Lines_Background
وبینار آنلاین خانه‌سرمایه
00روز
00ساعت
00دقیقه
00ثانیه
ثبت‌نام رایگان
لوگو خانه سرمایهآموزش ترید از صفر صفر

مطالب جالب اقتصادی

چگونه مثل یک اقتصاددان به دنیا نگاه کنیم؟
چگونه مثل یک اقتصاددان به دنیا...

«کمیابی» و «اقتصاد دستوری» ماجراهای داغی در دنیای اقتصاد هستند که می توانیم با زدن عینک اقتصاددآن ها به چشم های ذهنمان آن ها را بهتر درک کنیم. در این قسمت از خانۀ سرمایه، عینکی که از یک اقتصاددان قرض گرفته ایم را به چشمانمان می زنیم تا با «حقیقت قیمت ها»، «مفهوم کمیابی در اقتصاد» و «تأثیر منفی اقتصاد دستوری روی فقر و ثروت کشورها» بیش تر آشنا شویم. تا انتهای این ماجرا با ما همراه باشید.

چرا باید شیوۀ نگاه اقتصاددان ها به دنیا برایمان مهم باشد؟

به عنوان علاقه مندان به سرمایه گذاری، چاره ای جز دوست شدن با دنیای اقتصاد نداریم. شاید در ابتدا این دوست برایمان کمی عجیب وغریب باشد یا حتی دیوانه به نظر برسد اما آن تنها روشی است که چهرۀ دیگری از ماجرای پول، سرمایه گذاری و اقتصاد دستوری را نشانمان می دهد و به ما کمک می کند تا از رویدادهای اقتصادی که در جهان یا حتی بیخ گوشمان رخ می دهند رمزگشایی کنیم.

زدن عینک یک اقتصاددان به چشممان به ما نشان می دهد که چه کسی، چه چیزی را، به چه دلیلی و به چه اندازه ای به دست می آورد. گاهی تمام دست دست کردن های ما هنگام سرمایه گذاری در پیدانکردن یک پاسخ درست به این جملۀ ساده نهفته است.

اولین درس اقتصاد: کمیابی آنقدرها هم زیاد نیست اما می توان آن را بیش تر کرد!

«کمیابی» یعنی در جهان، منابع کافی به اندازۀ تمام انسان ها وجود ندارد. معمولاً کشورهایی که حاکمانشان به اقتصاد دستوری علاقۀ زیادی دارند، همچون شمعی دور کمیابی در اقتصاد می گردند. شاید اگر بدانیم که بیش تر منابع زمین در دست تعداد بسیار اندکی از مردم جهان قرار دارد، بتوانیم این موضوع را کمی بهتر درک کنیم.

درحقیقت، کمیاب بودن همه چیز، نوعی برگ برنده برای پولدارترشدن بدون توقف یک عده و فقیر و فقیرترشدن عدۀ دیگری از مردم جهان است. متاسفانه باید اعتراف کنیم که توزیع منابع در جهان، بویی از عدالت نبرده است؛ اما ماجرای کمیابی از کجا آب می خورد، چه تأثیری روی زندگی ما دارد و مهم تر اینکه چه کسانی از ماجرای کمیاب بودن منابع سود می برند؟

اجازه دهید این موضوع را با یک مثال برایتان شفاف تر کنیم.

یک ساندویچ، دقیقاً آن چیزی نیست که می خرید ولی همان چیزی است که می خورید!

چگونه مثل یک اقتصاددان به دنیا نگاه کنیم؟

تصور کنید یک فست فود زنجیره ای راه اندازی شده است که در مدت زمان کمی، شعبه های آن مثل قارچ در تمام شهر یا حتی کشور پخش شده اند. مردم از طعم عالی ساندویچ های آن برای هم حرف می زنند، عکس های آن در شبکه های مجازی پخش می شود و خیلی زود، شما هم پای ثابت یکی از ساندویچ های آن می شوید.

تنها نکتۀ نه چندان دلچسب در مورد این فست فود زنجیره ای، قیمت آن است که تقریباً دو برابر نمونۀ مشابه آن در مغازۀ فست فود محلۀ خودتان است. اگر هر دو ساندویچ یکی هستند، پس چرا قیمتشان این همه با هم فرق دارد و اصلاً چرا ساندویچی محلۀ شما به یک فست فود زنجیره ای تبدیل نشده است؟!

واضح است که نمی توان لای برگ های کاهو یا برش های سوسیس بندری به دنبال پاسخ این سؤال گشت؛ چون کلید طلایی در «موقعیت ملکی» است نه ساندویچ.

گاهی «کجا» می خورید مهم تر از «چه» می خورید است.

صاحب آن فست فود زنجیره ای درواقع مالک زمینی تجاری است که می داند چطور ارزش زمین خود را بالا و بالاتر ببرد. او این کار را از راه ایجاد کمیابی انجام می دهد. اگر با پاهای مبارکتان گشتی در منطقۀ اطراف بزنید، می بینید که هیچ فست فود دیگری در آن نزدیکی ها دیده نمی شود و دست بر قضا، بهترین مکان برای بازکردن یک فست فودی در آن منطقه به دست همان فروشگاه زنجیره ای افتاده است.

اگر غلظت فضولی خونتان زیاد باشد، احتمالاً با کمی تحقیق می فهمید که صاحب تمام ملک هایی که می توانند به عنوان رقیب این فست فود زنجیره ای قد علم کنند هم همین فست فود است؛ این یعنی ایجاد کمیابی در جایی که اصلاً کمیابی وجود ندارد و استفادۀ حداکثری از این موقعیت خودساخته.

بنابراین، شما می توانید به صاحب آن فست فود زنجیره ای که پشت میزش نشسته و به خوبی می داند که تا منطقه ای مشخص هیچ رقیبی برایش وجود نخواهد داشت، حق بدهید که ساندویچ محلۀ شما را به دو برابر قیمت در منطقۀ دیگری بفروشد. به زبان ساده، آن هزینۀ اضافه ای که برای خرید ساندویچ می دهید، هزینۀ صحنه سازی صاحب رستوران زنجیره ای برای ایجاد کمیابی است. بعد از این ماجرا، اقتصاددان درونتان به شما گوشزد می کند که حق همسایگی را به جا بیاورید و آن ساندویچ پر از حکایت را از فست فودی محلۀ خودتان بخرید. شاید آن فست فودی کوچک، اُبُهت آن فست فودی زنجیره ای را نداشته باشد ولی دست کم هزینه ای بابت ساخت کمیابی از جیبتان نمی رود.

پفیلا، سینما و جیب شما!

چگونه مثل یک اقتصاددان به دنیا نگاه کنیم؟

اگر شما اقتصاددان درونتان را بیدار کنید و همراه خودتان به سینما ببرید، متوجه یکی دیگر از مثال های روشن همین قضیۀ گرانی هدفمند می شوید. نمونۀ بزرگ این ماجرا در سینما وجود دارد؛ بله، پفیلا.

بیش تر مردم ازجمله شما و اقتصاددان درونتان دوست دارید موقع تماشای فیلم، پفیلا بخورید. راستی، نمکی هستید یا فلفلی؟ وقتی برای خرید پفیلا به یکی از بوفه های داخل سینما می روید، متوجه می شوید که قیمت پفیلای سینما خیلی شیرین و دو سه برابر قیمت بقالی محله تان است. اقتصاددان درونتان انگشت به دهان می ماند اما بعد از کمی بررسی می فهمد قضیه از چه قرار است. سینما باید به شکلی پفیلا را به چیزی کمیاب تبدیل کند تا بتواند آن را گران تر بفروشد؛ اما چگونه این کار را می کند؟

پفیلا از دانه های ذرت تشکیل می شود و کمیابی در مورد آن نوعی شوخی است؛ ولی سینما با استفاده از «قانون» پفیلای خودش را به چیزی کمیاب تبدیل می کند. به این ترتیب که خیلی ساده، شما اجازۀ ازبیرون آوردن پفیلایی به جز آنچه که در سینما فروخته می شود را ندارید؛ یعنی اگر دلتان فیلم و پفیلا می خواهد، باید قیمت آن را آنطور که سینما تعیین می کند بپردازید. به همین سادگی.

تارومار رقبای پفیلایی به دست سینماها

سینما می تواند از روش دیگری هم برای کمیاب کردن پفیلا استفاده کند و آن «حذف رقبای پفلایی» است. به این ترتیب که از نفوذ خود در افراد قدرتمند شهر استفاده کند و اجازه ندهد فروشگاه ها و بقالی های نزدیک سینما پفیلا بفروشند. می توانید این مثال را در مورد همۀ چیزهایی که کمیاب نیستند اما گران هستند گسترش دهید؛ به ویژه در اقتصاد دستوری.

آیا راه چاره ای برای این ماجرا وجود دارد؟ در مورد سینما بله. می توانید صبر کنید تا زمان اکران فیلم موردنظرتان از پردۀ سینما تمام شود، سپس نسخۀ قانونی آن را از یک سایت معتبر بخرید، دانلود کنید و به همراه پفیلای ارزانی که از بقالی محله تان خریده اید تماشا کنید؛ اما در مورد سایر چیزها، دست ما آنطور که دلمان می خواهد باز نیست.

قرار نیست همۀ چیزهای کمیاب، خریدنی باشند

نکتۀ بسیار مهمی که با زدن عینک یک اقتصاددان متوجه می شوید، میزان اهمیت «خواستنی بودن یا نبودن یک چیز کمیاب» است. اجازه دهید مثالی برایتان بزنیم.

تصور کنید شما یک کیک با 500 گرم پودر طلای خوراکی درست می کنید. این کیک طلا، کاملاً یک محصول کمیاب است؛ چون از آن فقط یک عدد در دنیا تهیه شده است؛ اما آیا این محصول، خواستنی هم هست؟ آیا مزۀ آن به خوبی کیک های ایرانی موز و خامه ای هست؟ آیا شما حاضر هستید پول بسیار زیادی را تنها برای یک برش از این کیک خرج کنید؟

شاید کسانی پیدا شوند که چنین چیزی را بخواهند اما بیش تر مردم به دلیل سوت کشیدن سرشان، با یک لبخند عصبی بزرگ از کنار پیشنهاد شما عبور می کنند. در این مورد به روشنی می بینید که کمیابی همیشه هم باعث خرید نمی شود. گاهی پررنگ ترین دلیل برای بالابودن قیمت ها دقیقاً به خودِ شما برمی گردد. به زبان ساده، فروشنده دنبال این است که بفهمد شما برای خرید محصولی با ویژگی های مشخص چقدر حاضر به هزینه کردن هستید؟

خرید دوره های آموزشی؛ یک مثال ساده اما کاربردی برای درک ارزشمندی کالا

تصور کنید شما یک دورۀ آموزشی را تهیه کرده اید و می خواهید با ذوق و شوق آن دوره را تماشا کنید؛ چون در ذهنتان دست کم یک «چرای بزرگ» دارید که تصویر نهایی ماجرا را به شما نشان می دهد و انگیزه ای فراوان برای تمرین و تلاش را کف دستتان می گذارد.

درواقع، شما قیمت آن دوره را در ترازوی چرای خودتان می گذارید و باتوجه به آن، وزنۀ قیمت را سبک یا سنگین می کنید. تولیدکنندۀ دوره های آموزشی هم با ترکیب کردن این حس درونی شما با اصل کمیابی تلاش می کند تا دورۀ آموزشی خود را لایق چرای شما یا حتی بسیار بیش تر از آن معرفی کند.

تجربۀ پرداخت شما برای فروشندگان مهم است

چگونه مثل یک اقتصاددان به دنیا نگاه کنیم؟

یکی از مهم ترین چیزهایی که به فروشندگان کمک می کند تا در مورد تمایل شما به پرداخت یک هزینه دست به تخمین بزنند، سابقۀ پرداخت شما در نمونه های مشابه است. شاید برایتان سؤال باشد که فروشنده ها چطور به چنین داده هایی دسترسی پیدا می کنند؟

این موضوع برای شرکت هایی که فروشگاه های اینترنتی دارند بسیار ساده است. آن ها می توانند با استفاده از «کوکی ها» تمام رفتارهای خرید شما را رصد کرده و بانکی شسته رُفته از سلیقۀ پرداخت شما تهیه کنند. مهم ترین نکته ای که فروشنده ها از این داده به دست می آورند، «پرداخت قیمت برای ایجاد احساس رضایت درونی شما» است. اجازه دهید به زبان ساده تری این موضوع را توضیح دهیم.

من گران می خرم پس مهم هستم

ما انسان ها برای آنکه بتوانیم پاسخی برای حس رضایت درونی خودمان پیدا کنیم، دست به کارهای متفاوتی می زنیم. درواقع، رفتار ما نوع نگاه ما به همه چیز را در عمل نشان می دهد. این مورد را بگذارید در کنار این ماجرا که همۀ مردم به دنبال خرید چیزهای ارزان نیستند. عده ای دقیقاً به دنبال خرید چیزهای گران و باز هم گران تر هستند. آن ها می خواهند با مقدار پرداختشان مهم بودن خودشان یا توانایی خریدشان را به خودشان و دیگران ثابت کنند.

به همین دلیل است که گاهی می بینیم کسی مثلاً برای یک جفت کفش، دویست برابر یک کفش معمولی با همان شکل و شمایل هزینه می کند تا ثابت کند که از پسِ پرداخت چنین محصولی با چنین قیمتی برمی آید. شاید این ماجرا برای شما کمی عجیب باشد اما فروشنده ها برای این دست از خریدارانشان هم برنامه های گوناگونی دارند. دلیل این ماجرا هم ساده است؛ تا وقتی نیازی وجود داشته باشد که بتوان با پول به آن پاسخ داد، کسی هم برای گرفتن آن پول وجود خواهد داشت.

مشتری های محلی، محصولات را ارزان تر می خرند

کافه ها، رستوران ها، فروشگاه های بزرگ و تمام ارائه دهنگان خدمات و محصولات، به شیوه ای ویژه با مشتریان بومی خودشان برخورد می کنند و حتی قیمت کم تری را در ازای ارائۀ خدمات یا محصولات برایشان در نظر می گیرند. علت ایجاد این بازار نامرئی اما متفاوت، آگاهی و اطلاعات بیش تری است که افراد بومی از شرایط بازار منطقۀ خودشان دارند.

اجازه دهید مثالی برایتان بزنیم. تصور کنید شما فردی پنجاه ساله هستید که حدود سی سال است در منطقۀ خودتان زندگی می کنید. در این صورت، می توانید به یک نظر، محل دقیق تمام کافه ها، مغازه ها، رستوران ها و… را در ذهنتان مشخص کنید. با این حساب، فروشنده ها نمی توانند از اصل کمیابی مکان برای تحت فشار گذاشتن شما و پرداخت پول بیش تر برای یک محصول یا خدمت استفاده کنند.

آن ها برای جذب شما که مشتری دائمی آن ها به شمار می آیید، یک بازار جداگانه تشکیل می دهند که در آن با دیگر رقبایشان در سطح شهر رقابت کنند. در این مورد، شما دستِ پیش دارید و می توانید سراغ فروشگاه یا رستورانی بروید که قیمت کم تری با خدمات بیش تر ارائه می دهد؛ اما آیا غریبه ها یا رهگذران منطقۀ شما هم چنین درکی از منطقه دارند؟ خیر. بنابراین، آن ها در بازار جداگانه ای قرار می گیرند که کمیابی در آن بیداد می کند و قیمت ها به همین دلی، چندبرابر هستند.

قیمت ها همیشه راست می گویند!

اجازه دهید همین اول کار، تیترمان را اصلاح کنیم و بگوییم که قیمت ها در بازار آزاد و نه بازاری با اقتصاد دستوری، راست می گویند. با وجود اینکه ما در ایران به دلیل های ریز و درشتی که می دانیم (در زمان نگارش این مقاله در تاریخ 27 دی ماه 1401) چیزی به اسم «بازار آزاد» به معنایی که آمریکایی ها یا دیگر مردم کشورهای پیشرفته دارند نداریم، اما نباید از درک این ماجرا و تأثیر شگفت انگیزی که روی زندگی مردم می گذارد غافل شویم. چرا؟ به دو دلیل:

  1. چون هیچ محدودیتی ابدی نیست

بالأخره روزی می رسد که ایران هم به شکلی سازمان یافته و عالی، از سیستم اقتصادی فعلی به سمت بازار آزاد کوچ می کند.

  1. ما در جهان تنها زندگی نمی کنیم

به همین دلیل باید از حال و روز و روش اقتصادی کشورهای دیگر با خبر باشیم. خواهی نخواهی حتی با وجود سیستم اقتصاد دستوری فعلی، باز هم از نظر اقتصادی با کشورهای دیگر رابطه داریم و برایند تأثیر بازار آزاد آن ها به شکلی به تن اقتصاد ما هم می خورد. البته این به معنای تغییری واقعی در اقتصاد فعلی ما نیست.

باتوجه به دو نکته ای که گفتیم، حال به سراغ موضوع اصلی خودمان برمی گردیم؛ اینکه چرا قیمت ها همیشه حقیقت را می گویند؟

چه اطلاعاتی در قیمت ها پنهان شده اند؟

با هم گفتیم که در بازار آزاد، این قیمت است که حرف اول و آخر را می زند. قیمت یک کالا یا سرویس در بازار آزاد، یک تنه کار چندین و چند اتاق بازرگانی و هیئت اقتصادی را بدون پرداخت یک ریال حقوق و اتلاف وقت به شکلی بسیار کاراتر، سازنده تر و اثرگذارتر انجام می دهد؛ اما چطور؟

برای درک این ماجرا باید سری به مفهوم «قیمت» در بازار آزاد بزنیم. در بازار آزاد، قیمت ویترینی است که دو حقیقت را به نمایش گذاشته است:

  • ارزشی که مردم حاضر هستند برای داشتنش پول بدهند

این ارزش در صورتی به چشم مردم می آید قیمت بیش تری داشته باشد؛ به قول قدیمی ها یعنی سرش به تنش بیرزد.

  • ارزشی که فروشندۀ محصول به دست می آورد

فروشنده ها به دنبال ارزشی هستند که پس از معاملۀ کالا یا خدمت موردنظرشان به دست می آورند. این ارزش در صورتی برای آن ها جذاب است که از هزینۀ تولید آن کالا بیش تر باشد. در بازار آزاد، هیچ فروشنده ای نمی تواند با گرفتن ارزشی درست برابر یا کم تر از هزینۀ تولید یک کالا به فعالیت ادامه دهد؛ اما در یک اقتصاد دستوری، دولت می تواند با دخالت مستقیم، مابقی این ارزش را با نام های مختلفی مثل «یارانه» جبران کرده و از حذف شدن آن کالا یا خدمت جلوگیری کند.

چگونه مثل یک اقتصاددان به دنیا نگاه کنیم؟

ویترین قیمت، چطور بازار آزاد را کنترل می کند؟

خیلی ساده، با الک کردن تمام بازار و باقی گذاشتن بهترین ها. اجازه دهید سفرۀ این موضوع را برایتان باز کنیم. یادتان باشد که تمام شرکت ها، محصولات و فروشنده ها عالی و درجه یک نیستند. از طرفی، مردم در حالت عادی دوست دارند پولشان را بابت دریافت ارزشی بپردازند که بیش تر از پولشان برایشان اهمیت دارد.

حالا تصور کنید که شما هوس شیرینی کردید. دو مغازه وجود دارند که شیرینی دلخواه شما را می فروشند؛ اما کیفیت هر دو شیرینی، شیوۀ برخورد فروشندگان آن دو مغازه و قیمت شیرینی ها از زمین تا آسمان با هم فرق دارند. انتخاب شما چه خواهد بود؟

یا بهتر است بپرسیم برای تکرار تجربۀ خوردن شیرینی موردعلاقه تان حاضرید چند اسکناس را با آن تاخت بزنید؟ آیا حاضر هستید پول کم تری را از دست بدهید اما شیرینی درجه سه تحویل بگیرید؟ آیا چیزی که برایتان اهمیت دارد لذت خوردن آن شیرینی است؟ در این صورت، شما به سراغ مغازۀ دوم که کیفیت بسیار بالایی دارد می روید؛ چون جایی در درونتان می دانید که این شیرینی واقعاً می ارزد.

بازار آزاد با شیرینی فروش بی کیفیت چه می کند؟

در بازار آزاد، فروشندۀ شیرینی های درجه سه بعد از مدت کوتاهی از چرخۀ اقتصادی خارج می شود؛ چون نتوانسته یا نخواسته در مقابل ارزشی که طلب کرده، ارزشی مناسب ارائه کند. درنتیجه، مشتری هم که در انتخاب میان بدتر و بهتر کاملاً آزاد است، با تغییر انتخابش از یک قیمت و ارزش پیشنهادی ویژه حمایت می کند و دیگری را کنار می زند.

این موضوع زمانی اهمیت بالایی پیدا می کند که عدۀ زیادی از مردم همین رفتار را در بازار آزاد انجام دهند؛ اما در اقتصاد دستوری، بیش تر این مغازه ها سر جایشان باقی می مانند و حتی در پاسخ به اعتراض مشتری ها می گویند: «اگر نمی خواهی برو از جای دیگری بخر».

نتیجه اینکه در بازار آزاد، قیمت ها، بدون دخالت دولت ها راه را برای بهترین و ارزشمندترین انتخاب مردم باز می گذارند، محصولات بی ارزش را از چرخه کنار می زنند و فضا را برای نوآوری و رقابتی سالم در بازار باز می کنند. جالب اینکه این ماجرا بدون آسیب به وضعیت تولیدکنندگان ارزشمند و خریداران انجام می شود. می توانیم آن را حرکت خودجوش قیمت برای باقی ماندن بهترین ها نامگذاری کنیم.

آیا کشورهای فقیر می توانند ثروتمند شوند؟

شاید اقتصاددان درون شما هم چنین سؤالی را پرسیده باشد که چرا در قرن حاضر، هنوز هم کشورهای فقیر وجود دارند و اصلاً چطور می توان یک ملت را از ایستگاه فقر به سمت پیشرفت هدایت کرد؟

در پاسخ باید بگوییم که انگشت اتهام برای فقیرماندن کشورها فقط و فقط به سمت حاکمان آن ها و اقتصاد دستوری ای که به بازار تحمیل کرده اند نشانه می رود. این موضوع، ربط زیادی به منابع آن کشور، فرهنگ مردم یا حتی موقعیت جغرافیایی ندارد. عجیب است ولی کشورهایی که در فقر دست وپا می زنند، از نظر منابع سرزمینی بسیار غنی هستند؛ مثلاً آن ها صاحب منابع بسیار غنی نفت وگاز، معدن های بسیار بزرگ طلا، مس، الماس و آب وهوای توریست پذیر هستند. در عوض، کشورهایی که یک دهم این منابع را هم ندارند، ثروتی عجیب و بی اندازه را در اختیار دارند.

متاسفانه، منافع حاکمان کشورهای فقیر با ثروتمندشدن مملکتشان هم راستا نیست. آن ها می دانند که همراه با ثروتمندشدن یک کشور، پای چیزهای زیادی مثل «مردم سالاری»، «آزادی بیان»، «آزادی ادیان»، «حق طلبی» و مواردی این چنینی هم باز می شود و آن موقع، آن ها دیگر جایی برای ماندن در قدرت نخواهند داشت. به همین دلیل، حاکمان کشورهای فقیر با فقیر نگه داشتن کشور و جلوگیری از ورود پیشرفت به مملکتشان به بهانه های مختلف و دشمن صدازدن کشورهای ثروتمند به چپاول سرمایه های کشورشان ادامه می دهند.

پیشرفت، پیف پافی برای فقر!

کشورهای فقیر با ورود پیشرفت به مملکتشان به ثروت می رسند. نکتۀ جالب این است که فرایند پیشرفت تکنولوژی در کشورهای فقیر با سرعت بسیار زیادی طی خواهد شد؛ چون آن ها مجبور نیستند چیزی را از اول اختراع کنند. بلکه فقط از تکنولوژی های نوینی که امتحان خود را در کشورهای ثروتمند پس داده اند نهایت استفاده را می برند.

در کنار این ماجرا، با ازبین رفتن اقتصاد دستوری، کنترل کمیابی، ورود به بازار آزاد، جذب سرمایه گذاران خارجی، ترمیم و توسعۀ زیرساخت ها و استفادۀ حداکثری از گردشگران خارجی می توانند در عرض مدت کوتاهی پوست بیندازند و به جرگۀ کشورهای ثروتمند بپیوندند.

با اقتصاد بیش تر دوست شوید

چه به سرمایه گذاری در بازارهای مالی علاقه داشته باشیم و چه نداشته باشیم، استفاده کردن از عینک اقتصاددان ها به کارمان می آید؛ چون عمق ماجراهای اقتصادی و سیاسی که خواهی نخواهی وارد زندگی مان می شوند را به ما نشان می دهد و دست ما را برای گرفتن تصمیم های متفاوت بازتر می گذارد. اقتصاد دستوری و کمیابی فقط دو مورد از مفهوم های دنیای اقتصاد بودند که در این گفتگو با تأثیر عجیبشان روی زندگی مان آشناتر شدیم. ما در خانۀ سرمایه مقاله ای مفصل در مورد «سیاست اقتصادی» و ماجراهای آن داریم. پیشنهاد می کنیم برای درک عمیق تر تأثیر پیدا و پنهان سیاست بر اقتصاد، سری به آن محتوا بزنید.

خلاصه مطلب

یکی از علت های گران بودن استراتژیک بعضی محصول ها در فروشگاه ها، به دلیل موقعیت مکانی آن فروشگاه است. کمیابی در دنیای اقتصاد بیش تر از آنکه طبیعی باشد، به دست افراد مختلف و با هدف افزایش سودآوری ساخته می شود. بازار املاک یکی از اصلی ترین شاهراه های ایجاد کمیابی در اقتصاد است که می تواند قیمت محصولات و خدمات را بالا یا پایین بکشد. مشتری های جدید یک فروشگاه، محصولات و خدمات را با قیمت گرانتری نسبت به مشتریان محلی دریافت می کنند. در یک بازار آزاد و به دور از اقتصاد دستوری، این «قیمت» است که نظم را در بازار به وجود می آورد و محصولات یا خدمات بی کیفیت و بی کاربرد را از رده خارج می کند.  کشورهای فقیر با خروج از اقتصاد دستوری، مدیریت کمیابی و استقبال از پیشرفت می توانند بزرگراهی به سمت ثروتمندشدن باز کنند.

سوالات متداول

البته که هست. در هر بستری، افرادی هستند که به دنبال فرصت طلبی منفی و راهی برای آتش سوزاندن و دورزدن قوانین هستند ولی با این وجود، کارشان بسیار سخت است؛ چون این قیمت و انتخاب مردم است که ماهیت بازار آزاد را تعیین می کند.

اقتصاد دستوری، قیمت ها و کمیابی را به شکلی که بخواهد دستکاری می کند؛ درنتیجه، این ماجرا به شکل مستقیم روی حق انتخاب مردم برای خرج کردن پولشان تأثیر می گذارد و نظم موجود در بازار را از بین می برد. در چنین اقتصادی مردم مجبور می شوند فقط چیزی که وجود دارد– چه بسا بدترین هم باشد- را بخرند.

ادامه مطلب
تکنیک های صرفه جویی در زندگی شخصی و سازمانی؛ ویژه شرایط ایران!
تکنیک های صرفه جویی در زندگی...

صرفه جویی یکی از راهکارهایی است که می توان از آن برای افزایش سرعت پیشرفت در کسب وکار و زندگی شخصی استفاده کرد. برای رسیدن به این هدف باید دانست که این راهکار چیزی فراتر و عمیق تر از نگاهی است که ما را به بستن شیر آب یا خاموش کردن لامپ اضافه تشویق می کند.

ما برای رسیدن به نتیجه ای واقعی به ساخت یک سیستم کارآمد صرفه جو نیاز داریم. در این مقاله از خانه سرمایه، شما را با چند تکنیک و استراتژی برای ساخت این سیستم در سازمان، کسب وکار و حتی زندگی شخصی تان آشناتر می کنیم.

اگر شما هم به کشف کمبودهای منابع خود و ساخت این سیستم صرفه جویانه برای زندگی و کسب وکارتان علاقه دارید و می خواهید با حداقل منابع به بهترین عملکردها برسید تا پایان این مقاله همراه ما باشید.

مفهوم صرفه جویی

در لغت نامه «دهخدا» درباره اصطلاح «صرفه جویی» آمده است: «در خرج اندازه نگاه داشتن، پول را بیجا خرج نکردن، پس انداز کردن» البته صرفه جویی تنها به اقتصاد محدود نمی شود، اما در این مقاله جنبه اقتصادی این ماجرا مدنظر است.

به زبان ساده می توان صرفه جویی را درست مصرف کردن منابع با هدف ایجاد تعادل میان درآمد و هزینه ها تعریف کرد؛ با این حال پیش از هر چیز باید به دنبال راه هایی بود که شیوه استفاده بهینه از منابع را به ما نشان دهند. اشتباه نکنید! صرفه جویی خساست نیست.

مفهوم صرفه جویی

برخی هنگام روبه روشدن با عبارت «صرفه جویی» به یاد خساست، زندگی در سختی، انبارکردن پول در بانک میفتند؛ آن هم زمانی که برای گذراندن نیازهای اساسی زندگی به آن احتیاج داریم؛ درحالی که مفهوم اصلی صرفه جویی هیچ ارتباطی با خسیس بودن ندارد.

افرادی که به انبارکردن پول در بانک ها علاقه دارند و خود یا خانواده شان را از آسایش محروم می کنند، درست در نقطه مقابل مفهوم صرفه جویی ایستاده اند.

در پاسخ به این سؤال که آیا در روزگار ما هم باید به این مفهوم اهمیت داد، باید گفت اقتصاد جهان مدتی است از وضعیت مصرف گرایانه به اقتصاد صرفه جویانه حرکت می کند. این ماجرا دلایل زیادی دارد؛ برای مثال «شیوع ویروس کرونا»، «افزایش بیکاری»، «کاهش دستمزدها»، «افزایش تورم»، «کاهش ارزش ارزهای ملی» و…

این موضوع تنها به کشورهایی با اقتصاد فقیر یا متوسط مربوط نمی شود؛ زیرا کشورهایی مانند «آمریکا»، «ژاپن»، «کانادا»، «آلمان»، «فرانسه» و دیگر کشورهای اروپایی با اقتصاد پیشرفته هم در حال کلنجاررفتن با شاخص های اقتصادی افت کرده خود هستند.

در کنار این ماجرا، مردم جهان دلیل دیگری هم برای حرکت به سوی رفتارهای صرفه جویانه دارند؛ یعنی محافظت از محیط زیست و کره زمین؛ زیرا باور دارند که هر چقدر دولت ها کمتر به سمت منابع بکر و تجدیدناپذیر زمین هجوم ببرند، بیشتر می توانند حیوانات و کره زمین و اندوخته گیاهی آن را برای نسل های بعدی هم نگه دارند؛ به همین دلیل صرفه جویی دیگر تنها یک دغدغه کوچک یا حساب بانکی ساده نیست.

مردم در اقتصاد صرفه جو به کدام سمت حرکت می کنند؟

در ادامه چند مورد از شلوغ ترین جاده های حرکت در اقتصاد صرفه جو را بررسی می کنیم:

زندگی به سبک مینیمال

مردم در روزگار ما با مردمی که حدود 100 یا حتی 50 سال گذشته زندگی می کردند، تفاوت دارند. جامعه امروز از شلوغی و ادعا بیزار شده است و دوست دارد به جای داشتن یک زندگی پر از وسایل اضافی و تزیینی، زندگی با عرض بیشتر، آرامش عمیق تر و کیفیت بالاتر را تجربه کند.

اقتصاد دایره وار به جای اقتصاد خطی

روز به روز بر طرفداران «اقتصاد دایره ای» اضافه می شود؛ یعنی اقتصادی که در آن کالاها از مواد خام تولید می شوند، به دست مصرف کنندگان می رسد، عمرشان تمام می شود و دوباره به کمک بازیافت به مواد خام برای تولید تبدیل می شوند. طرفداران «اقتصاد خطی» که در آن ها سرنوشت محصولات به سطل زباله ختم می شود، در حال تنهاشدن در مسیر قبلی خودشان هستند.

اکنون دولت های جهان نیز این خواسته مردم را درک کرده و قوانینی برای حمایت از بازیافت و اقتصاد دایره ای تصویب کرده اند. پیش بینی شده است با استقبال بیشتر دولت ها از این نوع اقتصاد، سالانه چیزی بیش از 1 تریلیون دلار صرفه جویی در منابع زمین انجام می شود.

جایگزین شدن فرهنگ اشتراک گذاری به جای خرید محصولات و خدمات جدید

چه در مورد محصولات فیزیکی و چه درباره محصولات دیجیتالی مانند «انواع سرویس های آنلاین» مردم علاقه بیشتری به چیزهای اشتراکی دارند؛ زیرا این موضوع سبب می شود با صرف هزینه کمتر به هدف نهایی استفاده از آن محصول یا خدمت دست پیدا کنند.

برای مثال در آمریکا مردم علاقه زیادی به استفاده از اتومبیل های اجاره ای دارند. در زمینه خدمات هم سرویس های مختلف خدمات اشتراک گروهی، سازمانی یا حتی خانوادگی به قیمتی کمتر و همراه با ویژگی های بیشتر به مردم ارائه می شوند.

صرفه جویی در سازمان و مدیریت شخصی

صرفه جویی در سازمان و مدیریت شخصی

صرفه جویی در زندگی به دو بخش اصلی «مدیریت شخصی» و «مدیریت کسب وکار» تقسیم می شود. در مقاله «بهترین روش های کاربردی صرفه جویی در پول» به طور مفصل بخش مدیریت شخصی این قضیه را بیان کردیم. در این مقاله سراغ نکات تکمیلی صرفه جویی شخصی و این مفهوم در مدیریت کسب وکار را بررسی کرده ایم.

استراتژی رهبری هزینه چیست و چه ارتباطی با صرفه جویی دارد؟

«رهبری هزینه» یا «Cost Leadership» یک استراتژی رقابتی است که پیشنهاد می دهد با مدیریت و کاهش هزینه تولید، محصول نهایی را با کمترین قیمت ممکن به مشتری ارائه دهید؛ به زبان ساده در این استراتژی، تمام تلاش افراد کاهش هزینه ها تا پایین ترین حد ممکن است. برای این کار باید به موارد زیر توجه کرد:

  • در هر گام، هر پروژه و هر عملیات، اولین اولویت انجام کارها با کمترین هزینه ممکن است

یعنی ما باید به طور دقیق هزینه های انجام هر کار را پیش بینی کرده و باگ های هزینه بر را از درون آن استخراج کنیم. اگر در کنار کاهش هزینه، دغدغه افزایش کیفیت را هم داشته باشیم، سختی کارمان دوچندان می شود؛ البته خیلی کم پیش می آید که این دو وزنه یعنی «کیفیت بالا» و «هزینه پایین» روی دو کفه یک ترازو به تعادل برسند؛ زیرا در بیشتر موارد برای رسیدن به کیفیت بالا باید هزینه فراوانی را صرف کرد.

  • با توجه به نوع کسب وکار به دنبال گسترش فعالیت ها و کاهش هزینه های تولید بروید

البته این مورد بیشتر برای کسب وکارهایی مناسب است که محصولات خود را به صورت فیزیکی به دست مصرف کننده ها می رسانند؛ برای مثال کارخانه های تولید مواد غذایی و … کسب وکارهایی که محصولاتشان فیزیکی نیستند، می توانند با افزایش تجربه در زمینه تخصصی خود، میزان خطاهای اجرایی خود را کاهش دهند و به سرعت از رقبای خود پیشی بگیرند.

کاهش هزینه ها چه چیزی نیست؟

نباید پایین نگه داشتن هزینه تولید را به معنای سوءاستفاده از نیروی کار یا تولید محصولات کم ارزش تعریف کرد. این استراتژی زمانی می تواند سبب کاهش هزینه ها و برتری یافتن در بازار شود تا بتواند برای سال های طولانی دوام داشته باشد. برای این کار هم به وفاداری و رضایت نیروی کار و مشتریان نیاز است.

با این حال مدیریت هزینه ها باید به شکلی اصولی و واقعی همراه با تحقیق و بررسی انجام شود. همچنین در بیشتر موارد هزینه هایی که برای واحدهای تحقیق و توسعه صرف می شوند و بهایی که به کار آن ها داده می شود، درنهایت سبب صرفه جویی در هزینه تولید محصولات و خدمات می شود؛ بنابراین این مفهوم در هزینه ها نباید با کاهش کورکورانه هزینه ها یکی شود.

آیا هر کسب وکاری می تواند از استراتژی رهبری هزینه استفاده کند؟

پاسخ خیر است؛ همان طور که از نام این استراتژی پیداست، کسب وکار شما باید به قدری گسترده باشد که با کاهش هزینه ها بتوانید تأثیری بر بازار بگذارید؛ در غیر این صورت، رقبا مجالی برای عرض اندام برایتان نمی گذارد. اگر هم هنوز کسب وکار خودتان را آغاز نکرده اید، نباید فکر کنید استفاده از این استراتژی با شروع کار بدون سرمایه مساوی است.

برعکس، برای دیده شدن و ایجاد تغییر در روند بازار باید در آغاز سرمایه گذاری بزرگی انجام دهید و حتی مدتی کارتان را بدون دریافت سود انجام دهید تا بتوانید سهم قابل توجهی از بازار را به دست آورید.

آیا می توان از استراتژی رهبری هزینه در مدیریت شخصی هم استفاده کرد؟

برای استفاده از استراتژی رهبری هزینه در زندگی شخصی می توانید چند نکته زیر را در نظر بگیرید:

  • به دنبال راه هایی برای انجام کارها و رسیدن به اهدافتان با کمترین هزینه مالی باشید

البته انجام کارها یا رسیدن به اهداف مختلف، هزینه های ثابت یا خاص خود را دارند، اما وقتی به دقت به این ماجراها نگاه کنیم، هزینه هایی را می بینیم که به وجودشان نیازی نیست. تنها راه کشف این باگ های هزینه بر، توجه به الگوی رفتارمان است.

  • هنگام خرید، نگاهی کلی تر و دورتر به ماجرا داشته باشید

استراتژی رهبری هزینه در مدیریت شخصی ما را به سمت خریدهای عمده و ارزان قیمت تر سوق می دهد. در کنار این ماجرا، ما از صرف کردن هزینه هایی که به دلیل ناآگاهی مان به ما تحمیل می شوند، دور می شویم.

برای مثال وقتی به جای خرید «دوره آموزش ارز دیجیتال» و استفاده از تجربه های افراد حرفه ای این بازار ترجیح می دهیم خودمان با آزمون و خطا این ماجرا را تجربه کنیم، در حال هدردادن هزینه هایی مانند «زمان»، «تلاش»، «سرمایه» و «انگیزه مان» هستیم.

تکنیک درگیرشدن با چالش ها و کشف روندها

تکنیک درگیرشدن با چالش ها و کشف روندها

یکی از دلایلی که شرکت ها هر سال میلیون ها و میلیاردها هزینه را هدر می دهند، حرکت کردن در جهت مخالف نیازها و خواسته های مشتریانش است؛ درحالی که اگر تفکر صرفه جویانه داشته باشند و پیش از تدارک دیدن برای تولید یک محصول یا خدمت جدید با مشتریانی که قرار است این محصولات و خدمات را مصرف کنند حرف بزنند، به شکلی واقعی و عملی در هزینه های تولید، توسعه و بازاریابی صرفه جویی خواهند کرد.

البته این ماجرا تنها به زمان پیش تولید و تولید محصول محدود نمی شود. شرکت هایی که به دنبال بقا و جذب مشتریان خود هستند، پیوسته و حتی سال ها پس از اولین انتشار محصول همچنان با مشتریان خود ملاقات می کنند و با باگ ها یا مشکلات محصولاتشان از نزدیک آشنا می شوند. این کار به آن ها کمک می کند تا روندهای اشتباه را در کارشان کشف کرده و محصول یا خدمت را باب میل و نیاز واقعی مشتریان خود بهینه کنند.

چگونه تکنیک درگیرشدن با چالش ها را در صرفه جویی شخصی به کار بگیریم؟

می توان ردپای مشکلات کسب وکارها در دوری از مشتریانشان را در زندگی شخصی هم یافت. مشتری ویژه ما در زندگی مان خودمان هستیم. جالب اینکه ما هم درست مانند کسب وکارها فاصله بسیاری با خواسته، هدف و نیازهای قلبی مان داریم. اگر واقعاً به دنبال صرفه جویی در زمان، تلاش و هزینه هایمان هستیم، باید با خودمان صادق باشیم.

باید ببینیم در زندگی مان چه اهدافی داریم، چقدر به آن ها اهداف اهمیت می دهیم یا اینکه اهدافی که برای خودمان در نظر گرفته ایم واقعاً متعلق به ما هستند یا نه؟ کشف این ماجرا و روندی که در زندگی مان به کار گرفته ایم، می تواند به معنای واقعی کلمه در منابع زندگی مان صرفه جویی کند.

پیچیدگی محصولات و خدمات، دشمن صرفه جویی

کاربران نرم افزارهای مایکروسافت به ویژه «مایکروسافت آفیس» تنها تا 10 درصد از قابلیت های این نرم افزار استفاده کرده اند؛ یعنی شرکت مایکروسافت سالانه میلیاردها دلار صرف به روزرسانی و افزایش تکنولوژی محصولی می کند که کاربران از بیشتر بخش های آن استفاده نمی کنند یا حتی به دلیل پیچیدگی اش از وجود آن ویژگی ها اطلاع ندارند.

پیچیدگی در نقطه مقابل صرفه جویی قرار دارد. به قول ایلان ماسک: «محصولی که مردم برای استفاده از آن به دفترچه راهنما نیاز داشته باشند، یک محصول شکست خورده است»؛ با این حال باید نهایت تلاش خود را برای ساده سازی پیچیدگی های موجود در سازمان یا روندهایتان به کار بگیرید؛ زیرا این موضوع شما را با واقعیت چیزی که مشتریانتان از کسب وکارتان یا خودتان از زندگی تان می خواهید، آشناتر می کند.

صرفه جویی در سازمانها

در مقابل تغییر و تکنولوژی مقاومت نکنید

چه باور کنید یا نه، هنوز هم بسیاری از شرکت های بزرگ جهان از تغییر روندهای قدیمی خود که سال ها حساب خود را پس داده اند، رضایت ندارند؛ درحالی که پیشرفت های تکنولوژی و امکانات جدیدی که به وجود می آیند، مانند «بلاک چین» و «ارزهای دیجیتال» می توانند انقلابی در توسعه کسب وکارها ایجاد کنند.

البته توجه داشته باشید که همراهی با تکنولوژی در کنار جذابیت های آن برای تیم تحقیق و توسعه کسب وکارها نباید از سادگی و کارایی فاصله بگیرد؛ به زبان ساده تر مشتری اهمیتی به خلاقیت شما یا تکنولوژی ای که در پس زمینه محصول به کار برده اید، ندارد. چیزی که برای او مهم است، به دست آوردن راهکاری ارزان تر، سریع تر و کاربردی تری برای حل مشکلات قدیمی اش است.

فایده همراه شدن با تکنولوژی در صرفه جویی شخصی چیست؟

استفاده از تکنولوژی می تواند به شکلی باورنکردنی در زمان و هزینه های ما صرفه جویی کند. حتی زحمت انجام بسیاری از کارهای خسته کننده هم با راه حل هایی که تکنولوژی ارائه می دهد، به صفر نزدیک می شود.

تصور کنید نرم افزارهای حسابداری پیشرفته امروزی در گذشته چه آرزوی دور و درازی بودند یا همین خریدهای آنلاین که با گسترش ویروس «کرونا» اهمیت خود را به مردم و کسب وکارها نشان دادند تا چه اندازه فرایند بررسی، انتخاب و خرید و فروش را برای هر دو طرف آسان تر کرده اند.

به همین دلیل همراه شدن با تکنولوژی و بهره مندی از خدماتی که ارائه می دهند، یکی از بهترین راه ها برای صرفه جویی است؛ بنابراین همیشه با لبخند و کنجکاوی فراوان به استقبال تکنولوژی های تازه بروید.

یاد بگیرید که همه رقیب شما نیستند

کسب وکار شما در بازار، تنها نیست. شما در کنار کسب وکارهای دیگر که شاید دقیقاً همان محصول یا خدمت شما را ارائه می دهند، کار می کنید. این تفکر که چنین کسب وکارهایی رقیب یا حتی دشمن شما هستند، ذهنتان را محدود و درب های خلاقیت را به رویتان می بندد.

می توانید از این دریچه به این ماجرا نگاه کنید که آن ها همکار شما هستند. درست مثل آنکه همه در یک شرکت بزرگ کنار هم نشسته اید و برای هدف یکسانی با هم کار می کنید. این رویکرد، فرصت های صرفه جویی بی شماری را در اختیارتان می گذارد.

با شرکت ها و کسب وکارهای حوزه فعالیت خودتان همکاری کنید، با آن ها جلسه های مختلفی برگزار کنید تا بتوانید بخش های پنهان و ارزشمند حوزه فعالیت خود را شناسایی کنید و برای رفع مشکلات مشترکتان دست یکدیگر را بفشارید. یادتان باشد تلاش برای اتحاد، دست شما را به میوه های درشت سرشاخه می رساند و زحمت تنها قدم برداشتن در مسیر ناشناخته پیش رو را کمتر می کند.

چگونه از تفکر رفاقت با رقبا در مدیریت شخصی استفاده کنیم؟

یکی از بهترین راه ها برای استفاده از این روش، به اشتراک گذاشتن منابع خود با دوستان یا نزدیکانتان است. هرکدام از ما تکه های کوچک یک پازل هستیم. وقتی تفکر صرفه جویی را انتخاب کنیم، به جای اینکه به تنهایی تکه های پازل پیشرفتمان را تکمیل کنیم، از پازل های دیگران کمک می گیریم.

ساده ترین مثال برای این کار به اشتراک گذاشتن ابزار و وسایل است؛ برای مثال می توانیم به جای خریدن یک تردمیل نو، آن را از دوستمان بگیریم که این دستگاه را در انباری دارد و درعوض دوچرخه خودمان را که از قضا به آن احتیاج دارد، در اختیارش بگذاریم. به این ترتیب به جای اینکه برای خرید دوچرخه یا تردمیل هزینه کنیم، به کمک اشتراک گذاری منابع، آن ها را با حداقل هزینه و سریع ترین روش ممکن به دست می آوریم.

تکنیک های صرفه جویی در زندگی

اولویت های خریدتان را مشخص کنید

مشخص کردن اولویت ها چه در زمینه تفکر صرفه جویانه در کسب وکار و چه مدیریت شخصی، نکته ای بسیار مهم است. بسیاری از ما هنگام خرید، اولویت های منطقی خود را فراموش می کنیم و فریب چیزهایی مانند «تخفیف»، «فرصت های نایاب و غیر تکراری» یا مواردی از این دست را می خوریم و منابعمان را برای داشتن چیزهایی صرف می کنیم که ارتباطی به نیازهای کوتاه مدت ما ندارند.

اگر می خواهیم با تفکر صرفه جویی پیش برویم، باید خودمان را در مقابل فشارهای هیجانی مهار کنیم و هر خریدمان را براساس اهداف و نیازهای کوتاه مدتمان انجام دهیم.

چرا محدودیت با اولویت در تضاد است؟

نکته ای که می توان به آن توجه کرد، «محدودیت» است. اگر یک فرصت خرید تنها در بازه زمانی محدودی وجود دارد و قرار نیست دیگر تکرار شود، پس اصلاً نباید در لیست منابع خرید ما چه برای شرکت و چه در زمینه شخصی قرار بگیرد.

به زبان ساده نباید موضوع «تکرار خرید» از یک منبع مطمئن و خوب را دست کم گرفت؛ زیرا مردم و شرکت ها دوست ندارند هر بار به دنبال منبعی جدید برای خرید باشند.

به دنبال تغییر فرهنگ ها باشید

«فرهنگ، استراتژی را برای ناهار می خورد!» متأسفانه یا خوشبختانه اوضاع همین است. هر چقدر استراتژی ما برای صرفه جویی در سازمان، کسب وکار یا زندگی شخصی مان قوی باشد تا زمانی که به قلب فرهنگ ما نفوذ نکند، راه به جایی نمی برد. برای تغییر فرهنگی که علیه صرفه جویی اقدام می کند، باید به تغییر «الگوهای ذهنی» پرداخت.

برای تغییر فرهنگ در سازمان یا ذهنمان پیش از هر چیز باید پاسخ این سه پرسش را بیابیم:

  • چرا می خواهیم فرهنگ صرفه جویی را در سازمان یا زندگی خود اجرا کنیم؟
  • برای انجام این کار چه چیزی باید در سازمان یا زندگی ما تغییر کند؟
  • چطور می خواهیم راهی برای ایجاد تغییرات با کمترین میزان استرس پیدا کنیم؟

کسب وکارها یا افرادی که بدون پیداکردن پاسخی روشن به این سه پرسش، به انقلاب های فرهنگی در سازمان یا زندگی خود اقدام می کنند، دیر یا زود با شکست مواجه می شوند. اگر «چیستی»، «چرایی» و «چگونگی» شما برای ایجاد تغییرات، منطقی، انسانی، عاقلانه و کاربردی نباشند، بهتر است هیچ کاری انجام ندهید.

زیرا حتی اگر تلاش کنید با منطق زور، مثل تهدید کارمندان به کاهش حقوق یا موارد انضباطی، آن ها را به انجام فرهنگ صرفه جویانه در سازمانتان مجبور کنید، تلاش شما باز هم در حد و اندازه یک استراتژی باقی می ماند و راهی به سوی فرهنگ باز نمی کند.

به منظره ای دورتر از امروز و فردا نگاه کنید

اگر استراتژی شما از راه نادرست به جامعه کوچکتان تحمیل شود، تنها به اندازه خودتان عمر خواهد کرد. به محض اینکه فرد دیگری جایگزین شما شده و فشارهای روانی از روی کارمندانتان برداشته شود، باز همان وضعیت برقرار خواهد شد.

درباره مدیریت شخصی هم نباید با ایجاد فشار روانی روی خودتان زندگی را به کام خود تلخ کنید. درعوض شما هم باید به دنبال پاسخی منطقی و عاقلانه برای سه پرسش بالا باشید. اگر بتوانید این پاسخ ها را پیدا کنید، برداشتن گام های بعدی تغییر برایتان بسیار آسان تر می شود.

نگاهی به آنچه در مقاله صرفه جویی و تکنیک های آن با هم گفتیم:

  • صرفه جویی در لغت به معنای «پول یا منابع را بیهوده خرج نکردن و جاانداختن مفهوم پس انداز» است که البته این موضوع هیچ دخلی به خساست ندارد.
  • صرفه جویی تنها به کشورهای درحال توسعه یا درگیر با بحران های مختلف محدود نمی شود. امروزه کشورهایی با اقتصاد پیشرفته مانند «آلمان»، «ژاپن» و «آمریکا» هم با قدرت به دنبال ایجاد روح این مفهوم در سازمان ها، شرکت ها و اقتصاد خود هستند؛ زیرا این موضوع نه تنها در استفاده حداکثری از ظرفیت منابع طبیعی، بلکه در زمینه حفظ منابع برای نسل های بعد هم بسیار مؤثر است.
  • مردم در اقتصاد صرفه جو به سمت «زندگی مینیمال»، «اقتصاد دایره وار به جای اقتصاد خطی»، «جایگزین شدن فرهنگ اشتراک گذاری به جای خرید محصولات و خدمات جدید» حرکت می کنند.
  • در استراتژی «رهبری هزینه» به دنبال این هستیم که همراه با حفظ کیفیت، هزینه ها را تا جای ممکن کاهش دهیم.
  • درگیرشدن با چالش ها و کشف روندهایی که در حال هدردادن منابع ما هستند و بدون آنکه نتیجه ای پذیرفتنی را در اختیار ما بگذارند، روش دیگری برای ایجاد صرفه جویی در کار و زندگی هستند.
  • تکنولوژی می تواند روش های صرفه جویانه زیادی را در اختیار ما بگذارد؛ به همین دلیل برای این کار باید همیشه از آن استقبال کرد.
  • به جای هدردادن منابعتان برای مبارزه با رقبای خود، راهی برای همکاری و اتحاد با آن ها پیدا کنید. در این صورت، هر دو طرف می توانند بسیار بیشتر از گذشته پیشرفت کنند.
  • همیشه خریدهایتان را براساس نیازهایی که در کوتاه مدت به سراغتان می آیند، انجام دهید. هدردادن هزینه ها برای به دست آوردن چیزی که شاید 5 سال بعد به کارتان بیاید، با مفهوم صرفه جویی تضاد دارد.
  • برای پایداری این مفهوم و خودکارسازی فرایندهایی که سبب صرفه جویی در زندگی و کارتان می شوند، به دنبال ایجاد تغییر در الگوهای ذهنی باشید؛ زیرا این الگوها فرهنگ و عادت ها را به وجود می آورند و عادت ها رفتارهای خودکار را ایجاد می کنند.

پرسش های متداول

بله، صرفه جویی هیچ ارتباطی با خساست ندارد؛ زیرا تلاش برای ایجاد روحیه صرفه جویی یعنی ساخت سیستم هایی که در نهایت کارایی خود هستند، شناسایی سیستم هایی که کارایی ندارند و افزودن سیستم هایی که خلاقیت و کارایی را با هم به شما ارائه می دهند. این ماجرا هیچ ارتباطی با کاهش تنوع و روی آوردن به محصول یا شیوه ای کسل کننده از زندگی ندارد. حتی می توان از تنوع طلبی برای افزایش صرفه جویی نیز استفاده کرد.

برای رسیدن به این هدف باید به سراغ ایجاد تغییر در فرهنگ زندگی شخصی یا سازمانی خودتان بروید؛ به زبان ساده تر با ایجاد الگوهای ذهنی جدید، عادت هایی تازه تر و هدفمندتر را ایجاد کنید که درنهایت، شما را به سوی اهداف صرفه جویانه خودتان سوق دهند.

هر چقدر یک اقتصاد پیشرفته تر باشد، شرکت هایی که در آن بستر مشغول فعالیت هستند، بیشتر به سمت صرفه جویی کشیده می شوند. جالب اینکه این ماجرا مانند بیشتر کسب وکارها در کشور ما ایران، به کاهش دستمزدها، خاموشی لامپ ها یا مواردی از این دست محدود نمی شود.

ادامه مطلب
ارزش اقتصادی
ارزش اقتصادی چیست؟ از بررسی معنی...

ارزش اقتصادی چیست؟

ارزش اقتصادی یکی از موضوعات مهم و اساسی در دنیای اقتصاد است که اقتصاددان ها در طول 300 سال گذشته به دنبال تعریفی درست از آن بودند. در این قسمت از خانه سرمایه این اصطلاح مهم اقتصادی را معنا کرده ایم و ریشه آن را از لابه لای کتاب های 300 سال گذشته دنبال کرده و به عصر حاضر رسیده ایم. سپس پنج روش کلاسیک ایجاد ارزش اقتصادی را با شما در میان گذاشته ایم؛ پس با ما همراه باشید.

ارزش دقیقاً چیست؟

شاید بهتر باشد پیش از هر چیز معنای واژه «ارزش» را درک کنیم. ارزش یا «Value» به معنای مقدار بهایی است که ما به چیزی، کسی، کالایی یا خدمتی می دهیم. گاهی این بها پول است، گاهی زمان و حتی گاهی جانمان! گفتی است ارزش همه چیز در نظر ما یکسان نیست؛ برای مثال شاید حاضر باشیم برای به دست آوردن یک یادگاری که کسی آن را از ما دزدیده است، 100 میلیون تومان جایزه بدهیم، اما حاضر نیستیم همان مقدار پول را برای خرید یک خودکار خرج کنیم؛ زیرا ارزش این دو در نظر ما تفاوت بسیاری دارد.

در این میان، جنبه های مختلف زندگی نیز ارزش های خاص خودشان را دارند؛ برای مثال «ارزش اقتصادی»، «ارزش اخلاقی»، «ارزش فرهنگی»، «ارزش استراتژیک»، «ارزش مبادله ای»، «ارزش ملی» و… در این گفت وگو، طرف حساب ما ارزش اقتصادی است.

چرا کالاها و خدمات برای ما ارزشمند یا بی ارزش می شوند؟

وقتی درباره اقتصاد و ارزش اقتصادی صحبت می کنیم، یکی از طرفین ما انسان هایی هستند که نیازهای گوناگونی دارند؛ بنابراین وقتی می گوییم چیزی یا کالایی برای کسی می ارزد، به این معناست که آن چیز یا کالا در دایره نیازهای آن فرد قرار گرفته است.

او تا وقتی به آن کالا یا چیز نیاز داشته باشد، حاضر است برای دریافت آن بهایی بزرگ را بپردازد، اما به محض اینکه نیازش رفع شد، دیگر آن چیز برایش هیچ ارزشی ندارد؛ برای مثال وقتی شما به شدت گرسنه هستید، حاضرید برای خوردن غذای مورد علاقه خودتان چند برابر ارزش واقعی آن غذا هزینه کنید.

اما به محض اینکه سیر شدید، با خودتان می گویید من چرا این همه پول برای این غذا پرداخت کرد؛ درواقع شاید هنوز هم آن غذا را خیلی دوست داشته باشید، اما چون نیازتان برطرف شده است؛ دیگر حاضر نیستید برایش هزینه بسیاری پرداخت کنید. حتی شاید دست به سینه بایستید و بر سر قیمت آن چانه هم بزنید!

ارزش اقتصادی به چه معناست؟

«ارزش اقتصادی (Economic Value) 

«ارزش اقتصادی» یا «Economic Value» معیاری است که سود ارائه شده توسط یک کالا، شخص یا خدمت را نشان می دهد. نکته مهم در این تعریف، توجه به مفهوم «سود» است. نباید این طور برداشت شود که سود به معنای «قیمت و ارزش مالی» است.

 درواقع سود به معنای پول، تنها بخشی از ماجرای ارزش اقتصادی را نشان می دهد. اجازه بدهید برای درک بهتر این ماجرا به 300 سال قبل برگردیم و نگاهی به ریشه عبارت «ارزش اقتصادی» بیندازیم.

وقتی اولین بار در جامعه اقتصادی، حرف از ارزش اقتصادی شد!

حدود 300 سال پیش، یک اقتصاددان فرانسوی به نام «فرانسوا کِنِی» (François Quesnay) از رهبران این جنبش اقتصادی یعنی «کندوکاو پیرامون یافتن ارزش اقتصادی و تولیدکنندگان» آن، در کتابی به نام «Quesnay’s Tableau économique» به دنبال یافتن ریشه ارزش های اقتصادی زمان خود بود.

کتاب «Quesnay's Tableau économique» در باره ارزش اقتصادی (Economic Value)
کتاب «Quesnay’s Tableau économique» نوشته فرانسوا کِنِی

از آنجا که اقتصاد آن زمان فرانسه به شدت بر کشاورزی متمرکز بود، فرانسوا نیز کشاورزان را اولین و پایه ای ترین تولیدکنندگان ارزش اقتصادی در نظر گرفت؛ یعنی کسانی که با استفاده از منابع پایه ای، منابعی ارزشمند را تولید می کنند که در عین حال مردم به آن نیاز دارند.

اما این ماجرا باز هم سبب نمی شد که کشاورزان به عنوان بزرگ ترین و اولین تولیدکنندگان ارزش اقتصادی، ثروتمندترین افراد زمان خود باشند! در تابلوی اقتصادی فرانسوا، طبقه های بالاتری وجود داشتند که کنترل این بازی را در دست گرفته بودند! درواقع فرانسوا به دنبال این بود که «Economic Value» بعد از تولیدشدن به چه چیزی تبدیل می شود و چه عاقبتی پیدا می کند؟

سه دسته ارزش آفرین در نگاه فرانسوا کِنِی

فرانسوا در کتابش مردم را از نظر سر و کار داشتن با ارزش اقتصادی به سه دسته تقسیم کرد.

دسته اول: کشاورزان

آن ها را «طبقه مولد» صدا می زدند؛ یعنی همان طور که کمی قبل گفتیم، ارزش را تولید می کردند.

دسته دوم: تاجران

آن ها را «مالکان» صدا می زدند؛ یعنی افرادی که به خودی خود ارزشی را تولید نمی کردند، اما در جابه جایی آن نقش مهمی داشتند.

دسته سوم: دولت ها و سیستم های مالیاتی

یعنی کسانی که هیچ نقشی در تولید و حتی انتقال ارزش ندارند، اما می ِتوانند از تولیدکنندگان و نه انتقال دهندگان ارزش به دلیل تولید ارزش و داشتن دارایی کارمزد بگیرند، اما آن ها کوچک ترین کمکی به تولیدکنندگان ارزش نمی کردند و چرخه انتقال ارزش را ساده تر نمی کردند.

افزایش قدرت طبقه دولت و مالکان چه اثری بر ارزش های اقتصادی داشت؟

فرانسوا و طرفداران او نتیجه گرفتند که اگر در یک جامعه، قدرت دسته سوم بیشتر شود و به دنبال آن فشار روی دسته اول یعنی تولیدکنندگان ارزش اقتصادی افزایش یابد، آن جامعه به زودی تمام تولیدکنندگان ارزش خود را از دست می دهد! این ماجرا حتی درباره قدرت یافتن بیش از اندازه دسته دوم، یعنی مالکان و فشارآوردن آن ها روی دسته اول یعنی گروه مولد نیز برقرار بود. به زبان ساده، چنین جامعه ای درست شبیه گیاهی است که با دستان خودش ریشه اش را از خاک بیرون می کشد!

ارزش ها در یک جامعه سالم چه عاقبتی پیدا می کنند؟

در یک جامعه با اقتصاد سالم، بخش فراوانی از ارزش اقتصادی تولیدشده درنهایت دوباره در تولید، سرمایه گذاری می شود. وقتی چرخه های تولید، تحقیق و نوآوری در چرخش باشند، ارزش های اقتصادی بسیار بیشتری تولید می شوند و جامعه به سوی پیشرفت گام برمی دارد.

ارزش اقتصادی
برگه ای از کتاب فرانسوا کِنِی که به عنوان «اولین تابلوی اقتصادی جهان» معروف شد

انقلاب صنعتی و تغییر نگاه به Economic Value

در دهه 1800 و همگام با «انقلاب صنعتی» اقتصاددان های کلاسیک ظهور کردند؛ یعنی کسانی مانند «آدام اسمیت»، «دیوید ریکاردو»، «کارل مارکس» و… که معتقد بودند اقتصاد کشاورزی دیگر همه چیز نیست، بلکه همه چیز در «تولید صنعتی» نهفته است؛ به همین دلیل آن ها نظریه «ارزش کار» را منتشر کردند.

نکته مشترک میان اقتصاددان های انقلاب کشاورزی و انقلاب صنعتی این بود که تنها راه پیشرفت، بازتولید و سرمایه گذاری دوباره روی تولید ارزش اقتصادی است. آن ها نگران این بودند که ارزش تولیدشده در دوران صنعتی چه عاقبتی پیدا می کند و آیا می تواند چرخه های تولید را برای حرکت روبه جلو زنده نگه دارد؟

کتاب «ثروت ملل» نوشته آدام اسمیت در دوران انقلاب صنعتی
کتاب «ثروت ملل» نوشته آدام اسمیت در دوران انقلاب صنعتی

 شغل های مولد و غیرمولد از نگاه آدام اسمیت

موضوع سرمایه گذاری روی بازتولید ارزش های اقتصادی به قدری در انقلاب صنعتی مهم بود که نگاه اقتصاددان هایی ماند «آدام اسمیت» را به سمت تفکیک کردن شغل ها به دو دسته «مولد ارزش اقتصادی» و «غیرمولد» سوق داد.

 اسمیت و همکارش در کتاب «ثروت ملل» (The Wealth of Nations) شغل های زیر را در دسته غیر مولد در نظر گرفتند؛ البته توجه داشته باشید که اسمیت و دیگر اقتصاددان های زمان او تحت تأثیر شدید انقلاب صنعتی بودند و روحشان هم از گستردگی تحولاتی که چندین دهه بعد در جهان به وجود می آمد خبر نداشت. در ادامه نگاهی به این چند شغل غیر مولد در دوران انقلاب صنعتی داریم:

  • روحانیون مسیحی ساکن در کلیساها
  • وکلا
  • پزشکان
  • ادیبان و نویسندگان
  • بازیکنان ورزشی
  • کمدین ها
  • موسیقی دان ها
  • خوانندگان اپرا
  • نوازندگان اپرا

واضح است که وجود این افراد و شغل هایی که دارند، از نظر صنعتی نمی تواند نوعی تولید ارزش اقتصادی محسوب شود، ولی جامعه بدون وجود آن ها هم نمی تواند کیفیت و سلامت روح و جسم خود را حفظ کند. درواقع هدف اصلی این اقتصاددان ها که تنها بر شواهد عینی تمرکز کرده بودند، تلاش برای حذف این مشاغل از جامعه نبود، بلکه آن ها به دنبال راهی برای مطرح کردن سؤالا تی درست درباره ارزش اقتصادی و مسیری بودند که طی می کند.

سومین تلاش برای بازشناسایی منبع ارزش اقتصادی

از سال 1900 تاکنون دورانی است که «بزرگ ترین انقلاب اقتصادی» نامیده می شود؛ زیرا ما به دنبال تعریف جدیدی از ارزش اقتصادی هستیم و می خواهیم بدانیم منبع ارزش های اقتصادی که اکنون دیگر تنها محدود به منابع کشاورزی و صنعتی نمی شوند، از کجا می آید و آیا هنوز هم می توانیم تعریف ثابتی از «Economic Value» ارائه دهیم یا نه؟

ماجرای اقتصاد و ارزش هایش در روزگار ما

در دوران ما تمرکز اقتصاددان ها تنها به شواهد عینی نیست، بلکه ما با پدیده دیگری به نام «شواهد ذهنی» نیز درگیر هستیم؛ به زبان ساده، دیگر تنها پول برایمان مهم نیست؛ زیرا اکنون هرکسی در هر طبقه ای از جامعه می خواهد تصمیم های اقتصادی ویژه ای را برای زندگی خودش بگیرد. کارگرها ماند دوران انقلاب صنعتی دیگر به دنبال کار زیاد و افزایش دستمزد نیستند.

آن ها می خواهند کار کمتری را انجام دهند، پول بیشتری بگیرند و اوقات فراغت بیشتری داشته باشند. مصرف کننده ها که همه مردم جامعه را تشکیل می دهند، در حال افزایش میزان مصرف خود هستند؛ البته برای این ماجرا انتهایی وجود ندارد؛ زیرا هر چقدر توانایی آن ها برای خرید بیشتر باشد، به همان میزان احساس خوشبختی بیشتری می کنند. از سوی دیگر، شرکت ها هم به دنبال افزایش سرسام آور سودهایشان هستند.

ارزش اقتصادی در دنیای فعلی ما چگونه معنا می شود؟

ارزش اقتصادی در دنیای فعلی ما چگونه معنا می شود؟

با توجه به تحولات صورت گرفته و مهاجرت عظیم از شواهد عینی به ذهنی، این سوءتفاهم به وجود آمد که ارزش اقتصادی، همان «قیمت» است. این ماجرا، تغییرات بزرگی را در اقتصاد به وجود آورده است. ما دیگر به دنبال یافتن پاسخ این سؤال نیستیم که ارزش اقتصادی کجا به وجود می آید و به کجا می رود. ما دیگر سؤال می کنیم؛ زیرا فکر می کنیم قیمت می تواند به تنهایی تمام سؤال ها و پاسخ ها را در خود داشته باشد.

برای مثال به جای اینکه از خودمان بپرسیم «ارزش اقتصادی از کجا می آید؟» به دنبال این هستیم که کدام فعالیت های اقتصادی در جامعه امروز ما از نظر قیمتی ارزشمندتر هستند؟ درنتیجه تولید ارزش را به آن سمت متمایل می کنیم و از ادامه فعالیت برخی کارهای اقتصادی که از نظر قیمتی چندان ارزشمند نیستند، جلوگیری می کنیم یا تا جای ممکن آن را پایین نگه می داریم.

داغ ترین پرسش ها پیرامون قیمت و ارزش

در این میان، پای چیزهای مهمی به میدان باز می شوند؛ برای مثال اینکه آیا دنبال کردن قیمت، به پیشرفت تمدن ما هم کمک می کند؟ آیا مردم همیشه درست فکر می کنند؟ آیا قیمت ها می توانند نقاب کیفیت را بر چهره بزنند و ما را مجبور کنند برخی کالاها یا خدمات را تنها به این دلیل که قیمت بالاتری دارند «باکیفیت» بدانیم؟

 آیا این بازی با قیمت ها همیشه می تواند معصومیت خود را حفظ کند و از یک عرضه و تقاضای طبیعی پیروی کند؟ یا اینکه به بازیچه ای در دست قدرتمندان، دولت ها و شرکت های بسیار بزرگ تبدیل می شود تا با اهرم قیمت، مردم و جامعه را کنترل کنند؟

حقایق پنهان، پشت پرده ارزش های اقتصادی در روزگار ما

پیش از این بیان شد که در دوران انقلاب صنعتی و انقلاب کشاورزی، اقتصاددان ها به دنبال ردیابی حرکت «Economic Value» بودند؛ زیرا می خواستند راهی برای بازگشت آن به چرخه تولید، باز کنند، اما در روزگار ما با وجود پیشرفت هایی که تاکنون داشتیم و راه بسیاری طولانی که پیش رو داریم چنان تلاشی برای افزایش سرعت چرخ های تولید انجام نمی شود؛ البته در ظاهر ماجرا، همه جهان در حال تلاش برای تولید و تکامل تمدن هستند، اما چیزی که درواقع رخ می دهد، بازی با ارزش های اقتصادی تولیدشده است.

ارزش اقتصادی دنیای ما کجا می روند؟

براساس تحقیقاتی که اقتصاددان ها انجام داده اند، از 100 درصد ارزش های اقتصادی تولیدشده، تنها چیزی حدود 20 درصد به چرخه تولید بازمی گردد و باقیمانده آن به جای آنکه به چرخه تولید بازگردد، صرف آموزش نیروهای انسانی شود یا به تحقیق، توسعه و پیشرفت ختم گردد، صرف امور مالی و سهام می شود؛ البته منظور از خرید سهام، سهام عرضه شده و خریداری شده توسط مردم نیست، بلکه بازخرید سهام توسط خود شرکت بورسی و آغاز بازی روی ارزش سهام خودش است.

حتی شرکت ها به جای اینکه ارزش اقتصادی ایجادشده را روی توسعه تولید بگذارند، آن را صرف خرید املاک، سرمایه گذاری در بیمه عمر که از قضا معاف از مالیات است و خرید مستغلات می کنند. این رفتارهای عجیب که از سوی تولیدکنندگان سابق ارزش های اقتصادی دیده می شود، از نتیجه های عجیب ارتباط ارزش اقتصادی به مفهومی محدود به نام «قیمت» است.

محدود کردن Economic Value به قیمت، چه عواقب دیگری دارد؟

با وجود آنکه در علم اقتصاد، انسان موجودی تقریباً تک بعدی در نظر گرفته می شود که همیشه رفتارهای ثابتی را از خود بروز می دهد، ولی همه می دانیم که در عمل و در دنیایی که همان فرمول های اقتصادی اجرا می شوند، با انسانی روبه رو هستیم که از ابعاد بسیار زیادی تشکیل شده است.

ما انسان هایی با نیازهای جسمی، روحی، معنوی و احساسی هستیم که هر روز به دنبال تعریف جدیدی از وجودمان هستیم. وقتی قیمت به عنوان معیاری برای ارزشمندبودن معرفی می شود، جای خیلی چیزها در زندگی انسان ها تغییر می کند یا حتی از بین می رود؛ مثلاً:

  • تمایل انسان ها به کمک به یکدیگر کم می شود؛ زیرا پیش از هر چیز با خودشان فکر می کنند که آیا این کمک کردن از نظر قیمتی برایشان به صرفه است یا آنکه تنها باری بر دوششان است و آن ها را با زحمت روبه رو می کند؟
  • حمایت کردن و حفظ برخی چیزها مانند «حیات وحش»، «کره زمین» و… با وجود آنکه به طور مستقیم، زندگی ما به آن ها وابسته است از نظر ارزش اقتصادی جدید، بی اهمیت می شود؛ زیرا از پشت عینک اقتصاد قیمتی، تلاش برای حفظ یک گونه جانوری که نه خورده می شود و نه هیچ فایده مستقیم دیگری برای انسان ها دارد، نوعی اتلاف ارزش محسوب می شود.
  • ارزش های اخلاقی کم رنگ می شوند و از آن جایگاه والای انسانی به قعر قیمت و ارزشمندی مادی سقوط می کنند.
  • افسردگی در جامعه بیشتر می شود؛ زیرا قیمت می تواند بر تعریف ما از خودمان و ارزشمندی فعالیتی که انجام می دهیم، تأثیر بگذارد. چه می شود اگر کاری که دوست داریم و حاضریم هر روز برایش زمان بگذاریم از نظر قیمتی ارزش چندانی نداشته باشد؟
  • مفیدبودنمان زیر سؤال می رود. ما از خودمان می پرسیم در چرخه ایجاد این ارزش اقتصادی جدید چه نقشی داریم؟ آیا ما نیز فردی مفید و ارزش ساز هستیم یا اینکه تنها یک مصرف کننده ای بی فایده به حساب می آییم؟

درنهایت می توانیم بگوییم انتخاب فاکتور «قیمت» به عنوان معیاری برای ارزش اقتصادی، کار چندان سودمندی نبوده است.

چند روش برای ایجاد ارزش اقتصادی وجود دارد؟

چند روش برای ایجاد ارزش اقتصادی وجود دارند؟ 

روش های ایجاد ارزش اقتصادی، بسیار گوناگون هستند؛ به ویژه با حضور اینترنت و راه های گوناگونی که برای ارائه و ایجاد ارزش های جدید به وجود آورده است، می توان قطاری از روش های ایجاد «Economic Value» را پشت سر هم ردیف کرد.

 با وجود این ما در این گفت وگو تنها به پنج مورد از این روش ها اشاره می کنیم که از گذشته تاکنون با وجود تحولی که در اقتصاد و ارزش ها به وجود آمده است، همچنان پابرجا باقی مانده اند.

۱- فروش کالا و خدمات به صورت مستقیم

قدمت این روش به دوران «تهاتر» برمی گردد. ما پیش از این مقاله مفصلی درباره تهاتر برایتان آماده کرده ایم. اگر می خواهید درباره سازوکار آن و حتی نوع امروزی تهاتر چیزهای بیشتری بدانید، می توانید مقاله «تهاتر یا مبادله پایاپای چیست؟ آیا این سبک از معامله هنوز هم کارایی دارد؟» را مطالعه کنید.

 در این روش، ما با فروش کالا و خدماتی که خودمان در قالب یک فرد حقیقی (کشاورز، خیاط و…) یا حقوقی (شرکت های مختلف تولید مواد غذایی، خودروسازها، لوازم خانگی و…) تولید کرده ایم، از دیگران پول، کالا یا خدماتی هم ارزش دریافت می کنیم.

۲- فروش مجدد کالای از قبل تولیدشده

در این روش، ما به عنوان فروشنده در فرایند تولید کالا یا خدماتی که در اختیار ماست دخالتی نداشته ایم، اما می توانیم با بر عهده گرفتن دردسرهای فروش مستقیم کالا و خدمات و بازی کردن نقش یک واسطه در میان تولیدکننده و خریدار نهایی، سود قابل توجهی را حتی بیشتر از تولیدکننده مستقیم به دست بیاوریم.

۳- اجاره دادن دارایی ها

این روش هم قدمت طولانی دارد. در روش ایجاد ارزش اقتصادی به کمک اجاره دادن، فردی که صاحب یک دارایی مادی یا فکری است، آن را در عوض دریافت پول، کالا یا خدمات در قالب یک قرارداد با مفاد مشخص در اختیار دیگران قرار می دهد. نمونه بسیار روشن این ماجرا، «قراردادهای اجاره خانه» است.

۴- گرفتن نمایندگی

نمایندگی هم یکی از روش هایی که می توان آن را در شمار روش های خلق ارزش اقتصادی به حساب آورد. این مورد، شباهت فراوانی به «فروش مجدد» دارد و حتی گاهی با آن اشتباه هم گرفته می شود. در نمایندگی ما به عنوان یک واسطه که از بازار هدف آن محصول یا دارایی اطلاعات بسیار خوبی دارد و مشتریان را به درستی می شناسد، فروش محصول یا خدمتی را که هنوز مالکیت 100 درصد آن با تولیدکننده است، بر عهده می گیریم. درنهایت ما به عنوان نماینده فلان محصول یا خدمات، بعد از قطعی شدن ماجرای فروش، کمیسیون خودمان را دریافت می کنیم.

دقیقاً به همین دلیل است که قراردادهای سفت و سختی برای نمایندگی ها در نظر گرفته می شود و آن ها حق ندارند کوچک ترین تغییری در محصول یا شیوه ارائه خدمت داشته باشند. نمونه این ماجرا نمایندگی های فروش «مک دونالدز» است که از دستور تهیه تا مواد اولیه آن به دست شرکت اصلی مک دونالدز و زیر نظر مستقیم آن ها تأمین و تهیه می شود.

۵- سرمایه گذاری در کسب و کارها

سرمایه گذاری در کسب و کارها یکی از اصلی ترین روش های تولید ارزش است؛ زیرا چرخه گردش و بازتولید ارزش را کامل می کند و به نوبه خود سبب پیشرفت تمدن می شود.

آیا ما در مسیر ارزش آفرینی اقتصادی قرار داریم؟

آن طور که مشخص است، سازوکار تعریف روزگار ما از ارزش اقتصادی چندان کارآمد نیست و حتی می توان گفت به جای آنکه سودمند باشد و ما را به سمت پله بعدی پیشرفت بشری هدایت کند، در حال بازی با ارزش های اقتصادی و بیرون کشیدن آن ها از چرخه تولید است.

با وجود آنکه پتانسیل های تولید ارزش اقتصادی روزبه روز بیشتر می شوند، اما درصد کمی از سرمایه های در گردش، صرف تولید می شوند. حقیقت آن است که «قیمت» نمی تواند به تنهایی بار معنایی و مفهومی ارزش اقتصادی را به دوش بکشد. ما به یک بازنگری اساسی درباره مفهوم «Economic Value» نیاز داریم. باید دوباره پرسیدن سؤال های درست را شروع کنیم و راهی برای اصلاح چرخه گردش ارزش از تولید به تولید پیدا کنیم.

چرا ما به بازتولید ارزش های اقتصادی نیازمندیم؟

نکته مهم دیگری که سبب می شود ما به بازتولید ارزش های اقتصادی توجه کنیم نیاز ما به سرمایه گذاری برای یافتن راه حل هایی است که جامعه بشری با آن ها دست و پنجه نرم می کند. مواردی مانند «تغییرات آب و هوایی»، «بیماری های فراگیر جهانی»، «فقر جهانی»، «بحران آب» و… است.

اشتباهی که ما می کنیم این است که جای «استخراج ارزش» را با «تولید ارزش» اشتباه گرفته ایم؛ به همین دلیل به سختی تلاش می کنیم تا ارزش های موجود را دوباره کشف کنیم؛ درحالی که باید روی تولید ارزش های جدید سرمایه گذاری کنیم. این بهترین راه حرکت رو به جلو و بیرون آمدن از این رکود عجیب جهانی است.

آیا شکست ها هم بخشی از ارزش آفرینی اقتصادی محسوب می شوند؟

شکست ها بخشی از فرایند توسعه و پیشرفت بشری هستند. درواقع تنها راه یادگیری چیزهایی که از آن ها اطلاعات کمی داریم، همین آزمون و خطاست؛ بنابراین می توان به این سؤال پاسخ مثبت داد؛ چون درس هایی که از شکست هایمان می گیریم، ما را به سمت یافتن پاسخ درست هدایت می کنند.

تکلیف مردم به عنوان مالیات دهندگان در ایجاد ارزش اقتصادی چیست؟

اگر دولت ها را به عنوان یکی از ارزش آفرینان اقتصادی در نظر بگیریم، در این صورت شاید بتوانیم بگوییم شهروندانی که مالیات می پردازند و با این کارشان به شکل قابل توجهی دولت ها را تغذیه می کنند، شاهرگ حیاتی تولید ارزش اقتصادی البته از نوع پوچ آن هستند!

آیا تغییر دیدگاه ارزش های اقتصادی به معنای بازگشت به دیدگاه اقتصاددان های قرن 18 است؟

البته این بدان معنا نیست که بازگشتی صد درصدی به دوران انقلاب صنعتی و کشاورزی داشته باشیم. ما می توانیم امور مالی را به شکلی در جهت خدمت به تولید به کار بگیریم؛ مثلاً مؤسسه های مالی را راه اندازی کنیم که هدفشان کمک به توسعه تولید، تحقیق و جان بخشیدن به فعالیت های کوچک، اما اثرگذار اقتصادی است که می توانند برای مردم ایجاد شغل کرده و ارزش های اقتصادی را تولید کنند.

آیا ظهور اینترنت بین المللی جزء روش های تولید ارزش های اقتصادی حساب می شود؟

بله، اینترنت بین المللی سبب تولید محصولات و خدماتی شد که به موارد اولیه در معنای کلاسیک آن نیازی نداشتند. حتی برخی از بزرگ ترین خدمات به صورت رایگان ارائه می شدند و به نوبه خود ارزش های اقتصادی جدید را تولید کردند؛ مانند گوگل که با ارائه خدمات رایگان، بستری برای رشد کسب و کارها و تولید ارزش های اقتصادی نوین را به وجود آورد.

جمع بندی

  • ارزش، مقدار بهایی است که ما به کسی یا چیزی می دهیم. گاهی این بها پول است و گاهی چیزهایی بسیار ارزشمندتر از آن.
  • میان ارزش یک چیز و نیاز انسان به آن رابطه ای مستقیم وجود دارد؛ به این معنا که وقتی به چیزی نیاز داریم، آن چیز در نظرمان بسیار ارزشمند جلوه می کند.
  • «ارزش اقتصادی» یک معیار است که سود ارائه شده توسط یک کالا، شخص یا خدمت را نشان می دهد.
  • یکی از اولین کسانی که به دنبال یافتن ارزش اقتصادی در جامعه خود بود، اقتصاددانی به نام «فرانسوا کِنِی» بود.
  • سه دسته ارزش آفرین از نظر «فرانسوا کِنِی» شامل «افراد مولد»، «مالکان» و «دولت ها» بودند.
  • در یک جامعه با اقتصاد سالم، ارزش های تولیدشده درنهایت دوباره روی تولید سرمایه گذاری می شوند.
  • وقوع انقلاب صنعتی، نگاه اقتصاددان ها را از جامعه کشاورزی به جامعه صنعتی تغییر داد.
  • ما اکنون در دورانی زندگی می کنیم که آن را بزرگ ترین انقلاب اقتصادی جهان می نامند.
  • در عصر حاضر فکر می کنیم ارزش اقتصادی، همان قیمت است؛ درحالی که اقتصاددان ها بر این باورند که «Economic Value»، چیزی فراتر از قیمت هاست.
  • تأکید بر برابردانستن ارزش های اقتصادی با قیمت، چرخ های تولید را کند کرده و درعوض، بخش هایی مانند «بیمه»، «املاک و مستغلات» را قوی تر می کند.
  • مواردی مانند «فروش کالا و خدمات به صورت مستقیم»، «فروش مجدد کالای از قبل تولیدشده»، «اجاره دادن دارایی ها»، «نمایندگی» و «سرمایه گذاری روی کسب و کارها» از جمله روش های کلاسیک ایجاد ارزش اقتصادی هستند.

نظر شما چیست؟

شما ارزش اقتصادی را چطور معنا می کنید؟

ادامه مطلب
نحوه انحصار وراثت در بازار سرمایه
نحوه انحصار وراثت در بازار سرمایه...

انحصار وراثت در بازار سرمایه

با توجه به این امر که تمایل افراد به سرمایه گذاری در بازار سهام نسبت به سال های قبل بیش تر شده است، سؤالاتی در خصوص نحوه انحصار وراثت بعد از فوت سهامدار مطرح می شود که ما تصمیم داریم به این سؤالات پاسخ دهیم و ابهامات موجود در این زمینه را رفع کنیم، بنابراین با ما همراه باشید.

به مثال زیر توجه کنید:

آقای غفاری، دارایی های خود را در یک کارگزاری به 4 حالت زیر نگهداری می کرد:

  1. وجه نقد
  2. سهام عدالت
  3. اوراق بهادار
  4. صندوق های سرمایه گذاری تحت مدیریت کارگزاری

بعد از فوت آقای غفاری، خانواده او برای تعیین ارزش دارایی های تحت مالکیت او و انحصار وراثت به راهنمایی نیاز داشتند.

سؤالاتی که برای آن ها مطرح بود، عبارتند از:

  1. چگونه تنوع دارایی آقای غفاری در بازار سرمایه که در سبد کارگزاری او موجود است را می توانند مدیریت کنند و چگونه می توانند فرآیند انحصار وراثت را آغاز کنند؟
  2. به کدام مرکز برای طی کردن عملیات انحصار وراثت باید مراجعه کنند؟
  3. چه مدارکی را باید به همراه داشته باشند؟
  4. کدام افراد خانواده سهمی از ارث آقای غفاری را به خود اختصاص می دهند؟

اگر رسیدن به جواب سؤالات مطرح شده برای شما جذاب است، خواندن ادامه این مقاله را به شما پیشنهاد می کنم.

در قدم اول بررسی می نماییم که نحوه انحصار وراثت وجه نقد موجود در سامانه معاملاتی کارگزاری که آقای غفاری در آن حساب دارد، چگونه است.

1) حالتی که متوفی در حساب کاربری خود وجه نقد داشته باشد

بهتر است تا وکیلی از طرف وراث انتخاب شود و به همراه وکالتنامه و مدارک هویتی به نزدیک ترین شعبه کارگزاری مراجعه کند و درخواست اعلام موجودی حساب متوفی را بدهد.

در قدم بعدی، کارگزاری نامه ای که خطاب به اداره دارایی است و موجودی حساب فرد فوت شده را اعلام کرده است را به وکیل تعیین شده از طرف وراث قرار می دهد تا به اداره دارایی تحویل دهد. سپس، اداره دارایی پس از کسر مالیات و عوارض، موجودی قابل تقسیم بین وراث را به کارگزاری اعلام می کند و نامه را در اختیار وکیل قرار می دهد.

در این مرحله، لازم است تا وکیل به همراه نامه اداره دارایی و مدارکی مانند گواهی فوت فرد متوفی صاحب حساب، برگه انحصار وراثت، مدارک هویتی و حساب بانکی وراث  به کارگزاری مراجعه کند و مبلغی که پس از کسر مالیات و عوارض در اداره داریی مشخص شده است، به وراث پرداخته می شود.

2) حالتی که متوفی در سامانه سهام عدالت کارگزاری خود، سهام عدالت یا وجه نقد داشته باشد

ممکن است که فرد متوفی در سامانه سهام عدالت کارگزاری خود،

  • فقط وجه نقد داشته است.
  • فقط سهام عدالت داشته است.
  • هم وجه نقد و هم سهام عدالت نگهداری می کرده است.

این که فرد متوفی در سامانه سهام عدالت، دارایی خود را به چه صورتی نگهداری می کند، در قدم اولی که وراث برای انحصار وراثت باید طی کنند، تفاوتی ایجاد نمی کند. در واقع آن ها باید به سامانه الکترونیکی سهام عدالت، به نشانی https://samanese.ir/ مراجعه کنند و از آن طریق به اطلاعات مربوط به صورت وضعیت دارایی سهام عدالت فرد متوفی دسترسی یابند.

اما اقدامات بعدی، در 3 حالت تعریف شده متفاوت است که در ادامه به طور مفصل شرح خواهیم داد:

1) فقط وجه نقد داشته است.

دقیقأ براساس اقداماتی که در حالت اول شرح داده شده است پیش می رویم.

2) فقط سهام عدالت داشته است.

اگر فرد متوفی در سامانه سهام عدالت، فقط سهام عدالت نگهداری می کرد برای انجام انحصار وراثت، لازم است که وراث و یا کلای قانونی آن ها همگی با همراه داشتن مدارک هویتی و بانکی، گواهی فوت و برگه انحصار وراثت به یکی از دفاتر پیشخوان خدمات الکترونیک دولت مراجعه کنند و در آن جا، برگه مربوط به تقسیم نامه سهام عدالت را امضا نمایند.

3) هم وجه نقد و هم سهام عدالت نگهداری می کرده است.

اگر فرد متوفی در سامانه سهام عدالت، هم وجه نقد و هم سهام عدالت را به طور همزمان نگهداری می کرده است، برای طی کردن فرآیند انحصار وراثت باید از ترکیب اقدامات بیان شده در بالا استفاده کنند تا به این ترتیب، انحصار وراثت انجام شود.

3) حالتی که متوفی در پرتفوی سپرده گذاری خود، در اوراق بهادار سرمایه گذاری کرده بود

تمامی وراث و یا وکیل قانونی آن ها باید به یکی از دفاتر پیشخوان دولت منتخب که در سایت شرکت سپرده گذاری مرکزی اوراق و تسویه وجوه (سمات) به آدرس  https://csdiran.ir/  قابل شناسایی هستند، مراجعه کنند.  سپس با ارایه مدارکی مانند گواهی واریز مالیات بر ارث که مشخصات مربوط به سهام شرکت در آن ذکر شده است، گواهی فوت فرد فوت شده، برگه انحصار وراثت و … اقدام به انحصار وراثت کنند.

4) حالتی که متوفی مالک واحدهای صندوق های سرمایه گذاری تحت مدیریت شرکت کارگزاری است

مراحل دریافت وجه نقد و انحصار وراثت در این حالت نیز مانند روش انحصار وراثت در حالت وجه نقد است. دلیل این تشابه در عملیات این است که براساس قانون، تنها می توان وجوه نقد مربوط به ارزش واحدهای صندوق سرمایه گذاری تحت تملک فرد فوت شده را بین وارثان تقسیم نمود و خود واحدهای مرتبط با صندوق قابل تقسیم نیستند، بنابراین ماهیتی مشابه با وجه نقد دارد.

مراحل انتقال سهم فرد فوت شده به ورثهنحوه انحصار وراثت در بازار سرمایه

برای آن که دارایی فرد فوت شده در بازار سرمایه به وراث قانونی انتقال یابد، باید 6 مرحله زیر را طی کرد، که عبارتند از:

  1. دریافت گواهی فوت
  2. استشهادیه محضری
  3. دریافت گواهی انحصار وراثت
  4. پرداخت مالیات بر ارث سهام فرد فوت شده
  5. مراجعه به سایت سمات و انتخاب دفتر پیشخوان دولت
  6. مراجعه به دفاتر پیشخوان دولت و طی کردن فرآیند انحصار وراثت به صورت قانونی

نحوه پرداخت مالیات بر ارث سهام متوفی

لازم است تا وارثین به صورت انفرادی یا جمعی، به اداره امور مالیاتی آخرین اقامتگاه قانونی فرد فوت شده مراجعه کنند. در رابطه با پرداخت مالیات بر ارث سهام فرد فوت شده به نکات زیر توجه کنید:

برای پرداخت مالیات بر ارث، نیازی نیست که تمامی دارایی های فرد فوت شده به صورت یکجا ارزش گذاری و تعیین تکلف شوند و وراث می توانند صرفأ نسبت به پرداخت مالیات دارایی های بورسی متوفی اقدام کنند.

نکته دیگری که در این رابطه مهم است، تأثیرگذاری نسبت ورثه به متوفی در تعیین ارزش مالیات است. به گونه ای که هر چقدر این نسبت نزدیک تر باشد، مالیات کم تری به دارایی فرد فوت شده تعلق می گیرد و بالعکس، ورثه با نسبت دورتر مالیات بیش تری پرداخت می کنند.

اقدامات اولیه برای طی کردن فرآیند انحصار وراثت در بازار سرمایه

برای انتقال سهام به ورثه قانونی باید براساس مراحل تعریف شده در سایت شرکت سپرده گذاری مرکزی اوراق بهادار و تسویه وجوه (سمات) اقدام کرد. در واقع باید به سایت https://csdiran.ir/  مراجعه کرد و در سربرگ “خدمات و انتقال قهری سهام”، مراحل و مدارک مورد نیاز برای انتقال قانونی سهام فرد فوت شده به بستگانش را مطالعه کنید. در نهایت با انتخاب دفتر پیشخوان دولت و مراجعه به این دفاتر، می توان اقدامات لازم که در مباحث بالا نیز شرح داده شده است را انجام داد.

مدارک مورد نیاز برای انجام انحصار وراثت در بازار سرمایهنحوه انحصار وراثت در بازار سرمایه

  1. اصل اوراق سهام متوفی
  2. کپی شناسنامه و کارت ملی متوفی (۲نسخه)
  3. کپی برابر اصل شده گواهینامه حصر وراثت (۲ نسخه)
  4. کپی برابر اصل شده گواهینامه واریز مالیات بر ارث متوفی با ذکر نام شرکت (۲ نسخه)
  5. کپی گواهی فوت (۲ نسخه)
  6. کپی از تمام صفحه هایشناسنامه وراث به انضمام صفحه ی توضیحات (۲ نسخه)
  7. کپی از کارت ملی وراث (۲ نسخه)
  8. تکمیل فرم درخواست تقسیم سهام بین وراث

وارثان قانونی سهام متوفی

  • پدر و مادر، اولاد و نوه
  • پدر و مادر و اولاد متوفی
  • نوه ها
  • اولاد اولاد اولاد (نبیره ها)
  • اجداد (پدر بزرگ و مادر بزرگ) و برادر و خواهر و اولاد آن ها
  • جد (پدر پدر و پدر مادر) و جده (مادر پدر و مادر مادر) و برادر و خواهر
  • پدر جد و مادر جد و پدر جده و مادر جده و فرزندان برادر و خواهر
  • عمه، عمو، دایی، خاله و اولاد آن ها
  • عمو، عمه، خاله و دایی درجه (درجه اول) و اولاد آن ها (درجه دوم)
  • عمو، عمه، خاله و دایی پدر و مادر (درجه اول) و فرزندان آن ها (درجه دوم)

پس از طی کردن مراحل انحصار وراثت در بازار سرمایه و تخصیص آن به وراث، ممکن است که آن ها تمایل به فروش آن سهم داشته باشند، بنابراین اگر کد بورسی ندارند باید اقدامات زیر را طی کنند تا بتوانند سهم به ارث رسیده را به فروش برسانند:

چگونه سهام فرد فوت شده، توسط وارثان به فروش می رسد؟

  1. ثبت نام در سامانه سجام
  2. احراز هویت
  3. دریافت کد بورسی
  4. مراجعه به یکی از کارگزاری های فعال در حوزه بورس و ارایه مدارک هویتی به همراه برگ سهم به ارث رسیده

اما اگر یکی از وارثین تمایل داشته باشد که به جای سهام، وجه نقد دریافت کند، می تواند به شخصی که کد بورسی دارد، وکالت بدهد تا سهام را به فروش برساند و وجه نقد حاصل شده را بین وراث تقسیم نماید.

سخن آخر

انحصار وراثت با انتقال سهام فرد فوت شده به وارثین از طریق شرکت سپرده گذاری مرکزی اوراق بهادار و تسویه وجوه (سمات) انجام می پذیرد. که با مراجعه وارثین و یا نماینده قانونی آن ها و پس از پرداخت مالیات بر ارث اوراق بهادار، فرآیند انتقال دارایی در دفتر خدمات الکترونیک دولت آغاز می شود و گواهی نامه نقل و انتقال سهام، برای آن ها صادر می شود.

در یک بازه زمانی یک هفته الی یک ماهه، پیامی حاوی لینک دانلود برگه سهام ارسال خواهد شد که بعد از دریافت آن و با مراجعه به یک کارگزاری بورس می توانید نسبت به فروش سهام خود اقدام نمایید.

ادامه مطلب
راهکارهایی برای ماندن در بازار در شرایط سخت اقتصادی (مخصوص کسب‌وکارها)
5 راهکار برای ماندن در بازار...

چگونه کسب و کارمان را در شرایط سخت اقتصادی حفظ کنیم؟

بقای کسب وکار در بازاری که علاوه بر شرایط سخت اقتصادی و تحریم ها، از بیماری همه گیری در دنیا به نام کرونا هم آسیب دیده است، بسیار سخت به نظر می رسد. متاسفانه هیچ کتاب راهنمایی هم برای حل این مشکل وجود ندارد که بتواند اطلاعات همه جانبه ای در اختیار شما قرار بدهد و کشتی بیزنس شما را از این دریای مواج و طوفانی نجات دهد. اما نگران نباشید. با مطاله تعدادی از تحقیقات پراکنده اما معتبری که در دنیا وجود دارد، هنوز هم می توان بادبان های این کشتی را طوری تنظیم کرد که از این معرکه جان سالم به در برد. پس با ما در این مقاله همراه باشید که چکیده ای از مهم ترین راهکارها برای ماندن در بازار کار در شرایط سخت اقتصادی آورده شده است.

1. افق دید خود را در شرایط سخت اقتصادی گسترش دهید

انسان ها معمولا از یک زوایه به هدف خود نگاه می کنند. دست بر نداشتن از هدف، بسیار قابل احترام است اما اگر عجولانه برای رسیدن به آن اقدام شود؛ ممکن است ختم به خیر نشود. به همین دلیل بهتر است قبل از انجام هرکاری باید کمی تامل کنیم؛ چند قدم به عقب برداریم و از زوایای دیگر نیز به آن نگاه کنیم. این امر به ما امکان این را می دهد که تمام مشکلات موجود بر سر راه کسب وکارمان را پیش بینی و برای آن ها برنامه ریزی کنیم.

افراد موفق در حوزه بیزنس همیشه راهکاری برای هر مشکل احتمالی در نظر دارند. پس بهتر است قبل از اینکه اوضاع سخت تر از حالا شود، به فکر راه حل باشید.

همچنین این موضوع باعث پرورش خلاقیت شما می شود و به شما امکانم می دهد که در شرایط سخت اقتصادی با یک تغییر به جا و اصولی به خوبی بحران را مدیریت کنید و نه تنها کسب و کار خود را نجات دهید بلکه باعث اعتبار برند کاری خود در میان مشتریان و رقبا شوید.

بگذارید این موضوع را با یک مثال ساده تر توضیح دهیم. تصور کنید که شما صاحب یک تولیدی هستید و به تازگی متوجه می شوید که یکی از کارمندان شما مرتبا در شمارش موجودی کالاها اشتباه می کند و تعداد کالاها کمتر از آمار اعلام شده است.

معمولا در وهله اول واکنش کارفرمایان اخراج است اما برای جلوگیری از اشتباهات مشابه در آینده، بهتر است فکری هم به حال نحوه گزینش و استخدام کارمندان کنید. در واقع با موشکافی دقیق کارمندان می توانید از کیفیت مدیریت خود پی ببرید و خود را برای روزهای سخت آماده کنید.

2. در گزینش پرسنل خود کوشا باشیدراهکارهایی برای ماندن در بازار در شرایط سخت اقتصادی (مخصوص کسب وکارها)

یکی از مهم ترین هزینه هایی که به عنوان یک صاحب مشاغل بر دوش شماست، پرداخت سروقت و به اندازه حقوق کارمندان است. در واقع مقدار قابل توجهی از سود معاملات شما، صرف پرداخت حقوق می شود. به همین دلیل گزینش کارمندان و انتخاب آن ها یکی از راه های مدیریت بحران های اقتصادی است.

اگر پرسنل شما آن قدر حرفه ای و کاردرست باشند که بتوانند در شرایط سخت اقتصادی هم در کارها انعطاف پذیر باشند و به خوبی کار کنند، در بدترین شرایط اگر شرکت پیشرفت مالی هم نداشته باشد، حداقل ضرر نخواهید کرد.

گاه بعضی از صاحبان مشاغل به دنبال کارمندانی هستند که با کمترین میزان حقوق برای آن ها کار کنند. اما این افراد نباید فراموش کنند که کیفیت کاری این کارمندان بسیار مهم تر از پرداخت حقوق اندک است. چرا که ممکن است خیلی بیشتر از پول ذخیره شده، به کسب وکار آن ها آسیب برسانند.

3. از دسترسی به پول نقد اطمینان حاصل کنید

صاحبان مشاغل کوچک، باید اقداماتی در جهت در دسترس بودن پول نقد برای حساب ملالی کسب وکار خود انجام دهند. زیرا تنها در این صورت است که در هنگام برخورد با مشکلات مالی، می توانند تا حدودی بقای خود را تضمین کنند.

برای این کار بهتر است با مراجعه به بانک و افتتاح حسابی برای مواقع اضطراری مقداری از سود شرکت، هرچند اندک را به طور منظم به این حساب وارد کنند.

بسیاری از مشاغلی که در دوران شیوع کرونا به کار خود ادامه دادند، از چنین تدبیری بهره برده بودند. همچنین ارتباط تجاری با بانک ها، استفاده از سهام ها و وام ها می توانند در این امر موثر باشند.

4. از جزئیات کوچک کاری غافل نشویدراهکارهایی برای ماندن در بازار در شرایط سخت اقتصادی (مخصوص کسب وکارها)

همان طور که کلی نگری و گسترش افق دید مهم است، توجه به جزئیات نیز اهمیت بسزایی دارد. گاه مشکلات جزئی که ممکن است بی اهمیت جلوه کنند، می توانند امنیت کسب وکار شما را به خطر بیندازد.

به طور مثال تبلیغات بی فایده یا مخارج غیرضروری هرچند اندک، در شرایط سخت اقتصادی، می توانند تبدیل به هیولایی برای بلعیدن بیزنس شما شوند. به همین دلیل تجزیه و تحلیل کوچک ترین موارد در منسیر کاری شما بسیار مهم است. به طور مثال خرید لوازم اداری را در نظر بگیرید.

لوازم اداری از آن دست مسائلی است که ممکن است بی اهمیت جلوه کنند، اما خرید بهترین نوع آن ها می تواند گامی در جهت پیشرفت شما و جلوگیری از ضرر مالی باشد. زیرا ما در جامعه ای زندگی می کنیم که تورم هر روز، بیشتر از دیروز رو به افزایش می گذارد و اگر شما لوازم بی کیفیتی تهیه کنید، در فاصله زمانی کمی به دلیل از کار افتادن آن ها مجبور به خرید لوازم با قیمت بالاتر هستید.

5. کیفیت را فدای کمیت نکنیدراهکارهایی برای ماندن در بازار در شرایط سخت اقتصادی (مخصوص کسب وکارها)

همان طور که در مثال بالا ذکر شد، کیفیت بالا می تواند باعث پیش گیری از ضرر مالی شود. توچه به کیفیت مرغوب باید در تک تک مراحل کاری شما، حتی در تغییرات جزئی لحاظ شود.

به طور مثال اینکه شما کلایی با کیفیت بهتر اما در تعداد کمتر تولید کنید؛ قطعا سود بیتشری نسبت به تعداد بالای تولید و پایین بودن کیفیت دارد.

توجه داشته باشید اگر مشتریان شما از کیفیت خدمات شما ناراضی باشند، به مرور زمان هم وجهه خود را از دست خواهید داد و هم سرمایه اتان را. پس در شرایط سخت اقتصادی، از هرچیزی که کم می کنید، از کیفیت کار خود کم نکنید.

سخن آخر

شرایط سخت اقتصادی بسیاری از صاحبان مشاغل را نگران کرده و متاسفانه بسیاری از آن ها هم محکوم به ورشکستگی و شکست بوده اند.

درست است که عوامل بیرونی مانند تورم یا بیماری همه گیری مانند کرونا از قدرت ما خارج هستند و کنترل آن ها به دست صاحبان مشاغل کوچک نیست، اما تنها با دنبال کردن چند راهکار ساده اما اصولی، می توان درصد شکست خود را کاهش داد.

از بدیهی ترین عوامل پیروزی در دنیای بیزنس، نگاه به دوردست ها در کنار توجه به جزئیات، گزینش درست کارمندان، دسترسی به پول نقد و بالا بردن کیفیت کار است.

فراموش نکنید که هرچند شرایط سخت اما ما، به عنوان صاحبان مشاغل، می توانیم آن قدر توانایی هایمان را تقویت کنیم که فعل خواستن را صرف کنیم و کشتی بزرگ کسب وکارمان را به سلامت به مقصد برسانیم.

تنها کافی است که آرامش خود را حفظ و سعی کنید در شرایط سخت انعطاف پذیری و خلاقیت خود را بالا ببرید.

ادامه مطلب
آموزش چرتکه
آموزش چرتکه برای همه سنین

طبق یافته های علمی، سن ۴ الی ۷ سال بهترین سن برای یادگیری مفاهیم جدید است. قدرت فهم مغز، عالی است و می توان هر چیزی را برای مدت طولانی تری به خاطر سپرد. یکی از مفاهیمی که به عنوان یک ضرورت مطرح است و هر کودکی لازم است با آن آشنا شود، ریاضیات است. یادگیری ریاضیات در رشد اعتمادبه نفس، توسعه تفکر انتقادی مؤثر است؛ اما نکته ای که حائز اهمیت است، آموزش گام به گام این علم است. در غیر این صورت شاید برای کودک سخت به نظر بیاید. بدیهی است، فراهم کردن امکانات به منظور افزایش جذابیت ریاضیات، می تواند فرآیند یادگیری را برای کودک ساده تر کند. یکی از راه های بهبود کیفیت یادگیری استفاده از چرتکه است. این روش، مدتی است در مدارس و محیط های آموزشی ترویج یافته است. استفاده از چرتکه، نه تنها نیمکره چپ مغز کودک را به کار می گیرد، بلکه به توسعه و رشد توانایی های مغز وی کمک می کند. همچنین کار با این وسیله، درس خواندن را برای کودک سرگرم کننده و لذت بخش می کند. ریاضیات توانایی تفکر جانبی را ایجاد می کند.

آموزش چرتکه برای کودکان شامل هماهنگی بین دست و چشم است. این عمل، نیم کره راست مغز را تحریک می کند. انجام دادن چند کار هم زمان برای این کودکان سخت نیست. کودک شما همین گونه در ورزش یا اوریگامی و یا موسیقی، درصورتی که چر تکه را به خوبی بلد باشد، خوب عمل خواهد کرد. آن ها توانایی تفکر بیرون از جعبه را نیز یاد خواهند گرفت و این کار  درنهایت آن ها را خلاق تر می کند. نخستین چیزی که با شروع یک برنامه ی آموزشی برای کودکان به دست می آید، رشد سرعت و مهارت های محاسباتی است. کودکانی که از چرتکه استفاده می کنند، از حل کنندگان ماهر مسائل می شوند. فقط ۳۰ دقیقه تمرین در روز می تواند به کودک در انجام محاسبات پیچیده در کسری از ثانیه کمک کند.

چرتکه چیست؟

شاید با شنیدن نام چرتکه، یاد وسیله ای چوبی و قدیمی بیفتیم که درگذشته از آن استفاده می شد. ابزاری قدیمی برای محاسبه ی چهار عمل اصلی است که هنوز در بسیاری از کشورهای آسیایی مورداستفاده قرار می گیرد. چرتکه قدیمی ترین کامپیوتر جهان با قدمتی بیش از ۲۰۰۰ سال است. هم اکنون نیز به عنوان یک ابزار ریاضی مهم در عصر دیجیتال مورداستفاده قرار می گیرد. این واژه در فارسی احتمالاً از روسی گرفته شده است. گونه ی روسی آن، چوتی یا شوتی نام دارد. با استفاده از اصول آموزشی چرتکه ژاپنی سوروبان در کنار محاسبات ذهنی و با استفاده از تکنیک های پیشرفته و چندرسانه ای مبتنی بر یادگیری برای کودکان، آن ها به سرعت، توانائی یادگیری این روش و درنتیجه محاسبات ریاضی را به صورت کاملاً حرفه ای و سریع و دقیق بر روی چرتکه و ذهن خود انجام دهند. در این روش کودکان همگام با یادگیری و آشنایی مراحل اولیه را به صورت مجازی و ذهنی قادر خواهند بود مسائل ریاضی را به صورت تصوری و در ذهن خود انجام دهند.

آموزش چرتکه

لکومس یا محاسبات چرتکه ای چگونه است؟

لکومس (محاسبات ذهنی و ریاضی چرتکه ای) یک روش ریاضی بر اساس اصول محاسبه چرتکه ژاپنی است. این روش، نوعی تصویر مجازی از چرتکه در ذهن فرد ایجاد می کند. درواقع فرد پس از مدتی، محاسبات را به صورت ذهنی با سرعت بالا انجام خواهد داد. تمرین به صورت تصور ذهنی باعث افزایش قدرت حافظه و شکل گیری مناسب ذهن برای کودکان می گردد. تمرین سرعت باعث واکنش بهتر در کودکان می گردد. علاوه بر این در آموزش با توجه به تمرین شنیداری، کودکان را تشویق می کند که به هنگام مطالعه تمام توجه خود را معطوف کنند. کار با چرتکه نیازمند هماهنگی عصب اصلی اعضای بدن مانند چشم، گوش و انگشتان است. تمرین ثابت و مداوم با استفاده از چرتکه باعث تحریک مغز و افزایش قدرت پاسخگویی و فکری می شود.

آموزش چرتکه

فواید چرتکه

  1. بهبود درک مفاهیم ریاضی
  2. مهارت های محاسباتی را بهتر و سریع تر می کند.
  3. افزایش توانایی حل مسائل
  4. توجه بیشتر به دستورالعمل ها
  5. افزایش اشتیاق گوش دادن
  6. بهبود حافظه
  7. بهبود واکنش مغزی
  8. افزایش قدرت مهارت های ذهنی
  9. افزایش اطمینان و اعتمادبه نفس
  10. افزایش استقامت در مقابل استرس و فشار

روش آموزش محاسبات ذهنی توسط چرتکه

درگذشته برای استفاده از چر تکه، تنها از یک دست کمک گرفته می شد؛ اما آموزش ذهنی، برای جابجایی مهره ها از دو دست برای به حرکت درآوردن مهره ها و محاسبه ریاضی استفاده می شود. آموزش چرتکه توسط هر دو دست باعث می شود که پیام های دست چپ و راست به مغز منجر به توسعه همه جانبه و کل مغز گردد. ازآنجایی که از تمرکز و تخیل دانش آموزان کمک گرفته می شود، نوعی ورزش اعصاب محسوب می شود. همچنین سرعت عمل پاسخگویی را افزایش می دهد. به دانش آموزان کمک می شود تا با تمرکز حافظه خود را قوی کنند تا به هنگام گوش دادن بتوانند سریع پاسخ بدهند.

روش آموزش

در این دوره آموزشی کودکان با استفاده از چرتکه در قالب کلاس و تمرینات در خانه می توانند اعمال جمع و تفریق و ضرب و تقسیم را در سه مرحله انجام دهند. در ابتدای دوره توسط چرتکه محاسبات انجام می شود. در مرحله بعد محاسبات بدون چر تکه و با استفاده از تصور (تصویرسازی از چرتکه) انجام می شود. در مرحله آخر بر اثر تمرین زیاد محاسبات به صورت ذهنی انجام می شود.

این دوره توسط ۳ تکنیک اصلی آموزش داده می شود:

  • تکنیک شنیداری: محاسبات را شنیده و در ذهن به خاطر می سپارند.
  • تکنیک دیداری: محاسبه را در چرتکه انجام می دهند.
  • تکنیک تصویرسازی: پس از آنکه حرفه ای تر شدند می توانند در ذهن خود تصویرسازی کنند و محاسبات را به راحتی انجام دهند.

 آموزش و یادگیری چرتکه

در هر ستون، ۵ مهره موجود است. ۴ مهره پایین و ۱ مهره بالا، با استفاده از خطی (چوبی) از یکدیگر جدا شده اند. به ترتیب از سمت چپ مهره ها شامل یک میلیونی ها، صد هزارگان، ده هزارگان، هزارگان، صدگان، دهگان و یکان هستند. مابقی ستون ها بعد از یکان نیز اعداد اعشاری محسوب می شوند. به عنوان مثال عدد ۲٫۴۶۵٫۷۸۰ بدین صورت نمایش داده می شود:

۲ مهره از میلیونی ها جدا کرده و نمایش می دهیم. در ستون بعدی ۴ مهره جدا می کنیم. در ستون ده هزارگان برای اینکه ۶ مهره جدا کنیم یک مهره از پایین به بالا هدایت می کنیم و تک مهره قسمت بالا را نیز به پایین حرکت می دهیم. در ستون هزارگان، فقط مهره قسمت بالا را به سمت پایین حرکت می دهیم تا عدد ۵ را نشان دهد. در ستون صدگان، برای نشان دادن عدد ۷، دو مهره از قسمت پایین به بالا هدایت می کنیم و تک مهره قسمت بالا را نیز به پایین حرکت می دهیم. در ستون دهگان برای نشان دادن عدد ۸، سه مهره از قسمت پایین به بالا هدایت می کنیم و تک مهره قسمت بالا را نیز به پایین حرکت می دهیم. در ستون یکان هیچ مهره ای نباید حرکت بدهیم تا عدد صفر را نمایش دهد. در بحث آموزش چر تکه هم اکنون می خواهیم ضرب ۷۶ در ۴۸ را انجام بدهیم:

آموزش چرتکه

برای انجام این کار باید چند مرحله را در چرتکه انجام دهیم:

۳۶۴۸=۷۶*۴۸

  • ابتدا باید یکان ها را در هم ضرب کنیم؛ یعنی عدد ۶ در ۸ ضرب و روی چرتکه نشان دهیم. عدد ۴۸ را به این صورت نشان می دهیم که ۸ مهره در ستون یکان و ۴ مهره در ستون دهگان نشان می دهیم.
  • در گام بعدی باید عدد ۸ در دهگان عدد دیگر ضرب کنیم؛ یعنی ۸ ضرب در ۷۰ کنیم. حاصل این عبارت برابر با ۵۶۰ می شود. ۵۶۰ را نیز به این صورت نشان می دهیم که ۵ مهره در صدگان، ۶ مهره در دهگان نشان می دهیم. در ستون یکان نیز مهره ای نباید باشد تا عدد صفر را نمایش دهد.
  • تعداد مهره های ستون دهگان نمی تواند بیشتر از ۱۰ عدد باشد. پس حال که این اتفاق افتاده باید یک مهره از دهگان برداریم و به صدگان اضافه کنیم.
  • در مرحله بعدی باید دهگان ۴۸ در یکان عدد دیگر ضرب کنیم؛ یعنی عدد ۴۰ ضرب در ۶ کنیم. حاصل این عبارت ۲۴۰ است. در ستون صدگان ۲ مهره، در ستون دهگان ۴ مهره و در ستون یکان صفر مهره نمایش می دهیم.
  • در مرحله آخر باید دهگان های دو عدد را در هم ضرب کنیم؛ یعنی ۴۰ در ۷۰٫ حاصل این عبارت ۲۸۰۰ است. در ستون یکان و دهگان مهره ای نداریم و در ستون صدگان ۸ مهره باید باشد. ولی ما قبلاً ۸ مهره در ستون صدگان داشتیم پس نمی توانیم ۸ مهره دیگر اضافه کنیم. پس دو مهره به صدگان اضافه می کنیم. حاصل ۱۰ مهره می شود و سپس می توانیم مهره ها رو به ستون دیگر منتقل کنیم. ۱۰ مهره را از ستون صدگان منتقل می کنیم و به ستون هزارگان ۱ مهره اضافه می کنیم. پس از ستون صدگان ۶ مهره که باقی مانده را قرار بدهیم و ستون هزارگان ۲ مهره را اضافه نماییم.

حالا در ستون یکان ۸ مهره و در ستون دهگان ۴ مهره و در ستون صدگان ۶ مهره و در ستون هزارگان ۳ مهره قرارگرفته است درنهایت جواب ضرب ما ۳۶۴۸ خواهد بود.

آموزش چرتکه

ادامه مطلب