فعالان بازار مالی طی دوره های مختلف، همواره شاهد معرفی روش های جدید تحلیل نمودار قیمت بوده اند. یکی از روش های بسیار مطرح سال های اخیر در تحلیل تکنیکال، پرایس اکشن است.
Price Action Trading که به اختصار PAT خوانده می شود، یک شیوه نوین تحلیل و معامله گری در بازار مالی است. تحلیل گران سبک پرایس اکشن به منظور تحلیل وضعیت نمودار و دریافت سیگنال های ورود و خروج، صرفاً از خود داده های قیمت استفاده می کنند.
همانند سایر روش های تکنیکال، پیش بینی روند آتی و یافتن نقاط احتمالی بازگشت بازار، جزء اهداف اصلی تحلیل نموداری به روش پرایس اکشن می باشد؛ اما طرف داران این روش معتقدند، که تحلیل های پرایسی دارای حداقل خطا و تأخیر زمانی است!
منطق عدم استفاده از سایر ابزار تکنیکالی نظیر اندیکاتور در پرایس اکشن این است، که خروجی این ابزار بر اساس اعمال فرمول های ریاضی بر داده های قیمتی محاسبه می شوند و از این لحاظ، وجود تأخیر هر چند کوچک نسبت به روند قیمت، غیر قابل انکار است.
ابزار مورد استفاده تحلیل گران پرایس اکشن
همان طور که بدان اشاره نمودیم؛ تحلیل نمودار به سبک پرایس اکشن به هیچ گونه ابزار خاصی نیاز نداشته و هر معامله گر صرفاً با دسترسی به نمودار خام قیمت از طریق یکی از پلتفرم های تحلیل تکنیکال می تواند، سهام یا هر دارایی دیگری را به این روش تحلیل کند.
تحلیل گران پرایس اکشن معمولاً از نمودارهای شمعی (کندل استیک) استفاده نموده و به منظور تحلیل روند بازار از الگوهای شمعی، قیمتی و سطوح بازگشتی بهره می برند.
آیا تحلیل پرایس اکشن مختص معامله گران روزانه است؟
روش پرایس اکشن برای بسیاری از فعالان بازار مالی، تداعی کننده معاملات میان روزی و کوتاه مدتی است؛ زیرا اغلب توسط نوسان گیران در بازارهای مختف استفاده می شود! اما خوشبختانه این یک تصور اشتباه است.
پرایس اکشن یکی از منعطف ترین روش های تحلیل تکنیکال در بازار مالی است، که در تمام تایم فریم ها و برای معامله گران با افق های سرمایه گذاری متفاوت (کوتاه، میان و بلندمدتی) قابل استفاده می باشد.
در واقع این جامعیت کاربرد، ناشی از اصول ساده و قدرتمند این روش تحلیل نموداری است. هم چنین قابلیت استفاده و پیاده سازی در اغلب بازارهای مالی، از سایر مزایای مهم روش پرایس اکشن می باشد. در حقیقت فرض اولیه این است، که تحلیل قیمت دارایی ها در بازارهای مختلف از اصول یکسانی پیروی می کند!
۴ روش تحلیل پرایش اکشن
۱- نواحی عرضه و تقاضا
اغلب معامله گران با مشاهده نواحی عرضه و تقاضای مشخص شده در نمودار قیمت، این محدوده ها را معادل سطوح حمایت و مقاومت در تحلیل تکنیکال کلاسیک تصور می کنند.
شاید این مفاهیم در ظاهر اختلاف چندانی نداشته باشند، اما در ماهیت، نحوه تعیین و کاربرد آن ها تفاوت هایی وجود دارد.
مثلاً یکی از اصلی ترین تفاوت ها این است، که در بحث حمایت و مقاومت معمولاً با سطحی منفرد به صورت یک عدد سروکار داریم؛ در حالی که روش عرضه و تقاضا یک ناحیه را در نمودار مشخص می کند.
توجه داشته باشید، که توضیحات زیر بر اساس مبانی روش یک معامله گر پرایس اکشنی معروف به نام «سم سیدن» است و سبک های متفاوتی برای تعیین این نواحی وجود دارد.
ترسیم سطوح عرضه
- یافتن نواحی که از آن جا یک ریزش قیمتی سریع و قوی افتاده است.
- تعیین یک بازه از قیمت بازشدن (open) آخرین کندل صعودی تا بیش ترین قیمت (High) قبل از وقوع ریزش قیمت
ترسیم سطوح تقاضا
- یافتن نواحی که از آن جا یک افزایش قیمتی سریع و قوی افتاده است.
- تعیین یک بازه از قیمت بازشدن (open) آخرین کندل نزولی تا کم ترین قیمت (Low) قبل از وقوع افزایش قیمت
لازم به ذکر است، که نواحی عرضه و تقاضا به صورت تک کندلی یا بیس (تشکیل تعدادی کندل در یک ناحیه کوچک) تشکیل می شوند. معامله گری با استفاده از نواحی عرضه و تقاضا بسیار ساده است و همانند سطوح حمایت و مقاومت می توان، بر اساس بازگشت به ناحیه (پولبک)، شکست و یا تبدیل این نواحی به یکدیگر خرید و فروش کنیم.
۲- پیوت های قیمتی
همان طور که در مقاله «پیوت» اشاره شد، پیوت ها شامل نقاط بازگشت در نمودار قیمت بوده و به انواع مختلفی تقسیم می شوند.
هر چند پیوت های قیمتی ریشه در تحلیل تکنیکال کلاسیک دارند؛ اما امروزه با توسعه این مفهوم در روش پرایس اکشن، ماهیت دقیق تری پیدا کرده و کاربرد آن ها بسیار گسترش یافته است.
بر اساس تعاریف پرایس اکشنی، اگر قیمت حداقل به اندازه سه کندل در یک راستای مشخص (صعودی یا نزولی) حرکت نموده و پس از توقف روند به واسطه تشکیل یک سقف یا کف اولیه، دوباره به اندازه حداقل سه کندل در جهت مخالف حرکت کند، نقطه بازگشتی مذکور (سقف یا کف)، یک پیوت قیمتی خواهد بود.
حال ممکن است این سؤال پیش آید، که شمع های قیمتی باید چه شرایطی داشته باشند؟
کندل هایی منجر به تشکیل پیوت می شوند، که اندازه آن ها متناسب با نوسانات جاری بازار (اصطلاحاً فول بادی یا بدنه کامل) باشد. استفاده از اندیکاتورهایی نظیر ATR و مقایسه اندازه کندل ها با میانگین تحرکات قیمتی گذشته می تواند، در تشخیص درست پیوت های قیمتی بسیار مفید واقع شوند.
هر پیوت قیمتی شامل دو بخش درونی و بیرونی است، که بر اساس نقاط حداکثر و حداقل شمع قیمتی ماقبل کندل پوششی (شروع روند معکوس) تعیین می شوند.
بر اساس این دو ناحیه می توان، بلافاصله پس از تشکیل (پولبک به ناحیه درونی) یا بر اساس نواحی پیوتی گذشته (پولبک، شکست یا تبدیل نواحی درونی و بیرونی) اقدام به معامله نمود.
۳- الگوی شمعی پین بار
پین بار یک الگوی تک کندلی و جزء قدرتمندترین روش های ورود و خروج از معامله می باشد. نام گذاری این الگو بر اساس مخففی از پینوکیو است؛ زیرا پین بار در نگاه اول یک حرکت جعلی و گمراه کننده در روند عرضه و تقاضای بازار را نشان داده و پس از بسته شدن کندل مربوطه، روند اصلی بازار مشخص می شود. کندل پین بار همانند اغلب الگوهای پرایس اکشنی، به صورت بازگشتی و ادامه دهنده کاربرد دارد.
شرایط عمومی تشکیل پین بار
- کندل پین بار به صورت یک شمع قیمتی با بدنه کوچک صعودی یا نزولی و دارای سایه (شَدو) بلند در یک طرف کندل است. (رنگ بدنه کندل تأثیری در قدرت و کاربرد پین بار ندارد)
- سایه بلند حداقل باید سه برابر بدنه کندل باشد.
- سایه کوچک طرف مقابل نباید از ۱۰ درصد طول کل کندل پین بار بیشتر شود.
- سایه بلند پین بار باید نسبت به کندل های ماقبل پایین تر یا بلندتر(بسته به ماهیت صعودی یا نزولی پین بار) باشد.
- پین بار نباید بالاتر یا پایین تر از کندل های ماقبل(بسته به ماهیت صعودی یا نزولی پین بار) بسته شود.
ورود به معامله بر اساس الگوی پین بار به دو شیوه امکان پذیر است. روش اول با استفاده از یک سفارش ورود شرطی چند واحد بالاتر از نقطه حداکثر کندل انجام می شود، که مناسب معامله گران ریسک پذیر است.
در طرف مقابل، کسانی که به دنبال ورود در نقاط بهینه با تحمل کم ترین مقدار حد زیان می باشند؛ از روش ورود در سطح ۵۰ درصد کندل پین بار استفاده می کنند.
لازم به ذکر است، پیش از تصمیم گیری در مورد ورود به معامله، روند بازار و جایگاه تشکیل الگو را مورد ارزیابی قرار داده و از سایر گواه های معاملاتی نیز غافل نشوید!
۴- الگوی شمعی اینسایدبار
اینسایدبار یکی از الگوهای دوکندلی روش پرایس اکشن می باشد، که در ردیف مرسوم ترین الگوهای کندلی حاصل از شکست قیمت قرار دارد. به زبان ساده، اینسایدبار شامل یک شمع قیمتی مادر است، که کندل بعدی درون آن جای می گیرد.
در واقع کندل دوم یا همان اینساید، نقطه حداکثر کمتر و نقطه حداقل بالاتری نسبت به کندل ماقبل خود (کندل مادر) دارد. با دقت به این الگوی شمعی متوجه می شویم، منطق اصلی آن شکست قیمت پس از مدتی نوسانات خنثی درون یک محدوده مشخص می باشد. در واقع نقاط حداقل و حداکثر کندل مادر، به عنوان سطوح اصلی حمایت و مقاومت ایفای نقش می کنند.
از نظر بسیاری از معامله گران، الگوی اینسایدبار نشان دهنده فاز استراحت بازار به منظور تجمیع قدرت برای شکست ناحیه قیمتی مذکور است. حین استفاده از این الگوی کندلی، تشخیص روند غالب بازار از اهمیت بالایی برخودار است؛ زیرا امروزه با توجه به نوسانات کاذب متعدد در بازارهای مالی، امکان وقوع شکست های جعلی و اخذ موقعیت های معاملاتی اشتباه وجود دارد.
برای استفاده از الگوی اینسایدبار در معاملات، از دو قاعده کلی پیروی می کنیم. در صورتی که این الگو در خلال یک روند با جهت و مومنتوم مشخص تشکیل شود، صرفاً بر اساس شکست قیمت در جهت روند سفارش گذاری خواهیم نمود.
اما در محدوده های خنثی (بازار بدون روند) یا نقاط کلیدی نمودار قیمت نظیر سطوح حمایت و مقاومت، باید بر اساس برآیند ارزیابی تمام شرایط و سایر گواه های معاملاتی تصمیم گیری کنیم؛ زیرا در چنین وضعیتی امکان ادامه روند یا بازگشت قیمت به یک اندازه محتمل است.
ذکر این نکته ضروری است، که موارد فوق تنها تعدادی از مهم ترین روش های پرایس اکشن می باشند و هر کدام از آن ها جزئیات تحلیلی متفاوتی دارند. این یک سبک نوین تحلیل تکنیکال است و کشف قوانین نانوشته آن، نیازمند صرف زمان، تمرین و کسب تجربیات معاملاتی می باشد.