذهنی معامله گری کوتاه مدت به معامله گری بلندمدت تبدیل نماید.

شناخت استرس ها و موانعی که بر سر راه یک معامله گر خرده پا وجود دارد و تبدیل آن ها به فرصت های بزرگ درس های دیگری است که در کتاب روش های سرمایه گذاری وارن بافت در اختیار مخاطب قرار خواهد داد. در این کتاب همچنین جزئیاتی از روش های انتخاب سهم و معامله وارن بافت را خواهید دید که در کمتر کتابی به آنها پرداخته شده است.

۵- معامله با ابزار فیبوناچی

۹ کتاب بورسی که هر سرمایه گذار بورس ایران باید بخواند

خانم کارولین بوردون یکی از افراد پیش رو در زمینه ی معاملات بازار بروس با استفاده از ابزار فیبوناچی می باشد. این نویسنده ی مشهور در سال های اخیر تکنیک های بسیار پیشرفته ای از این ابزار را نیز توسعه داده است. کتاب معامله با ابزار فیبوناچی از بهترین کتاب های موجود در این زمینه می باشد که هر معامله گر می بایست آن را مطالعه نماید.

معامله با ابزار فیبوناچی به عقیده ی بسیاری از بزرگان بورس آینده ی معامله در این بازار محسوب می شود. خانم بوردون در سال ۲۰۰۸ با انتشار این کتاب از ترفندهای بسیار جالبی رونمایی کرد. البته این ترفندها در سال ها بعد از جانب ایشان به روزتر شد. در این کتاب نویسنده کار را با معرفی اعداد فیبوناچی و نظم های حاکم بر طبیعت ناشی از این اعداد شروع کرده است.

در ادامه این نظم در بازار بورس توضیح داده شده است و نویسنده سعی کرده نقطه های حساس معامله گران بزرگ را برای این ابزار تعریف نماید. مناطقی که به عنوان حمایت ها و مقاومت های قدرتمند در بازار محسوب شده و در مناطقی که خبری از  حمایت ها و مقاومت های معمول چارت وجود ندارد، استفاده از این ابزار می تواند فوق العاده مؤثر باشد.

نویسنده در انتهای کتاب اقدام به معرفی ابزارهای مختلف فیبوناچی در تحلیل تکنیکال نموده و در نهایت نیز روش های معامله با آن را شرح داده است. برای کسانی که دوست دارند با روش های مدرن معامله گری در بازار بورس آشنا شوند، فیبوناچی ابزاری قدرتمند و در عین حال بسیار ساده است.

مفاهیم آن کاملاً قابل درک بوده و هرکسی برای حضور قدرتمند در بازار سرمایه می تواند روی این ابزار تکیه کند. فیبوناچی هم به عنوان استراتژی ورود و هم استراتژی خروج قابل استفاده خواهد بود.

۶- استراتژی های معاملاتی با بیشترین احتمال موفقیت

۹ کتاب بورسی که هر سرمایه گذار بورس ایران باید بخواند

رابرت ماینر یکی از مشهورترین نویسندگان و معلمین بازارهای سرمایه و بورس، اکنون بیش از ۲۰ سال است که در این بازار در حال فعالیت و کسب تجربه است. سبک معامله ی خاص وی نیز در میان معامله گران شهرت جهانی دارد. علاوه بر استراتژی های معاملاتی با بیشترین احتمال موفقیت، “داینامیک تریدینگ” نیز از دیگر تألیفات این نویسنده ی مشهور می باشد.

کتاب “استراتژی های معاملاتی” با بیشترین احتمال موفقیت یکی از کتاب های پیشرفته در زمینه ی تحلیل تکنیکال و ایجاد استراتژی های پرسود و با درصد موفقیت بالا در این بازار است. آقای ماینر مبدع چندین استراتژی بزرگ در بازار بورس، در این کتاب از همان ابتدا شروع به صحبت درباره ی استراتژی ها و روند ساخت استراتژی های ثمربخش کرده است.

با یادگیری ملزومات ساخت یک استراتژی، در ادامه ی کتاب با مباحثی روبرو خواهید شد که با یادگیری شان می توانید استراتژی های خود را به بهترین نحو برنامه ریزی کنید. در ادامه همچنین نویسنده به روش های پیش بینی قیمت و هدف یک روند نیز پرداخته تا کاربر بتواند به راحتی یک استراتژی کامل برای خود داشته باشد.

در نهایت آقای ماینر تحلیل های زمانی روی چارت را نیز پیاده سازی نموده و آخرین فصول کتاب را نیز به بررسی چند استراتژی پرداخته است. خواننده در این فصل ها با تمرین موارد گفته شده در فصل های قبل می تواند تجربیات واقعی بازار را نیز برای استراتژی های با احتمال موفقیت بالا داشته باشد. البته آقای ماینر ریزه کاری های معاملات را نیز فراموش نکرده تا خواننده کاملاً دست پر از این مطالعه خارج گردد.

۷- معامله گر منظم

۹ کتاب بورسی که هر سرمایه گذار بورس ایران باید بخواند

مارک داگلاس یکی از نویسندگان اواخر قرن گذشته ی میلادی است که اعتقاد زیادی به روانشناسی در بازار بورس و سرمایه داشت. کتاب معامله گر منظم ازجمله پرفروش ترین کتاب ها در این زمینه است که توسط این نویسنده به نگارش در آمده است. از سایر تألیفات داگلاس می توان به “نگرش مثبت یک معامله گر موفق”، “معامله گر کامل” و “منطقه معامله گری” اشاره نمود.

همسر آقای داگلاس یک روانشناس برجسته بود. از این رو  وی با تکیه بر تکنیک های روانشناسی موفقیت های زیادی در بازار بورس کسب نمود. همان طور که در آموزش های ابتدایی بازار سرمایه با آن مواجه می شوید، درصد بالایی از دلیل موفقیت یک معامله گر قدرت ذهن و آرامش روانی وی در زمان معامله است.

آقای داگلاس نیز در این کتاب سعی کرده تا ذهنیت یک معامله گر منظم و موفق را برای خواننده خلق کند. در ابتدای کتاب شما با روانشناسی های حاکم بر بازار بورس آشنا خواهید شد. در ادامه آقای داگلاس اثبات خواهد کرد که نظم در معامله لازمه ی تبدیل شدن یک فرد به معامله گری موفق است و بدون نظم هیچ چیزی در بازار قابل دستیابی نخواهد بود.

در مباحث انتهایی کتاب نیز نویسنده روش هایی برای داشتن ذهنی قوی در برخورد با شرایط مختلف در یک معامله را به کاربر می آموزد. کتاب معامله گر منظم کتابی ضروری برای یک معامله گر است که تصمیم دارد فردی موفق باشد. بدون ذهنیت درست، قوی ترین استراتژی ها و تحلیل ها هم نمی توانند از شما فردی پیروز بسازند.

۸- فکر برنده فکر بازنده

۹ کتاب بورسی که هر سرمایه گذار بورس ایران باید بخواند

فکر برنده فکر بازنده یکی دیگر از نوشته های علی صابریان است که این کتاب نیز برای ورود به بازار سرمایه می تواند دید بسیار وسیعی برای معامله گر ایجاد کند. بسیاری از تصورات غلط در بازار بورس باعث عقب افتادن حتی خیلی از افراد آگاه در این بازار می شوند.

در این کتاب خواهید آموخت که دلیل بسیاری از شکست ها تصمیمات غلطی است که افراد تحت تأثیر محیط درونی و محیط بیرونی خود گرفته و احساسات را درگیر معامله های خود می نمایند. در کنار اصول روانشناسی حاکم بر معامله گران در زمان های مختلف اعم از سود و ضرر، تکنیک های بسیار جالبی نیز در این کتاب خواهید آموخت که با به کارگیری آن ها حتی وقتی بازار طبق پیش بینی شما عمل نکند، می توانید با سود از معامله ی خود خارج شوید.

تجربه بالای نویسنده در بازار بورس باعث شده تا مطالبی دقیق و صد در صد کاربردی با آن را در این کتاب شاهد باشیم.

ادامه مطلب
معرفی کتاب های خوب روان شناسی
معرفی ۹ کتاب خوب روان شناسی...

بهترین کتاب های روان شناسی بازار بورس

۱- کتاب معامله گر منضبط (The Disciplined Trader: Developing Winning Attitudes)

معامله گر منضبط، یکی از معروف ترین و کاربردی ترین کتاب های روان شناسی بازار بورس است. مارک داگلاس نویسنده این کتاب، معتقد است موفقیت در تجارت ۸۰ درصد روانی و ۲۰ درصد وابسته به روش های معامله گری اعم از تکنیکال و بنیادی است. معامله گرانی در بازار دوام خواهند آورد که بیندیشند و خودشان مسئولیت کامل نتایج اعمال خود را بر عهده بگیرند. بدون شک این امکان وجود دارد شخص بدون داشتن مهارت های مناسب بتواند در بازار پول دربیاورد. ولی بدون شک در ادامه دوباره همه آن را به بازار پس خواهد داد و مقداری هم از جیب، روی آن خواهد گذاشت که ماحصل آن چیزی جز همان زنجیره ی ناامیدی، درد، صدمات روانی و درنهایت ترس دائمی نخواهد بود. یکی از فاکتورهای موفقیت مستمر این است که هدفتان این باشد که یاد بگیرید که همیشه به بازار اجازه دهید تا به شما بگوید که احتمالاً چه خواهد کرد. نه این که شما برای بازار وظیفه تعیین کنید و همچنین اجازه دهید بازار تعیین کند که چه مقدار «کافی» است. اگر ندانید در معاملات قبلی چه شد که سود کردید، واضح است که حالا نمی دانید چه کار کنید تا این بار بجای سود، زیان نصیبتان نشود.

به خاطر داشته باشید که بازار نمی تواند به معامله گری که کاملاً به خود اعتماد دارد و می داند که در هرلحظه و تحت هر شرایطی، بهترین عکس العمل را برای حفظ منافع خود نشان خواهد داد، کوچک ترین آسیبی برساند. در محیط معامله گری، تمام نتایج وابسته به تصمیمات شماست و قدرت تغییر هیچ چیزی به جز ذهن خود را ندارید. تنها چیزی که برای خلق نتایج خوشایندتر در اختیاردارید داشتن ذهنی انعطاف پذیر است. باید یاد بگیرید که چگونه با بازار حرکت کنید و با آن هماهنگ باشید. هرچقدر خوش بین پذیری را در ذهن خود تقویت کنید، متوجه خواهید شد که بازار سطح پیشرفت مهارت های شما را به خودتان انعکاس می دهد. اطلاعاتی را در اختیارتان می گذارد که نشان می دهند روی چه چیزهایی بیشتر باید کار کنید تا موفقیت بیشتری کسب کنید. برای موفقیت در بازار، باید باور کنیم که بدون ترس بهتر می توان برنده شد. چراکه در این حالت بهتر می توان شرایط را ارزیابی کرد و انتخاب های بیشتری را درک نمود. هدف نویسنده از کتاب معامله گر منضبط این است که به معامله گران بازارهای مالی بفهماند که چه مواردی برای موفق شدن در این بازار لازم دارند. خودشناسی، انضباط و بازنگری شخصیتی از موارد مهمی است که معامله گران باید از آن آگاه باشند.

معرفی کتاب های خوب روانشناسی

۲- کتاب جادوگران بازار نوین (The New Market Wizards Book by Jack D.Schwager)

این کتاب حاصل گفت وگو با افراد فعال و حرفه ای بازار سرمایه است. این افراد، اظهار داشتند که لازمه برنده شدن در بازار، مهارت و انضباط است. برخی می گویند رسیدن به سودهای قابل توجه نیازمند شانس و اقبال است. درحالی که سرمایه گذاران موفق، شانس را در موفقیت بی اثر می دانند و به تمرین و منظم بودن فعالیت تأکید می کنند؛ و ربطی به شانس ندارد. جک دی شواگر، افراد حرفه ای را جادوگران بازار نوین می داند و اشاره می کند آن ها الگوهای موفقیت در بازار هستند. توصیه های آن ها به افراد کمک می کند تا به سودهای مطلوب برسند. این افراد غالباً معامله گران برتر آمریکا هستند. هدف از نوشتن این کتاب، معرفی الگوهای مؤثر جهت شناخت راه های مؤثر و صحیح سرمایه گذاری است. این افراد می توانند راه های درست تجارت و ورود به بازار مالی را به سایرین معرفی کنند.

۳- کتاب ۲۳ اصل موفقیت وارن بافت (۲۳principles of warren buffett’s sucess)

وارن بافت به عنوان نابغه سرمایه گذاری و موفق ترین سرمایه گذار جهان در ۵۰ سال اخیر به شمار می رود. فلسفه سرمایه گذاری وی، انتخاب شرکت ها بر مبنای ارزش و سود آوری آتی شرکت ها است. وی معامله در بازار سهام را سودآورترین نوع سرمایه گذاری می داند. در کتاب ۲۳ اصل سرمایه گذاری موفقیت وارن بافت به اصول و نکات مهمی که او در زندگی اش به کار گرفته اشاره شده است. در این کتاب نکات اصولی سرمایه گذاری به تشریح بیان می شود که به گزیده ای از آن ها اشاره می کنیم:

  • سودهایمان را دوباره سرمایه گذاری کنیم

وقتی برای اول بار، از سرمایه گذاری هایمان و یا از کسب وکارمان، سودی عایدمان می شود، دچار وسوسه می شویم که آن پول را خرج کنیم؛ ولی هرگز این کار را نکنیم. به جای خرج کردن، آن را دوباره سرمایه گذاری کنیم.

  • قبل از انجام هر معامله ای آن را به خوبی بررسی کنیم.

قبل از انجام هر معامله ای، از تمام جزئیات آن مطلع شویم، حتی اگر آن معامله را با دوست یا اعضای خانواده مان انجام می دهیم. همیشه قبل از شروع هر کاری، قدرت چانه زنی ما در آن کار بیشتر است.

  • مواظب هزینه های خرد باشیم.

تمرین کنیم که مراقب تمام هزینه هایمان باشیم. پیش گیری کردن از هزینه های اضافه می تواند سود ما را افزایش دهد.

  • وام گرفتن را محدود کنیم.

زندگی کردن با کارت های اعتباری و وام، ما را ثروتمند نمی کند. وارن بافت هیچ وقت مبالغ قابل توجهی وام نگرفته است حتی برای سرمایه گذاری.

  • به موقع خارج شویم.

بدانیم که چه وقت جلوی ضررها را بگیریم و اجازه ندهیم که نگرانی از ضررهای متحمل شده، ما را به تکرار همان اشتباه وا دارد.

  • خطرات را تشخیص دهیم.

قبل از هر تصمیمی تمام پیامدهای آن را بررسی کنیم.

  • قراردادهای کاری را طوری انتخاب کنیم که انگار داریم دنبال همسر می گردیم.

نظر آقای وارن بافت دراین باره جالب است: در جستجو برای یک معامله، ما همان روشی را به کار می بندیم که یک فرد در جستجوی همسر ممکن است استفاده کند؛ یعنی پیوندی برقرار کنیم تا چیزی فعال، جذاب و با ذهن باز را به دست بیاوریم، نه اینکه بخواهیم خودمان را در عجله بیندازیم.

  • پیش بینی کنیم که آینده چه شکلی خواهد داشت.

آقای وارن بافت می گوید: «من (برای سرمایه گذاری) دنبال کسب وکارهایی می گردم که بتوانم پیش بینی کنم ۱۰ یا ۱۵ یا ۲۰ سال بعد، چه شکلی خواهند داشت. به این معنا که جستجو برای کسب وکارهایی است که در آینده، عملکردی کم وبیش شبیه آنچه امروز دارند داشته باشند، با این استثنا که بزرگ تر شده باشند و در سطح جهانی کار کنند.» بنابراین روی فقدان تغییر تمرکز می کنم.

  • به افراد، به چشم سرمایه نگاه کنیم.

به هم کلاسی هایمان نگاه کنیم. یکی را که شخصیتش را دوست داریم برای خرید انتخاب کنیم و یکی دیگر را که به نظرمان آدم جالبی نیست برای فروش. بعد این ویژگی های (دخیل در تصمیم گیری) را یادداشت کنیم و خواهیم دید که هیچ کدام، مادرزادی نیستند بلکه در جریان زندگی به دست می آیند. پس آن ها را بنویسیم و دنبال کنیم.

  • با افرادی کار کنیم که برایشان احترام قائل هستیم.

بافت: کار کردن با افرادی که باعث می شوند زخم معده بگیریم، به جرئت می گویم شبیه ازدواج کردن با پول و ثروت است. احتمالاً تحت تمام شرایط کار اشتباهی است، حالا اگر ثروتمند هم باشیم که دیگر حماقت است.

  • صبور باشیم.

فرقی نمی کند چقدر تلاش و استعداد وسط گذاشته باشیم، بعضی چیزها فقط زمان می خواهند.

  • از اشتباهات خودت درس بگیریم

من اشتباهات زیادی می کنم و در آینده هم اشتباهات زیادی خواهم کرد. این هم بخشی از بازی است. فقط باید اطمینان حاصل کنیم که کارهای درست بر اشتباهات چیرگی دارند.

  • بدان که تغییر عادت ها سخت است.

زنجیرهای عادات بسیار سبک تر از آن هستند که حس شوند و درعین حال، بسیار سنگین تر از آن که به راحتی پاره شوند.

معرفی کتاب های خوب روانشناسی

۴- کتاب چرا می برید؟ چرا می بازید؟ (Why You Win Or Lose: The Psychology of Speculation Book by Fred C. Kelly)

نویسنده طی هشت فصل، به تحلیل روان شناختی معاملات در بورس سهام می پردازد. وی در فصل نخست، به مخاطب پیشنهاد می کند برخلاف جریان حاکم حرکت کند تا موفق شود. البته این مخالفت عاری از پشتوانه ی منطقی نیست. نگارنده در فصل دوم و سوم با ذکر مثال های عینی از غرامت سنگینی سخن می گوید که در قبال پیروی از غرور و طمع زیاد باید پرداخت نمود. به باور نویسنده، در آشفته بازار قرن بیست و یکم زودباوری نیز از عوامل شکست تلقی می شود که راه اجتناب از آن در فصل چهار نشان داده شده است. مبحث اصلی در فصل پنج این است که گاهی غیرمنطقی عمل کردن ای بسا شخصی را به موفقیت برساند. معرفی گروه های ائتلافی در بازار سهام و شایعات بی اساس درباره ی برنامه های واقعی آنان، پیوستن به آن گروه ها و تبعات آن، موضوعات فصل ششم این کتاب هستند که در پی آن، مسئله ی معکوس عمل کردن و احتیاط در بازار بورس در دو فصل بعدی مطرح می شود. قسمت هایی از کتاب:

وقتی ماجراهایی را که در ابتدای فعالیت در بازار سهام داشتیم مرور می کنم، از اینکه چطور جرئت کرده بودم درکمال بی تجربگی قدم در این راه بگذارم متعجب می شوم. همین طور نمی دانستم که اخبار بد می تواند بالا رفتن قیمت ها باشد. یادم می آید یک روز که با او بیرون رفته بودم، دیدم که دوازده بوقلمون در جعبه اش است؛ اما سه تای دیگر بیرون پریدند بازهم پیرمرد منتظر شد. او که یک بار موفق شده بود دوازده بوقلمون را به دام بیندازد، حالا راضی نمی شد با کمتر از هشت بوقلمون به خانه برگردد. اصلاً نمی توانست از این صرف نظر کند.

معرفی کتاب های خوب روانشناسی

۵- تحلیل تکنیکال، بنیادی یا ذهنی (Trading In The Zone Book By Mark Douglas)

مارک داگلاس در این کتاب روش های خوبی را برای غلبه بر بسیاری از چالش های معامله گری ارائه می دهد. راهکارهایی همچون غلبه بر تمایلات شخصی، روش هایی برای کنار آمدن با ترس، حرص، طمع و شکست. این صفات اغلب موجب می شود تا معامله گران باوجوداینکه بیشتر می دانند، غیرمنطقی عمل کنند و بیشتر ضرر کنند! به زبان ساده، این کتاب توضیح می دهد که چرا و چگونه این مسائل رخ می دهد و در آن شرایط چه کاری باید انجام دهید. هرچند مطالب این کتاب به توسعه و بهبود استراتژی شما کمک می کند اما هیچ کجای کتاب استراتژی یا ابزار خاصی معرفی نمی شود! درواقع پیش فرض بر این است که شما دارای استراتژی معاملاتی مشخصی هستید اما در به کارگیری و عمل کردن به آن مشکل دارید. این کتاب نگاه عمیقی به مشکلاتی دارد که در هنگام ورود به بازار پر چالش سهام با آن ها روبرو می شویم. یک تازه کار دنبال راهی برای کسب درامد است. او بعد از مدتی متوجه می شود که نصایح کارگزاران یا دیگران مبتنی بر خرید یا فروش یک سهم همیشه نتیجه بخش نیست و برای پیشگیری از سردرگمی باید برای معاملات خود سیستمی طراحی کرده یا بخرد. بعد از آن انتظار دارد که بقیه کار آسان باشد و تنها با دنبال کردن قوانین این سیستم پول یکریز به جیب او سرازیر شود. به نظر مارک داگلاس معامله گری کاملاً اکتسابی است و چیزی جز فراگیری یک ساختار ذهنی ویژه نیست. مارک داگلاس اهداف زیر را در کتاب دنبال می کند:

  • به معامله گر ثابت کنم که تحلیل های بهتر یا بیشتر و پیچیده تر راه حل مشکلش در عدم کسب سود مستمر نیست.
  • معامله گر را قانع کنم که رویکرد و حالت ذهنی اوست که میزان کسب سودش را در معاملات تعیین می کند.
  • در معامله گر عقاید و ذهنیت های ویژه ای را پرورش دهم که برای تشکیل ساختار ذهنی یک حرفه ای لازم است. در اینجا منظور از ذهن حرفه ای ذهنی است که بتواند با احتمالات پیش برود.
  • به تناقضات و کشمکش های درونی اشاره کنم که در حین معامله برای فردمعامله گر رخ می دهد.
  • معامله گر را هدایت کنم تا بتواند شیوه جدید تفکر خود را در عمل به کار بگیرد.
  • من هیچ استراتژی یا سیستمی را ارائه نمی دهم و بیشتر مایلم که به شما بیاموزم با تغییر در شیوه تفکر خود به سودی مستمر و قابل اطمینان دست یابید. فرض من این است که شما سیستم خود را دارید و تنها باید بیاموزید که به لبه خود اعتماد کنید. لبه به این معناست که یک احتمال از احتمال دیگری اندکی بیشتر است.
  • ایجاد بینش و درک لازم در مورد طبیعت معامله گری است صورتی که انجام این کار برای شما به اندازه ای آسان و بدون تنش بشود که فقط به بازار نگاه کنید و سیستم خود را بدون معطلی اجرا نمایید.

۶- راه لاک پشتی ( Way of the turtle: The Secret Methods that turned ordinary people into legenedary Traders Hardcover Book By Curtis Faith)

کتاب، راه لاک پشتی، روش های سری برای تبدیل انسان های معمولی به معامله گرهای افسانه ای نوشته ی کرتیس ام.فیث، یعنی یکی از لاک پشت های اصلی است. این کتاب شاهکاری است برای درک روانشناسی بازار. اینکه نقاط ورود و خروج را یاد بگیرید کافی نیست. مهم تر از همه این است که به احساساتتان و توانایی تان برای داشتن دیدی عمیق به آینده با صبری مثال زدنی مسلط شوید. یک قانون خیلی مهم در مورد معامله کردن وجود دارد:

برای تسلط بر معامله گری باید اول بر خودتان مسلط شوید. این کتاب یک همراه هم دارد، ترید لاک پشتی جامع، نوشته ی نویسنده ای که داستان لاک پشت ها را به طور گسترده مطالعه کرده است، مایکل دابلیو. کوول. در حالی که راه لاک پشتی بیشتر در مورد سیر احساساتی معامله گرها است، کوول بیشتر روی سیستم مکانیکی  معامله آن ها تمرکز دارد که در اصل یک مجموعه قوانین ابتکاری است که طراحی شده اند تا احساسات را از معامله کردن بیرون بیندازند و کاری کنند که آمارها در بلندمدت به نفع شما وارد عمل شوند. کوول نسبت به کورتیس فیث در کتابش، دیدگاه شکاکانه تری دارد و درنتیجه تضاد آشکاری با کتاب روش لاک پشتی دارد. واقعاً سخت است که بگوییم واقعیت دقیقاً کجا قرار دارد، اما به احتمال خیلی زیاد جایی در میانه ی راه قرار دارد، پس بهتر است سعی کنید خودتان آن را کشف کنید چون هیچ پاسخ درست یا غلطی وجود ندارد.

راه لاک پشتی

۷- روش سرمایه گذاری وارن بافت (The Warren Buffett Way Hardcover Book By Robert G.hagstorm)

وارن بافت موفق ترین سرمایه گذار قرن در سال ۲۰۰۸ عنوان ثروتمندترین فرد جهان را کسب کرد و در سال ۲۰۱۵ سومین فرد ثروتمند جهان بوده است. این کتاب به قلم هگستروم نوشته شده است. رابرت هنگستورم (Robert Hagstrom) از فعالین مشهور حوزه سرمایه گذاری و استراتژیست در شرکت سرمایه گذاری لگ ماسون است. در کتاب حاضر دیدگاه علمی و دیدگاه روان شناسی وارن بافت موردبحث و تحلیل قرارگرفته است. همچنین به این نکته اشاره شده که توجه وارن بافت به سرمایه گذاری بلندمدت است و او در شرکت هایی که از پتانسیل رشد خوبی در بلندمدت برخوردارند سرمایه گذاری می کند. وارن بافت از روش هایی بین محتاط بودن و سودآوری بالا استفاده می کند و راز موفقیت خود را چنین بینشی می بیند. عمل او مانند یک صاحب کسب وکار است، نه یک سودآور بازار سهام. درباره آن کسب وکار، هر مطلبی که امکانش را داشته باشد، مطالعه می کند، در آن زمینه متخصص می شود و به جای ابراز مخالفت با مدیریت کسب وکارها با آن ها همکاری می کند. حقیقت این است که در اغلب موارد، او اولین اقدام را برای خرید سهام در هر شرکت، به این منظور انجام می دهد که با دادن حق رأی به مدیران، برای تصمیم گیری در مورد سهامشان، به آن ها اطمینان دهد که قصد ندارد شرکت را از ارزش های اصلی اش دور کند. بافت قهرمان استراتژی سرمایه گذاری باارزش است و به هیچ وجه نوسانات روزمره در قیمت سهام و به طورکلی، تأثیر خلق وخوی اقتصادی یا هر عامل خارجی دیگر را باور ندارد. به عقیده وی، سرمایه گذاران برای مقابله با نوسانات روزمره بازار باید ازلحاظ مالی و روان شناختی آمادگی داشته باشند. باید بتوانید کاهش ارزش سهامتان را تا ۵۰ درصد یا حتی، بیشتر بدون هیچ ترس و وحشتی نظاره کنید، در غیر این صورت شما هرگز موفق نخواهید شد. به یاد داشته باشید که کاهش قیمت ها، راه خوبی برای اضافه کردن سهام بیشتر به مجموعه مان، باقیمت پایین تر است. تا زمانی که شما در یک کسب وکار مبتکرانه با اصول، مدیریت و قیمت های خوب سرمایه گذاری می کنید، نهایتاً، موفقیت بازار را به همراه خواهید داشت.

روش سرمایه گذاری وارن بافت

۸- فکر برنده، فکر بازنده (نویسندگان: علی صابریان، علی محمد مرادی، پیمان باغچه سرا)

فکر برنده-فکر بازنده که یکی از موفق ترین کتاب های منتشرشده آکادمی خانه سرمایه است، در ۱۶ فصل به مهم ترین تفاوت های دو نوع سرمایه گذار پرداخته و عوامل عدم موفقیت سرمایه گذاران بازنده را شرح می دهد. مهم ترین نکته ای که کتاب مذکور به آن توجه کرده، توجه به خودشناسی و اصلاح تفکر سرمایه دار است. درواقع اشاره می کند که سرمایه گذار باید ذهنیت خود را راجع به بازار تغییر دهد تا موفق شود. همچنین دلایل صف نشینی را با دلایل علمی موشکافی می کند. در بخش نخست داشتن رویکرد فاتحانه را لازمه موفقیت در بازار دانسته است. همچنین اشاره کرده که معامله گر برای رسیدن به سوددهی باید مسئولیت رفتار خود را قبول کند. در بخش دوم، به لزوم نداشتن تعصب و جانب داری تأکید کرده و سرمایه گذار موفق را کسی دانسته که توقعات و انتظارات خود را به خوبی شناخته و با توجه به آن تصمیم به معامله می گیرد. در بخش سوم، یکی از رفتارهای رایج سرمایه گذاران را به چالش می گذارد. پشیمانی یکی از رفتارهای ناخودآگاه هر سهامداری است که پس از هر معامله نسنجیده ای رخ می دهد.

در این بخش از کتاب، انواع پشیمانی از دید سرمایه دار شرح داده شده و به عواقب آن پرداخته می شود. در بخش چهارم به اهمیت یادگیری و تصمیم گیری عاقلانه تأکید شده و سهامداران را از رفتارهای احساسی بر حذر داشته است. یکی از روش های معامله گری متداول در میان سهامداران مارتینگل است که در بخش پنجم این کتاب مفصل به آن پرداخته شده است. اینکه در چه مواقعی لازم است از این روش استفاده شود اهمیت ویژه ای دارد. بخش ششم به جمع بندی از رفتار سرمایه گذار موفق پرداخته شده است. کتاب در بخش هفتم به مذمت رفتار کورکورانه سهامداران می پردازد و مجدداً تصمیم گیری معقول قبل از معامله را توصیه کرده است. ازآنجایی که شناخت ذهنیت و الگوی رفتاری هر فرد در نوع معامله اهمیت ویژه ای دارد، بخش هشتم بار دیگر به این موضوع گریزی زده و رفتارهای سرمایه گذاران موفق را هدف قرار داده است. سوگیری تازه گرایی دیگر مانعی برای موفقیت سهامداران است که در بخش نهم کتاب به آن اشاره شده است. در بخش دهم رفتارهای اشتباه تحلیلگران بنیادی و تله های رفتاری آن ها موردبحث قرارگرفته است.

یکی از رفتارهای رایج سرمایه گذاران که باعث بقا در زیان دهی می شود، زیان گریزی است. اگر می خواهید راه حل برای این الگوی رفتاری بیابید بهتر است، بخش یازدهم را مطالعه کنید. در بخش دوازدهم به موضوع فرا اعتمادی اشاره شده و آفت های آن برای سهامدار برشمرده شده است. بخش سیزدهم موضوع رایج رفتار گله ای به چالش گذاشته شده و به نکات مفیدی در این بخش اشاره شده است. بخش چهاردهم یکی از احساسات تأثیرگذار بر معامله مورد هدف قرارگرفته است. اگر سرمایه گذاران نتوانند حس غرور خود را تعدیل کنند، قطعاً مضرات زیادی را متحمل خواهند شد. یکی از راه های متداول جهت اشتراک نظرات فعالان بازار، شبکه های اجتماعی است. درست یا غلط بودن این روش جهت موفقیت در سرمایه گذاری، موضوع بخش پانزدهم کتاب است و اما بخش پایانی رویکرد جالبی جهت بهبود سوددهی و معاملات موفق ارائه می شود که دانستن آن برای هر سرمایه گذار خالی از لطف نیست. درنهایت، در یک جمع بندی کلی، می توان گفت هر سرمایه گذار برنده باید الگوهای ذهنی خود را جهت موفقیت سامان بخشد و استراتژی مشخصی برای سرمایه گذاری داشته باشد.

فکر برنده، فکر بازنده

۹- ۱۰ شاه کلید بورس (نویسنده: علی صابریان)

یکی از مفیدترین کتاب های منتشرشده آکادمی خانه سرمایه، ۱۰ شاه کلید بورس است که به نکات طلایی برای موفقیت در بورس اشاره می کند. اولین شاه کلید، بحث تنوع بخشی سبد سرمایه گذاری را به چالش گذاشته و اشاره کرده این رویکرد صرفاً به کاهش ریسک کمک می کند و برای کسب سودهای بیشتر باید فرصت های سرمایه گذاری را شناسایی کنیم و از آن ها غافل نشویم. دومین شاه کلید به لزوم ریسک پذیری و کسب دانش و مهارت در موفقیت اشاره کرده است. اینکه مدام از ریسک بپرهیزیم ما را به سودهای بزرگ نمی رساند. فقط باید بدانیم کجا و چقدر ریسک کنیم. نویسنده در سومین بخش، فعالان بازار را در چهار دسته تقسیم بندی کرده و به ویژگی های طلایی افراد موفق در بازار اشاره کرده است. شاید راه زیادی باشد تا به بزرگان و مجربان بازار تبدیل شویم ولی اینکه بدانیم ویژگی آن ها چیست در مسیر کمک شایانی به ما می کند. در بخش چهارم می آموزیم دید بلندمدت تری نسبت به بازار داشته باشیم و سهام را از فروشندگان دلسرد باقیمتی مناسب خریداری کنیم.

هر سرمایه گذار موفق باید به شش سؤال طلایی پاسخ دهد و مسیر خود را بر اساس آن بچیند؛ اما این که این سؤالات چیست و چگونه باید اطلاعات کسب کنیم موضوع بخش پنج کتاب است. داشتن تمرکز و قلمروی مشخص برای یک سرمایه گذاری لازم است. اگر بدانیم کجای بازار هستیم و قرار است چه کنیم تصمیم گیری برای ما راحت تر است. فصل ششم به اهمیت داشتن قلمرو و فرمانروایی در آن تأکید می کند. یکی از اشتباهات رایج سرمایه گذاران، فیلتر نکردن اطلاعات است. اینکه هر سهمی را بدون بررسی بخریم و صرفاً به گفته های دیگران اعتماد کنیم ما را اسیر باتلاقی می کند که رهایی از آن بسی دشوار است. نکات مهم مربوط به این شاه کلید را در بخش هفتم می خوانید. داشتن دفترچه سرمایه گذاری و یادداشت کردن رفتارهای معاملاتی می تواند به شما کمک کند تا مسیر همواری تا موفقیت داشته باشید. بخش هشتم در این مقوله به شما کمک می کند. بخش نهم و دهم کتاب گام های طلایی برای موفقیت در بورس و نکات جذاب رفتار بزرگان بورس را هدف قرار داده که می تواند برای شما جذاب و تأثیرگذار باشد.

کتاب 10 شاه کلید بزرگان بورس

ادامه مطلب
۳-۱
خلاصه کتاب تناسب فکری برای تریدرها

شما سیستم ترید فوق العاده ای دارید…پس چرا می بازید؟

شما تکالیف خود را انجام می دهید. ساعت های بی شماری را برای پیدا کردن یک مربی صرف می کنید و یا (سیستم ترید خود را بادقت کنار ھم می چینید) ھفته ھا نقاط ترید روزانه مربی خود را زیر نظر می گیرید و یا (سیستم ترید خود را بک تست می کنید) درست ھمانطور که در کتاب گفته شده است عمل می کنید. احتمال شکست شما غیرممکن است! خب. اعتماد به نفس لازم را دارید. زمان آن رسیده که پول خود را نیز به میدان بیاورید. قھوه ایی خورده اید و اولین سیگنال شما در مقابلتان قرار دارد. اعتماد به نفس خوبی دارید. ترید انجام می شود. اولین باخت… خب مشکلی نیست. قبل از اینکه شروع کرده باشید می دانستید که موفق ترین تریدرھا نیز گاھی شکست می خورند و شکست قسمتی از برد نھایی است. ھنوز مطمئن ھستید. تریدر دیگری انجام می دھید و شکست دیگر، اما… این یکی به غرور شما اندکی لطمه میزند زیرا که بازار شمارا در اوایل ترید به بیرون انداخته و سپس تغییر جھت داده و حتی از سود در نظر گرفته شما نیز فراتر می رود. شما دوباره چک می کنید. بله شما استاپ را درجایی که سیستم شما تعیین کرده بود قرار داده بودید. به نحوی احساس می کنید که ریزش زود ھنگام بازار برای کاستن از سود تریدرھای روزانه ایست که در روز قبل وارد معامله شده اند.

تناسب فکری برای تریدرها

اما شما با سیستم ترید می کنید و باید به آن وفادار باشید. زخمی ھستید اما مصمم. بعد از یک خواب مناسب و چند کلیک، روز ترید جدیدی را شروع می کنید. خب. این یکی خوب به نظر می رسد. نسبت به معامله دیروزی ریسک بیشتری دارد ولی پتانسیل سودش شمارا وسوسه می کند. باچھره ای خندان ترید را شروع می کنید. همچنان که ترید خوب پیش می رود شما احساس خوبی دارید و استاپ خود را به نقطه بریک ایون منتقل می کنید درست ھمانطور که در سیستم بیان شده است. یک خبر غیرمنتظره. بازار برمی گردد. از استاپ شما ھم جھش می کند و یک باخت غیرمنتظره حادث می شود! آیا سیستم درست عمل نمی کند؟ آیا ماھیت بازار تغییر کرده که دیگر نتایج بک تست رخ نمی دھد؟ اطمینان شما به شک مبدل می شود. شما تصمیم می گیرید که ترید بعدی را تنھا نگاه کنید. آیا عاقلانه نیست که مطمئن شویم که سیستم در مسیر درستی حرکت می کند و سپس پول خود را روی آن سرمایه گذاری کنیم! ترید زیر نظر گرفته شد. (بر روی کاغذ) برنده از آب درآمد. در ذھن خود را سرزنش می کنید زیرا که قبل از شروع لایو تریدینگ، با خود عھد کرده بودید که ده ترید اول را در نظر نگرفته و به نتیجه توجه نکنید… در حالی که در اینجا دست خالی از معامله بیرون آمده و یک ترید برنده را که فرصت مناسبی بود که ضررھای گذشته را نیز جبران کنید را از دست دادید.

چه اتفاقی افتاده است؟ مشکل چیست؟ مشکل این است که شما تحت کنترل نیستید. احساسات شما بجای شما ترید می کند. این سناریو برای ھرتریدری در زمان های مختلف رخ می دید. تازه کار و کھنه کار ھمانند ھم می باشند. تریدرھای برنده احساس می کنند که چه چیزی در حال رخ دادن است و آن را کنترل می کنند. آن ها هرروزه، زمانی را صرف رسیدن به نظم درترید می کنند. آن ها ھرروزه فصلی از کتاب موردعلاقه شان درزمینهٔ روانشناسی را خوانده و قوانینی را ھمچون «ده فرمان تریدینگ» برای خود تعیین کرده و آن را روبروی میز کار خود برروی دیوار نصب می کنند و آموزه ھای ذھنی را مرور می کنند. گاھی ھر روزه… و قبل از ھرترید تریدرھای بازنده بسیار بیشتر از تریدرھای برنده ھستند در حالی که سیستم های برنده از سیستم های بازنده فراوان ترند. در شغل خودم با بیش از پنجاه سیستم ممتاز (A+) برخورد داشته ام در حالی که مطمئن ھستم که بیشتر تریدرھایی که از این سیستم ھا بھره میبرند، بازنده اند. چرا؟ آن ها قادربه کنترل احساسات خود نبوده اند. شما ھستید؟

تناسب فکری برای تریدرها

سودھای خود را محدود کنید و ضررھای خود را گسترش دھید؟!

این موضوع فصلی از ھرکتاب ترید را به خود اختصاص داده است. از زمانی که خواھران “Aden” با موسیقی بازار طلا می رقصند، ھر تعلیمگری در سخنرانی خود به چنین موعظه ای پرداخته است؛ و اگر یک مربی ترید شخصی نیز انتخاب کنید باز ھم احتمالاً دومین چیزی که او به شما می آموزد (اولین چیز: «ترید شبیه به قمار خطرناک است و تنھا در حد توان خود می باید ریسک کرد») گفتن این جمله است… «ضررھای خود را محدود کنید و سودھای خود را گسترش دھید» لابد می گویید:

«خب به ما ھم گفته شده است منطقی به نظر می رسد و لازم نیست که دیگر شما ھم بگویید» در ھنگام عمل «…» با روند حرکت می کنیم «…» سوار بر موج می شویم « …» خروج ھم ھمانند ورود مھم است… «ما بارھا و بارھا چنین سخنان گھرباری را شنیده ایم؛ و آن را درک می کنیم». در این مدتی که آموزش می درم و ترید می کنم، دانش آموزانی که ھفته ھا و ماھ ھا صرف آموزششان کرده ام را دیده ام که درواقع وارونه عمل می کنند…. ضررھای خود را گسترش می درند و سودھای خود را محدود می کنند. بعد از مدتی دیگر تعجب نکردم و وقتی به بھانه کلاس ھای یادآوری سعی در بررسی قوانین (محدود کردن/ گسترش دادن) آن ها داشتم سریعاً با مخالفت آن ها روبرو می شدم. وقتی دلیل این موضوع را سؤال می کردم داستان های مختلفی می شنیدم که ساختار مشترکی داشت…. «تمامی تریدرھا به نحوی، قادر به کنترل احساسات خود نبودند» در طول آموزش، من می باید مطمئن می شدم که آن ها سیستم خود را بارھا و بارھا بک تست می کنند. دلیل این امر این بود که هرچه آن ها سیستم خود را بیشتر تست کرده و نتایج مثبت آن را ببینند، اطمینان بیشتری به آن کرده و باقدرت از سیگنال های آن تبعیت می کنند. مخصوصاً در دوره ھای سخت ترید. آشکار است که بک تست کردن و زیر نظر گرفتن برای کنترل احساسات تریدرھا مؤثر واقع نشد.

چیزی که من نمی دیدم این بود که این تریدرھا شخصیت بازنده را پیدا می کردند! این تریدرھای تازه کار اجازه می دادند که تریدھای بازنده، افکار منفی را به ذھن آن ها وارد کنند. یک شکست برای آن ها به این مفھوم است که تمامی مقالاتی که آن ها درباره قمار بودن مارکت خوانده اند درست از آب درمی آمد! تمامی تھمت ھایی که در خانواده به آن ها می شد مبنی بر اینکه آن ها تریدرھای ضعیفی ھستند نیز درست از آب درمی آمد. مجموعه این افکار منفی باعث می شوند که شما نتوانید باخت را بپذیرید. اگر باخت را بپذیرید در ذھن خود ھمان تریدر ضعیفی ھستید که متھمش بودید. پس در ھنگامی که ترید شما در ضرر می رود…. و استاپ شمارا نشانه می گیرد، شما شروع به خواندن اخبار می کنید و یا به چارت پیش بینی «خواھران» سر می زنید و به دنبال بھانه ای برای گسترش استاپ خود ھستید. پیدا می کنید. سلام… تیکت شماره فلان کنسل شود…. بله استاپ کنسل شد. اگر بازار برگردد شما فرد باهوش این میدان ھستید که با یک حرکت بجا، یک بازنده را به یک برنده تبدیل کرده اید؛ اما کاری که شما درواقع انجام داده اید این است که یک برنده بالقوه را به یک بازنده بالقوه تبدیل کرده اید. شاید از یک ترید برنده بیرون بیایید ولی درنھایت متضرر خواھیدشد.

باعث این امر شما نیستید، مارکت است. اگر شما احساسات خود را بیرون نکشید، فرصتی نخواھید داشت. شما می باید خود را تریدر ببینید و نه کسی که تریدر خواھدشد. درترید برای اشتباه کردن فرصت کمی وجود دارد و لوریج این را تضمین می کند. اگر شما می خوابید در یک لیگ سطح بالا بازی کنید، می باید ھمانند بازیگران آن لیگ عمل کنید؛ و درست از شروع کارتان. تمامی تمرینات لازم را در دمو انجام دھید و وقتی که پول خود را به میدان آوردید یا می باید از سیستم تبعیت کنید و یا حرفه دیگری برای خود انتخاب کنید. اگر منطقی ترید نمی کنید، فرصت این را نخواھید داشت که در چھره بستگان خود بخندید! خواھران Aden پاملا و مری ادن دوخواھری ھستند که پیش بینی ھایی در بازار سرمایه انجام می درند و از شھرت خاصی برخوردارند.

تناسب فکری برای تریدرها

آیا این تجارت سودآوری که در ذھن می پروراندم نیست؟

به این دلیل است که ما علیه بازار وارد میدان شده ایم. در ابتدا، در مقاله ای یا بروشوری می خوانیم که شخصی چند دلار را در بازار به میلیون ها دلار تبدیل می کند. معمولاً چند صد دلار برای شما ھزینه برمی دارد تا بفهمید شما نیز چنین توانی را دارید. بیشتر مواقع مقاله یا بروشور را دور می اندازیم اما در ذھن خود این موضوع را پاسخی به رویاھا و دعاھای خود میدانیم. در این ھنگام است که برای ضربه نھایی، به این جنگ ملحق می شویم. باوجود مطالعه درزمینهٔ شمارش ١-٢-٣ رابرت، امواج پریچر، فصل های برن اشتاین و باندھای بولینگر، بزودی می فهمیم که برای باقی ماندن در بازار، به چیزی بیش از رویا و آرزو نیازمندیم. نیاز به سیستم بک تست شده که به آن اطمینان داشته باشیم، داریم و ما نیاز داریم که احساساتمان را از ترید خارج کنیم و به آن ھمانند یک حرفه، یک شغل بنگریم. این به آن مفھوم نیست که نمی توانیم لذت ببریم؛ زیرا لذتی که یک تریدر برنده می برد را ھیچ کجا نمی توان دید.

پس یا یک مربی می گیریم و آرشیو تریدھای او را بررسی می کنیم (درست ھمانند بک تست) و قبل از وارد شدن مدتی تریدھای او را به صورت زنده دنبال می کنیم و یا نرم افزاری را برای تست سیستم خود تھیه می کنیم. سیستم ما در دست است، پس کامپیوتر را زین می کنیم! ما استاپی را برای محافظت از سودھای مان داریم و تیک پرافیت محدودی مطابق با سیستم خود در نظر گرفته ایم. بعد از تعدادی ترید در ھفته اول یک ترید بسیار موفق را تجربه می کنیم. اخبار بر نبوغ ما صحه می گذارد و ما به سرعت به سمت پروفیت پیش می رویم. ترید در یک قدمی تیک پروفیت ما قرار دارد. این موج بزرگ تر از چیزی است که تصور می شد. دلیلی ندارد که روزی خود را کاھش دھید! پروفیت خود را برمی دارم و با چشمانم ترید را دنبال می کنم بازار از پروفیت شما نیز رد شده و شما فکر می کنید که نبض بازار را در دست دارید. گمان می کنید که می باید استاپ خود را در پروفیت قبلی بگذارید تا در صورت بازگشت با سود در نظر گرفته شده خارج شوید. شما اکنون می دانید که چه اتفاقی خواھد افتاد. بارن در شب آرام.

روز بعد بازار با ٢۶ پله کاھش باز می شود؛ و شمارا با ضرر خارج می کند. نبوغ شما باعث تبدیل شما از یک برنده به یک بازنده شد. چه اتفاقی افتاد؟ ھمان اتفاقی که با خواندن مقاله و بروشور برای شما افتاد. احساس شما ترید شمارا به عھده گرفت. اگر بعد از چند سال ھنوز ترید می کنید، این به آن مفھوم است که یاجیب عمیقی دارید و یا آموخته اید که احساسات خود را کنترل کرده و سودھای خود را مطابق با سیستم جمع کنید. به این سودھا برای غلبه بر ضررھا و برنده نھایی شدن که در توان شماست، نیاز دارید.

تناسب فکری برای تریدرها

با باخت ھا کنار آمدن

کلید اصلی ترید موفقیت آمیز است. پیشتر به شما ھشدار داده شده است. «قسمتی از برد نھایی، باخت ھای مقطعی است». «اگر در ۵۵% از معاملات خود برنده باشید، دست آخر برنده از بازی بیرون خواھید آمد». ما میلیون ها بار این جملات را شنیده ایم و خوانده ایم. در ھر سیستم ترید ما تریدھای بازنده را ھمچون تریدھای برنده تجربه خواھیم کرد. ما این را میدانیم. پس چرا باگذشت زمان با چندترید بازنده دچار شک می شویم؟ وقتی خوب درباره این مسئله فکر می کنید متوجه می شوید، بعد از چندترید برنده، ما تحریک می شویم و به دنبال دلیلی برای ترید بعدی می گردیم. ما در اوج قرار داریم و عاشق این لحظات می شویم. بله ما در بالای جھان ایستاده ایم. کلمات «نابغه» و «تریدر حرفه ای» کاملاً مناسب ماست. در مقابل، با چندترید بازنده ما از ترید بعدی می ترسیم و به دنبال دلیلی برای سرپیچی از سیستم خود می گردیم. ما سراپا شک می شویم و کلمات «قمارباز» و «بازنده» به خوبی ما را توصیف می کند. خب دلیل این امر چیست؟ دلیل این امر این است که شما نتایج تریدھای خود را، بازتابی از شخصیت خود می بینید و این منجر به نابودی واقعی تریدرھای بازنده خواھد شد.

ارزیابی ھای منفی شخصی شما، احساسات شمارا از کنترل خارج کرده و شمارا از سیستم تست شده خود گمراه می کند… و درنتیجه … شما برای تنبیه شدن ترید می کنید. (نویسنده از استعاره تنبیه ژاپنی استفاده کرده) ببینید. شما می باید ذھن خود را توسعه دھید و (کاملاً درک کنید) که شما یک تریدر برنده ھستیدحتی اگر چندین و چندترید بازنده و برنده را تجربه کنید. تصویرسازی شما از یک تریدر موفق، باعث می شود که به آرامی از روی تریدھای بازنده سرخورده و حاضر و آماده در کمین تریدھای برنده باشید. بیشتر تریدرھای تازه کار و متوسط، کاری در قبال تناسب ذھنی درترید نمی کنند. آن ها مایلند که ھزاران دلار بر روی سیستم های «ھولی گریل» ھزینه کنند و در سمینارھای خارج شھر شرکت کنند در حالی که تناسب ذھنی را کاملاً نادیده می گیرند. شما می باید به ھمان سختی که بر روی سیستم خود تمرین می کنید بر روی تناسب فکری خود نیز تمرین کنید. به عنوان بروکر/ تریدر/ مشاورترید، در طول ٢١ سال، حدوداً بیش از ۵٠ سیستم ترید پول ساز دیده ام. به شرط آنکه شما توانایی ذھنی و احساسی اجرای آن را داشته باشید. شما نیاز دارید که سیستمی را بیابید که مناسب شخصیت شما است. آن را بک تست و (فوروارد تست) کنید. پولی برای ترید سیستم تھیه کنید و به پیش بروید. کلمه «به پیش رفتن» بدون توانایی ذھنی برای تمیز دادن درست از نادرست، امکان پذیر نیست.

تناسب فکری برای تریدرها

شما لاک پشت ھستید یا خرگوش؟

شما ترجیح می دھید که کدامیک را داشته باشید؟ سیستم ترید فوق العاده و یا یک معشوقه ء کامل؟ با قاطعیت پاسخ ندھید. جسارت کرده و می گویم که بسیاری از تریدرھا چنان عاشق و دلباخته ترید ھستند که به این جنبه آن شک نکرده و در آن تعمق نمی کنند. به هرحال… پاسخ معشوقه کامل است؛ زیرا که سیستم ترید کامل وجود ندارد. سیستم ترید کامل، سیستم مناسب شماست. بگذارید بررسی کنیم:

آیا شما عجول ھستید؟ بگذارید کمی درباره کلمه عجول بیشتر توضیح دھم. منظورم این است که آیا می توانید با لذت به مدت مثلاً یک روز برای نتیجه ترید خود صبر کنید؟ یا شما از منطقی استفاده می کنید که می گوید: «من دوست ندارم ترید را برای روز بعد رھا کنم زیرا که در ساعات نیمه شب ھر چیزی امکان دارد …» و یا منطق دیگری که می گوید: سیگنال ھای من ھمانند تایم ھفتگی، در تایم ١ دقیقه ای نیز معتبرند؛ بنابراین ترجیح می دهم در تایم پایین آن را عملی کنم. این دلایل (معتبرند یا نیستند) از درون شما بروز می کند و تلاشی است برای ایجاد راحتی در شما. آیا شما تریدر کوتاه مدت (پوزیشنی) ھستید؟ آیا شما میگویید که بازار در کوتاه مدت قابل کنترل است ولی در درازمدت این فاندامنتال است که به منزل می نشیند؟ و یا میگویید. من اجازه نخواھم داد که سرمایه ام صرف ھزینه ھای تبادلی شود و تا زمانی که روند را مطابق میل خود ببینم، در ترید باقی خواھم ماند » آیا در مقابل شرایط انعطاف پذیرید؟ آیا تمایل دارید که فکر کنید که سیگنال است، چه در تایم ٢ دقیقه ای رخ دھد و چه در تایم ماھانه. وقتی سیگنال ایجاد می شود می پذیرم. گاھی حتی نمی دانم در کدام جفت ارز و در کدام بازار قرار دارم.

این ها برای من مھم نیستند. من تنھا به الگوھا اھمیت می دهم. با مثال های بیشتر حوصله شمارا سر نمی برم؛ زیرا که این مثال ھا محدودیت ندارد. طی سالیانی که مربیگری تریدرھا را به عھده داشتم ن که نام بردم از برجسته ترین بودند. ھیچکدام بردیگری برتری ندارند. تنھا می باید که با بررسی دقیق نوع مناسب خود را پیدا کنید تا به راحتی بتونید قوانین سیستم ترید خود را اجرا کنید. برای تمامی انواع تریدرھا سیستم های مناسب موجود است. بھترین راه یافتن یک سیستم مناسب برای شما، اطاعت شما از سیستم بدون ھیچ شک و تردیدی است. اگر سیستم با درون شما ھم جھت باشد، پیروی از آن کار ساده ای خواھد بود. به درون خود نگاه کنید و سپس سیگنال ھای سیستم خود را به خوبی درک کنید. شما قبل از غلبه بر بازار می باید که بر ضمیر داخلی خود غلبه کنید.

تناسب فکری برای تریدرها

به خوبی آینده را می بینم… اوه بله یک تریدر موفق شده ام!

باور کنید یا نه این حقیقت دارد که میگویند: «تصویرسازی از آینده به شکلی که می خوابید، درواقع ساختن آن را میسر می کند». بااینکه صدھا بار شنیده بودم، بازهم از شکاکان این نوع نگرش بودم؛ و برایم منطقی به نظر نمی رسید. جدی نمی گویید! … در جای ساکتی بنشینم و آرزو کنم، امیدوار باشم، دعا کنم و تمام رویاھایم به حقیقت بپیوندد؟ گمان نمی کنم. این چیزی بود که یک ریاضی دان (دانشگاه سینسیناتی، سال ١٩٧٣، لیسانسه ریاضیات) به من گفت. سپس من با شخصی آشنا شدم که مربی ضمیر ناخودآگاه (که بعدھا با او ازدواج کردم) بود و او مرا سر جای خود نشاند و گفت که افکار ھمه چیز است. بسیار خب، چه جور چیزهایی؟ من «کرسکین» و اشخاص دیگری را دیده ام که با کمک فکر خود یک قاشق را خم می کرد. منظور او این بود؟! بجای آنکه تمامی کلمات او (ھمسرم) را برای شما نقل کنم…(البته بعید میدانم که به خوبی به خاطر بیاورم زیرا که بجای گوش دادن، غرق در عشق بودم) خلاصه ای از آن را ھمانند کپسول به شما ارائه می کنم. بر طبق گفته ھای او:

چشمه ای از ھشیاری در مغز قرار دارد که می توان بااتصال به آن، افکار را جھت داد. شما می توانید به نحوی این ھشیاری را مھار کرده و به آرزوهای خود برسید. این با مفھوم زمان در ھم می آمیزد، ھمانطور که میدانیم، زمان خطی نیست. ما می توانیم از ھم اکنون در آینده تأثیر بگذاریم. البته به کمک ھشیاری فراگیر. این تمام چیزی است که می توانم به شما بگویم. مطمئن نیستم که تمامی این جملات را به خوبی فھمیده باشم؛ اما چیزی که فهمیده ام این است: اگر شما افکار خود را به سمت امواج الفا در مغز ھدایت کنید و از خود بپرسید یا از کسی بخواهید که از شما سؤال کند، «دوست دارید که در آینده چه چیز رخ بدھد؟» و بگویید: «یک تریدر موفق شده ام …» شما به سمت آن تصویری که در ذھن خودساخته اید به پیش خواھید رفت. حداقل در مورد من چنین چیزی رخ داده است و ھر تریدر موفقی که می شناسم نیز چنین بوده اند. راه ھای متفاوتی برای تصویرسازی در زمان های سکوت وجود دارد. میدانم که در حال حاضر زمان سکوت مناسبی در ذھن ندارید… می توانید از دستشویی شروع کنید!

می توانید خود را در یک زندگی خوب تصور کنید… در حالی که اطرافیان شما، شمارا به عنوان یک تریدر موفق می شناسند و ھمگی در حال صحبت درباره شما ھستند. این یک شروع بود. می باید که این تصویرسازی را به مرور گسترش دھید. وقتی که یک بار از چنین تصویرسازی استفاده کنید، دیگر به احساسات خود اجازه نخواھید داد که شمارا برای یک ترید اشتباه وسوسه کنند. بالا کشیدن استاپ در مواقعی که بازار به نزدیکی آن رسیده است و جمع نکردن سود وقتی که سیستم شما از شما می خواهد، با تصویری که شما در ذھن خودساخته اید ناسازگار است. درنھایت اگر به این تصویرسازی ادامه دھید، به آن تصویرھا تبدیل خواھید شد. حالا منطقی به نظر می رسد!

تناسب فکری برای تریدرها

به تریدرھای باتجربه از تریدرھای تازه کار تغذیه می کنند!

اگر شما یک تریدر تازه کار ھستید می باید که وظیفه خود را انجام دھید. تریدرھای باتجربه این را می دانند و برای ھمین ما شمارا بسیار دوست داریم. به چارت ها نگاه کنید، رفتارھای یک کھنه کار را تقلید کنید. ھزینه ھای ھنگفتی بابت توصیه ھای تریدی به سایت های معتبر پرداخت کنید… رویا پردازی کنید… ولی خواھش می کنم به ترید خود ادامه دھید، زیرا را که با ترید خود پول ھای خود را از جیبتان به جیب ما سرازیر می کنید. شوخی نمی کنم. خب مسئله این است که شما نمی خواهید برای مدت طولانی یک تریدر تازه کار باقی بمانید؟ تریدر تازه کار چه کسی است؟ تریدر تازه کار، به نظر بنده، تریدری است که به تازگی ترید را شروع کرده و البته طبیعی است که اشتباھات یک تازه کار را از خود بروز می دید و یا کسی است که پی در پی اشتباھات تازه کاران را تکرار می کند و ھرگز چیزی فرا نمی گیرد. بیشتر تریدرھایی که من در طول ٢٢ سال تریدر و مشاور بودن (سه سال را به عنوان تریدر تازه کار و ١٩ سال را به عنوان تریدر باتجربه) دیدم ھرگز از حیطه یک تریدر تازه کار بیرون نیامدند.

پیشی گرفتن مشکل است. بله. برای افرادی نیز غیرممکن است. به این کار خاتمه می درند در حالی که «فراریت بازار» و یا «تریدرھای سازمان ھای بزرگ» را مقصر شکست خود می دانند. بسیار خب. کلید و راه پریدن از حیطه تریدرھای تازه کار به حیطه تریدرھای باتجربه، نظم ذھنی شماست. در حقیقت، تریدرھای تازه کار پس از مدتی تمرین از تکنیک ها و ایندیکاتورھایی بھره می برند که تریدرھای کھنه کار در اختیاردارند. تفاوت در این است که تریدرھای موفق تحت کنترل اند وتریدرھای تازه کار، خیر. تریدرھای تازه کار توسط احساسات و ترس کنترل می شوند و ھرگز نیاموخته اند و یا به صورت واقعی نیاموخته اند… که ترید در مارکت ھمانند یک بازی ریاضی است؛ و از تمرین و احتمالات و آمار تشکیل شده است؛ و شما می باید که شرایط را به نفع خود جمع کنید حتی اگر با صدماتی ھمراه باشد. اگر شما سیستم خود را به خوبی بک تست کرده اید… اگر شما توصیه ھای گذشته مربی خود را به خوبی زیر نظر گرفته اید… و آماده ترید ھستید… تنھا یک کار دیگر لازم است که انجام دھید. از سیستم خود ھمانند یک مرد یخی تبعیت کنید.

اگر در یک پریود طولانی سیستم به درستی کار نکرد، سپس سیستم را تغییر دھید. ھرگز از تعھد خود درباره سیستمی که برای ترید انتخاب کرده اید نکاھید. انجام تمامی این نکات بسیار سخت تر از گفتن آن است. ترس و احساسات به سادگی بر ما غلبه می کند. ما انسانیم ونه ماشین. شما می باید که ذھن خود را تربیت کنید. درست ھمانند تریدرھای باتجربه. آن ها ذھن خود را تربیت می کنند زیرا که می دانند رفتارھای عادتی از طریق سلسله اعصاب در مغز نقش بسته شده اند. وقتی کسی رفتارھای ضعیف ترید را در خود تشخیص داد و (شما میدانید که چه کسی ھستید) تنھا کاری که لازم است انجام دھد این است که ذھن خود را تربیت کند و سلسله ھای عصبی جدیدی را جایگزین سلسله ھای عصبی پیشین کند. این علم است، دوست من، فقط علم. یک سیستم ترید خوب و یک توانایی ذھنی برای اجرای سیگنال ھای سیستم، از ابزارهای یک تریدر باتجربه است. در حقیقت بیشتر تریدرھای باتجربه این را به شما نمی گویند. چرا؟ به به به به!

تناسب فکری برای تریدرها

سرمایه ای را ریسک کنید که در توان دارید.

در بطن ھر سخنرانی پیرامون ترید، تبلیغ سرمایه گذاری، بورس نیویورک… چنین نصیحتی نھفته است. اخطار:

تنھا سرمایه ای که به شما لطمه نمی زند در این نوع بازار سرمایه گذاری کنید. (قانون ۴٫۴١ CFTC. ھمانطور که در قانون ۵١ نیز ھشدارھایی در این زمینه داده شده است). به عنوان بروکر/ تریدر/مشاورترید، با تریدرھای تازه کار فراوانی مصاحبه کرده ام و از تمایل آن ها برای کسب سود و ثروت از پولی که برای مقاصد دیگر به زحمت پس انداز کرده اند آگاه شده ام. شاید این خوب به نظر برسد ولی قبل از اینکه سفر خود را در شادی و درد آغاز کنید بگذارید کمی با ھم رک باشیم. بزودی قرار است که احساساتی شوید؛ و مقدار این احساسات با سرمایه ای که شما توان از دست دادن را دارید نسبت مستقیم دارد. برچه تمایل احساسی شما برای از دست ندادن پولتان بیشتر باشد، احتمال از دست داده اند بیشتر است. بسیار خوب. سیستمی دارید که آن را می پسندید. آن را بک تست کرده اید. خوشتان آمده است. محاسبات کسالت باری را انجام داده اید با مقداری که من ریسک می کنم حداکثر X دلار خواھم باخت و اگر ٢٠ ترید بازنده را پشت سر ھم تجربه کنم در آن صورت سرمایه من باز از دست نخواھد رفت.

“اتفاق نخواھد افتاد” تریدرھای کھنه کار به این جملات می خندند؛ زیرا که آن ها می دانند با این محاسبات ریاضی شانس شما به حداقل می رسد. این کار ھمانند کاری است که یک قمارباز در پشت بلک جک با شمارش سکه ھایش انجام می دهد. کسانی که بیش از اندازه نگران سکه ھایشان ھستند معمولاً با نگرانی و ترس بازی می کنند؛ و شما میدانید نتیجه کار چه خواھد بود. جیب ترسو به جیب مطمئن سرازیر خواھد شد؛ و این مقصود این نوشتار است. اگر واقعاً با خود نگویید که «اگر رفت، رفت. مشکلی برای من پیش نخواھد آمد». شانس برد خود را کاھش داده اید. منظور من این نیست که از روی بیخیالی به برد و باخت بنگرید. من میگویم که برچه باخت پول تأثیر احساسی بیشتری روی شما داشته باشد شانس موفقیت شما کاھش خواھد یافت. ترید در بازارھای مالی می باید از روی نیاز شدید انجام نگیرد. شوخی می کنم نه؟ بیشتر تریدرھای تازه کار مجموعه ای از قبض های پرداخت نشده درروی میزهایشان تلنبار شده و به دنبال راھی برای رھایی از این بدھکاری ھای خود ھستند. «انتر کن رابرتز» و بسیاری از مربی ھا مبلغ ٣٠٠٠ دلار را برای رسید شما به تمام آرزوھایتان را مناسب می دانند؛ اما مبلغی بیشتر را توصیه نمی کنند. چرا؟ پول ترسو. برای برد می باید که توجه شما برھدف ترید باشد و نه ھر باخت و برد.

اگر شما ترید را ھمچون یک بیزینس ندیده و از درآمد خوب مطمئن نباشید سرنوشتی ھمچون ادسل خواھید داشت. در پایان باید یادآور شوم که این ها ھمگی درباره عادت رفتاری است؛ و البته قدرت ذھنی شما در تبعیت از سیستم تست شده. اگر ازلحاظ مالی تحت فشار باشید، ترس در وجود شما رخنه کرده و مانع تبعیت محض شما خواھد شد. وقتی سیستم شما به شما چراغ سبز نشان می دید دچار شک می شوید؛ و سود خود را زودتر از موعد برداشت می کنید. چراغ ھای شما کم سو شده و در پایان با مقصر خواندن بازار چراغ ھایتان خاموش خواھد شد. اگر این گفته ھا را نادیده می گیرید و یا پول مناسبی برای شروع در دست دارید، به هرحال بھتر است احساسات خود را از این بازی خارج کنید. از بازندگان بزرگ بازارھایی مالی که صاحب کارخانه ماشین ادسل نیز بوده است. البته دلایل ورشکستگی او فراوان است.

تناسب فکری برای تریدرها

نکته اصلی در درون شماست آقا، نه سیستم ترید شما.

تعداد انگشت شماری ھستند که تریدرھا را برای رعایت نظم و دیسیپلین و تمرکز بر روی ترید آماده می کنند. من یکی از آن ها ھستم و از این رو خوب می دانم که چرا تعداد ما کم است. خب، من به کاری مشغولم که قسمت انسانی معادله ترید را بھبود می دھد. من چه خدمتی انجام می درم که از دست دیگران برنیامده و به تنھایی به این حرفه مشغولم؟ چند دلیل دارد. نخست اینکه بسیاری از تریدرھا بااینکه می دانند که قسمت ذھنی ترید، کلید موفقیت در طولانی مدت است، با این وجود احساس می کنند که درزمانی که افکار منفی به سراغ آن ها می آید، می توانند از شر آن ها رھایی یابند و از پس آن ها بربیایند. آن ها نیازی به روانشناس ندارند! آن ها می دانند جه می باید انجام دھند و بدون ھیچ کمکی از پس انجام آن برمی آیند! من این را نشان مردانگی می نامم! و میدانید چه چیز آن جالب است؟ من در آموزش هایم (نظم فکری) از کسانی مقاومت بیشتری می بینم که نیاز بیشتری به آموزش دارند… و ازلحاظ احساسی تریدرھای خارج از کنترلی ھستند. دوم، تصور عام این است که کلید اصلی موفقیت به عنوان تریدری موفق، قلاب کردن واگن خود به مربی یا سیستم ترید و سپس تبعیت از سیستم تا رسیدن به ثروت است. (مگه غیر اینه؟)

مشکل اینجاست که تمامی (حتی بھترین سیستم ھا) سیستم های ترید زمانی را دوان را تجربه می کنند و شما در آن ھنگام سیستم خود را مقصر خواھید دانست بجای اینکه کاری که برای شما دردآور است انجام دھید… «مقصر دانستن خود در نداشتن شجاعت درترید در زمان مشقت و پریشان حالی». خوب من اینجا ھستم و درس درد خواھم داد. «از سیستم شما نیست از خود شماست!» برای تریدرھایی با اعتماد به نفس پایین، این کلمات ھمانند چاقویی برنده است. چطور است که به قسمت احساسی و فکری ترید توجه بیشتری کنید؟ من تریدرھایی که اعتماد به نفس پایینی دارند را به داشتن نقصانی در وجودشان متھم می کنم. مربی جنبه ھای احساسی و روانی ترید بودن کار ساده ای نیست؛ اما ارزشمند است. برای کسانی که توجه واقعی به قسمت روانی ترید می کنند نتایج سریعاً بھبود می یابد. آن ها میگویند:

چطور می توانم پیشرفت کنم؟ چطور می توانم مطمئن شوم که تنھا متغیری که باخت ھای مرا رقم میزند سیستم من است و نه من؟ آخرین باری که چنین سوالاتی را از خودتان پرسیده اید چه زمانی بوده است؟ ھمه چیز در تغییر سیستم خلاصه نمی شود. تغییر جزئی… تغییر جزئی… تغییر جزئی. من فکر می کنم که تغییر شما چاره ساز است. خب بنده که عاشق کار خود ھستم؛ اما شما آمادگی شنیدن صحبت های من را دارید؟

تناسب فکری برای تریدرها

محیط کاری خود را به طور صحیح مدیریت کنید.

اتفاقات خوبی خواھد افتاد. ھر تریدر باتجربه ای به شما خواھد گفت که موفقیت در این حرفه، درمجموع، یعنی غلبه بر موانع و ادامه مسیر دادن. حال دو نوع مانع اصلی در سر راه شماست. موانع فیزیکی و موانع ذھنی…؛ و درواقع گاھی آن ها در ھم نیز پیچیده می شوند. بگذارید که به تعدادی از آن ها نگاھی بیاندازیم:

رعد و برقی عظیم که باعث تغییر ولتاژ یا خاموشی برق گردد. شما در حین انجام ترید ھستید. کورمال کورمال به دنبال تلفن می گردید تا با تماس با بروکر خود از شرایط ترید خود مطلع گردید. در انتظار سیگنال مدتی است که چشمان خودتان رو به چارت دوختید. ناگھان تلفن زنگ خورده و شما مجبورید به چیزی غیر از تریدی که در موردش تمرکز کرده اید بپردازید. شما میدانید که نمی توانید صحبت کنید ولی از طرفی نمی خوابید بی ادبی کرده باشید. شریف بودن گاھی ھزینه بردار است. ترید از دست رفت. تمام صبح تا عصر را برای رخ دادن تمامی شرایط سیستم خود در انتظار بوده اید و دست آخر آن را از دست دادید. شما عصبی ھستید. امروز روز خوبی است. ترید قبلی شما خوب پیش رفته است. شما در نزدیکی تارگت قرار دارید ولی RSI از قله فاصله دارد. شما ھنوز نمی خواھید که سود خود را بردارید ولی میدانید که قیمت به نھایت خود رسیده است. (طبق سیستم) می خوابید که کمی از قیمت سواری بگیرید و با تریل قیمت را دنبال کنید. خبری غیرمنتظره و پرش قیمت از روی استاپ شما. احساس حماقت می کنید. ھمانطور که می بینید مثال هایی از این دست بسیارند.

خوب مقصود چیست؟ پریشانی ذھن و عدم پیروی از سیستم، از خارج (قطعی برق، تماس تلفنی…) و داخل (احساس شما درباره اتفاقات) در شما ایجاد خواھد شد. شغل شما این است که متعھد باشید از سیستم تست شده خود تبعیت کنید؛ و در این مورد می باید که بی نھایت جدی عمل کنید. Caller ID تھیه کنید که تنھا به تماس های ضروری پاسخ دھید. برنامه از پیش تھیه شده اضطراری برای زمان خاموشی در نظر بگیرید.

توجه: تریدری را می شناسم که از استاپ ذھنی استفاده می کرد. برای مدتی شانس با او ھمراه بود ولی وقتی برق نیویورک رفت او نتوانست خود را به تالار برساند. برق بعد از ١۵ دقیقه برگشت ولی او پول عظیمی از دست داد. استاپ ذھنی به اندوه ذھنی تبدیل شد. بعد از آن او از استاپ استفاده کرد … ولی تنھا یک ھفته و مجدداً به عادت قبلی خود بازگشت. او دیگر ترید نمی کند؛ و قسمت تأسف بار این است که او آدم بااستعدادی بود.

ترید ھمانند یک بیزینس است. ھمانند آن با او رفتار کنید. زحمت فراوانی برای به دست آوردن سیستم قابل اعتماد خود کشیده اید…پس تمام تلاش خود را برای تبعیت کامل از آن بکار ببرید. به غیر از این یعنی خارج از کنترل بودن. تمرکز خود را حفظ کنید. نظم خود را همیشه حفظ کنید.

تناسب فکری برای تریدرها

درترید نیاز به کمک دارید؟ با خود صحبت بکنید.

تریدرھا عاشق حرف زدن پیرامون ترید ھستند. به سایر ساده تر است که شما از احتمالات صحبت کنید تا اینکه واقعیت های موجود را بررسی کنید. آن ها عاشق حرف زدن درباره چارت و یا موقعیت های سیاسی، اقتصادی در باب بازار ھستند؛ و ما ھمگی میدانیم که این ها تمامی بی ارزش اند. به طور منطقی ما میدانیم که چارت تمامی اطلاعات لازم درباره ترید را به ما می دید، اما وقتی احساسات به جریان میافتد ما به دنبال «دید» یا «شھودی» می گردیم تا ما را قدمی از دیگرانی که به چارت ما نگاه می کنند پیش بیاندازد. اگر ما چشمی برای دیدن آینده نداریم شاید دوست و ھمکار ترید ما داشته باشد! بعضی مواقع نیاز است که به دوست خود تماسی بگیریم و بگوییم:

سلام. حال شما چطور است؟ و در پاسخ چه چیز به دست خواھید آورد؟ « پسر، فلان یا بھمان چارت را دیده ای؟ اگر از سطح فلان بگذرد صعود فراوانی خواھد داشت» و ادامه خواھد داد:

« با شرایط سیاسی ناپایدار امروزی ترید بزرگی خواھد بود» چرا ما باید اھمیت بدھیم؟ نباید اھمیت داد. من پیشنھاد می کنم که با سیستم خود به چارت پیشنھادی نگاھی بیاندازیم. اگر پارامترهای سیستم ما را به خوبی پذیرفت، آنگاه می توان آن را ترید کرد. آیا اینطور بھتر نیست؟ البته می باید کمی مراقب باشید؛ زیرا تمایلاتی برای ترید در شما وجود دارد که شمارا ترغیب به این کار می کند. بعد از شنیدن درباره اخبار فاندامنتال خوب، شما به طور نیمه خودآگاه چارت را با چشم یک خریدار می نگرید. به این معنی که تائید نسبی برای شما حکم تائید نھایی خواھد داشت. (به خاطر اخبارخوبی که در ذھن دارید) و این خطرناک است. من فکر می کنم که ھمیشه بھتر این است که خود برای ترید به نتیجه برسید. شما می بینید که قیمت در حال سقوط است…بیشتر و بیشتر. با خود میگویید:

خدای من کی به کف خواھد رسید؟ این را سیستم شما پاسخ خواھد داد «حدس نزنید و صبور باشید». این از عبارات موردعلاقه من است:

من ترجیح می درم (در بازار) افسوس وارد نشدن خود را بخورم تا خارج نماندن.

“I’d rather be out of a market(or stock) wishing I was in،than in a market wishing I was out”

خوب مارکت روز ریورسال خوبی داشته است… کف جدیدی را با کلوز بالاتر ایجاد کرده است. آماده خرید شده ایم اما ھنوز خیر. قیمت روزهایی را به صورت صعودی پی می گیرد؛ و مجدداً شروع به ریزش می کند. خوب به نظر می رسد. کف نمی شکند و قیمت در صعود، سقف قبلی را می شکند و بوووووم. ما ماشه را می کشیم و وارد می شویم. درست ھمانند قوانین سیستم. این راه و رسم ترید است. ھر تریدری (ازجمله شم) برنامه کاری خود را دارد. تنھا شما میدانید که چه چیز مناسب شماست. ازلحاظ سیستم و چه ازلحاظ احساسی. به سیستم تست شده خود اعتماد کنید. در صورت وفاداری پاداشتان را دریافت حواھیدکرد. وقتی با خود حرف میزنم مردم من را دیوانه می پنداراند؛ اما دوستان نزدیکم می دانند که خود را برای یک ترید خوب نصیحت می کنم!

تناسب فکری برای تریدرها

مسابقه سنگین وزن ها. شما در برابر

مارکت… مراقب باشید. «مایکل بافر» (گوینده ورزشی) میکروفن را در دست گرفته و معرفی می کند:

در گوشه آبی راند از ایالت اوھایو (شھر کلیولند) مبارزی بانام «تریون آیکن» قرار دارد و ادامه می دید که در گوشه قرمز راند، با رکورد ٩٠ برد و تمامی با «ناک اوت» و تنھا با ١٠ باخت، قھرمان سنگین وزن دنیا، ماکروس آلویز «رایت» قرار دارد و حالا خود را «تریون» در نظر بگیرید (زیرا که درواقع چنین قصدی دارید) و مارکت را «ماکروس» در نظر بگیرید زیرا «مارکت آلویز رایت» (Market Always Right) است. ھم اکنون شما یک فرصت برد دارید. فرصت بزرگی نیست اما به هرحال یک فرصت است. ۱۰۰ نفر با ماکروس روبرو شده اند و تنھا ١٠ نفر موفق به شکست او شده اند. آن ها برای برد چه کرده اند؟ من تمامی رقابت ها را ندیده ام اما دقیقا میگویم که از ھر ١٠ نفری که ماکروس را مغلوب کرده اند ٩ نفر از ژرنال (روزنگار) در بین ھر راند استفاده کرده اند؛ و با این کار به پیشرفت خود بعد از ھر راند کمک کرده اند. آن ها تمامی می دانسته اند که» رایت بسیار خشن است و برای ھمین می باید که از دو چیز مطمئن شوند. آن ها می باید مطمئن می شدند که در راندھای نخست از پای درنیایند و ھمچنین می باید که از اشتباھات خود درس بگیرند.

مابین راندھا ژرنال تھیه می کردند؟ بله مجبور بودند. آن ها در ھر راند بشدت کتک خوردند و از این رو می باید که با نوشتاری از فراموشی درس ها جلوگیری کنند. درس هایی از نقاط ضعف رایت. آن ها ھمچنین می باید که نقاط ضعف خود را نیز بررسی می کردند. آن ها می دانستند که می باید شدیداً در ھنگام بررسی خود صادق باشند. جدی نگرفتن خود یعنی مشتی سنگین از دست راست قھرمان جھان. شما می باید که در ھر راند ویزگی ھای خود را بھبود دھید و با این سازگاری قدم به جلو بگذارید. معدود کسانی که رایت را شکست داده اند اشتراک دیگری نیز داشته اند. آن ها درباره نحوه اجرای خود، به خود دروغ نمی گفتند؛ زیرا با جدی گرفتن ارزیابی شخصی در ابتدای مسابقه زنده می ماندند و سپس در راندھای بعدی به تهاجم دست می زدند. پس برای ھر رقابت کننده ای، ارزیابی ھای صادقانه، سازگاری و اجرای بھتر در ھر راند به علت کسب تجربه در راندھای قبلی و البته باکمک ژرنال، راه شکست حریف رارقم خواھد زد. حال به میدان برمی گردیم. راند پنجم است و آیکن خونین و مالین شده و در حال خسته شدن است. قھرمان ھر راند را در طول چند ثانیه با موفقیت پشت سر گذاشته است؛ و حتی خراشی بر چھره او دیده نمی شود.

آیکن سعی می کند که چنگی بر چھره قھرمان بیاندازد ولی قھرمان با حرکتی سریع مشت دست راست خود را حواله او می کند. آیکن شکست می خورد و تمام. دکتر «فردی پاچکو» به داخل رینگ پریده تا ببیند حال رقابت کننده لرزان ما به چه صورت است. چراغ قوه ای در چشم آیکن. ضربه مغزی به نظر نمی رسد.

«فردی می پرسد: چندتا انگشته؟ آیکن جواب می دھد: “۳”. فردی: می دانی در کجا ھستی؟ آیکن: میدان باغ مدیسون فردی: می تونم ژرنال تو رو ببینم؟ آیکن: کدوم ژرنال؟ فردی (به خودش): حیف. حریف خوبی می تونست باشه! ژرنال تھیه کنید”».

تناسب فکری برای تریدرها

مربی ھا را فراموش کنید…تجربیات شما تنھا چیزی

است که بشمار می آید. شما درباره مربی های ترید شنیده اید. دسته ای از آن ها با چندین دلار شروع کرده و آن را تبدیل به میلیون ها دلار کرده اند و حاضرند استراتژی ساده خود را به شما بیاموزند. دسته ای دیگر از آن ها با تلاش و کوشش و مطالعه فراوان حاضرند که با ثبت نام شما در سایت خود شمارا به مقصدی که دررویای خود پرورده اید رھنمون سازند. تمامی مربی ھا خواھان اینند که شما از اشتباھات آنان درس بگیرید. آن ها می پرسند:

چرا شما اشتباھات من را مرتکب می شوید؟ وقتی که می توانید از تجربیات من سود ببرید. حال که من خود یک مربی شده ام فکر می کنم که حقیقتی در این پرسش نھفته است؛ اما احتمالاً چیزی نیست که شما در ذھن دارید. تجربه دیگر تریدرھا می تواند شمارا از وقایعی که در انتظار شماست آگاه سازد. این اگاھی شمارا با وقایع غافلگیرکننده کمتری روبرو می سازد. با این وجود، وقتی شما باتجربه ای از قبل ھشدار داده شده روبرو می شوید، احساسات از راه می رسد. کنترل این موقعیت های احساسی (ترس، اعتماد به نفس بی جھت، میخکوب شدن) با شماست. در اینجا، اگر می خوابید که یک تریدر موفق باشید، جایی است که آموزش واقعی رخ می دھد. … در برخورد با احساسات و میزان تبعیت شما از برنامه معاملاتی. اگر موقعیتی را از دست دادید، می باید که نکات آموزشی لازم را فرابگیرید و ادامه دھید و می باید که فرابگیرید… غیر از این، بھترین سیستم ھای معاملاتی نیز نمی تواند شمارا از نابودی حفظ کند. استحکام ذھنی شما کلید ساختن یا نابود کردن شما به عنوان یک تریدر است. من دو عنصر اصلی که می توانند این سرسختی را در شما به وجود بیاورد، معرفی می کنم.

اولین عنصر تھیه کردن ژرنال تریدھای روزانه شماست. میدانم که ھمانند یک کار پرزحمت است و چه کسی حوصله این کاغذبازی را پس از یک روز ترید دارد؟ با این وجود پس از مجبور کردن خود به نوشتن تجربیات ترید روزانه، قدرت این تکنیک را حس خواھید کرد. این مکانی خواھد شد که با خود صادق خواھید بود. درست پس از چند ھفته از تھیه کردن ژرنال، اشتباھات و البته اشتباھات مختص شما که در مواجه با موقعیت های مختلف ترید رخ داده اید را در خواھید یافت؛ و در موقعیت های مشابه به خود خواھید گفت اگر این اشتباه احمقانه را دوباره مرتکب شوم مجبورم که مجدداً آن را گزارش کنم… در ژرنال… و … این قدرت انجام کار درست را به شما می دید. این قدرتی است که در ژرنال نھفته است. یک دفترچه یادداشت کوچک تھیه کنید (درست ھمانند من) و شروع بنوشتن کنید. می توانید با خرید یک دفترچه با جلد چرمی ھمانند یادداشت های مذھبی خود از تجربیات خود مراقبت کنید. شما متوجه نظمی که ژرنال بری شما به ارمغان می آورد خواھید شد. این تمرینی است که سریعاً شمارا به تریدری موفق تر تبدیل می کند. روش دوم برای رسیدن به استحکام ذھنی، آموزش ذھن در افزایش منظور در ھنگام تست و اجرای سیستم است.

من با روانشناسان اندکی مواجه شده ام که می توانند در این آموزش کمک فراوانی به تریدرھا کنند؛ اما من ترجیح می درم که با برنامه ای دقیق ذھن را برای رسیدن به نظم و تمرکز آماده کنم. می توان به وسیله امواج ذھنی آلفا به ذھن در تصمیم گیری درست یاری رساند. می توانید به کمک آموزش مقدماتی ھیپنوتیزم شخصی که به نظر من بسیار مفید است، کمک شایانی به خود کنید در این روش به خود خواھید گفت که دقیقه چه می خوابید. این کاری است که Tiger Woods در بازی گلف انجام می دید. چرا کاری مشابه آن را درترید انجام ندھیم؟ استحکام ذھنی شغل من است. شما نیز قسمتی از خود کنید. ژورنال تھیه کنید. ذھن خود را تغذیه کنید.

تناسب فکری برای تریدرها

ترید یک بازی فکری است: ھرگز

بیشتر تریدرھا در اوایل کار با سیستم ھای مختلفی ترید می کنند تا سیستم مطلوب خود را بیابند. سیستمی که با آسودگی خاطر آن را بک تست کرده و سپس به صورت واقعی آن را بکار ببرند. بعضی از تریدرھا ھرگز از جستجوی سیستم ھا دست نمی کشند و این یک مسئله است. سیستم های فراوانی ھستند که می توانند در طول زمان سودآور باشند. این حق شماست که به دنبال سیستمی پذیرفتنی بگردید. در ابتدا می باید که پروسه تولید سیگنال سیستم را باور کنید. فیبوناچی چه کسی بوده است و چه کسی به این متد دست یافته است؟ آیا برای شما منطقی به نظر می رسد؟ شاید شما انسانی تصویرگرا باشید و به سمت کندل استیک ھا کشیده شده اید. زمانی را صرف پیدا کردن دلایل به وجود آمدن پترن ھای بازگشتی کنید و تنھا به تصاویر دل نبندید. عمیق فکر کنید. مربی ای را انتخاب کنید که ١٠٠% به او اعتماد دارید. وقتی پذیرفته اید که تریدھای خود را بر اساس نظریات مربی انجام دھید، دلیلی برای خداوار بودن او جستجو کنید. این می تواند انتخابی خطرناک باشد که خود را تسلیم شخص دیگری کنید. پس عاقلانه انتخاب کنید.

دوما. ھر سیستمی را که انتخاب کرده اید بک تست کنید. در دنیای مدرن امروزی بھانه ای برای تست نکردن سیستم در زمان های گذشته (که به کمک آرشیو دیتای گذشته به خوبی ممکن شده) وجود ندارد. البته بک تست اثباتی برای اجرا آن در آینده نیست؛ اما حداقل منطق سیستم را در عمل می بینید و سوما: سیستم را به صورت زنده تست کنید. سرمایه بسیار کوچکی را به صورت زنده ترید کنید. این می تواند مرحله بسیار باارزشی باشد. اگرچه شما فشار احساسی ترید تمام-سرمایه را حس نمی کنید، با این وجود اجرای فرمان ها سیستم شما فشار احساسی اندکی را در شما به وجود خواھد آورد. حقیقت این امر در این است که اگر شما کاملاً به سیستم خود اعتماد نداشته باشید نمی توانید در لحظات بحرانی از سیستم خود تبعیت کنید. بدانید که تفکر پیرامون اعتبار سیستم در زمانی که آن را ترید می کنید به معنای نابودی است. تمام تفکرات خود را در مرحله انتخاب سیستم انجام دھید. حال که آن را ترید می کنید، می باید که تریدھای خود را بازنگری کنید و نه سیستم خود را. آیا به درستی از سیستم خود تبعیت کردم؟ چطور می توانم پیشرفت کنم؟ البته خودم و نه سیستمم. کسی نمی گوید که شما از سیستمی که در زمان واقعی بازنده است تبعیت کنید.

بلکه منظور من این است که سیستم شما تنھا در طولانی مدت می توانید موردبررسی قرار گیرد و نه در مدت کوتاه روزانه و یا حتی ھفتگی. عمیقاً درباره ترید در بازارھای مالی فکر کنید و آیا اینکه با خصوصیات شما ھمگون است یا خیر؟ درباره سیستم خود نیز خوب فکر کنید. آیا برای شما مناسب است و چرا؟ درباره نتایج سیستم در بک تست و فوروارد تست آن خوب فکر کنید؛ اما درزمانیکه آن را ترید می کنید ھمانند ماشین عمل کنید و دیگر فکر نکنید. من به ھمین دلیل خود را وقف آموزش روانی تریدرھا کرده ام تا زمانی که خود را کنترل نکنید نمی توانید سیستم خود را کنترل کنید و برای کنترل خود و احساسات خود چاره ای ندارید جزاینکه به سیستم خودباور داشته باشید. کارتان را بکنید. فکر و سپس دیگر ھیچ.

تناسب فکری برای تریدرها

نمایشگاه تریدرھا گزارش می دھد… عجوبه ای پیدا شده است!

مدتی قبل من با مجله جھانی تریدرھا در نمایشگاه شیکاگو در سال ٢٠٠٣ ھمکاری داشتم. این تجربه ای بود برای تائید افکار و احساسات من درباره «شرایط محیطی ترید». چیزی که مرا شگفت زده نکرد تمایل جمعیت عظیمی از بازدیدکننده ھا به یافتن ھولی گریل (مایه حیات) بود. پیدا کردن فردی مورد اعتماد درزمانیکه شما با تعدادی از متخصصین محاصره شده اید کار دشواری نخواھد بود. البته پذیرفتن افراد در برخوردی رودر رو بسیار ساده تر از خواندن نوشته ھای آن هاست. برخی از این متخصصین (ترید) خود را کاملاً در دسترس قرار می دهند. من با Steve Nison مربی کندل استیک ھا ملاقاتی داشتم و ١۵ دقیقه با ایشان پیرامون علاقه مشترکمان در باب کندل استیک ھا و ھمچنین قسمت منطقی و احساسی ترید که موردپذیرش ھر دوی ما بود، گفتگو انجام داده ام و به همراه Larry Williams دوست داشتنی در نمایشگاه برای عرض سلام به Larry Jacobs پیاده روی کرده ام؛ و دید بنده نسبت به قسمت روانی ترید مورد توجه او نیز قرار گرفته بود. ما ١٠ دقیقه پیرامون موضوع ھای خاصی از قبیل بازار مالی در اینترنت و ھمچنین پایداری احساسی تریدرھا گفتگو کرده ایم.

پس از خداحافظی با Larry چیزی که به ذھن من خطور کرد علاقه مشترک تمامی مربی ھا به قسمت روانی ترید بود. امروزه بیشتر تریدرھا، در سخن از اھمیت جنبه روانی ترید میگویند ولی کاری در این باره انجام نمی دھند. معمولاً تلاش آن ها برای پرورش روانی خود، از جملاتی نظیر «امروز اشتباھات دیروز خود را تکرار نمی کنم» بالغ نمی شود. مربی ھا و تریدرھای موفق کاری بیش از سخن گفتن انجام می دهند آن ها را پرورش می دهند. آن ها خود را برای انجام کار درست در روزھای ترید پرورش می دهند. کار درست چه چیز است؟ اطاعت و پیروی از سیستم خود بدون تردید و بدون ترس. از ١١٣ غرفه نمایشگاه (طبق محاسبات بنده) ١١١ غرفه به سیستم های معاملاتی، منابع اطلاعاتی ترید، فیدھای اطلاعاتی و…، اختصاص داشت. در حالی که تنھا یک و نیم غرفه در رابطه با قسمت روانی ترید ایجاد شده بود. چرا اینگونه است؟ خوب بسیاری از تریدرھا (اشتباھا) احساس می کنند که پرداختن به موضوع روانی ترید به مفھوم این است که آن ها درزمینهٔ روانی دچار اشکال ھستند. درزمانیکه فردی «خارج از کنترل است» نمی تواند به راحتی این موضوع را بپذیرد. بله این موضوع صحت دارد و پذیرفتنی است.

در این ھنگام آن ها ترجیح می دهند که سیستمی را بیابند که در تمامی شرایط درست کار کند و سیگنال های درستی ارائه دھد؛ و البته این پذیرفتنی نیست. حقیقت این است که اگر خود را برای رعایت نظم و تمرکز در ھنگام ترید به خوبی پرورش دھید، ھرگز نیازی به سودده ترین سیستم سال گذشته ندارید تا به اھداف ترید خود برسید. تنھا نیاز به سیستم «مناسب» دارید. احتمالاً وقتی در آینده در نمایشگاه ھای ترید شرکت می کنم باز ھم با شمار جمعیتی برخورد خواھم داشت که به دنبال سیستم ھای جدید و یا عجوبه ھای ترید و یا حتی ھولی گریل می گردند و این افراد ھرگز در درون خود به دنبال پاسخ نیستند.

پایان

ادامه مطلب
اشتباهات بزرگ
خلاصه کتاب اشتباهات بزرگ اثر مایکل...

درس هایی ارزشمند بدون برچسب قیمت

اشتباهات مالی را تمام ما مرتکب آن ها می شویم. از جریمه دیرکرد کتابخانه تا جریمه پارک، گرفتاری های مالی ما می توانند عذاب آور باشند اما هزینه آن ها برای ما به ندرت صدها میلیون دلار است. همان طور که معلوم می شود، حتی برجسته ترین سرمایه گذاران هم اشتباه محاسباتی دارند و مقروض می شوند. چه اطمینان مفرط باشد یا عملکرد ضعیف اقتصاد، معلوم می شود افرادی که ما جادوگر مالی تصورشان می کنیم هم انسان هستند. در اینجا مایکل باتنیک معدود سرمایه گذاران منتخب را مدنظر قرار داده و ما را در جریان بدترین سرمایه گذاری های آن ها می گذارد. علاوه بر این، به ما نشان می دهد که ما در جایگاه ویژه ای هستیم، با یادگیری از اشتباهات بهترین های این حوزه، بدون اینکه بهای زیانی سنگین را بپردازیم، از خرد به زحمت به دست آمده ی آن ها سود می بریم.

در سرمایه گذاری، روش ها و تکنیک ها مفید هستند اما مصون از خطا نیستند

طبیعت انسان این است که به دنبال توضیح رویدادهای جهان باشد؛ قواعد کوچک کارآمد و فرمول های مرتب که موضوعات را به شکل توضیحات روشن بسته بندی می کنند. متأسفانه برای عملی شدن واقعی این کار، جهان بیش از حد پیچیده است، همان طور که سرمایه گذار افسانه ای، بنجامین گراهام اثبات کرده است، این مسئله خصوصاً درباره سرمایه گذاری صادق است. گراهام شغل مالی بسیار موفقی داشت و نویسنده تأثیرگذارترین کتاب سرمایه گذاری زمان بود: سرمایه گذار هوشمند، که به عقیده وارن بافت افسانه ای «بهترین کتاب درباره سرمایه گذاری است که تاکنون نوشته شده است.» اما مهم ترین اقدام گراهام پیشگامی در تکنیک مالی جدید قوی به نام سرمایه گذاری ارزش بود. در کانون این مفهوم، این مشاهده گراهام قرار دارد که قیمت شرکت بیشتر از ارزش آن نوسان دارد. یعنی هزینه سهم های شرکت (قیمت آن) اغلب ارزش شرکت را بازتاب نمی دهد که ترکیبی از درآمد، دارایی ها و قابلیت آتی است.

پس چرا این تفاوت بین قیمت و ارزش وجود دارد؟ خب، علت آن است که انسان قیمت را تعیین می کند در حالی که کسب و کار ارزش را تعیین می کند و چون انسان بی ثبات تر و احساسی تر از کسب و کار است، قیمت و ارزش ممکن است تفاوت چشمگیری باهم داشته باشند. برای مثال زمانی که گراهام شاهد نزول ارزش گذاری جنرال الکتریک از ۱٫۸۷ میلیارد دلار به ۷۸۴ میلیون دلار در دهه ۱۹۳۰ بود، متوجه شد که آن سال هیچ اتفاق فاجعه باری برای دارایی های این شرکت، کارمندان یا درآمدش نیفتاده بود، تنها خوش بینی و بدبینی سرمایه گذار بود که به این تغییرات جهت می داد. اما حتی بنجامین گراهام هم نمی توانست فرمولی برای غلبه بر بازار فراهم کند، و فلسفه اش تقریباً باعث نابودی او طی رکود بزرگ بود. او پس از مشاهده افزایش سریع قیمت ها طی دهه ۱۹۲۰، حس کرد قیمت و ارزش اصلاً هماهنگی ندارند. به همین دلیل تصمیم گرفت برخلاف بازار شرط ببندد، و افت قیمت ها را پیش بینی کند. حق با او بود فقط اینکه قضاوت او درباره میزان افت اشتباه بود. تا ۱۹۳۰ بازار سهام شکست خورده بود. گراهام با این فرض که بدترین اتفاق هم افتاده بود، یک بار دیگر سرمایه گذاری زیاد را آغاز کرد. اما قیمت ها همچنان در حال افت بود و بازار تا ۱۹۳۲ به کمترین حد واقعی خود نمی رسید؛ تا آن زمان موجودی گراهام ۷۰ درصد ارزش خود را از دست داده بود. تجاربی نظیر تجربه گراهام اثبات می کند که هیچ قانون سفت و سختی و قطعاً هیچ فرمول جادویی در سرمایه گذاری وجود ندارد. آگاهی از ارزش مهم است اما خود را برده ی آن نکنید. امکان ارزان شدن چیز ارزان همیشه وجود دارد.

ناکامی در مدیریت ریسک، مهلک است حتی برای سرمایه گذاران فصلی

اشتباهات بزرگ

این اصل مشهور سرمایه گذاری «ارزان بخر، گران بفروش» به دلیلی ماندگار شده است؛ این اصل یکی از پیچیده ترین صنایع پیرامون آن را با منطقی درست ساده می کند. اما عجیب اینکه کسی که آن را ابداع کرد، میلی غیرمنطقی به ریسک داشت. جسی لیورمور در سال ۱۸۷۷ در ماساچوست متولد شد. او در ۲۳ سالگی به نیویورک نقل مکان کرد و دلال بورس شد و در آنجا در هفته اول کاری ۵۰۰۰۰ دلار به دست آورد. اوضاع خوب پیش می رفت اما خیلی زود لیورمور اشتباه محاسباتی مهلکی کرد و این آخرین اشتباهش نبود. در ۱۹۰۱ لیورمور ۱۰۰۰ سهم فولاد ایالات متحده و ۱۰۰۰ سهم راه آهن سانتافه را استقراضی فروخت. در اصطلاحات سرمایه گذاری، فروش استقراضی متضاد خرید است: شما افت قیمت فعلی سهام را پیش بینی می کنید و هدفتان به جیب زدن تفاوت آن است. این تاکتیک پرریسکی است؛ در صورت افزایش قیمت سهم ها، پول از دست خواهید داد. قیمت سهم های لیورمور افزایش یافت. او در این دو معامله حدود ۵۰۰۰۰ دلار، یعنی کل دارایی اش را از دست داد.

درواقع از ورشکستگی هم بدتر بود او ۵۰۰ دلار به کارفرماهایش مقروض شد! اما کار جسی لیورمور هنوز تمام نشده بود. لیورمور بعد از کار برای بازپرداخت بدهی اش به نیویورک برگشت تا معاملات قماری خود را آغاز کند. چند دهه آتی دوران پرآشوبی بود و این تاجر باوجود استعداد و البته نواقصش میلیون ها دلار به دست آورد و از دست داد. با این همه افت سال ۱۹۲۹ محیطی عالی برای فروش استقراضی پدید آورد که مناسب لیورمور طبیعتاً شکاک بود. خیلی زود ثروتی گردآورد که امروز ارزش آن ۱٫۴ میلیارد دلار است.

لیورمور یکی از ثروتمندترین افراد جهان بود اما این عالی ترین حد او بود

اشتباهات بزرگ

زمانی که بازار سهام در سال ۱۹۳۲ به پایین ترین حد خود رسید، آنچنان به غایت خود رسیده بود که برگشتی اصلاحی محتمل به نظر می رسید. درواقع روزهای بعد بازار بزرگ ترین برگشت خود در تاریخ را تجربه کرد. میانگین صنعتی داو جونز که شاخص مهم بازار سهام است، در ۴۲ روز افزایش ناگهانی ۹۳ درصدی داشت. اما مشکلی وجود داشت: لیورمور سرمایه خود را روی ضررهای بیشتر شرط بسته بود. سرمایه اش بر باد رفته بود. چند روز بعد تصمیم گرفت شرط هایش را معکوس کند و امیدوار بود سهام افزایش بیشتری یابد. این اتفاق نیفتاد. جسی لیورمور پس از دست و پنجه نرم کردن با فقر در چند سال بعد، در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۰ خودکشی کرد. جسی لیورمور منبعی برای سخنان حکیمانه مالی است اما او چندین بار با ناکامی در مدیریت ریسک، خود را ورشکسته کرد. پس مهم ترین راهبرد مدیریت ریسک شما چیست؟ تنوع بخشی.

سرمایه گذاری های متمرکز کار پر ریسکی هستند

تصور کنید اندوخته ای را پنهان کرده اید. می دانید سرمایه گذاری روی آن کار مخاطره آمیزی است اما در هر حال می خواهید امتحانش کنید. پولتان را بین ده سهام تقسیم می کنید اما خیلی زود یکی از آن ها به صفر می رسد و ۱۰ درصد سرمایه خود را از دست می دهید. اما اگر سرمایه گذاری خود را بین ۱۰۰ شرکت تقسیم می کردید، تنها یک درصد را از دست می دادید. این یعنی تنوع بخشی: راهبردی که صندوق سکویا باید توجه بیشتری به آن می کرد. سکویا که یکی از موفق ترین شرکت های سرمایه گذاری زمان است، سرمایه گذاری های بلندمدت و بزرگ مقیاس را ترجیح می دهد. این اولویت دادن به جایگاه های قوی دقیقا نقطه مقابل تنوع بخشی است اما این کار بسیار مؤثر واقع شده است: سرمایه گذاری ۱۰۰۰۰ دلاری روی سکویا در جولای ۱۹۷۰، امروز ارزش ۴ میلیون دلاری دارد. اما در سال ۲۰۱۰ این صندوق سهامدارانش را با خریدی بدفرجام آشنا کرد: سهام شرکت دارویی والینت. در ۲۸ آوریل ۲۰۱۰، سکویا خرید سهام والینت را با ۱۶ دلار آغاز کرد. تا پایان سال قیمت شرکت تا ۷۰ درصد صعود داشت. سال بعد هم سال مبارکی بود:

والینت در سه ماهه اول ۷۶ درصد کسب کرد و به بزرگ ترین دارایی این صندوق بدل شد. اوضاع خوب به نظر می رسید اما فاجعه مالی همان دور و بر بود. سکویا شرکت والینت را برای سهامدارانش شرکتی توصیف کرد که در پژوهش و توسعه (R&D) میانبر می زند اما سرمایه گذاری زیادی روی نیروی فروشش می کند. این امر ممکن است زیرکانه از هزینه ها بکاهد اما واقعیت بسیار دغلکارانه تر است: والینت در پژوهش و توسعه خست به خرج می داد چون مدل کسب و کارش حول محور خرید داروهای موجود و بالابردن قیمت های آن ها می چرخید. فقط خرید Medicis در سال ۲۰۱۳ توسط والینت را در نظر بگیرید شرکتی که برای افراد درمعرض مسمومیت سرب، درمان ابداع کرد. قبل از خرید، هزینه این دارو برای ارائه دهندگان خدمات درمانی ۹۵۰ دلار بود. در عرض یک شب این قیمت به ۲۷۰۰۰ دلار رسید. والینت به دلیل رویدادهایی از این دست، بیش از پیش با هجمه رسانه ها روبرو شد. زمانی که هیلاری کلینتون، نامزد ریاست جمهوری، قول جلوگیری از شکاف قیمتی در صنایع دارویی را داد، سهام والینت ۳۱ درصد کاهش یافت. یک ماه بعد، موسسه پژوهشی سیترون گزارشی منتشر و والینت را به تقلب حسابداری متهم کرد. سهام ۱۹ درصد دیگر سقوط کرد. این سقوط ناگهانی برای سکویا فاجعه بود. آن ها خیلی زود جایگاه خود را به طور کامل فروختند (بزرگ ترین دارایی شرکت) و متحمل زیان ۹۰ درصدی شدند. در عرض چند ماه دارایی های شرکت از ۹ میلیارد دلار به کمتر از ۵ میلیارد دلار تنزل یافت. درسی که باید از این حادثه گرفت این است که دارایی های متمرکز می توانند به سرعت دارایی افزایی کنند و به همان سرعت آن را از بین ببرند.

زمانی که بحث معاملات تجاری مطرح می شود، احساسات می توانند بر قضاوت های ما سایه بیندازند

اشتباهات بزرگ

مارک تواین یکی از رمان نویسان بزرگ آمریکاست. او سبک نوشتار گزنده اش را با شوخ طبعی کنایه آمیز و توان انتقال احساسات زیاد ترکیب کرد. او مانند بسیاری از رمان نویسان در هر کاری که انجام می داد، شور و احساس را به منطق اولویت می داد. در سال ۱۸۹۳ او نوشت، «وقتی عشق را صید می کنید، طعمه باید قلبتان باشد نه مغزتان». قطعاً نصیحت خوبی است اما با این ذهن احشایی، به سختی می توان به کسی فکر کرد که بیشتر از او برای سرمایه گذاری نامناسب باشد. با این وجود این دقیقا همان چیزی است که او در اوقات فراغتش به دنبال آن بود. تواین مدام در جستجوی «کار بزرگ بعدی» بود تا در زندگی ما انقلاب ایجاد کند. او در زمان خودش دارایی اش را صرف سرمایه گذاری روی کارهای نشدنی کرد اما به طور خاص شیفته ی مخترعان و ابزارهایشان بود. برای مثال در دهه ۱۸۷۰ این نویسنده ۴۲۰۰۰ دلار (حدود ۹۵۳۰۰۰ دلار به پول امروز) روی فرایند تکنولوژیکی جدیدی به نام کالوتایپ سرمایه گذاری کرد.

چارلز اسنایدر مخترع ادعا کرد که این اختراع با ساده و موثرکردن این فرایندها، صنعت تصویرسازی و حکاکی را دستخوش تغییر می کند، و تواین نیز متقاعد شد. او برای اسنایدر حقوق تعیین کرد و حتی بودجه کارگاهی در منهتن را بدون توافق بر سر مهلت انجام کار، تأمین کرد. اما کالوتایپ بی فایده و اسنایدر متقلب بود و تواین در این مرحله پشیزی دریافت نکرد، اشتباه فاحش تواین هنوز درراه بود. تواین که هنوز زخم ضررهای روزافزون را داشت و اوقاتش از دست مخترعان تلخ بود، فرصتی طلایی را رد کرد: تلفن. تواین از سوی دوستش ژنرال جوزف رُزوِل برای شنیدن سخنان مخترع جوانی به نام الکساندر گراهام بل دعوت شد. به گفته تواین، بل سخنرانی مؤثری پر از شور و شوق برای محصول جدیدش کرد. اما او همچنان آن را رد می کرد. تواین گفت او «دیگر کاری با این سرمایه گذاری پرخطر ندارد.» بل با شنیدن این حرف حتی سهامی باقیمتی نازل به تواین پیشنهاد کرد. پاسخ تواین؟ او این سهام را با هر قیمتی نمی خواست! مشکل این بود که تواین مردی احساساتی و وابسته به سرمایه گذاری هایش بود. زمانی که این سرمایه گذاری ها به شکست برخوردند، آزرده شد که همین موجب تارشدن تفکر منطقی او برای سرمایه گذاری های آتی شد. اما چه می شد اگر تواین قبل از امضای سند، محدودیت های سفت و سختی برای آنچه آماده سرمایه گذاری در آن بود، تعیین می کرد؟ با این همه، روشی اثبات شده برای پرهیز از تصمیم های عجولانه، تصمیم گیری درباره میزان ضرر موردنظر شما قبل از سرمایه گذاری است. با این روش، منطق (نه ترس) به تصمیم های تجاری شما جهت می دهد.

تاجران نباید هرگز توانایی های خود را زیاد برآورد کنند

آیا زمانی که بچه مدرسه ای بودید امتحانی داده اید که به ردشدن خود در آن مطمئن بودید، اما در پایان نمره خوبی گرفتید؟ اگر این طور است احتمالاً حس خوبی به توانایی های خود داشتید و شاید حتی تشویق شدید که درس خواندن را کنار بگذارید! گرچه یک امکان که احتمالاً آن را مدنظر قرار ندادید این است که آن آزمون به شکل نامعمولی ساده بود درست همان طور که در تحسین جری تسای این نکته در نظر گرفته نشده بود که دهه ۱۹۶۰ دهه آسانی برای سرمایه گذاری بود. جری تسای قبل از اینکه ۳۰ سالش شود، مدیر شرکت Fidelity Capital Fund بود. شخصیت او سرشار از اعتماد به نفس بود؛ دورنمای جذاب مالی در دهه ۱۹۶۰ و اولین مدیر مشهور صندوق. سبک سرمایه گذاری متهورانه او شامل اجرای معاملات به سرعت نور بود اغلب غریزی و کاملاً برنامه ریزی شده. با این وجود مهم تر از تمام این ها، او مفید و مؤثر بود:

از ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۵، تسای سود سالانه ۲۹۶ درصدی به ارمغان آورد. او را قهرمان می نامیدند و او در سال ۱۹۶۵ Fidelity را ترک کرد تا کار صندوق خود را آغاز کند: صندوق منهتن. ازاینجا، ستاره تسای رو به افول رفت. صندوق منهتن ۲٫۵ میلیون از سهام شرکت را به کارشناسان مالی اختصاص می داد – اما شهرت تسای فراتر از جهان مالی منتشر شده بود. تقاضا ده برابر بیشتر از انتظار بود: صندوق منهتن درمجموع ۲۷ میلیون سهم صادر کرد و ۲۴۷ میلیون دلار به سرمایه افزود. این بزرگ ترین پیشنهاد برای یک شرکت سرمایه گذاری بود. زمان توسعه اقتصادی عظیم بود: سختی های پس از جنگ به پایان رسیده بود و بسیاری از شرکت های فناوری اولیه در حال رونق بودند. بین سال های ۱۹۶۴ و ۱۹۶۸، درآمد آی بی ام و زیراکس به ترتیب تا ۸۸ و ۱۷۱ درصد رشد داشت. خود تسای از نسلی از سرمایه گذاران بود که فقط رشد و فراوانی فوق العاده را می شناختند.

در دهه ۱۹۶۰ سهام رشدی استثنایی داشت و همین امر موجب اطمینان بیش از حد تسای به توانایی های خود شد. اما سقوط قیمتی ۱۹۷۰-۱۹۶۹ همان دور و بر بود و زمانی که رسید، او کاملاً ناشیانه عمل کرد. فقط سرمایه گذاری های صندوق منهتن در National Students Marketing را در نظر بگیرید. تسای سهامی به ارزش ۵ میلیون دلار را به بهای هر یک ۱۴۳ دلار خرید و هفت ماه بعد شاهد تنزل آن تا ۳٫۵۰ دلار بود. سبک مسلسلی سرمایه گذاری تسای مناسب رکود و عواقب بعدی آن نبود جو جدید به درد تجارت های صبور بلندمدت می خورد. در ۱۹۶۹ صندوق منهتن بین ۳۰۵ صندوق رتبه ۲۹۹ را به دست آورد و سرمایه گذاران دسته دسته آن را ترک کردند. تسای در حال بازی بدون بردی بود. او توانایی شخصی خود را در زمان رشد مالی زیاد، بیش از حد برآورد کرد و به هنگام بدل شدن تجارت سریع به کاری بدون سود، بهای آن را پرداخت. به خاطر داشته باشید: موج در حال صعود تمام قایق ها را بالا می برد، پس این فرض که قایق شما به طور خاص شناور است، اشتباه است!

اطمینان مفرط حتی برای بهترین سرمایه گذاران هزینه میلیون دلاری به بارآورده است

تصور کنید در بازی فوتبال هستید. برای افزودن به درام داستان، تصمیم می گیرید روی نتیجه شرط ببندید. اما کار سختی است، ظاهراً هر دو تیم مهارت یکسانی دارند. گرچه به محض شرط بندی شما بلافاصله به انتخاب خود مطمئن می شوید. ناگهان هواداری به شما می رسد و پیشنهاد می کند فیش شرط بندی شما را بخرد به بهایی بیشتر از شرط شما. آیا این کار را انجام می دهید؟ خب، طبق نظر چند روان شناس، احتمالاً این کار را نمی کنید. در مقاله مشهور سال ۱۹۹۱، پژوهشگرانی نظیر کانمان، کنچ و تالر چیزی را توصیف کردند که آن را تأثیر مالکیت می نامیدند. استدلال این فرضیه این است که ما صرفاً به این دلیل که مالک چیزی هستیم، ارزش بیشتری را به آن نسبت می دهیم. اما این بدین معنی نیست که دارایی های ما ذاتاً جذاب هستند فقط کنارگذاشتن آن ها سخت تر است. این امر دو نکته مهم را روشن می کند: اول اینکه تفکر عینی زمانی از بین می رود که ما مالک چیزی هستیم؛ دوم اینکه اعتماد به نفس ما به محض تصمیم گیری، افزایش می یابد. همینجاست که ما قربانی اطمینان مفرط می شویم.

می توانید از وارن بافت بپرسید که شاید مشهورترین سرمایه گذار زمان باشد. بافت سابقه درخشانی دارد. بین سال های ۱۹۵۷ و ۱۹۶۹، «اوراکل اوماها» مدیر شرکتی بود که سود ۲۶۱۰ درصدی داشت. در سال ۱۹۷۲ بافت و شرکتش، Berkshire Hathaway، شرکت See’s Candy را به ازای ۳۰ میلیون دلار خریدند. از آن پس این شرکت ۱٫۹ میلیارد دلار درآمد پیش از مالیات داشته است! تا سال ۱۹۹۳ بافت فهرستی طولانی از داستان های موفقیت داشت. در اوج بود و سرشار از اعتماد به نفس اما بزرگ ترین اشتباه او همان دور و بر بود. آن سال برکشایر شرکت کفش دکستر را به قیمت ۴۳۳ میلیون دلار خرید. دکستر تولیدکننده ای مستقر در آمریکا بود و بافت کاملاً به آن اطمینان داشت. او به سهامداران برکشایر نوشت، «می توان به شما اطمینان بدهم که دکستر به چیز اضافه ای نیاز ندارد یکی از بهترین شرکت های مدیریت شده ای است که من و چارلی در عمر کسب و کارمان دیده ایم». این سرمایه گذار افسانه ای آن قدر شیفته ی خرید جدیدش شده بود که متوجه بادهای تغییر در اطراف این صنعت نشد. درست پنج سال بعد دکستر سقوط آزاد کرد. ظهور کانون های تولیدی نظیر چین و تایوان، بازار داخلی کفش در ایالات متحده را فلج کرد. تا ۱۹۹۹ درآمد دکستر ۱۸ درصد افت داشت. این شرکت در سال ۲۰۰۱ به تولید کفش در ایالات متحده پایان داد و برکشایر این شرکت را در دیگر شرکت های کفش خود ادغام کرد. بافت در حال انجام معاملات موفق بود و نتوانست حواسش را جمع کند. حتی بهترین های جهان هم مرکتب خطا می شوند.

کاهش خطاهای غیرضروری برای موفقیت سرمایه گذاری حیاتی است

اشتباهات بزرگ

مسابقه شطرنج بین استادان بزرگ اتفاقی استثنایی است؛ درس رفتار، دقت و زمان بندی در محضر استاد. البته استادان بزرگ تکنیک های استادانه را به کار می گیرند و مهم تر از آن مهره ها را طوری هماهنگ می کنند که نقاط آسیب پذیری آن ها را پوشش دهند و حریف را مجبور به ارتکاب اشتباه کنند. این وضعیت شطرنج در امور مالی نیز صادق است. ایده اصلی این است که حرفه ای ها در هر بازی به ندرت خطاهای غیرضروری مرتکب می شوند سرنوشت آن ها را معمولاً خطاهایی رقم می زنند که موقعیت به آن ها تحمیل می کند. درمقابل، نتیجه مسابقات مبتدیان را خطاهای اجتناب پذیر خودشان تعیین می کند. مبتدیان نباید روی نکات برد تمرکز کنند آن ها باید روی نکات نباختن تمرکز کنند. اما حتی حرفه ای ها نیز گاهی مرتکب خطاهای غیرضروری می شوند. استنلی دروکن میلر را در نظر بگیرید.

پس از مدیریت موفق صندوق سرمایه گذاری خود، Duquesne Capital Management، دروکن میلر در سال ۱۹۸۸ به مدیریت ارشد پورتفولیو برای صندوق کوانتوم جورج سوروس منصوب شد. دروکن میلر در آنجا پیشرفت کرد: در چهار سال اول فعالیتش، رشد سالانه هرگز به زیر ۲۴ درصد افت نکرد که اغلب به دلیل شناخت قوی وی از اقتصاد جهان و ارزهای خارجی بود. با این حال در سال ۱۹۹۹ دروکن میلر ریسک کرد و در خارج از حیطه تخصص خود دست به فعالیت زد و زنجیره ای از خطاهای غیرضروری را مرتکب شد. سهام tech در حال صعود شهابی خود در آن سال بود. با این حال دروکن میلر معتقد بود آن ها بیش از حد ارزش گذاری شده اند. او چنان به این مسئله مطمئن بود که ۲۰۰ میلیون دلار سرمایه کوانتوم را روی افت قیمت شرط بست، البته استثنائا این اتفاق نیفتاد. درعوض قیمت این سهام گران بیشتر شد و خیلی زود کوانتوم در آن سال ۱۸ درصد نزول یافت. دروکن میلر که تصمیم گرفته بود تماس خود را با بازار قطع کند، دو کارمند جوان آشنا به فناوری را استخدام کرد و به تخصص خود برگشت ارزهای خارجی. اما او نمی توانست مدت زیادی از سهام tech دور بماند. پس از اینکه دروکن میلر سرمایه گذاری عمده ای به یورو کرد و تازه متوجه تنزل ارزش آن شد، به کارمندان جدیدش رشک برد که همچنان در حال به جیب زدن پول های سهام tech بودند. او که نمی خواست تحت الشعاع این مسئله قرار بگیرد، ۶۰۰ میلیون دلار روی شرکت شبکه سازی VeriSign سرمایه گذاری کرد. اما حباب tech در شرف ترکیدن بود و دروکن میلر با سوراخی به بزرگی نیم میلیارد دلار در جیبش باقی می ماند. تا می ۲۰۰۲، ارزش VeriSign تنها ۱٫۵ درصد اوج ارزشش بود. از غفلت از حوزه تخصصیش گرفته تا تسلیم شدنش در برابر ترس حذف شدن، دروکن میلر خطر خطاهای غیرضروری را نشان داد و اینکه چرا ما باید روی ریشه کنی آن ها تمرکز کنیم نه دویدن دنبال بُردهای بزرگمان.

سرمایه گذاران باید در طول مسیر، زیان های بزرگ را متحمل شوند

آیا تا به حال به تاریخچه قیمت سهام آمازون توجه کرده اید؟ اگر پاسخ شما مثبت است، احتمالاً خود را ملامت کرده اید که چرا متوجه این غول خفته نبوده اید که جهان را تغییر می دهد. گذشته از این، سرمایه گذاری اولیه ی ۱۰۰۰ دلاری، امروز ۳۸۷۰۰۰ دلار نصیب شما می کرد! اما این تفکر مضر است و قدرت فوق بشری موردنیاز برای حفظ سهام آمازون را پنهان می کند. این سهام در سه موقعیت جداگانه، به دونیم شد. این اتفاق برای فردی غیرحرفه ای در حوزه مالی نیفتاد: ضررهای کوتاه مدت تصمیم سرمایه گذاران فصلی را نیز می آزمایند، ازجمله افرادی نظیر چارلی مانگر. مانگر بیشتر به عنوان شریک طولانی مدت وارن بافت و نایب رئیس Berkshire Hathaway مشهور است. او تفکر چالش برانگیزی دارد که با وارونه کردن مسائل و مهندسی معکوس مشکلات، رشد می کند. این هوشمندی در کنار درایت وی موجب شهرت او به خاطر جملات قصار شوخ طبعانه اش یا “Mungerisms” شده اند. برای مثال «تنها چیزی که می خواهم بدانم این است که قرار است کجا بمیرم تا هرگز به آنجا نروم.» اما نبوغ مانگر او را از سقوط مالی ناگهانی نجات نداد. در سال ۱۹۷۴ به کار تنوع بخشید و ۶۱ درصد صندوقش را روی Blue Chip Stamps سرمایه گذاری کرد – شرکتی که توکن های وفاداری معاوضه شدنی با کالاهای مصرفی تولید می کند. اما خیلی زود با وقوع رکود اقتصادی، شرکت های تولیدکننده کالاهای غیرضروری از پا درآمدند. چنین جایگاه متمرکزی کاملاً نامعقول، و این شرط بندی روی Blue Chip تقریباً مهلک بود: سرمایه گذاری ۱۰۰۰ دلاری در شرکت چارلی مانگر در ژانویه ۱۹۷۳، در ژانویه ۱۹۷۵ تنها ۴۶۷ دلار ارزش داشت. بسیاری از سرمایه گذاران قضاوت او را زیر سؤال بردند و برای جداکردن زیان خودشان از او تقلا کردند. اما چارلی مانگر هنوز شکست نخورده بود، و Blue Chip Stamps هم همین طور. شرکت سرمایه گذاری مانگر سود ۷۳٫۲ درصدی تا دسامبر ۱۹۷۵ را ارسال کرد، و کمی بعد Blue Chip چند شرکت را خرید که به بخشی از دارایی ویژه برکشایر بدل می شدند: Candies، Wesco Financial، و Buffalo Evening News را ببینید. به همین دلیل مانگر پس از دوران فاجعه بار اواسط دهه ۱۹۷۰ قوی تر از پیش بازگشت. از آن پس نور هدایت کننده ی یکی از موفق ترین شرکت های سرمایه گذاری دوران بوده است. سرمایه گذاری چارلی مانگر روی Blue Chip نشان می دهد صبر و خویشتن داری به هنگام سرمایه گذاری بلندمدت چقدر اهمیت دارد. اینکه پورتفولیوها به خاطر عوامل بیرونی نظیر اقتصاد وسیع تر به موفقیت های کلان برسند، امری متداول است و شما باید بتوانید خود را از ضررهای بزرگ موقتی جدا کنید. به خاطر داشته باشید: زمان نفروختن سرمایه گذاری، زمان وحشت پس از افت ارزش است.

خلاصه پایانی

پیام کلیدی این بخش ها:

سرمایه گذاری بازی خطرناکی است – حتی برای بااستعدادترین بازیکنان. اما بامطالعه افراد بزرگ و اشتباهات بزرگ آن ها می توانیم بدون برچسب قیمتی میلیون دلاری، از اشتباهات آن ها سود ببریم. اگر آماتور هستید، باید روی اجتناب از خطاهای غیرضروری تمرکز کنید نه صرف تلاش برای کسب بُردهای بزرگ – و در صورت بُرد، فرونشاندن اطمینان مفرط ضروری است. مهم تر از همه، به دارایی هایتان وابسته نشوید: احساساتی نظیر ترس، خشم، حسادت و طمع بدترین کابوس پورتفولیو شما هستند.

راستی آزمایی انجام دهید و بیش از حد معامله نکنید

اگر در جهان سهام و بورس تازه وارد هستید، باید بدانید که انجام معاملات زیاد یکی از متداول ترین خطاهاست. شما مانند سرمایه گذاری خطرپذیر باید درباره هر شرکتی که قصد سرمایه گذاری در آن را دارید، تحقیقی جامع کنید و از کنارکشیدن نترسید. وارن بافت یک بار پیشنهاد کرد که سرمایه گذاران باید طوری عمل کنند که گویی تنها اجازه انجام ۲۰ معامله را در کل دوران کاری خود دارند. اینگونه شما نهایت احتیاط را به عمل می آورید و روی معاملات باکیفیت متمرکز می شوید.

ادامه مطلب
۲ (۳)
خلاصه کتاب یک قدم جلوتر

راه تبدیل شدن به یک سرمایه گذار عالی را پیدا کنید

تعداد کتاب هایی که در مورد نحوه تبدیل شدن به سرمایه گذار موفق نوشته شده اند و شیوه های این کار را به شما می آموزند بی شمار است و پیام اصلی همه این کتاب ها این است که «اوراق بهادار را باقیمت پایین خریداری کنید و باقیمت بالا بفروشید» – و این شاه بیت سرمایه گذاری است. اما آیا حقیقتاً معنای این گفته را درک می کنید؟ اگر معنای آن را درک نمی کنید، نگران نباشید، زیرا در بخش های ذیل این مطلب و بسیاری مطالب دیگر را توضیح خواهیم داد. در این بخش ها شیوه آغاز سرمایه گذاری موفق را به طور خلاصه بیان می کنیم و شرح می دهیم که سهام شرکت چیست و برای سرمایه گذاری در این سهام چه چیزی لازم دارید. به علاوه، خواهیم دید که چرا سرمایه گذاران موفق مشکل پسندند و هرگز با پولشان قمار نمی کنند. و می آموزید که چرا سرمایه گذاری شمارا یک شبه ثروتمند نخواهد کرد. همچنین خواهید دید که:

  • چرا افت ارزش سهام ممکن است فرصتی طلایی باشد.
  • چرا بازارها مانند قطارند.
  • چرا خرید سهام تا حدی به خرید چتر شباهت دارد.

مالکیت سهام به معنای مالکیت بخشی از یک کسب و کار در مقابل تأمین بودجه عملیات آن است

آیا برای آغاز سرمایه گذاری در بازار سهام آماده اید؟ منطقی ترین نقطه آغاز کار درک معنای سهام است، زیرا علیرغم آنچه که بسیاری از افراد تصور می کنند، سهام تنها اوراقی با برچسب قیمت نیستند. در حقیقت، هر سهم نماینده بخشی از کسب وکاری است و هنگامی که سهام را خریداری می کنید در حقیقت سهمی از شرکت مربوطه را خریداری می کنید. بنابراین، درست مانند کارآفرینانی که در مقام سهام دار مالکیت کسب وکاری را به طور کامل به عهده می گیرند و یا مالکیت آن را با دیگر شرکا تقسیم می کنند، شما هم می توانید مالک سهام شرکت شوید. اما بااینکه کارآفرینان و شرکای آنها همه روزه می کوشند تا کسب وکارشان را مدیریت کنند، شما در مقام سهام دار هیچ مسئولیتی در رابطه با مدیریت شرکت ندارید و می توانید هر زمان خواستید سهامتان را بفروشید. بدین ترتیب، سهام عملاً بخش هایی از شرکت اند و بسیاری از شرکت ها سهامشان را به عموم عرضه می کنند. این کار تصمیمی استراتژیک است که به اندازه و نیازهای مالی شرکت بستگی دارد. هر کسب وکاری وابسته به تأمین بودجه است، اما در حالی که برخی کارآفرینان پس انداز خودشان را به کار می گیرند، برخی دیگر، مانند بنیان گذاران گوگل، از خانواده و دوستانشان درخواست می کنند تا سرمایه اولیه کار را تأمین کنند. غالباً، با رشد شرکت، لازم است که بودجه آن هم رشد کند. درنهایت شرکت آنقدر بزرگ می شود که برای جذب مقادیر عظیم سرمایه لازم برای اداره عملیات روزمره و سرمایه گذاری فقط دو گزینه خواهد داشت. نخست، شرکت مزبور می تواند از بانک وام بگیرد، درست مانند فردی عادی که برای خرید خودرو یا مسکن از بانک وام می گیرد. بدیهی است که بازپرداخت وام، به همراه بهره آن، ضروری است. دومین گزینه برای تأمین بودجه، تبدیل شدن به شرکت سهامی عام است. یعنی تقسیم مالکیت شرکت به تعدادی سهم و فروش این سهام در بورس اوراق بهادار است. این گزینه با وام متفاوت است، زیرا هیچ گاه نیاز نیست شرکت این پول را بازپرداخت کند. بلکه سهام داران مالکیت سهام را تا زمان دلخواه به عهده می گیرند و سپس آن را به سرمایه گذاران دیگر می فروشند و احتمالاً سودی به دست می آورند و گاهی هم طی این فرآیند سود سهام را وصول می کنند. اکنون که دانستید سهام چیست، زمان تحلیل ارزش آنها و تبدیل شدن به یک سرمایه گذار موفق است.

سرمایه گذاری به عقلانیت و زمان بندی صحیح وابسته است، پس احساسات را در این کار وارد نکنید

اگر تابه حال اخبار مالی را خوانده باشید احتمالاً با بارشی از اطلاعات، خواه نوید بخش یا فاجعه بار، مواجه شده اید. تیتر هایی می بینید مانند «قیمت سهام گوگل به بالاترین حد رسید» یا «قیمت نفت سقوط کرد». برخی سرمایه گذاران در تلاش برای همگامی با جنون رسانه ای فوراً مضطرب می شوند. اما سرمایه گذاری صحیح به عقلانیت وابسته است، و ارتباطی با احساسات ندارد. فرض کنید که سهام استارباکس را خریداری کرده اید و در روزنامه می خوانید که ارزش سهام این شرکت در عرض فقط یک روز ۱۰ درصد افت کرده است. ممکن است که احساسات بر شما غلبه کند و سهامتان را بفروشید تا از گرفتار شدن در این کشتی در حال غرق شدن نجات یابید، اما به این احساسات توجه نکنید. اما در عوض اگر با این وضعیت به صورت عقلانی برخورد کنید، متوجه خواهید شد که افت ۱۰ درصدی قیمت فرصتی برای خرید سهام بیشتر باقیمتی پایین تر است، چون بالاخره می دانید که پتانسیل این شرکت بسیار بالاست. اما عقلانیت به تنهایی کافی نیست. زمان بندی عالی هم یکی دیگر از ضرورت های سرمایه گذاری است. باید بدانید که چه زمان با جمع مخالفت کنید و وقتی همه در حال فروشند بخرید، یا وقتی همه در حال خریدند بفروشید. زمان بندی مناسب غالباً هنگامی خود را نشان می دهد که بازارهای مالی تحت تأثیر احساسات افراطی قرار دارند. برای مثال، هنگام حباب دات-کام در سال ۲۰۰۰، سرمایه گذاران شدیداً جذب شرکت هایی مانند Pets.com و WebVan شده بودند. اما به زودی مشخص شد که این شرکت ها مدلی برای کسب وکار ندارند، درآمدزایی آنها صفر است و محکوم به ورشکستگی هستند. یا مثلاً بحران مالی جهانی در سال ۲۰۰۸ را در نظر بگیرید که طی آن بازارهای مالی به دلیل هراس جمعی به فروپاشی دچار شدند. در طول این زمان، حتی ارزش سهام شرکت های معتبر و سودآور هم کاهش یافت. در هر دو مورد؛ یعنی بحران مالی و حباب دات-کام ، فرصت های بسیار سودآوری موجود بود که لازمه بهره گیری از آنها تفکر متفاوت با جمع بود؛ فروش سهام در سال ۲۰۰۰ هنگامی که اشتیاق در بالاترین سطح بود یا خرید سهام در سال ۲۰۰۸ هنگامی که همه به وحشت دچار شده بودند.

سرمایه گذاری موفق به انضباط و شکیبایی وابسته است و باید فقط پولی را سرمایه گذاری کنید که برای خرج کردن لازم ندارید

یک قدم جلوتر

شاید رؤیای ثروت یک شبه را در سر بپرورانید، اما حتی موفق ترین سرمایه گذاران مانند وارن بافت هم نتوانسته اند به این سرعت ثروتمند شوند. در حقیقت، تبدیل شدن به یک سرمایه گذار موفق به پرورش انضباط و شکیبایی وابسته است، پس به تدریج جلو بروید. تصمیم گیری های عجولانه در مورد سرمایه گذاری، یقیناً با شکست مواجه می شود. حقیقت این است که غالباً برای دستیابی به سود سرمایه گذاری، ماه ها و حتی سال ها زمان لازم است. برای مثال، در تاریخچه معاصر بازار، فیس بوک مدت کوتاهی پس از تبدیل شدن به شرکت سهامی عام، با مشکلاتی مواجه شد و سهام آن به شکل قابل ملاحظه ای افت کرد، اما چند سال بعد ارزش این سهام چهاربرابر شد. اما انضباط ممکن است دشوار باشد. بخشی از انضباط یعنی کنار گذاشتن هراس از دست دادن فرصت سرمایه گذاری. برای مثال، اگر در سال جاری ارزش بازارها تا ۲۰٪ افزایش یافته باشد و شما سرمایه گذاری نکرده باشید، ممکن است احساس کنید که فرصتی را از دست داده اید. این احساسات طبیعی اند. اما در حقیقت تعداد شرکت های سهامی عام بسیار زیاد است و حوزه فرصت های موجود در بازارهای مالی عملاً بی نهایت است. در حقیقت، متخصصان امور مالی غالباً از دست رفتن فرصت در بازار سهام را با ازدست دادن قطار مقایسه می کنند: قطعاً قطار دیگری از راه خواهد رسید! سخن آخر اینکه انضباط یعنی با پولی که ممکن است به آن نیاز پیدا کنید قمار نکنید. ترس، که محرک مردم برای اتخاذ تصمیم های غیرعقلانی است، بدترین دشمن سرمایه گذاران است. اما اگر پولی را که برای بازپرداخت وام مسکن به آن نیاز دارید، سرمایه گذاری کرده باشید، مشکل بتوانید از مستولی شدن ترس بر خود اجتناب کنید. بنابراین، از تصمیم گیری های بد برمبنای ترس های غیرعقلانی اجتناب کنید و فقط پولی را سرمایه گذاری کنید که می دانید در سه تا پنج سال آینده به آن احتیاج پیدا نمی کنید. باقی پولتان را با امنیت تمام در حساب پس اندازتان نگه دارید.

حوزه های تخصصی تان را شناسایی کنید و دائماً دانش خود را افزایش دهید

یک قدم جلوتر

دانستن زمان جدایی از جمعیت یکی از اصول سرمایه گذاری خوب است، و کارآمدترین شیوه برای پیش دستی بر سایر سرمایه گذاران این است که هرروز به تقویت دانشتان بپردازید. اما پیش از انجام این کار، باید حوزه صلاحیتتان در سرمایه گذاری را بشناسید. وارن بافت، یکی از موفق ترین سرمایه گذاران وال استریت، غالباً مفهوم دایره صلاحیت را مطرح می کند. ایده آن این است که اگر حوزه مهارتتان شناسایی کنید و از آن دست برندارید، موفق خواهید شد. فرض کنید که در مورد شرکت های دارویی مطالب زیادی می دانید. دانشتان یک مزیت سرمایه گذاری در این حوزه به شما می دهد. اما شاید به سوی سهام صنایعی که چیزی از آنها نمی دانید هم جلب شوید. پرهیز از این سهام و سرمایه گذاری در چیزی که از آن اطلاع دارید، بسیار مهم است. به خاطر داشته باشید با یادگیری مداوم در مورد فرصت های جدید سرمایه گذاری و سایر صنایع، می توانید به مرور زمان دایره صلاحیتتان را گسترش دهید. در حقیقت، تداوم یادگیری موجب می شود که در سرمایه گذاری به مزیتی اساسی دست یابید. موضوع بسیار ساده است: دانش موجب کسب مزیت می شود، چون امروزه اکثریت مردم فاقد دانش اند. گزارش مرکز تحقیقات پیو در موردمطالعه این پدیده را روشن می کند: در این گزارش آمده است که ۲۳ درصد از مردم آمریکا در سال ۲۰۱۴ حتی یک کتاب هم مطالعه نکرده اند. اگر این رقم با رقم سال ۱۹۷۸، که تنها ۸ درصد بوده است، مقایسه کنید، به عمق فاجعه پی خواهید برد. باکمی اطلاعات در مورد حسابداری می توانید گزارش مالی شرکت ها را مطالعه کنید، اما برای دانستن معنای این ارقام در چشم انداز اقتصادی و سیاسی فعلی، لازم است که از جهان اطرافتان آگاهی داشته باشید. بنابراین، مطالعه منظم برای موفقیت در سرمایه گذاری ضروری است. ضمناً لازم است به خاطر داشته باشید که یادگیری از اشتباهات بخشی از فرآیند سرمایه گذاری است. بنابراین اگر سهامی را دیر فروختید و ضرر کردید، تحلیل وضعیت بهترین کاری است که می توانید انجام دهید! با این کار می توانید تعیین کنید که دقیقاً چه اشتباهاتی کرده اید و احتمال تکرار این اشتباهات را کاهش دهید.

تصمیم گیری درست برای سرمایه گذاری به سادگی و حسن انتخاب بستگی دارد.

شاید تصور کنید که یافتن نوعی استراتژی سرمایه گذاری پیچیده حاکی از زیرکی و نبوغ است، اما حقیقت این است که خرد واقعی در حفظ امور به ساده ترین شکل ممکن نهفته است. بنابراین، تنها به امور مهم توجه داشته باشید. به هر حال تعداد معیارهایی که هنگام ارزیابی شرکت ها می توان بررسی کرد تقریباً بی نهایت است. برخی از این معیارها عبارت اند از: تصویر برند، عملکرد مالی، جاذبه تیم مدیریت – و این فهرست همچنان ادامه دارد. برای حفظ تمرکز، از اصل پارتو که قانون ۲۰/۸۰ هم نامیده می شود، پیروی کنید. اصل پارتو به این صورت است:

در قرن نوزدهم، ویلفردو پارتو اقتصاددان ایتالیایی، مشاهده کرد که مالکیت ۸۰ درصد از زمین های ایتالیا به ۲۰ درصد از جمعیت این کشور تعلق دارد. او بر مبنای این مشاهده، چنین استنتاج کرد که در بسیاری از موارد ۸۰ درصد از معلول ها فقط از ۲۰ درصد علت ها ناشی می شوند. این منطق را می توان در سرمایه گذاری هم به کار برد: به شاخص هایی توجه کنید که ازنظر شما از همه مهم ترند و به بقیه شاخص ها توجهی نداشته باشید. زیرا گذشته از هر چیز، درنهایت معدودی از این شاخص ها به ترقی قیمت سهام منجر می شوند. حسن انتخاب یکی دیگر از شیوه های حفظ تمرکز است. بنابراین نباید اندکی از هر چیزی را خریداری کنید، بلکه سهامی را انتخاب کنید که با مشخصات موردنظر شما تناسب دارند. خلاصه اینکه، باید از فیلترهای مختلف استفاده کنید. وارن بافت در هنگام سرمایه گذاری چهار فیلتر ذیل را به کار می گیرد:

  1. آیا کسب وکار مربوطه را درک می کنید؟ سرمایه گذاری در شرکتی که فناوری جدیدی می فروشد که چیزی از آن نمی دانید، تنها به دلیل اینکه این فناوری نوآورانه به نظر می رسد، صحیح نیست.
  2. آیا شرکت مزبور پتانسیل بلندمدت دارد؟ زیرا برخی صنایع تنها مدهای زودگذرند و برخی دیگر، مانند مواد غذایی یا مراقبت های بهداشتی، پایه و اساس مستحکم تری دارند.
  3. آیا به مدیریت شرکت اعتماد دارید؟ پاسخ این سؤال آسان است، زیرا مدیرعاملی که پیش از این چندین شرکت را ورشکسته کرده است، علامت خطر است.

و سرانجام، آیا قیمت سهام آن مناسب است؟ به عبارت دیگر، اگر تصور می کنید که سهام مزبور بیش ازحد گران است، از خرید آن صرف نظر کنید و به دنبال فرصت های دیگر بگردید.

با دقت سهام شرکت های رقابتی را انتخاب کنید که تغییر را پیش بینی می کنند

یک قدم جلوتر

تعداد شرکت هایی که سهام آنها در بازار معامله می شود، به هزاران عدد بالغ می شود. برای جداکردن برندگان از بازندگان لازم است سرمایه گذاران پرسش های صحیح را بپرسند. هنگام بررسی سهام، بهتر است که مانند کودکی پنج ساله رفتار کنید و پیوسته سؤالاتی مانند این را بپرسید:

چرا مردم به این شرکت علاقه دارند و یا در زندگی خود به آن احتیاج دارند؟ چرا محصولات این شرکت را مصرف می کنند؟ آیا این شرکت نوعی نوآوری انقلابی به فروش می رساند یا استارت آپی مد روز است که به زودی از صحنه روزگار محو خواهد شد؟ به علاوه، لازم است که پرسش های ذیل را نیز بپرسید: چرا اکنون برای خرید زمان مناسبی است؟ زیرا گذشته از هر چیز، شرکت های بزرگی مانند نایکی، اکسون و مایکروسافت دهه هاست که وجود دارند، پس چرا اکنون زمان سرمایه گذاری در این شرکت هاست؟ برای مثال، ممکن است این شرکت ها به تازگی به بازاری جدید و پر آتیه وارد شده باشند و یا روندی بلندمدت و سودآور را شناسایی کرده باشند. استراتژی بعدی جستجوی شرکت های دارای مزیت رقابتی حقیقی است؛ یعنی، یک یا چند ویژگی که به آنها کمک می کند تا از رقیبان عملکرد بهتری داشته باشند. قدرت قیمت گذاری یکی از این ویژگی هاست، که به معنای توانایی شرکت در افزایش قیمت ها و در عین حال حفظ مشتریان است. مثلاً شرکت اپل را در نظر بگیرید. این شرکت هنگام عرضه آیفونی جدید به بازار حتی به قیمت های رقیبانش هم چندان توجهی ندارد. شرکت در عوض قیمت خاص خود را تعیین می کند، زیرا می داند که مصرف کنندگان مشتاق محصولات اپل اند و برای خرید آنها قیمتی سنگین می پردارند. سخن آخر اینکه باید از شرکت هایی که نمی توانند تغییر را پیش بینی کنند، پرهیز کنید. در حقیقت، به روش های متعددی می توانید دریابید که آیا شرکتی به دلیل این نقیصه با خطر تحمل ضررهای سنگین در آینده نزدیک روبروست یا خیر. رقابت ارزان فروشی، و ظهور و سقوط فناوری ازجمله این شاخص ها هستند. مثلاً شرکت کداک را در نظر بگیرید که به دلیل ظهور عکاسی دیجیتال، و درنتیجه سقوط تقاضای دوربین هایی که با فیلم عکاسی کار می کردند، از صحنه رقابت خارج شد. اما برخی شرکت ها می توانند به خوبی با روندهای در حال تغییر انطباق یابند. مثلاً کوکاکولا دیگر فقط نوشیدنی غیرالکلی تولید نمی کند و به منظور تأمین نیازهای همواره در حال تغییر مصرف کنندگان، خط محصولش را گسترش داده است تا نوشیدنی های دیگری تولید کند.

بازارها به سرعت سقوط می کنند و اوج می گیرند، پس بهترین کار این است که مدتی طولانی در بازار باقی بمانید

امروزه، بازارهای مالی مستعد افت و خیزهای شدیدند. این تغییرات می توانند در اثر نوسان خُلقی ناشی از هیجان بیش ازحد یا ناامیدی اغراق آمیز سرمایه گذاران روی دهند. علت این امر آن است که امروزه سرمایه گذاران اطلاعات، سخن چینی ها و شایعات زیادی از رسانه ها دریافت می کنند و با خریدوفروش سریع به این اضافه بار اطلاعاتی شدیداً واکنش نشان می دهند. درنتیجه ، امروزه سرمایه گذاران سهامشان را برای مدت های بسیار کوتاهی نگهداری می کنند. برای مثال، در دهه ۱۹۶۰، مردم سهامشان را به طور متوسط به مدت هشت سال نگه می داشتند. امروزه مردم عموماً سهامشان را پس از شش ماه می فروشند. این خریدوفروش سریع به نوسانات شدید بازارهای مالی دامن می زند. بنابراین، حفظ آرامش کلید کار است و نباید به نوسانات روزانه قیمت سهام توجه کنید. فرض کنید که پول زیادی را در سهام سرمایه گذاری کرده اید. بنابراین، ممکن است وسوسه شوید تا هرروز نوسانات قیمت سهامتان را بررسی کنید. اما قیمت سهام به ندرت هرروز بالا می رود و حتی اندکی کاهش هم می تواند شمارا ناامید کند و موجب شود که سهامتان را به سرعت و پیش از موعد مناسب بفروشید. به جای آنکه قیمت ها را هرماه یا حتی هرسال بررسی کنید، بهتر است که زمان لازم برای اجرای استراتژی های کسب وکار و رشد بلندمدت را در اختیار شرکت هایی قرار دهید که در آنها سرمایه گذاری کرده اید. آنگاه، پس از مصون شدن نسبت به نوسانات خلقی بازار، می توانید از کسانی که این مصونیت را پیدا نکرده اند کسب سود کنید. زیرا خرید سهام تا حدی شبیه به خرید چتر است. اگر در روزی بارانی گشتی در نیویورک بزنید، می توانید فروشندگان بسیاری را مشاهده کنید که چترهای بی کیفیت را به قیمت های بسیار گران می فروشند. اما اگر در روزی آفتابی به همان خیابان ها بروید، می توانید همان چترها را به نصف قیمت خریداری کنید. اکنون این اصل را در مورد شیوه پاسخ فروشندگان ناامید به بازاری که به نفع آنها نیست، اِعمال کنید. سرمایه گذاران زیرک می توانند از فرصت ایجادشده به دلیل ترس و وحشت افرادی که مایلند سهامشان را به هر قیمتی بفروشند، کاملاً بهره برداری کنند. زیرا چنین لحظاتی بهترین زمان خرید سهام باقیمت های بسیار ارزان است.

سرمایه گذاران زیرک امنیت را در اولویت اول قرار می دهند – پس ارزان بخرید، سطح انتظاراتتان را پایین بیاورید و سهامتان را تنوع بدهید

یک قدم جلوتر

ممکن است چنین به نظر برسد که هدف از سرمایه گذاری کسب پول بیشتر است، اما حقیقت این است که اولویت برای سرمایه گذاران خوب ازدست ندادن پول است. بهترین راه انجام این کار خرید سهام ارزان است. اگر سهام گران قیمت خریداری کنید، در صورت سقوط قیمت با ضرر بالقوه زیادی مواجه می شوید. بدیهی است اگر سهام ارزان خریداری کنید، احتمال این نوع زیان کاهش می یابد. اگر سهام را به مثابه دانشجویان در نظر بگیریم، برخی دانشجویان بسیار قابل اطمینان اند و همواره بالاترین نمرات را کسب می کنند، این ها همان سهام گران قیمت اند که همه می دانند تا چه حد عالی هستند. ولی دانشجویان خوبی هم وجود دارند که با برخی مشکلات موقتی روبرو هستند. این ها همان سهام ارزان قیمت ولی ارزشمندند. ممکن است که این دانشجویان چندباری از کلاس غیبت کنند یا در آزمونی رد شوند، ولی این نوع سهام پتانسیل عظیمی دارند زیرا نقایص آنها موجب می شود که قیمت آنها از ارزش واقعی شان بسیار پایین تر باشد. بنابراین، کلید کار در خرید سهام ارزان قیمت است. اما به خاطر داشته باشید که لازم است جانب احتیاط را رعایت کنید و سطح توقعاتتان را بالا نبرید، زیرا پیش بینی آینده محال است و تلاش در این راه بیهوده است. به جای انتظار برای بهترین نتیجه ممکن، باید به صورت استراتژیک سناریوهایی را در نظر بگیرید که بر انجام کارهای غیرممکن از سوی شرکت متکی نباشند. لازمه این کار این است که واقع بین باشید و مشخص کنید که آیا شرکتی می تواند، حتی در شرایط نه چندان مناسب، سود نسبتاً خوبی به دست آورد یا خیر. درست مانند شرکت تسلا، که برخی بورس بازان ممکن است روی موفقیت عظیم خودروی بعدی این شرکت شرط بندی کنند، ولی سرمایه گذاران عاقل تنها سهام شرکت هایی را خریداری می کنند که طرحی برای ایجاد کسب وکاری سالم برمبنای موفقیت نسبتاً کم ولی پایدار داشته باشند. و سخن آخر اینکه، هنگام آغاز راه سرمایه گذاری حتماً سهامتان را تنوع بخشید، به هر حال، وقتی تجربه اندکی دارید، اطلاعاتتان در مورد جزئیات هر بخش خاص هم اندک است. بنابراین، هرقدر بیشتر به کارتان تنوع بخشید، تأثیر سقوط قیمت یکی از سهامتان کمتر خواهد شد، زیرا بقیه سبد سهام شما می تواند این زیان را مهار کند. برای مثال، اگر صرفاً در بانک ها سرمایه گذاری کنید، در صورت بروز بحران در بانکداری کل سبد سهامتان نابود خواهد شد.

خلاصه نهایی

پیام اصلی این کتاب این است که:

اگر سرمایه گذار تازه کاری باشید، شاید تصور کنید که بازار بورس راهی برای یک شبه ثروتمندشدن است. اما حقیقت این است که لازمه سرمایه گذاری شکیبایی، انضباط و عقلانیت است. با برنامه ریزی استراتژیک و دنبال کردن سرمایه گذاری هایتان می توانید به تدریج سبد سهامتان را بسازید و ثروتی به دست آورید که همواره رویای آن را در سر داشتید.

اشتباهاتتان را بپذیرید

یکی از مطالب بسیار جالب در مورد سرمایه گذاری این است که لازم نیست همواره حق با شما باشد. حتی اگر در برخی از سرمایه گذاری ها اشتباهاتی مرتکب شوید، با استفاده از بقیه سبدتان می توانید به سود دست یابید. بنابراین، اشتباهاتتان را بپذیرید و بدانید که این اشتباهات مرگبار نیستند. حتی می توانید این شکست ها را مشوق یادگیری بدانید و در دفعات بعدی کارتان را بهتر انجام دهید.

ادامه مطلب
تسلط بر چرخه بازار
خلاصه کتاب تسلط بر چرخه بازار...

دانستن، قدرت است. این قانونی نانوشته و بسیار مهم است که هر تاجر موفقی درستی آن را تایید می کند. خواندن کتاب، رمز سال ها پیروزی و علت بارها شکست را به رایگان در اختیار ما قرار می دهد. خلاصه ها هم چنین خاصیتی دارند. مرور خلاصه کتاب ها که با گلچین کردن بهترین مطالب یک نویسنده به دست می آیند می تواند به شکلی موثر و مفید راهگشای افراد جستجوگر و پر مشغله باشد. در این بخش از خانه سرمایه به سراغ کتاب «تسلط بر چرخه بازار» می رویم و به تماشای موضوع های دست چین شده از لابه لای صفحه های آن می نشینیم. با ما همراه باشید.

چرا باید این کتاب را بخوانیم؟

  • با مطالعه این کتاب به درکی درست از چرخه های بازار می رسید.
  • این کتاب به شما کمک می کند تا بتوانید جایگاه کنونی خود را در چرخه بازار بورس پیدا کرده و جایگاه آینده تان را پیش بینی کنید.
  • با تاثیر افزایش یا کاهش قیمت ها بر عملکرد بازار آشنا خواهید شد.
  • می آموزید که چرا سرمایه گذاران باید برخلاف جریان مالی شنا کنند.
  • متوجه می شوید که چرا به دنبال ترقی، ورشکستگی اتفاق می افتد.
  • درک خواهید کرد که چرا بازارهای بدون ریسک، پرریسک ترین نوع بازارها هستند.
  • بهترین راه ها را برای تبدیل شدن به یک سرمایه گذار برتر خواهید آموخت.

چه کسی کتاب تسلط بر چرخه بازار را نوشته است؟

«هاوارد استنلی مارکس» (Howard Stanley Marks) نویسنده کتاب «تسلط بر چرخه بازار» (Mastering the Market Cycle: Getting the Odds on Your Side) یکی از موفق ترین سرمایه گذاران وال استریت است. او در این کتاب با توضیح کاربردی منطق پنهان در روند بازار بورس و بیان تجربه ها و تجزیه و تحلیل هایش از فراز و فرود این بازار، سرمایه گذاران را به سمت کسب سود بیشتر هدایت می کند.

چرخه بازار چیست؟ آیا راهی برای شناسایی و پیش بینی آن وجود دارد؟

شما چه تعریفی از چرخه ها دارید؟ شاید بتوان تبدیل شدن روز به شب یا تغییر منظم فصل ها را یکی از آشناترین چرخه های طبیعی در جهان نامید. همیشه بعد از پایان شب، روز پدیدار می شود و بعد از گذر زمستان، پذیرای بهار هستیم. هیچ چیزی قدرت بر هم زدن این نظم طبیعی را ندارد. به همین دلیل، ما می توانیم ثانیه های زندگی مان را با نظم این چرخه ها هماهنگ کنیم و به راحتی جایگاه خود را در میان این چرخه ها بیابیم. چرخه های بازارها و نظام های اقتصادی به اندازه غروب خورشید یا گردش فصل ها پیش بینی پذیر نیستند. اما این بدان معنا نیست که وجود ندارند. اجازه بدهید مثالی برایتان بزنیم.
تصور کنید سرعت چرخش زمین به دور خورشید، غیرقابل پیش بینی بود؛ یعنی گاهی سرعت مدارش افزایش پیدا می کرد و گاهی آهسته تر از همیشه به پیش می رفت. در آن صورت، هیچ پیش بینی قطعی در مورد زمان تبدیل شدن شب به روز و برعکس وجود نداشت. کارکرد چرخه های بازار نیز به همین شکل است. هیچ راه قطعی برای پیش بینی زمان فرارسیدن رونق مثبت بازار یا از میان رفتن رکود منفی آن وجود ندارد. گاهی چشم انداز بلندمدت بازار، روشن و آفتابی است. اما در این میان، روزهای ابری و طوفانی نیز بر سر راهش قرار می گیرند. شاید نظرهای دقیق و پیش بینی های محکم و قاطع، جایی در چرخه های اقتصادی و بازار نداشته باشند اما همیشه می توان این روند را از نظر «تمایل» مورد بررسی قرار داد.
اجازه بدهید قبل از هر کاری، تمایل را با هم تعریف کنیم. به مجموعه ای از حدس و گمان ها و محاسباتی که یک سرمایه گذار مطلع در مورد وقوع یک احتمال انجام می دهد، «تمایل» می گویند. مثلا پس از رونق بازار، زمانی که قیمت ها تا سطح ناپایداری افزایش یافته اند و خوش بینی سرمایه گذار در اوج خود است، تقریبا رکود رخ خواهد داد. اینکه این رکود دقیقا چه زمانی روی می دهد و چقدر شدید خواهد بود، کاملا پیش بینی ناپذیر است. اما این بدان معنا نیست که سرمایه گذار به هنگام روبه رو شدن با حباب نمی تواند وضعیت پورتفولیوی خود را برای پیش بینی این رکود تعیین کند.

زمان چه تاثیری در چرخه های بازار بورس می گذارد؟

اما چگونه می توان از عملکرد چرخه های بازار سردرآورد؟ چرخشی بودن امور مالی بی شباهت به تاریخ نیست. به قول «مارک تواین» (Mark Twain)، نویسنده و طنزپرداز آمریکایی، «تاریخ خودش را تکرار نمی کند اما قافیه هایی مشابه می سازد.» به عبارت دیگر، درست است که وقایع، دقیقا به همان شکل گذشته تکرار نمی شوند اما الگوی مشابهی در میان همه آنها وجود دارد. شاید بهترین نمونه در این مورد، حباب «دات کام» و ماجرای رکود ناگهانی بین سال های ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۲ باشد.
در اواسط دهه ۱۹۹۰، استفاده از اینترنت در ایالات متحده شدت گرفت. اینترنت اختراعی بود که انتظار می رفت فرصت های زیادی را برای کسب منافع مالی خلق کند. سرمایه گذاران مخاطره پذیر خیلی زود سرمایه گذاری در شرکت های آنلاینی را آغاز کردند که مثل قارچ از همه جا سبز شده بودند. در حقیقت، امید اندکی برای سوددهی واقعی اغلب آن ها وجود داشت. طی این هیجان عمومی، قیمت سهام به شکل بی سابقه ای بالا رفت. چون طبق گزارش ها صندوق های سرمایه گذاری مخاطره آمیز، سود سه برابر داشتند. این امر موجب جذب سرمایه بیشتر شد و خیلی زود تعداد بسیار زیادی از شرکت های آنلاین به وجود آمدند. حباب شکل گرفته بود. اغلب این شرکت ها به شکلی اجتناب ناپذیر با شکست مواجه شدند.
بسیاری از سرمایه گذاران مخاطره پذیر زیان ۱۰۰ درصدی را تجربه کردند و قیمت سهام سقوط کرد. اتفاقی که کسی انتظارش را نداشت افتاد و حباب دات کام که زیادی باد شده بود ناگهان ترکید! جالب اینجا است که به طور متوسط، بازار سرمایه گذاری مخاطره آمیز طی ۲۰ سال اخیر رشد کرده است. اما در کوتاه مدت، تفاوت های فاحشی به چشم نمی خورند. این الگویی است که تقریبا تمام بازارها، نظام های اقتصادی و شرکت ها در مقیاسی نه چندان افراطی از آن تبعیت می کنند. چنین الگوهایی رشدی تدریجی دارند. می توانیم این رشد متوسط را «نرخ رشد مدت دار» آن ها بنامیم که در طول یک دوره زمانی طولانی تداوم داشته است. با این حال در کوتاه مدت، نمودار رشد، پیرامون این روند مدت دار به بالا و پایین نوسان می کند.

آیا می دانید چه عاملی محرک اصلی نوسانات کوتاه مدت بازار است؟

تسلط بر چرخه بازار

انسان، موجودی سرشار از احساس است. اگر احساس را از انسان جدا کنیم، باقی مانده خوشایندی دستگیرمان نمی شود. چون انسان ها خیلی بیشتر از آنچه که به نظر می رسد با احساسشان زندگی می کنند. حتی بی تفاوت ترین انسان ها نیز از احساس بی تفاوتی برای نشان دادن وضعیت خودشان بهره می گیرند. این یعنی انسان و احساسش به شکلی جدانشدنی به یکدیگر گره خورده اند. بنابراین نباید از این موجود احساسی انتظار داشته باشیم که به هنگام خرید و فروش سهام، صد در صد منطقی عمل کند. در حقیقت، یکی از علت های ترکیدن حباب دات کام و ورشکسته شدن عده زیادی از سهام داران، ناشی از احساسی عمل کردن آنها بود. در طی دوره های رشد چشمگیر، نظیر دوره ی بین سال های ۱۹۹۵ و ۲۰۰۰ سرمایه گذاران دچار توهم شدند. آن ها فکر می کردند که این رشد تا ابد دوام خواهد داشت. اما ماجرا برخلاف فکر آنها پیش رفت.
سرمایه گذاران جوانی که چرخه های گذشته را به یاد نمی آورند یا بیش از حد به قابلیت های بازار جدید مطمئن هستند، می خواهند الگوهای قله و دره گذشته را نادیده بگیرند و با شوق ادعا کنند که این بار اوضاع متفاوت خواهد بود. این شور و هیجان آنها مثل یک ویروس در میان سرمایه گذاران دیگر هم منتشر می شود و به این ترتیب، موجی از سرمایه گذاران به سمت خرید سهم ها هجوم می آورند و حتی با وجود قیمت های غیرمنطقی آن سهم ها را می خرند. چون می ترسند که نکند فرصتی طلایی در کنارشان باشد و به دلیل غفلت از دستشان برود! وقتی مدتی از این ماجرا می گذرد، این بار به جای شوق، احساس ترس گریبانشان را می گیرد. آنها با خودشان فکر می کنند نکند قیمت ها بیش از حد رشد کرده باشند و ناگهان سقوط کنند؟ اینجا است که رویه را برعکس می کنند و حالا به جای خرید، موجی از فروش با قیمت های پایین را به راه می اندازند و باعث می شوند تا قیمت ها به زیر روند مدت دار سقوط کنند. باز هم این احساس انسان است که پیروز میدان معاملات می شود نه منطق.
حقیقت این است که مقاومت در برابر تفکر جمعی بازار، کار دشواری است. حتی «آیزاک نیوتن» (Isaac Newton) که اغلب یکی از مهم ترین نوابغ زمان شمرده می شود نیز نتوانست این کار را انجام دهد. نیوتن در ژانویه ۱۷۲۰ رئیس ضرب سکه در انگلستان بود. در آن زمان سهام شرکت «South Sea» در ۱۲۸ پوند متوقف شد. اما بعد قیمت افزایش یافت. نیوتن که فهمید این افزایش قیمت به خاطر سرمایه گذاری های قماری است، کاری عاقلانه کرد و سهام ۷۰۰۰ پوندی اش را فروخت. او به درستی این چرخه در شرف وقوع را پیش بینی کرده بود. در ماه ژوئن قیمت سهام به سرعت افزایش یافته و به ۱۰۵۰ پوند رسید و تا سپتامبر به کمتر از ۲۰۰ پوند سقوط کرد. اما نکته جالب اینجا است که نیوتن نتوانست در مقابل نیروی احساس جمعی مقاومت کند. بعد از اینکه دید افراد دور و برش این همه پول به جیب می زنند، دوباره سهامش را در اوج خرید و بعد تمام آن را از دست داد، بیش از ۲۰۰۰۰ پوند! می توان از این ماجرا یک درست ساده گرفت: «مقاومت در برابر جریان تفکر جمعی، کار راحتی نیست. اما ممکن است و می توان راه هایی برای غلبه بر این جریان – حداقل در ابعاد فردی – پیدا کرد.»

یک سرمایه گذار عاقل با ریسک های بازار چه می کند؟

سرمایه گذاران زیادی هر روز بخشی از زمان گران بهای خود را صرف تحلیل رسانه ها و توجه به نشانه های صعودی یا سقوط بازارهای مختلف می کنند. اما تعداد کمی از آنها به اطلاعاتی که جایگاه فعلی آنها را در محیط سرمایه گذاری کنونی مشخص می کند، توجه دارند. همین تعداد کم، جمعیت سرمایه گذاران برتر را تشکیل می دهند.
در طول زمانی که بازار به شکلی غیرمنطقی در حال جهش است، سود سرمایه گذاری های پرمخاطره نیز در کمترین مقدار خود قرار می گیرد. چون همه سرمایه گذاران شور و شوق زیادی برای خرید دارند و به این ترتیب، فروشندگان نیز به خود جرات می دهند تا در برابر فروش سهم ها، قیمت هایی سرسام آور، صرف ریسک کمتر و زیان ریسک بیشتر را به خریدار تحمیل کنند. پس بهتر است به هنگام شنیدن جملاتی مانند: «بازار نمی تواند شکست بخورد» و «این بار اوضاع متفاوت است» حواستان را جمع کرده و با احتیاط عمل کنید. آن روی دیگر قضیه این است که وقتی در پی نزول یا کسادی بازار، احساس ترس، سرمایه گذاران را در برمی گیرد ریسک در کمترین میزان خود است. تمام سرمایه گذارانی که پولشان را از دست داده اند با ترس کنار گود می ایستند و فکر می کنند حالا بازار درگیر افولی دائمی شده است. اما در این مرحله است که صرف ریسک و احتمال جهش بازار در اوج خودش قرار دارد.
در حقیقت، سرمایه گذاری زمانی در مخاطره آمیزترین شکل خود است که در کل بدون ریسک تلقی شود، و زمانی کمترین ریسک را دارد که در کل دارای ریسک زیاد تلقی شود. من در سال ۲۰۱۰ حداکثر بهره را از این حقیقت بردم. بعد از بحران مالی ۲۰۰۸-۲۰۰۷، ساخت خانه دچار وقفه شد. در سال ۲۰۱۰ فرصت های ایجاد مسکن در ایالات متحده در کمترین میزان خود از سال ۱۹۴۵ قرار گرفته بود. با این حال، جمعیت در سال ۲۰۱۰ بسیار بیشتر از سال ۱۹۴۵ بود و این جمعیت است که تقاضای مسکن بلندمدت را ایجاد می کند. به زبان ساده، بازار مسکن به شدت راکد بود اما میزان جمعیت، افزایش تقاضای خانه را تضمین می کرد. به همین خاطر با وجود تفکر جمعی که می گفت: «بازار مسکن هرگز به حال اول باز نمی گردد» من و همکارانم بزرگ ترین شرکت خانه سازی خصوصی در آمریکای شمالی را خریدیم. این شکل از سرمایه گذاری سود زیادی را برای ما به دنبال داشت.

بین رشد اقتصادی، ساعات کاری و بهره وری چه رابطه ای وجود دارد؟

اگر نرخ رشد سکولار همیشه مثبت باشد، آیا این امکان وجود نداشت که شما فقط سرمایه گذاری کنید و اجازه بدهید پولتان همان جا بماند، چرخه های کوتاه مدت یکدیگر را خنثی کنند و شما از رشد تدریجی روند مدت دار سود ببرید؟ خب، مسئله اینجا است که روند مدت دار نیز از طریق چرخه ها انجام می گیرد، گرچه ادامه آن ها بیشتر طول می کشد. این مسئله زمانی آشکار می شود که شما روند مدت دار تولید ناخالص داخلی (GDP) در ایالات متحده را بررسی می کنید. یک روش برای محاسبه تولید ناخالص داخلی، ضرب تعداد ساعت کاری کشور در رقم بازده هر ساعت است. این یعنی دو روش اصلی برای افزایش تولید ناخالص داخلی یک کشور وجود دارد:

  •  افزایش تعداد ساعات کاری

بارزترین شکل افزایش تعداد ساعات کاری یک کشور، با افزایش تعداد کارگران صورت می گیرد. در واقع، افزایش تولید ناخالص داخلی با رشد جمعیت همبستگی دارد. مثلا پس از جنگ جهانی دوم نرخ تولد در ایالات متحده افزایش چشمگیری داشت، پدیده ای که به آن «دوران افزایش زاد و ولد» گفته می شود. زمانی که کودکان متولد شده بین اواخر دهه ۱۹۴۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ به سن کار رسیدند، اقتصاد ایالات متحده رشد چشمگیری را تجربه کرد، علت آن نیز وجود افراد بیشتر برای کار بود. این افزایش ساعات کار، رشد اقتصادی را به دنبال داشت.

  • افزایش میزان بازدهی در هر ساعت

بین اواخر دهه ۱۷۰۰ و اوایل دهه ۱۸۰۰ ماشین هایی که با انرژی بخار و آب کار می کردند، جای کارگران را در حوزه های خاص گرفتند و کار آن ها را با بهره وری بیشتری انجام دادند. در این میان، تولید نیز شکل تازه ای به خود گرفت. مثلا کاری که با صرف زمان و تلاش زیاد در فروشگاه های کوچک صورت می گرفت، این بار با سرعت بسیار زیاد در کارخانه های بزرگ انجام می شد. نتیجه این فرآیند تازه چیزی نبود جز رشد اقتصادی. تولید ناخالص داخلی ایالات متحده با نرخی بین ۲ و ۳ درصد در سال رشد می کند. اما به یاد داشته باشید که این رشدی متوسط است و بدین معنا نیست که رکود اقتصادی بلندمدت وجود ندارد که نجات از آن نه سال ها بلکه دهه ها برای یک اقتصاد طول می کشد. نرخ تولد می تواند به دلایل مختلف کاهش یابد، برای مثال جنگ، شرایط اقتصادی نامطلوب و روندهای اجتماعی نظیر گرایش فعلی جوانان آمریکایی به تاخیر در تشکیل خانواده. در بلندمدت کاهش ایجادشده در تعداد نیروی کار می تواند به رکود اقتصادی گسترده بیانجامد. مختصر اینکه اتکا به روزهای روشن آینده که ممکن است هرگز از راه نرسند، عاقلانه نیست. به همین دلیل است که سرمایه گذار برتر نسبت به چرخه های کوتاه مدت هوشیار است و جایگاه خود را مطابق آنها تعیین می کند.

پیام اصلی نویسنده در کتاب تسلط بر چرخه بازار چه بود؟

چرخه های بازار، نظام های اقتصادی و شرکت های منفرد الگوی خاصی را دنبال می کنند. آنها در بلندمدت میل به رشد دارند و چیزی را دنبال می کنند که به آن «روند مدت دار» می گویند. این روند در کوتاه مدت، نوسان زیادی دارد. سرمایه گذار برتر کسی است که به این چرخه ها توجه می کند و جایگاهش را نسبت به آنها تطبیق می دهد. متاسفانه تفکر بسیاری از افراد مالی در نوعی حباب گیر کرده است. چون آن ها فقط به رسانه ها و گزارش های مالی توجه می کنند و به ندرت به کتابی خارج از حوزه خود توجه نشان می دهند. پیشنهاد می کنم که خود را به ژانری خاص محدود نکرده و از کتاب های تاریخ غافل نشوید. چون با خواندن آنها می توانید نکات زیادی درباره چرخه ها بیاموزید. گاهی بهترین درس های عملی در لابه لای پیروزی ها و شکست های تاریخی نهفته است.

ادامه مطلب
کتاب کوچکی که همچنان بازار را شکست می دهد
خلاصه کتاب کوچکی که همچنان بازار...

فرمول جادویی پول سازی فوری در بازار بورس را کشف کنید

همه ما دوست داریم برای روزهای مبادا اندوخته ای فراهم کنیم. سرمایه گذاری در بازار سهام یکی از شیوه های مطمئن برای فراهم آوردن چنین اندوخته ای است. اما چند نفر از ما به توانایی های مالی خود برای مدیریت سرمایه گذاری هایمان به اندازه کافی اطمینان داریم؟ اغلب ما می خواهیم پولمان را به متخصصان بسپاریم تا کارها را برایمان انجام دهند. ولی این کار اشتباه است. زیرا این افراد بابت تخصصشان پول زیادی دریافت می کنند و در بیشتر موارد هم کار را درست انجام نمی دهند. بهترین شیوه برای استفاده حداکثری از بازار سهام این است که مدیریت سرمایه گذاری هایتان را خودتان بر عهده بگیرید. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتابی می رویم که راه و رسم اصولی کار با سرمایه تان را به شما نشان می دهد. همراه با ما پای خلاصه کتاب «کتاب کوچک غلبه بر بازار» (The little book that still beats the market) بنشینید.

نویسنده کتاب کوچک غلبه بر بازار چه کسی است؟

«جو گرین بلات» (Joel Greenblatt)، سرمایه گذار، نویسنده و استاد دانشگاه است. او که مدیریت صندوق های مالی (Hedge) را بر عهده دارد به علت سود پیوسته و قابل توجهی که از سرمایه گذاری هایش کسب می کند، مشهور است. او در کتاب کوچک غلبه بر بازار، راهکارهایی را به خوانندگانش ارائه می دهد تا آنها نیز بتوانند از معامله در بازار بورس، سود کسب کنند.

متخصص مالی، گوهری نایاب که معمولا پیدا نمی شود

کتاب کوچکی که همچنان بازار را شکست می دهد

شاید در کودکی معتقد بودید که پول به شکلی جادویی مانند علف روی زمین سبز می شود ولی پس از آنکه دریافتید داستان های پریان حقیقت ندارند، این باور هم از میان رفت. اما وقتی بزرگ می شوید و می فهمید که می توانید در بازار سهام سرمایه گذاری کنید، دیگر ایده افزایش ثروت با استفاده از جادو چندان هم دور از ذهن به نظر نمی رسد. اغلب ما از بازار سهام درکی ابتدایی داریم. به همین دلیل از کمک متخصصان مالی استفاده می کنیم. ولی متاسفانه بیشتر این متخصصان ارزش پولی که دریافت می کنند را ندارند. کارگزار بورس یکی از متخصصانی است که انتظار داریم سود زیادی برای ما به دست آورد. در حقیقت، آنها با فروش محصولات سرمایه گذاری به شما پول به دست می آورند و توجهی به میزان سودآور بودن این محصولات ندارند. عده ای دیگر از مردم، برای مدیریت سرمایه گذاری هایشان به صندوق های سرمایه گذاری مشترک تکیه می کنند. این صندوق ها هزینه مدیریتی بالایی دارند. بنابراین، اگرچه بازگشت مناسبی ایجاد می کنند اما معمولا پس از کسر هزینه ها، بازگشتی که به دست می آورید کمتر از بازگشت متعارف است. اما گونه ای خاص از سرمایه گذاران مالی می توانند سرمایه گذاری های شما را به خوبی مدیریت کند.
صندوق سرمایه گذاری مبتنی بر شاخص مانند (S&P 500) نوعی صندوق سرمایه گذاری مشترک هستند که هدف آنها به جای شکست دادن شرکت هایی که بهترین عملکرد را در بازار دارند، انطباق با این شرکت ها است. شاید تصور کنید این صندوق ها سود مناسبی برایتان ایجاد نمی کنند، ولی چون دستمزدهای پایین تری دارند و از آنجا که بازار در هر حال به طور متوسط عملکرد خوبی دارد، این نوع صندوق ها می توانند سودهای بسیار مناسبی تولید کنند. بنابراین اگر می خواهید فرد دیگری پولتان را مدیریت کند، صندوق های سرمایه گذاری مبتنی بر شاخص را برای این کار انتخاب کنید. اما راهی بهتر از این هم وجود دارد! اگر مایلید که سودتان را به حداکثر برسانید، هیچ راهی ندارید مگر آنکه خودتان شیوه کار را بیاموزید. بخش هایی که در ادامه می خوانید در این مسیر به شما کمک می کنند.

نوسانات ارزش بازار سهام شرکت ها را از قلم نیندازید

اگر بخواهید نموداری ترسیم کنید که قیمت سهام گوگل یا دیسنی را در پنج سال گذشته نشان دهد، این نمودار به چه چیز شباهت خواهد داشت؟ به احتمال زیاد تصور می کنید که این نمودار، یک خط تقریبا صاف و رو به بالا است که افزایشی ثابت در قیمت را نشان می دهد. ولی این تصور اشتباه است. با آنکه روند عمومی قیمت ها رو به افزایش است، این خط دندانه دار خواهد بود و بدون در نظر گرفتن میزان موفقیت هر شرکت، نوساناتی را نشان می دهد که بر همه سهام تأثیر می گذارد. مثلا در ۱۳ نوامبر ۲۰۱۴، قیمت سهام گوگل در نزدک ۲۵/۵۵۸ دلار و قیمت آن در ۵۲ هفته گذشته در محدوده ۶۷/۵۱۰ دلار و ۰۴/۶۱۵ دلار متغیر بوده است. در همین روز، قیمت سهام دیسنی ۹۰/۸۹ دلار بود و در ۵۲ هفته گذشته در محدوده ۸۰/۶۸ دلار و ۰۰/۹۲ دلار متغیر بود. ولی چرا قیمت سهام شرکت ها تا این حد نوسان دارد؟ در واقع، ارزش واقعی شرکت در قیمت سهام آن منعکس نمی شود؛ گاهی قیمت سهام شرکت کمتر از ارزش واقعی آن و گاهی بیشتر از ارزش واقعی آن است. برای درک این مسئله می توانید بازار سهام را فردی با احساسات ناپایدار تصور کنید. اسطوره سرمایه گذاری، «بنجامین گراهام» این قیاس را بیش از این بسط می دهد و بازار سهام را به فردی دیوانه بنام «آقای بازار» تشبیه می کند. آقای بازار دوست دارد که سهام شرکت خود را به شما بفروشد، ولی دمدمی مزاج است. او برخی روزها بسیار خوش بین است و می خواهد سهامش را به قیمتی بالا بفروشد. در برخی روزها نیز افسرده است و فکر می کند که شرکتش ارزش چندانی ندارد؛ به همین دلیل سهامش را با قیمتی پایین تر عرضه می کند. شما می توانید با خرید سهام زمانی که او بدخلق است و سهامش را به قیمتی پایین عرضه می کند از خلق وخوی او بهره برداری کنید. سپس هنگامی که حالش بهتر می شود، می توانید سهامش را با قیمتی بالاتر دوباره به خودش بفروشید. در ادامه، ترفندهای بیشتری را برای سود بردن از آقای بازار خواهید آموخت.

بازده عواید و بازگشت سرمایه را زیر ذره بین ببرید

اگر می خواهید در مقابل آقای بازار، شانس موفقیت داشته باشید باید مطمئن شوید که سهام را زمانی می خرید که قیمت آنها پایین تر از ارزش واقعی شرکت و به هنگام فروش، قیمت آن بالاتر از این ارزش است. برای فهمیدن بالا یا پایین بودن قیمت سهام باید دو عدد را در نظر بگیرید. اول، لازم است که بازده عواید – یعنی خود شرکت – را بررسی کنید. با این کار وضعیت عواید شرکت در مقایسه با قیمت سهام آن را متوجه می شوید. بازده عواید با یافتن نسبت عواید قبل از بهره و مالیات (EBIT) به ارزش شرکت (EV) محاسبه می شود. ارزش شرکت برابر است با ارزش بازار به اضافه بدهی خالص سودآور. استفاده از نسبت (EBIT) به (EV) به نسبت قیمت به عواید (P/E) که غالبا به کار گرفته می شود، بیشتر توصیه می شود. چون تحت تأثیر نرخ بدهی و مالیات قرار نمی گیرد. فرض کنید یک ساختمان اداری به قیمت یک میلیون دلار خریداری شده است که ۸۰۰,۰۰۰ دلار آن وام و ۲۰۰,۰۰۰ دلار آن به صورت سرمایه بوده است. اگر (EBIT) ساختمان ۱۰۰,۰۰۰ دلار باشد، آنگاه بازده عواید آن (EBIT/EV) برابر با ده درصد (۱۰۰,۰۰۰ دلار بخش بر ۱,۰۰۰,۰۰۰ دلار ) خواهد بود. اگر نرخ بهره ۸۰۰,۰۰۰ دلار وام ۶ درصد باشد، بازده عواید برای قیمت خرید سرمایه (۲۰۰,۰۰۰ دلار) ۲۶ درصد خواهد بود. یعنی، ۱۰۰,۰۰۰ دلار منهای ۴۸,۰۰۰ دلار هزینه بهره، برابر است با ۵۲,۰۰۰ دلار درآمد قبل از مالیات؛ (۵۲,۰۰۰ دلار بخش بر ۲۰۰,۰۰۰ دلار برابر است با ۲۶ درصد). این بازده عواید برحسب میزان بدهی تغییر خواهد کرد. ولی قیمت خرید ۱,۰۰۰,۰۰۰ دلار و (EBIT) آنکه ۱۰۰,۰۰۰ دلار است، ثابت می ماند.
اما تنها بازده بالای عواید، کافی نیست. برای آنکه دریابیم آیا شرکتی سودآور است یا خیر، باید محاسبه دیگری نیز انجام دهیم؛ یعنی باید بازگشت سرمایه (ROC) این شرکت را بررسی کنیم. متغیرهای بسیاری، مانند ارزش برندهای شرکت، استراتژی و غیره بر سلامت شرکت تأثیر می گذارند، اما بازگشت سرمایه، ساده ترین متغیری است که می توان برآورد کرد. بازگشت سرمایه از تقسیم سود پس از مالیات بر ارزش دفتری مبلغ سرمایه گذاری شده – کل میزان پول سرمایه گذاری شده توسط سهام داران، دارندگان سهام قرضه و غیره شرکت – به دست می آید. بازگشت سرمایه نشان می دهد که شرکت در تبدیل سرمایه به سود تا چه حد موفق است. مثلا اگر ۳۰۰,۰۰۰ دلار را صرف راه اندازی یک رستوران کرده باشید و سودتان در سال اول ۱۰۰,۰۰۰ دلار باشد، (ROC) شما برای آن سال ۳۳/۳۳ درصد خواهد بود، که خوب است. هر میزانی بالاتر از ۲۵ درصد نشان می دهد که شرکت عملکرد خوبی دارد. بنابراین اگر سهام شرکت هایی را که بازده سرمایه بالایی دارند، با قیمتی پایین خریداری کنید، سهام شرکت هایی را خریداری می کنید که آقای بازار در حال حاضر ارزش واقعی آنها را دست پایین گرفته است.

با فرمول جادویی، بازده عواید و بازگشت سرمایه را ترکیب کنید

در بخش قبلی به شما نشان دادم که هنگام خرید سهام باید بازده عواید و (ROC) را بررسی کنید. اما این ارقام به چه کار می آیند و چگونه باید آنها را به کار بگیرید؟ این ارقام برای ایجاد فرمول جادویی استفاده می شوند. این فرمول جادویی، بازده عواید و بازگشت سرمایه را به صورت یک معیار واحد با یکدیگر ترکیب می کند. فرمول جادویی با فهرست ۳۵۰۰ عدد از بزرگ ترین شرکت های موجود برای معامله در یکی از بازارهای عمده سهام آمریکا، مانند «بازار بورس نیویورک» (NYSE) یا نزدک آغاز می شود و این شرکت ها را بر مبنای (ROC) آنها در مقیاسی بین یکتا ۳۵۰۰ رتبه بندی می کند. شرکتی که بالاترین بازگشت سرمایه را دارد در رتبه اول جای می گیرد. سپس همین شرکت ها برحسب بازده عوایدشان رتبه بندی می شوند و شرکتی که بالاترین بازده عواید را داشته باشد در رتبه اول جای می گیرد. سرانجام، هر دو رتبه بندی با یکدیگر ترکیب می شوند. بدین ترتیب، امتیاز کل شرکتی که رتبه اول (ROC) را داشته باشد، ولی در رتبه ۱۸۱ بازده عواید جای داشته باشد، ۱۸۲ (یک به اضافه ۱۸۱) خواهد بود. بنابراین شرکت هایی که پایین ترین رتبه بندی ترکیبی را داشته باشند، بهترین ترکیب میان هر دو عامل بازده عواید و (ROC) را خواهند داشت. اما معنای این امر چیست؟ معنای آن این است که باید سهام این شرکت ها را خریداری کنید! فرمول جادویی در طول زمان بسیار مؤثر است. در طول دوره ای ۱۷ ساله از سال ۱۹۸۸ تا ۲۰۰۴ در حالی که میانگین بازار ۱۲ درصد بود پرتفوی حدود ۳۰ سهم با بهترین رتبه بندی ترکیبی به طور متوسط حدود ۳۰ درصد در سال بوده است. بنابراین، فرمول جادویی واقعا مؤثر است.

چرا فرمول جادویی برای مدیران مالی جذاب نیست؟

اگر فرمول جادویی چنین استراتژی فوق العاده ای برای کسب درآمد است، چرا همه مدیران سرمایه گذاری آن را به کار نمی گیرند؟ یکی از دلایلش این است که بازگشت این استراتژی همواره از بازگشت بازار بیشتر نیست. به طور متوسط در پنج ماه از هر سال، میانگین کلی بازار از پرتفوی مبتنی بر فرمول جادویی بالاتر خواهد بود. همین وضعیت برای ۲۵ درصد همه دوره های یک ساله نیز صادق است. حتی در دوران بسیار موفق بین سال های ۱۹۸۸ تا ۲۰۰۴ – هنگامی که پرتفوی فرمول جادویی به طور متوسط هر سال ۳۰ درصد سود تولید می کرد – گاهی برای دو تا سه سال متوالی عملکرد آن از میانگین بازار بدتر بود. حقیقت آن است که مدیران مالی حرفه ای نمی توانند برای مدت طولانی عملکردی بدتر از میانگین بازار داشته باشند، زیرا باید همیشه مشتریانشان را راضی نگه دارند. پ‍ایبندی به نوعی استراتژی که ممکن است گاهی ماه ها یا سال ها مؤثر واقع نشود دشوار است؛ مهم نیست که این استراتژی در بلندمدت تا چه حد کارآمد است. مدیران مالی از فرمول جادویی استفاده نمی کنند، زیرا چهارچوب زمانی آنها برای نشان دادن سودآوری سهام به مشتریان بسیار محدود است. مدیری که نتواند به طور دائم سودآوری سهام را به مشتریانش نشان دهد، به احتمال بسیار زیاد و علی رغم وعده کسب سود در آینده، اخراج خواهد شد. خلاصه اینکه، اگرچه فرمول جادویی در بلندمدت کاملاً مؤثر است، اکثریت سرمایه گذاران حرفه ای نمی توانند به مدتی چنین طولانی عملکردی پایین تر از میانگین بازار داشته باشند. اما شما می توانید. همه کاری که باید انجام دهید این است که شکیبا باشید و در طول دوره های خوش و ناخوش از این فرمول پیروی کنید.

با قوانین مالیاتی بازی کنید تا بیشترین سود را ببرید

می دانیم که فرمول جادویی مؤثر است، اما برای کاربرد آن به بهترین شیوه ممکن، لازم است که اقدامات احتیاطی زیر را انجام دهید. اول، فرمول جادویی را برای خرید سهام شرکت های بزرگ به کار بگیرید و برای خرید سهام شرکت های کوچک از آن استفاده نکنید. شرکت های کوچک، سهام زیادی برای عرضه در اختیار ندارند، بنابراین اندکی افزایش در میزان تقاضا می تواند قیمت سهام آنها را بالا ببرد. بدین ترتیب خرید این نوع سهام به قیمت منطقی دشوار است. استفاده از فرمول جادویی برای خرید سهام شرکت های بزرگ تر هوشمندانه تر است. شرکتی که ارزش بازار آن (تعداد سهام ضرب در قیمت سهام شرکت) بیش از ۵۰ میلیون دلار باشد، شرکتی بزرگ است. بنابراین کاری که باید انجام دهید این است که هر بار حداقل ۲۰ تا ۳۰ سهم از سهام شرکت های بزرگ را خریداری کنید. فقط به خاطر داشته باشید که هرقدر تعداد سهامتان کمتر باشد، ریسک فاصله گرفتن از عملکرد میانگین و سالم فرمول جادویی بیشتر خواهد بود. داشتن سهام متعدد می تواند ضربه مالی حاصل از رویدادی منفی در صنعت مانند نشت تانکر را خنثی کند. بنابراین خرید سهام صنایع مختلف، کاری عاقلانه است. سخن آخر اینکه، برای بیشینه سازی سود لازم است قوانین مالیاتی را زیرکانه به کار بگیرید. یعنی هر سهم را به مدت نزدیک یک سال نگه دارید و بعد بفروشید. اما اینکه سهام را اندکی قبل یا بعد از یک سال بفروشید به قوانین مالیاتی بستگی دارد. در آمریکا، نرخ مالیات برای سود سهامی که بیش از یک سال نگهداری شوند، کمتر است. بنابراین لازم است سهامی را که دچار افت ارزش شده اند پیش از اتمام دوره یک ساله بفروشید. زیرا این کار به لحاظ صوری درآمد سالیانه تان را کاهش می دهد و بنابراین مالیات کمتری می پردازید. اما برای سهامی که ارزش آنها افزایش یافته است، عکس این کار را انجام دهید و برای کاهش مالیات پرداختی، پس از اتمام دوره یک ساله آن ها را بفروشید.

پیام اصلی این کتاب این است که:

اگر از فرمول صحیح و امتحان شده بالا که به سادگی محاسبه می شود پیروی کنید، می توانید در بازار سهام بازگشتی بالاتر از میانگین بازار به دست آورید.

ادامه مطلب
معامله جدید برای زندگی
خلاصه کتاب معامله جدید برای زندگی

شیوه آغاز زندگی در کسوت معامله گری با درآمد زیاد و ریسک کم را بیاموزید

آیا برایتان پیش آمده که به زندگی افراد ثروتمند و سرمایه گذارانی مانند «وارن بافت» نگاه کنید و با خود بگویید: «خوش به حالشان! ببین چقدر راحت پول درمی آورند. کاش من هم می توانستم این کار را انجام بدهم.» خب چرا که نه؟ بازاهای مالی به روی همه باز هستند و پول زیادی در آنها جریان دارد. شما هم می توانید بخشی از آن را به خودتان اختصاص بدهید.

اما ورود به معاملات مالی بدون آنکه اطلاعی از سازوکار آن داشته باشید، عاقلانه نیست. اگر اشتباه کنید، ممکن است ضرر زیادی را متحمل شوید. بنابراین، پیش از آغاز زندگی تان در کسوت معامله گر، این گفتار را بخوانید. در این مقاله، یکی از متخصص های بازار سرمایه، قانون های مهمی که هر معامله گر تازه کاری باید بداند را به زبان ساده توضیح داده است.

دام های پیش رویتان را با دقت مشاهده کنید

معامله جدید برای زندگی

هنگامی که وارد گود معامله گری می شوید، خطرهای زیادی همچون غول های بازی های کامپیوتری سر راهتان سبز می شوند. اگر از آگاهی کافی برخوردار نباشید، این غول ها در همان مرحله اول بازی، کلکتان را می کنند! اجازه بدهید شما را با چند مورد از این غول های دانه درشت آشنا کنم:

  • کارمزدهای کزایی

خطر کارمزدها اولین چیزی است که باید از آن آگاه باشید. هر بار که معامله ای انجام می دهید، کارمزدی به کارگزار یا بانک پرداخت می کنید و اگر مراقب نباشید، این کارمزدها پولی را که به معامله اختصاص داده اید می بلعند. اجازه بدهید مثالی برایتان بزنیم.

تصور کنید که شما یک معامله گر فعال هستید و چهار روز در هفته روزانه دو معامله انجام می دهید که برای هر معامله ۱۰ دلار کارمزد می پردازید. در پایان هفته، مبلغ کارمزدها بیشتر از ۸۰ دلار می شوند. اگر در سال ۵۰ هفته کار کنید در پایان سال ۴,۰۰۰ دلار به صورت کارمزد پرداخت کرده اید!

اگر سالانه با ۲۰,۰۰۰ دلار معامله می کنید، مبلغ کارمزدها ۲۰ درصد از بودجه شما را از چنگتان درمی آورند. برای به حداقل رساندن هزینه کارمزدها، باید در مورد کارگزاران و بانک های مختلف تحقیق کرده و به دقت خدمات و کارمزدهای آنها را با یکدیگر مقایسه کنید تا از پرداخت پول اضافی بپرهیزید.

  • کلاهی که خودتان بر سر خودتان می گذارید

غول بعدی که در بازی معامله گری برایتان خط و نشان می کشد «لغزش» است. لغزش به این معنی است که انجام سفارش با پولی کمتر از آنچه که پرداخت کرده اید، امکان پذیر بوده اما شما از آن خبر نداشتید. اگر می خواهید از این خطر دوری کنید، باید از شیوه درست سفارش دهی سر در بیاورید. در واقع، سفارش ها به دو دسته تقسیم می شوند:

  • سفارش محدود
  • سفارش به قیمت بازار

استفاده از «سفارش به قیمت بازار» مانند آن است که بگویید: «سهامی برای من بخرید» در این صورت حتما سهام را به دست می آورید، ولی نمی دانید به چه قیمتی. اگر قیمت از ۵۰ دلار به ۵۳ دلار افزایش پیدا کرده باشد، ۳ دلار بیش از آنچه در نظر داشته اید، پرداخت می کنید.

استفاده از سفارش محدود مانند آن است که بگویید: «این سهام را به قیمت ۵۰ دلار برای من بخرید.» در این صورت بیش از ۵۰ دلار پول پرداخت نمی کنید. ولی اگر کسی سهامش را به این قیمت نفروشد، آن سهام را به دست نخواهید آورد.

بدون تردید، سفارش های محدود، بهترین شیوه انجام کار به شمار می روند. چون از پرداخت پول اضافه برای سهام جلوگیری می کند. پرداخت پول اضافی، چه به کارگزاران و چه برای خرید سهام، یکی از خطرهایی است که معامله گران تازه کار با آنها دست و پنجه نرم می کنند. ولی خطرهای دیگری هم بر سر راه آنها قرار دارند.

  • اشتباه گرفتن قمار به جای معامله

معامله جدید برای زندگی

بیشتر مردم تصور می کنند که تجارت مانند قمار است. شاید دلیلشان این باشد که هر دوی آنها راه هایی پرخطر برای کسب درآمد به نظر می رسند. اما در حقیقت این طور نیست. معاملات بد ممکن است به قمار شباهت داشته باشند، اما معاملات خوب هیچ شباهتی به قمار ندارند. اگر مانند قمار معامله کنید به احتمال زیاد سرمایه تان به سرعت از میان می رود. زیرا قماربازان پولی را که وارد بازی می کنند با دقت کنترل نمی کنند.

اما چطور بفهمید که در حال معامله مانند قماربازان هستید؟ ناتوانی برای مقاومت در برابر وسوسه شرط بندی نشانه ای قطعی است که شما قماربازی قهار هستید. اگر زمانی برسد که احساس کنید به معامله کردن نیاز دارید و نمی توانید جلوی خودتان را بگیرید، بدانید که در حال قمار هستید. بهتر است که یک ماه دست نگه دارید تا بتوانید این اشتیاق به خطر را کنترل کنید.

نشانه دیگر این است که معاملات روی شما تاثیر احساسی داشته باشند. اگر سهم ها در جهتی که به نفع شما است حرکت کنند حس خوشحالی و قدرت پیدا می کنید، اما اگر در جهتی که به ضرر شما است حرکت کنند احساس بدی پیدا می کنید. معامله احساسی باعث می شود که برای رسیدن به احساس های مثبت پولتان را با قمار از دست بدهید. معامله گران حرفه ای احساساتی نمی شوند، زیرا می دانند که معامله فقط راهی برای کسب درآمد است و احساس نمی کنند که با برخی سهام ارتباطی احساسی دارند.

  • خودتخریبی

یکی دیگر از خطرهای موجود برای معامله گران، چه تازه کار و چه حرفه ای، خودتخریبی است. مثلا به جای اینکه موقعیتی عالی را به سرانجام برسانید، آن را به امید یک موقعیت کزایی رها می کنید. چگونه می توانید از چنین اشتباه های ویرانگری پرهیز کنید؟ آسان است؛ مسئولیت و عواقب اقدام ها و تصمیم های خود را بپذیرید.

بازار چیست؟

هنگام بحث در مورد تجارت، همیشه از بازار حرف می زنیم. اما معنای دقیق این واژه چیست؟ تازه کارها تصور می کنند که بازار نهادی مستقل است؛ افرادی که زمینه علمی دارند تصور می کنند بازار ارگانی علمی است؛ ولی معامله گران حرفه ای می دانند که بازار فقط به معنای توده ای از مردم است که از روندها پیروی می کنند. برای آنکه به معامله گری موفق تبدیل شوید، باید از جمعیت بازار پرهیز کنید. ولی اندیشمند مستقل ماندن چندان آسان نیست.

در حقیقت، غریزه انسانی ما را وادار می کند که جویای امنیت جمع باشیم. حتی اگر ببرهای دندان خنجری عصر حجر به راستی در وال استریت وجود نداشته باشند، بازهم این انگیزش های بدوی بر معاملات روزمره ما تاثیر می گذارند. اما این تصمیم گیری های بی فکر و دنباله روی بی چون و چرا از جمع، بسیار خطرناک هستند و می توانند به معاملات فاجعه آفرین منجر شوند.

جنون گل لاله که در سال ۱۶۳۴ در هلند رخ داد، یکی از مثال های تاریخی این مورد است. قیمت گل لاله در حال افزایش بود و همه تصور می کردند که این روند ادامه خواهد داشت. بسیاری از مردم کسب وکارشان را رها کردند تا به تجارت گل لاله بپردازند. اما سرانجام همه چیز فروپاشید و مردم را در ورشکستگی و فقر باقی گذاشت.

اما چطور می توانید از جمعیت دور بمانید؟ باید این کار را با شناسایی مهم ترین رفتارهای گروهی در بازار آغاز کنید. بیایید بازار را از نظر دو گروه گاوها و خرس ها بررسی کنیم. گاوها روی بالا رفتن قیمت ها و خرس ها روی پایین آمدن قیمت ها شرط بندی می کنند. بالا رفتن قیمت ها به معنای آن است که گاوها موفق شده اند و خوش بینانه تصور می کنند که همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت.

پایین رفتن قیمت ها به معنای موفقیت خرس های بدبین است. برای آنکه بفهمید آیا در بازار خرسی قرار دارید یا گاوی، باید ابزارهایی برای تحلیل دقیق تر رفتار جمع در اختیار داشته باشید. تحلیل نمودار یکی از شیوه های بسیار موثر برای انجام این کار است که در ادامه آن را برایتان توضیح می دهیم.

با نمودارهای میله ای دوست شوید

معامله جدید برای زندگی

آیا تا به حال شده نموداری از سهام یا شاخصی مانند «اس اند پی ۵۰۰» را ببینید ولی نفهمید چه معنایی می دهد؟ با استفاده از تحلیل نمودار کلاسیک، می توانید الگوهای قیمت ها را شناسایی کنید. اما ابتدا باید شیوه تشکیل نمودارهای میله ای را درک کنید. همه چیز به پنج بخش زیر محدود می شود:

  • قیمت های گشایش یا ابتدایی
  • قیمت های بسته شدن یا پایانی
  • بالای میله یا بیشترین قیمت
  • پایین میله یا کمترین قیمت
  • فاصله های بین بیشترین و کمترین قیمت

معمولا قیمت های گشایش از نظر تازه کاران ارزشمندتر هستند. چون این افراد صبح زود و قبل از سرکار رفتن به معامله می پردازند .قیمت های بسته شدن، منعکس کننده تصمیم های معامله گران حرفه ای هستند. اگر قیمت های بسته شدن بالاتر از قیمت های گشایش باشد یعنی به احتمال زیاد معامله گران حرفه ای کله شق تر از تازه کارها هستند و بالعکس.

این دقیقا همان دانشی است که با آن تشخیص می دهید در بازارهای گاوی هستید یا در بازار خرسی. بالای میله، منعکس کننده حداکثر قدرت گاوها است. در حالی که بخش پایین میله نشان دهنده حداکثر قدرت خرس ها است. هنگام تصمیم گیری در مورد زمان خرید و فروش سهام باید این نکته را به خاطر بسپارید. سرانجام، فاصله های بین قسمت بالایی و پایینی منعکس کننده شدت درگیری میان گاوها و خرس ها است.

اگر می خواهید میزان فعالیت بازار را برآورد کنید باید به این فاصله توجه داشته باشید. فاصله ای با اندازه متوسط، نشانگر بازاری آرام است. فاصله ای به اندازه نصف فاصله میانگین، بازاری کساد را نشان می دهد و میله ای به اندازه دو برابر میانگین، نشان دهنده بازاری بیش ازحد داغ است. معمولا لغزش در بازارهای آرام کمتر است. بنابراین هنگامی که اختلاف میان قیمت ها بسیار بالا است، از ورود به بازار خودداری کنید. زیرا این اختلاف، شاخصی بارز از داغی بیش ازحد بازار است.

درک حمایت و مقاومت، کلیدی برای تحلیل کارآمد نمودارها

در بخش قبلی شیوه خواندن نمودارها و آنچه که این نمودارها در مورد بازار به شما می گویند را آموختید. اما نمودارهای میله ای دو عنصر دیگر را هم نشان می دهند و این عناصر به شما کمک می کنند که خُلق بازار را درک کنید. برای درک عنصر اول، باید سطح قیمت را بررسی کنیم. وقتی خرید آن چنان شدید است که روند رو به پایین قیمت را متوقف یا برعکس می کند، شاهد حمایت هستیم.

می توانید حمایت را به صورت زمینی تصور کنید که توپ بسکتبال را روی آن به زمین می زنیم و هر بار که این توپ به زمین می خورد، دوباره به هوا می پرد. برای یافتن سطح حمایت در نمودار می توانید دو یا تعداد بیشتری از دره های نمودار را با خطی افقی به هم وصل کنید. اگر قیمت سهامی که در حال کاهش بوده در سطحی خاص متوقف شده است و سپس افزایش یافته باشد، معامله گران این سطح پایین را به خاطر می سپارند و هنگامی که قیمت ها دوباره به این سطح نزدیک شد، این سهام را خریداری می کنند.

وقتی فروش چنان شدید است که روندی رو به بالا را متوقف یا برعکس می کند، بازار در حال مقاومت است. تصور کنید که توپی را به هوا می اندازید و این توپ پس از برخورد به سقف به زمین می افتد. سقف در این مثال نشان دهنده سطح مقاومت است. برای یافتن سطوح مقاومت می توانید تحلیل نمودار را به کار بگیرید. به این صورت که دو یا چند قله را با خطی افقی به هم وصل کنید.

میانگین صنعتی «داو جونز» – یکی از مهم ترین شاخص های آمریکا – در فاصله سال های ۱۹۶۶ تا ۱۹۸۲ از یک مقاومت اساسی برخوردار بود. هر بار که روندی رو به بالا به ناحیه بین ۹۵۰ تا ۱۰۵۰ می رسید، متوقف یا برعکس می شد. معامله گران آن را «گورستانی در آسمان» نامیدند چون این منطقه مقاومت، بسیار قدرتمند بود. پس هنگامی که به سطح مقاومت می رسید – پیش از آنکه قیمت ها افت کند – باید فروش را آغاز کنید و خرید را در سطح حمایت – هنگامی که قیمت ها در پایین ترین سطح قرار دارند – انجام دهید. بسیاری از معامله گران خرید را در منطقه حمایت و فروش را در منطقه مقاومت انجام می دهند و این کار باعث محکم تر شدن بیشتر این سطح ها می شود.

نقدشوندگی و نوسانات را از جلوی چشمانتان دور نکنید

شما می توانید چیزهای زیادی مانند «سهام»، «اختیار معامله»، «صندوق های قابل معامله در بورس» (ETF) و «قراردادهای آتی» را معامله کنید که هر گروه مزایا و معایب خاص خود را دارد. اما سهم ها بیش از هر چیزی معامله می شوند و برای تازه کارها از هر چیزی مناسب تر هستند؛ زیرا درک آنها آسان تر است.

اما این به معنای بی احتیاطی در هنگام معامله سهام نیست. در حقیقت دقت هنگام تصمیم گیری در مورد تعداد سهامی که می خواهید معامله کنید، کاملا ضروری است. من تنها عددی تک رقمی از سهام را در طول هفته بررسی می کنم، ولی برخی از دوستانم هر بار ده ها سهم را بررسی می کنند. تصمیم گیری در مورد تعداد سهام بر عهده شما است. فقط باید از توانایی مدیریت کارآمد سهامتان مطمئن شوید.

جدا از آنچه که برای معامله انتخاب می کنید، همواره باید دو معیار را در نظر بگیرید: «نقدشوندگی» و «نوسانات». «نقدشوندگی»، میانگین حجم روزانه سهام معامله شده است. هرقدر نقدشوندگی بالاتر باشد، معامله آسان تر خواهد بود. من هنگامی اهمیت نقدشوندگی را درک کردم که گرفتار ۶,۰۰۰ سهم از سهامی شدم که هر روز فقط ۹,۰۰۰ عدد آن معامله می شد. برای رهایی از شر آنها مجبور شدم که چندین معامله انجام دهدم، کارمزد پرداخت کنم و دچار لغزش شوم.

برای آنکه هرگز در این وضعیت قرار نگیرید، فقط روی سهامی تمرکز کنید که با نرخ بالای یک میلیون عدد در روز معامله می شوند. «نوسانات» به معنای حرکات کوتاه مدت قیمت سهام است. هرقدر نوسانات بیشتر باشد، فرصت به دست آوردن پول و نیز از دست دادن آن افزایش می یابد! اندازه گیری نوسانات با استفاده از ضریب بتا انجام می گیرد که نوسانات سهامی خاص را با معیار آن مقایسه می کنند.

«معیار عددی عمومی» مانند شاخص بازار است که سلامت بازار را بیان می کند. مثلا اگر بتای دو داشته باشید، بدین معنا است که اگر معیار پنج درصد افزایش پیدا کند، به احتمال زیاد این سهام ده درصد افزایش می یابد و بالعکس، اگر معیار کاهش یابد، احتمال کاهش این سهام دو برابر می شود. بهتر است که تازه کارها کار را با بتای پایین شروع کنند، زیرا این کار ضرری را که ممکن است طی معامله متحمل شوند محدود می کند. چیزی که می خواهید معامله کنید به اولویت ها و مهارت های شما بستگی دارد، ولی همواره نوسانات و نقدشوندگی را مدنظر قرار دهید.

دو قانون ساده را برای کمینه سازی ریسک به کار بگیرید

مهم نیست چه سود بزرگی در معامله کسب کرده اید، بدون مدیریت ریسک ممکن است همه سرمایه تان در عرض چند دقیقه از دست برود. اگر می خواهید امنیت داشته باشید، باید از دو قانون کلیدی پیروی کنید:

  • قانون ۲ درصد
  • قانون ۶ درصد

قانون ۲ درصد مانع از آن می شود که بیش از دو درصد از سرمایه معاملاتی خود را برای یک معامله به خطر بیندازید. برای اجرای این قانون، باید چند عامل را مدنظر قرار دهید. اجازه بدهید این مورد را در قالب مثال برایتان توضیح دهم. تصور کنید در حساب پس اندازتان ۵۰,۰۰۰ دلار سرمایه معاملاتی دارید، قانون ۲% حکم می کند که در هر معامله فقط می توانید ۱,۰۰۰ دلار (۲% × ۵۰,۰۰۰) از سرمایه تان را به خطر اندازید.

بنابراین، اگر بخواهید سهامی به ارزش ۵۰ دلار را خریداری کنید باید برای محدود کردن ریسک ضرر، سفارش توقف را در ۴۸ دلار تعیین کنید. «سفارش توقف» بدین معنا است که وقتی قیمت سهام به میزان مشخصی پایین آمد، این سهم ها به طور خودکار به فروش می رسند. در مثال ما، شما به ازای هر سهم ۲ دلار را به خطر می اندازید. اگر اجازه داشته باشید که ۱,۰۰۰ دلار را به خطر اندازید، حداکثر می توانید ۵۰۰ سهم خریداری کنید. قانون ۲٪ یکی از کارآمدترین راه های کمینه سازی ضرر است.

قانون دومی که باید اجرا کنید، قانون ۶٪ است. این قانون حکم می کند که اگر ضرر ماهانه به اضافه ریسک معاملات باز به ۶٪ از سرمایه معاملاتی برسد، در آن ماه نمی توانید معامله جدیدی باز کنید. بیایید نگاهی به کاربرد عملی قانون ۶٪ بیندازیم. کار را با محاسبه ضرر کلی این ماه آغاز کنید، سپس ریسک جاری در معاملات باز را به آن اضافه کنید، با استفاده از مثال قبل، این ریسک ۱,۰۰۰ دلار یا ۲ درصد است. یعنی، ۵۰۰ سهم با ریسک بالقوه ۲ دلار برای هر سهم. این دو عدد را به یکدیگر اضافه کنید. اگر حاصل جمع برابر با ۶ درصد از سرمایه شما باشد، بهتر است که پیش از پایان ماه از باز کردن معاملات جدید خودداری کنید!

دفتر ثبت معامله داشته باشید

آیا شنیده اید که می گویند: «فقط اموری قابل بهبود هستند که قابل اندازه گیری باشند؟» همین گفته در مورد تجارت هم صادق است، جز آنکه فقط اندازه گیری کافی نیست. در حقیقت، نگهداری سوابق، سنگ بنای تجارت موفق است زیرا در گسترش و حفظ انضباط به شما کمک می کند. در معاملات، اهمیت نگهداری منظم سوابق برابر با اهمیت کنترل وزن است. اگر وزنتان را ندانید و از افزایش یا کاهش وزنتان بی اطلاع باشید، چگونه می توانید به وزن ایدئال خود برسید؟ همین نکته در مورد تجارت هم صدق می کند.

اگر میزان سود یا ضرر خود را ندانید، چگونه می توانید از بهبود استراتژی هایتان در آینده اطمینان حاصل کنید؟ داشتن «دفتر ثبت معامله» یکی از موثرترین شیوه های نگهداری سوابق است. مرور معاملات ثبت شده در دفتر ثبت معامله، پس از گذشت یک یا دو ماه از فروش به شما کمک می کند تا برای فروش های آینده آماده شوید.

معمولا سیگنال های تجاری که در ابتدا مبهم و سردرگم کننده به نظر می رسیدند، پس از گذشت یک یا دو ماه در هنگام مرور دفتر ثبت معامله کاملا روشن می شوند. به علاوه، ثبت معاملات می تواند از معاملات احساسی جلوگیری کند، زیرا می توانید به چشم خود هزینه معامله هایی که حس خوبی داشتند را ببینید. از آن گذشته، باید الگوی از پیش آماده آنلاینی را بیابید که مناسب شما باشد!

یکی از مهم ترین چیزهایی که باید در ورودی های دفتر ثبت معامله جستجو کنید، منحنی سرمایه شخصی است. این منحنی در تعیین سود و ضرر بلندمدت به شما کمک می کند و رضایت بخش بودن سیستم تجاری شما را نشان می دهد. اگر منحنی سرمایه، روندی رو به پایین را نشان دهد، شاید لازم باشد که به سیستم خود توجه بیشتری نشان دهید و به دنبال راهی برای برطرف کردن مشکل ها بگردید.

پیام اصلی کتاب چه بود؟

  دانش، تمرکز و انضباط، تعیین کننده موفقیت در بازار هستند. با درکی قوی از دام های روان شناختی فردی و جمعی و اطمینان به تحلیل کلاسیک نمودار می توانید در مسیر تبدیل شدن به معامله گری موفق گام بردارید.

پیش از اقدام به هر کاری، جوانب را بسنجید

اگر به تجارت علاقه مند هستید بهتر است ابتدا یک سبد مجازی را برای آزمایش ایجاد کنید. اگر به امور مالی علاقه دارید می توانید با گسترش دانشتان در این مورد خود را برای کار آماده سازید. این نوع مطالعه زمینه ای موجب می شود که هنگام آغاز شغل تجارت، مزیتی به دست آورید که می تواند در سایر حوزه های مالی هم بسیار مفید باشد.

ادامه مطلب
سرمایه گذار هوشمند
خلاصه کتاب سرمایه گذار هوشمند اثر...

سرمایه گذار هوشمند چه کمکی به ما می کند؟

کتاب سرمایه گذار هوشمند توصیه خوبی را درباره سرمایه گذاری از منبع مطمئن ارائه می دهد که بنجامین گراهام، سرمایه گذاری که پس از بحران مالی ۱۹۲۹ موفق شد. با درس گرفتن از اشتباهات خودش، این نویسنده دقیقاً مشخص می کند که باید چه کنید تا سرمایه گذار موفقی در هر محیطی شوید.

چه نفعی به حال من دارد؟ یاد بگیرید که چطور مثل وارن بافت سرمایه گذاری کنید

آیا تا به حال به سرمایه گذاری در بازار بورس فکر کرده اید؟ خیلی از ماها جدی راجع به آن فکر کرده­ ایم. با این حال، بیشتر ما به علت بحران­ های مالی، ترکیدن حباب­ها و بحران­ های اقتصادی که مشاهده کرده ایم، مایل به عمل نیستیم. ولی راهی برای سرمایه گذاری در این بازار است که لازم نیست همه داراییتان را ریسک کنید سرمایه گذاری هوشمند. مبحث سرمایه گذاری هوشمند که ابتدا از سوی بنجامین گراهام در سال ۱۹۴۹ مطرح شد، رویکرد بلند مدت تر و ریسک گریزتری را در قبال بازار سهام اتخاذ می کند و نتیجه هم می دهد. چندین دهه پس از انتشار کتاب سرمایه گذار هوشمند، بسیاری از روش گراهام استفاده کرده اند و ثروتمند شده اند که شاید معروف ترین آن ها وارن بافت باشد. این نکات طبق توصیه اولیه گراهام و همچنین نظرات ژورنالیستی به نام جیسون زویگ، نشان می دهد که شما هم می توانید سرمایه گذار هوشمند شوید. در این نکات می فهمید که:

  • چرا باید همیشه به آقای بازار توجه نکنید
  • چرا بهتر است که حرفه سرمایه گذاری خود را با پول مجازی آغاز کنید
  • چرا ارزان ترین سهام­ها گاهی بیشترین ارزش را دارند

سرمایه گذاران هوشمند عجله نمی کنند آن ها مدتی ارزش بلندمدت شرکت را بررسی می کنند

سرمایه گذار هوشمند

سرمایه گذاری می تواند خیلی پُرسود باشد. البته می تواند پُرضرر هم باشد. تاریخ علم مالی سرشار از داستان سرمایه گذارانی مثل وارن بافت است که با سرمایه گذاری در شرکت های مناسب، مبلغ پول چشمگیری را به دست آوردند. به همان اندازه (شاید هم بیشتر) داستان درباره بداقبالی ها وجود دارد که افراد انتخاب اشتباهی می کنند و همه چیزشان را از دست می دهند. پس باید از خودمان بپرسیم که آیا سرمایه گذاری واقعاً ارزش ریسک دارد؟ پاسخش این است که بله می تواند ارزشش را داشته باشد، ولی به شرطی که راهکار سرمایه گذاری هوشمند را دنبال کنید. سرمایه گذاران هوشمند از تحلیل جامع برای تضمین امنیت و ثبات سود استفاده می کنند. این خیلی با احتکار فرق می کند که در آن، سرمایه گذاران روی سودهای کوتاه مدتی تمرکز می کنند که حاصل نوسانات بازار هستند؛ بنابراین احتکار خیلی ریسکی هستند، زیرا هیچ کسی نمی تواند آینده را پیش بینی کند. مثلاً شاید شایعه ای به گوش محتکر برسد که اپل به زودی محصول موفق جدیدی را معرفی خواهد کرد و به همین خاطر انگیزه پیدا کند که کلی سهام از اپل بخرد. اگر خوش شانس باشد، این اطلاعات نتیجه بخش خواهد بود و او درآمدزایی خواهد کرد. اگر بدشانس باشد و شایعه نادرست باشد، کلی ضرر می کند. در عوض، سرمایه گذاران هوشمند روی قیمت گذاری تمرکز می کنند. این سرمایه گذاران تنها زمانی سهام می خرند که قیمتش از ارزش درونی اش کمتر باشد، یعنی ارزش شرکت در زمینه احتمال رشد. شما به عنوان سرمایه گذار هوشمند تنها باید زمانی سهام بخرید که معتقد باشید حاشیه احتمالی بین مبلغ پرداختی شما و درآمدتان از رشد شرکت وجود خواهد داشت. این حاشیه امنیت مثل زمانی است که خرید می کنید. مثلاً لباس گران قیمت تنها زمانی ارزش دارد که مدتی در اختیارتان باشد. اگر کارایی اش کم باشد، بهتر است لباس ارزان تری بخرید که همان قدر دوام می آورد. زندگی سرمایه گذار هوشمند خیلی هیجان انگیز نیست، ولی مهم نیست. اصل قضیه سود است.

سرمایه گذار هوشمند به سه اصل تقسیم می شود

سه اصل درباره تمام سرمایه گذاران هوشمند صدق می کند:

اولاً، سرمایه گذاران پیش از خرید سهام رشد بلندمدت و اصول کاری شرکتی را تحلیل می کنند که قصد سرمایه گذاری در آن را دارند. ارزش بلندمدت سهام بی قاعده نیست. بلکه مستقیماً به عملکرد شرکتش بستگی دارد. پس حتماً ساختار مالی شرکت، کیفیت مدیریت و احتمال ارائه سود سهام (یعنی توزیع سود به سرمایه گذاران) را بررسی کنید. در دام تمرکز بر درآمدهای کوتاه مدت گیر نیفتید. در عوض با بررسی تاریخچه مالی شرکت، دید جامع تری داشته باشید. با این مراحل می توانید عملکرد شرکت را صرف نظر از ارزشش در بازار بهتر بفهمید. مثلاً شرکتی که فعلاً محبوب نیست (قیمت سهام پایینی دارد)، ولی سوابق نویدبخشی دارد (یعنی سودآوری آن پایداری بوده است) احتمالاً کمتر از حد واقعی ارزش گذاری شده و بنابراین سرمایه گذاری هوشمندانه ای محسوب می شود. ثانیاً، سرمایه گذاران هوشمند با متنوع سازی سرمایه گذارانشان از خودشان محافظت می کنند. هرگز کل پولتان را روی یک سهام سرمایه گذاری نکنید، مهم نیست که چقدر نویدبخش باشد! فرض کنید چه بدبختی می شود اگر در اخبار، خبر رسوایی کلاهبرداری مالیاتی شرکت نویدبخشی منتشر شود که تمام پولتان را در آن سرمایه گذاری کردید. سرمایه گذاریتان سریعاً ارزشش را از دست می دهند و آن همه پول و وقت برای همیشه هدر می رود. با متنوع سازی، کاری می کنید که همه چیز را یک دفعه از دست ندهید. در آخر، سرمایه گذاران هوشمند می فهمند که سود فوق العاده ای به دست نمی آورند، بلکه درآمد ایمن و پایداری خواهند داشت. هدف سرمایه گذار هوشمند رفع نیازهای شخصی اش است، نه اینکه از کارگزاران سهام حرفه ای در وال استریت جلو بزند. ما نمی توانیم از کسانی واردتر باشیم که کارشان خرید و فروش سهام است و نباید هم دنبال درآمد سریع باشیم؛ جستجو به دنبال پول تنها شما را حریص و سر به هوا می کند.

سرمایه گذاران هوشمند اهمیت پیشینه بازار بورس را می فهمند

اولین مرحله پیش از سرمایه گذاری بررسی پیشینه یک سهام نیست. قطعاً این مهم است، ولی نکته مهم تر این است که نگاهی به پیشینه خود بازار بورس بیندازید. نگاه به تاریخچه نشان می دهد که بازار بورس همیشه مرتباً بالا و پایین داشته است. معمولاً نمی توان این نوسانات را پیش بینی کرد. غیرمنتظره بودن بازار بدین معنی است که سرمایه گذاران باید آمادگی مالی و روانی را داشته باشند. بحران­ های اقتصادی، مثل سقوط وال استریت در سال ۱۹۲۹، جزو واقعیت های زندگی هستند و هر از گاهی رخ می دهند. بنابراین باید کاری کنید که وقتی ضربه بزرگی خوردید، دوام بیاورید. این یعنی باید فهرست سهام متنوعی داشته باشید تا تمام سرمایه گذاری هایتان یکجا ضربه نخورند. به علاوه باید آمادگی ذهنی و روانی بحران را داشته باشید. با بروز اولین نشانه خطر چیزی را نفروشید. بلکه یادتان باشد که حتی پس از ویرانگرترین بحران­ها، بازار همیشه بهبود خواهد یافت. اگرچه نمی توانید هر بحران را پیش بینی کنید، با نگاه به پیشینه بازار بهتر می توانید ثباتش را بشناسید. وقتی مطمئن شدید که بازار ثبات دارد، روی پیشینه شرکتی تمرکز کنید که قصد سرمایه گذاری در آن را دارد. مثلاً همبستگی قیمت سهام و درآمد و سود سهام شرکت را در ده سال اخیر بررسی کنید. نرخ تورم (یعنی افزایش کلی قیمت ها) را در نظر بگیرید تا بفهمید که با تمام تفاسیر، چقدر واقعاً در می آورید. مثلاً شما حساب می کنید که در عرض یک سال، سوده سرمایه گذاری شما ۷ درصد خواهد بود، ولی اگر نرخ تورم ۴ درصد باشد، تنها سه درصد سود می برید. به دقت فکر کنید که آیا تنها سه درصد سود این همه ارزش دارد؟ در داد و ستد هوشمندانه، شناخت پیشینه سلاح قدرتمندی است، بنابراین همیشه آن را تیز نگه دارید.

به مردم یا بازار اعتماد نکنید

به مردم یا بازار اعتماد نکنید

برای شناخت نوسانات بازار، گاهی راحت تر است که کل بازار بورس را آدمی فرض می کنیم و اسمش را آقای بازار می گذاریم. مثل بقیه انسان ها، آقای بازار غیرقابل پیش بینی، خیلی دمدمی و نه چندان باهوش است. آقای بازار به راحتی تحت تأثیر قرار می گیرد و موجب می شود که شدیداً خلق و خویش متغیر باشد. نمونه عملی آن این است که بازار همیشه بین خوش بینی ناپایدار تا بدبینی بی دلیل تغییر می کند. مثلاً وقتی آیفون جدیدی روانه بازار می شود، مردم از هیجان خودشان را گم می کنند. آقای بازار فرقی نکرده است و بازتاب این را وقتی در بازار سهام می بینیم که قرار است اتفاق هیجان انگیزی رخ دهد، قیمت بالا می رود و مردم حاضرند پول بیشتر بدهند. در نتیجه، وقتی بازار بیش از حد راجع به رشد آتی خوش بین باشد، قیمت سهام بیش از حد بالا می رود. از طرف دیگر، گاهی بازار خیلی بدبین است و به شما هشدار می دهد که در شرایط نامطمئن بفروشید. سرمایه گذار هوشمند باید واقع گرا باشد و همرنگ جماعت نشود. همچنین او باید به تغییر خلق و خوی آقای بازار توجه نکند. به علاوه، وقتی آقای بازار خوشحال است، سودهای آتی را به شما نشان می دهد که واقعیت ندارند. سوددهی فعلی سهام لزوماً به این معنی نیست که همیشه سودآور خواهد بود. کاملاً برعکس است. سهام هایی که وضعیت خوبی داشته اند، شانس بیشتری را برای کاهش ارزش در آینده نزدیک دارند، زیرا تقاضا معمولاً قیمت را به نقطه شکست می برد. حتی با دانستن این نکته هم به راحتی ممکن است سودهای کوتاه مدت شما را وسوسه کنند؛ ما طوری تکامل یافته ایم که به راحتی الگوها را تشخیص دهیم، بخصوص الگوهایی که نویدبخش آینده خوبی هستند. در واقع، مردم آنقدر در تشخیص الگوها مهارت دارند که وقتی روانشناسان دنباله های تصادفی را به آن ها نشان می دهند و حتی می گویند که هیچ الگویی ندارند، باز هم دنبال الگو می گردند. به همین ترتیب، وقتی می بینیم که سود بالا و بالاتر می رود، خودمان را گول می زنیم تا الگویی را ببینیم که معتقدیم ادامه خواهد یافت. تا به اینجا باید اصول اساسی سرمایه گذاری هوشمند را بفهمید. تصاویر زیر نکات سرمایه گذاری عملی را بر اساس سبک سرمایه گذاری خاصتان ارائه می کنند.

فهرست سهام سرمایه گذاری دفاعی باید متوازن، ایمن و قابل مدیریت باشد

وقتی در راه سرمایه گذاری قدم می گذاریم، باید راهکاری را انتخاب کنید که متناسب شخص شما باشد. باید مشخص کنید که سرمایه گذار دفاعی هستید یا سرمایه گذار مبتکر. اکنون به سرمایه گذار دفاعی می پردازیم:

سرمایه گذار دفاعی از ریسک متنفر است؛ بنابراین، تمرکز اصلی او بر روی ایمنی است. این ایمنی تنها زمانی ممکن است که سرمایه گذاری­ هایش را متنوع سازی کند. اولاً، باید در اوراق درجه بالایی مثل اوراق قرضه AAA دولت و همچنین سهام عادی سرمایه گذاری کنید که با داشتن سهام در شرکت، قدرت رای دهی درباره تصمیمات مهم کاری را دارید. در حالت ایده آل، باید سرمایه تان را ۵۰ – ۵۰ بین این دو تقسیم کنید؛ یا اگر سرمایه گذار فوق العاده ریسک گریزی هستید، ۷۵ درصد روی اوراق و ۲۵ درصد روی سهام قابل قبول است. میزان ایمنی و سوددهی اوراق و سهام فرق می کند: اوراق امنیت خیلی بیشتری دارند، ولی سود کمتری تولید می کنند. سهام امنیت کمتری دارد ولی ممکن است پاداش بیشتری به همراه داشته باشد. این نوع متنوع سازی هر دو گرایش را در نظر می گیرد. ثانیاً، فهرست سهام عادی شما هم باید به همین ترتیب متنوع باشد. روی شرکت های بزرگ و شناخته شده با پیشینه طولانی موفقیت سرمایه گذاری کنید و حداقل روی ۱۰ شرکت متفاوت سرمایه گذاری کنید تا ریسک را کاهش دهید. شاید این متنوع سازی پُرزحمت تر از آن چیزی باشد که اول وعده داده بودیم، ولی نگران نباشید. برای راحت تر کردن کار، از سادگی انتخاب استفاده می کنید در انتخاب سهام عادی، بهتر است که خیلی دست به نوآوری نزنید. به فهرست صندوق­های سرمایه گذاری ریشه دار نگاه کنید و صرفاً فهرستتان را با آن ها تطبیق دهید. منظورمان این نیست که باید دنباله رو بقیه باشید و سهام­های مُد روز را بخرید. بلکه به دنبال صندوق­های سرمایه گذاری با پیشینه طولانی موفقیت بگردید و از آن ها تقلید کنید. در آخر، همیشه از خدمات متخصصین بهره ببرید. آن ها بازی را بهتر از شما بلدند و می توانند شما را راهنمایی کنند تا بهترین تصمیمات را در زمینه سرمایه گذاری بگیرید. اگر از این اصول ساده پیروی کنید، دیر یا زود با کسب نتایج خوب، پاداش ذکاوتتان را خواهید دید.

اگر فرمول را دنبال کنید، سرمایه گذاری آسان است

اگر فرمول را دنبال کنید، سرمایه گذاری آسان است

پس از انتخاب شرکت های مد نظر برای سرمایه گذاری، وقتش رسیده که به خودتان تبریک بگویید. بیشتر کارتان الان تمام شده است! حالا فقط کافی است که مشخص کنید مرتباً چقدر می خواهید پول بگذارید و هر از گاهی سهامتان را بررسی کنید. در این زمان از فرایندی به نام سرمایه گذاری فرمول استفاده می کنیم که در آن، شما دقیقاً طبق فرمول از پیش تعریف شده ای عمل می کنید که مشخص می کند چه مبلغی و هر از چند گاهی باید سرمایه گذاری کنید. این روش محاسبه میانگین هزینه-دلار نیز نام دارد که در آن هر ماه یا هر سه ماه روی سهام عادی سرمایه گذاری می کنید و همیشه مبلغ سرمایه گذاریتان یکسان است. پس از یافتن سهامی که از نظرتان ایمن و سالم است، باید سرمایه گذاریتان را روی حالت خودکار بگذارید. ابتدا به خودتان قول بدهید که هر چند ماه یکبار، مبلغ خاصی (مثل ۵۰ دلار) را سرمایه گذاری خواهید کرد. سپس با ۵۰ دلار هرچقدر می توانید سهام بخرید. مزیتش این است که حالا نیازی نیست زحمت اضافی بکشید. هرگز لازم نیست که بیش از حد سرمایه گذاری کنید و قطعاً هم قمار نخواهید کرد. ولی عیب آن بار هیجانی سرمایه گذاری فرمولی است. حتی اگر قیمت سهام مد نظرتان واقعاً منصفانه باشد و بخواهید بیشتر بخرید، از قبل خودتان را محدود به مبلغ خاصی کرده اید. به هر حال سرمایه گذاران دفاعی باید هر از گاهی سر بزنند تا مطمئن شوند که فهرست سرمایه گذاریشان هنوز اوضاع خوبی دارد. یکی از قوانین خوب در این زمینه این است که هر شش ماه، تقسیم بندی فهرست را بین سهام عادی و اوراق تغییر دهید. از خودتان بپرسید:

آیا سهامم هنوز سودآور است؟ آیا نسبتش تقریباً مثل نسبتی است که در ابتدا سرمایه گذاری کرده بودم (مثلاً ۵۰ -۵۰؟) در آخر، سالی یک بار به سراغ متخصص بروید تا درباره تنظیم وجوهتان با او مشورت کنید. اکنون تمام نکات لازم را برای شروع سرمایه گذاری دفاعی می دانید. تصاویر زیر راهکارهای لازم را برای موفقیت در زمینه سرمایه گذاری مبتکر ارائه می کند.

نقطه شروع سرمایه گذاران مبتکر شبیه سرمایه گذاران دفاعی است

برای اینکه سرمایه گذار مبتکر موفقی شوید، باید بسیاری از راهکارهای سرمایه گذاران دفاعی را اجرا کنید. مثل سرمایه گذار دفاعی، باید پولتان را بین اوراق و سهام عادی تقسیم کنید در حالی که سرمایه گذار دفاعی معمولاً پولش را ۵۰ – ۵۰ بین سهام و اوراق تقسیم می کند، سرمایه گذار مبتکر بیشتر روی سهام عادی سرمایه گذاری می کند، زیرا سوددهی بیشتر (ولی ریسک بالاتری) دارد. مثل سرمایه گذار دفاعی، سرمایه گذاران مبتکر باید با شریک مالی مشورت کنند. البته، سرمایه گذار مبتکر مسئول برنامه ریزی مالی اش را معلم خود نمی داند، بلکه او را شریکی در مدیریت پولش می داند؛ یعنی این مسئول برایش تعیین تکلیف نمی کند؛ آن ها با هم تصمیم گیری می کنند. علاوه بر استفاده از اوراق و سهام عادی به عنوان مبنای سرمایه گذار مبتکر، سرمایه گذاران مبتکر سهام دیگری را نیز آزمایش می کنند که ریسک بالاتر و پاداش بیشتری دارند مثلاً شاید مطلبی را درباره استارت آپ رو به رشدی خوانده باشید و گمان کنید که ممکن است گوگل بعدی باشد؛ به عبارت دیگر، فرصت فوق العاده ای محسوب می شود. به عنوان سرمایه گذار مبتکر، فرصت این را دارید که روی این شرکت ریسک کنید، ولی تنها با پول محدود. هرچقدر هم که فرصت سرمایه گذاری هیجان انگیز یا نویدبخش به نظر برسد، سرمایه گذاران مبتکر باید این سهام را به حداکثر ۱۰ درصد از فهرست کلی محدود کند. یادتان باشد:

سرمایه گذاران هوشمند بی اشتباه نیستند و گاهی آقای بازار آنقدر عجیب است که هیچ آدم منطقی قدرت پیش بینی ندارد. پس باید حدودی را تعیین کنیم تا در صورت رکود اقتصادی یا سرمایه گذاری نادرست، از پولمان محافظت کنیم. مثل سرمایه گذاران دفاعی، سرمایه گذاران مبتکر به یاد دارند که پژوهش و نظارت پیوسته بر فهرستشان نقش اساسی در حفظ جریان ورود سود دارد.

سرمایه گذار هوشمند و مبتکر دنباله رو نوسانات بازار نیست

سرمایه گذار هوشمند

اگر سهام داشته باشید و قیمتش افت کند، آیا فوراً آن را می فروشید یا نگهش می دارید؟ اگر سهام دیگری رو به رشد باشد، آیا بهتر است که تا دیر نشده وارد عمل شوید؟ این رویکرد که خرید و فروش در بازار نام دارد، در بین سرمایه گذاران عادی است، زیرا آن ها می ترسند که شنا در خلاف جهت اب برای آن ها ضرر به بار بیاورند. ولی سرمایه گذار هوشمند عاقل تر از این حرف­ هاست! اعتماد به آقای بازار خطرناک است. اگر قیمت سهام سریعاً رو به رشد باشد، احتمالاً همین الان هم قیمتش از ارزش درونی اش بیشتر است یا سرمایه گذاری خطرناکی محسوب می شود. آیا حباب مسکن چند سال پیش آمریکا را به یاد دارید؟ همه روی مسکن سرمایه گذاری می کردند و هرچه قیمت بالاتر می رفت، کسی نمی فهمید که این قیمت ها کاملاً با ارزش درونیشان نامتناسب هستند. البته وقتی این موضوع دیگر خیلی آشکار شد، کل بازار سقوط کرد. برای اجتناب از همین سناریوف سرمایه گذاران مبتکر در قیمت های کم می خرند و در قیمت های زیاد می فروشند. مرتباً فهرستتان را کنترل کنید و شرکت های تحت سرمایه گذاریتان را بررسی کنید. از خودتان چنین سوالاتی بپرسید: آیا مدیریت هنوز عملکرد خوبی دارد؟ وضعیت مالی چطور است؟ به محض اینکه بفهمید قیمت یکی از شرکت های فهرستتان بیش از ارزش واقعی اش است و افزایش قیمت سهامش هیچ تناسبی با ارزش واقعی اش ندارد، بهتر است که پیش سقوط بفروشید. از طرف دیگر، بهتر است که در قیمت پایین سهام بخرید. این دقیقاً همین کاری است که شرکت یاهو! کرد. این شرکت در سال ۲۰۰۲ هر سهم شرکت اینکتومی را به قیمت تنها ۱٫۶۵ دلار خرید. این معامله شگفت انگیزی بود. اقای بازار پس از افت قیمت فوق العاده از ۲۳۱٫۶۲۵ دلار در هر سهم (که شدیداً بیش از حد واقعی برآورد شده بود)، دچار رکود شده بود. این در زمانی بود که شرکت سودده نبود.

سرمایه گذار هوشمند و مبتکر شانس یافتن معاملات خوب را دارد

تا به حال، ایده تبدیل شدن به سرمایه گذار مبتکر باید چالش لذت بخشی به نظر برسد. ولی آیا واقعاً ارزشش را دارد که با این همه زحمت مرتباً فهرستتان را کنترل کنید؟ در واقع بله ارزش دارد، زیرا بهترین معاملات در آنجا هستند، ولی اگر تنها شروع هوشمندانه ای داشته باشید. بهترین راه برای آغاز سرمایه گذاری مبتکر این است که به صورت مجازی سهام انتخاب کنید و کنترل کنید. یک سال به صورت مجازی سرمایه گذاری کنید تا توانایی انتخاب گزینه­ های پُرسود را افزایش دهید و پیشرفت سهامتان را کنترل کنید. امروزه وبسایت­ های زیادی هستند که می توانید در آن ها سرمایه گذاری مجازی کنید. تنها با ثبت نام می توانید ببینید که آیا واقعاً می توانید به نتایجی برسید که بهتر از حد متوسط هستند. این دوره تمرینی یک ساله چند فایده دارد نه تنها چم و خم سرمایه گذاری را یادتان می دهد، بلکه شما را از انتظارات شگفت انگیزتان راحت می کند. پس از تجربه مجازی این یک سال، آماده شکار معامله­ها هستید. بهترین راه برای یافتن معاملات پرسود، سهام شرکت هایی است که ارزششان کمتر از حد واقعی برآورد شده است. بازار معمولاً سهام شرکت هایی را کمتر از حد واقعی تخمین می زند که موقتاً نامحبوب هستند یا دچار زیان اقتصادی هستند. برای توضیح این نکته، فرض کنید که تشکیلات B دومین رقیب قوی در بازار یخچال است. این شرکت بزرگ است و سود زیادی (ولی نه فوق العاده) را در هفت سال اخیر داشته است. ولی به دلیل خطای تولید، سوددهی شرکت در دو ماه اخیر مثل قبل نبوده است و موجب شده که به علت ترس سرمایه گذاران ترسو، قیمت سهامش سقوط کند. پس از حل آن خطای تولید، شرکت سریعاً به جای قبلی اش باز می گردد و سرمایه گذار هوشمند این می فهمد که این قیمت های در حال نزول، فرصتی برای یافتن معامله عالی هستند. ولی یافتن معاملات خوب سخت است. به همین دلیل باید ابتدا یک سال تمرین کنید. اگر در دنیای مجازی موفق شوید، در دنیای واقعی هم موفق خواهید شد!

پیام کلیدی سرمایه گذار هوشمند

چه محافظه کارانه عمل کنید یا مسیر کارآفرینی را بروید، در زمینه سهام همیشه بهتر است که مسیر سرمایه گذار هوشمند را دنبال کنید. تنها کافی است دستورالعمل­ها را رعایت کنید تا شما هم سرمایه ­گذاری­تان را به سود کم (ولی ثابت) تبدیل کنید.

ادامه مطلب
۲ (۲)
معرفی و خلاصه کتاب چگونه در...

در بازار بورس هرکسی داستانی دارد. چه آن ها که موفق می شوند و چه آن ها که می بازند، مسیری را طی کرده اند و نتیجه ای را به دست آورده اند که در دلش حرف های زیادی نهفته است. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب جذاب «چگونه 2 میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم؟» رفتیم و پای صحبت های «نیکولاس دارواس» نشستیم. اگر هنوز در آغاز راه سرمایه گذاری هستید یا به خواندن ماجرای موفقیت افراد غیرحرفه ای در بازار سهام علاقه دارید، تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید.

نیکولاس دارواس کیست؟

خلاصه کتاب چگونه دو میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم

«نیکولاس دارواس» یک رقصنده مجارستانی است که در کشورهای گوناگونی به اجرای برنامه می پردازد. در کنار این ماجرا، که حرفه اصلی او محسوب می شود، نیکولاس یک سرمایه گذار غیرحرفه ای اما بسیار موفق بازار بورس هم به شمار می رود. او به صورت حرفه ای درمورد اقتصاد، بازارهای مالی و… مطالعه می کند. همچنین نویسنده روزنامه، ویراستار و تحصیل کرده دانشگاه «بوداپست» در رشته اقتصاد و جامعه شناسی است. مردم و اهالی بازار بورس، اولین بار به واسطه یک مقاله که در مجله «TIME» منتشر شده بود با این رقصنده و سرمایه گذار عجیب که با استفاده از روش جالب خود توانسته بود میلیون ها دلار را از بازار بورس به دست بیاورد آشنا شدند.

خلاصه کتاب چگونه در بورس دو میلیون دلار بدست آوردم

بعد از این ماجرا که حیرت سرمایه گذاران حرفه ای را برانگیخته بود، ناشران «American research Council» به دنبال نیکولاس بودند تا به او پیشنهاد دهند کتابی درمورد روش جالب سرمایه گذاری اش بنویسد. پذیرفتن این پیشنهاد از سوی نیکولاس سبب تولد کتاب جالب و پرفروش «چگونه 2 میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم؟» شد.

من، بورس و یک اتفاق پیش بینی ناپذیر

به عنوان یک رقصنده که در کشورهای زیادی برنامه اجرا کرده است، با آدم ها و شرایط گوناگونی روبه رو شده ام، ولی این اولین بار بود که کسی از من می خواست تا در عوض اجراکردن برنامه، دستمزدم را با سهام پرداخت کند. برای درک بهتر عمق تعجب من، بد نیست بدانید میزان آشنایی ام با بازار بورس تنها در این حد بود که می دانستم قیمت سهم ها هر روز بالا و پایین می رود؛ بنابراین همان لحظه که این پیشنهاد را دریافت کردم، با خودم گفتم: «اگر سهام آن ها امروز قیمت بالایی داشته باشد و فردا سقوط کند؛ یعنی من به طور رسمی پول خود را از دست داده ام».

به همین دلیل از آن ها خواستم تا به من تضمین دهند اگر قیمت سهام تا قبل از اینکه آن را نقد کنم از دستمزد متعارف من برای اجرای یک برنامه کمتر شد، میزان خسارت را با پول نقد پرداخت کنند. در کمال تعجب، آن ها این شرط را قبول کردند. این ماجرای اولین ورود من به بازار بورس بود.

اولین سود بزرگ از بازار سهام

خلاصه کتاب چگونه دو میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم

مدتی از این ماجرا گذشت و در آن زمان، 6000 سهم از یک شرکت را در اختیار داشتم؛ به همین دلیل گاهی با بی تفاوتی، نگاهی به روزنامه های اقتصادی می کردم تا ببینم سهم من در طول این هشت ماه چقدر رشد یا افت کرده است. همین موقع بود که فهمیدم سهم های من چند برابر افزایش قیمت پیدا کرده اند. بی معطلی تمام آن ها را فروختم و 8000 هزار دلار سود کردم. سرم داشت سوت می کشید! چطور امکان داشت من بدون انجام هیچ کاری این همه پول به دست بیاورم! از طرف دیگر کمی هم از دست خودم عصبانی بودم؛ چون چنین فرصتی بیخ گوشم وجود داشت و من اصلاً از آن خبر نداشتم.

شروع آزمون و خطا در بازار ناشناخته بورس

می خواهید بدانید چگونه در بازار بورس 2 میلیون دلار به دست آوردم؟ خب باید بگویم در ابتدا این کار را خیلی بدتر از تمام افراد تازه کار انجام دادم! من هیچ چیزی از بازار بورس و ماجرای سهام نمی دانستم، ولی چون یک بار طعم سود حاصل از فروش سهام را چشیده بودم، دیگر نمی توانستم آن را رها کنم؛ به همین دلیل به یک علامت سؤال بزرگ تبدیل شدم که در هرکسی به دنبال جواب می گشت. به واسطه شغلم در کشورهای زیادی برنامه اجرا کردم و به افراد ثروتمند دسترسی داشتم؛ بنابراین کارم را با این پرسش ها شروع کردم که «ببخشید قربان، به نظر شما چه سهمی برای خرید خوب است؟» کم کم فهمیدم همه مردم جهان به جز من، بورس بازانی حرفه ای هستند! تقریباً هیچ کدامشان پرسشم را بی پاسخ باقی نگذاشتند و هر یک چند سهم بسیار موفق و آینده دار را به من پیشنهاد کردند و من هم تمام آن سهم های پیشنهادی را می خریدم!

ضرر پشت ضرر و انتظار بی پایان برای سود

سهم های پیشنهادی برایم سودآور نبودند. جز یکی دو مورد که به همان سرعت سودآوری، دچار سقوط شدند. من حتی برای مشاوره گرفتن پیش یک کارگزار حرفه ای رفتم. با وجود آنکه دفتری محقر و سر و وضعی آشفته داشت، توصیه های دوستانه و برادرانه بسیار خوبی به من کرد. البته واضح است او هم نتوانست به من کمک کند. درواقع اگر او از چنین سهم های طلایی خبر داشت، اول از همه فکری به حال اوضاع خودش می کرد! این موضوعی بود که آن موقع اصلاً به آن توجه نمی کردم. ماجرای خرید و فروش های بی دلیل من همین طور ادامه پیدا کرد تا آنکه به نیویورک رفتم.

دوست شدن با کتاب ها و یادگیری از صفر

خلاصه کتاب چگونه دو میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم

نیکولاس در بخشی از کتاب «چگونه 2 میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم؟» از ماجرای اولین یادگیری جدی اش درمورد بورس برایمان تعریف می کند: در نیویورک هم به دنبال یک کارگزار خوب و مطمئن گشتم. طبق معمول، همه یکی دو فرد مطمئن زیر سر داشتند. وقتی با او صحبت می کردم، دریافتم که فردی با اطلاعات بالاست. کارگزارم نمی خواست خرید یا فروش یک سهم را به من تحمیل کند. او همیشه سخنانش را در قالب «پیشنهاد» به من می گفت و تصمیم گیری نهایی را بر عهده خودم می گذاشت. البته که من هم آن پیشنهادها را با جان و دل عملی می کردم!

روزها از پی هم می گذشتند و من همچنان در حال درجازدن و ضررکردن بودم. شاید به ظاهر در نیویورک بودم، ولی دقیقاً همان رویه کانادا را در معامله سهم ها به کار می بستم. کم کم از دیدن این همه تلاش و درنهایت ضررکردن کلافه شدم. از طرفی، وقتی روزنامه ها، مجله ها و حتی سخنان کارگزارم را می شنیدم، تقریباً از آن ها سر در نمی آوردم؛ به همین دلیل چند قدم به عقب برگشتم و شروع به مطالعه کردم. خوشبختانه کتاب های بسیار زیادی درمورد بورس و روش های معامله وجود داشتند. کارم این شده بود که روزها کتاب می خواندم و شب ها تا دیروقت ترازنامه های مالی شرکت ها را زیر و رو می کردم!

در جست وجوی سهام صعودی!

بعدها باخبر شدم صاحب یک سهم هستم که آن را فراموش کرده بودم و پس از دیدن سود قابل توجهی که این سهم برایم به ارمغان آورده بود، هیجان وجودم را در بر گرفت. من بدون اینکه هیچ نگرانی به خود راه دهم یا تقلایی بکنم، سود قابل توجهی را به دست آورده بودم. با خودم گفتم: «چه می شد اگر تمام سهم هایم این چنین بودند؟» ناگهان کنجکاوی شدیدی برای یافتن این سکه های طلا در بازار پر از هیاهوی سهام، وجودم را در بر گرفت. اولین کاری که کردم، مهندسی معکوس همان سهم رشد کرده بود. آنجا بود که فهمیدم این سهم، متعلق به یک شرکت معتبر، سودده و خوشنام است که روندی صعودی را طی می کند. حالا مأموریت دیگری داشتم. باید به دنبال تمام شرکت هایی می گشتم که موقعیت این چنینی داشتند و پولم را در آن ها سرمایه گذاری می کردم؛ بنابراین بیشتر از قبل تشنه اطلاعات دست اول و بررسی موشکافانه ترازنامه های شرکت ها شدم.

وقتی ترازنامه ها با واقعیت بازار، سر ناسازگاری دارند

یکی از مشکلاتی که هنگام بررسی دقیق ترازنامه ها با آن ها روبه رو شدم، تفاوت بزرگ یافته هایم از زیر و کردن ترازنامه ها با واقعیت بازار بود. من با چشمان خودم می دیدم سهامی که براساس اطلاعات باید روندی رو به رشد را پی گیرد، بی هیچ دلیلی سقوط می کرد. از طرف دیگر، سهامی که از روی کاغذ، بسیار بی ارزش جلوه می کرد، ناگهان در روند صعودی قرار می گرفت. این موضوع من را بسیار گیج کرد. احساس می کردم سرنخی را که یافته ام گم کرده ام. انگار هیچ چیز حساب و کتابی نداشت و تلاش هایم برای یادگیری آن همه اطلاعات بیهوده جلوه می کرد.

به دنبال گوسفند طلایی در میان گله

خلاصه کتاب چگونه دو میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم

کشف رابطه ای جالب میان سهم ها موضوع دیگری بود که در کتاب «چگونه دو میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم؟» به آن پرداخته شد. یکی از کشفیات من در دورانی که سخت مشغول یادگیری بورس و سازوکار آن بودم «گروه بندی سهام یک صنعت» بود. من فهمیدم شرکت هایی که در یک صنعت قرار دارند گروه هایی را با هم تشکیل می دهند و هنگام صعود یا سقوط از یکدیگر پیروی می کنند. با فهمیدن این ماجرا گویا ندایی غیبی بر من نازل شده باشد، تمام حرف و حدیث ها، توصیه ها، پیشنهادها و خبرهای ضد و نقیض وال استریت را کنار گذاشتم و روز و شب مشغول تحلیل این شرکت ها شدم. من تمام جزئیات فعالیت آن ها، سودهایشان، میزان درآمد و خلاصه هر اطلاعاتی را که قابل دسترسی بود، زیر ذره بین گذاشتم. کم کم داشتم به جاهای خوبی می رسیدم. دست آخر هم یک سهم طلایی را یافتم که می توانم آن را پادشاه طلایی گوسفندان گله هر صنعت بنامم! از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم. نمی دانستم چرا تاکنون هیچ کس این سهم طلایی و ارزشمند را ندیده بود. آن موقع بود دست به کار شدم و حرکتی بسیار خطرناک کردم. من از تمام اعتبار و دارایی هایی که داشتم استفاده کردم تا پول نقد قابل توجهی را به دست بیاورم و بعد تمام آن را روی سهم طلایی خودم سرمایه گذاری کردم.

وقتی گوسفند طلایی، فرار می کند!

بعد از این ماجرا، دست از تلاش برداشتم و به تماشا نشستم تا سهم، رشد عجیب و غریب خود را آغاز کند، ولی این طور نشد. سهم طلایی من با سرعتی دیوانه وار، سرازیری سقوط را طی می کرد. من در جایم میخکوب شده بودم! هرچه بیشتر منتظر می ماندم بیشتر پولم را از دست می دادم. درنهایت آن را در حالی فروختم که با ورشکستگی تنها چند قدم فاصله داشتم و تا مدت ها حالم بد بود. دیگر نمی دانستم چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است، ولی یک چیز را خوب می دانستم. من پولم را در بازار بورس از دست داده بودم و باید آن را دوباره در همین بازار زنده می کردم! به طور اتفاقی چشمم به یک سهم افتاد که در وضعیت صعودی قرار داشت. حال و روزم بدتر از آن بود که بخواهم خود را به ترازنامه ها و ریز درآمدهای این سهم مشغول کنم. تنها کاری که از دستم برمی آمد را انجام دادم؛ یعنی آن سهم را خریدم. خوشبختانه آن سهم رشد کرد و من توانستم نیمی از پولم را زنده کنم. حالا نور جدید در زندگی مالی من تابیده بود. باید می فهمیدم چرا این سهم بدون بررسی و تحلیل بنیادی، توانست من را از ضرری بسیار بزرگ نجات دهد!

نظریه جعبه و تلاش برای یافتن یک راه درست

در کتاب «چگونه 2 میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم؟» درمورد یکی از مهم ترین نظریه هایی که نیکولاس با ساخت آن توانست ثروت خود را به دست بیاورد صحبت شد. بعد از شوک بزرگی که به من وارد شد، دیگر دست از تحلیل بنیادی برداشتم. به جای آنکه وقتم را با ارزیابی دستگاه های خریداری شده شرکت ها و تأثیر آن ها روی قیمت سهم ها تلف کنم، به سراغ چیز تازه ای به نام «تحلیل رفتار سهم ها» رفتم. درواقع کار درست هم همین بود؛ چون من درنهایت به دنبال همین تغییرها در رفتار سهم ها می گشتم.

برای آنکه از این ماجرا بیشتر سر در بیاورم، مطالعه کرده و سهم های گوناگون را بررسی کردم. بعد از چند بار موفقیت و شکست دریافتم که باید رفتار سهم هایم را درون یک جعبه یا چهارچوب فرضی بگذارم. به این ترتیب، اگر سهم موردنظر من به حد بالای جعبه می رسید، از صعودی بودن آن مطمئن می شدم و حتماً آن را می خریدم. اگر هم به سرش می زد و می خواست به قسمت پایین جعبه فعلی یا حتی جعبه های زیرین خودش بازگردد، بی معطلی آن را رها می کردم.

اضافه شدن یک دستیار عالی به ماجرای سرمایه گذاری من

چندین بار توانستم با این استراتژی سود کنم، اما ضررهایم هم کم نبودند؛ چون نمی توانستم تمام مدت روی اینکه سهم ها چه زمانی بالا یا پایین می روند متمرکز بمانم. کافی بود دو ساعت کار داشته باشم؛ در آن صورت، از حرکت ناگهانی سهم عقب می ماندم. مشکل را با کارگزارم در میان گذاشتم. او به من پیشنهاد کرد برای خودم «حد ضرر» در نظر بگیرم و آن را به صورت اتوماتیک تعریف کنم. واقعاً عالی بود. حالا دیگر می توانستم بدون اینکه نگران کاهش شدید یا از دست دادن فرصت باشم، سهم موردنظرم را معامله کنم، ولی هنوز هم یک مشکل دیگر وجود داشت؛ من نمی دانستم بهترین قیمت برای خرید و فروش سهم چه هنگامی است؟ چه می شد اگر مثلاً من سهمم را در قیمت (50) دلار می فروختم و آن سهم تا 70 دلار بالا می رفت؟ از طرفی، من دچار مشکلات شخصیتی هم بودم. نمی توانستم هیجان شدید خود را هنگام رشد اندک سهمم کنترل کنم و فوری آن را می فروختم! باید چاره ای برای این ماجرا پیدا می کردم.

رفتن به یک سفر اجباری و کشف یک نکته مهم

خلاصه کتاب چگونه دو میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم

خرید و فروش سهام، شغل اول من نبود. من به عنوان یک رقصنده برای باقی ماندن در حرفه ام باید به اجرای برنامه ها می پرداختم. در همان گیر و دار که سخت مشغول تلاش برای یادگیری چم و خم بازار سهام بودم، یک قرارداد تور دور دنیا را امضا کردم. این سفر اجباری، آغاز پاسخ به این پرسش کلیدی است که «چگونه 2 میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم؟» با امضای این قرارداد، مدام در این فکر بودم که چطور می توانم در خارج از نیویورک و دور از وال استریت باز هم از میزان حجم فروش و حرکت های قیمت سهم هایم باخبر بمانم. درنهایت با کارگزارم به این نتیجه رسیدم که او هر روز قیمت سهم ها را برایم تلگراف کند.

در ابتدا با این موضوع مشکل داشتم؛ چون گاهی این قیمت ها با تأخیر به دستم می رسید و حتی در برخی منطقه ها اصلاً امکان دریافت و ارسال تلگراف وجود نداشت، ولی کم کم دستم آمد و توانستم دور از وال استریت باز هم تصمیم های خوبی برای سرنوشت سهم هایم بگیرم. درحقیقت چیزی که من در نیویورک جا گذاشتم، هیاهوی بیهوده، اخبار ضد و نقیض، شایعه های فریبنده و درخشندگی میلیون ها سهم دیگری بود که در اختیار من نبودند!

فرار از بازار نزولی بدون آنکه خودم بدانم

من هنوز در سفر بودم و همچنان به تنها ریسمانی که من را به وال استریت و سهم هایم گره می زد، چنگ می زدم. بعد از مدتی خرید و فروش سهام از راه دور، متوجه تغییری عجیب در رفتار سهم هایم شدم. همه آن ها در حال حرکت به سمت پایین ترین قسمت جعبه خود بودند. از آنجا که من از قبل، حد ضررهایم را مشخص کرده بودم، سیستم به طور اتوماتیک سهم های کم ارزش شده من را قبل از اینکه کار از کار بگذرد و من زیر بار ضرر بروم فروخته بود. این ماجرا تا جایی پیش رفت که درنهایت، تمام سرمایه من از بازار بیرون کشیده شد. من از شایعه ها، پیش بینی ها و اخبار دست اول وال استریت دور بودم و تنها چیزی که برای بررسی در اختیار داشتم، قیمت سهم هایم و «میانگین داو جونز» بود. بعدها دریافتم من با کمک سیستم جعبه ای و فروش در حد ضرر، خودم را از بزرگ ترین بازار نزولی که افراد بسیاری را بیچاره کرد، بیرون کشیده بودم. جعبه من واقعاً داشت کار می کرد!

شیرجه درون اشتباه ها و از دست دادن 100 هزار دلار

بخش های جالبی از کتاب «چگونه 2 میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم؟» به تجربه های شکست نیکولاس اختصاص یافته اند؛ مثل چیزی که در ادامه آن را می خوانیم. وقتی بازار دوباره به حالت تقریباً طبیعی بازگشت، من با استفاده از روش خودم دوباره به معامله مشغول شدم. در این میان توانستم نیم میلیون دلار سود به دست بیاورم. این برای من نوعی پیروزی بزرگ بود و البته دروازه ای برای اشتباه های بزرگ تر! غرور سراسر وجودم را گرفته بود. با خودم فکر می کردم دیگر یک متخصص بازارهای مالی هستم و این امکان وجود دارد که هر چقدر بخواهم از این بازار سود به دست بیاورم. البته اگر به نیویورک بازنمی گشتم، شاید واقعاً همچنین چیزی اتفاق می افتاد، ولی حضور یک فرد مغرور بیخ گوش وال استریت، آن هم زمانی که به تازگی نیم میلیون دلار از این بازار به دست آورده است، چیزی شبیه نگه داشتن آتش و نفت کنار هم بود!

با خودم فکر می کردم باید از آوارگی دست بردارم و یک دفتر کار برای خودم دست و پا کنم. هر چه باشد من داشتم از این بازار سودآوری می کردم! این دقیقاً اولین اشتباه من بود. پس از آنکه در دفترم مستقر شدم، از فردی که داشت مسیر بازی با سهام را یاد می گرفت و حتی در آن به موفقیت هایی رسیده بود، به فردی بی تجربه و تازه کار تبدیل شدم؛ چون تحت تأثیر اخبار، بمباران شایعه ها و تصمیم های گروهی قرار گرفته بودم. کم کم استقلال خود را در تصمیم گیری خرید و فروش از دست دادم؛ روشم را از یاد بردم و هر کاری را که بقیه می کردند تکرار می کردم.

چگونه 2 میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم؟ از نیویورک فرار کردم!

من تقریباً دیوانه شده بودم. کم کم داشتم تمام ثروتی را که به دست آورده بودم، با دستان خودم آتش می زدم! به خودم آمدم و دیدم از آن فردی که به کمک تلگراف به راحتی سهم های ضعیف را از قوی جدا می کرد، چقدر فاصله گرفته ام. فوری یک بلیت برای پاریس رزرو کردم و برای مدتی نامعلوم از نیویورک دور شدم، اما قبل از رفتن از شر تمام سهم های ضعیف خلاص شدم و به کارگزارانم گفتم حق ندارند به من تلفن بزنند یا سهام تازه ای را پیشنهاد دهند. فقط باید مثل زمانی که در سفر بودم، نوسان قیمت سهم هایم را با تلگراف به گوشم برسانند.

به پاریس رفتم. تا چند هفته به شکل عجیبی از تلگراف هایی که روزی مثل آب خوردن آن ها را می خواندم در سر نمی آوردم. انگار آن فرد قبلی حافظه اش را به کلی از دست داده است، اما جا نزدم. تصمیم گرفتم به خودم فرصت دهم و باز هم هر روز تلگراف ها را بخوانم. در کمال ناباوری، کم کم دوباره توانستم تحلیل کردن از روی رفتار سهم هایم را به یاد بیاورم. آن موقع بود که به خودم قول دادم قوانینم را زیر پا نگذارم و از روشی که برایم مناسب است پیروی کنم؛ نه آنکه چشم به شایعه ها و اخبار ضد و نقیض بدوزم.

پیش به سوی 2 میلیون دلار

من به شدت به اصولم چسبیده بودم و تازه بعد از شش سال آزمون و خطا مسیر معامله گری ام را پیدا کرده بودم. البته کارگزارانم فکر می کردند من کمی دیوانه شده ام؛ چون به آن ها اجازه نمی دادم ذهنم را با خبر بهترین سهم یا بدترین سقوط بازار مسموم کنند. من درسم را فراگرفته بودم و حالا تنها کاری که باید می کردم بازی کردن در نقش یک شاگرد خوب و وفادار و صبرکردن تا رسیدن به سود بزرگ بود. از سودهای پراکنده، اما قابل قبولی که به دست می آوردم، به عنوان پله هایی برای سرمایه گذاری بزرگ تر در سهم های قدرتمند استفاده می کردم. من به آن سودها نیاز نداشتم؛ چون درآمد اصلی من از بازار سهام نبود. به تدریج به قدرت بیشتری در روشم رسیدم و البته روی شخصیتم هم کار کردم. در کنار تمام این موارد، حد ضررم نیز مانند نگهبانی وفادار در مقابل حمله ضررهای بزرگ از من محافظت می کرد. بالاخره توانستم دو میلیون دلار در بازار سهام سود کنم! اما باید اعتراف کنم این موضوع، به اندازه آن وقتی که اولین بار طعم سود از بازار سهام را چشیدم، برایم هیجان انگیز نبود.

از مصاحبه و بازرسی تا راضی کردن دیگران

خلاصه کتاب چگونه دو میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم

بخش پایانی کتاب «چگونه 2 میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم؟» به ماجرای عجیب باورنکردن موفقیت نیکولاس توسط سرمایه گذاران کوچک و بزرگ اختصاص یافته بود. خبر موفقیت من و سرمایه گذاری بزرگی که کرده بودم، در بازار سهام پیچید. بعد از این ماجرا یک روزنامه نگار برای مصاحبه با من به شدت اصرار داشت. من هم قبول کردم و داستان را از ابتدا برایش توضیح دادم. او بسیار متعجب شد و بعد از بررسی تلگراف ها رفت. بعد از مدت کوتاهی، از من خواست با یک نفر دیگر هم ملاقات کنم و ماجرا را برایش توضیح دهم. من باز هم قبول کردم، اما انگار این ماجرا تمام شدنی نبود. این بار او به من گفت سردبیرمان به این شرط اجازه چاپ مصاحبه را می دهد که سه نفر متخصص با شما ملاقات کنند. من باز هم پذیرفتم. البته آن ها یک شرط دیگر هم داشتند. می خواستند من را موقع رقصیدن ببینند؛ چون ظاهراً باورشان نشده بود یک رقصنده هم می تواند در بازار سهام به موفقیت برسد!

برقص و کتاب بنویس!

در روز ملاقات روی صحنه رفتم و رقصیدم. از قضا چنان تحت تأثیر نگاه های سرد آن ها قرار گرفتم که بعد از این همه سال برنامه اجراکردن در گوشه گوشه جهان، تعادلم را از دست دادم و به سختی زمین خوردم، اما آن ها به جای آنکه نگران من باشند، مثل چند بازپرس، تمام مدارک، تلگراف ها، ریزحساب ها و خلاصه هر برگه مالی را که داشتم، بررسی کردند. این ماجرا تا ساعت چهار صبح ادامه پیدا کرد. کم کم داشتم عصبانی می شدم؛ چون به آن ها بدهکار نبودم و کار خلافی هم نکرده بودم. من فقط در چارچوب قانون و بعد از پرداخت مالیات و کمیسیون کارگزارانم، حقم را برداشتم! خوشبختانه آن ها دقیقاً قبل از اینکه کاسه صبر من لبریز شود، لطف کرده و تأیید کردند که من واقعاً آن 2 میلیون دلار را به دست آورده ام!

بعد از این ماجرا به سفر رفتم و همان جا بود که مسئولان یک انتشارات از من خواستند تا ماجرای خودم را در قالب یک کتاب بنویسم. من هم قبول کردم تا کتابی بنویسم با عنوان «چگونه 2 میلیون دلار در بازار بورس به دست آوردم؟» شاید برای آنکه ثابت کنم هرکسی می تواند در بازار سرمایه به سرمایه گذاری موفق تبدیل شود.

لطفاً برایمان تعریف کنید که شما چطور اولین سودتان از بازار سهام را به دست آوردید؟

ادامه مطلب