این مقاله از روی نسخه اصلی و انگلیسی کتاب آرزو ثروت نمی آورد روز خلاصه برداری شده است!

خلاصه کتاب آرزو ثروت نمی آورد (Wishes Wont Bring Riches)

آرزو ثروت نمی آورد. چیزی که سبب خلق ثروت می شود، ترکیبی درست از تفکر مهندسی شده، هدف گذاری اصولی و اقدام است. در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ کتاب «آرزو ثروت نمی آورد» از «ناپلئون هیل» می رویم و پای نصیحت های مستقیم «اندرو کارنگی» می نشینیم. اگر گوشی شنوا برای شنیدن نکته های پررنگ موفقیت دارید، تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید.

ایمان دقیقاً چیست؟

ایمان عنصری قدرتمند است که می تواند انسان را سرشار از توان برای حل مشکلات و چالش ها کند. وقتی از واژه «ایمان» صحبت می کنیم، قبل از هر چیز مردم به یاد مذهب می افتند؛ البته ایمان به پروردگار موضوع بسیار مهمی است، اما تمام ایمان در این بخش خلاصه نمی شود.

خشی از ایمان دقیقاً همان چیزی است که خداوند هم به شکل های مختلف و در کتاب های مقدس تمام ادیان به آن اشاره کرده است و آن ایمان به توانایی و قدرت انجام کار در وجود خودمان است. اقدام کردن و ایمان به اینکه ما می توانیم از قدرت هایی که خداوند در وجودمان قرار داده است برای حل مشکلات و پیشرفت کردن استفاده کنیم، آن بعد از ایمان است که می خواهیم شما را با آن آشناتر کنیم.

ایمان کاربردی چیست و چرا اندرو کارنگی روی آن تأکید بسیاری داشت؟

 ناپلئون هیل در کتاب «آرزو ثروت نمی آورد» صحبت هایش را با اشاره به یک نکته مهم آغاز می کند؛ یعنی داشتن ایمان آن هم از نوع کاربردی اش. ایمان کاربردی نیرویی است که به طور مساوی در وجود همه انسان ها قرار گرفته است. این ایمان از اعتمادبه نفس انسان ریشه می گیرد. خوشبختانه اعتمادبه نفس چیزی مادرزادی نیست، بلکه یک وضعیت ذهنی به شمار می رود.

ما می توانیم اعتماد به نفس را در ذهن خودمان به وجود بیاوریم و آن را کم یا حتی زیاد کنیم. چیزی که سبب شروع اعتمادبه نفس در انسان می شود، وجود یک هدف روشن و مشخص است.  هر اندازه که هدف شما قطعی تر باشد، هر چقدر که میلتان برای رسیدن به آن بیشتر باشد، به همان اندازه اعتمادبه نفستان هم بیشتر می شود و با قدم هایی محکم تر به سمت هدفتان گام برمی دارید؛ در این صورت مشکلات یا موانع چاره ای جز حل شدن نخواهند داشت.

از شکست ها نترسید، آن ها را درک و تحلیل کنید

تلاش برای تغییر نگرش به شکست، موضوع مهم دیگری بود که در کتاب «آرزو ثروت نمی آورد» به آن اشاره شده بود. شاید شما هم افرادی را دیده باشید که با وجود دو عنصر «اعتمادبه نفس» و «هدف» در حین انجام کارشان با شکست روبه رو می شوند. معمولاً انسان ها در چنین شرایطی اعتمادبه نفس خودشان یا تمایلشان به هدف را از دست می دهند؛ درحالی که شکست ها می توانند بزرگ ترین همراه و کمک حال ما برای یافتن سریع ترین مسیر به سمت اهدافمان باشند.

 ما انسان هستیم و اشتباه کردن بخشی از فرایند یادگیری ماست. گذشته از این، بسیاری از شکست ها می خواهند راه های اشتباه را به ما نشان دهند و مسیرمان را اصلاح کنند. درست همان طور که ادیسون برای اختراع لامپ، بیش از 1000 بار شکست خورد، اما خود او این مورد را نه شکست، بلکه 1000 راهی می داند که به روشن شدن لامپ منتهی نمی شدند!

چگونه در برابر شکست ها از اعتمادبه نفسمان محافظت کنیم؟

شکست ها هر چه باشند، باز هم می توانند اعتمادبه نفس ما را خدشه دار کنند، ولی راهی وجود دارد که می تواند مانند سپر از اعتمادبه نفسمان محافظت کرده و به ما کمک کند تا از شکست هایمان درس بگیریم. این راه ساده، ملاقات با شکست در ذهنمان قبل از ملاقات با آن در دنیای واقعی است.

به زبان ساده ما باید موقعیت های مختلفی را که در یک ماجرا وجود دارند، از قبل شناسایی کرده و به شکلی خنثی به ماجراها نگاه کنیم. باید همه چیز را خوب، همه کس را دوست و در عین حال، همه چیز را بد و همه کس را دشمن در نظر بگیریم.

در این صورت می توانیم فرض کنیم که همه رویدادهای احتمالی هم زمان در حال رخ دادن هستند و برای هرکدامشان راه حل های مختلفی را بسازیم. به این ترتیب هیچ شکستی نمی تواند شما را غافلگیر کند؛ زیرا هر اتفاقی که بیفتد، چیزی بوده است که شما قبلاً در ذهنتان با آن ملاقات کرده بودید.

قانون جذب را برای رسیدن به خواسته هایتان به خدمت بگیرید

یکی از بخش های بسیار جالب در کتاب «آرزو ثروت نمی آورد» اشاره مستقیم به قانون جاذبه بود. ایمان کاربردی شما را با نیروی بسیار قدرتمند دیگری در جهان آشنا می کند که «قانون جذب» نام دارد. براساس این قانون که همیشه وجود داشته و وجود خواهد داشت، چیزهایی مشابه و هم جنس به سمت یکدیگر جذب می شوند.

نکته بسیار جالب درباره ما انسان ها این است که می توانیم با استفاده از قدرت ذهنمان کنترل این قانون را در زندگی مان به دست بگیریم و آن را از حالت خودکار به حالت برنامه ریزی شده درآوریم. برای استفاده آگاهانه از این قانون، قبل از هر چیز باید یک هدف روشن، مشخص و قطعی داشته باشیم. 

سپس تمام چیزهای دیگر را از ذهنمان اخراج کنیم و تمرکزمان را روی دستیابی به آن هدف بگذاریم. باید در این ماجرا آن قدر پیش برویم که در ذهنمان تصور روشنی از خودمان درحالی که به هدف موردنظرمان رسیده ای، نمایش داده شود.

 به دنبال این ماجرا ما از طریق ذهن و قلبمان به نمونه واقعی هدفمان تبدیل می شویم. در این هنگام قانون جذب هم که بدون هیچ قضاوتی چیزهای مشابه را به هم می رساند، ما را به نمونه فیزیکی هدفمان متصل می کند.

افکارتان را بازسازی کنید

هنگام استفاده آگاهانه از قانون جذب باید توجه بسیاری بر افکار غالب ذهنتان داشته باشید. اگر هدفی برای ثروتمندشدن در نظر می گیرید، باید افکارتان را هم با آن هم راستا کنید؛ مثلاً اگر تصورتان از خودتان فردی است که با وجود تلاش هایش درنهایت انسانی فقیر و تنها باقی می ماند، از این هدف گذاری راه به جایی نخواهد برد.

چون افکارش به قانون جذب این پیام را می فرستند که «من فقیر هستم، لطفاً فقر بیشتری را برایم به وجود بیاور و کاری کن تا همیشه در این وضعیت باقی بمانم!» بنابراین قبل از هر کاری، تکلیفتان را با افکارتان روشن کنید. اگر افکارتان درست نباشند، آرزو ثروت نمی آورد!

 زمان بگذارید و فکرهای منفی را یکی یکی از ذهنتان بیرون کرده و آن ها را با فکرهایی قوی، ثروت ساز، سرشار از شادی، امید، عشق واقعی، سلامتی و موفقیت جایگزین کنید؛ در این صورت حتی قبل از آنکه خودتان متوجه شوید، سلامتی، شادی، عشق و ثروت را در زندگی تان ملاقات خواهید کرد.

آرزو ثروت نمی آورد؛ دو شاه کلید برای سرعت بخشیدن به جذب خواسته ها

دست ما برای تغییر زندگی مان خالی است. ما می توانیم با ساده ترین چیزهایی که در وجودمان قرار داده شده است، رؤیایی ترین زندگی را برای خودمان به وجود بیاوریم. دو راه دیگر هم وجود دارند که هنگام تغییر زندگی مان با کمک اهداف و قانون جذب می توانیم از آن ها برای سرعت بخشیدن به این روند تحول کمک بگیریم:

1- تغییر مکالمه های درونی

ما هر روز چند جمله مشخص را در موقعیت های مختلف با خودمان تکرار می کنیم. از آنجا که ذهنمان برای دفاع از ما در مقابل موقعیت های خطرناک، همیشه به سمت منفی ماجراها تمایل دارد، شاید شما هم چیزهایی از این دست را با خودتان تکرار کنید:

  • نمی شود
  • نمی توانم
  • امکان ندارد!
  • سخت است
  • طول می کشد
  • همه چیز افتضاح است
  • جهان در حال نابودی است!

آیا قانون جذب را به خاطر دارید؟ چیزهای هم جنس به هم می رسند. در ذهنتان «نمی شود» حرف اول و آخر است؟ قانون جذب هم موقعیت های نشدنی را برایتان مهیا می کند! ماجرا دقیقاً به همین سادگی است! حتی می توان گفت به همین دلیل است که آرزو ثروت نمی آورد؛ چون در ذهن بیشتر مردم، آرزو چیزی دست نیافتنی است و اصلاً قرار نیست به واقعیت تبدیل شود!

یک روز خودتان را زیر نظر بگیرید و ببینید چه چیزهایی به خودتان می گویید؟ بعد از خودتان بپرسید که آیا واقعاً دوست دارید قانون جذب باز هم همین چیزها را به سمت شما بکشاند؟  آنگاه اگر از ملاقات با بُعد فیزیکی گفت وگوهای درونی خودتان خوشحال نشدید، کمی زمان بگذارید و با استفاده از اصل تکرار، گفت وگوهای درونی خودتان را به چیزی که می خواهید تغییر دهید. تنها کافی است جمله هایتان را عوض کرده و در هر فرصتی آن ها را تکرار کنید.

2- مشخص کردن یک خدمت در مقابل دریافت چیزی که می خواهید

اشتباه نکنید، شما چیزی به کسی بدهکار نیستید، اما انسان به گونه ای آفریده شده است که باید برای رسیدن به خواسته هایش اقدام هم بکند! حتی درباره غذاخوردن هم به فرض اینکه کسی هر روز بشقاب غذا را جلویتان می گذارد، باز هم این خود شما هستید که باید قاشق را بردارید، غذا را وارد دهانتان کنید و برای استفاده از انرژی اش آن را بجوید!

درحقیقت روح انسان مثل یک ظرف آب است. اگر این ظرف راهی به سمت جاری شدن و کشف کردن چیزهای جدید پیدا نکند، مثل یک باتلاق بو می گیرد؛ بنابراین برای آنکه بتوانید هدفتان را به کمک قانون جذب به سمت خودتان بکشانید، باید آن را با یک خدمت تاخت بزنید.

چگونه با خدمت کردن راهی به سمت دریافت خواسته هایمان باز کنیم؟

«آرزو ثروت نمی آورد» کتابی با راهکارهای عملی است. نمونه اش همین ماجرای ارائه خدمت در مقابل خواسته موردنظرمان است. قبل از هر چیز باید ببینید قلبتان شما را به سمت انجام چه کاری دعوت می کند؟ سپس باید راهی برای خدمت به مردم از طریق انجام کار مورد علاقه تان پیدا کنید. در این صورت چیزی را که می خواهید به دست می آورید.

 تصور کنید شما اکنون یک کارگر هستید و روزانه دستمزد می گیرید. هدفتان این است که درآمد خودتان را به 1 میلیارد در ماه برسانید. در این صورت، باید کسب وکاری برای خودتان راه اندازی کنید که قدرت تولید این پول و حتی مبلغ های بسیار بیشتر را داشته باشد.

وقتی به درونتان سر می زنید، می بینید شما به کار نجاری علاقه دارید؛ بنابراین با خودتان قرار می گذارید که در مقابل دریافت این پول و حتی چندین برابر آن، کسب وکاری در زمینه نجاری به راه بیندازید و با تولید محصولات چوبی درجه یک و خدمت کردن به مردم هدفتان را واقعی کنید.

حالا اینکه چطور سرمایه این کار را به دست می آورید، چطور در ها را یکی پس از دیگری باز خواهید کرد و… ماجراهایی هستند که ذهن و قلبتان آن ها را برایتان حل می کنند. اگر در گفته خود ثابت قدم باشید، پای حرف و خواسته تان بایستید، واقعاً به فکر انجام یک کار با هدف خدمت کردن باشید، گفت وگوهای درونی تان را با هدف و خواسته تان هم راستا کنید و بابت چیزهایی که داشتید، دارید و خواهید داشت سپاسگزاری کنید تا خودتان را در مرکز معجزه ها پیدا کنید.

شعله اشتیاق را در وجودتان روشن نگه دارید

آرزو ثروت نمی آورد؛ چون آرزوها زغال هایی سوخته یا حتی چوب هایی نسوخته هستند. آن ها هیچ شعله و حرارتی و هیچ شور و اشتیاقی در وجودشان ندارند؛ چون باد حسرت که همراه با آرزوهاست، آن ها را خاموش نگه می دارد. همان طور که برای زندگی کردن به انرژی نیاز دارید و برای به دست آوردن انرژی باید غذا و آب بخورید، برای حرکت کردن در مسیر رسیدن به اهدافتان هم باید روحتان را با اشتیاق و انگیزه تغذیه کنید. اشتیاق دو نوع دارد:

  • اشتیاق خنثی

آتش این نوع از اشتیاق در اثر شنیدن حرف های دیگران، شرکت کردن در سخنرانی ها، همایش ها یا تحت تأثیر دیگران قرارگرفتن روشن می شود، ولی اگر با اشتیاق فعال ترکیب نشود، به همان سرعتی که به وجود آمده از بین می رود. وجود اشتیاق غیرفعال یا خنثی در قلب و روح انسان بسیار مهم است؛ چون به این وسیله به فکر برداشتن قدم بعدی و استفاده از برنامه ریزی می افتد.

  • اشتیاق فعال

این نوع از اشتیاق، نشان دادن احساسات درونی با عمل و صحبت کردن از آن با ایمان است. اشتیاق فعال روحیه فرد را قوی نگه می دارد، او را در نظر دیگران ارزشمندتر می کند، اعتمادبه نفس او را بالا می برد و موانع را از مسیرش حذف می کند.

نکته مهم این است که کنترل اشتیاق، درست به اندازه ایجاد و شعله ور نگه داشتن آن مهم است. اشتیاق بیش از اندازه، قدرت تحلیل و یادگیری شما را کم کرده و اشتیاق کمتر از اندازه، شما را به فردی خنثی تبدیل می کند که علاقه ای به بهترکردن زندگی اش یا تغییر در جهتی مثبت ندارد.

کتاب آرزو ثروت نمی آورد؛ ظاهرتان را با ذهنتان هماهنگ کنید

آرزو ثروت نمی آورد؛ زیرا آن ها نمی خواهند راهی به سوی واقعیت زندگی پیدا کنند، ولی اهداف، افکار و چیزهایی که واقعاً می خواهید چنین قدرتی دارند و از هر وسیله ای برای ورود به زندگی تان استفاده می کنند. ذهن شما از محیط پیرامونتان تأثیر می پذیرد. 

اگر می خواهید به فردی ثروتمند تبدیل شوید باید افکار ثروتمند خود را تا جایی که می توانید در زندگی تان هم به نمایش بگذارید. چقدر به ظاهر خودتان، لباس هایی که می پوشید، وضعیت چهره تان، خانه تان، لوازم و وسایلتان و چیزهایی که در اختیار دارید اهمیت می دهید؟

اگر منتظر این هستید که روزی ثروتمند شوید و سپس به فکر خرید لباس های مناسب یا زندگی در محله ای بهتر باشید، باید بدانید در اشتباه هستید؛ البته لازم نیست همین الان دست به جیب شوید. به شما توصیه می کنیم در اولین گام برای ایجاد این تغییر، تصمیم قطعی بگیرید و آن را بخواهید؛ در این صورت ضمیر ناخودآگاه و قانون جذب، شما را در مسیری قرار می دهند که می توانید ظاهرتان را هم رنگ با افکارتان کنید.

آیا داشته هایتان در بهترین وضعیت ممکن هستند؟

به جزئیات زندگی و ظاهرتان اهمیت بدهید. به خانه و لباس هایتان نگاه کنید. آیا همین امکانات فعلی را در بهترین حالت خود نگه داشته اید؟ آیا به شیوه لباس پوشیدن، راه رفتن، رفتارکردن، ایستادن، صحبت کردن و درمجموع حضورتان اهمیت می دهید؟

 وقتی کسی از دور شما را می بیند، چه کسی را در ذهنش تصور می کند؟ فردی فقیر و شکست خورده با خروارها مشکل، شکایت و افکار منفی یا فردی موفق، مثبت، سرشار از اعتمادبه نفس، با ذهنی ثروتمند که آینده ای بسیار روشن در انتظارش است؟

31 ویژگی که از شما یک فرمانده لایق می سازد

فهرست []

    در ادامه ورق زدن کتاب «آرزو ثروت نمی آورد» به ویژگی های یک رهبر می رسیم. رهبری کردن خودتان یا کسب و کارتان چیزی است که باید برای آن تلاش کنید؛ چون شما فرمانده روحتان و سکان دار کسب و کارتان هستید. دنبال کردن ویژگی های زیر می تواند روحیه فرماندهی را در شما تقویت کند:

    1- داشتن یک هدف مشخص و برنامه ای بر رسیدن به آن

    2- انگیزه دادن به اطرافیان در جهت اهدافی که از قبل مشخص شده اند.

    3- یک رهبر موفق به دنبال بیشترکردن متحدان و افراد همفکر و هم هدف با خودش می شود.

    4- جدی گرفتن و اعتمادکردن به توانایی های تیم

    5- توانایی کنترل ذهن و احساسات

    6-داشتن پشتکار برای تمام کردن کارها و نیمه کاره نگذاشتن هیچ کاری

    7- یک رهبر خوب، فردی بسیار خلاق است. او همیشه به دنبال راه هایی برای بهترکردن وضعیت و روش ها می شود. او راه های قدیمی را بررسی می کند، اما نیازی به تقلید جز به جز از آن ها نمی بیند؛ چون می داند که راه ها و روش ها نیز مانند افکار انسان ها پیوسته در حال تغییر هستند.

    8- او می تواند در هر شرایطی از منطق و عقل خود برای گرفتن تصمیم های درست استفاده کند.

    9- یک رهبر خوب، فردی دهان بین نیست. او به سادگی تحت تأثیر حرف دیگران قرار نمی گیرد و بدون تحقیق، بررسی و تحلیل درباره حرف ها و نظرها قضاوت نمی کند.

    10- او می تواند در زمان و مکان درست، اشتیاق را در کارمندان و اعضای تیمش به وجود بیاورد یا آن را مدیریت کند.

    11- یک رهبر قدرتمند فردی اهل عدالت و انصاف است. معیار او برای برتری دادن به افراد، توانایی هایی است که دارند. با این حال، حتی درباره افرادی با توانایی های عالی هم شرط انصاف را رعایت می کند.

    12- رهبر واقعی، فردی با اعتمادبه نفس بالاست. راست و محکم می ایستد، قدم هایی استوار برمی دارد و با رفتارش، اعتماد درونی به خودش را نشان می دهد.

    13- در سیزدهمین نشانه یک رهبر موفق در کتاب «آرزو ثروت نمی آورد» به موضوع کار و مدیریت یک مجموعه می رسیم. یک رهبر موفق، بیشتر از کارمندانش کار می کند. او این کار را همراه با ذهنیتی مثبت انجام می دهد؛ چون می داند کارمندانش زیر نظر و هدایت او در حال حرکت دادن کشتی کسب وکار به سمت هدف موردنظر هستند.

    14- رهبران بزرگ اهل دموکراسی هستند. شاید حرف ها و نظرات دیگران برایشان مهم نباشد، ولی با این حال به عقاید دیگران احترام می گذارند؛ چون درک می کنند انسان ها با هم متفاوت هستند و همه از یک دریچه مشترک به جهان نگاه نمی کنند.

    15- یک رهبر خوب، فردی کم حرف است. او دانسته های زیادی دارد، ولی دلیلی نمی بینید که آن ها را در هر فرصتی به دیگران بگوید. عادت به کم حرف زدن او را به سمت بیشتر شنیدن و بیشتر تماشاکردن سوق می دهد.

    16- آرزو ثروت نمی آورد؛ چون چیزی بسیار کلی است. درحالی که خواسته های واقعی سرشار از جزئیات هستند. او به جزئیات، اهمیت بسیار زیادی می دهد و از ریز کارهای کارمندان مستقیمش باخبر است. پیگیری مستقیم او درباره روند کارها به کارمندانش هم نشان می دهد که باید در اجرای کارهایشان دقیق و جزئی نگر باشند؛ چون رعایت کردن همین جزئیات می تواند تفاوت میان برندها را مشخص کند.

    17- یک رهبر موفق، فردی مسئولیت پذیر است. او از اشتباه هایی که انجام می دهد، درس می گیرد و تلاش می کند تا دوباره به خاطر یک اشتباه دچار زحمت نشود.

    18- رهبران بزرگ، فرماندهانی انتقادپذیر هستند. آن ها خودشان را بری از خطا نمی دانند و از اینکه کسی با گوشزد کردن یک نکته آن ها را نقد نمی کند، خشمگین نمی شوند.

    19- رهبر موفق فردی مبادی آداب، اخلاق مدار، مؤدب و منظم است. او همان طور که به کارهای تیم و شرکتش می رسد، به کارهای شخصی، رژیم غذایی، ورزش، تناسب اندام و مطالعه پیوسته نیز مشغول است.

    20- وفای به عهد موضوع بسیار مهمی بود که در کتاب «آرزو ثروت نمی آورد» به طور ویژه ای به آن اشاره شده بود. یک رهبر بزرگ، فردی است که به قول های خود وفا می کند. او یا حرفی را نمی زند یا اگر حرفی می زند، حتی اگر دیگر پایبندی به آن حرف برایش سودی نداشته باشد، همچنان پای حرفش می ماند.

    او این ویژگی نیک اخلاقی را از وفاکردن به قول هایی که به خودش می دهد، به دست آورده است. کسی که به خودش و قول هایی که به خودش می دهد وفادار باشد، این قدرت درونی را پیدا می کند تا به قول هایی که به دیگران می دهد هم وفادار باقی بماند.

    21- فردی به عنوان یک رهبر موفق شناخته می شود که در کار، حرف و عملش صداقت داشته باشد. یک فرد دورو، کم ارزش تر از آن است که بتواند پذیرای مسئولیت های یک رهبر و فرمانده کسب وکار باشد.

    22- او می تواند تمایلات درونی خود را به خوبی مدیریت کند و برای آن ها پاسخی درخور بیاید. یک رهبر بزرگ خودش را سرکوب نمی کند، بلکه با مدیریت احساس ها و نیازهای مختلفش راهی برای رسیدن به صلح با خودش می یابد.

    23- یک رهبر موفق، فردی با شخصیت محکم، مطمئن، قابل اتکا و پر از جذبه است. در عین حال، او همراه و پشتیبان کارمندانش است؛ به حدی که در غم و شادی آن ها شریک می شود.

    24- او روی یک بخش متمرکز است و در آن به مهارت بسیار زیادی رسیده است. یک رهبر موفق می تواند ذهن خودش را در یک بازه زمانی مشخص روی یک موضوع متمرکز کند.

    25- او از اشتباه ها یاد می گیرد. حالا این اشتباه چه از آن خودش باشد و چه از دیگران سر زده باشد.

    26- یک رهبر موفق، مسئولیت اعضای تیمش را بر عهده می گیرد و به دنبال مقصر برای اشتباهات خودش یا تیمش نمی گردد.

    27- او صبوری، درک، تحلیل و تحقیق را جایگزین قضاوت با چشم های بسته کرده است. تنها بعد از مطمئن شدن از اصل ماجرا دست به اقدام می زند.

    28- یک رهبر بزرگ، ویژگی های مثبت دیگران را می بیند و در جای مناسب آن ها را بیان می کند.

    29- او فردی با نگرش ذهنی مثبت است.

    30- یک رهبر موفق روی کار تمام اعضای تیمش نظارت می کند.

    31- این رهبر از همه کسانی که به او خدمت و کمک می کنند، کوچک یا بزرگ، بدون غرور تشکر می کند.

    اصل حرف ناپلئون هیل در کتاب «آرزو ثروت نمی آورد» چه بود؟

    ناپلئون هیل در کتاب آرزو ثروت نمی آورد بر این باور بود که برای رسیدن به الگوی موفقیت باید تلاش برنامه ریزی شده را به کمک اقداماتی آگاهانه پیگیری کرد، از اشتباهات درس گرفت و با درست کردن مداوم مسیر، راهی برای رسیدن به هدف موردنظر باز کرد.

    در خلاصه کتاب «آرزو ثروت نمی آورد» چه گفتیم؟

    • داشتن ایمان کاربردی به معنای ایمان به توانایی و قدرت انجام کار در وجود خودمان است؛ یعنی وارد عمل شدن به جای منتظرماندن.
    • اعتمادبه نفس عنصری است که ایمان کاربردی را به وجود می آورد. هرکسی می تواند با تلاش، اعتمادبه نفس خود را افزایش دهد.
    • شکست های ماجراهایی ترسناک نیستند. آن ها به ما کمک می کنند تا مسیر اشتباهمان را اصلاح کنیم.
    • اگر قبل از شکست خوردن آن را در ذهنمان تصور کرده و راه حلی برایش پیدا کنیم، می توانیم از اعتمادبه نفسمان در مقابل تأثیر منفی شکست محافظت کنیم.
    • قانون جاذبه، نیرویی بسیار قدرتمند و بی طرف است. ما به عنوان یک انسان این قدرت را داریم که با استفاده از قدرت افکارمان آن را در زندگی خودمان کنترل کنیم.
    • بیرون کردن افکار منفی از ذهن، اولین و مهم ترین کار برای تغییر زندگی است.
    • با تغییردادن مکالمه درونی و مشخص کردن یک خدمت در مقابل چیزی که می خواهید، می توانید خیلی سریع تر و بسیار بزرگ تر به اهدافتان برسید.
    • آرزو ثروت نمی آورد؛ چون خاموش است. اشتیاق آتشی است که شما را در طول مسیر رسیدن به هدفتان پرانرژی نگه می دارد. شما می توانید با استفاده از تفکر مثبت، نیروی اشتیاق را در وجودتان زنده نگه دارید.
    • ظاهر شما نمایی از افکارتان است. اگر به ثروت فکر می کنید، باید آن را در ظاهر و جزئیات زندگی تان مانند شیوه لباس پوشیانتان به تصویر بکشید.
    • هرکسی می تواند با رعایت 31 اصل ساده به یک فرمانده بزرگ برای کسب وکار و زندگی اش تبدیل شود.

    نظر شما چیست؟

    فکر می کنید در زندگی تان، راه و روش یک فرمانده را در پیش گرفته اید یا سرباز یک فرمانده دیگر شده اید؟