Lines_Background
وبینار آنلاین خانه‌سرمایه
00روز
00ساعت
00دقیقه
00ثانیه
ثبت‌نام رایگان
لوگو خانه سرمایهآموزش ترید از صفر صفر

خلاصه کتاب های مدیریت

روان شناسی پول
معرفی و خلاصه کتاب روان شناسی...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب روان شناسی پول خلاصه برداری شده است!

خلاصه کتاب روان شناسی پول (Psychology Of Money)

روان شناسی پول، نگاهی عمیق تر به ماجرای برخورد ما با پول است. در واقع، بین دانستن یک ماجرا و انجام آن به روشی که می دانیم شکاف بزرگی وجود دارد. این ماجرا درست مثل آن است که برای یادگیری فنون دفاع شخصی، چندین هفته از زمانمان را صرف تماشای ویدیوهای آموزشی کنیم. در این وضعیت، ما می دانیم که به هنگام خطر باید چطور رفتار کنیم اما آیا این دانستن باعث می شود که در لحظه عمل هم چنین واکنشی را از خودمان نشان دهیم؟ این ماجرا در مورد پول و روش کار با آن نیز جاری است.

بیشتر ما به ویژه آنهایی که در دنیای سرمایه گذاری به فعالیت مشغول هستند یا اکنون درآمد قابل توجهی دارند فکر می کنند که سازوکار رفتار کردن با پول را می دانند؛ اما در حقیقت، معیار دانستن آنها توانایی شان در سرمایه گذاری، مدیریت پول و سودآوری است. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «روان شناسی پول» از «مورگان هاوزل» می رویم و لابه لای صحبت های او به دنبال پنجره تازه ای برای نگاه کردن به پول می گردیم. اگر احساس می کنید که شیوه رفتارتان با پول به پختگی نرسیده است و هنوز چیزهای زیادی برای یادگیری وجود دارند، تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید.

چرا مردم رفتار متفاوتی با پول دارند؟

شاید در نگاه اول این طور به نظر برسد که عده ای از مردم دو دستی در حال از بین بردن موقعیت های شگفت انگیز زندگی شان هستند. این در حالی است که آنها ابدا چنین احساسی ندارد و چه بسا در دلشان به خودشان یک «آفرین» بزرگ هم می گویند. جالب تر اینکه آنها هم در مقابل افرادی که تصمیم های مالی متفاوتی می گیرند همین نظر را دارند و با خودشان فکر می کنند که حتما دیگران به هنگام گرفتن آن تصمیم ها دیوانه شده بودند. علت این رفتارها و قضاوت ها چیزی نیست به جز تاثیر محل تولد و رشد آدم ها روی ذهن و رفتارشان. اجازه بدهید بیشتر توضیح بدهیم.

وقتی یک نفر که هیچ وقت در زندگی اش با چالش های مالی روبه رو نشده است وارد بازار سرمایه می شود، ریسک ها را بسیار ناچیز و حتی آنها را به عنوان نمک سرمایه گذاری و چیزی هیجان انگیز در نظر می گیرد. چون مفهوم هایی مانند «فقر»، «نیستی» و «کمبود» در دایره واژگان درونی او تعریف نشده اند. در نقطه مقابل، کسی که در فقر بزرگ شده است به ریسک های بازار سرمایه چپ چپ نگاه می کند و دوست ندارد با آنها در بیفتد. چون به خوبی می داند که اگر در پیش بینی هایش اشتباه کند باید با سرمایه ارزشمندش تاوان آن را بپردازد. همین ماجرا باعث تفاوت در رفتار آدم ها با پول می شود که کاملا هم قابل درک است.

پیروزی و شکست دو روی یک سکه هستند

مرز بین پیروزی و شکست بسیار باریک تر از یک تار مو است؛ اما نتیجه هایی که به نمایش می گذارد بسیار متفاوت تر از انتظار است. نکته ای که باید در مورد پیروزی و شکست بدانیم این است که این دو همیشه دوشادوش یکدیگر حرکت می کنند. دانستن این موضوع به ما کمک می کند که در مورد علت پیروزی یا شکست دیگران خیلی زود و سطحی قضاوت نکنیم. چون تمام موفقیت ها به دلیل تلاش سخت و طاقت فرسا یا تمام شکست ها به دلیل کاهلی و مسئولیت پذیر نبودن اتفاق نمی افتند.

در این میان عوامل زیادی دست در دست هم می دهند که نباید تاثیر آنها را نادیده گرفت. این موضوع دلیل خوبی به ما می دهد که به پیروزی های خود دل نبندیم و ملاقات با شکست را رسیدن به آخر خط حساب نکنیم. وظیفه ما تلاش هوشمندانه، درس گرفتن از اشتباه ها و برداشتن قدم های تازه است. تا زمانی که این موضوع را به یاد داشته باشیم در مسیر درست قرار داریم.

مراقب ریسک های ناپیدایی که می کنید باشید

بخش جالبی که در روان شناسی پول به آن می پردازیم «یاد گرفتن متوقف شدن» است. طمع انسان برای بیشتر داشتن می تواند در آغاز راه او را به سمت موفقیت هایی که در آرزویشان بوده سوق دهد؛ اما اگر این آتش شعله ور کنترل نشود هنگام رسیدن به موفقیت مثل آتشی که به انبار سوخت می رسد اَلو می گیرد و همه چیز را از بین می برد.

صفحه های تاریخ سرمایه گذاری پر است از ثروتمندانی که با تصمیم های اشتباهشان در عرض یک شب، تمام ثروت و اعتبار خود را به باد داده اند. برای کنترل کردن طمع و حتی استفاده مفید از آن باید برای خودتان حد و اندازه داشته باشید. این خوب است که همیشه به سمت جلو حرکت کنید اما نباید اجازه دهید که جنون طمع، منطق شما را یک لقمه چپ کند و شما را به سمت تصمیم هایی سوق دهد که در حالت معمولی هرگز به آنها فکر هم نمی کردید.

نتیجه های عجیب، حاصل یک فرمول ساده هستند

بیشتر ما داستان موفقیت افراد بسیار ثروتمند را می خوانیم و با خودمان فکر می کنیم که حتما آنها از رمز و راز پیچیده ای خبر داشتند؛ اما در حقیقت، ماجرا بسیار ساده تر از این حرف ها است. شاید بالا و پایین کردن نمودارها، انجام تحلیل هایی ریز و درشت یا حتی کمک گرفتن از ربات ها باعث شود که ما سرمایه گذاری سودآوری داشته باشیم اما این بدان معنا نیست که حتما می توانیم در آینده نزدیک به ثروت برسیم. چون این نگهداری سودها است که نتیجه های شگفت انگیز را به وجود می آورد نه فقط به دست آوردن آنها.

در واقع، ماجرا به روان شناسی پول گره خورده است. به زبان ساده، اگر شما از نعمت صبر برخوردار هستید، می توانید امیدوار باشید که ترکیب کردن این ویژگی با سرمایه گذاری هایتان شما را به ثروت می رساند. صبر کردن شیوه ای است که سرمایه گذاران بزرگی مثل «وارن بافت» و استادش «بنجامین گراهام» با استفاده از آن به ثروتی فراوان رسیدند. بی شک عوامل دیگری مانند تسلط بر ماجرای سرمایه گذاری هم در این ماجرا دخیل بودند اما راز اصلی، صبر کردن است. اگر شما در سرمایه گذاری هایتان به هدف های کوتاه مدت دل بسته اید و از صبر کردن خوشتان نمی آید در مسیری مخالف جریان ثروت قدم می گذارید. دست کم سعی کنید بخشی از سرمایه گذاری خود را با اهداف بلند مدت انجام دهید. این ماجرا می تواند در آینده مالی شما تحول بزرگی ایجاد کند.

ثروتمند شدن یا ثروتمند ماندن؛ مسئله این است!

روش ثروتمند شدن دیگر هیچ نکته پنهانی ندارد. شما می توانید با زیر رو کردن کتاب های مختلف و کمی تحقیق، هزاران راه برای ثروتمند شدن پیدا کنید؛ از تبدیل کردن علاقه خود به یک منبع درآمد بگیر تا شراکت در کسب و کار دیگران و … راه هایی مستقیم یا غیر مستقیم برای کسب ثروت به شمار می رود. در این میان، چیزی که از دید ما پنهان مانده، روش «حفظ ثروت» است.

در گوشه و کنار دنیا افراد زیادی هستند که درآمد جاری سرسام آوری دارند. این نشان می دهد که آنها روش کسب ثروت را به خوبی آموخته اند. اما باز هم در همان گوشه و کنارها افرادی را می بینیم که به دلیل ناتوانی در حفظ ثروتشان به یک فقیر تمام عیار تبدیل شده اند. می توان اینطور نتیجه گرفت که به دست آوردن پول، تنها نیمی از مسیر ثروتمندی است. ادامه مسیر به ماجرای تلاش ما برای حفظ آن پول بر می گردد.

چگونه از پولمان محافظت کنیم؟

روان شناسی پول

شاید یکی از سرراست ترین راه ها برای محافظت کردن از پولی که به دست آورده ایم «بدبینی» باشد. گفته معروفی در بحث روان شناسی پول هست که می گوید: «در زندگی خوش بین و در کار، بدبین باش.» چون خوش بینی در کار و ماجراهایی که به پول ربط دارد ما را به گرفتن تصمیم های عجیب و به دور از منطق سوق می دهد؛ مثلا شاید به هوای موفقیت مالی دیروز، یک روش سرمایه گذاری را نسخه ای جادویی در نظر بگیریم و بخواهیم روی آن بیشتر و بیشتر سرمایه گذاری کنیم.

این نوع خوش بینی که ما را با سر به چاه شکست فرو می برد یکی از بزرگ ترین دلایل ورشکستگی در جهان سرمایه گذاری است. بنابراین، به هنگام سرمایه گذاری، تا جای ممکن بدبین باشید؛ به روشی که استفاده می کنید، به روشی که قبلا استفاده می کردید، به توصیه هایی که می شنوید، به سهم های بسیار موفقی که می بینید و به تصمیم های بی برنامه ای که در شرایط بحرانی می گیرید. این بدبینی همچون فرشته نگهبان از شما، سرمایه تان و ضربه ای که شاید به عزیزانتان وارد کنید محافظت می کند.

شکست خوردن در بازار سهام، طبیعی است

بخشی از روان شناسی پول به این موضوع اشاره دارد که در بازار سرمایه میزان اشتباه ها از پیروزی ها بسیار بیشتر است. این روند طبیعی بازار سهام است. چون همه چیز آن چیزی نیست که دیده می شود. این اولین درسی است که سرمایه گذاران موفق آن را یاد می گیرند. وقتی بدانید که در بازی سرمایه، شکست یکی از همراهانتان خواهد بود، این توانایی را پیدا می کنید که واکنشتان را در برابر شکست ها کنترل کنید. گذشته از این، پیروزی های این بازار هم برای خودشان ماجرایی دارند.

داستان پیروزی های بازار سرمایه، ما را به یاد «اصل 80-20» می اندازد. چون درصد بسیار بزرگی از موفقیت های مالی سرمایه گذاران مدیون کوچکترین پیروزی هایشان است که آورده بزرگی را به ارمغان آورده اند. باید یاد بگیرید که در دنیای سرمایه گذاری «عالی» وجود خارجی ندارد. اگر شما بتوانید خودتان را در حد متوسط نگه دارید یک نابغه محسوب می شوید!

بیشترین سود شما از ثروت، به دست آوردن آزادی است

یکی از دلیل های پنهان پشت ماجرای ثروت اندوزی و به دست آوردن سود، آزادی است. با شکوه ترین نوع آزادی، آزادی روحی است. اینکه شما هر زمان که اراده کنید بتوانید کار مورد علاقه تان را انجام دهید، در کنار افراد مورد علاقه تان باشید و به چیزی مشغول شوید که از آن لذت می برید. بیشتر انسان ها به نوعی برده کار و زندگی شان هستند. پول می تواند آزادی آنها را بخرد. وقتی پول کافی داشته باشیم می توانیم بدون دغدغه به سراغ شکلی از زندگی که همیشه آرزویش را داشتیم برویم.

پول به ما این احساس را می دهد که می توانیم کنترل زندگی مان را در دست داشته باشیم و آن را به هر سو که دوست داریم بکشانیم. این ماجرایی است که بسیاری از افراد در طول زندگی شان آن را تجربه نمی کنند. آنها به جای احساس آزادی و کنترل داشتن روی زندگی شان احساس بردگی و حتی قربانی بودن می کنند. به دنبال این قضیه همیشه می خواهند تقصیرها را بر گردن دیگران بیندازند و از بار مسئولیت ها شانه خالی کنند. داشتن پول به اندازه کافی، شادی را به زندگی انسان ها دعوت می کند.

بازی خنده دار کار بیشتر، پول بیشتر، شادی کمتر!

چه شد؟! مگر قرار نبود که با به دست آوردن پول بیشتر بتوانیم شادی را در زندگی مان داشته باشیم؟ پس چرا روان شناسی پول نشان می دهد که مردم عصر ما با وجود اینکه درآمد بیشتری دارند شادی کمتری را تجربه می کنند؟ راز این ماجرا در تمام نشدن ساعت های کاری است. اجازه بدهید بیشتر برایتان توضیح بدهیم.

در گذشته که بیشتر کارها بدنی بود، هر کارمند راس یک ساعت به سر کار می رفت، راس یک ساعت مشخص هم کارش تمام می شد و می توانست از زمان باقی مانده بیداری اش برای خودش استفاده کند؛ اما بیشتر کارهایی که در عصر ما وجود دارند، فکری هستند. همین موضوع باعث می‎ شود که کارمند، دفتر کارش را ترک کند اما هر دقیقه و ثانیه به فکر کاری باشد که هنوز تمامش نکرده و ایده ای که رئیسش فردا اول صبح آن را طلب می کند! این یعنی جسم کارمند به خانه می رود اما ذهنش پیوسته مشغول کار است. در واقع کار او هیچ وقت تمام نمی شود.

در جستجوی قاتل شادی

مشکلی که می توانیم آن را به عنوان «قاتل شادی» خطاب کنیم، کارهای فکری و تمام نشدن ساعت های کاری است. کارهای فکری دیده نمی شوند اما بسیار بیشتر از حد تصور از انسان انرژی می گیرند و به او استرس وارد می کنند. وقتی ذهن، مشغول کار باشد، دیگر وقتی نمی ماند که بخواهد آن را صرف یافتن شادی زندگی اش یا انجام کارهای مورد علاقه اش کند. ذهن خسته، راهی برای خرج کردن پول بیشتر و بیرون کشیدن شادی از آن پیدا نمی کند.

اگر هم پول را خرج کند، زمانی برای لذت بردن از آن نمی یابد! نسل های گذشته، روی زمانشان کنترل داشتند، اما نسل امروز بشر به لطف پیشرفت تکنولوژی، اینترنت، موبایل و لپ تاپ، همیشه در دسترس است و این انتظار بیجا را در کارفرماها ایجاد می کند که همیشه هم می تواند آماده به خدمت باشد! تعطیل بودن جسم و ذهن، کیمیای نابی است که می توانید با ثروتی که آن را اندوخته اید دوباره به دستش بیاورید.

مردم تشنه احترام هستند نه ثروت

سر و کار داشتن با روان شناسی پول، رازهای عجیبی را با ما در میان می گذارد. در حالت معمولی ما فکر می کنیم که پول، نهایت چیزی است که می خواهیم؛ آن خودرو، آن خانه ویلایی، آن مغازه، آن پاساژ، آن ساحل و حتی آن فرد مشخص، نهایت خواسته ما از زندگی است. ولی در حقیقت، ما تشنه توجه و احترامی هستیم که سوار شدن در آن خودرو، زیستن در آن خانه یا هم کلام شدن با آن فرد در وجودمان می رویاند. متاسفانه راه غلطی که بیشتر مردم در پیش می گیرند، گره زدن این توجه و احترام به ثروتی است که ندارند.

آنها با خودشان خیال می کنند که اگر روزی چنین ثروت و امکاناتی را به دست بیاورند دیگران به طور خودکار و از روی یک قرارداد نانوشته به آنها بیشتر توجه می کنند، احترام می گذارند و حتی دوست می دارند. این در حالی است که جلب توجه افراد واقعی، آنهایی که دوست داریم جایی ویژه در زندگی مان داشته باشند ربطی به پول ندارد. ما چه ثروتمند باشیم و چه فقیر، آنهایی که واقعی هستند در کنارمان می مانند. تنها هنر پول این است که زندگی را برایمان راحت تر می کند. اما این قدرت را ندارد که برایمان احترام یا علاقه قلبی بخرد. این چیزها با پول خریداری نمی شوند باید با قلب و مَرامتان آنها را به دست بیاورید.

لطفا گوشی دستتان باشد که با پول خرج کردن پولدار به نظر نمی رسید!

اصطلاح «تازه به دوران رسیده» چندان هم چیز بیراهی نیست. معمولا این اصطلاح در مورد کسانی به کار می رود که به تازگی در طی یک جهش مالی از فقر به ثروت رسیده اند. این افراد و بسیار دیگری که حتی آرام آرام به ثروت رسیده اند از هر فرصتی برای نشان دادن ثروت خود به دیگران استفاده می کنند. چون خودشان هنوز به وضعیت جدید و ثروتی که دارند عادت نکرده و حتی آن را باور ندارند.

تصور آنها از خودشان هنوز همان فردی است که اوضاع مالی افتضاحی دارد و نمی داند فردا چگونه می خواهد روزش را شب کند. اگر سری به سرنوشت برنده های لاتاری بزنید می توانید این ماجرا را کاملا درک کنید. تقریبا بیشتر برندگان لاتاری پس از برنده شدن شادی خود را از دست دادند، عزیزانشان آنها را ترک کردند و حتی به جای ثروتمند شدن کارشان به کارتن خوابی کشیده شد. این ماجرا به ذهن فقیر آنها برمی گردد.

ذهن ثروتمند، شما را ثروتمند نگه می دارد؛ ذهن فقیر، نابودتان می کند!

روان شناسی پول

به همین دلیل است که می گویند ابتدا باید در ذهنتان به فردی ثروتمند شوید و پس از آن ثروت فیزیکی را پیدا کنید. چون در آن صورت به دنبال به رخ کشیدن ثروتتان به دیگران نیستید. شما می دانید که ثروتمند هستید و این ثروت از آن شما است. بنابراین نیازی ندارید که آن را به روش های مختلف – که اغلب بسیار گران هم هستند – به خودتان و دیگران نشان دهید.

برای ثروتمند بودن و ثروتمند ماندن نباید پولتان را برای به رخ کشیدن پولتان خرج کنید! البته بدتر از آن هم وجود دارد و آن زمانی است که پول نداشته خودتان را خرج می کنید و با خوش بینی نسبت به آینده مالی تان زیر بار قرض می روید. بهترین توصیه ای که می توانیم به شما بکنیم این است که ثروتمند به نظر نیایید، ثروتمند باشید!

با هر سطح درآمدی، پس انداز کنید

شاید بزرگ ترین پیامی که در کتاب روان شناسی پول وجود دارد همین پس انداز کردن است. اجازه بدهید قبل از هر چیز یک سوتفاهم مهم در مورد ثروت را با هم حل کنیم. ثروت به معنی توانایی سرمایه گذاری شما، افزایش درآمدتان و به دست آوردن بازده نیست. ثروت، پولی است که آن را در اختیارتان دارید و حتی با سود صفر درصد در بانک نگهداری می کنید. این پول است که به شما قدرت کنترل زمانتان، توانایی سرمایه گذاری – البته فقط با بخشی کوچک از آن – و آرامش می دهد.

نکته ای که بهتر است در مورد پس انداز کردن بدانید این است که بدون هدف خاصی و فقط برای پس انداز کردن، پس انداز کنید. این کار را به عنوان ساخت دیوارهای فولادی پیرامون آرامش زندگی تان و محافظت کردن از شادی تان در نظر بگیرید. یادتان باشد که میزان درآمدتان در صورتی می تواند شما را ثروتمند کند که هزینه هایتان را ثابت نگه دارید و الباقی پولتان را پس انداز کنید. اگر همزمان با رشد درآمدتان و پاسخ دادن به هزینه های ضروری زندگی و آرامشتان باز هم به دنبال هزینه تراشی با هدف چشم و هم چشمی یا خودنمایی شدید، بدانید که در حال دستبرد زدن به ثروت خود هستید. از پولتان در مقابل دزدها، کلاهبردارها و البته طمع خودتان محافظت کنید. این اصلی ترین راه برای ثروتمند شدن است.

در بازار سرمایه به دنبال عالی بودن نباشید

برخی از افرادی که در بازار سرمایه فعالیت می کنند به ویژه آنهایی که تازه در این راه قدم گذاشته اند می خواهند عملکردی بالا را از خودشان نشان دهند. به همین دلیل مدام از این شاخه به آن شاخه می پرند از این استراتژی به آن استراتژی پناه می برند و هر لحظه در پی یافتن یک راه تازه هستند. این کار در بازاری که شکست یکی از برادران خونی آن به شمار می رود و نابغه بودن به معنای حرکت در حد متوسط است کاری بیهوده و حتی می توان گفت قدم گذاشتن در بیراهه محسوب می شود.

باید به یاد داشته باشیم که بخواهیم یا نخواهیم ما موجوداتی احساسی هستیم. بنابراین، اگر روش منطقی مان نتواند قلبمان را با خودش همراه کند در کمال تعجب دست به رفتارهایی عجیب می زنیم و چه بسا خودمان را در سراشیبی سقوط مالی بیندازیم. بنابراین به هنگام تدوین استراتژی سرمایه گذاری به دنبال عالی بودن نباشید بلکه به دست آوردن احساس خوب از عملکردتان را پایه قرار دهید. چون در آن صورت به تصمیمی که می گیرید، هدفی که مشخص می کنید و استراتژیتان پایبند خواهید ماند.

سرمایه گذاری یک علم نرم ست

همان طور که می دانید، علم دو چهره نرم و سخت دارد. چیزهایی مثل پزشکی، زمین شناسی و … در دسته علوم سخت قرار می گیرند. چون ساختار بدن انسان و کره زمین از گذشته تا به الان تغییری نکرده است. ولی چیزهای دیگری مثل علم سرمایه گذاری در دسته علوم نرم قرار می گیرد. چون تا دلتان بخواهد تغییر می کنند.

علت این تغییر هم احساس انسان ها و تصمیم هایی است بر پایه احساسشان می گیرند. با این حساب، نمی توانیم با مطالعه تاریخ سرمایه گذاری بگوییم که بله، چون این اتفاق در گذشته رخ داده است بنابراین، بی برو برگرد در آینده هم رخ می دهد. چون تاریخ سرمایه گذاری هم به دست همان انسان های احساسی شکل گرفته است.

پیام اصلی «مورگان هاوزل» در کتاب «روان شناسی پول» چه بود؟

روان شناسی پول

مورگان هاوزل در کتاب «روان شناسی پول» به دنبال نشان دادن رفتارهای غیر منطقی ما در برخورد با ماجرای پول بود. او در اثر سال ها کار با پول و سرمایه به این نتیجه رسید که رفتارهای مالی ما بیشتر از آنکه ریشه های منطقی و اصولی داشته باشند احساسی هستند. هاوزل این ماجرا را حتی در بحران های اقتصادی و بازار سهام هم مشاهده کرد. توجه دوباره به تصمیم ها، بررسی آنها از چندین و چند دیدگاه و حتی قبول همراهی همیشگی شکست با سرمایه گذاری در شمار پیام هایی بودند که مورگان قصد داشت در این کتاب به گوش خوانندگانش برساند.

نظر شما چیست؟

آیا در اعماق وجودتان خودتان را فردی واقعا ثروتمند می دانید یا فقط در ظاهر ماجرا ادعای ثروتمندی می کنید؟

ادامه مطلب
خلاصه کتاب رازهای مدیریت وارن بافت
معرفی و خلاصه کتاب رازهای مدیریت...

سرمایه گذاری کردن ترکیبی دلنشین از تجربه، اطلاعات و دانش است. هر چقدر که بیشتر در این ماجرا باشید، بیشتر می فهمید که برای بازی کردن باید صبر، حوصله و البته اطلاعات دست اول تری در چنته تان وجود داشته باشند. در حقیقت، شما باید بتوانید، سرمایه خودتان را در طوفان های ایجاد شده به درستی مدیریت کنید.

خلاصه کتاب رازهای مدیریت وارن بافت

در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «رازهای مدیریت وارن بافت» می رویم که به دست «ماری بافت» عروس سابق او نوشته شده است. اگر به دنبال شنیدن نصیحت های یک سرمایه گذار با تجربه می گردید، بافت 90 ساله، بهترین فرد برای این کار است. پس تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید.

قانون هایی ساده اما اثرگذار برای ثروتمند شدن

ثروتمند شدن به عوامل پیچیده بستگی ندارد. نیازی نیست که برای پولدار شدن به یک فیزیکدان تبدیل شوید؛ هر چند، بیشتر فیزیکدان ها هم ثروتمند نیستند! به همین دلیل نباید وقتی قانون های ثروتمند شدن را از زبان ثروتمندان می شنوید فکر کنید که آنها دستتان انداخته اند. این قوانین واقعا ساده هستند. چیزی که باعث می شود شما و آنها با وجود دانستن این قانون ها دو نوع زندگی متفاوت را تجربه کنید در عمل کردن به این قانون ها نهفته است. افراد ثروتمند این قانون ها را زندگی می کنند. اما این قانون ها چه هستند؟ بیایید نگاهی به آنها بیندازیم:

1. به هر قیمتی که شده از پولتان محافظت کنید

قبل از قدم گذاشتن در هر معامله ای باید فکر کنید که آیا این کار، جدا از سودی که وعده می دهد با اصل سرمایه من چه می کند؟ آیا ورود به این معامله، خرید این سهام یا این سرمایه گذاری، می تواند آسیبی به پول من بزند؟ بیشتر وقت ها بهتر است به جای اینکه به دنبال محاسبه سود باشید، راهی برای محافظت از اصل پولتان پیدا کنید.

2. صبر کردن را تمرین کنید

یکی از بزرگ ترین رازهای مدیریت وارن بافت «صبر کردن» است. صبر، ماجرایی است که بسیاری از سرمایه گذاران با آن غریبه هستند. معمولا سهام دارن همچون زنبوری که جذب یک گل می شود، به سمت فرصت های گوناگون سرمایه گذاری کشیده می شوند. در این میان آنها می ترسند که با از دست دادن آن گل یا ماندن در گلی که اکنون دارند، دیگر فرصتی برای چشیدن طعم گل های دیگر را پیدا نکنند. این در حالی است که آنها در دشتی از گل ها روزگار می گذرانند. با این حساب، رفتار عجولانه، بدون فکر و پیروی بدون منطق از دیگران نه تنها خوب نیست بلکه باعث زیان دیدن هم می شود.

3. چانه بزنید و از قیمت خودتان پایین نیایید

وقتی می خواهید در یک معامله شرکت کنید، در مورد قیمت آن از قبل تصمیم بگیرید. اگر طرف معامله حاضر نشد با شرایط شما کنار بیاید از معامله بیرون بیایید. این ماجرا هیچ ربطی به غرور یا کلاس کاری شما ندارد. موضوع بر سر تجارت است و شما باید از دارایی خودتان در برابر کسانی که می خواهند بدون پرداخت بهایش آن را از چنگتان در بیاورند محافظت کنید.

4. درست بودن خشت اول در معامله را شخصا بررسی کنید

خشت اول در یک معامله، طرف مقابلتان است. اگر طرف مقابلتان، فردی قابل اعتماد و درستکار نباشد، معامله ای که با او انجام می دهید هم به مقصد درستی نمی رسد. پس حواستان را حسابی جمع کنید. باید از خودتان بپرسید: «آیا من حاضر هستم با طنابی که این فرد در دستانم می گذارد صخره نوردی کنم؟» اگر پاسختان منفی بود، پس باید قید آن معامله را بزنید. شما باید بتوانید در هر زمینه ای به این فرد اعتماد کنید. در غیر این صورت، معامله ای که اکنون پیش رویتان قرار دارد چیزی در مایه های تار عنکبوت خواهد بود. اگر وارد آن شوید، فقط خدا می داند که چطور نجات پیدا خواهید کرد!

5. شناخت خود را از شرکت ها افزایش دهید تا به موفقیت برسید

برخی بر این باور هستند که خوش شانس بودن، یکی از رازهای مدیریت سرمایه است. چون به هنگام مدیریت سرمایه، عوامل زیادی دست در دست هم می دهند تا شما با موفقیت یا شکست، ملاقات کنید. نظر وارن بافت در این مورد متفاوت است. او باور دارد که شانس واقعی یک سرمایه گذار در شناخت به موقع موقعیت های عالی نهفته است. او باید همچون یک شکارچی، موقعیت شرکت های گوناگون را رصد کند تا بتواند در بهترین زمانی که پیش پایش قرار می گیرد، معامله های طلایی را انجام دهد.

6. مراقب خودکارتان باشید!

حرف، باد هوا است. این قلم است که با نگارش گفته های معلق در هوا به آنها اعتبار می بخشد. با این حساب باید تا زمانی که حرف ها روی هوا هستند و هنوز چیزی را روی کاغذ امضا نکرده اید در مورد تصمیم خودتان خوب و اساسی فکر کنید. چون پاک کردن جوهر امضایتان بسیار سخت تر از رد کردن شفاهی یک معامله است. این هم یکی دیگر از رازهای مدیریت سرمایه است که باید آن را با طلا بنویسید!

7. به جای فکر کردن به حل مشکلات، از اول وارد آنها نشوید

واقعا نکته جالبی است. چون ما معمولا برعکس این کار را انجام می دهیم؛ یعنی اول دردسر را قبول می کنیم و سپس دست به دامان همه می شویم تا ما را از دست این مشکل، خلاص کنند. بهترین کار این است که چشمان خودمان را باز کنیم، مشکلات را از دور تشخیص بدهیم و هنگامی که به ما نزدیک شدند خیلی راحت، راهمان را کج کنیم.

8. هنگام سرمایه گذاری کردن به فکر شراکت دائمی باشید

یک سرمایه گذار واقعی مانند سفته بازها عمل نمی کند. او کسی است که قبل از وارد شدن به یک معامله در مورد آن به خوبی می اندیشد و پس از وارد شدن به آن به جای فرار کردن، سر جای خودش می ماند. منظور این نیست که با ماندن در معامله های اشتباه، تمام سرمایه خود را بر باد دهید. منظور این است که فرصت ماندن در معامله های خوب را به هوای امتحان کردن چیزهای دیگر از کف ندهید.

9. مراقب مشاوره هایی که می گیرید باشید

معمولا افرادی که شغلشان مشاوره سرمایه گذاری است پول چندانی در بساطشان ندارند. با این حال، آنها به افرادی مشاوره می دهند که ثروت، ماجرای همیشگی زندگی آنها است. با این حساب، نباید فکر کنید مشاوره هایی که می گیرید کاملا درست و بدون سوگیری هستند. اگر این افراد توانایی واقعی برای مشاوره دادن داشتند، از آن دانش برای ثروتمند شدن خودشان با کمترین مقدار پولی که دارند استفاده می کردند.

10. خوشبختی و پول به هم گره عجیبی خورده اند

برخی از رازهای مدیریت سرمایه به قلب شما برمی گردند. داشتن پول به تنهایی نمی تواند از شما یک آدم خوشبخت و شاد بسازد. اما اگر ذاتا آدم خوشبخت و شادی باشید، پول می تواند طعم شیرین زندگی شما را چندین و چند برابر کند. بنابراین، اگر هدفتان از پولدار شدن، رسیدن به خوشبختی است، راه اشتباهی را در پیش گرفته اید.

11. اعتبار را پیش پای پول، قربانی نکنیدخلاصه کتاب رازهای مدیریت وارن بافت

پول – چه کم و چه زیاد – می آید و می رود؛ چیزی که به سختی به دست می آید و به آسانی از دست می رود، اعتبار است. اگر شما اعتبار داشته باشید، می توانید بارها و بارها از زمین بلند شوید. چون دیگران به دانش، قضاوت و حرفتان اعتماد می کنند. اما اگر کاری کنید که اعتبارتان زیر سوال برود، نگاه مردم به شما تغییر می کند. این چیزی است که نمی توانید آن را با پول بخرید.

12. بازار سهام، به کسی لطف یا رحم نمی کند

نباید انتظار داشته باشید که بازار سرمایه همچون پدری مهربان، دست شما را بگیرد، فرصت های خوب را به شما نشان دهد و اگر اشتباه کردید، شما را ببخشد. این بازار، یک مربی سختگیر است که هیچ اعتقادی به محبت ندارد! شما یا قواعد بازی را یاد می گیرید و پولدار می شوید یا در یادگیری کُند عمل می کنید و همه سرمایه تان را از کف می دهید. راه سومی برای این ماجرا وجود ندارد.

13. سرمایه گذاری را پیچیده نکنید

از دیگر رازهای مدیریت سرمایه، نگاه ساده به ماجرای سهم ها و شرکت ها است. موفقیت شما در بازار سرمایه به فهمیدن ساده این موضوع بستگی دارد که آیا یک شرکت می تواند در طول چندین دهه آینده نیز با قدرت به رشد خود ادامه دهد یا نه. با این حساب، حتی اگر از نمودارهای پیچ در پیچ و استراتژی های عجیب و غریب چیزی نمی دانید باز هم می توانید بهترین تصمیم را برای سرمایه خود بگیرید.

14. مراقب عادت های معاملاتی خودتان باشید

بسیاری از معامله گران بعد از مدتی به طور خودکار یک سبک معاملاتی را روی تمام سرمایه شان پیاده می کنند. آنها حاضر نیستند به این راحتی سبک معاملاتی خود را تغییر دهند. این ماجرا به ویژه زمانی که سبکشان کارایی خوبی را از خود نشان می دهد بیشتر می شود. این در حالی است که باید تجربه های جدید را هم در نظر گرفت و گاهی به سبک های تازه هم اجازه عرض اندام داد.

15. هر سهم، بخش کوچکی از یک تجارت است

یکی دیگر از رازهای مدیریت سرمایه، نگاه کردن به سهم ها به عنوان بخش کوچکی از یک شرکت است. بسیاری از سرمایه گذاران چنین بینشی به سهم ها ندارند. آنها سهم ها را نوعی کاغذ تصور می کنند که با بالا رفتن ارزشش می توان آن را فروخت. این در حالی است که تماشای سهم ها به عنوان بخشی از یک شرکت، نگاهی عمیق تر را در اختیار سرمایه گذاران قرار می دهد تا هوشمندانه تر دست به معامله بزنند.

16. آیا شجاعت ایستادن در برابر بادها را دارید؟

وارن بافت، تمایل عجیبی به تمرکز روی تجزیه و تحلیل ها و استراتژی های خودش از بازار سرمایه دارد. او در مقابل بیشتر جریان های حاکم در وال استریت، ساز مخالف می زند و توجهی به آنها ندارد. این هم یکی دیگر از رازهای مدیریت وارن بافت است. او به باورهای خود در زمینه سرمایه گذاری تکیه کرده است و اجازه نمی دهد که تند بادهای وال استریت او را از ریشه دربیاورند. شاید به همین دلیل باشد که او توانست ثروتی چند میلیارد دلاری را از آن خود کند. شما هم باید به دنبال ساخت کتاب قوانین معاملاتی خودتان باشید و اجازه ندهید که هر نسیمی شما را با خودش ببرد.

17. موقع سرمایه گذاری، به کسب و کار نگاه کنید نه کسی که آن را هدایت می کند

کسب و کارهای خوب زیادی هستند که به دست انسان های نادان هدایت می شوند. نباید این موضوع را ملاک خود قرار دهید. اگر یک کسب و کار خوب باشد، آینده خوبی هم برای آن پیش بینی شود، بالاخره یک آدم درست هم به تورش می خورد و آن را به جاده اصلی باز می گرداند.

18. امید، چیز خوبی برای سرمایه گذاری نیست

به هنگام سرمایه گذاری نباید بر اساس اینکه امیدوار هستید یک سهم در آینده نزدیک رشد می کند، دست به معامله بزنید. شما باید بر اساس دانسته ها، نتیجه تجزیه و تحلیل و تجربه ای که به دست آورده اید قدم بردارید. پول، دیدنی ترین امیدی است که وجود دارد. پس هنگام تصمیم به انجام معامله ها به پولی که در جریان است نگاه کنید.

19. به حباب ها دل نبندید

خلاصه کتاب رازهای مدیریت وارن بافت

دل نبستن به حباب ها یکی دیگر از رازهای مدیریت سرمایه به شمار می رود. شاید در یک برهه زمانی با سهمی روبه رو شوید که در نگاه اول، پله های صعود را دو تا یکی طی می کند. باید مراقب باشید. این ماجرا می تواند یک حباب بزرگ برای بلعیدن سهام شما به حساب بیاید. باید به دنبال کشف قیمت واقعی آن سهم باشید. همه سهم ها با وجود بالا و پایین رفتن ها به قیمت اصلی خود باز می گردند. گذشته از این، دنیا هر روز در حال تغییر است. شاید شرکتی که امروز عالی عمل می کند با از بین رفتن بازارش دیگر ارزشی نداشته باشد. پس گاهی سرتان را بالا بیاورید و به مسیر آینده شرکت ها هم نگاهی بیندازید.

20. یک سرمایه گذار خوب، یک متخصص حسابداری است

حسابداری، زبانی است که تجارت با آن سخن می گوید. اگر به این زبان مسلط نباشید، چطور می توانید حرف شرکت ها را بفهمید و سر از کارشان در بیاورید. بنابراین، حتی اگر به نظر سخت می رسد باز هم تلاشتان را بکنید تا یک بار برای همیشه، حسابداری را بیاموزید.

21. ماجرای واقعی، ارزش شرکت ها در بلند مدت است

از دیگر رازهای مدیریت سرمایه، درک قیمت شرکت ها با توجه به ارزش آنها در بلند مدت است. اگر شرکتی در بلند مدت عملکرد خوبی داشته باشد بدون شک، سهام آن نیز ارزشمندتر خواهد شد. وقتی چنین شرکت هایی را پیدا کردید، به این راحتی ها آنها را از دست ندهید. گاهی در اثر امواج بازار، ارزش واقعی شرکت ها دست کم گرفته می شود و گاهی هم بیش از اندازه ارزشمند می شوند. در هر دو صورت و همان طور که قبلا هم به آن اشاره کردیم، قیمت ها به ارزش واقعی شرکت ها باز می گردند. پس صبور باشید.

22. شرکت های تشنه سرمایه، گزینه های خوبی برای سرمایه گذاری نیستند

وقتی شرکتی را برای سرمایه گذاری انتخاب می کنید باید بفهمید که آیا این شرکت به سرمایه شما و دیگران محتاج است یا نه. شرکت هایی که در به در به دنبال جذب سرمایه باشند در آینده نیز سیراب نخواهند شد. به دنبال این ماجرا، سهام شما هم رشدی نخواهد کرد. ولی شرکت هایی که بدون سرمایه شما هم به خوبی عمل می کنند و از پس هزینه های خود برمی آیند بهترین فرصت برای سرمایه گذاری هستند. چون در آینده، ارزش سهام شما را افزایش می دهند.

23. یک مربی داشته باشید

حرکت کردن در بازار سرمایه بدون داشتن یک مربی مثل حرکت کردن در اتوبان بدون روشن کردن چراغ خودرو است. وقتی در بازار سرمایه مشغول به کار می شوید، ماجراهای زیادی شما را تحت تاثیر قرار می دهند. اگر تنه ای برای تکیه کردن و استادی برای سوال پرسیدن نداشته باشید، شاید به راحتی سرمایه خودتان را از دست بدهید. وارن بافت «بنجامین گراهام» را به عنوان استاد خود در سرمایه گذاری انتخاب کرد. شما هم یک نفر را انتخاب کنید. آقای بافت چطور است؟

24. خرید ارزان، باعث ثروتمند شدن شما نمی شود

برخی از رازهای مدیریت سرمایه، خط بطلانی بر رازهای قدیمی هستند. شاید فکر کنید که با ارزان خریدن سهم ها و فروش آنها هنگامی که رشد قابل توجهی کرده اند می توانید خودتان را یک سرمایه گذار صدا بزنید و به ثروت برسید؛ اما این ماجرا یک استراتژی قدیمی است که نمی تواند جوابگوی بازار امروز با این همه سرمایه گذار باشد. شما باید روشی برای کشف شرکت ها و سهم های ارزشمند پیدا کنید. می توانید این کار را با در نظر گرفتن مزیت های رقابتی شرکت ها آغاز کنید یا از فاکتورهای ویژه خودتان برای این کار کمک بگیرید. در هر حال، ارزان خریدن، نمی تواند یک استراتژی تمام عیار به حساب بیاید.

25. تقلید کردن، بدترین روش برای سرمایه گذاری استخلاصه کتاب رازهای مدیریت وارن بافت

به یکی دیگر از رازهای مدیریت وارن بافت می رسیم و آن «تقلید نکردن» است. اگر شما به دنبال این باشید که با تقلید کردن از روش معاملاتی افراد بزرگ به پیروزی یا ثروت برسید به زودی با شکست ملاقات خواهید کرد. چون شما در جای خودتان و آن فرد هم در جای خودش ایستاده و دست به معامله می زند. این درست مانند آن است که یک فرمانده در نبردی کوهستانی از شیوه های نبرد یک فرمانده بزرگ در مبارزه های آبی استفاده کند. شیوه ها غلط نیستند، فقط در جای درستی قرار نگرفته اند. سعی کنید از روش های سرمایه گذاری دیگران برای ساخت روش سرمایه گذاری ویژه خودتان ایده بگیرید نه اینکه صفر تا صد آن را مو به مو تقلید کنید.

26. به جای تجربه کردن از تجربه دیگران استفاده کنید

تکرار کردن اشتباهی که دیگران در بازار سرمایه بارها و بارها آن را تجربه کرده اند یک اشتباه بزرگ تر است. می توانید به جای این کار، به سراغ داستان اشتباه های دیگران بروید و بفهمید که انجام دادن چه کاری چه پیامدی را به دنبال دارد. نباید فقط سر خود را با خواندن داستان موفقیت دیگران گرم کنید. بدون شک، شما از درک اشتباه های دیگران چیزهای بیشتری را یاد خواهید گرفت.

27. هر روز، کاری را انجام دهید که عاشقش هستید

زندگی شما به عنوان یک انسان، آن قدر طولانی نیست که بخواهید تمام روزهای عمرتان را به تحمل کردن سپری کنید. باید هر روز به شوق انجام دادن کاری که عاشقش هستید از خواب بیدار شوید. نباید به هوای درآوردن پول بیشتر، روزهای خود را با انجام دادن کاری که از آن متنفر هستید بسوزانید. روزهای رفته هیچ وقت باز نمی گردند. اگر به دنبال کاری که عاشقش هستید و انجامش لبخند را لبانتان جاری می کند باشید، پول هم از پشت سر به شما می رسد.

الان در حال انجام چه کاری هستید؟

هر روز به هنگام انجام هر معامله از خودتان بپرسید که در حال انجام چه کاری هستید؟ آیا می توانید کاری که انجام می دهید را به دیگران توضیح دهید؟ اگر نمی توانید این کار را انجام دهید یا حتی بدتر، دلیل خوبی برای انجام کارتان ندارید پس چرا آن را انجام می دهید؟ پرسیدن پیوسته این پرسش از خودتان به شما کمک می کند تا از اشتباه های خنده دار در بازار سرمایه جلوگیری کنید!

پیام اصلی ماری بافت در کتاب رازهای مدیریت وارن بافت چه بود؟خلاصه کتاب رازهای مدیریت وارن بافت

«ماری بافت» به عنوان عروس وارن بافت از نزدیک با این نابغه سرمایه گذاری آشنا شد. او در طول سالها زندگی با خانواده بافت چیزهای زیادی را از آنها یاد گرفت. سبک فکری و نگرش بافت نه تنها در سرمایه گذاری بلکه در زندگی شخصی او هم ریشه دوانده بود. نکته هایی که ماری در کتابش بیان کرد، نمونه هایی از خروار تجربه ها، دانش و اطلاعات این پیر دنیای سرمایه گذاری هستند.

نظر شما چیست؟

کدام یک از درس های وارن بافت را به هنگام سرمایه گذاری به کار بستید؟

ادامه مطلب
کتاب از خوب به عالی
خلاصه کتاب از خوب به عالی...

این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب از خوب به عالی خلاصه برداری شده است!

رشد و توسعه، یکی از دغدغه های شرکت ها در تمام دوران حیاتشان به شمار می رود. پیدا کردن یک فرمول درست که اجرایی کردن آن باعث رشدی پیوسته شود، رویایی است که مدیران شرکت ها را به تکاپو می اندازد. جستجو در کتاب ها، جایی که تفکر و حاصل تحقیقات افراد حرفه ای در آن نهفته است، میانبری برای پیمودن این مسیر به شمار می رود. وقتی اولین بار در سال ۲۰۰۱ کتاب «از خوب به عالی» (Good to Great) چاپ شد به سرعت در زمره محبوب ترین آثار کسب و کار قرار گرفت. کالینز در کتاب «از خوب به عالی» در پی یک سؤال ساده است: «آیا یک شرکت خوب می تواند تبدیل به یک شرکت عالی شود و اگر این طور است، چگونه؟» در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ این کتاب ارزشمند رفتیم تا از آن نکته ای گران بها برداشت کنیم. اگر شما نیز به فکر توسعه و رشد کسب و کار خود هستید تا انتهای این گفتار با ما همراه باشید.

نویسنده کتاب از خوب به عالی چه کسی است؟

«جیم کالینز» (James C. Collins) یک محقق، نویسنده، سخنران و مشاور ساخت و توسعه کسب و کار است. از کالینز به عنوان یکی از ۱۰۰ ذهن برتر زنده در کسب و کار یاد می شود. او لیسانس ریاضی دارد و مدرک MBA خود را از «دانشگاه استنفورد» (Stanford University) گرفته است. کالینز، نویسنده مستقل و همکار در کتاب های موفق زیادی بوده است. همچنین در نشریه های «هاروارد بیزینس ریویو» و «هفته نامه بیزینس» حضوری فعال دارد.

نیم نگاهی به سبک نگارش کالینز و علت اهمیت آن

کتاب از خوب به عالی

کتاب های بسیار مشهور کالینز یک مضمون مشترک را ارائه می دهند: «کسب و کارها چطور و چرا شکست می خورند یا پیشرفت می کنند.» این زمینه تحقیقات او است و برگرفته از کندوکاوی است که روی عوامل تقویت کننده یا ضعیف کننده کسب و کارها انجام داده است. کالینز مثل یک مشاور کسب و کار می نویسد. خوانندگان که به احتمال زیاد از سبک ساده و معقول او لذت می برند اهالی کسب و کار هستند. ولی نثر ساده همیشگی اش نمی تواند او را از نوشتن جملات مختصر به یاد ماندنی دور کند، مثل: «شاید بتوانید راه رشد خود را بخرید، ولی راه عالی بودن را قطعا نمی توانید.» هرکسی که به دنبال ایده هایی برای ساختن یک سازمان عالی رتبه با فرهنگی همسو است می تواند با شیوه کالینز در تفکر و ارائه اطلاعات، مسیر رشد خود را هموارتر کند.

سه گام مهم کالینز برای رشد و توسعه شرکت ها

کتاب از خوب به عالی

کالینز و محققانش ۱۴۳۵ شرکت «فرچون ۵۰۰» را غربال کردند تا معدود شرکت های مطابق با معیار مطالعه شان برای عالی بودن را بیابند. آنها معیارهایی همچون بازده کم یا زیاد سهام تجمعی ۱۵ ساله در بازار سهام عمومی که توسط یک نقطه انتقال نشانه گذاری شده است و بازده تجمعی که طی ۱۵ سال حداقل سه برابر بازار شده باشد را در نظر گرفتند. ۱۱ شرکت باقی مانده که در سال ۲۰۰۱ رتبه کسب کردند، «آبوت»، «سیرکیت سیتی»، «فانی می»، «ژیلت»، «کیمبرلی کلارک»، «کروگر»، «نوکور»، «فلیپ موریس»، «پیتنی بوویس»، «والگرینز» و «ولس فارگو» بودند. آنها این شرکت ها را به طور مستقیم با ۱۱ شرکت مشابه در همان صنعت با همان دارایی ها و چالش ها مقایسه کردند که نتوانسته بودند عالی باشند. کالینز و همکارانش یازده شرکت برنده خود را با شش شرکت که مدتی در رتبه عالی بوده اند ولی آن را حفظ نکرده اند نیز مقایسه کردند. این محققان برای هر شرکت عالی یک تحلیل عمقی به کار بردند که شامل مصاحبه هایی با مدیران و مدیرعامل ها، بررسی دقیق سوابق مالی شرکت، دستاوردها، طرح های جبرانی، استراتژی های کسب و کار و فرهنگ شرکت می شد. آنها فاکتورهای خنثی در تحقیقشان را حذف کردند. مثلا، حضور یک مدیرعامل اَبَر قهرمان و معروف، شرکت را عالی نمی کند یا پاداش مدیر اجرایی ربطی به دستاوردهای شرکت ندارد. کالینز، طی سه مرحله از توسعه شرکت، مسیر خوب به عالی را به عنوان «روند رشد پس از موفقیت» بنا نهاد.
مرحله اول که به وجود افراد منظم در کسب و کار اشاره می کند به پنج سطح رهبری نیازمند است. رهبرانی که پشتکار حرفه ای دارند و متواضع هستند، کسانی که دستاوردهای شرکت را مقدم بر موفقیت فردی می دانند، مسئولیت پذیر هستند و جانشینان عالی برمی گزینند. مرحله دوم به سراغ افکار منظم می رود و رسیدن به آن را به وجود رهبرانی گره می زند که با حقایق ناخوشایند مقابله می کنند.
کالینز در اینجا می گوید، مدیران اجرایی باید سوالات دشوار بپرسند، تصمیماتی مبتنی بر واقعیت بگیرند، با سوال ها رهبری کنند، نه با پاسخ ها، در گفتگوها و مذاکره ها مشارکت کنند نه اینکه آنها را اصلاح کنند، موشکافی داده ها و نتیجه ها را بدون سرزنش مدیریت کنند و مکانیزم های پرچم قرمز بسازند تا داده هایی را که نباید نادیده گرفته شوند، یادآوری کند. مرحله سوم به رفتار منظم اشاره می کند و به شرکت ها گوشزد می کند که داشتن فرهنگ نظم و انضباط به عالی بودن آنها کمک می کند. بیشتر استارت آپ های موفق وارد چرخه پرخطری می شوند. کالینز می گوید: «در اوایل کار، خلاقیت و اشتیاق است که رشد را تقویت می کند. اما رشد نیازمند اقدامات منظم توسط پرسنل قوی، پیشرفت تدریجی تولید و سیستم های شرکتی است. یعنی تمام چیزهایی که مانع از بروز خلاقیتی می شود که در وهله اول عامل ایجاد این تشکیلات بوده است.»
به توصیه کالینز به جای گیر افتادن در این شرایط بغرنج باید یک بستر مدیریتی منظم ایجاد کرد و خلاقیت را طبق آن رشد داد. در واقع، عالی بودن را نه استراتژی، نه فناوری و نه دارایی ها تضمین نمی کنند. حتی عالی بودن حاصل رویدادهای بزرگ افتتاحیه، برنامه های انگیزشی یا تغییرات مدیریتی نیست. شرکت های عالی در صنایع معمولی رونق می گیرند. کالینز متوجه شد که تبدیل از «خوب به عالی» در نتیجه یک چرخه پیشرفت دقیق و سنجیده پس از یک جهش مثبت است. این فرآیند بر اساس «چرخ لنگر» کار می کند؛ یک قاعده کُل نگر که از تلاشی گروهی در یک جهت ثابت به دست می آید.

ماجرای چرخ لنگر و چرخه معکوس

وقتی مدیرعامل، «آلن وورتزل» در سال ۱۹۷۳ شرکت «سیرکت سیتی» را تحویل گرفت، این شرکت در آستانه ورشکستگی بود. او و تیمش ایده انبارهای خرده فروشی شرکت را آهسته گسترش دادند. در اواخر دهه هفتاد، سیستم پخش صدای سنتی خود را تغییر دادند و فروشگاه های لوازم الکترونیکی خود را به مرکز خرید تبدیل کردند. ایده مراکز خرید، قوت گرفت و در دهه های هشتاد و نود شتاب ایجاد کرد. الگوی سیرکت سیتی برای توسعه و رشد، یک الگوی خوب به عالی را نشان می دهد. موفقیت آن برخاسته از ساخت تدریجی، اثر تجمعی پیروزی های کوچک و تصمیم گیری های خوب در طول زمان است. این شرکت هرگز رشد شهابی یا «لحظه معجزه آسا»، مثل یک رشد دگرگون کننده را از سر نگذراند. الگوی ثابتِ «بساز و پیشرفت کن» را می توان با یک چرخ لنگر که شتاب ایجاد می کند، مقایسه کرد. شرکت هایی که کالینز با شرکت های سهامی خوب به عالی مقایسه کرده است ولی رتبه ای ندارند، وارد چرخه معکوس شده اند. آنها طرح های «معجزه آسای» جدید را آغاز می کنند و در تلاش هستند با دستاوردها یا ادغام ها موفقیت را بخرند و دستخوش تکرار در تجدید ساختار و تغییر رهبری می شوند.

سبک حرکت شرکت شما کدام است؟ روباه گونه یا خارپشت وار؟

کتاب از خوب به عالی

حکایت یونانی مبارزه روباه با خارپشت را شنیده اید؟ روباه، مکار، باهوش و موذی است. از طرفی، خارپشت نیز سنگین و کُند است. با این وجود، مهم نیست که روباه در حمله چقدر زیرکی نشان می دهد، چون خارپشت مثل توپ خاردار روی زمین می غلتد. در نهایت روباه فرار می کند و مغلوب می شود. خارپشت نقاط قوت خود را می شناسد و به آنچه که در انجام آن بهترین است اکتفا می کند. شرکت های خوب به عالی مانند خارپشت هستند و بر هر چیزی که در آن نسبت به هر سازمان دیگری بهتر هستند تمرکز می کنند. مثلا «والگرینز» بین سال های ۱۹۷۵ تا ۲۰۰۰ شرکت «اکرد» که یک داروخانه زنجیره ای رقیب بود را با نظم، ثبات و تمرکز بر ایده خارپشتی شکست داد.
والگرینز می خواست به عنوان در دسترس ترین داروخانه آمریکا شناخته شود. بنابراین، پُر رفت و آمدترین نقاط را انتخاب کرد و برای اولین بار، ایده تحویل سریع نسخه به درب منزل مشتری را بنا نهاد. این شرکت، تمرکز خود بر خدمات راحت را با هدف افزایش سود در هر بار مراجعه مشتری ترکیب کرد. تعصب او در این دو زمینه باعث رشدش شد. کالینز می گوید: «شما نیز می توانید ایده خارپشتی خود را پیدا کنید. با در نظر گرفتن اینکه در تقاطع این سه ایده چه ویژگی برجسته ای پدید می آید. باید ببینید که چه کاری را بهتر از بقیه شرکت ها انجام می دهید؟ در انجام بهتر چه کاری ناتوان هستید؟ چطور پول به دست می آورید؟ برای چه کاری خالصانه فداکاری می کنید؟» در واقع، گام هایی که یک سازمان هم راستا با ایده خارپشتی خود برمی دارد، هم به دستاوردهای بزرگ و هم کوچک ختم می شود. این پیشرفت ها سابقه ای از نتایج قابل رؤیت خلق می کنند که به همه افراد درگیر با آن انرژی می بخشد. کارمندان مشتاق و متحد، چرخ لنگر را محکم تر و سریع تر می چرخانند تا جایی که شرکت، قدرت و شتاب می گیرد. در مسیر عالی بودن، چرخ لنگر به خاطر ثبات و تعهد در تمرکز روی ایده خارپشت است که شتاب ایجاد می کند.

کالینز، یک معدنچی خِبره است

گاهی، زبان استادانه کالینز می تواند اکشتافات آموزنده، هدفمند، غیراحساسی و کاربردی او را تحت تأثیر قرار دهد. کالینز یک زمینه یا تئوری خاص را دنبال نمی کند. برخلاف بسیاری دیگر از نویسندگان، برند کالینز متعلق به خودش نیست. او به خاطر تحقیقات دقیق روی سوالاتی که بررسی می کرد و ارائه پاسخ های روشن بینانه اش، بدون اعمال نظر شخصی خود، یک نویسنده پرفروش و بسیار ارزشمند است. شیوه کالینز، کمیاب و مطلوب است. سبک ساده ای که کالینز به واسطه آن عوامل پیچیده، ایده ها و راه حل ها را شرح می دهد، بصیرت او را هر چه بیشتر ارزشمند و بیاد ماندنی می کند و الگویی قابل استفاده برای تمام کسب و کارهای بزرگ و کوچک می سازد.

کتا ب  ا ز خوب به عا لی

 

ادامه مطلب
سرمایه گذاری در حوادث قوی سیاه!
خلاصه کتاب سرمایه گذاری در حوادث...

مجموعه حوادثی در جهان به وقوع می پیوندند که، از آن ها تحت عنوان «قوی سیاه» نام برده می شود. مهم ترین ویژگی این دسته اتفاقات، نادر و غیر محتمل بودن آن ها است. این مفهوم توسط نویسنده ای به نام نسیم نیکولاس طالب در کتابش به همین نام (قوی سیاه انتشارات بریتانیایی پنگوئن-سال ۲۰۰۸)، کاملاً توضیح داده شده است. تئوری اساسی این کتاب این است که، جهان به شدت تحت تأثیر اتفاقات عجیبی می باشد که پیش بینی آن ها بسیار دشوار است. این وقایع تأثیرات اجتناب ناپذیری روی بازارها و شرایط سرمایه گذاری داشته و باید جدی گرفته شوند. از نمونه اتفاقات قوی سیاه در زندگی انسان و اقتصاد می توان به رشد اینترنت و کامپیوترهای شخصی، حملات ۱۱ سپتامبر و جنگ جهانی اول اشاره نمود. با این حال بسیاری از وقایع غیر ممکن، غیر قابل پیش بینی یا ترکیبی از هر دو مثل سیل، خشک سالی و بیماری های واگیردار نیز می توانند در زمره این اتفاقات قرار بگیرند.

خلاصه کتاب قوی سیاه

نتیجه گیری نویسنده این است که، مردم نسبت به این وقایع، تعصب روانشناختی و نوعی ناآگاهی دسته جمعی دارند. در واقع، این اتفاقات بزرگ و نادر به دلیل اینکه در چهارچوب وقایع طبیعی قابل انتظار قرار ندارند، خطرناک به نظر می رسند.

پیامدهای این وقایع در اقتصاد و سرمایه گذاری

بازارهای مالی و به ویژه سهام، تحت تأثیر رویدادهای مختلفی هستند. دوره های رکود یا سقوط های ناگهانی بازار همانند دوشنبه سیاه، سقوط بازار سهام در سال ۱۹۸۷ و یا شکست حباب قیمتی شرکت های فناوری در سال ۲۰۰۰، نسبتاً قابل مدل سازی بودند. اما برای پیش بینی حادثه ای مثل ۱۱ سپتامبر، به مراتب شانس کمتری وجود دارد. واقعاً چه کسی تصور می کرد، قیمت سهام شرکت انرون تا مرز صفر سقوط کند؟ یا مباحث پیرامون شخص برنارد میداف که با استفاده از شیوه پانزی، توانست بزرگترین کلاهبرداری جهان را رقم بزند! نکته اصلی این است که، همه ما می خواهیم آینده را بدانیم اما، نمی توانیم! در واقع ما می توانیم تا حدی برخی چیزها را مدل سازی و پیش بینی کنیم اما، نه حوادثی مثل قوی سیاه که، برای انسان مشکلات مادی و معنوی ایجاد می کنند. بطور مثال، حتی اگر وقایع تاثیرگذار در بازارهای مالی نظیر نتیجه انتخابات، قیمت نفت و… را به درستی پیش بینی کنیم، سایر رویدادها مثل حوادث طبیعی یا جنگ می توانند، معیارهای مدل سازی ما را تحت تأثیر قرار داده و شرایطی کاملاً خارج از چهارچوب ذهنی ما ایجاد کنند. علاوه بر این، اتفاقاتی از این قبیل می توانند در هر زمان به وقوع پیوسته و شرایط حاصل از آن ها نیز، برای مدت نامشخصی پایدار باشد. برای فهم بیشتر این موضوع، چند مورد متفاوت از جنگ‎های قبلی را مثال می زنیم. جنگ ۶ روزه اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷، نمونه ای از یک جنگ فوق العاده کوتاه است. در نقطه مقابل این واقعه، زمانی که در سال ۱۹۱۴ جنگ جهانی اول آغاز شد، مردم فکر می کردند فرزندانشان برای جشن کریسمس در خانه خواهند بود اما، کسانی که زنده ماندند، نهایتاً پس از ۴ سال به خانه بازگشتند.یا جنگ ویتنام که طبق برنامه ریزی پیش نرفت و به باتلاقی برای طرفین درگیر تبدیل شد.

الگوهای پیچیده، ممکن است بیهوده باشند!

سرمایه گذاری در حوادث قوی سیاه!

گرد گیجرنزر در کتاب تأثیرگذار خود به نام احساسات غریزی هوش ناخودآگاه (انتشارات پنگوئن-سال ۲۰۰۸)، مطالب مفیدی بیان نموده است. او استدلال می کند که، بیش از %۵۰ تصمیمات مردم، مبتنی بر احساس است اما، اغلب آن ها را اجرایی نکرده و در مقابل تصمیمات مطمئن و محافظه کارانه تری را بر می گزینند. علت بروز چنین حالتی این است که، افراد نمی توانند به راحتی خودشان را در قبال چنین مواضعی، توجیه کنند.بر همین اساس، ممکن است مدیران صندوق های سرمایه گذاری، داد و ستد دارایی های مالی کم ریسک را ترجیح داده و به دیگران نیز پیشنهاد کنند زیرا، همراهی با روند غالب بازار به مراتب آسان تر است. این پدیده در جامعه پزشکی نیز رخ می دهد زیرا، پزشکان معمولاً به روش های مرسوم معالجه، رغبت بیشتری دارند. این رویکرد به حدی در میان مردم وجود دارد که، اگر در موردی خاص اندکی تفکر و ابتکار بیشتر یا ریسک محتاطانه بتواند نتیجه مناسب تری در پی داشته باشد نیز، ترجیح می دهند به همان شیوه رایج خودشان عمل کنند. بطور کلی مدل های پیچیده نظیر مدل کارایی پارتو، الزاماً بهتر از بینش انسان عمل نمی کنند. چنین الگوهایی در شرایط خاصی کارایی دارند بنابراین، در اغلب مواقع مغز انسان اثربخشی بهتری خواهد داشت. این مدل ها غالباً در شرایط آزمایشگاهی و بر اساس اطلاعات زیادی تدوین و توسعه داده می شوند. باید بدانیم که، بدست آوردن این حجم از اطلاعات، ممکن است زمان بر و پرهزینه باشد. ضمن اینکه شرایط آزمایشی با حالت واقعی بسیار متفاوت است. این در حالی است که، در سرمایه گذاری می توان شرایط پیچیده را مدیریت و کنترل کرد. از طرف دیگر، بسیار خطرناک و غیر منطقی است که، پتانسیل وقوع حوادث قوی سیاه را نادیده بگیریم. اگر به واسطه عدم توانایی پیش بینی دقیق این وقایع، مدل های مالی را بدون در نظر گرفتن آن ها تدوین کنیم، باید منتظر بروز مشکلات عدیده ای باشیم و متأسفانه افراد، شرکت ها و حتی خود دولت ها نیز، بعضاً مرتکب چنین اشتباه بزرگی می شوند.

متنوع سازی و مدل مدیریت پرتفوی هری مارکویتز

سرمایه گذاری در حوادث قوی سیاه

گیجرنزر در بخشی از کتاب خود به استدلال برنده جایزه نوبل اقتصاد، هری مارکویتز اشاره می کند. همچنین بیان می کند، اگر شخصی بخواهد خودش این کار را انجام دهد، باید حداقل اطلاعات ۵۰۰ سال گذشته بازارهای مالی را در اختیار داشته و بررسی کند. گیجرنزر با کنایه اشاره می نماید یک بانک که، استراتژی سرمایه گذاری خود را بر اساس مدل مارکویتز توسعه داده بود، اطلاعات و مستندات ۵۰۰ ساله بازار را خیلی زود در معرض انتشار عمومی قرار داد. پس از دریافت جایزه نوبل، خود مارکویتز نیز واقعاً به شهود اعتقاد پیدا کرد. طی بحران مالی سال های ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹، مدل های تخصیص دارایی، به هیچ وجه عملکرد خوبی نداشتند. هنوز هم نیاز به متنوع سازی وجود دارد اما، شاید بینش انسان بتواند حداقل به اندازه الگوهای پیچیده که، به هیچ روش معناداری نمی توانند وقایع قوی سیاه را پیش بینی کنند، کارایی داشته باشد.

سایر پیامدها

نیکولاس طالب در این مورد هشدار می دهد که، هرگز اجازه ندهید افراد نالایق به هر طریق ممکن بتوانند مدیریت یک نیروگاه هسته ای یا پول شما را بر عهده بگیرند زیرا، در هر دو مورد اثرات فاجعه باری در انتظارتان خواهد بود. مطمئن باشید پیچیدگی بازار مالی، با روش های ساده قابل حل است. به عنوان نمونه، یک صندوق ترکیبی می تواند یکی از راه حل های این موضوع باشد. مطمئناً این دارایی ها از لحاظ کارایی تفاوت قابل ملاحظه ای خواهند داشت اما اگر بتوانید یک مورد مناسب بیابید، بجای متنوع سازی، می توانید فقط در یک زمینه خاص سرمایه گذاری کنید. از تفکرات متعصبانه دوری کنید. در مورد اطلاعات قبلی خود واقع بین بوده و روی تکرار اتفاقات گذشته، حساب نکنید. بدون شک وقایع پیش رو، دقیقاً به همان شکل قبل نیستند پس، عدم قطعیت را جدی بگیرید زیرا، این قاعده جهان هستی است و هیچ برنامه کامپیوتری نیز، نمی تواند این رویدادها را پیش بینی کند. زمانی که دیدگاه خاصی از شرایط آتی یک بازار دارید، نباید بیش از حد به آن اعتماد کنید. بازارها می توانند روند صعودی یا نزولی داشته باشند اما، پیش بینی دقیق این نوسانات قیمت، بیشتر شبیه یک خیال است.

کلام پایانی

  • ما باید همیشه به شهود، عقل و سادگی تکیه کنیم.
  • بازارهای مالی، قابل پیش بینی هستند اما، صحت این پیش بینی ها بستگی به شانس و بینش فرد یعنی ترکیبی از مهارت و مدل فکری دارد.
  • اتفاقات قوی سیاه بیشماری می توانند روی دهند که، حتی پیچیده ترین مدل سازی ها را باطل کنند اما، این بدان معنی نیست که نباید هرگز پیش بینی کنیم یا اصلاً این کار نمی تواند نتیجه خاصی در پی داشته باشد.
  • سبدهای سرمایه گذاری باید به گونه ای تشکیل داده شوند که، تدابیر تدافعی برای مواقع بحران و حوادث قوی سیاه احتمالی را نیز در بر داشته باشند.
  • همراهان گرامی باید توجه داشته باشید که، متنوع سازی، نظارت مداوم، متعادل سازی و… همگی موجب می شوند تا از مدل های پیچیده ای که اساساً قادر به در نظر گرفتن همه جزئیات نیستند، استفاده نکنیم.در حقیقت، قابل اعتماد ترین پیش بینی احتمالاً این است که، آینده یا حداقل بخشی از آن، همیشه بصورت رمز و راز باقی می ماند.
ادامه مطلب
خلاصه کتاب چهار راه پول سازی رابرت کیوساکی
خلاصه کتاب چهار راه پول سازی...

مدیریت خرج و مخارج یکی از مهم ترین چالش های زندگی هر فرد است. اینکه چه شغلی داریم و درامد ما از چه محل است، تنها بخشی از این مقوله است. آنچه اهمیت دارد آن است که بدانیم چطور هزینه های خود را مدیریت کنیم و کیفیت درآمدی خود را بالا ببریم. رابرت کیوساکی در کتاب چهار راه پول سازی به شمای کلی از نحوه کسب درآمد اشاره می کند. سپس ترجیحات افراد مختلف جهت حضور در هر یک از بخش های درآمدزا را موردبررسی قرار می دهد. در ادامه، به راه های بهبود کیفیت درامد هر فرد می پردازد و تمایز ثروتمند و پولدار را نمایان می سازد. دستاورد کلی این کتاب، آشنایی با نحوه های مختلف کسب درآمد و شناخت روحیات هر شخص جهت حضور در این بخش ها است. همچنین با این کتاب می توانید هوش مالی و نحوه مدیریت درامد خود را بیاموزید و مسیر ثروتمند شدن خود را بیابید.

خلاصه کتاب چهار راه پول سازی

هر یک از ما برای اینکه هزینه های زندگی خود را پوشش دهیم لازم است درآمد داشته باشیم. ولی فرقی که میان درآمد و هزینه وجود دارد آن است که ممکن است درآمدی نداشته باشیم ولی هزینه همیشه وجود دارد. نکته دیگر آن است که هزینه ها با توجه به رشد درآمد تغییر می کند. بنابراین یک انسان با سطح درآمدی بالاتر هزینه های بیشتری هم دارد. کیوساکی در این کتاب بخش های مهمی از آموزه های کتاب پدر پولدار پدر بی پول را بکار می گیرد. اینکه بهتر است پول برای ما کار کند نه ما برای پول. از تجربیات خود تا ثروتمند شدن می گوید. برای ثروتمند شدن نیازی نیست حتماً سرمایه زیادی داشته باشیم یا حتی مدرک خاص دانشگاهی داشته باشم. می توانیم بدون سرمایه، کار خود را کم کم راه اندازی کنیم. آنچه به ثروتمند شدن ما کمک می کند اشتیاق به یادگیری و بهره گیری از هوش مالی است و اینکه بدانیم کدام یک از چهار راه پول سازی مناسب ماست.

چهار راه پول سازی کدامند؟

انسان ها با توجه به ویژگی های فردی و روحیات متفاوت، دریکی از چهار راه پول سازی قرار می گیرند:

  1. گروه کارمندان و کارگران
  2. گروه استادکاران و مشاغل آزاد
  3. گروه پیمان کاران و شرکت داران بزرگ و کارآفرینان
  4. گروه سرمایه گذاران

خلاصه کتاب چهار راه پول سازی رابرت کیوساکی

در ادامه به توصیف و بیان ویژگی های هر گروه می پردازیم:

گروه کارمندان و کارگران

این گروه باکار کردن برای کارفرما، درآمد کسب می کنند. آن ها به واسطه ترس از آینده مالی نامطمئن، تمایل دارند حقوقی مستمر داشته باشند. امنیت شغلی آن قدر برای آن ها مهم است که گاهی کارفرمایان از آن به عنوان نقطه ضعف کارمندان استفاده می کنند تا کار بیشتری از آنان بخواهند یا حقوق کمتری به آنان بدهند. این افراد معمولاً در کودکی و نوجوانی جز افراد درس خوان و سخت کوش بوده اند.

خلاصه کتاب چهار راه پول سازی رابرت کیوساکی

گروه استادکاران و صاحبان کسب کار کوچک

این گروه می خواهند صاحب کسب و کار خود باشند و معتقدند هیچ کس بهتر از خودشان نمی تواند کار مدنظر را انجام دهد. این وسواس کاری می تواند نقطه ضعف آن ها باشد. چون کار به هیچ کس نمی سپارند و فقط خود را قبول دارند. این گروه هم مثل کارمندان به پول اهمیت نمی دهند و آن را برای گذران زندگی می خواهند. ترس این گروه با گروه کارمندان متفاوت است. ترس آن ها مربوط به کنترل شدن توسط افراد دیگر است. این افراد مایلند خودکنترل کننده باشند و آزادی و استقلال شغلی برایشان مهم است. اگر آن ها به مسافرت بروند کسب کار آن ها تعطیل می شود. درآمد آن ها وابسته به میزان کار کردن آن ها می باشد. این افراد، شغل خود را در اثر تجربه و کسب مهارت یافتند و از اینکه استادکار باشند لذت می برند. آنان تمایلی ندارند رقیب داشته باشند. این دسته از افراد، در دوران مدرسه جز شاگردان متوسط بودند و بیشتر دنبال مهارت بودند تا درس.

خلاصه کتاب چهار راه پول سازی رابرت کیوساکی
صاحبان شرکت و کارآفرینان

این دسته برخلاف استادکاران، مایل اند دیگران را برای انجام دادن کار بکار گیرند و زمان خود را صرف رهبری افراد کنند. آن ها افرادی از سایر ربع ها بکار می گیرند تا به هدف خود برسند. این افراد در دوران مدرسه جز شاگردان ضعیف بودند و همیشه کار و درس خود را به دست باهوش ها می سپردند تا برایشان انجام دهند. این افراد مهارت مدیریت خوبی دارند و می توانند اوضاع یک شرکت را سروسامان دهند. از آنجایی که این دسته، دارای زیردستانی باهوش هستند، در صورت نبود این مدیر نیز، درآمد دارند و به راحتی می توانند برای اوقات فراغت خود برنامه ریزی کنند. این افراد جز دسته ای هستند که به قول پدر پولدار، پول برای آن ها کار می کند. به طور کلی آن ها از همان ابتدای شرکت خود به فکر طراحی سیستمی برای کسب وکار و همچنین مدیریت افراد از راه دور و نزدیک بوده اند.

خلاصه کتاب چهار راه پول سازی رابرت کیوساکیسرمایه گذاران

آن ها به واسطه پول زیادی که دارند پول خلق می کنند. آن ها هرگز کار نمی کنند و این در حالی است که پول برای آن ها کار می کند آن ها به طور اصولی و عاقلانه و کارشناسی شده سرمایه گذاری می کنند، وام های هنگفت و میلیاردی را از آن خود می کنند. سرمایه گذاران برای سودهای بلندمدت و در آینده برنامه ریزی می کنند به طوری که یک دلال دنبال موقعیت مناسب می باشد. یک سرمایه گذار معمولاً به دنبال سود است و می خواهد بداند چه مدت و چه مقدار سرمایه اش به او سود بر می گرداند، و آیا این سود ارزش سرمایه گذاری را دارد. دو گروه اخیر تعدادشان کم ولی ثروت و درآمدشان زیاد می باشد. آن ها افراد ریسک پذیری هستند، یک تفاوت عمده بین سرمایه گذاران و دلالان این است که دلالان به دنبال شرایط مناسب و مقطعی برای سود هستند، این در حالی است که سرمایه گذاران ارتباط نزدیک تری با شغل خوددارند، به طوری که آن ها سود و زیان را به جان می خرند به طوری که شاید دلالان به آن شرایط راضی نباشند.

خلاصه کتاب چهار راه پول سازی رابرت کیوساکی

تفاوت های شخصیتی، هر آدمی را جذب چهار راه پول سازی می کند. برخی افراد عاشق کارمندی هستند و تمایل دارند منظم باشند. امنیت شغلی برای کارمندان مهم است. در نقطه مقابل، افرادی که استقلال مالی برایشان مهم است از ربع کارمندی فاصله گرفته و ترجیح می دهند کسب و کار خود را ایجاد کنند. معافیت و فرار از مالیات نیز یکی از معیارهای مهم برای انتخاب ربع پول سازی است. صاحبان کسب و کار به دلیل عدم تمایل به پرداخت مالیات، جذب این بخش می شوند. همچنین صاحبین این بخش، اوقات فراغت خود را انتخاب می کنند و چالش مرخصی گرفتن و ارتباط با کارفرما را ندارند. یکی از نکات مهم این است که هیچ ربعی مهم تر یا مفیدتر از ربع دیگر نیست. هرکدام نقاط قوت و ضعف خود را دارد. ممکن است، شخصی تمایل داشته باشد در بیش از یک ربع حضور پیدا کند تا ثروت خود را افزایش دهد. افراد با افزایش سن و نیازهای گسترده مالی ممکن است، از ربعی به ربع دیگر نقل مکان کنند. مثلاً کارمندی که به سمت راه اندازی کسب و کار برود. تغییر دادن ربع برای هر فرد به منزله تغییر شغل نیست. آدمیان با تغییر ربع ها، دید خود را نسبت به وجودشان و جهان اطراف تغییر می دهند. بدیهی است که تغییر دردناک است و برای همه جابجایی از ربعی به ربع دیگر آسان نیست.

نکاتی درباره صاحبان کسب و کار

یکی از نکات مهم در انتخاب ربع کسب و کار این است که بتوانیم با کلام خود در افراد اثر بگذاریم. نفوذ به درون انسان ها و اثر گذاشتن بر آن ها ویژگی غالب صاحبان کسب و کار است. کارفرمایان بانفوذ به درون آدم ها پی به ارزش وجودی آنان می برند و می توانند بهترین کارمند را برای کار خود برگزینند. این دسته از افراد، حوزه کاری خود را با افراد باهوش هر ۴ ربع پر می کنند. خویش فرمایان می خواهند مطابق با تعداد ساعات کاری درآمد داشته باشند. و هرچه بیشتر کار کنند خود را مستحق دستمزد بالاتر می دانند. متخصصین تحصیل کرده در شاخه پزشکان، وکلا، رستوران داران جز این مشاغل هستند.

نکاتی درباره کارمندان

کارمند به دنبال شغل مطمئن با مزایای بالا است. امنیت و مزایا ویژگی هایی است که نشان از ترس در عمق وجود کارمند دارد. این افراد به حقوق بازنشستگی و قطعیت آن علاقه مندند. کارمندان ۸۰ درصد از درآمد خود را از طریق حقوق خود تأمین می کنند. لازم است بدانیم، حساب بازنشستگی می تواند به مثابه حقوق ماهانه باشد یا مدام تمدید شود و به دید سرمایه گذاری بلندمدت به آن نگریست.

نکاتی در مورد سرمایه گذاران

سرمایه گذاران بهترین مسیر برای رشد پول خود را انتخاب می کنند و اساس زندگی خود را بر ثروتمند شدن ذهن و پول می گذارند. آن ها ترس از فلج شدن مالی ندارند و هوش خود را جهت گزینه بهینه سرمایه گذاری بکار می گیرند. اینکه چرا غالب افراد جامعه امنیت شغلی و مالی را به استقلال و آزادی شغل ترجیح می دهند، ریشه در آموزه های کودکی دارد. از کودکی آموختیم که درس بخوانیم تا بتوانیم شغل خوبی داشته باشیم. ارزش های ما در داشتن شغلی ثابت و حقوقی مستمر خلاصه شده و نیاموختیم که ثروت خود را با سرمایه دانش خود افزایش دهیم و کار خود را راه اندازی کنیم. لازم است بدانیم، تفاوت پولدار و ثروتمند در آنجا است که ثروتمند درامد خود را سرمایه گذاری می کند ولی پولدار فقط درامد بیشتری دارد.

اگر می خواهید در هر بخشی موفق شوید، به جز یادگیری تکنیک های خاص، لازم است، تفاوت های اساسی موجود در هر ربع را بشناسید.

در پایان نیز می توان به توصیه های مهم اشاره کرد:

در مسیر ثروتمند شدن، اهداف مالی مشخص داشته باشید و گام های دقیق بردارید. هر ریسکی شمارا به ثروت نمی رساند. بهتر است ارزیابی دقیقی از امکانات خود و هدف داشته باشید. اینکه بدانید نقدینگی شما چقدر است و هزینه های خود را مدیریت کنید، جز مهم ترین گام های ثروتمند شدن است. سعی کنید سرمایه گذاری مناسب شخصیت و شرایط خود را بشناسید و با بررسی و شناخت به آن وارد شوید. اینکه سرمایه خود را به کسی دهید تا برایتان سرمایه گذاری کند، مهارتی به شما یاد نمی دهد. بهتر است سرمایه گذاری را یاد بگیرید. درنهایت بدانید که نباید ناامید شوید و باور کنید که شما هم می توانید ثروتمند باشید.

ادامه مطلب